۱-چند روز گذشته بار دیگر رسانههای جهان تحتالشعاع اخبار سوریه قرار داشت. دو روز پیش در خبر اول رسانههای اسرائیلی خبر دادند که سیستم دفاع ضدهوایی این کشور یک پهباد ایرانی را ساقط کرده و توانسته لاشه آن را نیز به دست آورد. در ادامه خبر اول اما خبر دوم حاکی از حملات هوایی جنگندههای اسرائیلی به اهداف ایرانی در سوریه بود؛ حملاتی که منجر به ساقط شدن یک فانتوم اسراییلی نیز شده و نیروهای امریکایی را در منطقه خاورمیانه به حال آماده باش درآورد.
خبر سوم نیز حکایت از سقوط یک هلیکوپتر ارتش ترکیه توسط نیروهای مدافع خلق در عفرین داشت. خبری که اگر چه واکنش خشمگینانه رجب طیب اردوغان را به دنبال داشت و او تهدید کرد که عاملان این سرنگونی بهایی سنگین برای اقدام شان خواهند پرداخت اما ساعتی بعد ستاد مشترک ارتش ترکیه که حاضر نبود بپذیرد برتریاش در هوا نسبت به شبه نظامیان مدافع خلق زیر سوال رفته اعلام کرد سرنگونی هلیکوپتر تهاجمی نتیجه نقص فنی بوده و ارتباطی با هیچ علت بیرونی نداشته است.
در چنین حالی است که همه چیز از انبار باروتی به نام خاورمیانه حکایت دارد؛ انبار باروتی که روی دو شکاف دینی اسلام-یهود و مذهبی شیعه-سنی استوار شده و خطر جنگ در این منطقه را از آنچجه در آیینه دیده میشود نزدیکتر ساخته است.
۲- ایران به عنوان یک کشور در طول تاریخ حداقل ۲۵۰۰ سالهاش با وجود آنکه تغییرات سیاسی بسیار بر خود دیده اما در حوزه سیاست خارجی کم و بیش همواره از الگوی گسترش ژئوپلتیک به سوی غرب پیروی کرده و بر گسترش سرزمینی به سوی غرب بیشتر توجه داشته تا بسط به سوی شرق!
جنگهای ماراتن و انطاکیه در عهد باستان تا جنگهای مکرر با امپراتوری روم و سپس روم شرقی پیش از سقوط تیسفون تا جنگ ملازگرد و جنگ آنکارا و چالدران ، همه و همه را میتوان با وجود تفاوتهای بسیار ذیل عنوان «تلاش برای بسط ژئوپلتیک به غرب» طبقهبندی کرد و از ارادهای ثابت در سیاست خارجی ایران برای رسیدن به مدیترانه سخن به میان آورد.
واقع آن است که ایران بهمثابه یک تمامیت سیاسی هر چقدر در شرق خود به دنبال گسترش فرهنگی در میان همتباران خود در شبه قاره بوده و با زبان دین و شعر و زبان به سراغ شرق رفته اما در غرب به دنبال گسترش سیاسی-سرزمینی بوده تا با از میان برداشتن فاصلهها به همسایگی مستقیم با «دیگری غربی»اش دست یابد.
حال اما ایران توانسته با استفاده بهینه از فرصت سرنگونی سد نفوذش در غرب – رژیم صدام حسین- در سال ۲۰۰۳ توسط امریکاییها به آرامی و البته با پرداخت هزینه بسیار زیاد حوزه نفوذ راهبردی و عمل موثر خود را تا مدیترانه گسترش دهد و به ساحل ترتوس و لاذقیه قدم بگذارد.
این دستاورد پر هزینه اما آیا در شرایط فعلی میتواند تداوم یابد و یا آنکه با سنگربندی منطقه توسط نیروی ۲۷۰۰ نفره امریکایی که برای ایجاد یک نیروی ۳۰ هزار نفری از جنگجویان مدافع خلق در شرق فرات برنامهریزی کرده، به سان رویایی تعبیر نشده باقی خواهد ماند و فرجام هزینههایی که ایران در سوریه متحمل شده به خوشهچینی روسیه از غنایم سوریه منتهی خواهد شد؟!
در حال حاضر به نظر میرسد امریکا برای حفاظت از اسرائیل با تمام توان در حال سنگربندی منطقه است تا مانع از اتصال محور تهران-بغداد به دمشق-بیروت شود. در این راستا سه سنگربندی ژئوپلتیک قابل تشخیص بهنظر می رسد. اولی در شرق دجله و منطقه اقلیم کردستان با سوق دادن دولت اقلیم به سوی رفراندوم از سویی و سکوت و عدم حمایت رسمی از آن از سوی دیگر رخ داد که منتج به درگیر نمودن دولت مرکزی و نیروهای شیعه حشدالشعبی با پیشمرگههای کرد پارت دموکرات کردستان و احساس سرخوردگی و تحقیر ناشی از بیحاصل ماندن رفراندم و از دست دادن کرکوک در میان کردهای اقلیم لااقل در میان ساکنان مناطق شمالی اقلیم چون اربیل شد و همین آتش زیر خاکستری را فراهم آورده تا در زمان مورد نیاز بتوان از آن علیه دولت مرکزی بغداد بهره برد.
اما سنگربندی دوم و اصلی که میتواند ضمن قطع کردن خط تماس بین عراق و دولت مرکزی سوریه کلیت پروژه گسترش به غرب را به محاق ببرد، سنگربندی شرق فرات توسط ۳۰ هزار نیروی مدافع خلق مورد هدایت ۲۳۰۰ نیروی امریکایی مستقر در دیر الزور تا رقه و منبج و کوبانی است.
سنگربندی مستحکمی که با تصرف رقه در تابستان گذشته شکل ثابت و نسبتا نهایی نیز به خود گرفته و امریکاییها نیز در ماجرای عملیات شاخه زیتون ترکیه در عفرین نشان دادند تا چه میزان روی آن سرمایهگذاری کردهاند و حتی به قیمت رویارویی با عضو دیگر ناتو چون ترکیه از آن چشمپوشی نخواهند کرد و نیروهایشان را از منبج عقب نخواهند برد و دوشادوش نیروهای کرد مدافع خلق خواهند ایستاد؛ حتی اگر این امر به قیمت رنجاندن متحدی قدیمی چون ترکیه تمام شود!
سنگر سوم برای حمایت از اسرائیل اما در جنوب غربی سوریه و در درعا و توسط جنگجویان کرایهای ارتش آزاد رقم میخورد تا همانند سپری از ارتفاعات جولان تحت اشغال اسرائیل محافظت نموده اجازه نزدیک شدن نیروهای ایرانی و دولت سوریه به مرزهای اسرائیل را ندهند.
سنگری که به نور صباحا روزنامه نگار لبنانی میتواند تا از جنوب تا حومه دمشق و از شرق تا مرز اردن نیز پیش رود و نیروهای دولتی را وادار به عقبنشینی به سوی حمص و حماء کند. جایی که در همسایگی استان ادلب که مرکز و نقطه ثقل نیروهای القاعده سوریه چون جبهه النصره سابق و هیئت تحریر الشام فعلی و احرار الشام و فیلق الشام و… محسوب میشود و قطعا مخاطره امنیتی بالایی داشته خیال اسرائیل را از بابت مرزهای جولان راحت خواهد کرد.
۳- حال اما پرسش این است که تمام این گسترش حوزه عمل موثر و بسط ژئوپلتیک که ایران به آن دست یافته چرا باید با تداوم رویکرد معطوف به نابودی اسرائیل با خطر نابودی مواجه شود؟
چرا بسط ژئوپلتیک ایران به سوی مدیترانه که اتفاقا میتواند مورد همراهی اسرائیل نیز قرار گیرد باید به مخاطره امنیتی برای آن کشور تبدیل شود و کشور یهود را در کنار محور سنی-عربی ضد ایرانی منطقه قرار دهد؟
چرا ایران در حالیکه خود فلسطینیها از موضع نابودی اسرائیل عدول کرده و به راه حل دو کشور در مرزهای ۱۹۶۷ روی خوش نشان میدهند، کماکان در شعار و ادبیات از موضع غیرحقوقی و غیرقابل دفاعی نابودسازی یک کشور عضو و به رسمیت شناخته شده سازمان ملل به مسئله فلسطین مینگرد و بدینسان هم برای خود مخاطره امنیتی فراهم میآورد و هم یک سد نفوذ قدرتمند در راهبرد گسترش به غرب خود ایجاد میکند؟!
واقع آن است که قدرت هژمونیک جهان پس از جنگ سرد، متحد راهبردی اسرائیل است و چنین کانون قدرتی تا زمانیکه ایران از راهبرد نابودسازی واو در شعار پیروی میکند نه تنها اجازه گسترش به غرب را نخواهد داد بلکه در برابر تامین منافع ملی ایران در خاورمیانه نیز مقاومت خواهد کرد.
نگارنده نه تنها قصد جانبداری از یک رژیم بنیادگرای دینی – نژادی چون اسرائیل را ندارد بلکه معتقد است آرمان فلسطین بخشی جداییناپذیر از هر گفتار آزادیخواه و حقوق بشر طلب در سطح جهان باید باشد اما مسئله این است که تنها راه مواجهه با رژیمی با آن مشخصات، نیز راهبرد نابودی آن نیست.
میتوان شعارنابودی اسرائیل سرنداد و همزمان از حقوق فلسطینیها و آرمان فلسطین در سطح جهان با گفتاری حقوقی دفاع کرد و از حق مسلم فلسطینیها برای تشکیل کشور مستقل فلسطین نیز حمایت جدی نمود.
حتی میتوان همانند رجب طیب اردوغان اسرائیل را در حضور شیمون پرز دولت کودککش نامید و اجلاس داووس را ترک کرد اما به راه حل دو کشور نیز پایبند بود و بهجای درگیری بیهوده و بینتیجه با اسرائیل و حامی راهبردیاش در راستای منافع ملی ایران رفتار کرد.
راه حل دو کشور بر مبنای مرزهای ۱۹۶۷ که در آن قدس شرقی پایتخت دولت مستقل فلسطین باشد هم متضمن حمایت از فلسطین و مقابله با زیادهخواهی دولت راستگرای اسرائیل است که در عمل برای فلسطینیها هیچ حقی قائل نیست و رویکرد ضدانسانی خود را نیز با تداوم سیاست شهرکسازی در زمینهای فلسطینی به اثبات رسانده است و هم ضامن منافع ملی ایران و دور ساختن مخاطرات امنیتی از کشورمان.
تا زمانیکه جمهوری اسلامی شعار نابودی اسرائیل، کشوری که عضویت سازمان ملل را دارد، بدهد امکان مصالحهای فراگیر با غرب را نخواهد داشت و تا زمانیکه با غرب به مصالحهای فراگیر دست نیابد سخن گفتن از گسترش حوزه نفوذ نه تنها مضحک خواهد نمود بلکه حتی حفظ تمامیت سرزمینی ایران موجود نیز آسان نخواهد بود.
کاش حاکمیت جمهوری اسلامی با تن دادن به برجامی منطقهای که ترجیعبند آن را پذیرش راه حل دو کشور درباره مسئله فلسطین شکل میدهد، برای نخستین بار در تاریخ خود نشان دهد که مینواند به اندازه پاپ کاتولیک باشد و به اندازه فلسطینیان فلسطینخواه!
برای تامین منافع ملیمان لازم نیست با اسرائیل به اتحاد استراتژیک در برابر اعراب برسیم؛ کافی است جهان باور کند که از صرافت نابودی آن افتادهایم.
به اندازه کافی در این منطقه ایران مان تنهاست!
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…