مهمترین کارویژههای اصلاحطلبان از اعتراضات اخیر چه بود؟
«همه خواهیم باخت»؛ جملهای است که به کرات در مکالمات اصلاحطلبان و رسانههای پیرو عنوان شد؛ نیش این کنایه هم متوجه اصولگرایان بود و هم متولیان حکومت اسلامی. یعنی آنچه که اصلاحطلبان، اصولگرایان و حاکمیت را پیش همنشاند، چیزی نیست جز تعریف و ترجمهای واحد از مفهوم «بحران»؛ از نظر اینان بحران یعنی «باختن» و گذار از بحران، تلاش برای «نباختن». از آن پس مهمترین کار ویژهای که اصلاحطلبان در پی برآوردن آن بودند، قبولاندن اصلاحات در «چهار سکوی حاکمیت، دولت، جریان سیاسی اصلاحات، نیروهای مدنی» و مردم است؛ ناگفته نماند که گزینه آخر را نگارنده خود به آن اضافه کرد؛ چون به نظر میرسد «مردم» در تحلیلهای حمیدرضا جلاییپور جامانده است!
اعتراضات دیماه، مهمترین و حساسترین آزمون اعتمادسازی اصلاحطلبان برای حاکمیت بود؛ چونکه بعد از محدودیتهای سیاسی سال ۸۸ و چشیدن طعم تلخ «نهی حضور در گردونه سیاست» و «رد صلاحیتهای گسترده» فرصت را مغتنم شمردند تا نشان دهند «همه از یک خانواده هستیم» و باید به دنبال «راه علاج» بگردیم و خدایی ناکرده «کاری نکنیم فضای کشور متشنج شود»؛ همین است که هر دو طیف سیاسی «مواضعی مشترک» و یکسان گرفتند؛ اما در نحوه بیان دو راه بعضاً متفاوت.
در این نوشته سعی خواهم کرد صرفاً به عنوان یک ناظر بیرونی که قبلاً و برای مدتی خود را در جریان اصلاحطلبیِ مرسوم سیاسیِ نظام تعریف میکرد، کار ویژههای مهم اصلاحطلبان در بعد از اعتراضات مردمی را شناسایی و به صورت مختصرا تحلیل کنم؛ پروژههایی در قالب: سکوت، محکومیت و عدم همراهی، سوریهای شدن، گفتگوی ملی، تثبیت اصلاحطلبی و ترس در پس از روحانی.
اینبار ما نیستیم؛ سکوت، محکومیت و عدم همراهی
«آژیر خطر برای همه» به صدا در آمد؛ این مردم بودند که ساز «باختن حکومتی»ها را کوک کردند؛ اما عباس عبدی سعی دارد بگوید:« این اعتراضات ماهیتی ندارد که برخی از سیاسیون منتقد بتوانند آن را مال خود کنند». شاید یک استاد جامعهشناسی بسیار سختگیر یا مدرس سمج علوم سیاسی این نکته را برای دانشجویانش مشق کند یا همچون استاد روابط بینالملل خودم که چون به گمانش سروتهای در اعتراضات نمیبیند، میگوید:«به اعتراضات چکار داری؟!». میخواهم بگویم که «بازندگان»، کل فرایند «باختن» را توجیه میکنند و سیاسیون چون نانی در روغن نمیبینند سر از انکار آن در میآورند.
اصلاحطلبان سعی کردند چند روز اول واکنش چندانی نشان ندهند و سکوت کنند و آنچه در رسانههای چاپی اصلاحطلبان منعکس شد، متاثر از سخنرانی اسحاق جهانگیری بود و هر آنچه از تجمع مشهد، کرمانشاه و … منتشر کردند در حقیقت خروجی رسانههای مجازی و برگرفته از خبرگزاریهای همسازِ سپاه پاسداران چون تسنیم و فارس بود؛ همانند روزنامه شرق.
بعدتر حمیدرضا جلاییپور گفت:«اصلاحطلبان با تجمع کف خیابانی که سرنگونیطلبان (منافقان و سلطنتطلبان) خط بده آن باشند، با تمام وجود مخالفاند و با صدای بلند اعلام میکنند» یا همچون علی شکوریراد که اعتراضات را «نویدبخش دستاوردهای عینی برای بهبود وضعیت جامعه و کشور» نمیداند و به این سبک عدمهمراهی خود را بیان میکند. سکوت، محکومیت و عدمهمراهی اولین پروژهای هست که اصلاحطلبان در پیش گرفتند و میتوان نام «اعتمادسازی» را هم بر آن گذاشت. اصلاحطلبان در این گام تلاش دارند تا خاطری آسوده به لایههای بالایی قدرت بدهند که خیالتان از این بابت تخت باشد؛ چون «اینبار ما نیستیم». انگار که اصلاحطلبان با تنبیه بعد از سال ۸۸ و برای جلوگیری از «بازگشت فضای امنیتی حاکم بر این جریان»، مترصد آن بودند تا اعتماد رفته حکومتیها را جلب کنند و نشان بدهند قاشق داغی که بالاییها بر روی دستشان گذاشته، اثر کرده است و دیگری توان آن را ندارند بار دیگر «فتنهگر» خوانده شوند و با این برچسب و بهانه آنان را در بازی قدرت راه ندهند؛ چونکه هزینهای بسیار برایشان دارد؛ چراکه اصلاحطلبان تلاش کردند به تعبیر حجاریان چندین سال را صرف «نرمالیزاسیون» کنند و به قول اصغرزاده در «رحم اجارهای» جا خوش کنند تا فضای کنشگری آنان فراهم آید. ناگفته نماند مخاطب نخستین گام به صورت خاص «سکوی حاکمیت»و «سکوی مردم» است.
«اینجا»، «آنجا» نمیشود؛ سوریهای شدن
«معترضان مجاز به تکرار خطای معارضان بشار اسد» نیستند؛ این گوشهای از پیام مصطفی تاجزاده است که در آخر با جمله کوتاه «سوریهای نمیشویم» آن را تمام میکند. سیدعلی خرم، حقوقدان اصلاحطلب هم در سرمقاله شرق نوشت:«اکنون هر نارضایتی با هر نام و با هر بهانه میتواند کسانی را که در کنار مرزهای ایران کمین کردهاند، فعال کند. آنان منتظر اولین درگیری گرم بین مردم و دولت هستند». سوریهای شدن و تلاش برای جلوگیری از وقوع آن یکی از مهمترین کارویژههایی بود که از روز اول و با تشدید اعتراضات و گسترده شدن دامنه آن، از زبان اصلاحطلبان بیان شد. مخاطب این پروژه کل مجموعه کشور را در بر میگیرد؛ چه آنان که گرداننده صحنه سیاست جامعه هستند و چه خود مردم. اما تردیدی نیست که بحث «سوریهای شدن» بیش از همه از اردوگاه اصلاحطلبان به گوش میرسد و به احتمال زیاد جهت جلوگیری از رادیکالیزه شدن اعتراضها، «شناسنامهدار کردن» آن یا به تعبیر دیگر خواباندن موج اعتراض و کمک به حاکمیت جهت کنترل بحران و اعتمادسازی صورت گرفت. حتی مصطفی تاجزاده در جای دیگر، مهمترین نقش اصلاحطلبان در اعتراضات اخیر را این میداند که نگذارند «ایران، سوریه یا لیبی بشود» و معتقد است که اگر این «هشدار را به مردم ندهند» نتیجه بازی «باخت_باخت» است.
بنا بر آنچه گفته شد اصلاحطلبان در گام دوم سعی داشتند تا پای پروژه «اعتمادسازی» را محکم کنند تا بقول معروف «مو لای درز آن نرود». تا جای ممکن آن را در رسانههای پیرو منتشر کردند و در پسِ آن، این «بحران ساختهشده!» را انتقامی دانستند «که کشورهای مرتجع منطقه میخواهند از ایران بگیرند و لحظهشماری میکنند که تمدن ایرانی را نیز در وضعیت لیبی و سوریه و عراق ببینند» و کسی جز «عباس عبدی» نگارنده این جمله نیست و سعی دارند بگویند:«… تردیدی نیست که این جریانهای ضدانقلاب و شبکه خفته خود در ایران را سر خط آورده و ماموریت دادند تا با حضور در میان مردم و تغییر فاز مطالبات اقتصادی و معیشتی به فاز سیاسی، مردم و نظام را رو دروی هم قرار دهند». در یک کلام، اگر نوشته آخر را بدون نام نویسنده و روزنامه برای کسی بخوانیم بدون تردید میگوید نگارنده چند سطر نقل شده آقای شریعتمداری و درج شده در کیهان است؛ اما اشتباه میکنیم؛ آن را الیاس حضرتی در صفحه اول روزنامه «اعتماد» نوشته است!
با هم سر سفره باشیم؛ گفتوگوی ملی
از نظر نگارنده، صورتِ رسمی گفتوگوی ملی از ۱۶ دیماه و برگزاری میزگردی به میزبانی روزنامه «اعتماد» و با دعوت از علیرضا علویتبار و سلیمینمین کلید خورد و با طرح آن از سوی اسحاق جهانگیری، حسن روحانی و بیانیه ۱۶ نفر از اصلاحطلبان قامت محکمتری به خود گرفت. حتی چند اصلاحطلب از روز اولِ اعتراضات آن را مطرح کردند، اما تا قبل از تاریخ ذکر شده آنچنان مهم و جدی نبود. بنابر قول اصلاحطلبان چونکه «اعتراضات اخیر یک تلنگر بزرگ اجتماعی به کل حاکمیت و حتی جامعه مدنی» بود، برای جلوگیری از «تکرار اعتراض» جناحها و حاکمیت میبایست بر گرد هم نشسته و بر سر موضوعات خرد و کلان به توافق برسند. حتی برخی این طرح را «همکاری و همراهی جناحها مقابل اخلالگران» دانستند؛ طرحی که قرار است با اصلاح سازوکارهای تصمیمگیری و اجرایی کشور، رویِ خوش آرامش و همدلی را به مردم هدیه کند! این طرح که بوی بازگشت به قدرت را میدهد، مهمترین راهکار اصلاحطلبان برای گشایش مشکلات فعلی است؛ چونکه برای حفظ دامان نظام و از سال ۹۲ هزینههای معنوی بسیاری را دادهاند و آبروی خود را پیش مردم گرو گذاشتهاند و حالا میخواهند آن هزینه معنوی را نزد حاکمیت نقد کنند! این طرح مسیر نمیشود جز آنکه صاحبان قدرت و صاحبنظران به گفتوگو بپردازند و چون صاحبان این طرح اصلاحطلبان هستند چندین هدف را از پیِ آن جستجو کنند؛ نخست نرمالیزاسیون به گونهای دیگر تقویت و میسر شود و اصطلاحاً ریزگردهای مزاحم در سپهر سیاسی کشور کنار رفته و خاری که در دستشان میرود و دودی که در چشمشان، دیگر آزارشان ندهد و معتمدترین جناح نزد حاکمیت باشند. دوم به پشتوانه آن، مقدمات لازم جهت رفع حصر را فراهم آورند. سوم الگوی سازمان یافتهای از کنشهای مدنی را در ذیل نهادهای رسمی و مقبول نظام را ترجمه کنند تا اعتراضات، شکلی مدنی و آنچنان که آقا خوششان بیاید به خود بگیرد و بنابر تعبیری «شناسنامهدار» شود و مرز میان اعتراض و برانداز را بازشناسند؛ یعنی که رفتارهای نهادی را تشویق کنند. هر چند کلیه اصلاحطلبان این طرح را مقدمه توسعه سیاسی، گشایشهای مدنی و تقویت نهادهای دموکراتیک میدانند، اما، نگارنده شک دارد که اصلاحطلبان خواهان عقلانیت دموکراتیک و پرچمدار دموکراسی باشند و در این خصوص چند استدلال را قابل طرح میداند و به آن اکتفا میکند؛ یکی آنکه هنوز در تعریف مفاهیمی چون «توسعه سیاسی» و «دموکراسی» ماندهاند و مشخص نیست چه گفتمانی را حول محور آن صورتبندی میکنند و چه مرادی از آن را در ذهن دارند. دیگر اینکه، پلورالیسم سیاسی و تکثر در عالم سیاست را نمیپذیرند و معتقدند «الا و بالله» تنها جناح تحولخواه مائیم و بس؛ یعنی که بر طبق سخنان آیتالله خامنهای بازیگریِ در سیاست را زیر تیغ محرم و نامحرم میدانند و به امر مذموم اخلاقی «بد و بدتر» تن میدهد. بعد اینکه، حدود «تغییر» و ثغور «اصلاح» را مشخص نکردهاند؛ یعنی که تکلیفشان را با قانون اساسی مبتنی بر تبیعض، حدود قدرت رهبری و نهادهای ذیربط، حدود فعالیتهای سیاسی، مدنی و فرهنگی، حدود قدرت سپاه پاسداران و نهادهای غیردموکراتیک، سازمانهای غیرپاسخگو و فربه، حجاب و هر چیز دیگر و در یک کلام مفهوم «آزادی» را مشخص نکردهاند. باید پرسید جریانِ اصلاحطلبی که حد «اصلاح» را به صورت شفاف و منقح، به شکلی رسمی و شستهرفته پاسخ نداده است، چگونه میتواند سنگ «تحول خواهی» را بر سینه بکوبد؟ آنان که در اکران یک فیلم، آزادی یک زندانی، رفع توقیف یک روزنامه، انتشار یک مصاحبه، بازگرداندن یک نماینده، و نوشتن یک یادداشت گیرکردهاند، باید بدانند با گفتار درمانی قرار نیست چیزی حل شود. جریانی که در یک روی سکه «تغییر» را میخواهد و در روی دیگر «فرصت حضور» را گدایی میکند، تکلیفش روشن است!
راهی جز اصلاح نیست؛ تثبیت اصلاحطلبی
جالب است که واژه «دشمن» این روزها یا بهتر بگویم از زمان اعتراضات مردمی به وفور از زبان اصلاحطلبان شنیده میشود. آنان خود را در محاصره دشمنان داخلی و خارجی میبینند که قرار است کمر اصلاحات را بشکنند و فاتحه آن را بخوانند. تحول اجتماعی که از پیش روی ما گذشت، چندگونه دگرگونی در حیات جریانهای سیاسی را بوجود میآورد که علیالحساب برای پیش بردن نوشته دو نوع تحول درونی جریانهای سیاسی را ذکر میکنم؛ یا خودآگاهی جریانهای سیاسی را افزوده میکند و خودانتقادی را بر خود روا میکنند و جهت جلب اعتماد اجتماعی، اصولی را تغییر یا رویههایی را اصلاح میکنند و بخشی از حقوق عمومی مردم را به رسمیت میشناسند؛ مانند آنچه که در بخشی قبل توجهی از بدنه اصولگرایی به مثابه به «رسمیت شناختن حق اعتراض» دیدیم (فارغ از اینکه این را اقدامی تاکتیکی یا استراتژیک بدانیم و نگارنده مدعی نیست جناح راست این نوع از تغییر را نمایندگی میکند و صرفاً به نحوه تغییر اشاره دارد). صورت دیگر تغییر، «بندشدن» یا ماندن در حیرت است؛ در حیرت آنچه که از زبان معترضان شنیده شد در پیله و چنبره ذهنی گرفتار میشوند و بر گرد لوای «توهم توطئه» میگردند. اصلاحطلبان بیش از آنکه در خود بیندیشند که به کدام جاده خاکی زدهایم که این چنین شد و معترضانی که تا دیروز آش ما را میخوردند و امروز کاسه میشکنند و ذکر رفتن مارا میخوانند؟؛ پس سعی دارند اصطلاحاً آن را به «کول» دیگری اندازند؛ مانند آنچه که حمیدرضا جلاییپور در گفتوگو با اعتماد مطرح کرد:«اتفاقاً معترضین به اصلاحات و اصلاحطلبان حملهاینکردند. کمتر از پنجاه نفر از چپهای مارکسیست درباره عبور از اصلاحات و اصولگرایان شعار دادند و بعد دهها بار بیبیسی، منوتو و آمدنیوز آن را پخش کرد؛ لذا اصلاً این سوال شما متاثر از «جوسازی» رسانههای سرنگونیطلب است؛ نه واقعیت». باید اضافه کنم که حمیدرضا جلاییپور به عنوان مدرس و جامعهشناس درسش را خوب نخوانده است و اگر این جمله برآمده از نهان او باشد، درکی از رویههای تحولات جوامع ندارد.
بر وفق آنچه که گفته شد اصلاحطلبان تلاش کردند تا جریان مطبوع خود را در دو سطح نهادینه کنند؛ نخست حاکمیت و دیگری مردم. عبدالله ناصری مینویسد:«تمام نهادهای حاکمیتی باید بپذیرند که بهبود اوضاع تنها با یک جریان سیاسی امکانپذیر نیست. امروزه شرایط کشور آنچنان فضایی را برای افکار عمومی ایجاد کرده است که جز با یک اراده در حاکمیت نمیتوان کشور را نجات داد و تحقق خواستهای جناح و نجات ملی جز با نگاه اصلاحطلب محقق نخواهد شد». از نگاه او اگر حاکمیت میخواهد مملکت را نجات دهد فقط با نگاه اصلاحطلب این عمل به ثمر مینشیند. یا همچون محمدجواد حق شناس که انذار میدهد «حاکمیت سیاسی کشور در نوع رفتاری که با جریان اصلاحطلب داشته که به شدت پر اشتباه بوده تجدید نظر» کند. اما در سطح تودهها، اصلاحطلبان بر این ادعا هستند که با شهادت تاریخ، گذار از اصلاحات جز به روی کار آمدن جریانهای رادیکال و پوپولیست منتهی نمیشود؛ پوپولیستی مثل احمدینژاد. مدرس جامعهشناس که نامش در بالا آمد در ژست طلبکارانهای مدعی است که عبور از اصلاحات یک افسانه و رویای تعبیرناشدنی است و مردم راهی جز انتخاب اصلاحات به مثابه یک راه کمخطر ندارند و به راحتی آن را میپذیرند. این کارویژه که هیبتهای مختلفی را به خود داشت در قالب احزاب نیز دنبال شد؛ به مانند آنچه حزب اتحاد ملت و با برگزاری میزگردی با دعوت از بهزاد نبوی و عباس عبدی درباره «اجتناب پذیری یاناپذیری انقلاب» سخن گفتند و در آخر همه را به پیروی از روندهای تدریجی و اصلاحی بشارت دادند. ناگفته نماند اصلاحطلبان به نهادینگی یا واضح تر بگوییم به پذیرش خود برای رقیب نیز میاندیشند.
آلترناتیوی نداریم؛ ترس در پس از روحانی
«دستاورد اعتراضات اخیر تعلیق شعار «عبور از روحانی» نزد جناح راست بود. چرا که آنان به صورت غریزی نتیجه گرفتند، بدیلی در مقابل روحانی ندارند و باید به هر روش او را حفظ کنند چون دریافتند با معادله چند مجهولی مواجهند». چند جملهای که از پیش رویتان گذشت، مهمترین بخش یادداشت سعید حجاریان است که در روزنامه اعتماد به چاپ رسید. سعید حجاریان در این یادداشت کسانی را مخاطب قرار داده است که «بر سر شاخ نشسته و بن میبرند» و به فردایی که هیچ نوری خانهشان را روشن نمیکند، نمیاندیشند. در بخشی دیگر نیز به تبین شعار کلان «عبور از جمهوری اسلامی» را که جوانان سر دادند نیز میپردازد که فعلاً جایی در نوشته ندارد و به همان «عبور از روحانی» میپردازیم.
به صورت خاص از اردیبهشتماه و بعد از اتمام رقابتهای انتخاباتی عدهای از رقیبان دولت و حامیان اصلاحطلبش، از سر تخالف و حذف زودرس روحانی، طرح «عبور از روحانی» را پیش کشیدند که علیالظاهر صورت مکمل یا تکامل یافته «دولت در سایه» است. ناگفته پیداست که تعدادی از اصلاحطلبان رادیکال و تندرو با مشاهده ناکارآمدی روحانی در حل معضلات جاری کشور و عدم تحقق خواست و شعارها نیز با جریان راستِ ذکرشده، همقصه شدند. برخی با شنیدن این طرح با صدای بلند فریاد زدند که «برخی چکارهاند که به روحانی پیشنهاد استعفا میدهند؟ آنها اگر خیلی هنر داشته باشند باید بتوانند کاندیدای خود را در یک فضای رقابت سیاسی از صندوق رای در آورند». اما عده دیگری آرامتر از قبلیها، پیامدهای این طرح را بیان کردند و پیرامون آن نوشتند. اما اعتراضات دیماه فضایی را بوجود آورد که انگار برخی از مخالفان دولت و اصلاحطلبان، «بر سر عقل» آمدهاند که پروژه عبور از روحانی یا امکان برآورده شدن ندارد یا علیالحساب باید دور آن را خط بکشند و به زمان دیگری محول کنند. اصلاحطلبان سعی دارند به طرفداران این پروژه گوشزد کنند که «دندان روی جگر» بگذارید تا دوران ۴ ساله دولت دوازدهم تمام شود و اگر نقشهای دارید در ۱۴۰۰ پیدا کنید. از نظر اصلاحطلبان این پروژه سودی به جز فروپاشی نظام، احیاء پوپولیسم، تخریب و شخمزدن جامعه مدنی، دخالت نیروهای منطقهای و فرامنطقهای در کشور و نقض اصل استقلال و مهمتر از همه از بین رفتن سرمایههای انسانی و اعتمادی عمومی مردم ندارد.
به هر ترتیب اعتراضات دیماه فرصتی بود که مجموعه حاکمیت و نیروهای سیاسی جهت تجدید و حفظ همبستگی و حل بحران پیشرو لااقل برای مدت کوتاهی به رایزنی بپردازند و نوع موضعگیری در برابر آن را مشخص و ارزیابیهایی را پیرامون آن انجام دهند؛ مانند جلسه مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری و جلسه با معاونت سیاسی وزارت کشور. شاید از دید نگارنده جریان اصلاحطلب، بیشترین پیروزی را به نسبت جناح راست از آنِ خود کرد و کارویژههای مهمی را با زیر سایه آن پیگیری کرد؛ اگر که نگوییم کاسبی سیاسی!
اما مهمترین سوالی که مطرح میشود این است که: به نسبت موضعگیری اصلاحطلبان در برابر معترضان و اعتراضات اخیر تا چه حد پایگاه اجتماعی قبلی خود را بههراه دارد؟ همان اعتماد اجتماعی که با یاری آن، کرسیهای مجلس دهم، خبرگان پنجم و شوراهای پنجم را تصاحب کردند. تحلیلهای متفاوتی از بدنه اجتماعی اصلاحطلبان و کم و کیف آن انجام شده که برخی قابل اعتناء و برخی غیر قابل قبولاند. اصلاحطلبان که تلاش کردند تیلههای بیشتری را برای بازیِ قدرت در دست خود جمع کنند در برابر حاکمیت روسفید شدند و نمره قابل قبولی گرفتند؛ اما مهمترین آزمون پیروزی آنان در انتخابات ۹۸ و ۱۴۰۰ است که نیازمند اندکی صبر است؛ شاید که تیلههایشان بر زمین افتاد یا به دیگری دادند.