ای خدا، ای فلک و ای بخت

محمد رهبر

نمی دانیم ملک الشعرای بهار در کدام نو بهار، مرغ سحر را سرود، در بهاری که رضا شاه به سلطنت رسید و یا بهاری که استبداد صغیر، سپیده گلگون کرد و مجلس مشروطه را توپ باران.
اما هر وقت که بود ناله ی مستاصل و ناامید شاعر به هر مقدسی می آویخت، انگار که در تناقضی روحی از همه نا امید به هر کس دخیل می بست بلکه شام سیه، سحر شود.
“ای خدا، ای فلک، ای طبیعت شام تاریک ما سحر کن”. این آخری هم لابد خدای ماده گرایان بود و شاید حاجتی می داد.
درد استبداد آنچنان هولناک و پایدار است و نسل پی نسل بی درمان مانده که از قریب یک سده پیش و نسل بهار تا به این سالِ تازه ، هنوز کهنه است و ناسور.
اگر خدایی باشد، آنچنان که وعده داده سرنوشت قومی را تغییر نخواهد داد مگر آنکه خود بخواهند و حرکتی کنند. اما بخت به روایت یونانی و ارسطویی اش در فقدان قادر متعال همچنان فعال است بی اینکه در سمت و سویش اراده ای داشته باشیم.
بخت به معنای متقارن شدن زمان و مکان در نقطه ی اتفاق و تصادف که تاثیرش، موقعیت و سرنوشت را دگرگون سازد. از قضا بحث بخت و اگرها و مگرها در تاریخ ایران طول و دراز است.
از مرگ نابهنگام شاهزاده عباس میرزایِ بیدار دل تا نخست وزیری دیر هنگام بختیار و رییس جمهور نشدن بازرگان و سال سرنوشت ساز ۱۳۶۸ که ای بسا اگر منتظری از ولایت فقیه عزل نشده بود و شاید اگر هاشمی به جای خامنه ای رهبر می شد ، وقایع سیری به کلی متفاوت داشت.
در فقدان دموکراسی و نقد قدرت و با عُمرانه بودن قدرت در کالبد رهبر و شاه ، کار بخت و اقبال نیز بالا می گیرد و جای آنکه رای و نظر مردم تغییری در ساختار و نهاد قدرت دهد این مرگ است که می تواند تغییری ژرف ایجاد کند. بنابرعمر محدود آدمیزاد از سال ۱۳۹۵ به بعد، بخت و مرگ در سیاست ایران نقش بسیار خواهد داشت.
سالِ شتاب
زبان هاشمی صریح شده است و رک و بی پرده حرف می زند. روح محافظه کار هاشمی این روزها تلاطمی دارد که در همه عمر نداشت. سایه مرگ در هشتاد سالگی دوشادوش می آید و شخصیت همیشه در صحنه جمهوری اسلامی به پرده آخر می اندیشد و روزی که در مسابقه ی زیستن بر رفیق دیرین، خامنه ای رهبر چیره شود و شاید اینبار رهبری برآورد بی شباهتی به ولی فقیه امروز.
هاشمی در هشتاد سالگی آرزوی نام نیک دارد که دوران سازندگی و فرماندهی کل قوا نصیبش نکرد، آن وقت ها به میخ و نعل می کوفت و در کاشت و داشتِ استبداد نقشی به سزا داشت اما این سال های پایانی و از جنبش سبز و سال ۸۸ به این سو تمام همتش را کرده تا مثل استخوانی در گلوی قدرت بماند.
نزاع با رهبری را در جبهه های متنوعی آزموده و امیدش به قبضه ی ریاست خبرگان است. شتاب گرفتن رفتار سیاسی هاشمی، دیگرانی را که در آخر عمر ایستاده اند نیز به عجله خواهد انداخت.
احمد جنتی و مصباح و محمد یزدی –هر چند این دو نفر اخیر دیگر از خبرگان نیستند اما سیاست ایران نشان داده که بعضی ها هیچگاه از قدرت حذف نخواهند شد- و عقبه ی تندروان نظام نیز با درک شرایط خطیر و دانستن عمق بیماری رهبری، شاید در همین امسال و در زمان حیات خامنه ای ، سعی کنند تا نقشه ی هاشمی برای برکشیدن رهبری معتدل را بر هم زنند. شاید سال ۹۵ از چهره ی رهبر بعدی نظام پرده برداری شود.
ریزش ساختارها
دو گانگی قدرت در جمهوری اسلامی به مرحله خطرناکی رسیده است. رهبر جمهوری اسلامی در ۲۷ سال گذشته تمامی کسانی را که در انقلاب، نقشی و سابقه ای داشتند و یا تجربه و عبرتی اندوخته بودند تارانده است و نتیجه اینکه بیت رهبری از مشاوران و نظرهای متنوع خالی است.
انتخاب روسای نهادها و سازمان های زیر نظر رهبری صرفا از تندروان و اقلیتی است که کارایی شان بارها آزموده شده و شکست و درماندگی ایشان در اداره کشور مشهود است. برای مثال، وضعیت سازمان عریض و طویل صدا و سیما گواهی می دهد که کف گیر گزینش های رهبری به ته دیگ خورده است و “سرافراز ” رییس صدا و سیما نتوانسته این رسانه انحصاری را که پشتوانه مالی بی دریغی دارد از ورشکستگی نجات دهد. صدا و سیما نه اعتبار رسانه ای دارد و نه تاثیری بر افکار عمومی و نه حتی انسجامی در درون.
شایعه استعفای “سرافراز” و سر کار نیامدنش، نشانه بحرانی است عمیق در سازمانی که در مدیریتش ، منتقدان و معترضان رهبری هیچ نقشی ندارند. درونِ قلعه ی شورای نگهبان هم وضعیت خوشایند نیست، هرچند احمد جنتی سلطان صاحب قرانِ جمع دوازده نفره ی شوراست اما این مانع نشده تا زبان اعتراض ها در همان قلعه امن هم در کام بماند. عملیات رد صلاحیت گسترده ی نامزدهای مجلس شورا و خبرگان اینبار یک معترض خانگی نیز داشت.
“ابراهیمیان ” سخنگوی شورای نگهبان در مقام سخنگویی جنتی را متهم به بی عدالتی کرد و پرده از اختلافات عمیق اعضای شورای نگهبان بر سر رد صلاحیت ها برداشت.
نهادهای انتصابی قدرت و انتخاب های بد و بدتر رهبری کار را به رسوایی کشانده است. قوه قضاییه که در بسیاری از کشورها حرف آخر را می زند و حکمش برای همگان مطاع است در ایران به مُبصر تند خوی دبیرستانی شبیه است که نه کسی حرفش را می شنود و نه قبولش دارد. بدترین چیز برای دستگاه قضایی این است که احکامش را پیشاپیش ناعادلانه بدانند و محکومانش را مظلوم و قهرمان. انتخاب رهبری و ریاست شیخِ لاریجانی قضا و قضاوت را بر باد فنا داد و نطق های تند و بی منطق “صادق خان” تتمه ی آبروی ولی فقیه را برده است.
رهبری هراسان از نفوذ هر فکر و صدای تازه ای به هسته ی حکومت، چاره ی کار را در این دیده که به جای اصلاح در انتخاب های اشتباه ، باقی قدرت را- در بخش نسبتا انتخابی- هم شکل همین بدنه فرتوت انتصابی کند. این بدترین راهکاری است که می توان داشت و متاسفانه خلق و خوی استبداد در ایران چنان است که همواره تا آخر خط حماقت را خواهد رفت مگر اینکه نتواند.
جنگ آخر عمر
رهبری علاقه ای به روحانی و دولتش ندارد. در یکسال گذشته و در همه سخنرانی ها به نوعی دولت را نواخته است. در پروژه رفع و رجوع بحران هسته ای ، موضع رهبری حمایت از دولت نبوده و در نقش همه چیز دانی ظاهر شده که از ابتدا به برجام و مذاکره کنندگان مظنون بوده و این شک و تردید را بارها گفته است. اگر روحانی و دولتش راه برون رفت از بحران عمیق اقتصادی را باز شدن درهای کشور و صلح با غرب و آمریکا می دانند، رهبری نظرش به اقتصاد مقاومتی است که در واقع همان اقتصادِ سپاهی و برقرار ماندن شرایط امنیتی و انزوای در دنیاست.
درسیاست خارجی هم شیعه گری در منطقه و تنش فعال با آمریکا و غرب، دلخواه رهبری است که یکسره با اهداف دولت در تعارض است. با چنین اختلافات عمیقی آنچه البته به جایی نرسد گفتگو و امتیاز گرفتن از رهبری است. دولت روحانی اگر بخواهد تاثیری ماندگار داشته باشد و کاری کند راهی جز عمل نکردن به اوامر رهبری ندارد و گرنه پیاز و چوب را خورده است و چهار سال بعدی را هم از دست می دهد.
جنگ لفظی رهبر و رییس جمهور از ابتدای سال و پیام نوروزی در گرفته و می توان انتظار داشت دو طرف در بیان نظرشان صراحت بیشتری به خرج دهند. اگر فرض بگیریم که دوره ی بعدی ریاست جمهوری ممکن است عمری برای رهبری نمانده باشد این آخرین نزاع رهبر و رییس جمهور است و برنده ی این جنگ آخرِ عمر، سرنوشت جمهوری اسلامی را رقم خواهد زد.
باخت رهبری در این نزاع، موقعیت نهاد ولایت فقیه را متزلزل خواهد کرد و عقب نشینی رییس جمهور عواقبی مثل حکومت نظامیان و پیدایش حکومت اسلامی و تنزیل رییس جمهور به نخست وزیر را در پی خواهد داشت. باید زنده ماند و دید که بخت یار کیست.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »