آنچنان هم چیز عجیب و غریبی نبود. در ۱۵ اسفندماه، همایش بانوان شاغل شهرداری تهران با حضور محمدعلی نجفی و برخی دیگر از مسئولین و مشاورین در برج میلاد برگزار و ویدئو رقص چند کودک مدرسهای که هنوز بلوغ شرعی را رد نکرده بودند، در همهجا پخش شد.
جای تعجب ندارد اگر چنین موضوع سادهای به سرعت به یک بحران درآید و خود نجفی که در آخر این برنامه برای کودکان کف میزند، مجبور شود از عدم رعایت شئونات اسلامی انتقاد کند. برخی او را مورد هجو و شکوه قرار دادند که چرا در این «جشن مبتذل» به صورت «ظریفی سالن همایش را ترک» نکرد. «خار» این برنامه آنقدر درد داشت که قوه قضائیه هم از پیگرد قانونی برگزارکنندگان برنامه و «پایکوبان» و هر آنکس دستی در این قضیه داشت خبر داد. افراطیون اسلامگرا هم این عمل را چون مصداق حی و زنده «تهاجم فرهنگی» و «اوباشیگری» میدانستند، قیل و قال راه انداختند و هوار کشیدند.
اما چرا چنین مسئله ساده و پیشپا افتادهای به سرعت با برخوردهای سیاسی و قهری مواجهه میشود و در برابر جوششهای ساده تفریحی، احساس بیقدرتی میکنند؟ آنچنان که به نظر میرسد سادهباوریست اگر آن را به پای مخالفت با شهردار اصلاحطلب حساب کنیم. تاریخ چهل ساله جمهوری اسلامی سرشار از برخوردهای امنیتی با شادی و سرورهای عرفی، پارتیهای خصوصی و بدیهیترین لذایذ و دلمشغولیهای مردم در این کشور است؛ چون سر در نگرانیهای عمیق ایدئولوژیک دارد، حتی با جمعشدن در گوشه و کنار خیابان یا قهوهخانهها مخالفت میکند. آنجا که مردم میخواهند از محدودیتهای سخت انضباطی و تعهدات هنجاری دولت اسلامی لحظهای آسوده باشند و سبکی(منظور رهایی و آسودگی) را تجربه کنند با نظام خودکامهای مواجهاند که خصوصیترین جنبههای زندگیشان را زیر نظر دارد؛ چه زمانیکه با نوارهای کاست، ویدئو و شطرنج مشکل داشتند و چه الان که با کنسرتهای خوانندگان. چراکه تفریحات عادی هم، ارزشهای اخلاقی اسلامگرا را سست میکند.
با این گفتهها بد نیست که نگرانیهای ایدئولوژیک دولت جمهوری اسلامی را پیرامون «شادی» بررسی کنیم.
«توسل به ترور اراده انسان را درهم میشکند و قوه خلاقیت افراد را نابود میکند، چه برسد به اینکه اشتیاق و تمایلی برای آزادی باقی بگذارد»؛ هانا آرنت این جمله را در وصف نظامهای تمامیتخواه گفته است؛ نظامهایی که با بهرهگیری از نوعی ایدئولوژی قدرتمند به دنبال تغییر جنبههای بنیادین دولت، جامعه و اقتصاد است و در این راه از طیف گسترده سازمانها، به همراه زور استفاده میکند. این نظام سیاسی چون تلاش دارد روح و تصویر فرد را مطابق قاب ایدئولوژیک خود بازسازی کند، به دنبال در دست گرفتن کل ساختار کشور و تغییر این ساختار در راستای اهداف ایدئولوژیک خود است و این سرشت جاهطلبانه خشونت را به ابزاری رسمی و ضروری تبدیل میکند؛ حال در هر سطح اعمال قدرت. پس تمامیتخواهی میسر نمیشود جز با وجود یک ایدوئولوژی تمامیتخواه.
کسانیکه با رژیمهای تمامیتخواه مخالفند، شناسایی و به شدت با آنها برخورد خواهد شد و از این طریق افرادی که نظم سیاسی موجود را به چالش میکشند به مجازات شدید تهدید میکنند که بازداشتهای خودسرانه و بدون محاکمه، شکنجه و اعدام از نمونههای آن است.
در اینگونه رژیمها اقدامات مختلفی تحت عنوان «پاکسازی» و «انقلاب فرهنگی» و «محاکمههای نمایشی» انجام میشود که تاکتیکهای مختلف کنترل سیاسی و جامعهپذیری رژیم است که با حربههای مختلف «پلیس مخفی(همان لباس شخصیهای خودمان)» و یارگیری و نمونههای کورپراتیسم امروزی به نظارت شدید بر مردم میپردازد. با این شرح میتوان شباهتهای نظامهای تمامیتخواه را با جمهوری اسلامی کندوکاش کرد. آیا شما هم متوجه قرینهگی این دو با هم شدید؟!
شادی در هر شکل و هیبت که نظم ایدئولوژیک و مذهبی دولت اسلامی ایران را برهم بزند با بدترین شیوههای بازدارندگی سیاسی-امنیتی روبرو خواهد شد. از رقص که بگذریم، با کنسرت و موسیقی و نقاشی هم سرناسازگاری دارند و با هر دودوزه بازی ورزش زنان را هم تحمل نمیکنند؛ چرا که اوقات فراغت و تفریح را با ترازوی اخلاق پرهیزگاری توزین خواهند کرد و تصویر عرفی از تفریح، مطابق قاب ایدئولوژیک آنان نیست. انسان ایدهآل در عینک ایدولوژیک اسلامگرایان فردی است با خصایص: سنگینی و سر به زیری، خشن، درونی، مسلط به خود، فداکار و شخصیتی خارقالعاده و غیر انعطافپذیر در مقابل سرگرمیهای دنیوی، تفریح و لذتهای جوانی. این نظام ایدئولوژیک چون «مستی استعاری» را محترم میششمارد آن را صرفاً در ارتباط با خدا میداند که فرد، سرگرمی جز نماز خواندن و مسجد رفتن ندارد. شاید به همین دلیل باشد که قامت و بلندای تقوا را ذوبشدن در حکومت مذهبی-روحانی میدانند و چونکه گرایش به تجلیل از «مرگ با شکوه» را دارند، حماسه ۸ سال دفاع مقدس را شب و روز مرور میکنند.
شادی و تنوع به عنوان یک عمل رفتاری، نظام معنایی و معناسازی رژیم تمامیتخواه را مختل میکند که در این تعبیر مرجعیت اخلاقی-سیاسی با بحران مواجهه میشود و خشم و غصب حامیانش را در پی دارد؛ که در این حالت مردم از پارادایم دیکته شده خارج میشوند. با از دست رفتن «قدرت پارادایم»ی چه پیامی به بدنه رژیم اقتدارگرا میرسد؟ طبیعتاً هر چالش از بیرون یا گسست از درون به معنی به پرسش و تردید گرفتن کسانی است که در قدرت تشریف دارند! مردمی که از پارادایم رژیم به بیرون عزیمت میکنند، به دنبال اختیارکردن نوع دیگرِ زیستن هستند که قدرتمندان را بیقدرت میکند و این همان «پادفرهنگ»ی را به وجود میآورد که جریان رسمی اجتماعی را به چالش میگیرد (مانند ماجرای شیرین #دختران_خیابان_انقلاب).
رژیم تمامیتخواه هم با همان روشهای کنترل اجتماعی که در بالا آوردیم، برخورد میکند، چراکه زور و تحجر ارزشهای ذاتی و مرجح در برابر اقناع و گفتگو هستند و خلاصه اضطراب ناشی از گزینش نوع دیگر زیستن برای رژیم کنونی، «صرفاً بر سر این نیست که مردم از خدا غافل میشوند، بلکه ترس از این است که مردم از آنان روی برگردانند».
تقویم کشورمان هم شاهدی از تقدیس عزا بر شادیست؛ یعنی برتری «مرگ بر زندگی». این رویکرد ایدئولوژیک دیگر نیازی به شرح و سخنپردازی ندارد و قرار نیست هزار کتاب و یادداشت پیرامون آن بنویسیم. ترجیح شعار «مرگ بر …» به جای «زنده باد …» حرف ما را تصدیق میکند. شادیهایی از قبیل: رقص، موسیقی، مهمانی و برگزاریهای کنسرت را نمونه «شادی»های آمریکایی میدانند که نه صرفاً در نظم اسلامی-اخلاقی نظام اختلال ایجاد میکند بلکه محو هژمونی و قدرت رژیمیست که رشتههای خاص اقتدار اخلاقی-سیاسی مبتنی بر آن است و چون مشروعیت آنان به یک آموزه خاص نهفته است، تفریحات اینچنینی به عنوان یک ضدارزش تلقی میشود. پس اختلال در چنین برنامههایِ بیگانه با فرهنگ اسلامی، یک امر بدیهی است.
رژیمی که تمام هّم و غم را متوجه آن میکند که سوت و کف جای «اللهاکبر» را نگیرد و «سوفیا لورن» جای حضرت فاطمه. محمدتقی مصباح یزدی اعلام کرد:«خطرناکترین چیزی که انسان را تهدید میکند، این است که خدا را فراموش کند. به جای مسجد و عبادتگاه، مرکز فرهنگی ایجاد کند و به جای عبادت و استغاثه، به فیلم و هنر بپردازد». نشریهای اسلامگرا هم نوشت:«دختران به طرز وقیحی در خیابان راه میروند. آنها چه جوابی در برابر خون شهدا دارند؟ شرمم میآید از دیدن دخترانی که مانتوهای کوتاه میپوشند و از گروههای موسیقی در تهران که کار را به رقص کشاندهاند». برای اسلامگرایان تندرو لذت واقعی، دلمشغولیهای معنوی و شهادت به عنوان لذتهای پاک است و برای ترویج و تبلیغ آن نیازمند صرف بودجههای هنگفت و تاسیس نهادها و موسسات گوناگون به منظور ترویج اخلاق اسلامی-جهادی است. اگر روزی لیست کمکهای میلیاردی و اهدایی فلان نهاد دولتی به حسینیهها یا مداحانی خاص منتشر شد، تعجب نکنید! چراکه کارشان همین است.
ولی رژیم کنونی ایران بر خلاف دیگر کشورهایی اسلامی، راه سختی برای مبارزه با چالش شادی دارد، چونکه از تجربه و مشغولیتهای عرفی بیشتری برخوردار است. روند عرفی که در دهه ۱۹۷۰ به اوج خود رسید در سال آخر این دهه با انقلاب ۵۷ به تعبیری متوقف شد و با سپری کردن دوران جنگ ۸ ساله این روند جان تازهای گرفت و هماکنون چهار نعل میتازد. از همان سال اول انقلاب، رژیم منزهطلب اسلامی تلاش کرد تا صورتی محدود و کالایی شده از شادی و تفریح را روانه بازار جامعه کند. مهمترین ویژگی آن باید هم مقوم نظام ایدئولوژیک باشد و هم کنترل اجتماعی را آسان کند. بنابراین یک نیاز طبیعی و اجتماعی به دغدغه مهم سیاسی و اولویت اول سیاستگذاری تبدیل شد. در نظر آنان شادی، سرگرمی و رقص یک عمل «شیطانی» است که نتیجهای جز انحراف از ایمان را ندارد و زهد و عفت و حیا باید جای آن را بگیرد و به تبع، سینما و موسیقی بایکوت شد، خوانندگان نامی قبل از انقلاب مجبور به ترک کشور شدند، رستورانها، کافه و قهوهخانهنا تعطیل شد، کلاسهای آواز را پلمپ کردند، جلوی ورزش بانوان را گرفتند، در خیابان هر مردی که تکپوش به تن داشت با تیغ زدند، سرگرمی و تفریح را از دریای خزر جمع کردند، مغازههای فروش فیلم بسته شد و در یک کلام نوعی «جمهوری فضیلت» را تصور کردند که همه مشغول دعا، سجده و راز و نیازاند.
میخائیل باختین جشنهای کارناوالی قرون وسطای متاخر را شورش مناسکی بر ضداقتدار و همه شکل و شمایل آن میداند. جنون و «شورش رقص» تمام سلسله مراتب قدرت را بهم میریزد و اتوپیایی از آزادی را رسم میکند که لبخند و شیرینیِ زیستن جای «مرگ» را میگیرد. شاید همین امر تعبیرکننده وضعیت کنونی باشد که «رقص»، عنصر براندازانه و تمسخرکننده «شهادتطلبی» و فرهنگ جهادی است که ضداقتدارگرایی عمل میکند. رقص فرصتی است که مردم برای چند لحظهای از کسالت، روزمرگی و ساختارهای چرت و متصلب خلاص شوند و «ناگهانی و رها» دنیای معنادار سنتگرایان و محافظهکاران مذهبی را بایگانی کنند. اما چرا رهاشدگی و لبخندهای بیضرر یک زوج، عشقهای کوچه پس کوچهای دونفر، بیرون آمدن یک تار مو و پیروزی جمعی هواداران یک تیم بعد از پیروزی و رقص چند کودک خردسال، صورت ایدوئولوژیک این رژیم را عبوس و مضطرب میکند؟ مطمئنم آنچنان که آصف بیات میگوید: «شادی فراتر از مادیتش بر پارادایمی قدرتمند استوار است که میتواند با ایدئولوژیها رقابت کند و آن را از بین ببرد».