زیتون-مریم تاوار: رامین جهانبگلو او را پل ارتباطی فرهنگ ایران با جهان میخواند و بهاءالدین خرمشاهی «وارثِ جام جم».
مصطفی ملکیان نیز گفته است: «در آثار دکتر شایگان تا آنجایی که مطالعه کردهام، ما توصیف به وفور هر چه تمامتر از وجوه فرهنگی جامعه جهانی و جامعه ایرانی میبینیم. یعنی شما هر کدام از آثار دکتر شایگان را که بررسی میکنید، در مقاله، رساله و کتاب، میبینید توصیفهای فراوانی از فرهنگ ایرانی و جهانی، شرق و غرب در آثارش هست. در این توصیفها، انصافاً ما کم و کاستی نمیبینیم. یعنی توصیفها غنی، کاملاً رنگارنگ، متنوع و کاملاً پذیرفتنی و دلنشیناند».
داریوش شایگان فیلسوف فرهنگ، اسطورهشناس، محقق و روشنفکر نامدار ایرانی،در بهمنماه ۱۳۱۴ از پدر ایرانی و مادر گرجستانی سنیمذهب در تهران، متولد شد. تحصیلات خود را در مدرسه سن لوئی تهران که توسط گروهی راهبان کاتولیک تاسیس و اداره میشد، به زبان فرانسه گذراند. از کودکی با زبانها و فرهنگها و لهجههای مختلف آشنا شد».
سفر برای شایگان، نوعی «غواصی در جغرافیای روح» بود، زیرا پس از هر سفر درک او به ویژه درک از جهان ایرانی تغییری محسوس میکرد.
این آشنایی بعدها با سفر به کشورهای مختلف و آموختن فرهنگهای دیگر تکمیل شد. سفر برای شایگان، نوعی «غواصی در جغرافیای روح» بود، زیرا پس از هر سفر درک او به ویژه درک از جهان ایرانی تغییری محسوس میکرد.
برای شایگان ایرانی بودن مستلزم «شیوه خاصی از بودن» و « طرز خاصی از دیدن جهان»بود. به عقیده او، ایرانی بودن به معنای « ایرانی بودن و در عین حال ایرانی نبودن» بود.
درسال ۱۳۲۹ به ایتالیا و سپس سوئیس رفت و سرانجام عازم پاریس شد. پس از این سفر بود که شایگان دبیرستان را در ایران به پایان نرساند و در پانزده سالگی رهسپار انگلستان شد.
پس از چهار سال به ژنو رفت تا پزشکی بخواند. اما پس از یک ترم انصراف داد و علوم انسانی و هنر و ادبیات برایش جدیتر شد. و برای ادامه تحصیل راهی فرانسه و دانشگاه سوربن شد و دکترایش را در رشته هندشناسی اخذ کرد.
در آن زمان، آشنایی با ژان هربر، او را با « نبوغ حماسی هند» آشنا کرد، پس از آن بود که هند را « از درون» شناخت.
در سال ۱۳۴۷ در بازگشت به تهران، با برهمن ایندوشکر آشنا شد. دو سال و نیم نزد او سانسکریت و ادبیات هند خواند. با تلاش برهمن ایندوشکر، زمانی که میخواست ایران را ترک کند، شایگانِ ۲۵ ساله جانشین او در تدریس ادبیات سانسکریت در دانشگاه تهران شد.
نتیجه مطالعات آن دوره کتابی شد با عنوان « ادیان و مکتبهای فلسفی هند» که نخستین بار در سال ۱۳۴۶ و از طرف انتشارات دانشگاه تهران به چاپ رسید.
با وجود اهمیت این کتاب، خود تأکید میکند که «این کتاب فقط مدخل و مقدمهای برای آشنایی با ادیان و مکتبهای حکمی هندی است».
شایگان خود را نه اسلامشناس میدانست و نه هندشناس، بلکه میخواست « متفکری آزاد از بند تعلقات حرفهای»باشد.
او در مقدمه کتاب، دورهای را که ترجمه از زبان سانسکریت در ایران رواج پیدا می کند، دوره عصر زرین روابط هند و اسلام نامگذاری کرده است.
در جایی میگوید « هفت سال تمام از غرب بریدم و فضای سینهام را از هوای جاودانه پیران فرزانهمان پر کردم… من همیشه گاندی را دوست داشتم. او را انتخاب کردم چون آدمی است که فکر میکند هر وسیلهای توجیهکننده هدف نیست. باید بین هدف و وسیله، نوعی تطابق و تجانس کیفی وجود داشته باشد، مثلاً نمیتوان از راه کشتن به نتیجه خوب رسید».
در این سالها، شایگان با « نمایندگان معنویت ایران» چون علامه طباطبایی، ابوالحسن رفیعی قزوینی، مهدی الهی قمشهای و جلالالدین آشتیانی در ارتباط بود.
با وجود رابطه با این روحانیون، شایگان خود را نه اسلامشناس میدانست و نه هندشناس، بلکه میخواست « متفکری آزاد از بند تعلقات حرفهای»باشد.
با وجود آنکه چند دوره پرتلاطم، نظیر شهریور ۲۰، کودتای ۲۸ مرداد و انقلاب را تجربه کرده بود، آن طور که خود گفته، هیچگاه تعهد به مرامی سیاسی نداشت. « در یک دورهای آدم اصلاً نمیتواند سیاسی نشود، چرا که همه چیز سیاسی است. یک زمانی میشد از سیاست دور ماند. مثلاً قبل از انقلاب من هیچ وقت چپ نبودم، که آن هم دلیل دارد: مادر من از خانواده قدیم گرجی بود که بلشویکها آنها را نابود کرده بودند، این بود که ما از بچگی ضدبلشویک بار آمدیم. بالاخره اینها همه روی آدم تأثیر میگذارد…».
رامین جهانبگلو، پژوهشگر، در این باره گفته است:« انقلاب باعث یک تغییر اساسی در اندیشه داریوش شایگان شد. پیش از انقلاب، نزدیکی او به بزرگانِ اسلام سنتی باعث شده بود که او بیشتر با سویه غیرسیاسی و آرام اسلام آشنا شود.
پس از انقلاب او به مطالعه گسترده در آثار طرفداران اسلام سیاسی پرداخت و متوجه تفاوت بنیادین آرای آنها با امثال علامه آشتیانی و طباطبایی شد».
شایگان با وجود آنکه چند دوره پرتلاطم، نظیر شهریور ۲۰، کودتای ۲۸ مرداد و انقلاب را تجربه کرده بود، آن طور که خود گفته، هیچگاه تعهد به مرامی سیاسی نداشت
او بنیانگذار مرکز ایرانی مطالعه فرهنگها در ایران پیش از انقلاب بود. در سال ۱۹۷۷، کنفرانس بینالمللی «گفتگوی تمدنها» را برگزار کرد. مفهومی که بعدها توسط محمد خاتمی، رئیس جمهور ایران در دوره اصلاحات، نیز در مجامع بینالمللی استفاده شد، هرچند از نظر شایگان نسبتی با پروژه فکری او نداشت.
سال ۵۷ به فرانسه بازگشت و در آنجا به درخواست کریم آقاخان، موسسهای برای انتشارآثار ناتمام هانری کربن با همکاری شاهرخ مسکوب تاسیس کردند. بعد از بسته شدن این موسسه، به واشنگتن رفت و موسسه « ایراننامه» را اداره کرد.
سپس در سال ۱۹۹۱ به ایران بازگشت و با همکاری کامران فانی، بهاءالدین خرمشاهی و هرمز همایونپور نشر « فرزان روز» را تاسیس کردند.
اگرچه این همکاری عمر کوتاهی داشت اما در ان دوره کوتاه نیز حدود ۳۵۰ جلد کتاب منتشر شد؛ کتابهایی که به گفته خود شایگان، بیشتر در زمینه هنر و فلسفه بود و مردم را به تفکر وا میداشت.
شایگان رهیافت فلسفی خود را در مهمترین کتاب خود « آسیا در برابر غرب»تشریح کرده و میگوید این کتاب را به عنوان نقدی بر غربزدگی جلال آل احمد نوشته است.
آنجا به انتقاد از وادادگی تفکر و تمدن آسیایی در برابر مدرنیته غربی میپردازد و مینویسد:« تقدیر تاریخی ما این است که از تاریخ غرب عقب ماندهایم و بسته به برداشتمان از تاریخ تفکر غرب دانستن این که عقب ماندهایم، سودمند یا زیان بخش است، و به قول هگل، فلسفه تاریخ و تاریخ فلسفه چنان درهم آمیخته که تفکیک آن امکانپذیر نیست. این ناآگاهی به این واقعیت برمیگردد که فرصتی برای انتخاب نداشتهایم …غربزدگی نه فقط جهل نسبت به غرب و ناآگاهی به تقدیر تاریخی خودمان است، بلکه همراه با بیگانگی از خودمان نیز است».
شایگان در سال ۱۹۷۷، کنفرانس بینالمللی «گفتگوی تمدنها» را برگزار کرد. مفهومی که بعدها توسط محمد خاتمی در مجامع بینالمللی استفاده شد، هرچند از نظر شایگان نسبتی با پروژه فکری او نداشت.
پس از انقلاب، با کتاب « افسونزدگی جدید: هویت چهل تکه» از پایان مشروعیت اعتقادات دیرینه خبر داد که مبدل به «غباری از تصورات پراکنده شدهاند و هم اکنون در فضای فکری جهان شناورند. ».
آنجا میگوید که شرق و غرب و شمال و جنوب عمیقا رنگ باخته و جهان « به غایت متلون»شده و «ما خواه ناخواه در شرف تکوین انسان “ چهل تکه” هستیم». دیگر در پی در مقابل هم قراردادن تفکر آسیایی و تفکر غربی نبود.
او تاکید میکند که دیگر هیچ فرهنگی به تنهایی توان آن را ندارد که آگاهی وسعتیافته بشر امروزی را تامین کند. هویتها چندگانه شدهاند و پدیدههای چندفرهنگی تبدیل به امری آشنا در دنیای امروز شده است. از این رو، تعبیر « مهاجر» را – فرای معنای دم دستی – برای انسان امروزی به کار میگیرد.
در کتاب « انقلاب مذهبی چیست» به زبان فرانسه، مسئله ایدئولوژی و رابطه آن با مذهب را بررسی کرده و گفته:« این امر به من فرصت داده است تا نه تنها روحیه غیر-عقلانی خودم را، که بر خلاف منافع طبقاتیام عمل میکرد، دریابم، بلکه روحیه دوستانم را هم که در همین میدان مغناطیسی گرفتار و مجذوب شدند، مطالعه کنم».
البته شایگان در کتاب« انقلاب مذهبی چیست؟» مفهوم ایدئولوژیزه شدن سنت را برای توضیح نابسامانی و به تعبیر ایشان اسکیزوفرنی فرهنگی خودمان وضع می کند. نقدی که البته در سالهای بعد در فضای روشنفکری ایرانی هم عمومی شد.
در واقع، او درمقام آسیبشناسی معتقد است ایدئولوژیزه شدن سنت، آب در هاون کوبیدن است و نمونه مورد مطالعه او در این آسیبشناسی نیز پروژه دکتر شریعتی است.
شایگان مقالاتش درباره هنر را در کتابی با عنوان «در جستجوی فضاهای گمشده» منتشر کرد که تلمیحی دارد به رمان در جست و جوی زمان از دست رفته مارسل پروست.
او عمیقاً معتقد بود شناخت راستین یک فرهنگ، صرفا با درک آثار مکتوب و فلسفی و ادبی حاصل نمیشود، بلکه هنر جزء لاینفک فرهنگ است و « چه بسا هنرمندان بابصیرتی به مراتب عمیقتر و رساتر، از اسرار و رموز آن فرهنگ پرده برمیدارند».
به بیان کامران فانی در مراسم رونمایی کتاب، این کتاب مجموعه جستارهایی به قلم متفکری یکه است که همانقدر که مطالب زیادی میآموزد، به مراتب بیشتر از همه و مهمتر اینکه خود نویسنده را بهتر از همه میشناساند. مقالههای شایگان جز اطلاعاتی که به خواننده میدهد، آنان را در برابر یک اثر هنری قرار میدهد که باید شیفتهاش بشوید.
دیگر هیچ فرهنگی به تنهایی توان آن را ندارد که آگاهی وسعتیافته بشر امروزی را تامین کند. هویتها چندگانه شدهاند و پدیدههای چندفرهنگی تبدیل به امری آشنا در دنیای امروز شده است.
«فانوس جادویی زمان» کتابی است از شایگان درباره« در جستوجوی زمان از دست رفته» مارسل پروست.
او در گفتوگو با بخش فارسی رادیو بینالمللی فرانسه، درباره انتشار این کتاب گفته بود که قصد داشته «قطبنمایی» ارائه کند تا ایرانیان برای فهم این رمان « گم نشوند».
در کتاب «نگاه شکسته« به اسکیزوفرنی فرهنگی میپردازد و آن را تیغ دو لب میداند که که بیشتر میان متفکران مشرق زمین که با ایدئولوگها سرو کار دارند، یافت میشود. جنبههای منفی اسکیزوفرنی فرهنگی فلجکننده است، اما جنبههای مثبتش میتواند خلاق باشد.
شایگان در سالهای پایانی عمر خود، به معرفی شاعران ایرانی به فرانسویزبانان پرداخت.
آخرین کتابی که از او در سال ۲۰۱۷ از سوی انتشارات آلبن میشل فرانسه منتشر شد، کتاب « پنج اقلیم حضور» است که شاعرانگی ایرانی را در شعر پنج شاعر بزرگ ایرانی، فردوسی، خیام، مولوی، سعدی و حافظ بررسی کرده است.
آن جا مینویسد:« مجموعه شاعران ایران در ذهن ایرانیها منظومهای ساختهاند که با وجود تفاوت زمانی هفتصد ساله با شاعری مانند حافظ هیچگاه متوجه این تفاوت زمانی نیستیم و با آنها رابطهای عبادی و فراسویی داریم».
او دربارهٔ بودلر، شاعر بزرگ قرن نوزدهم فرانسه و مارسل پروست، نویسنده بزرگ اوایل قرن بیستم فرانسه نیز نوشته است:« من از بودلر خیلی چیز یاد گرفتم، مخصوصاً دربارهٔ شهر. والتر بنیامین یک کتاب دارد دربارهٔ بودلر که میگوید بودلر واقعاً شاعر مدرنیته است. از شاعران ایران با سپهری دوست بودم و با کمک خودش اشعارش را به فرانسه ترجمه کردم».
شایگان که اغلب آثار خود را به زبان فرانسه مینوشت، برای فرانسویزبانان نیز نامی آشنا بود. در سال ۲۰۰۴ رمان « سرزمین سرابها» را به زبان فرانسه منتشر کرد و برنده جایزه «آدلف» از انجمن نویسندگان فرانسه شد.
در سال ۲۰۱۱ نیز مدال عالی ادبیات و زبان فرانسه را از سوی آکادمی فرانسه به دست آورد و همچنین نشان عالی دولت فرانسه با امضای فرانسوا اولاند رییس جمهور وقت فرانسه، تقدیم او شد.
اینها بخشی از جوایز و نشانهایی بود که داریوش شایگان دریافت کرده است. او که با هنری کربن ایرانشناس، اسلامشناس و شیعهشناس فرانسوی و اولین مترجم آثار مارتین هایدگر به زبان فرانسه روابط نزدیکی داشت، کتابی نیز درباره او به زبان فرانسه منتشر کرد. کتاب «زیر آسمانهای جهان» گفتگوی بلند رامین جهانبگلو با داریوش شایگان درباره سیر تفکر این فیلسوف است که در سال ۱۳۸۷ در ایران منتشر شد.
شایگان که اغلب آثار خود را به زبان فرانسه مینوشت، برای فرانسویزبانان نیز نامی آشنا بود. در سال ۲۰۰۴ رمان « سرزمین سرابها» را به زبان فرانسه منتشر کرد و برنده جایزه «آدلف» از انجمن نویسندگان فرانسه شد.
تصوف و هندوئیسم، بتهای ذهنی و خاطرههای ازلی، آمیزش افقها، بینش اساطیری و جنون هشیاری، دیگر کتابهای این متفکر فقید هستند.
شایگان خود را نه فیلسوف، بلکه سالک فرهنگهای جهان میدانست. او در گفتوگو با رامین جهانبگلو در کتاب «زیر آسمانهای جهان» میگوید:« پدرم نوعی پرستش شبه مذهبی نسبت به این زبان (فارسی) داشت که آن را به من نیز منتقل کرد».
در مراسم تشییع شایگان، علی دهباشی با اشاره به دوستی محمدعلی موحد و شایگان، پیامی را از طرف محمدعلی موحد خواند که در بخشی از این پیام آمده است:« یک چشم من گریان است و چشم دیگری خندان. چشم گریان من برای غم داریوش شایگان است. این سوال برای من به وجود آمده است که کجا شد آن همه فراست و دانش؟ کجا شد آن همه هوش و ذکاوت؟ داریوش شایگان از مفاخر عصر ما بود. آثارش به چند زبان ترجمه شد. سزاوار است که در یاد او سخن بگویم. یاد او مایه امیدواری، سربلندی و دل گرمی است که هنوز ایران چنین فرزندانی را میپروراند».
در ادامه مراسم، کامران فانی گفت که شایگان همدرد و همدل انسانهای واماندهای بود که در قرن ما گرفتار دوگانگی شدهاند، او از وظایف خود میدانست که کنار کسانی که بین سنت و مدرنیته، غرب و شرق، معنویت و مادیت ماندهاند بایستد. مانند آهن ربای جذابی بود که همه افراد را از دور و نزدیک به خود جذب میکرد.