به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه بر نگذرد
جناب آقاى سید مصطفى تاجزاده
با سلام و عرض ادب.
چندیست که مصاحبه آقاى حسین دهباشى با جناب عباس امیر انتظام مانند نشترى که به دملى چرکین خورده باشد دوباره یاداور دردى شد که پس از چند دهه هنوز هم دردش تازه است و گوئى هیچ اراده اى بر درمان که هیچ ، حتى براى تسکین این زخم نمادین نیست.
هر چند گفتنش تکرار مکررات است و ممکن است ملال آور باشد اما خود بهتر میدانید اشغال سفارت توسط شما و همفکران آنروزتان تبعات بسیار داشت و رنج ها بر این مرز و بوم هدیه آورد گو اینکه جوّ انقلابى آنروزها و شور و هیجان جوانان انقلابى سرمست از پیروزى را هم که در نظر بگیریم باز هم با چرائى هاى بسیار مواجه میشویم که به طور حتم در این چند خط نمیگنجد، که جان کلام چیز دیگر است.
مطلبى از جناب میردامادى دیدم که ایشان گفته اند: در اسناد بدست آمده از سفارت آمریکا، هیچ مدرکى دال بر جاسوسى عباس امیر انتظام بدست نیامده بود .
اما عمر یک انسان شریف بر اساس همین اسناد بدست نیامده پشت میله هاى زندان تلف شد و به فنا رفت، حال بگذریم از آنچه بر این انسان بى گناه رفت و زندانبانان با او چه ها که نکرده اند، که شنیدش از زبان خود ایشان دل هر انسانى ریش میکند و راقم این سطور ایمان دارد که شما هم به این مظلومیت ، مانند بسیارى از مردم واقفید.
آیا بهتر نیست که در اقدامى حق جویانه بمانند دیگر رفتار و گفتارتان در این چند سال گذشته (که به حق پاى عهدتان با مردم ایستادید و البته رنجش را هم دیدید) بصورت علنى به دیدار عباس امیر انتظام بروید و از او طلب حلالیت کنید؟ آن هم نه در خفا و غیر رسمى که با تمام توان براى بهتر دیده شدن این حرکت ؟
آیا وقت آن نیست که دیگر یاران دیروز که فکر میکنید شجاعت این عذر خواهى را دارند را با خود همراه کنید.
چه بسى که این حرکت مایه و نطفه یک اتحاد ملى باشد آن هم در این زمانه که تشتت عدارد ریشه اتحاد مردم را میخشکاند.
فرصت هاى بسیار از دست رفت و شریفانى چون مهندس بازرگان ها و مهندس سحابى ها روى در نقاب خاک کشیدند .
کسانى که هر نفرشان میتوانست مایه یک وفاق ملى باشد و اکنون نیستند.
ترسم از آن است که عباس امیر انتظام هم برود و این حسرت بر دل بماند.
و اما چرا سید مصطفى تاج زاده مخاطب این نامه است از بین آن همه دانشجویان خط اما که در آن جریان دخیل بودند؟
به طور حتم انتظارى که از شما میرود را نمیشود از بسیارى از همه دانشجویان آن روز خط امام داشت و خود بهتر میدانید که نمیشود این نامه را به عزیز جعفرى یا عزت اله ضرغامى نوشت، حتى نمیشود از عباس عبدى چنین انتظارى داشت.
این حرکت را تنها از کسى میتوان انتظار داشت که قدرت و جرأت نقد گذشته خود را داشته و دارد ، کسى که تیغ تیز نقد را اول به بدن خود کشیده است.
کسى که از ترس شماتت ، هویت خود را انکار نکند .
باشد که در این حرکت تعدادى از همراهان دیروز نیز با شما هم قدم شوند و با تبلیغات هر چه وسیعتر این گام بلند را برداشته و به دیده مردم نشانند که چون منى(به عنوان یک شخص عامى)، سال هاست که منتظر این گام بزرگ هستم و دیدن این صحنه را آرزوى خود میدانسته و میدانم، شاید که التیامى باشد بر زخم هاى انسان شریفى که نجیبانه همه رنجها را به تن خرید ى تن به ذلت نداد.
شاید اکر زندان نرفته بودید و شش سال در مقابل حرف و حکم زور نایستاده بودید این نامه هرگذ نگاشته نمیشد، اگر نقد بر خود را پیش و بیش از همه شروع نکرده بودید چنین انتظارى را بر نمی انگیختید.
جناب آقاى تاج زاده ، اگر روزى بر این کار شدید، هنگام ورودتان به منزل ایشان به شخصه تمام وجودم را زیر پایت میگذارم تا چون خاک از رویش بگذرى که خاک پاى چنین انسان هاى نجیب و شریف شدن، براى من عین عزت و آزادگیست، باشد تا خداوند رحمان از سر تقصیر ما عوام نیز بگذرد که با سکوت و ترس خود، سهیم در این ظلم بودیم.
برادر کوچک شما
سید ضیا خلیلى
فروردین نود و هفت