سرکار خانم فرزانه روستایی و جناب آقایان محمدجواد اکبرین- عبدالعلی بازرگان- رضا علیجانی- حسن فرشتیان- مرتضی کاظمیان- رضا مسموعی- مهدی نوربخش- حسن یوسفی اشکوری
سلام علیکم
انتشار بیانیهای با امضاء شما در مورد وضعیت منطقه و نقد عملکرد ایران، سبب نگارش این نامه است. هر چند که برخی از اساتید و بزرگواران امضاء کننده این نامه قبلا مواضعی مشابه اتخاذ نموده اند؛ اما انتشار گروهی این نامه و با عنوان «جمعی از فعالان ملی- مذهبی» و بویژه زمان انتشار آن قابل نقد و محل پرسش است.
۱- نخستین نکته این نامه، هویت نویسندگان است. صرف امضاء چنین نامه ای از سوی چهرهای شناخته شده ملی – مذهبی باعث افزایش وزن چنین نامهای میگردد و در عین حال امکان سوء استفاده از آن را فراهم میکند و عدهای میتوانند از آن به عنوان موضع نمایندگان بخشی از جامعه در پیشبرد اهداف خود استفاده کنند. این نامه نه تنها امضاء شما را در ذیل خود دارد بلکه در میان سطرهای آن نیز چنین تصوری به وجود میآید که به نمایندگی از جمع بزرگتری نوشته شده است. ذکر این نکته که نویسندگان این نامه : «با توجه به فضای بهشدت امنیتی داخل کشور و سنگینبودن هزینه نقد سیاستهای خارجی با تشکیل پرونده قضایی برای منتقدان و تحقیر و توهین و جوسازی تبلیغاتی علیه آنان، وظیفه خود میدانند نکتههای زیر را با هموطنان مطرح کنند» به نوعی چنین القاء میکنند که امضاء کنندگان نامه گویی سخنگوی جمعی بزرگتر هستند. طبیعی است که این نکته از دید کسانی که این روزها در راهروهای کاخ سفید به دنبال جا انداختن این تحلیل معوج و خلاف واقع هستند که اکثریت مردم ایران مخالف نظام موجود و خواهان اعمال فشارهای سیاسی و اقتصادی و حتی حمله نظامی علیه ایران هستند پنهان نماند و به رغم تمایل و هویت نویسندگان نامه، آن را تبدیل به آجری از سیاستهای ویرانگر خود علیه مام میهن ننمایند.
۲- نویسندگان نامه در تیتر بیانیه، تبری از سیاست خارجی جمهوری اسلامی را به عنوان نقطه عزیمت و به نوعی انگیزه و دلیل نوشتن این نامه اعلام نموده اند. در اینجا این سؤال مطرح میشود که اصولا چه کسی و کجا شما را شریک جرم جمهوری اسلامی در منطقه قلمداد کرده که در این زمانه پرخطر مجبور به نگارش این بیانیه شدهاید؟
زمانی که حدود یک ماه به تصمیم رئیس جمهور آمریکا برای خروج از توافق هسته ای با ایران و اعمال مجدد تحریمهای ویرانگر باقی مانده است و اسرائیل و آمریکا به نیروهای ایرانی در سوریه حمله نمودهاند. بسیاری از نویسندگان نامه به طور مستقل در مصاحبهها و و مقالات خود به اندازه کافی سیاستهای خارجی جمهوری اسلامی را به حق نقد نمودهاند که چنین تردیدی در مخیله هیچ کس در مورد موضع آنها باقی نماند که نیازی به تبری جستن از آن وجود داشته باشد.
۳- قرار دادن نام ایران در کنار کره شمالی و سوریه به نوعی متاسفانه در اذهان، محور شرارت ( ایران – کره شمالی و عراق ) را تداعی میکند با این تفاوت که اینک یکی از اضلاع آن با حمله نظامی از این مثلث خارج شده و ضلع دیگری به آن اضافه شده است. و از قضا دوباره تیم جرج بوش پسر در کاخ سفید دونالد ترامپ حضور به هم رسانیده که کار ناتمام گذشته را پایان ببخشند. و با خروج کره شمالی از اولویت برخورد؛ ایران جای آن را گرفتهاست. هر چند که همه شما را می شناسند و از نیت خیر شما آگاهی دارند؛ اما قرار دادن نام ایران در کنار کره شمالی و سوریه،غیر قابل پذیرش، حیرتبرانگیز و به شدت مورد تعجب است. آیا نویسندگان نامه به واقع معتقدند که «حاکمان ما، بهرغم همه ادعاهای ارزشی و دفاع از مظلومان جهان، ایران را در کنار معدود کشورهایی (همچون کرهشمالی یا نظام ۴۸ ساله سرکوبگر غیرمردمی اسد، پدر و پسر) قرار دادهاند که منافع ملی و رفاه و سعادت مردمان خود را فدای پروژههای اقتدارگرایانه و چشماندازهای رویاپردازانه منسوخ و نیز جاهطلبیها و تنشآفرینیهای بیپشتوانه و پرآسیب کردهاند.» آیا عربستان سعودی، قطر، بحرین، میانمار، سودان، مصر و … همگی در وضعیت بهتری از ایران قرار دارند و تنها کره شمالی و سوریه در ردیف ایران هستند؟ آیا نویسندگان نامه چنین درکی از شرایط کنونی ایران دارند؟
۴- اگرچه برخی از انتقادهای مطرح شده در این نامه مانند دخالت نیروهای نظامی در سیاست خارجی، فرقه گرایی که نمونه بارز آن انتخاب نام مدافعین حرم برای سربازان ایرانی حاضر در سوریه و مشارکت در جنایت بشار اسد در سوریه درست است؛ اما روایت این نامه از بحران سوریه که دقیقا همصدا با روایت غالب غرب و کشورهای عربی علیه ایران است و حتی از کلیدواژههای مشترکی مانند «ماجراجویانه» برای توصیف رفتار ایران استفاده میکند؛ روایتی کاملا تحریف شده از جنگ داخلی سوریه است. بر اساس این روایت، مقصر اصلی تمام بحرانهای خاورمیانه ایران است و تا زمانی که عامل ایران از میان برداشته نشود؛ خاورمیانه روی آرامش نخواهد دید.
در این نگاه مقصر اصلی بحران سوریه نیز به طور مشخص، در وهله اول ایران است و پس از ایران، اسد و روسیه هم بخشی از تقصیر را به گردن دارند. در این روایت معوج اصولا اپوزیسیون سوریه اپوزیسیونی کاملا مدنی و مسالمت جو بود و ایران با بهره گیری از تجارب طولانی خود در سرکوب مردم ایران، وارد سوریه شد و سبب سرکوب گسترده مردم سوریه توسط اسد گردید. و به قول شما «اعتراضهای مردم سوریه در آغاز کاملا مسالمتآمیز بود، اما دولت سوریه با حمایت ایران (و با تکیه بر تجربه سپاه در سرکوب جنبش سبز) به سرکوب خونین معترضان خود پرداخت.» و اصولا این ایران بود که به قول شما «استقلال ایران را با دعوت روسیه و تشویق آن برای دخالت نظامی در سوریه (و استفاده از پایگاههای هوایی ایران) مخدوش کرده و این شانس ابتدای جنگ داخلی را که مخالفان اسد را با دولت این کشور بر سر میز مذاکره بنشاند و نفوذ خود را در سوریه حفظ کند، تا حد زیادی از دست داده است.»
همچنین این روایت بر خلاف بسیاری از آمار مستند و قابل اعتماد میزان کشتههای جنگ داخلی سوریه را تا ۶۰۰ هزار افزایش میدهد و به طور تلویحی گروه های جهادی مخالف سوریه را نیز از آنها مبرا دانسته و مسئولیت همه را به گردن ایران – اسد میاندازد. این در حالی است که بسیاری از منابع مستقل تعداد کشته ها را حدود ۳۵۰ هزار نفر تخمین میزنند. همچنین برخلاف تصور عمومی و براساس گزارشهای مستقل تعداد کشته شدگان دولت و گروه های مخالف تقریبا برابر بوده است. از همان ماه های اول آمار کشته های هر دو طرف در رسانه های مختلف منتشر میشد و رزمندگان مسلح مخالف اسد حضوری کاملا مشخص و قابل پذیرش داشتند و رسانهها نیز از نمایش و حتی تقدیس رزمندگان مخالف اسد در مستندهای مختلف ابایی نداشتند. و مهمتر از آن، شما به عنوان فعالان و همینطور افراد تحصیلکرده در زمینه علوم سیاسی آیا ممکن میدانید که در کشوری با مختصات سوریه با سابقه طولانی دیکتاتوری خون ریز اسد پدر و پسر، جامعه مدنی قدرتمند معتقد به مبارزه بدون خشونت به طور خلقالساعه ایجاد شود؛ که حالا ایران بخواهد آن را سرکوب و به انحراف بکشاند؟
مقصود من تطهیر اسد و یا تشکیک در قصاوت و سرکوبگری او نیست؛ حتی یک کشته هم زیاد و غیر قابل پذیرش است اما رجوع شما به این آمار، نشان میدهد که نویسندگان نامه به چه آماری اعتماد داشته و از آن استفاده میکنند. این آمار دقیقا منطبق بر حداکثر آماری است که گروههای مخالف ارائه میدهند.
تلاش شما برای متصل کردن سرکوب مردم سوریه و سرکوب جنبش سبز نیز قابل توجه است؛ ای کاش دولت سوریه بر اساس تجربه جمهوری اسلامی در جنبش سبز با مخالفان خود برخورد میکرد که در مقایسه با سوریه آمار تلفات انسانی و تخریب کمی محسوب میشود. بشار اسد بر خلاف استدلال شما، نه بر اساس تجربه سپاه ایران در سرکوب جنبش سبز، بلکه بر اساس تجربه پدرش در سرکوب حمص و حما در سال ۱۳۶۰ خورشیدی عمل کرد که با بمباران این دو شهر ظرف چند ساعت ۲۰ هزار نفر را کشت. اما چون شما روایت مسلط، که ایران را مقصر اصلی سوریه میداند را پذیرفتهاید به ناچار باید نقطه اتصالی با ایران و سپاه در این جریان پیدا کنید. علاوه بر آن، برعکس روایت شما و بخشی از اپوزیسیون ایران از حوادث سوریه، بر اساس مستندات موجود؛ ایران در مراحل اولیه بحران به جز حمایت سیاسی، نقشی در سوریه نداشت. ایران تا حدود ۱۰ ماه پس از آغاز اعتراضات در تلاش بود که اپوزیسیون سوریه و به طور مشخص اخوان المسلمین را با دولت اسد آشتی دهد. و به گزارش رادیو فردا محمد الدروبی یکی از رهبران گروه اخوان المسلمین در گفت وگو با خبرگزاری رویترز اعلام کرد که ایران به این گروه پیشنهاد داده که در ازای پذیرش ریاست جمهوری اسد، کنترل دولت را در اختیار بگیرد. این زمانی است که مدتها است مبارزه مسالمت آمیز جای خودش را به نبر مسلحانه داده و حتی شهر الزبدانی به تصرف مخالفین اسد در آمده است. و مرکز حزب بعث در دمشق توسط ارتش آزاد سوریه گلوله باران شده است. هرچند که اخوان المسلمین که سرمست از پیروزی در لیبی و قتل قذافی به چیزی جز «مسیحی به بیروت و علوی به تابوت»(۱) راضی نمیشد، این پیشنهاد ایران را نپذیرفته و حتی حاضر به ملاقات با هیأت ایرانی نشد؛ اما تا این مقطع و حتی کمی بعدتر ، ایران حضور نظامی در سوریه نداشت. نخستین ادعاهایی که در مورد حضور نظامی ایران صورت گرفت در تاریخ ۲۰ دیماه ۹۰ توسط ترکیه بود و طی آن گمرک ترکیه اعلام کرد که چندین کامیون اسلحه که ایران قصد ارسال به سوریه داشته است؛ را توقیف کرده است. هرچند که بعید به نظر میرسد اسد در آن مقطع برای سرکوب مردم به اسلحههای ایرانی نیازی داشته است و این سلاح احتمالا از طریق سوریه و مقصد لبنان در حال ارسال بوده است. بیش از یکسال پس از آغاز اعتراضات و زمانی که سوریه به طور کامل جولانگاه القاعده و دیگر گروههای تروریستی بود. ایران اقدام به ارسال گسترده نیروهای نظامی به سوریه کرد که تعدادی از آنها نیز به اسارت ارتش آزاد سوریه درآمدند. به نظر میرسد این اقدام ایران بیش از هر چیز ناشی از وحشتی بوده است که از شکل گیری یک دولت سلفی داشتهاست. که به طور بالقوه میتوانست با سرنگونی دولتهای سوریه و عراق مخاطرات امنیتی جدی برای ایران ایجاد کند بودهاست. کما اینکه بعدا مشاهده شد همین گروه های جهادی مستقر در سوریه موصل را تصرف کردند و تا ۵۰ کیلومتری مرز ایران نیز پیش امده و وعده تسویه حساب در تهران و کربلا را دادند.
در هر حال مقصر اصلی شرایط کنونی سوریه در وهله اول بشار اسد و گروه های اپوزیسیون سوریه و در مرحله بعد دولتهای خارجی و از جمله ایران هستند، احاله کل مسئولیت به ایران نه تنها عاری از حقیقت است بلکه سبب تسهیل کار ترامپ، بن سلمان و نتانیاهو برای تحریم ایران و خدای نکرده حمله نظامی به کشور خواهد شد.
از این نظر من منتقد این نامه در عین احترام به شما بزرگواران هستم و اگر صراحت کلام موجب رنجش شما شده صمیمانه پوزش میخواهم.
توضیح: نسخه مفصل تر این نامه پیشتر به نویسندگان محترم بیانیه ارسال شده است و ضمن احترام به بزرگواران نویسنده بیانیه، اکنون جهت تضارب آراء منتشر میگردد.
- یکی از شعارهای تجمعات اعتراضی مردم سوریه
2 پاسخ
با سپاس از آقای امینی زاده بخاطر این مقاله با ارزش و منصفانه، راستش من از امضای چنین نامه ای توسط خانم روستائی و آقایان اکبرین و کاظمیان چندان متعجب نشدم، اما امضای آقایان بازرگان و علیجانی و اشکوری پای این بیانیه برایم تعجب آور بود. معمولا این ارجمندان وقتی پای منافع ملی پیش میاید آنرای فدای حب و بغض با این رژیم نمیکنند و منصفانه به مسائل می نگرند، اما این بار چه شد من نفهمیدم.
موضوع، بسیار منصفانه بررسی شده است. جا دارد از نویسنده محترم سپاسگزار باشیم.
دیدگاهها بستهاند.