بارها خوانده و شنیدهایم که فاجعه سوریه، تجربهای شگفت در جنگ روایتهاست؛ زیرا دو قطب جنگ (که با همهی تنوع و تکثرشان زیر دو پرچم موافقان و مخالفان بشار أسد شناخته میشوند) بیش از هفت سال فرصت یافتهاند تا جهان را چنان گیج کنند که دیگر کسی قدرت یا جرأت تشخیص «روایتِ حقیقی» را نداشته باشد؛ و سؤال نخست همین جا شکل میگیرد: «روایت حقیقی چیست؟» چه کسی میتواند به یکی از دو سوی ماجرا به عنوان «راوی حقیقت» اعتماد کند؟ به گمانم میتوان بیدرنگ به این پرسش پاسخ داد که: هیچکس نمیتواند؛ زیرا حتی شاهدانِ واقعیت نیز در گواهی بر آنچه دیدهاند مصون از پیشداوریها و فرضیهها نیستند چه رسد به انبوه خبرنگارانی که در فقدان امنیت نتوانستهاند مستقیم در معرکه حاضر باشند و ناچار از راه دور به دادههای طرفهای درگیر اعتماد یا استناد کردهاند یا برداشتهایشان را از ویدئوها و تصاویر ارسالی، به مخاطب منتقل کردهاند.
اما آیا میتوان سؤال نخست را تغییر داد و پرسید: «کدام روایت، حتما روایت حقیقی نیست؟» به عبارت دیگر آیا میتوان روایتی را نشان داد و با اطمینان گفت که این روایت نسبتی با حقیقتِ آنچه بر سوریه گذشت ندارد؟
بگذارید برای پاسخ به این پرسش، صورتی فرضی را تصور کنیم: فرض کنید مخالفان أسد روایتی از معرکه دارند که از قضا با دادههای طرف مقابلشان قابل جمع است و همپوشانی دارد. مثلا دو طرف با همهی اختلافشان، بر سر یک روایت اتفاق نظر دارند و هر دو، قطعات یک پازل را تکمیل میکنند و به مخاطبِ مستقل این امکان را میدهند که این روایتِ اجماعی را بدون تردید باور کند. ناگهان کسانی از راه میرسند که تمام تمرکزشان را بر حمله به همان روایتی میگذارند که دو طرفِ جنگ بر سر آن اتفاق نظر دارند! و باز فرض کنید این قدمهای نورسیده مدعی باشند که نه در جبهه أسد میجنگند و نه در جبههی مخالف او! گویی بالای خاکریزِ میانِ دوسوی جنگ در حال قدمزدن هستند و به پیکنیک آمدهاند. مهم نیست که نتیجهی حضور توریستیشان در تحلیل سوریه به سود کدام طرف تمام میشود؛ مهم و عجیب این است که درست به روایتی حملهور میشوند که هر دو طرفِ جنگ بر درستیِ آن شهادت دادهاند! اینجاست که میتوان با اطمینان گفت روایتِ آنها نسبتی با حقیقت ندارد و گویا با اهداف و أغراض دیگری، و در خوشبینانهترین صورت، «اشتباهی» این منطقه را برای پیکنیک برگزیدهاند! سوال: آیا این «صورتِ فرضی» واقعیت دارد؟
⚫️
روایت مخالفان اسد از نقش ایران در سوریه در یک جمله خلاصه میشود: «اگر ایران نبود أسد در پایان نخستین سال اعتراضها سقوط کرده بود». آنها از این روایت، نتیجه میگیرند که ایران عامل اصلی بقای دیکتاتوری أسد، ویرانی کشور و امتداد قربانیان تا صدها هزار کشته و مفقود و مجروح و آواره است. به باور آنها ایران مانع اصلی انتقال قدرت به مخالفانی بوده است که حتی «هیئت دولت انتقالی» را تشکیل داده و موفق شده بودند توجه یا موافقت دولتهای عربی و برخی مجامع بینالمللی را هم جلب کنند. به عنوان نمونه «ائتلاف ملی سوریه» که در سال نخستِ اعتراضات، هماهنگ با ارتش آزاد سوریه به پیروزیهای بزرگ سیاسی و نظامی دست یافتند و تا نزدیکی کاخ أسد پیشروی کردند دولتی موقت را تعیین کردند که جایگزین بشار أسد باشد؛ «احمد طعمه» که در دورهای به عنوان نخستوزیر این دولت موقت انتخاب شد میگوید: «در سال ۲۰۰۹ من و دوازده تن از همفکرانم در زندان بشار أسد با خبر شدیم که جنبش سبز در ایران آغاز شده…اینکه یک جنبش اصلاحی با رهبریِ کسانی که در همین نظام سابقه دارند و مورد اعتماد مردماند بدون اسلحه و با حضور مسالمتآمیز در خیابان بتواند خواستههایش را دنبال کند میتوانست یک الگو باشد. همین باعث شد تا همبندمان علی عبدالله (روزنامهنگار سوری) تحلیلی دربارهی جنبش سبز بنویسد و آن را به بیرون زندان برساند و منتشر کند. تحلیل جنبش سبز ایران به اتهامی تازه برای او تبدیل شد و بار دیگر محاکمهاش کردند. تبدیل انقلاب سوریه به جنگ هرگز خواستهی ما نبود. ما هم میخواستیم بدون اسلحه از این مرحله عبور کنیم همانطور که از سالها قبل فعالیتهای مسالمتآمیزی برای رسیدن به یک سوریه دموکراتیک داشتیم، سر جنگ نداشتیم و تاوانش را هم پس دادیم. اما وقتی چند شهر علیه یک حکومت برمیخیزد و به سرعت با سرکوب مسلحانه مواجه میشود دیگر لزوما نمیتوان واکنش مردم را مدیریت کرد. در این مرحله بود که حکومت ایران به جای تشویق أسد به گفتوگو، به کمک او آمد تا مردم را سرکوب کند. ایدهی آنها این بود که سرکوب مناطقی که مبارزان و معترضان به آن مناطق تعلق دارند از سرکوب خودِ مبارزان مهمتر است؛ زیرا وقتی خانوادههایشان آسیب ببینند فرزندان و همسران و نزدیکانشان را تحت فشار میگذارند و روحیهی آنها را تضعیف میکنند و این میتواند مقاومتشان را بشکند. به عبارت دیگر اگر در مرحلهی سرکوب معترضان، بلطجیه (اراذل و اوباش) به کار میآمدند در مرحلهی سرکوبِ مبارزان، حملهی نظامی به مناطق محل زندگی آنها به کار میآمد. اما نه بلطجیه و نه نظامیان هیچ یک نتوانستند مقاومت مبارزان را بشکنند و در نهایت، أسد تا آستانهی سقوط پیش رفت اما کمک سپاه و بازوی منطقهایش (حزبالله) و برخی اسباب دیگر، جنگ را فرسایشی کردند… نقش دیگران ممکن است سزاوار نقد باشد اما نقش ایران در سوریه سزاوار محاکمه و مجازات و مکافات است نه نقد». (۲۶ ژوئیه ۲۰۱۶/ترجمه در ماهنامه میهن شماره ۱۰)
حالا همین یک نمونه را با نمونههایی از روایت مدافعان أسد بسنجیم و ببینیم مثلا آیا سرداران ایرانی هم تایید میکنند که از همان آغاز اعتراضها در کنار دولت سوریه، مخالفانش را سرکوب کردهاند؟ آیا علیرغم آنکه مخالفان در همان سال نخست تا اسقاط اسد پیش رفتند آنها مانع سقوط اسد شدند؟ آیا مدافعان أسد هم اعتراضات سوریها را از جنس جنبش سبز ایران و انقلابهای رنگی میدانند؟ آیا آنها هم تایید میکنند بلطجیه (اراذل و اوباش) در سرکوب اعتراضات شهری دست داشتند؟
⚫️
یک: حسین همدانى فرمانده ارشد سپاه ایران که در سوریه کشته شد، در مصاحبهاى که «تابناک» آن را «آخرین گفتوگویش با پایگاه اطلاع رسانی جوان همدان» دانسته میگوید: «در سال اول یکبار به دمشق حمله کردند و به کاخ هم رسیدند. در آن دوران همه فرار کردند، حتی روسها. فقط ما آنجا ماندیم. آنها باورشان شد که ما تا آخرین لحظه درکنارشان هستیم». او در همان مصاحبه مىگوید مهمترین مانعشان براى رها کردن أسد، رهبر جمهوری اسلامی بوده: «یکبار هم میخواستیم برگردیم، حضرت آقا فرمودند که سوریه مثل مریضی مىماند که خودش نمىداند مریض است، باید به او بگویید که مریض است. دکتر نمىرود، شما باید ببریدش…». (۱۷ مهرماه ۹۴)
دو: گلعلی بابایی، از نزدیکان سردار حسین همدانی در مراسم رونمایی کتاب «روایت سفر سوریه» از سال آغاز اعتراضات در سوریه و رفتن سردار همدانی به دمشق میگوید تا میرسد به اینجا که «دولت سوریه در آستانه سقوط به سر میبرد و حتی شخص بشار اسد نیز دنبال پناه گرفتن به کشور دیگری مانند روسیه بود، حاج حسین همدانی توصیهای به او میکند و میگوید دیگر چیزی برای از دست دادن نمانده، پس بهتر است این اقدام را نیز انجام دهیم تا شاید بتوان از سقوط کشور جلوگیری کرد. او پیشنهاد داد که درهای اسلحهخانههای پادگان را به روی مردم باز کنند». (۱۱ خرداد ۹۵) خبرگزاری فارس پس از بازتاب انتشار این روایت که نشان از نقش سپاه در توزیع اسلحه میان مردم و شعلهور کردن جنگ داخلی داشت، بخشی از آن را حذف کرد اما با انتشار اسکرین شاتِ متن اول در شبکههای اجتماعی، این سانسور بیفایده بود.
سه: محمد علی جعفری، فرمانده کل سپاه میگوید: «سردار حسین همدانی دارای تجربه و توانمندی بالا در مواردی مانند برخورد با فتنه سال ۸۸ بود…سوریه تشنه استفاده از این تجربیات و توانمندیها بود… همدانی با شکلگیری این حوادث در سوریه، داوطلبانه به این منطقه رفت و میدانست که تنها راه مقابله با این نوع ناامنی در کشورها سازماندهی نیروهای مردمی است»(۲۵مهرماه ۹۴/خبرگزاری فارس) خود سردار همدانى دربارهی تجربهاش در سرکوب اعتراضات سال ۸۸ ایران گفته بود: «پنجهزار نفر از اشرار و اراذل را عضو گردان کردم… باید چنین افرادی که با تیغ و قمه سروکار دارند را پای کار بیاوریم… عاشوراى۸۸ همین سه گردان غائله را جمع کردند» (۱۷مهرماه ۹۴/تابناک)
چهار: سرتیپ یدالله جوانی (معاون سیاسی فرمانده سپاه) میگوید: مخالفان أسد «در ابتدا عنوان میکردند ظرف ۳ ماه به اهداف خود مىرسند… ماندگاری بشار أسد در سوریه، نتیجهى مستقیمِ سیاستهاى دفاعی سرداران سپاه است» (۲۶مهرماه ۹۴/خبرگزاری بسیج)
پنج: شاهبیت این چند نمونه اما سخن وزیر خارجهی روسیه است. او در سخنرانی تحلیلیاش در موسسهی روابط بینالملل وزارت خارجه روسیه که ۲۱فوریه ۲۰۱۷ در راشاتودی منتشر شد تصریح کرد: «ما با دخالت در سوریه برای همیشه جلوی انقلابهای رنگی در منطقه را گرفتیم». این منطبقترین روایت با مدعای معترضان مخالف اسد است. اگر ویدئوهای تظاهرات دهها هزار نفر از مردم «دوما»ی سوریه در ۱۳آوریل ۲۰۱۲ که با شعر و شعار و موسیقی در حال اعتراضاند را ببینیم معنای این سخن سرگئی لاوروف را دقیقتر میفهمیم و درمییابیم که چرا معترضان سوری میگویند هدف اصلی، ما بودیم نه تروریسم. همین جا یادآوری این نکته خالی از لطف نیست که بشار أسد هنگام بهار عربی در تونس، اعتراضها را «بیماری» خوانده و با اطمینان گفته بود «این وضعیت به سوریه نمیرسد»(۳۱ ژانویه ۲۰۱۱/گفتگو با والاستریتژورنال) اما اندکی بعد که «بیماریِ اعتراض» به سوریه رسید دیگران ترسیدند که مبادا به آنها برسد؛ پس «دخالت کردند تا برای همیشه جلوی انقلابهای رنگی در منطقه را بگیرند».
آیا همین پنج نمونه کافی نیست تا با اطمینان نفی کنیم قصهپردازی کسانی را که علیرغم اتفاق نظرِ دو سوی جنگ بر سر یک روایت (صرفنظر از ادبیاتشان)، ناگهان از راه میرسند و منکر این میشوند که جمهوری اسلامی ایران از ابتدای جنبش اعتراضی مردم در سوریه، به عزم ابقای رژیم غیردموکراتیک بشار اسد ایفای نقش کرد؛ چنانکه حکومت اسد نیز از تجربه سپاه در سرکوب جنبش سبز بهره برد و آن را برای سرکوب خونین معترضان سوری بکار گرفت.
⚫
و سرانجام: میشل فوکو میگوید کلیسا پس از سال ۱۶۷۵ دیگر مردم را به اتهام توهین به مقدسات اعدام نمیکرد بلکه آنها را مانند همجنسگرایان [که در آن جامعه منفور بودند] زندانی میکرد؛ زیرا اتهامشان را از کفرگویی به اختلال اخلاقی تغییر داده بود! گویی وقتی نمیتوان با اتهام کفرگویی، جامعه را به مجازاتِ مخالف، راضی و راغب کرد باید عنوان اتهام را به مقولاتی اخلاقی تغییر داد و در کنار عناوینی نشاند که جامعه از آنها تنفر دارد. مثلا میتوان با تحریفِ چگونگی آغاز فاجعه در سوریه، صورت مسئلهی «اعتراض به دیکتاتور» را به «تروریسم» تغییر داد تا بتوان سرکوب را توجیه کرد، چنانکه میتوان اعتراض به «سیاست خارجیِ مغایر با منافع ملی» را «همسویی با دشمنان ایران» خواند تا بتوان اهداف و اغراض دیگری را دنبال کرد. تاریخ از این قابها و نقابها بسیار دیده است.
8 پاسخ
خروج کشور دوست و بشردوست امریکا که دوستی اش با ملت ایران را در کودتای ۲۸ مرداد، حمله طبس، شلیک به هواپیمای مسافربری، کمک به هر دو طرف جنگ ایران .و عراق برای تحمیل جنگی طولانی به دو کشور و انواع و اقسام توطئه های دیگر بارها و بارها ثابت کرده را به نویسنده مقاله و باقی هشت نفر امضا کننده بیانیه برائت از … تبریک می گویم. بدون شک این افراد در آینده به خوش رقصی های بیشتری تن خواهند داد. واقعا جالب است که کسانی که کاسه گدایی به دست برای روحانی رای جمع می کردند امروز اینطور با جنگ طلبان در تل آویو و واشنگتن همنوایی می کنند. بحالشان باید گریست!
بنظر من یکی از بهترین نوشته ها است. نقل قولهای مستند و روشن جای توجیه بنفع رژیم و سپاه نمیگذارد.
گفته ی روشن آقای همدانی را آوردند که در جنبش سال ۸۸ در ایران اراذل و اوباش با تیغ و قمه را وارد گردانهای سرکوب کردیم و نتیجه گرفتیم، همان روش را در سوریه بکار بردیم. حرف صریح وزیر خارجه روسیه را نوشتند و …، بخوبی هم نتیجه را نشان دادند که با واقعیت ها هماهنگ است.
البته وقتی نظام مقدس سپاه را بکمک رژیم بعثی سوریه میفرستد و روسیه هم خود را میرساند، مردم را سرکوب میکنند و میکشند، زمینه برای حضور تروریست ها و قدرتهای فرصت طلب غربی و رژیم عربستان هم فراهم میشود تا به میدان بیایند و هدفهای خود را بجویند.
جمهوری اسلامی در این چهل سال ماهیت خود را نشان داد، نیاز به معرفی نست. اگر منظور آقای خامنه ای و سپاهش امنیت ملت ایران بود که طالبان و داعش را در کشور هم مرز افغانستان رها نمیکرد برود حکومت بعثی سوریه عضو کنفرانس ۲ + ۶ خلیج فارس (بگفته خودشان عربی) را نجات بدهد.
خودشان بدترین عامل و سرمنشاء ناامنی ها در ایران هستند، حتا به ناموس مردم هم رحم نمی کنند، جای ابهام نیست.
وقتی خودشان بروشنی میگویند اراذل و اوباش را وارد کردیم و …, چه جای حرف از برقراری امنیت مردم توسط چنین رژیمی است؟!
از آقای اکبرین و دوستان در سایت زیتون سپاسگزاریم. هرکس نظرش را بگوید. ولی شما با عصبانیت طرفداران حکومت مقدس (!)، از روشنگری دست برندارید و این کار را ادامه بدهید. در داخل که اجازه انتقاد و اعتراض نمیدهند. موفق باشند.
نویسنده هم قاب و نقاب همیشگیش را دارد. خوبست که چند نفر او را نقد کرده اند.
آنان که می گفتند بعد از سوریه نوبت ایران است گمان نمی کردند که ایران پیشگیرانه وارد صحنه شود و از لیبیایی شدن کل منطقه ( هدف استعمار پسا شوروی ) جلوگیری کند ؟ جالب است که جناب اکبرین در باره ایرانی تباران گذشته پرست ( خورده ـ بردگان پیش از انقلاب ) که کینه توزانه کانون های قدرت جهان را به نابودی ایران تشویق و آنان را به اعمال تحریم و فشارهای گونه گون راهنمایی می کنند و یکی از ارکان بارش بلا بر ایران زمینند ، متنی ننوشته اند ! // به فرض ایران ـ به هر دلیل و علت ـ از دولت سوریه دفاع نمی کرد و « مخالفان » اسد را مانند قذافی می کشتند ؛ با توجه به اتصال آنان به چند کانون ( مصر و ترکیه و عربستان و قطر ) ، وضع سوریه بهتر از لیبی می شد ؟ در لیبی که ایران دخالتی ندارد چرا گانگستریسم غالب شد ، البته نفت اش را با شراکت فرانسه ( رهبر سیاسی اتحادیه اروپایی ) بی دغدغه غارت می کنند ؟ چرا اساساً اعتراض به یکه سالاری در حوزه تمدنی ایران را « بهار عربی » می نامید ؟ مگر اعتراض به آذربایجان نرسیده بود و مگر سرکوب جنبش از آن جا آغاز نشد و با ممانعت از بروز آن در عربستان و مقابله با معترضان در بحرین ادامه نیافت ؟ … روایت اکبرین هم نواقص خود را دارد و برای ما که نگران جنگ افروزی بیگانگان در منطقه خویشیم ، نمی تواند مبنای ارزش گذاری و پیش بینی باشد .
در بیان ریشه اصلی نابودی سوریه ، گفته شما منطقی و عالی بود . باید در ادامه به عوامل دیگر که شاید فرعی باشند هم بپردازید . ممنون از نگاهتان .
از فردی که بعنوان فعال جنبش سبز معترض به حاکمیت دروغ بوده انتظار نمی رود که برای دروغ پردازی های سرداران سپاه که اهرم اصلی سرکوب جنبش سبز بوده و در بزرگنمایی ید طولایی دارند، ارزشی در حد وحی نازل شده قائل شود. بگذریم.
آنچه از این یادداشت بر می آید اینست که نویسنده برای فرار از پاسخگویی پیرامون امضا بیانیه جنگ طلبانه (۹ نفره)، سعی دارد خوانندگان را گیج کند. اگر فردی یک چشم به سی ان ان، فوکس نیوز و نیویورک تایمز و چشم دیگر به سیمای جمهوری اسلامی و کیهان و صبح داشته باشد، البته گیج می شود. شاید نوسنده علیرغم حضور در آن سوی مرز هنوز به وجود و اهمیت رسانه های آلترناتیو پی نبرده است. انسان اگر صادق بوده و در پی یافتن حقیقت باشد و ریگی به کفش نداشته باشد (خوش رقصی برای قدرتهای جهانی بعد از بلند شدن بوی کباب رژیم چنج) می تواند از طریق این رسانه ها از گیجی رهایی یابد. اسناد و مدارکی که تاکنون افشا شده اند نشان می دهند که:
1- غرب از سال ها پیش از شروع درگیری ها «رژیم چنج» در سوریه را طراحی کرده بوده. این را وزیر خارجه اسبق فرانسه با صراحت افشا کرده.
2- امریکا تعدادی از تروریستهای داعش را از لیبی به شهر درعا منتقل کرد و با صحنه سازی های معمول و شناخته شده سازمان سیا، آن شهر را به آشوب کشاند و جرقه جنگ داخلی را در آنجا زد.
3- موج موج تروریست و سلاح از طریق ترکیه برای شاخه القاعده سوریه و داعش با حمایت و موافقت امریکا به سوریه سرازیر شد. عکس مک کین با رهبر داعش در ترکیه خود گواه این نوع حمایت ها ست.
4- از همان ابتدا تمام امکانات رسانه ای و امنیتی غرب در اختیار تروریست های حاضر در جنگ قرار گرفت. از صحنه سازی کشتن یک پسر بچه توسط ارتش سوریه که بعدها مشخص شد در مالتا توسط یک گروه دانمارکی فیلمبردای شده بوده تا صحنه سازی مسخره اخیر که بچه ها را زیر شلنگ آب می شستند تا ثابت کنند بمب شیمیای استفاده شده، جملگی حربه های کثیفی بوده اند تا مداخله غیر قانوی خود و متحدان تروریستشان در کشور مستقل سوریه را توجیه کنند.
پس اگر صادق باشیم برپایه اسناد و شواهدی که تاکنون فاش شده اند می توان به این نتیجه گیری رسید که آغاز کننده و محرک اصلی جنگ داخلی در سوریه غرب و عربستان و ترکیه بوده اند.
اما یک نیرو یا فرد سیاسی که ادعای ملی بودن می کند، در این میانه چه موضعی می تواند یا باید در قبال جمهوری اسلامی اتخاذ کند؟ هر نیروی ملی و میهن دوست حاکمیت ولایت فقیه را مخالف منافع ملی ایران شناخته و برای طرد آن تلاش میکند. اما منافع ملی ایران از بیرون نیز تهدید می شوند. در اینجاست که منافع ملی با منافع حاکمیت تا اندازه ای گره می خورند. بدین شکل که اگر داعش و تروریست ها موفق به سرنگونی اسد می شدند، از یک سو حکومت ایران متحد مهم خود را از دست می داد و از سوی دیگر تروریستها تا مرز ایران می رسیدند که این نه خوشایند مردم ماست و نه حاکمیت. هیچ انسان میهن دوستی نمی تواند از حکومت ایران بخواهد که از مسائل سوریه خود را کنار بکشد. حفظ استقلال سوریه و جلوگیری از گسترش تروریسم تحت حمایت غرب و ارتجاع تا سرحدات کشورمان در جهت منافع ملی ماست و همزمان در جهت منافع حاکمیت هم هست. نمی توان مخالفت با حاکمیت را بهانه همزبانی با کشورهای جنگ طلب کرد. سرنوشت نیروها یا افرادی که چنین کنند همانند سرنوشت مجاهدین و سلطنت طلبان خواهد بود.
متاسفانه آقای اکبرین سالهاست این داستانها را در مورد سوریه تکرار میکند و جالب اینکه تاکنون حتی یک جمله از قلم ایشان در مورد نقش آمریکا، عربستان، قطر، اسرائیل …در مورد وقایع سوریه نخوانده ایم و هرچه هست رژیم اسد، ایران و روسیه است . انگار بازیگران صحنه فقط همین ها بودند و بس . البته در عراق و افغانستان و یمن هم میشودمقصر اصلی رژیم ایران را معرفی کرد و در لیبی و سومالی و .. هم حتما هیچ اتفاقی نیافتاده!!
خداقل یک نگاهی به گزارشات منتشر شده سفیر سابق آمریکا در سوریه هم میانداختند بد نبود.
اشکال این تحلیل ها آنجاست که خیال می کند تاریخ سوریه از اعتراضات ۲۰۱۱ شروع می شود. از تقابل خونین« اپوزیسیون» و حکومت در سه دهه ی قبل یا خبر ندارد، یا تغافل می کند.
از تقلای بنیادگرایی اسلامی برای قبضه کردن قدرت در « شامات» از فردای فروپاشی امپراتوری عثمانی ، بی خبر می نماید!
دیدگاهها بستهاند.