در حول و حوش واقعه
بسیاری از ایرانیان دیروز و دیشب را ـ پس از موضعگیری ترامپ در مورد برجام ـ در ناخشنودی و خشم سپری کردند. همه ما روزهای متمادی بود که دلهرهی لحظهبهلحظه را تجربه کردیم و حداقل دو روز بود که آرامش و امنیت خاطرمان به تمامی در گروگان رئیسجمهور فراقانونی آمریکا بود. مردی که هوس مهار نشدنیاش به ولایت مطلقه جهانی کم نظیر است! و دریغا ایران و مردمش که بین دو ولایت مطلقه گرفتار آمدهاند.
در همین متن و حاشیه، بودند بزرگوارانی از اپوزیسیون خارج از کشور که انگار باور کرده باشند مسئله ترامپ و ترامپیستها واقعاً موشکهای ایران و یا حتا احتمال مسخره بمبدار شدن او در اینده است! و از منظر چنین باوری و به امید دفع شر از میهن به حکومت ایران پیشنهاد میدادند که با غرب به مذاکره بنشیند حتا بر سر موشکهایش! گویی فراموش کرده باشند که آمریکاییها هر زمانی که تصمیم گرفتند کشوری را به تسلیم بکشانند به کمتر از ویرانی آن راضی نشدند. افغانستان که چیزی برای از دست دادن نداشت و هر چه داشت پیش حضور مستقیم خدایگان توسط طالبان آمریکا ساخته نابود شده بود. عراق و لیبی هم باید همه ی زیرساختهای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی خود را از دست میدادند تا پول نفت شان با مدیریت و صلاح دید ایشان خرج بازسازی ویرانهها شود.
می توان این تجربیات را در نظر نیاورد اما باز هم مناسب نبود در حالی که بزرگترین سیاستمداران اروپا و حتا بسیاری از دولتمردان آمریکا سعی در داشتند مسئولیت حفظ برجام را بر عهده ترامپ بگذارند، دوستان با طرح خطاهای جمهوری اسلامی وارد زمین بشوند و از طرح مذاکرهای صحبت کنند که معلوم نیست در کجای تصمیم ترامپ جا خواهد داشت. دوستانی که به نوعی خلع سلاح ایران را روا میدانند حتا اگر نظر به براندازی هم داشته باشند نباید از یاد ببرند که همه ما دیدیم که علیرغم انتقادات به حقی که به هر روز میلیتاریزه شدن کشور در رژیم سابق و ژاندارمی منطقه داشتیم در سالهای اولیه جنگ همان انبارهای مهمات تا چه میزان از تخریب ایران در مقابل حملات صدام جلوگیری کرد.
باری، تفاوت برنامه و نظر هست اما بد نیست و مفید هم هست که بر روی آرا و اندیشه های یکدیگر بحث و گفتگو داشته باشیم.
ایران تا چهاندازه از بیرون در خطر است؟
در همین مقوله هم گلهای بکنم باز هم از خودمان! این هول هم توسط برخی از ما پراکنده میشود که گویا حکومت ایران و زیر آوار حکومت، کشور ما به مرز فاجعه رسیده است. دوستان باز هم از سر نگرانی یا تحت تأثیر سیاست اپوزیسیونی خود و چه بسا زخمهایی که از این حکومت مستبد بر تن دارند در شیپور های خطر میدمند و ناخواسته امنیت روانی یک جامعه هشتاد میلیونی را زیر ضرب میگیرند. در حالیکه یک جامعهی گرفتار در امواج مشکلات، علاوه بر بسیاری امکانات به یک روحیهی بالا و امیدوار نیاز دارد تا از کوره راهها به سلامت عبور کند.
مقصود این نیست که باید امید کاذب بپراکنیم که امیدهای کاذب خاستگاه ناگزیر ناامیدی های عظیم هستند. اما معتقدم این برخورد که ایران را در پایان راه میبیند، یکجانبه است، همچنان که برخی از ما در ضرورت رسیدن به برجام تنها جام زهر را می دیدم در دستان جمهوری اسلامی و نمیدیدیم معادلات و محاسبات غرب را در اینکه جمهوری اسلامی به پروژه هستهای سرعت و قدرت بخشیده است؛ و اینکه بخشی از جهان غرب تحت فشار آمریکاست از یک بازار هشتادمیلیونی محروم است و خشنود نیست که مؤسسات اقتصادی و حتا فرهنگیاش هر ازگاه میلیونها دلار خسارت به آمریکا می پردازند. این واقعیت بود که ایران خسارات اقتصادی و همه جانبهی زیادی را متحمل شده بود و آستانهی تحملش بسیار پایین آمده بود، اما سیاستهای تنبیهی غرب هم دستاوردهایی را که انتظار داشت برای او نیاورده بود؛ دلیل و منشأ یک معامله برد، برد وجود این شرایط در دو سوی ماجرا بود که اگر غیر از این میشد، ایران و لااقل نیروگاههایش به سرنوشت عراق و لیبی دچار میشد و دلیلی برای مذاکره نبود.
اروپا از خاکستر برمی خیزد
امروز نیز در هر دو سو، نقاط ضعف و قوتی نسبت به دوران گذشته وجود دارد. در سمت آمریکا آن اجماع جهانی و آن همگامی قدرتهای بزرگ اروپایی که در حمله به افغانستان و عراق و لیبی بود یا حتا در دوران صدور قطعنامههای علیه ایران وجود داشت، دیگر موجود نیست. در واقع شاید این اولین باری باشد که اروپا و قدرتهای ناتو در همراهی و پذیرش مطلق سیاستهای آمریکا مردد شدهاند. و همین خسران در سمت ایران همچون یک فرصت بینظیر قرار گرفته است. یعنی موضع امروز اتحادیه اروپا و برخورد بلافاصله قوی خانم موگرینی در حمایت از برجام، بخوانیم تأیید موضع ایران، در تاریخ جمهوری اسلامی بینظیر بوده است. این امید حتا اگر به امروز و فردای نزدیک قد ندهد، میتواند جوانه بزند که اروپا از خاکستر جنگهای جهانی که به راه انداخت و خود در ان نشست و امریکا را به سروری رساند برخیزد و از هویت دمکراسی غربی که خود وارث مستقیمش بود در برابر استبداد جدید دفاع کند. راهی که می تواند آمریکا را به آرمانهای آزادیخواهانهای که در درون داشت و به زمانی به آن بایستی باز گرداند.
مسئله دیگر در به هم خوردن نظم گذشته از سمت روسیهی پوتین است که تحت تأثیر هماهنگیهای باقی جهان با سیاستهای آمریکا نمیتوانست هر قطعنامهای را که به زیان ایران بود رد کند، ولی امروز که خود تحت تأثیر سیاستهای تهاجمی آمریکا علیه منافعش در اروپا و خاورمیانه قرار دارد با توجه به اعلان جنگ اقتصادی ترامپ علیه چین، میتواند بجای مماشات با سیاستهای ترامپ راه هماهنگی با چین و اروپا را برگزیده و در این رهگذر در سمت ایران هم بایستد. و وجه دیگر متحدان عبد و عبید آمریکا در این سو هستند که اگر از اسرائیل که سایهی او در منطقه است بگذریم، به عربستان گرفتار در جنگ سه ساله با حوثیهای فقیر میرسیم و آنهمه پول و تلاشی که هنوز به هیچ جا جز قربانی شدن یمنیها که بهخودی خود دستاوردی نیست نرسیده است و اظهرمن الشمس است که در درون خود درگیریها و مشکلات روزافزون خواهد داشت. امارات و کویت حریفهای قدری برای ایران محسوب نمیشوند و در یک کلام این مجموعه شرایط سیاسی آنچنان مناسب برای آمریکا و آنچنان صعب برای ایران که در گذشته بود، نیست و در نهایت به نظر میرسد که دوستانی که خبر سقوط و فروپاشی را مدتهاست که زمزمه یا فریاد میکنند، فراموش میکنند که سخن از یک کشور بزرگ با هشتاد میلیون نفر جمعیت است.
ایران چقدر از درون آسیب پذیر است؟
شک نمیتوان داشت که مشکلات اقتصادی ایران که همین امروز هم واقعیت دارند، افزونتر خواهند شد و بهویژه فضای روانی حاکم بر فضای اقتصادی به ناامنیها دامن خواهد زد. اما واقعیت دیگر ان است که هیچیک از شاخصهای اقتصادی ایران در انتشارات بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول فاجعه بار نیستند. وضعیت به سختی دوران جنگ هشت ساله نیست و مدیریت اقتصادی حاکم بر کشور جامعه اقتصاددانان پیرامون روحانی مجموعه قابل قبولتری را از دوران فاجعه بار احمدی گواهی میدهد و مبتنی نیز هست بر تجربیات گذشته و راههای آزموده.
راه دشوار اما غیرقابل عبور نیست. یونان و اسپانیا از آستانه فاجعه بازگشتهاند. والبته در همینگونه قیاسهاست که دشواری وضعیت حاکم بر ایران و برخی نقاط نقاط به شدت آسیبپذیربرجسته میشود. سختی کار دولت روحانی همچون دولتهای یونان و اسپانیا فقط در مدیریت بحران اقتصادی نیست. آنها با نیروی موازی یا دولت پنهانی که دائماً تیشه به ریشه اعتماد ملی میزند روبرو نیستند.
آنچه برای دولت روحانی حیاتی تر از ترمیم دولتش و راه یافتن در جنگ اقتصادی خواهد بود، برهم زدن نقشه منظم تعرض به جامعه مدنی و عاصی کردن مردم ایران است که از زمان امضای برجام همچون یک برنامهی انتقامی خشن به جان امید و اعتماد جامعه افتاده است. در این مبارزه نزدیکی هر چه بیشتر دولت با جامعه مدنی از آنجا که تندروها را متوجه انزوای سیاسی خود میکند از جرأت و جسارت آنها در رویارویی با مردم میکاهد و جامعهای که امنیت شخصی و اجتماعیاش مورد هجوم نباشد بهتر میتواند از عهده مشکلات بربیاید. روحانی باید سعی کند که بر بیاعتمادی مطلق جامعه ایرانی به حکومتها به درجاتی فائق بیاید. به عبارتی این امکانات بازیافتی و این شانس را فقط حماقت تندروهای داخلی که البته همواره در کمین است می تواند به هم بریزد و البته میزان نفوذ عوامل آمریکا و اسرائیل در اطراف دم و دستگاه ولایت.
اما آنچه که امروز فعلا! در صحنه سیاسی ایران مشهود است، امکانات حضور و بروز بیشتری است که نسبت به تندروها در اختیار دولت قرار دارد. به نظر میرسد که سیاستهای بخش سخت حاکمیت نیز بر این قرار گرفته است که همچون دوران نهایی مذاکرات سکان را به دولت بسپارد و صدای مخالفان را به حاشیهها و منابر و تکایا بسپارد و البته که روی دیگر این سکه امکان بازخواست و رفع تقصیر از خود را در صورت هر شکستی برای دستگاه ولایت فقیه باز میگذارد چنان که بارها در روند به انجام رسیدن برجام دیدیم.
اما و اکنون برای روحانی چاره دیگری جهت بیرون امدن از بحران موجود نیست.
در اولین گام نیز دیدیم که در کنار سخنرانی بسیار خوب و منطقی روحانی که یکی از بهترین موضعگیریهای سیاستمداران ایران پس از انقلاب بود، صدای بلندتری از گوشه و کنار برنخاسته است.
بادا که چنین باد.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…