آیا می‌شود از نقش ایران در سوریه دفاع کرد؟

محمد برقعی

بیشتر کسانی که در رسانه «زیتون» قلم می‌زنند، مخالف سرسخت بشار اسد و دخالت ایران در سوریه هستند. از آن‌جا که اینان همه ملیونی صادق و غیروابسته هستند که غم ایران و ایرانی را دارند و بسیاری از آن‌ها در این راه هزینه سنگین پرداخته‌اند، از این روی نقد من بر ایشان بیشتر سوال است و طلب روشنگری، تا ایراد و نظر مخالف؛ باشد که با توضیحات آنان مطلب روشن شود. به این منظور هم مقاله آقای جواد اکبرین تحت عنوان «نقش ایران در سوریه؛ قاب‌ها و نقاب‌ها» را مورد بررسی قرار داده‌ام. چون ایشان بیش از همگان به دلیل زیست در منطقه با فضا آشنا و نشریات عربی زبان را هم مرتب می‌خوانند.

آقای اکبرین نوشته‌اند «احمد طعمه» که از سوی مخالفان دولت اسد نخست وزیر دولت ائتلافی تعیین شده بود، می‌گوید ما در زندان ماجرای جنبش سبز را خواندیم و بر آن شدیم همان راه را برویم، اما بشار اسد با خشونت حرکت صلح‌آمیز ما را سرکوب کرد. جنایتی غیرقابل انکار که شیوه آن حکومت از زمان پدرش بود.اما طعمه بلافاصله از این ماجرا گذشته و می‌گویند اعتراض در این چند شهر به مبارزه مسلحانه تبدیل شد. منتهی نمی‌گویند چگونه اینان این همه اسلحه وتجهیزات نظامی و بودجه به دست آوردند که ظرف مدتی کوتاه ارتش سوریه و اوباش طرفدار اسد را به زانو در آوردند؟ و به قول خودشان در ظرف سه ماه پایتخت را می‌توانستند بگیرند. البته  ختی اگر آقای اکبرین هم نگویند اما منبع این‌ها با اسم  و رسم و جزییات در جهان برملا شده است. از کشورهای خلیج تا آمریکا و حمایت اسراییل . بنا بر گفته همان جنگندگان سوری در این موقع است که ایران وارد معرکه می‌شود و حکومت در حال سقوط اسد را نجات می‌دهد.

سوال این است اگر ایران وارد نمی‌شد و این گروه‌های وابسته، قدرت را به دست می‌گرفتند چه بر سر سوریه و منطقه می‌آمد؟ گروه هایی که دیگر گروه معترضان مردمی غیرمسلح نبودند بلکه بیشترشان مزدوران متعصب و کوردلی بودند که رسما مسیحیان را تهدید به مرگ می‌کردند و نیروهای سکولار را مطرود وم مستحق مرگ می‌دانستند . البته خانم شیرین عبادی در مصاحبه با خانم روستایی در همین نشریه فرموده‌اند خوب اگر ایران دخالت نمی‌کرد، حداکثرش یکی مثل سیسی در مصر سرکار می‌آمد که در این منطقه دیکتاتورخیز جز این انتظاری نمی‌رود. البته ایشان به عنوان یک مبارز حقوق بشر نمی‌فرمایند سیسی چه مزیتی بر حکومت مرسی داشت. مرسی  که قانونی انتخاب شده بود کسانی را هم نکشته بود و جلو اعتراضات را هم نگرفته بود و با کمک مالی کشورهای دیگر هم بر سر کار نیامده بود ولی سیسی گاه تا ۱۵۰۰ نفر را در دادگاه‌های فرمایشی‌اش محکوم به اعدام می‌کرد و قتل عامش تنها شامل مخالفانش نشد، بلکه شامل جوانان آزادی‌خواهی شد که اعتراضاتشان او را برسر کار آورد. بزرگترین کشتار از معترضان  در جهان به فرمان او انجام شد و خرج همه این جنایات کم سابقه را عربستان سعودی با بخشش ۲۰ میلیارد دلاریش تامین کرد؛ جنایاتی که بجز اسرائیل همه کشورها از جمله آمریکا آن را به شدت محکوم کردند . البته در آن شرایط مخالفت با مرسی از بیم آن که مصر هم مثل حکومت اسلامی در ایران بشود، برای بسیاری قابل فهم بود اما پس از این سال‌ها و مشاهده جنایات سیسی شگفت است که خانم عبادی هنوز آن را تایید کنند و برای سوریه درست بدانند؛ مگر آن که ایشان چنان از جمهوری اسلامی ایران خشمگین و متنفر باشند که هر دیکتاتور خونخواری را بر آن ترجیح دهند حتی دیکتاتوری که با کمک عربستان مردم را فریفته باشد.

اما در مورد ورود ایران به سوریه؛مطابق  نوشته آقای اکبرین، مخالفان اسد مجهز به سلاح و تجهیزات بیگانگان تا نزدیک دمشق رفته بودند. حال ایران باید چه می‌کرد؟ اولین پیشنهادش تقسیم قدرت بود که دولت را اپوزیسیون بگیرد و اسد هم بماند که اینان رد کردند. البته دکتر نوربخش بر آن است که این فریب بود و نسخه‌برداری از ایران که ولی‌فقیه قدرت را داشته باشد و دولت چرخ پنجم بشود. البته ایشان نمی‌گویند چگونه این نسخه ایران برای سوریه قابل اجرا بود . ولی فرض کنیم که ایشان درست بگویند، آیا آن بهتر بود و امید به اصلاح در آن بود یا این همه کشتار، به ویژه که بشار اسد یک رهبر مذهبی نبود و ولی فقیه نمی‌توانست بشود. پیشنهاد دیگر ایران که مورد قبول سوریه و روسیه هم واقع شد رفراندوم بود اما همان نیروهای تغذیه و تحریک شده از خارج آن را نپذیرفتند و گفتند الا و بلا اسد باید برود. سوال آن است که اینان که به قول خودشان مردم چند شهر بودند به چه مجوزی می‌توانستند برای تمام سوریه تعیین تکلیف کنند. بسیاری در همان زمان معتقد بودند چون عربستان و آمریکا می‌دانستند در یک رفراندم اسد برنده می‌شود، از آن سر باز زدند و از شرکت در هر مذاکره صلح محلی و بین‌المللی هم خودداری کردند.

اما نقطه عطف نوشته آقای اکبرین در مورد محکومیت ایران و حمایت از دولت اسد با مراجعه به گفته‌ها و اعمال سردار حاج حسین همدانی است . ایشان با شواهد محکم نشان داده‌اند که این سردار با ترفندی که در جنبش سبز آموخته بود دولت اسد را نجات داد به این شکل به او گفت حال که هیچ چاره‌ای نمی‌بیند و دشمن تا پشت دروازه‌های پایتخت آمده است و همه در فکر فرارند حتی خودش، پس آخرین شانس خود را امتحان کند  و آن باز کردن در اسلحه‌خانه‌ها و مسلح کردن مردم است. او هم چنین کرد و موفق به مهار نیروهای مخالف شد. خوب سوال این است که اگر اسد پایگاه قوی مردمی نداشت، چگونه مردم مسلح شده، کاری را توانستند بکنند که ارتش سوریه و اوباش طرفدار اسد نتوانستند؟ چرا آقای اکبرین این واقعیتی را که خودشان از قول سران اپوزیسیون گفته‌اند، نمی‌بینند و آن را تبدیل به گناه اسد می‌کند که جنگ داخلی به راه انداخت. آری ممکن است سردار همدانی با به‌کار بردن همین شیوه لات‌ها و چاقوکشان را در ایران سازماندهی کرده تا جنبش سبز را بکوبند، اما آقای اکبرین توجه ندارند نه طرفداران جنبش سبز مسلح بودند نه رهبرشان حاضر به جنگ. لذا چند هزار اوباش می‌توانستند جنبش را سرکوب کنند. اما در سوریه حریف تا بن دندان مسلحی بود که در ظرف مدت کوتاهی چندین شهر را گرفته و تا کنار پایتخت آمده بودند و به قول خودشان ارتش اسد و هواداران اوباشش را فراری داده بودند. لذا با مسلح کردن جماعتی از اوباش نمی‌شد آنان را شکست داد، بلکه منطقا باید پذیرفت که واقعا یک نیروی وسیع مردمی برای حمایت از حکومت اسد بسیج شده بودند؛ مردمی که امنیت خود را در همان حکومت مستبد اما سکولار می‌دیدند تا حکومت نیروهای متعصبی که حضور هیچ دگراندیشی را تحمل نمی‌کردند.

از سویی دیگر بالاترین مقامات آمریکا از پنتاگون وزارت امور خارجه و مقامات معتبر نظامی و امنیتی آمریکا بارها اعتراف کردند که بعد از سوریه مقصد بعدی ایران است. اسرائیل هم که سال‌ها روی این طرح خاورمیانه جدید در افغانستان لیبی، عراق، سوریه و ایران  رجزخوانی می‌کرد و پنهان نمی‌کرد که ایران سر مار است، اول باید بدنه‌اش را تکه‌تکه کرد بعد سرش را کوبید؛ برنامه‌ای که آقای ترامپ در همین روزها آن را نشان داد. از سویی ایران با سوریه سال‌هاست که قرارداد دفاع مشترک دارد، لذا اگر دولت سوریه خود را در خطر می‌بیند و از ایران کمک می‌خواهد، مثل تمام قرادادهای از این دست در جهان؛ ایران می‌بایست به یاری سوریه می‌رفت؛ سوریه‌ای که دیگر با اعتراض مخالفان سیاسی‌اش طرف نبود، بلکه ده‌ها گروه مسلح به اسلحه و تجهیزات کشورهای دیگر به دنبال سرنگونی حکومت آن بودند.

البته انکار‌ ناپذیر است که جنگ از این به بعد هرروز مغلوبه‌تر و زشت‌تر و جنایات‌بارتر شد ولی شما باچه معیاری مسلح‌شدگان به کمک دولت‌های خارجی را جنگنده‌های آزادی‌خواه، و حکومت اسد و طرفدارانش را جنایت‌کاران می‌خوانید؟ مگر در چنین شرایطی کسی پاک دامن می‌ماند؟ یکی مردم بی‌گناه و دیگری حکومت سرکوبگر. با چه معیاری شما شرایط ایران و جنبش سبز و سرکوب آن را با جریان سوریه مقایسه می‌کنید؟ مگر هر گردی گردو است؟ شما به عنوان یک انسان فرهیخته می‌دانید دستگاه‌های تبلیغاتی غرب با در دست داشتن وسایل ارتباط جمعی چنان می‌توانند حقایق را دگرگون کنند که ما برای جان وین کف بزنیم که جلوی کشتار زن و بچه‌های مهاجر را می‌گرفت بی آن که بدانیم برعکس این سرخ‌پوستان بودند که قربانی می‌شدند. امروزه هم فلسطینیان می‌شوند تروریست‌های خون‌خواری که زن و بچه ملت معصوم و بی‌گناه تنها دموکراسی خاورمیانه را ترور می‌کنند و ایران محکوم به پرداخت ۶ بیلیون دلار به قربانیان یازده سپتامبر می‌شود و هیچ ایرانی هم صدایش در نمی‌آید!

نکته آخر: آیا با این استدلال شما بزرگترین خائنان  به مملکت و مبارزات مردم ایران، سران جنبش سبز نبودند؟  اینان برخلاف اپوزیسیون سوریه حمایت سراسری داشتند نه در چند شهر. خوب آیا درست نبود اینان از آمریکا و اسرائیل و عربستان و غیره طلب کمک می‌کردند و بساط جور و ظلم روحانیون حاکم و سپاهیان را بر می‌چیدند. آیا پاره‌ای از سران احزاب کرد و سایر تجزیه‌طلبان به حق ادعا نمی‌کنند که از کمک هر کسی که آنان را مسلح کند و سبب سقوط جمهوری اسلامی شود، استقبال می‌کنند؟

اما این‌که آقای اکبرین نتیجه گرفته‌اند که  هر کس هر دو را محکوم می‌کند، به پیک‌نیک آمده است، موقع جبهه‌گیری است یا باید اسد رامحکوم کرد یا دشمنانش را، که البته ایشان اولی را می‌پسندند. ایشان محکوم کردن دو سوی و جناح‌گیری نکردن را کار تفننی و تفریحی می دانند. مگر نمی‌شود هم سرکوب اولیه اسد را در مواجهه با مخالفان سیاسی‌اش محکوم کرد و  هم خودفروشی و مزدوری مخالفینی که به امید کسب قدرت و رضایت حامیان مالی و نظامی‌شان حاضر به نابود کردن سوریه شدند؟ و همین ویژکی آنان راهگشای حضور القاعده و داعش و جبهه النصره و دیگر آشوب‌گران شد. و بالاخره چرا نمی‌شود انگشت اتهام را به سوی هر دو جبهه گرفت، وقتی هر دو جنایت می‌کنند؟  و یا در اثر تبلیغات غرب و خشم به نهایت ما نسبت به حکومتمان، یکی را حکومت بی‌رحم سرکوبگر و یکی را مبارزان مردمی آزادی‌خواه نخواند؟

و بالاخره اگر حکومت ایران مردمش را سرکوب می‌کند و با آنان با بیرحمانه‌ترین وجه مواجه می‌شود، چرا سیاست خارجی او هم محکوم است و اگر سپاه پاسداران و بسیج در ایران سرکوب می‌کنند چرا حضور آنان در هر کشور دیگر خلاف مصالح ملی ما است و عمل غیر انسانی است ؟ آیا ارتباط مکانیکی برقرار کردن میان سیاست خارجی و داخلی ما را گمراه نمی‌کند و قضاوتمان را اسیر خشم و عصبانیت کور نمی‌کند؟

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

9 پاسخ

  1. شرم بر تو . در نهایت وقاحت در جواب آقای اکبرین، از به قول خودت سردار همدانی توجیه می آوری!بقای حکومت اسد بخاطر مسلح کردن اوباش حکومتی نبود بلکه بخاطر مخارج میلیاردی ایران و مزدوران شیعه و حضور نظامی روسیه و بمباران بی سابقه مخالفان بی دفاع در برابر حملات هوایی بود، بگذریم از کاربرد سلاحهای شیمیایی و خشونت بی حد.روسیه حتی پس از ناکافی بودن بمباران مخالفان بی دفاع که محروم از سلاحهای ضد هوایی بودند، از نیروی زمینی خود بطور گسترده استفاده کرد.چشمپوشی بر جنایات باورنکردنی اسدها، خود جنایت علیه بشریت است،اگر دخالت جمهوری اسلامی نبود، حکومت اسد همان اوائا سقوط میکرد و کار به مداخله نیروهای تندرو سنی و القاعده و داعش نمیکشید.یکی از ابزار اسد برای سرکوب مخالفان تجاوز گسترده در زندانها به کودکان و زنان بود و هست. ننگ بر شما.

  2. Ramin Safizadeh
    من نمیدانم ایشان هویت سیاسى خودشان را چه میپندارند. ایشان هوادار دو اتشه اقاى خامنه ى و سیاست هاى اویند. اگر نباشند با مشکل اخلاقى بزرگى در مورد خودشان روبرو خواهند بود. اگر من به این حرفها باور داشتم صدر در صد پشت سر اقاى خامنه ى سینه میزدم چرا که طبق این باور او به حفظ مصالح امنیتى ایران پرداخته است و در این گردابى که خاورمیانه بدان دچار گشته نه تنها هیچ مسئولیتى متوجه او نیست بلکه سکاندار کشتى ایران بوده است. پس مخالفت با او و جمهورى اسلامى چه توجیهى میابد جز خیانت بلاواسطه و یا با واسطه غرور و جاه طلبى به ایران؟

  3. آقای برقعی محترم یعنی شما واقعا معتقدید آقایان پاسخ به این سوال ۱۰۰ درصد درست شما را نمی دانند؟ آنجا که می پرسید: «اگر حکومت ایران مردمش را سرکوب می‌کند و با آنان با بیرحمانه‌ترین وجه مواجه می‌شود، چرا سیاست خارجی او هم محکوم است و اگر سپاه پاسداران و بسیج در ایران سرکوب می‌کنند چرا حضور آنان در هر کشور دیگر خلاف مصالح ملی ما است و عمل غیر انسانی است ؟ آیا ارتباط مکانیکی برقرار کردن میان سیاست خارجی و داخلی ما را گمراه نمی‌کند و قضاوتمان را اسیر خشم و عصبانیت کور نمی‌کند؟»
    من تقریبا یقین دارم که اینها می دانند اما خود را به خواب زده و مردم را هم به خواب دعوت می کنند. اینها که خود را سبز می نامند بجای فریاد کردن رفع حصر که تنها چاره (اگر دیر نشده باشد) برای نجات کشور از گزند جنگ و ویرانی است، به سیاست هراس افکنی روی آورده اند. یک روز از سوریه ای شدن مردم را می ترسانند، یک روز از ونزوئلایی شدن!!! تو گویی مکزیک . برزیل و مصر و اردن و مراکش و … بهشت برین هستند. اینها به کاسبکارانی بدل شده اند که با جهت باد تغییر موضع می دهند. شما هم حتما بر این امر واقفید، که چند تنی که روزی سه یادداشت تولید می کردند هنوز پیرامون اقدام امریکا موضعی نگرفته اند!!! اگر هم موضعی بگیرند موضعی آبکب خواهد بود که به قبای امریکا و اسرائیل برنخورد. منتظر می مانیم.

  4. جای شگفتی است از جناب برقعی !
    حکومتی که بفرمایش درست شما «مردمش را سرکوب می‌کند و با آنان با بیرحمانه‌ترین وجه مواجه می‌شود» و «سپاه پاسداران و بسیج در ایران سرکوب میکنند »، و بیاد بیاورید که به ناموس و جوانان مردم هم بارها در زندانها تجاوز میکنند، بگفته بنیانگذارش اوجب واجبات حفظ حکومت است (برای آخوند حکومتی از حفظ اسلام هم واجب تر!)، ملی و میهن و منافع ملی اهمیتی ندارد. بنابراین چگونه «سیاست خارجیش» از این نظر محکوم نیست؟! سیاست خارجی چنین حاکمانی برای تامین منافع ملی نیست، زیرا از آغاز هم خود گفته اند و بارها میگویند که اعتقادی به امر ندارند ! اینها دنبال هدفهای دیگری هستند.
    چگونه نباید از سرکوب مردم توسط این نیروها در داخل نتیجه گرفت که « حضور آنان درهرکشور دیگر خلاف مصالح ملی ما است و عمل غیرانسانی است ؟»!
    این حکومت در مدت عمرش از هیچ جنایت و خیانتی علیه مردمِ خود شرم و پرهیز نکرده ، حتا با این که حکومتی آخوندی است در حرم امام رضا هم بمب گذاشته عده ای را کشته و هنوز یک ساعت نگذشته به مخالفان خود تهمت زده، کشیشی را کشتند و قطعه قطعه کردند و در یخچال گذاشتند،بعد چند دختر اسیر را واداشتند تا اعتراف دروغین کنند که این جنایت را خود کرده اند، سپس آنها را هم اعدام کرده اندو …..، هزاران جنایت دیگر، غارت کشور توسط رهبر حکومت و نهادهای آخوندی و سپاه و دیگر وابستگان و عوامل حکومت که حد و مرزی ندارد. از برقراری روابط با هرکشوری که به بهبود وضع ایران کمک شود، با دشمن تراشی جلوگیری میکنند. به خطرناک ترین و نزدیکترین و بدسابقه ترین دشمن ایران یعنی سران روس وابسته میشوند، به حکومت بعثی سوریه ، عضو کنفرانس ۲ + ۶ خلیج فارس اینهمه کمک میکنند! بی هیچ شرمی در همه فیلمهایی که در این چهل سال ساخته اند بر هرنقش فرومایه و پستی از خیانتکار و جنایتکار و دزد و آدمکش نام ایرانی میگذارند و بر نقشهای مثبت نام عربی ! و … ، آیا چنین حکومتی با هزینه ایرانیان در دیگر کشورها حضور می یابد و سرمایه های مردم گرسنه را در آنجا هزینه میکندبرای « برای مصالح ملی و عمل انسانی» ؟!
    در کجا و کی رسم است که میان سیاست داخلی یک حکومت و سیاست خارجیش پیوند و ارتباطی نباشد؟! اگر بگوییم سیاست خارجی خود بازتابی از سیاست داخلی و در جهت هدفهای حاکمان است آیا « قضاوتمان را اسیر خشم و عصبانیت کور» کردیه ایم ؟!
    آقای برقعی عزیز پاسخ شما بسیار بیش از اینها است. من هرچه به تاریخچه چهل ساله این حکومت نگاه میکنم و دقیق میشوم جز سرکوب و بیرحمی و جنایت و وقاحت و خیانت نمی بینم. اگر شما اثری از دلبستگی اینها به ایران و به منافع ملی دیدید ما را خبر کنید.
    خواهشمندیم اگر مرحمی بر زخم ما نمی گذارید فلفل بر آن نپاشید. شما دیگر چرا ؟ این حکومت کی به میهن و ملت و ملی و منافع ملی پایبند بود که امروز باشد ؟
    دخالت نیروهای ما با هزینه سنگین در سوریه برای چیست ؟ این همه پافشاری بر امریکا ستیزی و اسرائیل ستیزی برای چیست ؟ بنام پشتیبانی از فلسطینی ها و عربها کاری کردند که خود فلسطینیها و عربها با اسرائیل علیه ما متحد شدند ! آقای خامنه ای میگوید اعتقاد ما این است! ولی چرا باید هزینه اعتقاد ایشان و شریکانش را مردم بدهند ؟
    از آغاز حکومتشان اینها اعتقادی به ملت و ملی و میهن نداشتند و بروشنی هم بارها تکرار کردندو میکنند. اینها دشمن ایران و ایرانی هستند.
    دل امثال آقای خمینی و رفسنجانی و خامنه ای و احمد خاتمی و فرماندهان سپاه و بسیج برای منافع ملی نسوخته که برایش در دیگر جاها نیرو پیاده و دخالت کنند.
    اینها که اعتقادی به ایران ندارند . ایران برایشان مهم نیست.
    درباره برخی از دیگر بخشهای نوشته شما در فرصتی دیگر شاید بنویسم.
    ما در داخل از این حکومت ضد بشری و ضد اخلاق عذابی می کشیم که گفتنی نیست، شما دیگر رفتار این نامردمان را برایمان توجیه نفرمایید !

  5. ۱ – تناقض و عدم انسجام فکری و نظری که موجب سردرگمی استنباط راهبردی می شود در این نوشتار بسیار است از جمله در این بخش : “….البته در آن شرایط مخالفت با مرسی از بیم آن که مصر هم مثل حکومت اسلامی در ایران بشود، برای بسیاری قابل فهم بود اما پس از این سال‌ها و مشاهده جنایات سیسی شگفت است که خانم عبادی هنوز آن را تایید کنند و برای سوریه درست بدانند؛ مگر آن که ایشان چنان از جمهوری اسلامی ایران خشمگین و متنفر باشند که هر دیکتاتور خونخواری را بر آن ترجیح دهند حتی دیکتاتوری که با کمک عربستان مردم را فریفته باشد.” اگر احساس خطر از بیم تبدیل شدن نظام سیاسی مصر به جمهوری اسلامی قابل درک و فهم است چگونه برخورد و مقابله در جهت پیشگیری از این فاجعه ! “جنایات” و سیسی ” دیکتاتور خونخوار” معرفی شده.
    2- آزادی ندادن به دشمنان آزادی دیکتاتوری نیست.
    موفق باشید.

  6. جنبش سبز مسلحانه نبود و راه برای جواب دادن به اعتراض مردم بود ولی اینکار انجام نشد و توسط اوباش و اراذل سرکوب شد،مقایسه ایران و سوریه کار صحیحی نیست.اینکه مقصد بعدی بعد از سوریه ایران بوده،شروطی دارد و آن هم عدم حمایت مردمی از حاکمیت بود که آن هم موجود است ولی با سرکوب دگر اندیشان و آزادی خواهان فعلا مسکوت مانده.

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »