در سال ۱۹۸۱ مقالهای در علوم کامپیوتر و شبکههای ارتباطی منتشر شد که به طرز عجیبی میتواند راهنمای امروز مطالعه سیاست خارجی ایران قرار گیرد. موضوع اصلی این مقاله پرداختن به الگوریتمهایی است که قابلیت اطمینان یک سامانه را بالا میبرد و امکان خطاتابی در سامانه و تحمل خطا در سامانه تصمیمگیری را فراهم میسازد.
عنوان مقاله اشارهای به دوران امپراتوری بیزانس یا روم شرقی در سال های ۳۳۰ تا ۱۴۵۳ است که فساد، فریب و دروغ طبقه حاکم را در برگرفته بود و نویسندگان مقاله با اشارهای کنایهآمیز به آن دوران، «مسئله فرماندهان بیزانسی» را مطرح میکنند.
ارتش بیزانس یک شهر را محاصره کرده است. فرماندهان بیزانسی هر کدام بخشی از ارتش را رهبری کرده و در جاهای مختلف اطراف شهر مستقر هستند. فرماندهان باید در مورد حمله به شهر یا عقبنشینی تصمیمگیری کنند. بعضی از فرماندهان میل به حمله و بعضی هم تمایل به عقبنشینی دارند. برای ارتش بیزانس مهم است که همهی فرماندهان به یک تصمیم واحد برسند زیرا اگر بعضی از آنها عقبنشینی کنند، فرماندهان گروههای حملهکننده شکست خواهند خورد و بخشی از ارتش از بین خواهد رفت، چون از پشتیبانی بقیه برخوردار نیستند و تعداد و موقعیت آنها برای پیروزی کافی نیست.
در این وضعیت، خطر و مسئله اصلی «فرماندهان بیزانسی» هستند، خطری که ارتش بیزانس را تهدید میکند و خسارت آن از یک «حملهی مشترک» یا یک «عقبنشینی هماهنگ» بیشتر است.
فساد، فریب و دروغ طبقه حاکم را در برگرفته و لذا حل «مسئله فرماندهان بیزانسی» و هماهنگی میان فرماندهها به آسانی ممکن نیست. دستکم دو مشکل اساسی برای حل این مسئله وجود دارد. مشکل اول وجود فرماندهان خائن است که قصدشان بر هم زدن هماهنگی میان ارتش بیزانس است. آنها ممکن است به گروهی از فرماندهان پیام بدهند که باید حمله کنیم و به گروهی دیگر بگویند که عقبنشینی بهترین کار است. به این ترتیب هماهنگی میان فرماندهان از بین رفته و توهمِ هماهنگی جای آن را خواهد گرفت. مشکل دوم ارتش، دوری فرماندهان از یکدیگر و قابلِ اعتماد نبودن پیکهای پیامرسان است، بهنحوی که پیکها ممکن است به مقصد نرسند و یا پیام نادرستی را منتقل کنند.
«مسئله فرماندهان بیزانسی» دوگانگی و بلکه چندگانگی در سامانه سیاسی و تصمیمگیری سیاست داخلی و خارجی ایرانِ امروز را یادآوری میکند و خطر ناشی از همین فرماندهان بیزانسی تهدیدی است که موجودیتِ امروز ایران را نشانه رفته است. در حالیکه جواد ظریف و تیم دیپلماسی دولت، برجام را را رقم زدند و گامی بلند برای تنشزدایی در منطقه و ورود ایران به بازارهای جهانی برداشتند، قاسم سلیمانی در عراق و سوریه و یمن تصمیمهایی گرفت و کارهایی کرد که کشورهای منطقه را به هراس انداخت و سخن از نقض روحِ برجام به میان آمد و کشورهای ۵+۱ را به فکر توافق تکمیلی انداخت و بهانه برای خروج آمریکا از برجام فراهم کرد. در سایه عدم هماهنگی فرماندهانِ بیزانسی ایران، میشود گفت: تصمیم ظریف و توافقنامه برجام، پروژهی هسته ای ایران را تعطیل کرد و اورانیوم غنیشده را به خارج فرستاد و قلب راکتور هستهای اصفهان را با بتن پر کرد و وضعیت ایران را برای مذاکرهها و اقدامهای احتمالی دیگر و در یک کلام توان دفاعی و نظامی را تضعیف کرد. از طرفی دیگر اقدام قاسم سلیمانی، عربستان و امارات را چنان در هراس انداخت که به آمریکا برای خروج از برجام چک سفید دادند و قرارداد چند صد میلیارد دلاری بستند؛ اروپا را نگران موشکهای دوربرد ایران کرد و موجودیتِ اسرائیل را بیشاز پیش تهدید کرد و در دسترس موشکها و سلاحهای ایرانی قرار داد و… در نهایت ظریف را در تنگنای دیپلماسی و تصمیمگیری و یا مذاکره برای برجامهای دیگر قرار داد.
واضح است که در اینجا «جواد ظریف» و «قاسم سلیمانی» صرفا دو نماداند برای اشاره به تصمیمگیرانِ اصلی و وضعیتِ «فرماندهان بیزنسی» در سیاست خارجی امروز ایران؛ وضعیتی که بهراحتی و وضوح در عرصه داخلی نیز قابل مشاهده است(مثلا موضوع فیلترینگ تلگرام)
مقالهای که در ابتدای این یادداشت از آن سخن رفت، به طرح «مسئله فرماندهان بیزانسی» اکتفا نمیکند بلکه راهحلهایی را برای شناسایی و رفع این خطا در سامانههای تصمیمگیری پیشنهاد میدهد؛ این راهحلها (الگوریتمها) قابلیت اطمینان و اعتماد را به سامانه تصمیمگیری بر میگردانند و امکان تحمل خطا را فراهم میسازند. مقاله از آنها با عنوان «عیبتابی بیزانسی» یاد میکند.
به زبان ساده «عیبتابی بیزانسی»، نوعی از خاصیت یک سامانه تصمیمگیری است که از هماهنگی قبلی فرماندهان یا اعضای مهم سامانه ناشی میشود. مثلا اگر فرماندهان بیزانسی قبل از اقدام به محاصرهی شهر، با هم هماهنگ کنند که «هرگونه عدم دریافت پیام به معنای عقبنشینی است»، خطر ناشی از خیانتها و پیامهای ضد و نقیض را از بین بردهاند.
برای اینکه این راهکار را به سیاست خارجی ایران و فرماندهان بیزانسی آن تعمیم دهیم باید به آنها توصیه کنیم که همبستگی ملی ناشی از تهدیدهای ترامپ و رجزخوانیهای پومپئو را ( در کنار واقعیتهای موجود در این تهدیدها و رجزها را) به فرصت تبدیل کنند و در کوتاهترین زمان به هماهنگی کامل برسند. معنا و مفهوم آن این است که تریبون، صدا و رفتار واحدی باید از سیاست خارجی ایران مشاهده شود در غیر اینصورت و در این وضعیت، خطر و مسئله اصلی «فرماندهان بیزانسی» هستند و خسارت ناشی آن از یک «حملهی مشترک» یا یک «عقبنشینی هماهنگ» برای ایران بیشتر است.
2 پاسخ
این یک خطر بسیار محتمل در ساختار حکومت ولایی است که اینطور بدان اشاره کرده اید: «مشکل اول وجود فرماندهان خائن است که قصدشان بر هم زدن هماهنگی میان ارتش بیزانس است. آنها ممکن است به گروهی از فرماندهان پیام بدهند که باید حمله کنیم و به گروهی دیگر بگویند که عقبنشینی بهترین کار است. » حضور جاسوسان موساد، سیا و ام ای سیکس در نهادهای نظامی و سیاسی نظام (از سپاه گرفته تا بیت رهبر) به این احتمال قوت می بخشد.
اما باید توجه داشت که چه ایران در سوریه حضور می داشت یا خیر امریکا بهانه دیگری را برای به تسلیم واداشتن ایران (و نه فقط حکومت) پیدا می کرد.
تصمیم اینکه حکومت با وفاق ملی خطر حمله نظامی را رفع کند یا تن به ذلت تسلیم بدهد، البته با خود حکومت است، اما در هر صورت پیروز نهایی میدان مردم خواهند بود، اما با هزینه های متفاوت. اگر در صورت اول (وفاق ملی) مردم به مرور زمان حکومت را مجبور به اصلاحات بنیادین و تن دادن به راه حلی بومی بدون دخالت خارجی می کنند، در صورت تسلیم حکومت، مردم متحمل هزینه های بیشتر ی می شوند. زیرا با حکومتی کماکان فاسد، سرکوبگر اما با این تفاوت که از حمایت غرب برخوردار است، طرف خواهند بود. مثل پاکستان، عربستان، مصر یا اردن و … . و با این شناخت از دشمنان داخلی و خارجی مردم باید به دنبال راهکاری برای خلع حکومت و کوتاه کردن دست پشتیبانان خارجی اش بکوشند. راهی طولانی و پرهزینه اما اجتناب ناپذیر!
احتمال سوم اما جنگ است که بازنده اصلی آن مردم خواهند بود و ایران. آنچه از شواهد بر می آید، امریکا مصمم به پیشبرد این سیاست است.
برای چرت و پرت گفتن پای بیزانس را وسط نکش اخر نفهمیدم ظریف رفیق قاسم سلیمانی است یا رقیب یا دشمن ان توصیه اخر به شرح اول ماجرا چه ربطی داره
دیدگاهها بستهاند.