در حالی هفتمین سالگرد هاله را گرامی میداریم که هنوز پاسخ روشنی از طرف دستاندرکاران قضایی و امنیتی درباره نحوه درگذشت او ارائه نشدهاست. از این فرصت استفاده میکنیم تا یک بار دیگر و به طور خلاصه شرح ماوقع را جهت ثبت در تاریخ به استحضار مردم عزیز رسانده و بار دیگر بر خواسته خود مبنی بر شناسایی عوامل درگذشت هاله پافشاری نماییم.
پیش از درگذشت
هاله سحابی در پی حوادث سال ۱۳۸۸ به دلیل شرکت در راهپیمایی اعتراضی و مسالمت آمیز درحالی که چند شاخه گل در دست داشت بازداشت و نهایتا به جرم اقدام علیه امنیت ملی به تحمل دو سال حبس محکوم شد. او در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۸۹ برای گذراندن حکم خود به زندان اوین منتقل شد. در اردیبهشت ماه ۱۳۹۰ پدر هاله، زندهیاد مهندس عزتالله سحابی، در پی بیش از یک ماه بستری در بیمارستان دچار خونریزی مغزی شد و به اغما رفت. در مدت بستری پدر، مقامات زندان و دادگاه انقلاب دادن مرخصی به هاله را منوط به امضای ندامتنامه از طرف وی کردند که طبیعتا مورد پذیرش وی قرار نگرفت. اما بلافاصله پس از رفتن مهندس سحابی به اغما، وزارت اطلاعات قبل از درخواست هاله و خانواده و بدون هیچ شرایطی دستور به مرخصی موقت او دادند. مهندس سحابی در تاریخ ۱۰ خرداد در حالی درگذشت که در ماههای آخر زندگی خود هرگز قادر به دیدار فرزند خود نشد.
مراسم تشییع مهندس سحابی
بلافاصله پس از درگذشت مهندس سحابی، در حالی که هنوز بسیاری از خویشاوندان، دوستان و دوستداران وی از حادثه مطلع نشده بودند، مقامات امنیتی (فرمانداری، نیروی انتظامی و….) خانواده را تحت فشار قرار دادند که پیکر وی در همان روز به خاک سپرده شود. این فشارها با مقاومت خانواده مواجه شد و نهایتا خانواده پذیرفت که پیکر مهندس، فردای روز درگذشت در خانه ایشان در لواسان شستشو داده شده، و فقط در فاصله درب منزل تا ابتدای خیابان (فاصلهای کمتر از ۱۰۰ متر) تشییع شده و سپس جهت تدفین به آرامگاهی در لواسان منتقل گردد. جزییات مراسم شستشو، تشییع و کفن و دفن بارها با مقامات مسئول هماهنگ شد و حتی ساعت برنامه به دستور مقامات در آخرین ساعات شب قبل عوض شد و قرار شد که تشییع راس ساعت ۷ بامداد تشییع آغاز شود. مراسم شستشو و کفن کردن عینا در ساعت مقرر انجام شد، اما بر خلاف وعده تعیینشده نیرویهای امنیتی اجازه تشییع نداده و دستور دادند که جنازه بدون تشییع به آرامگاه منتقل شود. این دستور با مقاوت تشییعکندگان روبرو شد. اما نهایتا پس از ضرب و شتم و دستگیری تعداد زیادی از مشایعتکنندگان نیروهای امنیتی جنازه را در اختیار گرفته و بعد از اینکه دو بار جنازه به زمین افتاد، آنرا داخل آمبولانس کرده و به سمت قبرستان برده و با بستن درب قبرستان مانع ورود افراد شدند. خواندن نماز پشت درهای بسته آرامگاه در غیاب بستگان درجه اول، اقوام و سایر دوستان و تنها با مشایعت سه نفر انجام گرفت. در حین و بعد از مراسم خاکسپاری نیروهای لباسشخصی دور محل دفن حلقه زده و با ایجاد فضای امنیتی حتی اجازه خواندن فاتحه به صورت جمعی را هم نمیدادند.
درگذشت هاله
هاله به همراه چند نفر دیگر از در صف مقدم مشایعت کنندگان و در مرکز مشاجره و مقاومت برای تشییع پدر قرار داشت. به گفته همراهان وی، او در حالی که عکسی از مهندس سحابی در دست داشت وارد مشاجره با نیروهای امنیتی و لباس شخصی که بر خلاف وعده قصد ممانعت از تشییع داشتند شد. بنابر شهادت دو نفر از افرادی که در آن لحظه در نزدیکی هاله حضور داشتند (این شهادت متعاقبا به طور رسمی در دادگاه استماع و ثبت شد) شخصی به هاله نزدیک شده و با دست ضربهای به ناحیه پهلوی شکم هاله وارد نمود و بلافاصله هاله به حالت غیر هشیار و به زمین افتاد. چند تن از پزشکان حاضر در محل حادثه فورا بالای سر هاله آمدند و در میان هجمه نیروهای امنیتی تلاش به احیای هاله از راه فشار بر قفسهی سینه و تنفس مصنوعی نمودند. تلاش ایشان در آن فضای بسیار پر تنش بی حاصل بود بنابراین هاله را بلافاصله سوار بر خودروی یکی از اقوام نموده و در حالیکه هنوز پیکرش به طور کامل در خودرو جای نگرفته بود، خودرو به سمت درمانگاه لواسان حرکت کرد. پس از ورود خودرو به محوطه درمانگاه، پیکر هاله در حالی که هنوز در خودرو بود توسط دو تکنیسین امداد مورد معاینه قرار گرفت. تکنیسین ارشد بعد از معاینه و مشاهده چشمها و نبضهای هاله که همچنان برروی تشک عقب اتوموبیل دراز کشیده بود اطمینان داد که خیلی دیر شده و کاری نمی توان کرد. خودروی حامل پیکر هاله در همان حال به سمت منزل وی در تهران حرکت کرد.
از درگذشت تا تدفین
ساعتی پس از انتقال هاله به منزل، یک مقام قضایی و چندین گروه از نیروهای امنیتی وارد منزل شدند. ناهماهنگی زیادی بین گروههای مختلف امنیتی وجود داشت. به طوری که درخواستها، دستورات و تهدیدهای مختلفی ابراز میشد و حتی در حین مذاکره با حضور مقام قضایی و همراهان در داخل خانه، تعداد دیگری از نیروهای لباس شخصی ناگهان به داخل خانه هجوم آوردند برای اینکه جنازه را در اختیار گرفته و از خانه خارج کنند. ما حصل مذاکرات این افراد این بود که اولا یا هاله باید بلافاصله و در همان روز به خاک سپرده شود و یا در صورت عدم موافقت خانواده با خاکسپاری در همان روز، کالبدشکافی و خاکسپاری به بعد از تعطیلات نیمه خرداد موکول می شد. ثانیا حتی در صورت پذیرش گزینه اول (تدفین فوری) خانواده باید تعهد کند که ادعایی نسبت به نحوه درگذشت هاله نداشته باشد.
تصمیم به تدفین
پس از مذاکرات طولانی مقامات قضایی به هیچ وجه حاضر به انعطاف در برابر خواستههای خانواده (مبنی بر انجام مراسم تدفین به صورت متعارف) نشدند. ساعتی بعد از ظهر، اعضای خانواده درجه اول به این جمعبندی رسیدند که با گزینه اول، یعنی دفن فوری موافقت کنند. این تصمیم بر مبنای دلایل زیر گرفته شد:
۱- طبق نظر پزشکان معتمد خانواده و پس از معاینه بالینی، «شکل» مرگ هاله ایست قلبی بودهاست، اما «علت» بروز ایست قلبی نامعلوم بود.
۲- با توجه به اطلاعات موجود در آن لحظه، بروز ایست قلبی احتمالا ناشی از فشار عصبی غیرعادی در طول مشاجرات و درگیری نیروهای امنیتی با هاله بودهاست. تمامی شهودی که بعدا در دادگاه نسبت به وقوع ضربه شهادت دادند، در لحظه تصمیمگیری در بازداشت به سر میبردند و یا در محل حاضر نبودند. بنابراین خانواده اطلاع دقیقی از نحوه وقوع حادثه نداشت.
۳- بنابر موارد فوق نتیجه گیری شد که حتی در صورت کالبدشکافی، تنش عصبی به عنوان علت اعلام خواهد شد و امکان تعیین قطعی «علت» بروز ایست قلبی وجود نداشت. بنابراین امیدی به پیگیری قضایی افرادی که مسئول بروز علت ایست قلبی بودند نیز وجود نداشت.
از اعلام تصمیم خانواده تا تدفین
با اعلام تصمیم خانواده مقرر شد پیکر هاله از محل منزل در تهران به خانه پدری در لواسان منتقل شود تا فرزندان و سایر اعضای خانواده بتوانند به مدت ۲ ساعت در خلوت با هاله وداع کنند و سپس پیش از تاریکی هوا مراسم تدفین انجام شود. اما بلافاصله بعد از خروج پیکر از درب منزل مجددا نیروهای امنیتی با اعمال زور و خشونت پیکر را در اختیار قرار گرفته و سوار بر یک آمبولانس کردند. در حالی که اقوام و اعضای خانواده با خودروهای شخصی به سمت لواسان حرکت کردند، آمبولانس تغییر مسیر داده و به سمت دیگری رفت. بعدا مشخص شد که در پایین آپارتمان و هنگام حرکت علیرغم توافقی که با حضور قاضی و رئیس کلانتری، سر کلانتر و مأمورین اطلاعات و امنیت صورت گرفته اختلاف نظر به وجود آمده و آمبولانس به سمت پزشکی قانونی در کهریزک حرکت کردهاست. شدت ناهماهنگی بین نیروها به حدی بود که در طول مسیر مامور انتظامی تهدید به تیراندازی به خودروی دیگر حامل نیروهای لباسشخصی میکرد. یکی از فرزندان در داخل آمبولانس حضور داشت اما اجازه ورود به محوطه پزشکی قانونی به او داده نشد در حالیکه پیکر آن مرحومه به مدت یک ساعت و نیم داخل پزشکی قانونی بود. هیچوقت گزارشی از این بررسی پزشکی قانونی به خانواده ارائه نشدهاست.
نهایتا و با چند ساعت تاخیر پیکر هاله هنگام غروب آفتاب به محل بهشت فاطمه لواسان رسید. غسالخانه گورستان برای غسل دادن در تاریکی تجهیز نشده بود و حتی چراغی داخل ساختمان غسالخانه وجود نداشت. نور با استفرار یک خودرو در مقابل درب غسالخانه تأمین شد و با کمک بعضی از افراد فامیل و دوستان شستشو انجام شد. نهایتا حدود ساعت ده شب با حضور تعدادی از اعضای فامیل و در حضور تعداد بسیار زیادی از نیروهای امنیتی و ضدشورش پیکر هاله در کنار پدرش به خاک سپرده شد.
پیگیری قضایی بعد از درگذشت
اعلام رضایت خانواده نسبت به عدم پیگیری قضایی در شرایطی بود که تمامی شهودی که نحوه بروز حادثه را مشاهده کرده بودند حضور نداشتند و یا در بازداشت به سر میبردند. بنابر وجود این شواهد جدید، شکایتی از طرف خانواده تنظیم شد. به علاوه درخواست شد تصاویر ضبط شده توسط نیروهای امنیتی و اطلاعاتی به سمع دادگاه برسد. چراکه از لحظه درگذشت مهندس سحابی تا زمان بروز کلیه درگیریها در طول تشییع و سپس تا بعد از تدفین هاله، تعداد زیادی از نیروهای امنیتی و اطلاعاتی به طور پیوسته در حال فیلمبرداری از افراد و وقایع بودند. بنابراین با احتمال بسیار قوی نیروهای اطلاعاتی تصاویری از نحوه بروز حادثه در دست دارند.
رسیدگی قضایی به این پرونده در مرداد ماه سال ۱۳۹۰ در شعبه ۱۰۸۳ در دادگاه مجتمع کارکنان دولت در تهران انجام شد. در این جلسه دو نفر شاهد که به عینه وقوع ضربه به پهلوی هاله را مشاهده کرده بودند، به علاوه دو شاهد دیگر در نزدیکی هاله حضور داشته و بروز درگیری و مشاجرات را مشاهده کرده بودند حاضر شده و شهادت خود را به طور رسمی به استماع قاضی رساندند.
چکیده حکم دادگاه این بود که اولا «تشخیص رابطه علیت مابین فوت و علت واقعه رابطه مستقیم احراز نشده»، ثانیا «در انتساب علت مرگ با جریان مذکور (ضربه مورد ادعا) تردید و شبهه جدی وجود دارد»، و ثالثا «مشاهده فیلم و عکس احتمالی نیز کمکی به این موضوع نمیکند». بنابراین حتی با درخواست مبنی بر ارائه تصاویر نیز موافقت نشد. شبهه مورد اشاره در رای دادگاه در حالیاست که بنا به گفته شهود، هاله بلافاصله بعد از وقوع ضربه به زمین افتاده و دار فانی را وداع گفتهاست. جزییات شهادت این افراد (به ترتیبی که گفته شد) در متن حکم نهایی دادگاه مستند شدهاست. بعد از صدور حکم دادگاه، خانواده طی نامهای به ریاست قوه قضاییه خواستار بازنگری در این پرونده شد که در این مورد هم پاسخی دریافت نگردید.
اظهارات بیپایه درباره علت درگذشت
در روزها و هفتههای بعد از درگذشت هاله، افراد مختلف از جمله تعدادی از مسئولین امنیتی و انتظامی علت درگذشت هاله را عواملی مانند «فشار و شوک عصبی ناشی از درگذشت پدر»، «گرمای هوا» و «سابقه بیماری قلبی» اعلام کردند. تمام کسانی که هاله را در ساعات بعد از درگذشت پدر دیدهاند بیشک گواهی میدهند که در حال و هوای آن روز هاله چیزی جز تسلیم و رضا دیده نمیشد. هاله در مصاحبهای که در شب درگذشت داشت، در کمال آرامش و متانت توصیههای پدر در پرهیز از تندروی و خشونت و تشویق به بردباری را برای جوانان بازگو میکند. در ساعات اولیه بامداد و پیش از آغاز مراسم شستشو مهندس سحابی، هاله در حال تدارک صبحانه نه تنها برای مهمانان، بلکه برای نیروهای امنیتی بیرون از خانه بود. حتی در آخرین دقایق پیش از خروج از منزل، در حالی که زمزمههایی از طرف تعدادی از ماموران مبنی بر تغییر در برنامه تشییع مطرح شد، هاله با زبان شوخی با آنان به صحبت پرداخت. بنابراین اگر شوک و فشار عصبی در کار بوده، تنها و تنها بعد از آغاز هجمهها، توهینها، مشاجرات، درگیری، بر زمین انداختن جنازه مهندس سحابی و نهایتا وقوع ضربه به خود هاله بودهاست. هوای لطیف بهاری در ساعت ۷ صبح در شهر لواسان قطعا نمیتواند آزاری برای کسی باشد، چه رسد که عامل مرگ شود.
اما در مورد سابقه بیماری، هاله پیش از رفتن به زندان (یعنی در بهمن ۱۳۸۹) علاوه بر دادن آزمایش و تست ورزش مورد معاینه کامل توسط متخصص قلب قرار گرفتهبود و هیچ اثری از ناراحتی قلبی در او وجود نداشتهاست. هاله دچار بیماری مزمن «قند خون» بود و به این دلیل در ماههای قبل از زندان و نیز در طول مرخصی در حال پیگیری برای درمان مشکلی بود که در ناحیه شبکیه چشم او پیش آمده بود. اما به هر حال کوچکترین نشانهای از سابقه بیماری که بتواند عامل ایست قلبی شود در او وجود نداشت.
جمع بندی
درگذشت هاله سحابی به هیچ وجه نمیتواند مرگ طبیعی قلمداد شود. شهودی که به عینه وقوع ضربه به پهلوی هاله را مشاهده کردهاند در دادگاه حاضر شده و شهادتشان ثبت شدهاست. تعداد زیادی از نیرویهای امنیتی که در لحظه وقوع حادثه در حال فیلمبرداری بودند درحالیکه هیچگاه این تصاویر ارائه نشدهاست. درخواست ما به عنوان خانواده هاله سحابی برای بررسی مجدد پرونده و ارائه تصاویر نیروهای امنیتی کماکان بیپاسخ مانده. نیک میدانیم که تک تک کسانی که به هر نحوی در آنچه روز ۱۱ خرداد ۹۰ و هفتههای پس از آن اتفاق افتاد سهم داشتند، در روز موعود مجبور به پاسخگویی خواهند بود، اما درخواست خود را تکرار میکنیم با این امید که چنین روندهایی در جامعه تکرار نشود و حداقل این هزینههای خانوادگی و اجتماعی اثر سازندهای برای جامعه داشته باشد.
با احترام
خانواده هاله سحابی
5 پاسخ
متاصفانه سبک تفکر و بحث حوزه در افکار ایرانی ها جاریست. براحتی اصل موضوع را با طرح مدعیات تازه یا بهانه جویی از انشاء و ویرگولی دور بزنیم. آنچه که در مورد <<<>>> در سپهر سیاسی و اجتماعی ایران گفته شد را با تمرکز آخوندی بر خنزر و پنزر نمی توان کتمان کرد.
و لطفا تلاش هم نکنید که به دیکته “متاصفانه” ایراد بگیرید. متاسفانه آن مخصوصا را برای درهم شکستن سبک گفتگوی ملا نقطانه نوشته ام که مجال را برای حواس پرتی ها تنگ کنم. یعنی حقیقت اینقدر تلخ است که نمی توان آن را چون قهوه ای مطبوع نوشید؟
آقا یا خانم تبریزی
یعنی تصور می کنید اگر ملی مذهبی ها با همین دست به فرمان جلو بروند دقیقا چند صد سال دیگر می توانند بر جریانات سیاسی اجتماعی ایران اثر مثبتی داشته باشند؟
و نمی دانم از کی “عوام” بودن چیزی از ارزش و حقوق انسانی کسی کم کرده که حالا مفتخر به همدلی با خواصی هستید که شریفند و لاجرم دیگر مردمان در جبهه مخالف.
کاش دو کلمه هم در مورد دستاورد رفتگانی که نام بردید هم می فرمودید بدانیم ایرانیان دقیقا بدهکار اخلاقی-تاریخی چه جریانی هستند که جز افسانه پردازی و نشر اباطیل، لطیفه گویی، کتک خوردن و مظلوم نمایی و بعضا بررسی ترمودینامیک نزول آیات الهی هنری نداشته اند.
لطفا اگر دلتان برای کسی تنگ شده هم خرمایی نذر بفرمایید چون نمی شود چهره های سیاسی را به دلیل ارتحال از نقد معاف کرد.
از این کامنت ظالمانه تر و بی منطق تر ندیدم.
فرصت طلبی برای ترویج توهم هم حدی دارد. مثلا حد حیا و شرم.
سحابی و هاله سحابی اگر در دل عوام مورد تبلیغات سوء حکومتی جائی نداشته باشند، قطعا در دل خواص و انسان های شریف جامعه جایشان فراموش نخواهد شد.
سحابی و بازرگان و تیپ آنان دنبال پوپولیسم و سطحی گرائی نبودند و نیستند.
ارزش انسانها به کیفیت آنهاست و نه کمیت.
دوست عزیز زمانی که صحبت مظلومه پرداختن به همچین مواردی بسیار دور از شان انسانیته.
بهتره چنین قیاس مع الفارقی صورت ندید. مسلما هفت سال پیش هیچ خبری به اندازه الان پخش نمیشد چون بسترهای ارتباطی به گستردگی الان نبودند.
وانگهی در دوره ی آقای احمدی نژاد فضا بسیار امنیتی تر از زمان مرگ ستار بهشتی بود.
این حتی به کارگر هم که میگین تاکیدیه بر اینکه تعاریفتون از شئون انسانی با آن چه باید تفاوت های زیادی داره.
هموطنان دارای گرایش موسوم به ملی مذهبی دقت فرمایند که این مرگ مظلومانه حتی به اندازه قتل یک کارگر ساده( ستار بهشتی) مورد عنایت مردم کشور واقع نشده. شاید وقت آن است که چشم ها را باز کنید و ببینید پایگاهی واقعی در بین عوام و خواص ندارید. قدری گفتمان خود را به خواست های واقعی ملی نزدیک کنید تا دیر نشده. بسیار حیف است که چنین سرمایه ملی عاطلی برای همیشه باطل شود.
دیدگاهها بستهاند.