روزی که خمینی درگذشت در آن چهارده خرداد سال ۶۸، ایران چه حال و روزی داشت. اگر این سوال را همین روزها که ۲۹ سال از وفات خمینی میگذرد، در فضای رسانهای و سیاسی حکومتی ایران بپرسیم، قدری آه و ناله تحویل میدهند و تشییع جنازه و بارگاه امام را نشان میدهند و از عشق مردم به امام و احیانا عشق امام به مردم میگویند.
اما دوران بتپرستی گذشته و پس از دو دهه حق داریم که بپرسیم و بلکه بگوییم این پیر جماران چه دستاوردی داشت. خمینی در حالی از دار فانی رفت که دنیای ایرانیان را زیر و زبر کرده بود. نعمتِ جنگ هشتساله با جام زهرِ صلحی که نوشید در تابستان سال ۶۷ بی هیچ دستاوردی به آتشبسی شکننده رسید. جنگی بیحاصل که خمینی میتوانست پس از فتح خرمشهر تمامش کند به خیال ساقط کردن صدام تا پنج سال بعد ادامه یافت و عاقبت ماشین جنگی ایران منهدم شد و ۲۰۰ هزار نفر کشته و نیم میلیون مجروح و هزار میلیارد دلار خسارت برجای ماند، بد نیست بدانیم که مجموع درآمد نفتی ایران از سال ۵۹ تا ۸۹ ، ۹۷۰ میلیارد دلار است.
خمینی پس از ۸۹ سال به مرگ طبیعی درگذشت اما چه توان گفت که دهها هزار جوان به سالهای رهبریاش در خاک رفتند. خمینی گویا که الهه مرگ بود که هم عاشقان و هوادارانش را در جبههها به کشتن میداد و هم آنها را که از او متنفر بودند، به فرمانی از صفحه روزگار محو میکرد، یک فتوای آیتالله کافی بود تا چهار هزار زندانی سیاسی را در تابستان سال ۶۷ معدوم کند.
در همه ده سالی که خمینی فرمانروا بود، حتی یکبار نیز فرمان و فتوایی به اعتدال نداد و بردباری را ترویج نکرد. از هر حرکت خشونتباری دفاع کرد و سبک و سلیقهاش در گزینش قاضیان و حاکمان شرع، خون بهپا میکرد. هنوز دو روز از پیروزی انقلاب نگذشته بود که خمینی، صادق خلخالی را به عنوان قاضی شرع برگزید و باقیاش را همه میدانند.
انقلاب ایران، پوپولیستی بود و سرشار از غلیان احساسات مذهبی و لبیک به امام غایب که خمینی یک شبه نایبش شده بود اما قدری حسن سلوک و مداری عارفانه که از مردان دین انتظار میرفت، میتوانست دست نوازشی باشد و آبی بر آتش خشونت، خمینی اما عفو و بخششی نکرد و از آن دادگاههای صحرایی شرعی، سخت خشنود بود.
انقلابی که در آن همه گروههای سیاسی از چپ و راست و مذهبی و کمونیست و سکولار سهمی داشتند به دست کاریزمای «امام» غربال شد و تا سال شصت، جز روحانیت و هواداران خمینی کسی در حکومت باقی نماند. سال ۶۸ نه از حزب خبری بود و نه آزادی بیان. حتی منتظری، قائم مقام رهبری هم به جرم اینکه امام را نقد میکرد، خلع شده بود.
خمینی پیر جهان نادیدهای بود و هر چند کالبدش در دنیای معاصر نفس میکشید اما هیچ برنامهای متناسب با دنیای جدید و خیالی برای توسعه و آبادانی در ذهن نداشت. اسلامی که عزیزش میداشت و البته چیزی نبود جز قرائت شخصیاش از مقادیری آیات و احادیث، انگار که وجودی جدای از مردم داشت. اسلام قربانگاه بود و مردم ایران قربانی . حتی اگر همه خلق کشته میشدند تا اسلام بر پا باشد، روا بود. خمینی پروایی نداشت که اسلام بماند و مسلمانی زنده نباشد و مگر نه اینکه میگفت ما به تکلیف عمل میکنیم و بی خیال نتیجه .
برای خمینی که به همهی دنیا مظنون بود چه اهمیتی داشت که اشغال سفارت آمریکا میتواند فاجعهبار باشد. خمینی که سالها از سهم امام و اجاره خانه ارتزاق کرده بود، چه میدانست که کسب و کار چیست و اقتصاد کدام است و تحریم جهانی و جنگ چگونه میتواند رگ حیات ایران را قطع کند.
انصافا باید گفت که در اندیشه خمینی، ایران، زائدهای بر اسلام بود و آن امام همام چنان در هوایِ امتِ اسلامی مست که حاضر بود ایران را در پای اسلام خیالی که در ذهن پروارنده بود، ذبح کند که کرد.
سیستم بی سیستمی
مدلی که خمینی در نوع حکمرانی پایه گذاشت، نظامی آشفته بود که نهایتا به پشتوانهی فرهمندی و قداست شخصِ خمینی و خشونت و رعبی که هواداران امام بر دل مخالفان و منتقدان میانداختند، استوار میماند. هر چه زمان میگذشت از آن کاریزما کاسته میشد و بر این خشونت افزوده میگشت. زیست در بحران و جنگ نیز به قلع و قمع مخالفان کمک میکرد و آن وحدت که خمینی همیشه میخواست، پدید میآورد.
قانون اساسی جمهوری اسلامی با وزنه سنگین ولایت فقیه و قوه قضاییهای که در واقع شعبه دوم حوزه علمیه بود، عملا به نفع طبقه روحانیت مصادره شد. شورای نگهبان هم با نظارت استصوابی بر نامزدان ریاست جمهوری تیر خلاص را بر تتمه دموکراسی زد، اما در کمال تعجب، حکومتِ یکدست روحانیت و ذوب شدگان در ولایت امام ، نظم و نسقی به امور نداد. مشکل این بود که فقه و مدیریتِ آخوندی اصولا برای مملکتداری طراحی نشده بود چه رسد به اینکه قوانین و ذهنیت بیابانی حجاز را در عصری اعمال کنیم که مدرنیته دنیا را تصرف کرده است.
اینگونه بود که شورای نگهبان به عنوانِ وجدان سنت، قوانین مصوب مجلس را خلاف شرع تشخیص میداد و مراجع قم، تصمیمات دولت را مثلا در باب مالیات گیری حرام میدانستند.
آیتالله خمینی در این نزاع فقه و سنت با دولت و قدرت البته مدرن نشد بلکه راه و رسم استبداد پیش گرفت و اینبار استبداد دینی. ولی فقیه در واقع همان شاه قدر قدرتی بود که سیستم و نظام نمیساخت بلکه هر رفتار و گفتارش عین نظام تلقی میشد. سال ۶۸ که خمینی درگذشت نظام حکمرانی جمهوری اسلامی در سرگیجهی مدیریتی به سر میبرد و نقش امام دستمالی بود بر این سر پر درد.
خامنهای رییسجمهور بود اما نخستوزیر را نمیخواست و میرحسین موسوی به امر امام به رییسجمهور تحمیل شده بود. فرمانده کل قوا هم هاشمی رفسنجانی بود که نه به عنوان حقوقی رییس مجلس بلکه بنابر اطمینان و محبتی که خمینی به او داشت، چنین سمتی یافته بود.
مجلس در جنگ با شورای نگهبان بود و فقهای شورا که از سوی خمینی منصوب شده بودند، بسیاری از مصوبات مجلس را ابطال میکردند و نهایتا این خمینی بود که تصمیم نهایی را میگرفت و شورا و مجلس زیر بار میرفتند.
با اینکه مملکت مجلس و دولت داشت اما اداره کشور در شورایی سه نفره بود. هاشمی ، خامنهای و احمد خمینی که از سوی خمینی شرکت میکرد. در این سیستم بی سیستم که گاهی نظم شکنندهای پدید میآورد، نقش خمینی هنوز برهم زننده و غیر منتظره بود و گاهی هم دولت و هم آن شورا در بهت فرو میبرد.
۲۵ بهمن ماه ۶۷ خمینی یکباره فتوای قتل سلمان رشدی را صادر کرد و از همه مسلمانان خواست تا در اسرع وقت نویسنده کتاب آیات شیطانی را به قتل برسانند و یا اگر دسترسی دارند و توانش را ندارند، آن نویسنده ملعون را به قاتلی شجاع معرفی کنند. هاشمی در خاطراتش گفته که از فتوای امام متعجب شده بود و البته دولت موسوی هم با موجی از محکومیت بین المللی مواجه شد و سفیران کشورهای اروپایی تهران را ترک کردند و بحرانی تازه شروع شد.
شناخت خمینی حتی برای مومنیناش هم میسر نبود. روابط با امام بر پایهی ترس و تحسین تنظیم میشد و مسوولان نظام همواره در برخورد با حضرتش در خوف و رجا به سر میبردند. خمینی خدایی شده بود که نه میشد به او مشورتی داد و نه انتقادی کرد و نه حتی رفتارش را پیشبینی کرد. کارها با سر سپردگی مطلق پیش میرفت و گاهی هم امام بخششی داشت. مثلا وقتی که یکی از شنوندگان رادیو در برنامهای زنده اوشین را الگوی زن ایرانی دانست و فاطمه را با گذشت ۱۳۰۰ سال چندان مناسب روزگار ندانست، خمینی دستور به شلاق و اخراج مدیران رادیو داد و شنونده گمنام را مستوجب مرگ. تنها التماسهای محمد هاشمی رییس صدا و سیما بود که مدیران رادیو را از عقوبت نجات داد.
جایی که آباد است قبر توست
سید علی خامنهای برخلاف آنچه خط امامیها می گویند همان راه خمینی را رفته است اما اصلاحطلبان و آنان که در خط امام کار میکردهاند، در مخالفت ضمنی با این رهبر به آن امام پناه میبرند. ارادت به خمینی و ذکر دوران طلایی امام در واقع اسم رمزی است در مخالفت با رهبری خامنهای . اما آنچه امروز به کار میآید نقد صریح و بیلکنت خمینی است . اگر که اصلاحطلبی به دموکراسی دل بسته و صداقتی دارد، نمیتواند بی نقد خمینی و بنیاد کجی که او نهاده است، راه به جایی برد. از قضا اصلاحطلب صادق و بنیادین به عدد انگشتان دست یافت نمیشود. همین که سیدحسن خمینی یادگارِ یادگارِ امام این روزها از رئوس اصلاحطلبان شده است و تمثال خندانش زینت مجالس، نشان میدهد که این قافله تا به حشر لنگ است.
آیا اصلاحطلبی هست که از این سید عافیت نشین بپرسد با ۷۷ میلیارد تومان بودجه سالانه موسسه نشر آثار امام چه میکند؟ از نوه حضرت امام بپرسیم که چه طور میتوان در دو روز ۱۳ و ۱۴ خرداد ، ۹میلیارد تومان خرج مراسم ارتحال کرد. مگر خمینی چند کتاب نوشته و مگر به خط طلا شعر امام را چاپ میکنند که سالی ۱۸ میلیارد تومان خرج بر میدارد. آری، خمینی مرده و زندهاش گران تمام میشود و این هم هنری است.
چند کلمهای هم از حسن خمینی بشنویم که در جمع هنرمندان و به جماران و در سالگرد پدر بزرگ فرمودهاند: آیا انقلاب یک هنر نبود؟ آیا امام یک هنرمند بزرگ نبود که دلها را یکی کرد؟ پاسخش با شما.
32 پاسخ
درود بر محمد رهبر که همیشه خوب میگوید و خوب مینویسد. همیشه جای نقدی اینگونه شفاف و مستدل از ماجرایی که بر ما رفته است،خالی بود.ذهنت پویا و قلمت استوار باد ،محمد رهبر!
تحلیلی روان و منطقی .دست مریزاد بر نویسنده
شیعه وسنی نداره اساس یکی است ازدین همین درمیاد خودقرآن رونقد کنید تا آزادشوید ازبند تعصب و اعتقاد
مثل نوشیدن یک لیوان اب خنک درگرمای تابستان مثل یک نفس عمیق درهوای پاک یک باغ مثل اینکه حرف دل مرا جایی شنیده وبازگو میکند حرفهایی که ۳۹سال است دردل من جای دارد درود برشما تا ابد.
در سال ۱۳۵۴ خورشیدی عدهای به رهبریِ تقی شهرام و بهرام آرام اقدام به ترور و حذف اعضای مذهبی از جمله مجید شریف واقفی در بیرون زندان کردند، و با دست گرفتن قسمتی از سازمان، بیانیهٔ اعلام تغییر ایدئولوژی از اسلام به مارکسیسم را منتشر کرند. پس از آن؛ اعضای سازمان به دو دسته تقسیم شدند گروهی بر مواضع پیشین وفادار ماندند که مسعود رجوی هم پس از آزادی از زندان در ۳۰ دی ۱۳۵۷ به آنها پیوست[۴۴] و گروهی به سازمان پیکار پیوستند.[۴۵][۴۶]
بنده نه سرباز گمنامم نه چیز دیگه باید حقیقت. را ببینیم چیه وسلام شما هم مانند دلواپسان تهمت نزنید خواهش میکنم همینطوری میپرونین که اطلاعاتی هستین و … شما هم که دست کمی از مخالفانتان ندارید پس !!!
تا آنجا که من یادمه جنگ کردستان وترورها توسط مجاهدین خلق شروع شد حالا شما چرا قبل از انقلاب تروریست بودن مجاهدین خلق مثل ترور مجید شریف واقفی مرتضی صمدیه لباف و… دیگران را نمیفرمایید!!؟ انحراف در مجاهدین خلق از قبل انقلاب شروع شد البته حساب شهید سعید محسن شهید مهندس بدیع زادگان محمد حنیف نژاد از موسی خیابانی ورجوی جداست
تاریخ را مطالعه بفرمایید جنگ مسلحانه برعلیه جمهوری اسلامی یکماه بعد از ۲۲ بهمن شروع شد ترور شهید مطهری چه تاریخی بود؟ ترور سپهبد قرنی چه تاریخی بود؟؟؟ و و
اکثر این گروهکها اول اعلام جنگ مسلحانه کردند مجاهدین خلق مسلمان. چریکهای اقلیت پیکار و و و عرض کردم مهندس بازرگان را به عبارتی جبهه ملی را امام معرفی کرد
باز تا یکنفر دو کلمه حرف حساب زد سربازان امام زمان بسیج شدند تا آن حرف تا را تخطیه کنند
آقای رهبر شما به درستی به نقش روحا نیان در به قدرت رسیدن خمینی اشاره کردید اما نباید فراموش کرد که آقایان ابراهیم یزدی، ابوالحسن بنی صدر و صادق قطب زده با وجود اطلاع از عقاید خمینی نقش بر جستهای در بزک افکار او بازی کردند. اگر چه این آقایان بعدا هر کدام به درجهای از مردم پوزش خواستند اما به به نظر من نه آنطور که باید. باید دید که تاریخ چه گونه قضاوت خواهد کرد.
سلام نطرشماست نه بقیه ممنون
چرا جعل تاریخ میکنید
زمان اعلام جنگ مسلحانه در تابستان ۶۰ بود و ترور و سرکوب و شکنجه و قتل مجاهدین از ۵۷ در جریان بود
خب چه میکردند مینشستند بترتیب ذبح شوند ؟
آقا مسعود رجوی که بعد از اینکه ولایت فقیه را قبول نکرد و اعتراض کرد مورد غضب واقع و مجاهدین خلق سرکوب و قتلعام شدند در سالهای ۵۸ تا ۶۰ و عجیب است تعریف شما از آن دوره
مانند امروز که مزدوران جلاد در لباس مبدل و شخصی بعنوان نیروهای خودجوش مردمی حمله میکنند به اجتماعات ، آندوره نیز چنین کردند و اولین قربانی ی تشکل آدمکشان مزدور لباس شخصی سپاهی و کمیته ای مجاهدین خلق شدند
نه که اشتباهات مجاهدین را تطهیر نمایم ، خیر اما حقیقت این است که مجاهدین نیز قربانی دیکتاتوری خمینی بودند
سلام تشکر که نظرات رو گذاشتید قبلا بعداز ارسال پیام جواب می آمد که نظر شمادریافت شد بررسی میشود اگرایرادی نبود نظر شما روی سایت میاید ولی مثل اینکه اینطور نیست؟ بله به هرصورت من فکرکردم سانسور میشود عذر خواهی میکنم وهمچنین عذر خواهی میکنم که پیام تکراری ارسال کردم موفق باشید
در اوایل انقلاب در مدرسه مجبورمان می کردند که سرود خمینی ای امام را سر صف بخوانیم و بچه های بازیگوش هم قدری واژه های آن را تغییر می دادند. الان فکر می کنم بهترین مصرع شعری که می تواند نقش خمینی و اثرش بر قیام ۵۷ را بیان کند همانی بود که ما از سر شوخی می خواندیم.
قشنگ حرف میزنن ومغرزانه درست وغلط را قاطی میکنن .
در گذشته ماندن چاره ی کار نیست. رادیکالیسم و نا امیدی چاره کار نیست.
داشتن برنامه ی واقعی برای اصلاحات واقعی و عملی با توجه به همه ی سختی ها و فشار ها و چالش ها مورد نیاز است!
برای همین نظر دهندها شش نفر که یکیشون خانم روستایی هستن که بشه پنج نفر بیشتر نیستن چون سانسورچی هستید
در حاشیه ی بی توجهی فضای روشنفکری به بازخوانی واقعه ی پانزدهم خرداد ۱۳۴۲
نویسنده: حمیدرضا عابدیان
۱. پانزده خرداد ۱۳۴۲ نقطه ی عطفی در تاریخ معاصر است نه از آنرو که در پیوند با انقلاب ۱۳۵۷ قرار دارد بل از این زاویه که «صدایی» را وارد صحنه ی سیاست در ایران می کند که پیش از آن شنیده نمی شده است. این صدا، صدای فرودستان و محرومان بود. پیش از آن، البته مصدق توانسته بود تا مولفه ای به نام «مردم» را در کنار سایر مولفه ها، وارد سپهر سیاسی ایران کند اما غالبا این «طبقه ی متوسط» بود که به این فراخوان، واکنش نشان می داد. توده های محروم ، همچنان برکنار ایستاده بودند اگر نگوییم که گاه و بی گاه ، مورد سوء استفاده مخالفان نهضت نیز قرار می گرفتند.
۲. اگر طبقه ی متوسط نحیف ایران در آن سالها، بتدریج در احزاب طبقه ی خود متشکل می شد که جبهه ی ملی، جامع آن احزاب بود، فرودستان و محرومان،همچنان حالت بی شکل و توده ای خود را حفظ می کردند و متاسفانه، روشنفکران و نخبگان، عموما خطر تداوم چنین وضعیتی را در نمی یافتند. احزاب چپ، چه سوسیالیست های جبهه ی ملی و چه مارکسیست های خارج از آن نیز عملا از جذب این نیروهای تازه وارد ناتوان بودند.در چنین شرایطی، این روحانیت بود که با آن پایگاه عمیق تاریخی خود ، می رفت تا به سخنگوی بلامنازع این نیروهای تازه به میدان آمده بدل شود.
۳. عدم جذب این نیروها توسط احزاب موجود، صرفا ناشی از «ناتوانی» نبود. در مواردی این وضعیت ناشی از عدم درک اهمیت موضوع بود که به نوبه ی خود در شناخت غیر دقیق جامعه ی ایرانی ریشه داشت. پانزدهم خرداد ۴۲ به خوبی سردرگمی و عدم اجماع روشنفکران و نخبگان را در برابر این نیروهای عظیم اجتماعی نشان می دهد. رویدادی که در آن روزگار، به یکی از دلایل تضعیف جبهه ی ملی دوم بدل شد.
۴. دکتر شاهپور بختیار در کتاب یکرنگی که نسخه ی اولیه ی آن به زبان فرانسوی نوشته شده و به نحو چشمگیری، حساسیت های مخاطب فرانسوی خود را در نظر گرفته است، مواجهه ی جبهه ی ملی با این رویداد را چنین گزارش می کند: « در سال ۱۹۶۳(خرداد۴۲) جبهه ی ملی از جنبش خمینی پشتیبانی نکرد.در این تصمیم گیری من نقش داشتم.به هیچ قیمت نمی خواستم خود را با شیوه ی تفکری مرتبط سازم که با پیشرفت و تحولی که ما تحسینش می کردیم، عناد داشت: زمین بیشتر برای کشاورزان، حقوق بیشتر برای زنان. با چهار رأی در مقابل سه رأی تصمیم گرفتیم که از خمینی به هیچ عنوان پشتیبانی نکنیم. ص ۸۱ ، ترجمه مهشید امیرشاهی »
۵. دکتر غلامحسین صدیقی اما در این فقره، دقیقا در مقابل دکتر بختیار قرار داد. او می نویسد: « در خرداد ۱۳۴۳ در بازداشتگاه قزل قلعه، چند روز پس از واقعه ی فجیع پانزده خرداد، با پیشنهاد جناب آقای مهندس بازرگان و قبول اصولی نگارنده و موافقت بعدی جناب آقای دکتر یدالله سحابی و جناب آقای داریوش فروهر و جناب آقای علی اردلان و جناب اقای حسین شاه حسینی و آقایان ابراهیم کریم آبادی و دکتر یوسف جلالی موسوی و ابوالفضل قاسمی و شادروان سیدمحمدعلی کشاورز صدر و عده ای دیگر، جمعا ۲۳ تن، قرار شد با اخباری که جسته و گریخته به ما رسیده بود، در نامه ای به عمل حکومت اعتراض کرده، آن را بر وفق اصول قانون اساسی و بر اساس موازین اخلاقی محکوم سازیم.همه می دانند که اگر من در جمع مذکور ، اول کس در اخذ تصمیم نبودم – چنانکه گذشت فکر دهنده جناب مهندس بازرگان بود- از موثرترین آنان بودم و در پی مخالفتی که همانجا در تصویب این امر از جانب چند تن روی داد، پس از رهایی از بازداشتگاه، با اعلام رسمی، از جبهه ی ملی دوم که بنابر خواهش مکرر جناب آقای داریوش فروهر (و همفکری بعدی جناب آقای الهیار صالح که بوسیله ی آقایان فروهر و کریم آبادی در کاشان حاصل آمده بود) در تاریخ ۲۲ تیر ۱۳۳۹ تاسیس کرده بودم، کناره گیری کردم.»
۶. هرچند مهندس بازرگان و جمعی از همفکران او، در آغاز دهه ی چهل، با تیز بینی، دست به تاسیس نهضت آزادی زده بودند که مولفه ی مذهب را نیز در تعریف خود لحاظ می کرد و از این منظر می توانست بدلیل اشتراکات هویتی، پایگاهی برای نیروهای جدیدالورود سپهر سیاسی ایران باشد، لیکن در ادامه و از بخت بد، نهضت نیز کماکان مجمعی نخبه گرایانه باقی ماند تا توده های مردم فرودست، کماکان از داشتن تشکیلاتی متناسب با نیازها و اعتقادات خود محروم بمانند. طرفه آنکه خلاء چنین سازمان و تشکیلاتی ، هنوز نیز در جامعه ی ایران مشاهده می شود. سازمانی که علاوه بر «اسلامی» بودن – که یکی از پایه های هویتی ایران است- در کنار تلاش برای گسترش آزای و دموکراسی، فقر زدایی و بسط عدالت را نیز نه صرفا به عنوان یک شعار که در قالب یک برنامه در دستور کار خود داشته باشد. فقدان چنین سازمانی به زعم نگارنده، یکی از کانون های پر خطر برای جامعه ی ایرانی ست که آن را با خطر توامان «پوپولیسم» و «بنیادگرایی» مواجه ساخته است.
سلام بزرگوار ترتیب وقایع اتفاق افتاده بعداز بیست ودوم بهمن ۵۷ را که مرور کنیدمتوجه مسایلی خواهیدشد بدین صورت که بنده شاهد بوده ام: فروردین۵۸. شورش گنبد، خوزستان، تبریز بر اثر تحریک آمریکا البته ۲- تسخیر سفارت آمریکا آبانماه یکسال بعد یادو سال بعد البته هیچ نظری برای اشتباه ودرست بودن اشغال سفارت آمریکا ندارم صرفا دلایل واضح اشغال را عرض میکنم . شروع کننده کدام کشوره؟ کشور ما یا آمریکا؟
یادتون هست جنگ واسلحه کشی وکشتار درست یکماه بعداز بهمن ۵۷ توسط ایادی آمریکا در گنبد وخورستان وتبریز و…. شروع شد؟؟؟ واین اعمال آمریکا باعث اشغال سفارتش شد چرا حقه بازی ونیرنگبازی میکنید شما که خودتان را خیلی پاک ومنزه میدانید حضرات . چرا ؟ تحریف تاریخ ممنوع. متشکرم
درضمن آباد کردن وولخرجی در محل دفن امام ره هیچ ربطی به امام و خواسته اش نداره هیچ
چرا مسعود رجوی که هزاران جوان رافریب داد جوابگو نباید باشد!!!؟ ایشان بودند وهمکاران وهمفکرانشان که اعلام جنگ مسلحانه دادند مگه ممکنه دروغ باشه؟ امام مهندس بازرگان را آوردند وخودشان رفتند قم مگه دروغه؟ همسنهای من که میدانند اینهارو
سلام تا اونجا که همسنهای من شاهد زنده آن دوران هستیم امام ره مهندس بازرگان رامعرفی کردند وخودشان رفتند قم اینکه دیگه مثل روز روشنه وشکی درش نیست ولی آخوندهای دیگه اصرار بر بازگشت امام ره به تهران کردند ودر نقشه خودشان موفق شدند دوما امام اشتباه داشته مانند همه انسانها سوم مثلا اگر برعلیه حکومتی دست به اسلحه ببره ( مسعود رجوی) باید نشست ونگاهش کرد؟ کدام حکومت لیبرالی اینکارو کرده فقط وفقط یک مورد نام ببرید البته تندرویهایی هم شده ولی چرا مسعود رجوی نباید جواب بدهد که هزاران هزار جوان را فریب داد وآنها را به کام مرگ فرستاد؟ چرا؟ تشکر
جناب در یک کلام داری هذیان میگی .مجاهدین دست به اسلحه بردن ،بقیه چی.ملی مذهبی ،فداییان ،جبهه ملی ،گروه پیمان ،گروه دکتر سامی،ایت الله شریعتمداری ،منتظری ،قمی …….کردها ،بلوچ ها ،عربها .انصاف هم خوب چیزی است
با نظر حسن خمینی بیشتر میتوان موافق بود. خمینی کودن و بی برنامه نبود، بلکه «هنرمند» بود و هنرش خیانت به منافع ملی، ریاکاری و جنایت بود. خمینی پیش از تبعیدش می دانست که برای کسب قدرت باید تضمین های لازم را به امریکا بدهد که داد. بعد از تبعیدش هم نماینده ای به امریکا فرستاد که بواسطه وی با جاسوس سیا ریچارد کاتوم آشنا شد. از طریق نماینده اش در امریکا و در ایران بدور از چشم مردم زد و بندهایش را با امریکا کرد (بی طرفی ارتش و کنترل کامل اداره هشتم ساواک) و به ایران آمد و با ایران آن کرد که می دانیم: تحریک به جنگ و ادامه شش ساله آن، فریب مردم برای دور نگه داشتن آنها از نیروهای مترقی و چپ (بوسه به دست کارگران، دهقانان و گرفتن ژست ضد امپریالیستی که اشغال سفارت اوج آن بود از جمله فریب های وی بودند)، در خفا اما مادام مشغول مذاکره با امریکا و اسرائیل و خرید سلاح اسرائیلی در جنگ علیه کشور مسلمان همسایه و بعد هم کشتار چپ ها و مجاهدین و حذف نیروهای راستین انقلابی اعم از ملی و مذهبی، نوشیدن جام زهر و قتل عام باقی زندانیان سیاسی در زندان ها و در نهایت و در غیاب اپوزیسیون تغییر قانون اساسی در جهت مخالف آرمان های انقلاب! با این خیانت ها به ایران و انقلاب بقیه راه که بستن پرونده انقلاب باشد سهل بود. بخصوص برای شیادی مثل رفسنجانی و شرکایش خامنه ای و احمد خمینی. بله خمینی «هنرمند» بزرگی بود که آثار «هنرش» تا قرن ها روی دست ایران و ایرانی خواهند ماند.
این یادداشت محمد رهبر از روابط قدرت بالادستی ها در دوران خمینی ماندنی است
با سلام بسیار مطلب واضح و ارزنده ایی بود من فوق لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه ملی سابق بهشتی هستم وقتی خمینی در سال ۵۷قصد ورود به کشور را کرد به همه وعده داد ولی به محض رسیدن به قدرت همه چیز را از همه کس سلب کرد جز روحانیت که دیدید گفت کشور بدون روحانیت مثل کشور بدون طبیب است و طرفداران پر و پا قرص او ایشان را تا امام معصوم مقام دادند یادم میاد یک دوستی داشتم در جبهه مهندسی مکانیک امیر کبیرمی خواند درس را ول کرده بود آمده بود جبهه و کشته شد در حال حاضر خامنه ایی به لحظ اینکه نسل جنگ پشیمان شده اند دارد از جوانانی که پر از احساس و بقول ما عشق اسلحه یا با پول آنها را تطمیع کرده و دارد کشور را بدتر از خمینی به پرتگاه می برد
در تایید این فرمایش جنابعالی که ” اما آنچه امروز به کار میآید نقد صریح و بیلکنت خمینی است” باید عرض شود که باید از قداست مافوق او و امثال او یعنی از قداست قرآن باید مدد گرفته میشد و مدد گرفت…
باید در ترازوی سنجش با قرآن قرار داده شود تک تک نظرات خمینی و امثال او نه تنها امروز و آینده بلکه همواره تاریخ…
در مقابل تمام کسانی که در لباس قداست و وجاهت و کاریزمای شخصی میخواهند فرمانروایی خود کامانه کنند باید به خدا پناه برد و این همان پناه بردن به قرآن است…
آیا شما شنیدید که دکتر شریعتی و امثال ایشان آیه اولی الامر را که توسط خمینی و امثال ایشان مورد سوء برداشت قرار میگرفت و میگیرد بعنوان نقص کار ایشان آنرا به زبان ساده و شفاف مطرح کنند؟
ما باید قرآن را روان بخوانیم و به روانی باید در اعتراضات خود مطرح کنیم و به آن استناد کنیم…
رعایت اتصال آیات و اتصال اجزای هر آیه به روانی باید مورد استفاده و مدد قرار گیرد…مثلا به روشنی اتصال اجزا آیه اولی الامر تا پایان آیه نقص برداشت خمینی و مذهب شیعه را برملا میکند…
ولی ایشان با لباس مقدس نما و آیین چشم و گوش پرکن مذهبی در یک کلمه سحر و جادوی شرک و حمایت آشکار و پنهان قدرتمندانی که از این برداشت منتفع میشوند اجازه چنین کاری را در ملا عام نمی دهند…
رعایت اتصال آیات در خواندن قرآن به اتصال و تعاون انسان ها ختم میشود و این به نفع قدرتمندان خود خواه و انباشت ثروت و قدرت برای آنها نیست…
نزول تدریجی و متفرق را بهانه میکنند و در جمع آوری قرآن شک و تردید دارند و باور نمی کنند کنترل الهی را در این کار جمع آوری ….
اما تمسک ما به قرآن و باور ما به اتصال آیات هم باور بیشتر به قرآن را به ارمغان می آورد و هم طرح شایسته انسانی از اسلام را نشان میدهد…هم ما را در مقابله با مقدس نمایان تجهیز میکند…
اخ که قلب پردردمان از جنایات خمینی را آرامش ممکن نیست
بسیاردرست وعالیست.سپاس
دیدگاهها بستهاند.