۱-ملیگرایی ایرانی سنخی از گفتار سیاسی تجددخواهانه ایرانیان است که از قرن ۱۹ میلادی و تحت تاثیر انقلاب کبیر فرانسه و پروژه مدرنیته سیاسی برساخته شده و کلان واژگانی چون دولت-ملت، منافع ملی، تمامیت سرزمینی، توسعه اقتصادی و بازسازی شکوه تاریخی را در دل خود جای داده است.
نسل اول ملیگرایان ایرانی با درهم تناندن و آمیزش گفتمانی بین گفتار ملیگرا و گفتار آزادیخواه و برساخت گفتار لیبرال ناسیونالیستی توانستند ضمن تاکید همزمان بر «عقبماندگی و ضرورت تجدد» از سویی و «دموکراسی و دولت قانون» از دیگر سوی، انقلاب مشروطه را رقم زده میراث سترگ مشروطیت را تا دهه ۱۳۳۰ خورشیدی و کودتای ۲۸ مرداد نیز تداوم بخشند.
لیبرال ناسیونالیستها که با ملکم خان و طالبوف شروع شده و با دکتر محمد مصدق به اوج خود رسیده بودند، بعد از کودتای ۲۸ مرداد نیز گرچه هیچگاه دیگر نتوانستند «مرکز سیاست ایرانی» را از آن خود کنند اما همواره در قالب جریانهایی چون جبهه ملی و نهضت آزادی به حیات خود ادامه دادند و شخصیتهایی چون مهدی بازرگان، کریم سنجابی، شاپور بختیار، عباس امیرانتظام، احمد صدرحاج سیدجوادی و… را به سپهر سیاسی ایران عرضه کردند.
۲-سنخ دیگر ملیگرایی ایرانی که از دهههای آغازین قرن ۲۰ نزج گرفت، بر خلاف نسل اول ملیگرایان که ملیگرایی و آزادی را در هم تنانده بودند؛ تلاش نمود تا ملیگرایی و اقتدارگرایی را در هم آمیزد و بدین سان راهی به تجدد بگشاید.
این سنخ از ملیگرایان که دیگر نه وامدار انقلاب فرانسه بلکه تحت تاثیر شرقشناسی آلمانی بودند و در جریان جنگ اول جهانی در برلین در قالب حلقه کاوه و ایرانشهر سامان گفتمانی یافتند؛ با شکست سیاسی انقلاب مشروطه به این نتیجه رسیده بودند که آزادی برای «انسان ایرانی» در این مرحله تاریخی منتج به تجدد و پیشرفت نخواهد شد و راه تجدد تنها زمانی گشوده میشود که دولتی مقتدر، آمریت تجدد را در دست گیرد و ضمن در هم شکستن مقاومت جامعه در برابر تجدد، افسار آن را گیرد و پیش برد!
میراث سیاسی این گفتار را که شاید عنوان ملیگرایی محافظهکار توضیحدهندهًترین نام برای آن باشد، کم و بیش میتوان در جای جای سلسله پهلوی و اقتدار ۵۳ ساله آن از انتخاب نام پهلوی برای آن تا جشنهای ۲۵۰۰ ساله و جشنهای فرهنگ و هنر شیراز ملاحظه کرد.
۳-اسلامگرایان انقلابی که دیگر تا سال ۶۰ توانسته بودند واپسین ملیگرایان را نیز از قطار انقلاب ضدسلطنتی پیاده کنند، دیگر ضرورتی برای تفکیک بین ملیگرایان لیبرال و محافظهکار نیز نمیدیدند و برای به کرسینشاندن حقوق کیفری شرعی بهجای حقوق عرفی در قالب لایحه قصاص فرصت را فراهم یافتند تا با اعلام «مصدق هم مسلم نبود» به زعم خود از شر ملیگرایان راحت شوند.
تمام سالهای پس از آن «مصدق هم مسلم نبود» فضای جامعه از سوی اسلامگرایان امتگرا انباشته شد از انواع و اقسام نظامهای مفهومی و دلالتهایی که هویت ملی و تاریخ ایران را هدف گرفته بود و ملیگرایی ایرانی را مترادف سلطنتطلبی تلقی میکرد و «هر چه می کشید از دست ملی گرایی بود!»
گفتمان امت اسلامی بهجای ملت ایرانی آنچنان چشمان اسلامگرایان حاکم را بسته بود که حتی به آرامی گفتارهای قومگرا نیز از نیمه اول دهه ۷۰ توانستند با پوشش جهتگیری ضد ملی در سپهر سیاسی ایران برای خود جایی دست و پا کنند.
۴-بر خلاف اسلامگرایان و خویشاوندان گفتمانی آنها که در آن سالها راهی عراق شدند تا به هر قیمتی قدرت سیاسی را از طریق همکاری با دولت متخاصم با ایران به دست آورند، اما ملیگرایانی که حال رانده شده و در تبعید و زندان و انزوا به سر میبردند هیچگاه حاضر نشدند به گزاره «جمهوری اسلامی به هر قیمتی باید برود» تن در دهند.
ملیگرایان که حد یقف مخالفتشان را منافع ملی و تمامیت سرزمینی ایران میدانستند، علیرغم تمام بیمهریهای جمهوری اسلامی در آن سالهای دشوار ، اگر در خارج از ایران بودند برای اثبات حقانیت ایران نزد دیدگان جهانیان کوشیدند و اگر در درون مرز مانده بودند یا همانند داریوش فروهر به اقتضای جنگ فعالیت منتقدانهشان را متوقف کرده از اعضا و هوادارانشان خواستند که راهی جبهههای جنگ شوند و یا آنکه همانند حسین راضی خود اسلحه دست گرفتند و برای صیانت از کشور لباس رزم پوشیدند.
۵-با روی کار آمدن دونالد ترامپ در امریکا و تیم سیاست خارجی به شدت ضدایرانی او از سویی و قدرتگیری ولیعهد جاهطلب، ملک سلمان در عربستان، از دیگر سوی، با فرآیندی مواجه هستیم که در قالب مقابله با جمهوری اسلامی در واقع منافع ملی و دستاوردهای سیاست منطقه ای ایران را به نفع عربستان سعودی هدف قرار داده است.
در پروژه سلمان-کوشنر برای خاورمیانه نه اشغال شمال سوریه از سوی ترکیه اهمیتی دارد و نه حضور اشغالگرانه امریکا در شرق فرات و نه حمایت مالی-لجستیکی عربستان و قطر از اقسام گروههای سلفی در سوریه محل نگرانی میتواند باشد، بمباران سه سال و نیمه و همه جانبه یمن –این فقیرترین کشور عربی- از سوی جنگندههای گران قیمت عربستان سعودی و ائتلاف تحت هدایتش نیز که اصلا مهم نیست!
مهم این است که حضور ایران در عراق و سوریه را که اگر نبود نه از اربیل جز تلی باقی مانده بود و نه از بغداد جز ویرانهای، بتوان اشغالگری نامید و عمق راهبردی ایران بسوی مدیترانه را که در تحلیل نهایی خواسته یا ناخواسته به سکولاریسم و دموکراسی در خاورمیانه یاری رسانده را مخاطره امنیتی برای صلح و امنیت اسرائیل جلوه داد.
در چنین شرایطی که براندازی بیش از هر زمان دیگر رنگ و بوی یک پروژه خارجی و برونزا به خود گرفته، براندازی رژیم سیاسی ایران بیش از هر زمان دیگری به دلیل نفوذ و اقتدار منطقه ای این کشور و نه عملکرد معطوف به نقض فاحش حقوق شهروندی ایرانیان از سوی این رژیم، معنا پیدا میکند.
و نهایتا عربستان سعودی، کشوری که به همراه امارات حتی از پرداخت رشوه به ترامپ برای تعویض وزیر خارجه امریکا نیز ابایی ندارد، وارد بازی پیچیده «برساخت اپوزیسیون وابسته برانداز» و «رسانه وابسته برانداز» شده است ؛
بله دقیقا در چنین شرایطی ملیگرایی ایرانی با دو دشواره از دو سوی مواجه است:
نخست از سوی جمهوری اسلامی و الگوی رفتاری سرکوبگرانه و فاقد مشروعیت آن در حوزه سیاست داخلی که توانمندی ملی برآمده از توانمندی شهروندان و حس تعلق ملی ایرانیان به کشور و هویت خود را تحلیل برده و بهویژه با تربیت نسلی از سیاستورزان در درون خود که به معیشت رانتخوارانه و رفاه برآمده از آن در داخل کشور خو گرفته و به هنگام تبعیدشدگی نیز به آسانی در معرض جذب به سوی رانتهای جایگزین هستند.
و دوم از سوی قدرت هژمون جهانی که افسار تصمیمسازیاش را به دست قدرت نفتی خاورمیانه داده تا جنگش را نه با جمهوری اسلامی بلکه به سوی تمامیت سرزمینی و ملت ایران به مثابه یک واحد بسیار مهم ژئوپلتیکی جهان سوق دهد!
انتشار مقاله «شتر در خواب بیند» اردشیر زاهدی را به عنوان یکی از سخنگویان گفتمان ملیگرایی محافظهکار نیز باید به گمان نگارنده در چنین چارچوبی ارزیابی کرد.
در آشتیناپذیری اردشیر زاهدی با جمهوری اسلامی به سختی میتوان تشکیک کرد؛ همانگونه که در موقعیت انتقادی ملیگرایان مصدقی نسبت به جمهوری اسلامی نمیتوان تردید کرد. اما حتی ملیگرای محافظهکاری چون اردشیر زاهدی نیز متوجه این نکته است که پروژه بولتون نه جمهوری اسلامی بلکه تمامیت ژئوپلتیکی ایران را هدف گرفته است.
او میداند که وقتی فلان تلویزیون ولخرج در ادبیات رسمی خود«ملتهای ایران» را جایگزین «ملت ایران» کرده است ؛ مقدمه و موخره چنین ترمینولوژی چیست و کدامین هدف را دنبال میکند.
اینچنین است که ملیگرایی ایرانی امروز در شرایطی بس دشوار هم با سیاهکاریها و کارنامه غیرقابل دفاع جمهوری اسلامی رویاروی است و لحظهای از انتقاد از آن نباید فروگذاری کند و پی انگهای همیشگی حاکمیت به خود را نیز بر تن بمالد و هم با تباهی اپوزیسیون وابسته خشمگینی که نان خود در نفرتپراکنی و خشمگینسازی میپرورد و برای مخالفتش با جمهوری اسلامی هیچ حد یقفی حتی تمامیت سرزمینی را نیز به رسمیت نمیشناسد!
مواجهه دوم البته مواجهه ای بس دشوارتراست و منزل هولناکی است که در آن واژگانی چون استمرارطلب بهجای سخن خود به گلوله تبدیل میشوند و بجهجای زبانی و قلمی شدن به سمتات شلیک میشوند.
با این وصف ملیگرایانی که همه چیز خود را برای ایران داده و میدهند و «آبرویشان را نه برای گورشان بلکه برای ایران میخواهند»، به عنوان آبرومندترین لایه جامعه سیاسی ایران، اعتبار و آبرو را نیز به قمار ایران میبرند، بلکه بتوانند در زمانه بلند بودن صدای سخنگویان فارسیزبان این کشور و آن کشور، صدایی دیگر از جنس صدای هست و بود ایرانی به گوش جهانیان برسانند.
آخر ملیگرایی در ایران بسی دشوار است و ملیماندن در خارج از ایران بسی دشوارتر!
9 پاسخ
نه دوست من جناب عارف، حقیقت مطلب ربطی به دشواری ملی گرایی ایرانی ندارد.موضوع دشواری تشکلی است به نام جبهه ملی (آنچه از آن باقی مانده) که می خواهد جنایات قاسم سلیمانی در عراق و سوریه و … را توجیه کند، اما می داند که به صراحت نمی تواند. پس از ملکم خان و طالبوف شروع میکند و البته به مصدق و بختیار و فروهر می رسد که مخلفات قضیه است و به طرح کوشنر – سلمان میرسد (چون کوشنر یهودی است و سلمان شاهزاده سعودی) و به اشغالگری آمریکا در شرق فرات (تعداد نیروهای آمریکا در شرق فرات بیش از چند صد نفر نیست) و به نقش ایران (سردار عارف قاسم سلیمانی) در نجات سوریه و عراق و البته امداد غیبی اردشیر زاهدی. دوست من صادقانه تر بود می گفتید که جبهه ملی از دخالتهای منطقه ای جمهوری اسلامی از جمله نجات رژیم (به واقع جنایتکار) بشار اسد حمایت می کند. نیازی هم نبود که پای شخصیتهای تاریخی را میان بکشید.
مقاله زیبا و قابل تعمقی بود ، اما ملی گرایی نهایتا گفتمانی مدرن است ، و در میانه این هیاهو ملی گرایی مدرن نجاتبخش است البته برای رفع شبهه می توان بجای مدرن ، پست مدرن را به کار برد ، “ملی گرایی انقلابی” ؟ شاید برای ما ایرانیان این یک گفتمان نجاتبخش باشد . نه چپ است چون ملی گرا است ، نه مدهبی است چون مدرن است و نه ایرانشهری چون نشانی به بازگشت به سنتهای ایرانشهری ندارد . گفتمان ” ملی گرایی انقلابی ” بیشتر میل به وام گیری از انقلاب فرانسه دارد و در پی بر پایی جمهوری دوم است .
عجب من اولین بار است وارد این سایت شدم ولی متاسفانه چقدر از مسایل سیاسی .تاریخی سرزمین مملکتهای قاجار بی اطلاع هستند.
فارسها حدودا ۱۸ ۰/۰ از مردمان ان سرزمین را تشکیل می دهند .
واقعان شما ها خجالت نمی کشید ؟ صد سال پیش حتی رودخانه ای بنام فارس نبود چه برسد خلیج . فرش. زبان رسمی فارس. کوروش موروش. در سایه انگلیس به نان نوایی رسیدید که الان می گوئید دیگر ملتها در این سرزمین بو می دهند و فقط شما فارسها بهداشتی هستید؟ همین فوتبالیستها .هنرپیشه ها . شاعران.وووو همین الان ۸۰ ۰/۰ شان ترک هستند. اگر همینطوری پیش بروید سرنوشت سختی در انتظار شماشت و نچندان دور. بیدار شوید انچه برای خود می خواهید برای سایر ملل هم در ان سرزمین بخواهید زمان بسیار تنگ است عجله کنید
چیزی بنام ایران یا ملت ایران وجود ندارد به همین دلیل است که پروژه کذایی شما همیشه با شکست مواجه میشود!
راه حل جغرافیای ایران میل به سمت کشوری متحدالملل یا فدرالیست. چیزی که در مغز قالب بندی شده پان ایرانی ها نخواهد رفت
نوشته ای بس مغشوش که مبتدایش به خبرش نمی خورد و بیشتر قصد تطهیر انذار دهنگان تجزیه و جنگ را دارد بی هیچ استدلال منطقی.
متاسفانه این تکرار طوطی وار کلید واژه هایی که در اتاق های فکر نظام اسلامی تهیه و با سازوکارهای تبلیغاتی گسترده می شوند هیچ پاسخی به سوالات اساسی مردم ایران و منافع ملی شان نمیدهد.
حمایت از توسعه طلبی نابجا و بی تناسب در ورای مرزهای ایران چه معنایی دارد؟ عربستان سعودی هرگز و هرگز برای صدمه به منافع ملی ایران پیشگام نبوده و تمام اقدامات اخیرش واکنشی به جنون قدرت نمایی نظام شیعه است که قطعاً منافع ملی کشور عربستان را هدف قرار داده. یک ایرانی در حالی که کشور خودش هنوز نتوانسته از پس خسارات جنگ احمقانه هشت ساله بر بیاید برای چه باید مفتخر به کمک به عراق( تنها کشور رسماً متخاصم )، سوریه، بوسنی، فلسطین و لبنان و … و حتی ونزوئلا برود؟ با کدام حساب سرانگشتی می توان ادعا کرد میلیاردها دلار هزینه کرد از جیب مردم ایران بی سوال از مالکان این ثروت و نه تنها در منطقه خاور میانه بلکه حتی در سرتاسر دنیا در راستای تامین منافع ملی کشور بوده؟ اگر بهانه تسری ناامنی های سوریه و عراق به ایران است ، پس چرا با همین بهانه نیرو به حرم مزار شریف اعزام نگرده ایم؟ کجا طالبان و القاعده از پایگاه افغانستان به منافع ملی ایران حمله ور شده اند؟
در نهایت نویسنده با حمایت از غیب گویی های پیرمردی که در زمان تصدی مقاماتش در دستگاه سلطنت جز به فساد مالی و اخلاقی شهرت دیگری نداشته آویخته تا باز همه را از خطر جنگ(موهوم) و تجزیه(موهوم) آگاه کند و لابد بسوی ملی گرایی زیر پرچم ولایت مطلقه فقطه فرابخواند.
سالها اپوزیسون حکومت ایران ، فقط حرف زد و با همه کنار آمد . چشم به دهان اروپا و آمریکا دوخته بود . هزاران فرقه و گروه و کارشناس و مخالف در این سالها ، مستقل یا وابسته پدیدار شدند و همه تیشه به ربشه خود و یا مردم و ملت ایران زدند و همه یکدیگر را تخریب و محکوم کردند تا جاییکه حنای هیچ فعال سیاسی خارج نشین برای مردم رنگ داشت و اگر هم داشت ، بی اثر و غیر کاربردی بود .
در داخل فعالان دائما کوتاه آمدند و یا گول حکومت را خوردند . مردم ایران هم مردمی آگاه و اهل علم نیستند و اهل شورند تا شعور و زمانی اقدام میکنند که کارد به اسخوان برسد و وقتی حرکتی را آغاز کرده یا به انجام رساندند باز کنار میکشند تا قراولان جدید ترک تازی کنند تا دوباره بعد از سالها مردم مستاصل و درمانده بشوند .
حکومت آخوندی هم همه کاری در منطقه کرد و اگر اقدامات آنها نبود ، بهانه برای فرصت طلبان نبود . حکومت ایران مست کرده و وسط میدان عربده میکشد ، حال با دسیسه خودی و غیر خودی یا بی عقلی خود ، فرقی ندارد ، و این قداره بندی و عربده کشی فرصت را دست گزمه و امنیه میدهد تا به سیاه چال بندازنش .
از اول انقلاب در عراق ، لبنان ، سوریه ، لیبی و غیره دخالت کردند . سوریه و خواست حق مدارانه مردم یک کشور را بخاطر یک دیوانه جانی ، نادیده گرفته و کشوری را نابود کردند . عراقی را با چشم پوشی و یا خواب رفتگی دست داعش سپردند که منافع زیادی همین داعش برای حکومت ایران تامین کرد تا افسار گسیخته ، همه نوع نیرو و کمک و تجهیزی را به سوریه وعراق گسیل بدارد . هر چه که دیگران از دخالت خود دیوار حاشا ساختند ، ایران دم از قدرت و برتری یافتن در منطقه زد . همزمان ادعای جنگ و نابودی اسرائیل و استکبار جهانی را نمود . تندورها در داخل کشور فقط بر طبل جنگ کوبیدند و نظامیان اختیار سیاست خارجی را از دولت ستاندند . از اول انقلاب فعالان و بزرگان و حتی گروهها و احزاب مهم سیاسی ، با حکومت ایران مماشات و تسامح و تساهل نمودند . بجای آگاه نمودن مردم ، اقشار و طبقات در داخل یا دولتمردان و افکار مردم کشورهای دیگر ، فقط به اعتراضهایی در مجالس خصوصی و بصورت غیر علنی یا نوشتن مقاله در نشریات خاص بسنده نمودند . حتی با هیچ نهاد یا ارگان جهانی و یا بشردوستانه هم ارتباط مستمر و موثر برقرار نکردند .
الان که مردم اندکی به شور آمده و حضر به مقاومت و مبارزه و پرداخت هزینه برای کسب آزادی و استقلال هستند ، فعالان سیاسی و یا مخالفان حکومت ، هیچ برنامه ، طرح حمایتی ، هدف سازی و یا طرح راهبردی ندارند و فقط بیانیه صادر میکنند . جنس مردم ایران به گونه ای است که باید یک یا چند پیشرو داشته باشند تا با گرد آمدن دور آنها ، حرکتی مستمر و مفید پیدا کنند . مردم در درون خودشان با همه عصبانیت از موضوع یا فرد یا گروهی ، هیچ وفاق و نقطه اشتراک برای رسیدن به اتحاد و یکدلی ندارند یا پیدا نمی کنند . در باره موضوع و هدف مشترک هم اگر کسی بالای سرشان نباشد ، هر سر سودای خاص خودش را داشته و گوش شنوا ندارد .
تمام گروهها ، احزاب ، فعالان سیاسی و مذهبی یا ملی از همان ابتدا با افکار مردم فاصله گرفتند و بجای نزدیک شدن به مردم که با نیروی جاذبه ملایان به سمت خاصی کشانده شدند ، انتظار داشتند مردم به درجه ای برسند که حرف و کلام آنها را درک کرده و دنباله رویشان گردند .
کلام من صرفا پاسخگویی با مقاله نویسنده عزیز نیست ، بلکه شرح کوتاهی از وضعیت موجود در ایران بوده . تا ریشه یابی و آسیب شناسی بشه که جز ملایان که مردم را جذب کردند ، بقیه چرا دچار تشتت و انشقاق و ازهم گریزی توام با نفرت شدند و از مردم هم فاصله گرفتند .
زنده باد به این تحلیل عمیق و جانانه.
واقعا که دوران سختی است و مرد ها هم در دوران سختی شناخته میشوند.
وای بر مغتخواران و رانت خواران.
سپاس از شما جناب عارف عزیز
در بخش ۲ بند اول کلمه “نضج” درست است که “نزج” نوشته اید.
دیدگاهها بستهاند.