«هوشنگ گلشیری» در «کراوات سرخ» میخواهد بگوید: در جامعهای زندگی میکنیم که ناخواسته و نادانسته همه «بپّای هم» هستیم، و این نادانستگی تا آنجایی است که نمیدانیم این گزارشها را برای چه کسی، به سفارش چه کسی و برای چه هدفی مینویسیم.
«کراوات سرخ» دارد دوران خودش را روایت میکند. دوران شاید دهه ۴۰ و اوج خفقان و سانسور و جاسوسی.
آنچه گلشیری میخواهد برجسته نشان بدهد، توهم قدرت جاسوسانی است که وجود ندارند، ولی خیلی تبلیغشان میشود و بهنوعی در ذهن قربانیان همین جاسوسان بازتولید و تکثیر میشوند و بعد همه باور میکنند که باید از همه درها و دیوارها ترسید که موش و گوش دارند.
«کراوات سرخ» اما روایت همین الان ماست. تنها تغییر آن ایناست که رنگ کراوات از «سرخ» تبدیل به چهارخانه سفید و سیاه شده، آدمها یا سیاهند یا سفی. یعنی همین الان من فکر میکنم که شمای خواننده دارید مرا میپایید و شما هم فکر میکنید من نویسنده دارم شما را میپایم و جالب است که هردو نمیدانیم برای که و برای چه، همدیگر را میپاییم.
من میخواهم این حس را از یک پاییدن و پپیشداوری بالاتر ببرم. اگر در زمان مرحوم گلشیری و دههای که کراوات سرخ نوشته شد، حس میشد که همه درحال پاییدن و داوری همدیگر هستند، الان نه فقط پیشداوری میکنند که دادگاه هم تشکیل میدهند و حکم را هم صادر و جوخه آتش را هم برپا میکنند.
«محمود دولتآبادی» به نشست افطاری رئیس جمهور رفت، اگر حرفی هم نمیزند، با حضور خودش با آن کراوات سرخ در آن ضیافت همه حرفها را زده بود. حالا که خیلی حرفها را هم زده است.
ماهم او را دادگاهی و محکوم کردیم. اما شاید بشود جوخههای آتش را یکی یکی خاموش کنیم. خاموش نکنیم، بهزودی دامان خودمان را خواهد گرفت.
چراغِ من [ما] در ایران میسوزد.
3 پاسخ
شرایط بغرنج هست اما معنی آن استمرار وضع موجود نیست!
هیچ میهن پرستی به پیشواز تجاوز خارجی نمی رود، هیچ میهن پرستی دربسته اسیر تبلیغات غرب پیرامون جنگ سوریه نمی شود که دست ایران و روسیه که به دعوت دولت مستقر در آن کشور به کمکش شتافته اندرا خونین تر از دست اوباما، ترامپ، نتانیاهوی (بزعم برخی میهن پرست) و بن سلمان مرتجع قلمداد کند. اما بهمراه درک بغرنجی اوضاع، باید راهکار نشان داد. راه نجات از گزند تجاوز خارجی نه رضایت دادن به وضع موجود که تغییر آن به نفع اکثریت جامعه است. اینکه دائم مردم را از سوریه ای شدن یا تجزیه ایران -که هر کدام ممکن هستند- بترسانیم و بگوییم “پس خفقان بگیرید”، نه راهگشاست و نه شدنی! باید به قدرت حاکم فشار آورد تا بپذیرد که تنها چاره رهایی از بغرنجی های کنونی نه سازش و تسلیم در برابر باج خواهان جهانی و منطقه ای، بلکه روی آوردن به مردم است. و معنای روی آوری به مردم چیزی جز مبارزه با فساد در نهادهای حکومتی و دولتی، آزادی مطبوعات و احزاب، رفع بند و حصر از دلسوزان ایران و ایرانی نیست! تنها راه نجات ایران، وفاق ملی به معنای واقعی اینست و نه “آشتی” بین جناحین حکومتی!
مطلق کردن و استبداد رای چیز خوبی نیست. چه کننده روشنفکر نامیده شود یا متحجر.
تجربه ی انقلاب و حوادث پنجاه سال اخیر ایران ما را به یک نسبی اندیشی سیاسی میرساند. یعنی در بعضی امور و کلیات مطمئنیم اما در پاره ای دیگر خیر.
مثلا همه مطمئنیم که وضع ایران خوب نبوده و نیست. اما آیا چاره در انقلاب بود؟ و یا الان چاره در بر اندازی و شبه آن، مثل رفراندوم ادعائی اپوزیسیون افراطی و موج سوار در پس وقایع دی ماه ۹۶ بود و است.
چاره ای نداریم که رای مردم در انتخابات و حضور دولت آبادی در مهمانی افطار و دفاع اردشیر زاهدی از ایران فعلی در برابر تجاوز اجنبی را بپذیریم.
قبول کنیم که شرایط بغرنج است و نیاز به گفتگو و هم فکری دلسوزان و اندیشمندان داریم. اوضاع سیاه وسفید نیست!
هیچ شباهتی بین دوران ما و دوران شاه وجود ندارد که بتوان مقایسه ای انجام داد. افرادی که با تروریست های دولتی سر یک میز شام می خورند به خاطر کراواتشان متهم نیستند به خاطر همدستی با میزبان متهم اند!
دیدگاهها بستهاند.