در شگفتیسازی تیم ملی ایران در برابر اسپانیا که خود مدعی قهرمانی در جام جهانی است همین بس که خود ایرانیها نیز از عملکرد تیم ملی خود قبل از دیگران شگفتزده شدند. در این میان مربی پرتغالی تیم ملی کارلوس کیروش یکبار دیگر نشان داد که او علاوه بر درایت حرفهای در زمینه مربیگری فوتبال از بینش جهانی در این زمینه نیز برخوردار است. او در نشست خبری پس از بازی با اسپانیا از نگاه سطحی در زمینه توسعه فوتبال در جهان فاصله گرفت تا آن را در چهارچوب مناسبات سیستماتیک «مرکز و پیرامون» حاکم بر جهان و تطبیق آن بر ایران ببیند که مقدمه این مطلب متکی بر نظرهای ایشان در این رابطه است.
کیروش در این نشست خبری با این سوال مواجه شد که تیمهای حاضر در جام جهانی به هم نزدیک بوده و فاصله تیمهای بزرگتر با تیمهای ضعیفتر کم شده است. آیا او با این ایده موافق است که فاصله تیمها در سطح جهان به یکدیگر نزدیکتر شده است؟ البته آمار و ارقام و یا حتی واقعیت موجود در جام جهانی فعلی با این ادعای سطحی مطابقتی نداشته و به استثنای اروگوئه که در سالهای ۱۹۳۰ و ۱۹۵۰ جام جهانی را برده و پس از آن هیچگاه به فینال نرسید, این جام همواره در بین هفت کشور جهان دست به دست می شود.
کیروش اما برای پاسخ دادن نه تنها با مطرح کننده آن مخالفت کرده بلکه مساله را عمیقتر ریشه یابی کرد. او بر این باور بود که اروپا (با احتکار ابزارهای توسعه فوتبال) سطح خود را بسیار بالاتر از دیگر تیمهای ملی در دیگر قاره ها برده است. از این رو دیگر قاره ها فی البداهه در این زمینه با عدم توسعه مواجه شده و تنها تیمهایی که توانسته اند بازیکنان خود را به لیگهای اروپایی بفرستند توانسته اند فاصله خود را به سطح اروپا نزدیکتر کنند. فاصله توسعه در آسیا و یا حتی آفریقا اما همچنان نسبت به اروپا بسیار زیاد است. کیروش ادامه می دهد که ما تیمهایی مانند مراکش و سنگال را آفریقایی می دانیم اما در واقع این تیمها عبارت هستند از بازیکنانی آفریقایی که در اروپا بازی می کنند. لذا بازیکنانی که از امتیاز حظور در اروپا بهره مند بودند توانسته اند به تیمهای ملی خود کمک کنند. کیروش از تجربه شخصی مربی گری خود نیز مثال آورده و می گوید هشت سال پیشتر اختلاف توسعه بین اروپا و هر دوی آسیا و آفریقا بسیار زیاد بود اما چهار سال بعد از آن این فاصله نه تنها کمتر نشده بلکه بیشتر نیز شده است. او صحبتهای خود را اینگونه پایان داد که چهارچوب ساختاری از جمله قوانین فیفا به گونه ای طراحی و اعمال شده اند که در جهت منافع تیمهای بزرگ باشند تا تیمهای ضعیف تر.
از صحبتهای کیروش می توان دو نکته ساختاری در ارتباط با ایران استنباط کرد. نکته اول اینکه علیرغم ادعای فیفا فوتبال چندان هم از سیاست و ابزارهای تبعیض آمیز آن جدا نیست. بلکه حتی حضور بازیکنان در لیگهای اروپایی نیز می تواند تابع سیاست باشد تا شایستگی فوتبالیستهای خارجی. کشوری مانند نیوزلند که در زمره کشورهای منافع مشترک با بریتانیا است و از فوتبال مطرحی نیز برخوردار نیست حتی لیگ فوتبال هم ندارد اما شیش بازیکن از تیم این کشور در لیگ برتر انگلستان بازی می کنند. همین مساله درباره بازیکنان تیمهای ملی استرالیا و آمریکا و کانادا نیز صدق می کند. چهارده بازیکن از تیم ملی کنونی ژاپن در لیگهای اروپایی از جمله بوندس لیگا و لالیگا و لیگ برتر انگلستان بازی می کنند اما این تیم در رده بندی فیفا از تیم ایران که هیچ بازیکنی در لیگهای یاد شده ندارد پایینتر است. همین مساله را می توان به دیگر بازیکنهای حاضر در اروپا و نحوه ارتباط سیاسی کشورهای مطبوعه آنها با قاره کهن تطبیق کرد. دیگر جنبه استثماری این بخش از مناسبتهای مرکز و پیرامون جهانی می تواند استفاده از بازیکنهای خلاق کشورهای پیرامون در تیمهای ملی کشورهای مرکز جهانی باشد. به عنوان مثال اخیرا در شبکه های اجتماعی تصویر طنزی رد و بدل می شود که تیم ملی فرانسه را یک تیم آفریقایی می داند. این مساله اشاره به تعداد زیاد بازیکنهایی که با تبار آفریقایی در تیم فرانسه بازی می کنند دارد.
نکته ساختاری دومی که از صحبتهای کارلوس کیروش برداشت می شود مرتبط به مبحث «استعداد یا امکانات» می شود. مفهوم استعداد بازیکنان همواره مفهوم گنگ و تعریف نشده ای است که احیانا حتی با بار ایدئولوژیک در محافل ایرانی از آن استفاده می شود. به این معنی که ما از امکانات کافی برخوردار نبوده و یا حتی برای سرپوش گذاشتن به عدم هزینه کردن امکانات از مفهوم «استعداد بازیکنان» خود استفاده می کنیم که این بازیکنان با اتکا بر استعدادی که خود دارند و احتمالا دیگران ندارند وارد میدان شده و نتیجه می گیرند. این مساله نقطه مقابل «امکانات» و برخورداری از امکانات برای توسعه فوتبال است. این دیگری نیز به خودی خود نتوانسته برای کشوری توسعه فوتبالی تضمینی به همراه بیاورد. به عنوان مثال سه کشور عربستان و قطر و امارات همواره هزینه ها و امکانات سرسام آوری را صرف فوتبال خود می کنند اما این امکانات نتوانسته فاصله آنها با فوتبال کم بضاعت ایران را به شکلی چشمگیر زیاد کند. در واقع تیم ملی عربستان در جام جهانی کنونی یکی از پر هزینه ترین تیمها بوده و بیشترین بازی های دوستانه را با تیمهای سرشناس داشته و از قضا نخستین تیمی است که با متحمل شدن شکستهای سنگین از دور رقابتها خارج شد. اما آنچه که از گفته های کیروش برمی آید این است که تیمی مانند ایران بدون امکانات و تنها با اتکا به استعداد خود نمی تواند چشم به توسعه فوتبال ببندد. این کمبود امکانات نیز ریشه در ساختاری جهانی داشته وتمامی کاستی ها را نمی توان بر گردن ضعف مدیریتی و سیاسی در ایران گذاشت.
چهارچوب ایرانی
دشوار است که رفتارهای سیاسی اجتماعی از جمله گفتمانهای رایج در جامعه کنونی ایران را, مانند هر جامعه دیگری, بدون در نظر گرفتن تاریخ و روند دیالکتیک این پدیده ها سنجید. از این رو واکنشهای حال حاضر به برد تیم ملی در برابر مراکش یا باخت بدون استحقاق آن در برابر اسپانیا نیز می تواند جزئی از یک کل سیاسی اجتماعی و البته اقتصادی باشد که ریشه در صد سال گذشته ایران داشته باشد.
یک قرن سرخوردگی نظامی از روسیه, دخالت ابرقدرتهای غربی در امور مملکت و تحمیل شرایطی به سود منافع خود, عدم توسعه همه جانبه, سیر تصاعدی تحصیل کردگان در غرب و بروز نسل جدیدی از نخبگان روشنفکری و درباری و همسویی بخشی از بدنه روحانیت یک بلوک تاریخی را بوجود آورد که ما حصل آن انقلاب مشروطه در نخستین دهه قرن بیستم بود. این تحول دو نوع روند و نگرش کلی را نیز با خود به همراه آورد که یکی در روحانیت سیاسی و دیگری در تجدد خواهی افراطی متجلی می شوند. هر دو نیز از سیر تحول خاص به خود برخوردار بودند. مثلا روحانیت سیاسی و آنطور که در شکل و شمایل اولیه خود در مواضع شیخ فضل الله نوری تبلور یافت مانند بعد تکامل یافته تر آن در نظریه «ولایت فقیه» آیت الله خمینی نبود. مخالفت شیخ فضل الله نوری با جریان مشروطه, که آن هم از قضا خالی از معیارها و انگیزه های شخصی نبود, بر این مبنا بود که از دوره صفویه به بعد پادشاهی در ایران حامی روحانیت شیعه بوده و او تضعیف پادشاهی را مترادف با تضعیف روحانیت می دید. حال اینکه خمینی ایده جریان سنتی روحانیت به عنوان بخشی از حاکمیت را به شکل روحانیت مترادف با حاکمیت تغییر داد. جریان روحانیت سیاسی در اشکال و ابعاد مختلف آن؛ چه آرای شیخ فضل الله نوری و چه بعدها «مشروطه مشروعه» در مجلس و چه شق فدائیان اسلام که تطبیق «احکام شرع» را در بتن ایدئولوژی خود قرار داده بود و چه شق ولایت فقیهی و جمهوری اسلامی آن حاکمیت را بر مبنای تعالیم خود تفسیر کرده اسلامی می خواست. این نگرش امروزه و دقیقا پس از انقلاب ۵۷ به بعد به شدت تضعیف شده و جایگاه مردمی خود را از دست داده است. به صورتی که این گفتمان می بایست با رانتخا و هزینه ها و راهکارهای احتکاری دولتی به ادامه حیات خود در جامعه ادامه دهد. تحمیل کردن این گفتمان به عنوان تنها گفتمان موجود در صدا و سیما می تواند تنها نمونه ای بر صحت ادعای فوق الذکر باشد. بخش میانه رو و اصلاح طلب حاکمیت نیز از قضا امروزه با آگاهی به این موضوع گفتمان سیاسی خود را به آرمانهای سکولار نزدیک کرده تا کماکان فاصله خود با سیر تحولات فکری در جامعه پس از انقلاب ایران را نزدیک نگاه دارد.
جریان تجدد خواه و نحوه تبلور آن در جنبش مشروطه بر طبق نیازهای محلی ایران و به عنوان راهکاری برای آن نیازها بوجود آمد. این جریان و گفتمان آن نیز مراحلی از نکته تکوین تا ادامه حیات در یک قرن گذشته را تجربه کرد. آرمانهای تجدد خواه در دوره مشروطه و دوره رضا شاه یکسان نبودند. اولی با پایه ریزی موسسات سیاسی و دموکراسی و محدود کردن صلاحیتهای پادشاه و در کل با دغدغه «توسعه سیاسی» همراه بود و دیگری بر مبنای ساختن «دولت و ملت» و کشوری مستقل و مدرن. دوره پادشاهی محمد رضا شاه نیز گرچه یکنواخت و یکسان نبوده اما پس از کودتای ۲۸ مرداد کم و بیش ادامه دهنده سیاستهای دوره رضا شاه قلمداد می شود. گفتمان تجدد خواه نیز خالی از لغزشی مشابه با لغزش روحانیت سیاسی نبود. به این معنی که به مرور زمان این گفتمان از کانتکست ایرانی خود خارج شده و نوعی تجدد خواهی افراطی را از رحم خود زائید. متجددین افراطی هر آنچه که در غرب وجود داشت را خوب و «از ما بهتر» می دانستند و در عوض به تحقیر داشته های محلی خود می پرداختند. امری که در اینجا من از آن به عنوان «خود زنی» و سوزاندن سرمایه اجتماعی نیز یاد می برم. علی جمالزاده در مجموعه «یکی بود یکی نبود» و در سال ۱۳۰۰ گسستگی و عدم تطابق هر دو گفتمان روحانیت سیاسی و تجدد خواه افراطی را با جامعه وقت ایران در قالب داستانی کوتاه به قلم می کشد. در این داستان یک شهروند روستایی با یک شیخ و یک به فرنگ رفته همسلول می شود. او در این سلول جهت ابراز مشکلات و ترس و وحشت خود به شیخ و شخص فرنگ رفته مراجعه می کند اما هر دو که از موضع بالا خواهان «ارشاد» آن شخص روستایی هستند حتی قادر به استفاده از زبانی نیستند که او آنرا بفهمد. لذا هر دو او را با کلمات پیچیده و بغرنج عربی یا فرنگی گیج کرده و در نهایت از خود فراری می دهند.
به نظر می رسد به همان اندازه که گفتمان روحانیت سیاسی از ۵۷ به بعد تضعیف شده است گفتمان تجدد خواهی افراطی در جامعه امروزی ایران (چه در داخل کشور و چه در خارج آن) قوت گرفته است. نبود رسانه و یا ابزارهای گفتگوی مناسب که خط گفتگو را به نقطه اعتدال سوق دهد نیز مزید بر علت شده است. از این منظر فوتبال و دستآوردهای ورزشی نیز از گزند تحقیر و کم ارزش جلوه دادن داشته های محلی در امان نبوده اند. پس از برد تاریخی مراکش در نخستین بازی تیم ملی در جام جهانی جریانی از واکنشهای تمسخر و تحقیر آمیز در شبکه های اجتماعی به راه افتاد تا با «خودزنی» به سوزاندن داشته های خود بپردازد.
اما طبق گفته های کارلوس کیروش عقب ماندن ما در توسعه فوتبال در سطح جهان نه در شکل و شمایل و ایرانی بودن و قرمه سبزی خوردن ما دارد و نه ریشه در استعداد اضافه داشتن بازیکنان غربی. این نگاه از بالا به پایین لیگ برتر انگلستان بود که به عنوان مثال بازیکنانی از کشور حاشیه نشین مصر را در لیگ خود جلب نمی کرد. کما اینکه وقتی بازیکن خوبی مانند محمد صلاح را در لیگ خود به خدمت گرفت همان بازیکن به یکی از درخشنده ترین ستاره های لیگ برتر انگلستان تبدیل شد. همین امر در رابطه با علیرضا جهانبخش و لیگ هلند نیز صادق است. بازیکن خوب بازیکنی خوب است چه مانند هاشمیان از تیم پاس به بایرن مونیخ منتقل شود چه مانند نانی از لیگ مصر به آرسنال برود. همان نگاه از بالا به پایین بود که هواداران تیم ملی اسپانیا را قبل از بازی با ایران وا می داشت تا به خبرنگار ایرانی بگویند «شما مراکش را شانسی بردید و ما شما را سه بر صفر شکست می دهیم». نگاهی که اشتباه بودن آن را بچه های تیم ملی با عملکرد خود در زمین به اثبات رساندند و سر به زیری بسیاری از هوادارانشان را در ساختار نابرابر جهان ولو جزئی برطرف کردند.
3 پاسخ
فوتبال یک پدیده مدرن است که إز بدو پیدایش ان تا بحال این پدیده سه مرحله را طَی نموده است
اول ورزش بوده بعد حرفه شد وحالا تبدیل به یک صنعت جهانی شده است قوه محرکه این صنعت باشگاه است که هنوز در ایران شکل نگرفته است و تا زمانی که باشگاه سکل نگبرد وضعیت به همین روال ادامه دارد نکته بعد وضعیت منطقه ایی است که بی تأثیر نیست
نوشته نه تنها مشکل را ریشه یابی نکرد و عوامل داخلی مختلف را نادیده گرفته ُبلکه مثل آشی خاصی است که مواد همه آشها را با آن مخلوط کرده باشند .
نوشته ای کاملا نامفهوم و بی هدف!
دیدگاهها بستهاند.