پس از دو انتخابات اسفند ماه، چالش های میان دو گرایشی که یکی را رهبر جمهوری اسلامی و دیگری را رئیس جمهور و حامیان وی در سطوح بالایی قدرت حمایت می کنند بیش از پیش شده است. اگر بخشی از این چالش ها به مرور زمان رو به آرامی برود و هیجانات پس از انتخابات باشد اما بخش مهمی از آن باقی خواهد ماند. چرا که نتایج انتخابات به خصوص در تهران باعث تشدید نگرانی های رهبر پا به کهولت گذاشته نسبت به آینده تفکرات خود و جریان متبوعش گردیده است.
حسن روحانی اگر بخواهد سیاست ها و برنامه های وعده داده اش را حال که برجام را به سرانجامی نسبی رسانده و انتخابات دو مجلس را نیز پشت سر گذاشته در مدت زمان باقی مانده از چهار ساله (اول؟) ریاست جمهوری اش شتاب بیشتری بدهد و به خصوص اگر بخواهد به سیاست تنش زدایی بین المللی اش تداوم بخشد (و بر فرضی البته کم فروغ اگر عزمی برای پیگیری وعده هایش در مورد سیاست داخلی داشته باشد)، به تناوب با مانع رهبر نظام روبرو خواهد شد. آقای خامنه ای مدتی است که در قامت رهبر حزب رقیب و مخالف دولت ظهور و بروز یافته است.
به صورت مبنایی تر اگر به مسئله بنگریم یک تعارض ذاتی در ساخت قدرت در جمهوری اسلامی وجود دارد و آن دوگانه بودن نظام سیاسی – اجرایی کشور بر پایه ولایت فقیه / رئیس جمهور است. این دوگانگی در بستر عملی نیز تقریبا به صورت ممتد باعث ظهور و بروز کشمکش هایی آشکار و پنهان بین این دو منصب بوده است. تحلیل نسبت رهبر و رئیس جمهور امری استراتژیک و درس آموز است. این خود موضوع مستقلی است که از حدود دو سال پیش دنبال نموده ام ولی جای بحث تفصیلی اش این جا نیست.
در این رابطه اگر از دو مدل و نمونه آقای بنی صدرو احمدی نژاد (که یکی با حذفِ کودتایی رئیس جمهور و دیگری به قهرو کناره گیری چند روزه رئیس جمهور منجر شد) بگذریم می توانیم به دو مدل رفسنجانی ( در دوره رئیس جمهوری اش) و خاتمی اشاره کنیم. در اولی رئیس جمهور و رهبر در عمده مسائل در حرف و عمل با هم همسو بودند. در مدل دوم، محمد خاتمی مستقلا «حرف» خودش را می زد ( که به گفتار درمانی معروف شده بود) اما در هر نقطه ای که با رهبر به چالش می رسید در «عمل» خواسته رهبر بود که به کرسی می نشست و رئیس جمهور نیز بدان عمل می نمود. اینک اما آیا روحانی باید راه بنی صدر و احمدی نژاد را برود و یا رئیس جمهور دیپلمات می تواند الگوی جدیدی در این نسبت باشد و آن اینکه هم «حرف» خودش را بزند و هم در «عمل» راه خودش را برود؟
چالش های اول سال ۹۵ در فوقانی ترین سطوح سیاسی ضرورت توجه و تحلیل مسئله بنیادی و استراتژیک نسبت رئیس جمهور و رهبر را دو چندان کرده است. اگر فعلا مسئله چالش رهبر و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام را در پرانتز بگذاریم که خود داستان دیگری است اما خط و نشان کشیدن رهبر برای خط سیاست خارجی و اقتصادی رئیس جمهور و برخورد صریح با موضوع برجام دو (که از سوی برخی حامیان رئیس جمهور نیز مورد سوء تفاهم قرار گرفته اما رهبر به خوبی مفهوم آن را دریافته است) نیز خود نشان دیگری از این امر مهم و استراتژیک است. تحلیل این امر که منظور آقای روحانی از برجام دو مربوط به سیاست های داخلی معطوف به آزادی هاست و یا امری اقتصادی (و به صورت مکمل آن در باره سیاست خارجی) را نیز باید به فرصت دیگری وامی گذاریم.
اما در مورد نحوه برخورد رئیس جمهور با رهبر برخی معتقدند باید رئیس جمهور به طور موکد حساسیت های رهبر را رعایت کند و در واقع زیر سقف تحمل رهبر حرکت کند. هنر رئیس جمهور باید این باشد که از تشدید تضاد بین خود و رهبر جلوگیری کند و بیشتر سعی نماید بین رهبر و تندروها فاصله بیندازد.
مشکل این رویکرد این جاست که اگر رئیس جمهور بخواهد رعایت رهبر را بکند باید به تدریج از اساس تغییر خط بدهد و چه در سیاست خارجی و چه در امور اقتصادی (چه برسد به امور سیاسی داخلی)، برعکس مسیر کنونی و خلاف وعده ها و برنامه هایش عمل کند. از سوی دیگر این درست است که تشدید تعارض با رهبر با توجه به میزان تناسب قوا نمی تواند چندان به نفع رئیس جمهور باشد.
تجربه عملی رفتار سیاسی آقای روحانی در رابطه با جریان مقابل خود و از جمله رهبر حامی جریان تندرو نیز تاکنون چندان مثبت و موفق نبوده است. وی بارها با مواضع ناگهانی و رعد و برقی موضعی گرفته اما بعدا به همان سرعت عقب نشینی کرده است. این رویه حاکم بر کل دولت نیز بوده است. در مسائل متعددی مثل پول های کثیف، بورسیه های غیر قانونی و … و در آخرین آن ها مسئله نظارت استصوابی شاهد این رفتار دوگانه بوده ایم.
این هم تجربه مکرری بوده است که عصبانی شدن و لحن و تعابیر تند رئیس جمهور اگر با عقب نشینی بعدی همراه باشد در مجموع به ضرر او بوده و جریان مقابل را علیه خود متحد می کند در حالی که بیشتر و حتی المقدور می باید خط تشدید شکاف بین جریان رقیب دنبال شود.
حال وقتی این واقعیت آشکارشده که در رابطه با سیاست خارجی و منطقه ای و داخلی تفاوت هایی جدی و علنی شده وجود دارد، اگر رئیس جمهور نخواهد نه راه خاتمی و نه راه احمدی نژاد را برود و الگوی رفسنجانی رئیس جمهور نیز دیگر منتفی است یعنی نه گفتار درمانی بی حاصل و یا کم حاصل و نه نزاع وقهر و غضب علنی پس باید با چه زبان و به چه نحو رفتاری با رهبر مواجه شود؟
به نظر می رسد حداقل دو زبان و راه به عنوان بدیل مدل های قبل مطرح است:
زبان کارشناسی
رفتارشناسی آقای خامنه ای نشان داده است که وی در تقابل جویی های علنی کوتاه نمی آید. بنابراین رئیس جمهوری که با یک فعال سیاسی مخالف و یا یک تحیلگر رسانه ای مستقل جایگاه متفاوتی دارد و چه به لحاظ پیشینه و چه به لحاظ مقام کنونی فردی معتمد و اینک دومین شخص نظام است نمی تواند یکسره و به صراحت به مخالفت با نظرات رهبر در موارد مورد تقاطع برخیزد بلکه وی می تواند به جای مخالفت صد و هشتاد درجه ای و علنی به گفتارسازی بدیل با ادبیاتی کارشناسی دست بزند. این نحوه برخورد نوعی دورزدن و در واقع مخالفت ضمنی اما نه صریح و رودرو با نظرات رهبر خواهد بود.
حسن روحانی وقتی در انتخابات ریاست جمهوری این شعار را مطرح کرد که اگر چرخ سانترفیوژها می چرخد چرخ اقتصاد کشور هم باید بچرخد عملا از همین شیوه بهره برد. یعنی بدیل سازی گفتار رهبر و در واقع گفتار رسمی تبلیغاتی نظام که شبانه روز شعار می داد انرژی هسته ای حق مسلم ماست و تحریم ها بی اثر است و ما در دوره بدر و حنین هستیم نه شعب ابی طالب.
اساسا آنچه آقای خامنه ای را حتی پیش از دولت روحانی به مذاکره و به اصطلاح نرمش قهرمانانه کشاند واقعیات اقتصادی کشور بود که به صورت چند باره توسط کارشناسان به وی منتقل شد. وی نخست در برابر کارشناسان دولت احمدی نژاد که وضع اقتصادی کشور را بحرانی اعلام می کردند شدیدا عکس العمل نشان داد و اعلام کرد هر کس مرعوب دشمن شده است کنار برود. وقتی که کارشناسان مجمع تشخیص مصلحت نظام همین بحران را برای وی توضیح دادند وی سیاه نمایی از وضعیت کشور را ناشی از دشمنی هاشمی با احمدی نژاد دانست و باز تسلیم نشد. اما وقتی کارشناسان مستقل و مورد اعتماد رهبر که مستقیما با خود بیت قرار داد امضا کرده بودند تا وضعیت اقتصادی کشور را رصد کنند گزارش منفی تری به وی دادند او به فکر فرو رفت و تسلیم شد. این اتفاقی است که یک بار نیز قبلا برای رهبر بنیانگذار در ماه های آخر جنگ پیش آمد که کارشناسان و مشاوران مختلف همگی گزارش هایی منفی از وضعیت جنگ و جبهه دادند.
شاید بد نباشد مثالی دیگر و البته ظاهرا خارج از موضوع نیز در اینجا مطرح کنیم. همگان حدود یکسال و اندی پیش شاهد بودیم که در قم سمیناری در باره حجاب اجباری( بله حجاب اجباری!) تشکیل شد. روحانی میانسالی (آقای زائری) نیز در صدا و سیمای نظام رسما در این باره بحث کرد و عجیب تر از همه احمد علم الهدی که سطح تفکر و ادب و ادبیات او معرف همگان است جملاتی شگفت در مقایسه بی حجابی اجباری شکست خورده رضا شاهی با حجاب اجباری فرمود که همه را دست به دهن کرد. بنا به شنیده های قوی این زنجیره برخوردهای رسمی از قم تا علم الهدی همه نشات گرفته از یک تحقیق میدانی بود که توسط نهادهای مورد اعتماد نظام و حوزه قم در رابطه با مسئله حجاب صورت گرفته بود و گفته می شود نتایج آن (حتی در مورد شهر قم) برای آقایان تکان دهنده و غیر قابل باور بوده است( مرور مواضع آقای زائری که در چند نوبت نیز مطرح شد می تواند بسیار قابل تامل باشد).
هر چند مسئله حجاب برای حاکمان ایران ناموسی تر و مهم تر از مسئله خدا و توحید است و بر این اساس آن تحقیق میدانی نتوانست تاثیر ماندگاری بر حضرات بگذارد اما همین نمونه خود نشانگر تاثیر یک کار کارشناسی و میدانی دقیق و مورد اعتماد حتی در جزمی ترین موضوعات و دگم ترین بخش های ساختار قدرت است.
اینک نیز اگر آقای روحانی می خواهد سیاست دشمن ستیزی بین المللی و یا به ا صطلاح محور مقاومت گرایی منطقه ای و دیگر سیاست های ستیزه گرانه با غرب و متکی به نگاه به روسیه و چین و … را نقد کند نمی تواند با تکیه بر تحلیل های ارزشی سیاسی آقای خامنه ای را تحت تاثیر قرار دهد. آقای خامنه ای در صورتی تحت فشار قرار می گیرد که بداند «هزینه های اقتصادی» جنگ سوریه برای ایران آنچنان بالاست که می تواند بر اقتصاد داخلی تاثیرامنیتی بگذارد و برای «امنیت ملی» کشور مشکل و معضل ایجاد کند. این همان نقطه ای است که آقای خامنه ای را از ترس شورش فقرا به نرمش قهرمانانه برای شکستن تحریم ها در مذاکرات هسته ای کشاند.
بدین ترتیب بحث «کارشناسی » مبتنی بر «امنیت ملی» (نه شعارها یا جهت گیری های ارزشی مبتنی بر دموکراسی و رای اکثریت که آقای خامنه ای آن را مایه «خسارت» دانست و یا حقوق بشر و حتی قانون ساسی و فصول و اصول برزمین مانده آن که نسبتش با گفتار رهبر نسبت جن و بسم الله است!) شاید تنها دریچه و معبری باشد که می تواند دیواره ستبر و جزمی گفتار رهبر پا به سن گذاشته و عصبانی از نتایج انتخحابات را تا حدی تحت تاثیر قرار دهد و و وی و پیروانش را تاحدی خلع شعار کند و گاه بین آنها شکاف بیندازد. در سال گذشته شاهد تاثیر همین مباحث کارشناسی مبتنی بر استیصال دولت در اداره اقتصاد روزمره کشور از جمله پرداخت یارانه ها بود که رهبر (و به تبع آن مجلس گوش به فرمان) را به تایید و تصویب اخذ مالیات از برخی نهادهای تحت امر رهبری کشاند.
میدان و زبان کارشناسی می تواند عرصه فراخی را نیز برای کارشناسان کشور برای همکاری و همسویی با دولت بگشاید. همان طور که می تواند اهالی مختلف رسانه را نیز با دولت همسو کند بدون اینکه هزینه امنیتی چندانی برای آنان ایجاد نماید.
افکار عمومی
معبر و راه دومی که در این رابطه مطرح است ارتباط مستقیم و مستمر با افکار عمومی و باز با استفاده از «زبان زندگی» است. زبانی که بین چرخیدن سانترفیوژها و چرخیدن زندگی رومره مردمان نسبت برقرار می کند. این نسبت حالا باید همچون گذشته به روشنی و به صورت آمار و ارقام بین موضوعات مختلف دیگر (مانند نحوه عملکرد نیمی از نهادهای اقتصاد کشور که مالیات نمی دهند و یا هزینه های سرسام آور جنگ بی حاصل و بدفرجام سوریه و بسیاری از مسائل و موارد دیگر) با زندگی روزمره وسطح رفاه عمومی برقرار شود.
بدین ترتیب آقای روحانی می تواند به صورت زیرکانه و غیر مستقیم گفتاری بدیل و موازی رهبر ارائه دهد بدون اینکه بخواهد مرتب از تریبون های رسمی و علنی با وی به جدال بپردازد ( البته شاید گاه و به ندرت ضروری باشد که رئیس جمهور برای روشنگری عمومی و ایجاد فضای مناسب برای اهالی رسانه و تحلیل، مواضع رهبر را غیر مستقیم اما روشن نقد کند اما این نمی تواند سیاستی حاکم و غالب بر نسبت این دو باشد).
بدین ترتیب رئیس جمهور هم از نزدیک رهبر را تحت فشار و تاثیر آمار و ارقام و فاکت ها و تحیل های کارشناسی قرار می دهد و هم از طریق اجتماعی فشار افکار عمومی را به صورت غیر مستقیم معطوف به همین نقطه برای تعدیل و تغییر نسبی مواضع رهبر می کند. پر واضح است که همیشه بخشی از مسائل از این حوزه بیرون می ماند. مسائلی که به مشکلات ساختاری قدرت بر میگردد. اما سخن در این مقال در دایره ممکناتی است که در چارچوب درونی ساختار قدرت و نه از موضع بیرونی و اپوزیسیونی می تواند مد نظر قرار بگیرد.
گفتار سازی رهبر مبتنی بر دشمن ستیزی و توطئه محوری است گفتار بدیل بدون برخورد مستقیم با این امور می تواند در عرصه عمومی مبتنی بر «قانون»، «تمایل اکثریت» و «منافع کشور» و در گفت و گوی مستقیم با رهبر به خصوص بر محوریت مباحث کارشناسی و متکی به فشار افکار عمومی از جمله بخشی از بدنه رای جریان رهبر، از اقشار کم در آمد باشد. طبقه متوسط فرهنگی مشارکت خواه نیز البته مخاطب دیگری است که در بحث نسبت بین رئیس جمهور و رهبر که خود از دست این طبقه بشدت عصبانی است نمی گنجد و بحث و زبان و استراتزی خاص خود را می طلبد.