پیشگفتار:
دوست مشفق و قرآن پژوه محترم، جناب آقای مهندس عبدالعلی بازرگان، طال عمره و دام فضله، بر سخنان اخیر من در بیبیسی فارسی در باب قرآن، خرده گرفتهاند و با استفاده از آیات قرآن کوشیدهاند تا سستی و نادرستی آراء مرا نشان دهند. این جهد مشکور، مرا بر آن داشت تا بار دیگر در توضیح و تنقیح مرادات خود بکوشم و آنهها را در جامهای تازه عرضه کنم و تفسیر خود از آیات مذکوره را بهروشنی و بیتکلّف بیاورم و چراغ «رؤیای رسولانه» به دست، تاریکیها را بزدایم. پیش از ایشان، آقای مصطفی حسینی طباطبایی نیز در نظریۀ «رؤیای رسولانه» ضعفهای قوی دیدهاند و نقدهای عنیف نمودهاند. این نوشته به افادات ایشان نیز ناظر است. به بهانه این نقد، نگارنده پارهای از آراء ناگفته خویش را درین مقال آورده و کوشیده است تا «رؤیای رسولانه» را قوّت و غنای بیشتر بخشد.
نکات آغازین:
در آغاز، لبّ لباب و عصارۀ مفاد نظریۀ «رؤیای رسولانه» را میآورم تا وضوح مدّعا، پارهای از کژخوانیها را بزداید و سستیهای محتمل را آفتابیتر کند:
۱ـ قرآن کتابی وحیانی است.
۲ـ وحی همان رؤیاست.
۳ـ رؤیا، پدیدهای سمعی ـ بصری ـ شمّی ـ ذوقی ـ لمسی است.
۴ـ زبان رؤیا بشری است.
۵ـ فهم زبان رؤیا، محتاج خوابگزاری (تعبیر) است.
۶ـ رؤیا محصول ذهن و ضمیر خلاّق و کشّاف پیامبر است.
۷ـ پیامبر، در پدیدۀ وحی، فاعلیّت و کاشفیّت دارد.
۸ـ قرآن گزارش رؤیاهای پیامبر و به زبان اوست.
۹ـ پیامبر، چون همه موجودات امکانی، مندکّ و مستحیل در وجود واجب است و فاصلهای میان پیامبر و خدا نیست.
۱۰ـ پیامبرد در لحظات ویژۀ وحی، پر از خداست و بیاراده و بیخویشتن است.
۱۱ـ پیامبری یک تجربه است و پیامبر به تدریج پیامبرتر میشود و رؤیاهایش ژرفا و فراخنای بیشتری مییابد.
۱۲ـ اسناد تکلّم به خداوند، اسنادی مجازی است، چون اسناد دست و پا و گوش و چشم.
۱۳ـ تأویل مفسّران پیشین از جنس خوابگزاری و همراستا و مرتبه نازله آن است .
۱۴ـ در رؤیا زنجیرههای زمان و علیّت گسسته میشوند و معانی منتزع جامۀ خیال میپوشند و حقایق نامحسوس در صورتهای محسوس ظاهر میشوند. این صور محسوس از فرهنگ زیستۀ پیامبر برگرفته میشوند.
۱۵ـ قصّۀ آدم و ابلیس و خلقت آغازینِ آدمیان از گِل و رستخیز وحوش و سوختن دیوان به شهاب ثاقب و نشستن خدا بر تخت و استقرار تخت خدا بر آب، و آتش گرفتن دریاها و سوختن گنهکاران به آتش و سربرآوردن مردگان از خاک و حاضر آوردنِ ترازوی عدل در روز پنجاه هزار ساله قیامت، و گردش فرشتگان به دور تخت خداوند، و خیمه زدن حوریان در باغ بهشت، و گفتگوی بهشتیان و دوزخیان و کسوف خورشید و تیرهشدن ستارگان و نزول ملائکه در شب قدر، و افتادن آهن از آسمان، و معراج پیامبر و … (که همه در قرآن آمدهاند)، همه از جنس رؤیاهای پیامبرانهاند، نه پارهای از تاریخ انسان، و نه پارهای از واقعیت کیهان، بل صور رؤیایی و خیالین اند که باید تعبیر شوند.
۱۶ـ فرشتگان و شیاطین، تصاویر رؤیاییِ نیروهایی بیصورتاند.
۱۷ـ پیامبران یا عارفان دیگر، میتوانند قصّۀ مبدأ و معاد و اسطورۀ آغاز و انجام آفرینش را به گونهای دیگر تخیّل و تصویر کنند. این صورتها با خزانه خیال و قدرت تصویرگری صاحبان رؤیا، ربط وثیق دارند.
۱۸ـ تفاوت پیامبران به تفاوت رؤیاها و توان تصویرگری و کشف هنری آنان است.
۱۹ـ پیامبران وظایفی ناسازگار و ناگزیر دارند. از یکسو باید بر بیصورتها، صورت بیفکنند و از سویی به مخاطبان بگویند در صورتها نمانند و از آنها درگذرند.
۲۰ـ کلام محمّد، کلام خداست و کلام خداممعنایی دیگر ندارد و تصویرگری محمّد در حکم تصویرگری خداست، گرچه به دیدۀ حقیقتشناسان و وحدتبینان، عین یکدیگرند. (وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللَّهَ رَمَى)
صورت ظاهر گدازان کن به رنج / تا ببینی زیر آن وحدت چو گنج
مُدل و معارف بیستگانۀ یادشده، که هیچیک از متن قرآن بر نیامدهاند، کمترین بهرهشان این است که سؤالات بیهوده را میروبند و از خانۀ ذهن بیرون میریزند. دیگر کسی نمیپرسد آدم چند هزار سال پیش بر زمین آمد، یا نسل و نسبش چگونه ادامه یافت، یا قامتش چند ذراع بود یا قبرش کجاست؟ آیا دخترانش با پسرانش نکاح کردند یا حوریّهای از آسمان آمد و پسران آدم را به دام انداخت؟ قصّۀ آدم آیا با داروینیزم منافات دارد یا نه؟ تخت خدا از چه جنس است، زمرّد یا طلا یا چوب؟ گِل چگونه بدل به گوشت شد؟ خدا در آن چگونه دمید؟ شیطان چرا برای فریفتن آدمیان مهلت یافت؟ شجرۀ ممنوعه، میوهاش چه بود، گندم یا سیب یا …؟ آدم از کدام بهشت بیرون آمد و بر کدام نقطه از زمین پا نهاد؟ جدّه یا سریلانکا یا …؟ این ها و صد سؤال بیهوده و بیجواب دیگر که از واقعی پنداشتن منقولات و تاریخی دانستن قصص برخاستهاند، به طرفه العینی محو میشوند و در بستر رؤیاهایی میخسبند که از عالم خیال میآیند و به عالم خیال میروند و حظّی از تاریخیّت ندارند. نزاع معاد جسمانی و روحانی هم از میان برمیخیزد و معلوم میشود که آیاتی چون «منْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَهً أُخْرى» (از خاکتان بیافریدیم و در خاکتان فرو میبریم و از خاکتان بیرون میآوریم) هیچ دلالتی بر آدمیان گِل نهاد و رستاخیز جسم بنیاد ندارند و صرفا رؤیاهایی هستند که در آن خروج آدمیان از گورها دیده شده است؛ امّا اینکه این خروج رؤیایی از گور تعبیرش چیست، می ماند تا معلوم شود . «این قدر هست که بانگ جرسی میآید» و گویا رستاخیزی در راه است و نه بیشتر .
و بر این قیاس است همۀ اوصاف و احکام قیامت و همۀ صفات و افعال خداوند چون فرستادن باد و باراندن باران و دمیدن روح و گرفتن جانها و نصرت مؤمنان در جنگ و ارسال فرشتگان و غضب کردن بر ظالمان و بر گرفتن ذریّۀ آدم از اصلاب آدمیان و امثال ذلک. شتاب کردن و این مناظر را که پیامبر به چشم خیال بر پردۀ رؤیا نظاره کرده و برای ما بازگفته، بیپروا به زبان بیداری خواندن و معنی کردن، بیباکی نابخشودنی است. دست کم متشابهات قرآن را به راحتی میتوان و میباید رؤیایی خواند و با این کلید قفلشان را گشود. (اینکه متشابهات کدامند و چگونه از محکمات تفکیک میشوند، خود از معضلات علم تفسیرند. بودهاند مفسرانی که فقط آیات فقهی را محکمات شمردهاند و بقیه را متشابهات، و این با نظریۀ رؤیای رسولانه بسی نزدیک است گرچه درین نظریه همه آیات، رویایی و متشابهاند؛ درجات تشابه متفاوت است ).
با اینکه رسم استدلالیان نیست در اینجا برای آرامش خاطر مؤمنان و اقناع ضمیر محققان، سه قول از سه تن از اکابر علماء اسلام را میآورم تا گمان نرود که «رؤیای رسولانه» بدعتی ضالّه و مضلّه است، و معلوم شود که زیرکان و نازکاندیشانی که در تقوی و تشرّعشان شبههای نمی رود، سالک همین سبیل بودهاند و «سماع سادۀ کلام از جبرئیل» را حقیقت وحی نمیانگاشتهاند.
۱.
«سِحر و کرامات و معجزه، همه از خواص قدرت دل آدمی است اگر چه میان ایشان فرق بسیار است» (ابوحامد غزّالی، کیمیای سعادت، تصحیح حسین خدیو جم، ج اوّل ص ۳۴).
«گمان مبری که رسول از بهشت خبر باز داد به تقلید و سماع از جبرئیل… لیکن رسول، بهشت را بدید و بهشت در این عالم به حقیقت نتوان دید، بلکه وی بدان عالم شد و از این عالم غایب شد و این یک نوع از معراج وی بود» (همان، ص ۹۲).
۲.
هر چه توان فهمش را نداری، قرآن آن را چنان با تو در میان میگذارد که گویی در خوابی و لوح محفوظ را میخوانی و حقایق بر تو متمثّل میشوند، تمثّلاتی محتاج تعبیر، و همین است سرّ آنکه گفتهاند تأویل از جنس تعبیر است» (صدرالّدین شیرازی، مفاتیح الغیب، تصحیح نجفقلی حبیبی، ج اوّل ص ۱۵۸ .همین عبارات در مقدمه چهارم تفسیر صافی تالیف فیض کاشانی هم آمده است).
قول نخستین از غزّالی، مدلولش اینست که قرآن که معجزۀ نبوی است، از «خواص قدرت دل» پیامبر است و این عین مدلول «نظریۀ رؤیای رسولانه» است که قرآن از ضمیر پیامبر میجوشد و بر زبانش مینشیند. بقول مولانا:
کان قندم، نیستان شکّرم / هم زمن میروید ومن میخورم
۳.
«عایشه میگوید: اوّل چیزی از وحی که بر رسول خدا ظاهر شد، رؤیای صادقه بود… پس به قول عایشه آن شش ماه بلکه همه عمر پیغمبر درین دنیا بر همین منوال بود، یعنی خواب در خواب بود… و آنچه از این قبیل وارد شود، آن را عالم خیال نامند و به همین جهت محتاج تعبیر است… آن گاه که وحی بر پیغمبر نازل میشد، آن حضرت از محسوساتی که عادتاً در آن قرار داشت، ربوده میگشت و پوشیده میشد و از حاضران مجلس نهان میماند و پس از اتمام وحی به حالت پیشین بازمیگشت، آنچه پیامبر به هنگام نزول وحی ادراک میکرد، در عالم خیال بود، ولی او را خفته نمیگویند» (ابن عربی، فصوص الحکم، ترجمه محمدعلی موّحد و صمد موّحد، فصّ حکمت نوری در کلمۀ یوسفی، صص ۴۵۱ـ ۴۵۲).
نیز افزودنی است که بنا بر نقل کهنترین زندگی نامه پیامبر اسلام، پنج آیه آغازین سورۀ علق، در غار حرا و در خواب بر پیامبرعلیه السلام هویدا شده است:
پیامبر خدا که درود خدا بر او باد، گفت که در خواب بودم که جبرئیل نزد من آمد و نمدی آورد که دران حریری بود و گفت بخوان. گفتم: خواندن نمی دانم. مرا چنان فشرد که پنداشتم خواهم مرد. مرا رها کرد و دوباره گفت: بخوان! گفتم: خواندن نمیدانم. مرا فشرد چنانکه پنداشتم خواهم مرد. مرا رها کرد و باز گفت: بخوان! گفتم: چه بخوانم؟ این را گفتم تا مرا دوباره نفشارد. گفت: بخوان به نام خدایت که خلق کرد. اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ؛ خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ … . من هم خواندم. آنگاه وی رفت و من از خواب بیدار شدم، گویی نامهای در دلم نگاشتهام. سپس از غار بیرون آمدم. به میان کوه که رسیدم صدایی را شنیدم که میگفت: ای محمّد، تو رسول خدایی و من جبرئیلم… ( سیره ابن هشام، ج اوّل، بخش نزول جبرئیل بر پیامبر).
افزون بر نکات یاد شده، نیکوست که نکتۀ تاریخی-تفسیری دیگری را بیاورم و پیشگفتار را پایان بخشم. آیه ۱۶۳ سورۀ نساء میگوید : «إِنَّا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ کَمَا أَوْحَیْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَیْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِیسَى وَأَیُّوبَ وَیُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَیْمَانَ وَآتَیْنَا دَاوُودَ زَبُورًا. ای پیامبر به تو چنان وحی کردیم که بر نوح و پیامبران پس از او، و ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندان و عیسی و ایّوب و یونس و هارون و سلیمان وحی کردیم و به داود زبور دادیم».
شباهت وحی محمّد (ص) با پیامبران دیگر و حذف نام موسی در این جمع معنادار است! این معناداری وقتی آشکارتر میشود که به تورات مراجعه کنیم و ببینیم به پیامبران (به جز موسی) چگونه وحی میشده است؟ سِفر اعداد از اسفار خمسه تورات، چنین میگوید:
یهوه گفت پس کلام های مرا بنیوشید: اگر میان شما پیامبری هست در رؤیا بر او آشکار گردم، در خواب با وی صحبت کنم. بندۀ من موسی چنین نیست. سراسر خانۀ من بر او سپرده شده است. با وی رو در روی صحبت کنم، در روشنی نه در معمّا، و صورت یهوه را ببیند. (عهد عتیق، ترجمه پیروز سیّار، نشر هرمس، سفر اعداد، ص ۵۳۲-۵۳۳).
شبیه این نکته در مزامیر داود، فصل ۸۹ نیز آمده است. پس در رؤیایی بودن وحی پیامبران، سنّت یهودی ـ مسیحی و به تصریح قرآن،سنت محمّدی شباهت تامّ دارند.*
پس از مقدمّه:
وحی را گفتاری ـ شنیداریِ محض انگاشتن، حاجبترین حجابهاست. ناقدان و ناباوران پا میفشارند که پیامبر خود چیزی نمیدانسته و حقایق را از راه گوش دل به او آموختهاند. گویی دانش فقط از راه گوش فرا میرسد. اگر بگوییم پیامبر خود چیزی نمیدانسته و حقایق را از راه چشم دل دیده است (فاعلیّت و کاشفیّت پیامبرانه)، آیا سخنی مخالف قرآن گفتهایم؟ آنان گمان میکنند (و این حجابی دیگرست) که وقتی میگوییم پیامبر فاعلیّت دارد، لازمهاش این است که مطالب را خود برساخته است! و غافلاند ازینکه او صیّادی چالاک است نه مستمعی منفعل. پس اینکه از قرآن میآورند که «مَا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ … (شوری، ۵۲) تو نمیدانستی کتاب[۱] و ایمان چیست»، مطلقاً منافاتی با سمعی ـ بصری بودن پدیدۀ وحی ندارد که مدّعای اصلی نظریۀ «رؤیای رسولانه» است. پیامبر البته کتب یهودی و مسیحی را نخوانده بود و نسخهبرداری نکرده بود (وَلَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ) بلکه از کشفهای خود سخن میگفت. او فعّالانه و متأمّلانه و رازشناسانه، به غیب و شهادت مینگریست و در سکوت،از پی آوای حقیقت میدوید و مناظری و حقایقی را در لباس رؤیا کشف و نظاره و صورتگری میکرد و نداهایی را میشنید و آنها را هنرمندانه برای مردم باز میگفت، از مبدأ گرفته تا معاد. این بانگها و رنگها از عمق ضمیر منیر و به حق پیوسته او بر میخاستند و بر خیال خلّاق و زبان سحّار او مینشستند.
آوردهاند که: «اگر خداوند پیامی به رسول خود داده تا به مردم ابلاغ کند، چگونه میتوان این پیام را مقبول و نامقبول و آمیخته با تأثیرات نیک و بد پیامبر از محیط خود دانست؟ کدام پیک پادشاهان در طول تاریخ فرمان را به ذوق و سلیقۀ خود رسانده است که پیک خدا چنین باشد؟» (عبدالعلی بازرگان، «قرآن کلام الهی یا سخن پیامبر؟»، زیتون ، تیرماه ۱۳۹۷).
فقرۀ یادشده، حرف دل و سرّ ضمیر اغلب ناقدان است که اوّلاً ورود پیامبر در عرصۀ وحی را موجب زوال خلوص و تباهی عصمت وحی میپندارند؛ و ثانیاً نسبت پیامبر و خدا را نسبت سلطان و پیک میانگارند!
بلی، پیامبران، پیک خداوندند، امّا نه پیکی جدا از او حامل پیغام او (متافیزیک فراق)؛ بل، پیکهایی در معیّت حق و ذوب شده در او که خدا از دهانشان و به فراخور ظرفیت و فاعلیّت و ذهن و زبانشان، سخن میگوید (متافیزیک وصال). خدایی که در همه کس و همه چیز و در هر نجوایی حاضر است: «مَا یَکُونُ مِنْ نَجْوى ثَلَاثَهٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَهٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَى مِنْ ذَلِکَ وَلَا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیَامَهِ (مجادله، ۷)، چرا با پیامبرانش نباشد؟ آدمیان به اندازه فاعلیّت و کمالی که دارند، از الوهیت برخوردارند ؛ و پیامبر که برگزیدۀ خداست، از معیّت بیشتری برخوردار است، گویی او نزد خدا حاضرتر و با او همنشینتر و از او برخوردارتر است. و همین است آنکه او را پیامبر میکند، نه چون پیکی که هیچ نسبتی با سلطان ندارد، جز فرمانبرداری و خدمتگزاری. رسولان الهی قامتی بلند دارند و میوه ها را از نخل رسالت به دست خود میچینند، بل خود میوه میدهند نه اینکه بنشینند تا میوهای از درخت دیگری در دامنشان بیفتد! فاعلیّت یعنی این. باری شخصیت پیامبر با پیامش عجین است. او خود عین پیام است. و چون پُر ازپیام است، پیام بر است؛ نه چون پیامگیرست. این سخن جای انکار ندارد به شرط این که پیامبر را پر از خدا بدانیم،(حدیث قرب نوافل) و قابل و فاعل را در کنار هم بنشانیم. گرهگاه بحث، عبور از متافیزیک فراق به متافیزیک وصال، و تفطّن به این نکتۀ فاخر است که خدا از درون پیامبر سخن میگوید و به او پیام میرساند، نه از بیرون او. او پیکی مندکّ و منحلّ در سلطان و بل «خیالی از خیالات» اوست، و سواد و خیال و فؤادش در مقابل او به سجده افتاده است.[۲] یعنی در او غرقه شده است. چنین است که نایب را از منوب جدا پنداشتن، ناروا ست:
چون خدا اندر نیاید در عیان / نایب حقّ اند این پیغامبران
نی غلط گفتم که نایب با منوب / گَر دو پنداری قبیح آید، نه خوب!
امّا آنچه آمیختگی وحی و شخصیت پیامبر پنداشتهاند و آن را در خور وحی جلیل الهی ندانستهاند، بیان ناقصی است از حقیقتی که نام کاملش صورتگری پیامبرانه است. بارها نوشتهام که در طبیعت، همه چیز طبیعی است؛ و در تاریخ، همه چیز تاریخی است و در انسان، همه چیز انسانی است؛ و غیر از این متصوّر نیست، مگر اینکه چیزی پا به طبیعت و تاریخ نگذارد. پیامبری که قرآنش به زبان عربی است (خواه لسان او باشد خواه جبرئیل )، وحیاش ناچار به عربیّت «آلوده» است، مگر اینکه سخن نگوید و خاموش بنشیند و دست از پیامبری بشوید. این «آلودگی» به عربیّت، یعنی غوطهخوردن در فرهنگ عربی، چرا که آن زبان، مخزن و آینه و آتشفشان آن فرهنگ است. ایناست معنای صورت بخشی فرهنگ عربی به وحی بیصورت نبوی .
آیۀ دیگری که مورد استناد قرار داده اند، ایناست که: چون اعراب از پیامبر خواستند قرآن دیگری برایشان بیاورد، گفت: من از سوی خویش نمیتوانم آن را تبدیل کنم. من فقط آنچه به من وحی میشود، تبعیت میکنم. من پیش از این عمری را میان شما به سر بردم، چرا عقلتان را به کار نمی برید (یونس، ۱۵)؛ سپس افزودهاند: «صریحتر از این نمیشود تلقّی و دریافت کلام الهی را از نفس پیامبر تفکیک کرد». پس از آن هم آیاتی از سوره حاقّه میآورند که «اگر محمّد سخنانی به دروغ بر ما بسته بود، قطعاً او را به چنگ قدرت میگرفتیم و شاهرگش را میبریدیم».
براستی درماندهام و درنمییابم که آیا در نظریّۀ «رؤیای رسولانه» منطوق و مدلولی هست که دروغ بستن محمّد به خدا را تجویز کند یا نشان دهد که او قرآن را به دلخواه و از سر هوس، میبافته و میتراشیده است یا اذن عوض کردن حقایق را داشته است؟ عالمان چنین نمیکنند، چه جای یک نبّی؟! حکیمی که تابع برهان است، اگر از او بخواهند رایش را عوض کند و چیزی دیگر بگوید، پاسخش جز این نخواهد بود که من نمیتوانم از حکم برهان سر بپیچم. پیامبر نیز تابع کشف خویش است (کشفی که گوش راز نیوش و چشم باطن بینش برای او میسّر کرده است). و در مقابل تقاضای زشت بوالهوسان، البته خواهد گفت من از سوی خویش (یعنی به میل و هوای خویش) نمیتوانم چیزی را تغییر دهم. محمّد به خدا هم دروغ نمیبندد، چون غافلگیرانه و بیاختیار در قبضۀ رؤیای وحیانی خویش است و همان را که میبیند و میشنود و میچشد و میبوید، با خلق در میان میگذارد و بس! دروغ بستن در خور حوزۀ اختیار است، و وحی و رؤیا کجا و اختیار کجا؟
صاحب این نظریه، آیین اسلام را «محمّدیت» خوانده بود. این نکته هم به تیغ نقد ناقدان گرفتار آمده است و پیدا نیست چرا. به گمان صاحب این قلم به حکم اینکه شخصیت محمّد، چون آهنی گداخته در کورۀ الوهیّت، مولّد نور و حرارتی شده که نامش اسلام است، شایسته است که دینش را صدقاً و عدلاً اسلام محمّدی بخوانیم؛ همچنانکه مسیحیّت، به راستی اسلام عیسوی و یهودیّت، اسلام موسوی است. در چشم قرآن ،اسلام نام همۀ ادیان است، و دینی جز اسلام نداریم: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَام». نمیدانم در این نکتۀ واضح، چه خفا و خلافی نهفته است که عزیزان را برآشفته است. توضیح آقای بازرگان در باب نصاری خواندن مسیحیان و یهودی خواندن موسویان، متضمّن عدول از قواعد زبان و لغت و ناسازگار با تاریخ است که از آن درمیگذرم.
محمّد (ص) دهها سال میان قومش میزیست و پیامبر نبود. خلوتگزینیها و ریاضات و عبادات طولانی و جهش و رشدی ناگهانی چشم و گوش بستۀ او را باز کرد. تا توانست ملکوت آسمانها و زمین را ببیند و لذا حق داشت که به منکران بگوید شما دیری است مرا میشناسید. نه هرگز دروغگو بودم نه رازگو و اینک که به ابلاغ پیام آمدهام، لاجرم طفل درونم چندان بالغ شده و قامت کوتاهم چندان بلند شده که میتواند میوههای حکمت را از شجرۀ قدس بچیند و عقاقیر شفابخش از داروخانۀ فردوس بردارد[۳] و به مشتاقان و بیماران عرضه کند.
اینک نوبت طرح و شرح آیاتی ست که در افادۀ معنای ثنویّت (میان مرسل و مرسول) صریح تر و قوی ترو دستمایه نقد ناقدان اند، آیاتی از این دست:
الف . یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ (ای پیامبر، پیام های نازله از کردگارت را ابلاغ کن).
ب . وَقُلْ لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ (به بندگانم بگو بهترین سخنان را بگویند).
ج . وَکذلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ (چنین وحی خود را بر تو فرستادیم تو از کتاب و ایمان خبر نداشتی).
د . وَإِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ (تو قرآن را از خدایی حکیم و علیم دریافت می داری).
هـ . لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ (زبانت را مگردان تا به شتاب آیات وحی را بخوانی. جمع کردن و خواندنش با ماست).
و . إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ (ما قرآن را در شب قدر فرو آوردیم).
ز . یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ ؛ یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ (ای جامه به خود پیچیده، ای گلیم به خود پیچیده).
ح . وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ (منتظر حکم خدا باش چون تو تحت حفظ ما هستی و وقتی برمی خیزی، تسبیح خدایت کن).
ط . یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً (ای پیامبر، ما تو را گواه و مژده رسان و بیم رسان فرستادیم).
ی . فَلَعَلَّکَ تَارِکٌ بَعْضَ مَا یُوحَى إِلَیْکَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَن یَقُولُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْهِ کَنزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَکٌ (شاید پاره هایی از وحی را کنار بگذاری و دلتنگ شوی که می گویند چرا گنجی به او داده نشده یا فرشته ای همراه او نیست).
این نمونهها و امثالشان که در قرآن کم نیستند، در بینش پیکی – سلطانی چنان معنا میشوند که گویی فرستادهای/ فرشتهای این خطابها را از خدا گرفته و به پیامبر رسانده است، یا دست کم پیامبر چون مخاطبی محترم و مَحرم، آنها را مستقیماً از خدا شنیده است. پیشفرض این مفسّران، یکی دوگانه انگاری و دیگری وحی شنیداریست. این دو پیشفرض کهن چنان در دماغشان متمکن شده که میپندارند آن آیات نصّ در معانی مذکورهاند و در آنها معنای دیگری احتمال نمیرود.
چرا احتمال ندهیم که پیامبربه زبان حال در رویا به خود میگوید که ای جامه به خود پیچیده برخیز و تکبیر خداگوی و جامه را پاکیزه کن و از آلودگی کناره کن، الخ، ؟ مگر هر خطابی از دیگری به دیگری است؟ نمیتوان خطابی از خود به خود داشت؟ علیالخصوص در عالم رؤیا و ناهشیاری که آدمی از پیش خود به پیش خود میرود و نقشها میبازد و صورتها میپذیرد، و گاه از دوست چیزی میشنود و گاه از دشمن و «دو هزاران من و ما» پیدا میکند و به حقیقت همه، همو هستند و جز او نیستند. وقتی «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» یا «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» را میخوانیم چرا گمان نبریم که محمّد(ص) بر خود واجب میکند تا استعاذه کند یا خدا را به وحدانیّت یاد کند؟ یا چرا گمان نبریم که این قُل گفتن ها فنونی بلاغی و وسائطی واژگانی و صناعاتی ادبی و شگردهای زبانیاند تا سخن را زیباتر و مؤکدتر کنند و از بیپیرایگی مبتذل بیرون آورند؟ مگر دیگر ادیبان و هنرمندان چنین نکردهاند؟ مگر از استفهام برای انکار و از اخبار برای انشاء استفاده نمیشود و مگر از پیشوایان شیعه نرسیده است که «نَزَلَ الْقُرْآنُ بِإِیَّاکِ أَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَهُ»؟ (مقدمه چهارم از تفسیر صافی، فیض کاشانی). قرآن به شیوۀ «به در میگویم، دیوار تو گوش کن» نازل شده است. و مگر مولانا به خود نهیب نمیزد:
هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود / بگذرد از حدّ جهان بیحد و اندازه شود
از این دقیقهها که بگذریم، مگر نمیتوان گفت پیامبر، خود به مردم میگوید ( نه اینکه خدا به پیامبر میگوید) به خدا پناه برید، خدای فلق، پروردگار و پادشاه عالمیان… تکلیف قُلها چنین مینماید که روشن است و باکی نیست که آنها را محصول ضمیر خلاق و جان راز دان پیامبر و بلکه زبان حال او بدانیم، بیتکلّفی وت نعسّفی، بیفرض سلطانی و پیکی و خطیب و مخاطبی.
قُلها را که چنین بینگاریم، آنگاه فهم سورۀ فاتحه الکتاب بسی آسانتر میشود. آیات هفتگانه سورۀ حمد چگونه میتواند سخن خدا باشد؟ کیست که میگوید ایّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَسْتَعین؟ خدا یا محمّد؟ به زبان حال یا زبان قال؟ و دعاهایی دیگر از این جنس در قرآن.
و البته این جان راز گو و راز نیوش، جانی است به جانان پیوسته و نفسی است مجذوب و مستغرق در حق شده و لذا او که میگوید، خداست که میگوید؛ و خدا که میگوید، اوست که میگوید. حکایت آن معشوق است که از عاشق پرسید مرا دوستتر داری یا خودت را؟
گفت من در تو چنان فانی شدم / که پُرم از تو ز ساران تا قدم
همچو سنگی کو شود کلّ لعل ناب / پُر شود او از صفات آفتاب
گفت فاصلهای میان من و تو نمانده است. خود را هم اگر دوست بدارم، باز هم تو را دوست داشتهام. پاره آهنی که در کوره آتش گداخته شده، میتواند بانگ بردارد که من آتشم:
شد ز طبع و رنگ آتش محتشم / گویدت من آتشم من آتشم
آتشم من گر تو را شکّ است و ظنّ / آزمون کن دست خود بر من بزن
ای برون از وهم و از تخییل من / خاک بر فرق من و تمثیثل من
باید از عارفان سپاسگزار بود که این راز را چنان گشودهاند و سرّ لطیف اتّصال عبد و معبود را چنان شکافتهاند که جایی برای شکاف میان پیک و سلطان باقی ننهادهاند. در آن لحظات ناب رؤیایی و اهورایی که جان مشتاق محمّد سجده بر درگاه مسجود میبرد، فرشتگان را هم در آن راه نبود. زبان او زبان حق میشد و دعای بیخودانه او دعای حق بود:
آن دعای بیخودان خود دیگرست / آن دعا زو نیست گفت داورست
آن دعا حق می کند چون او فناست / آن دعا و استجابت از خداست
اگر جلال الدین میتوانست در شمسالدین چنان فانی بشود که تمیز از میان برخیزد و گوینده اشعار و گیرندهاش معلوم نباشد که اوست یا شمس، چه جای محمّد و خدای محمّدست که پیوندشان هزار بار نازکتر و نیرومندتر است.
به آیات بازگردیم و به زبان حال:
الف . یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ : پیامبرست که به خود میگوید پیام خداوندت را به مردم ابلاغ کن (به ربّک توجه کنید).
به زبان سادهتر، این زبان حال پیامبرست، نه زبان قال.
عمدۀ اشتباه ناقدان در عدم انتباه به این دو مقوله است: فرق نهادن میان زبان بیداری و زبان خواب؛ و فرق نهادن میان زبان حال و زبان قال. زبان حال خود البته از شاخههای زبان رؤیا و از فروع پر فروغ اوست، امّا منزلت روایتی و جایگاه رویایی آن چنانست که جداگانه مینشیند.زبان حال نزد ادیبان صنعتی ست که عمد و تکلّف درآن جاری ست اما در رویا بیعمد و بیتکلف ، صحنههایی و بازیگران و سخنگویانی ظاهر میشوند که بیصدا و بی لفظ، سخن خود را به ناظر که سمع و بصر و شمّ و ذوقش یکی شده است میچشانند. گویا مولانا اینگونه صحنههارا دیده و بوییده بود که از خدا میخواست:
ای خدا بنمای جان را آن مقام / کاندراو بیحرف میروید کلام
با زبان حال همه آشناییم: گفتوگوی شمع و پروانه و سیر و پیاز (در شعر پروین اعتصامی) ، و قطره و دریا (در شعر سعدی)، و رومی و اقبال (در جاوید نامه محمد اقبال لاهوری)، و معاویه و شیطان (در مثنوی مولوی) همه از جنس زبان حالاند، نه قال. یعنی گفتارهایی که به زبان نیامدهاند، امّا اگر بازیگران آن داستانها زبان داشتند و لب به سخن میگشودند، همان را میگفتند که در قصّه آمده است.[۴]
و که میتواند لطیفتر از حافظ مکالمه مرغ چمن و گل را با ما باز گوید:
صبحدم مرغ چمن با گل نو خاسته گفت / ناز کم کن که درین باغ بسی چون تو شکفت
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی / هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
قرآن که خود یک متن ادبی است ، آیاتی در آن هست که مضمونش مسلّماً از جنس زبان حال است. ابداع نظریه «رویای رسولانه» تعمیم دلیرانه زبان حال به آیاتی است که هنوز دست تعبیر، رازشان را نگشوده است. یکی از آنها گفتوگوهای ساکنان بهشت و جهنّم است. بهشت و جهنّمی که گویا هنوز برپا نشده، آنهم جهنّمی که گوشت را میسوزاند تا دوباره بروید، مگر مجال گفتوگو برای دوزخیان باقی میگذارد که بنشینند و با بهشتیان سفرۀ دل را بگشایند که ما جهنّمی شدیم، چون: لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ وَلَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ وَکُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَآئِضِینَ (ما نمازگزار نبودیم، درماندگان را اطعام نمی کردیم و بازیگوش بودیم…). اگر این گفتوگوها را زبان حال آن تیرهروزان ندانیم، چه بدانیم؟
ابوحامد غزّالی در احیاء علومالدّین آورده است که:
اسراری که نزدیکان درگاه خداوند آنها را درمی یابند و اکثریت از دانستنشان محروماند و فاش کردنشان جائز نیست، بر پنج قسماند: … پنجم آنکه از زبان حال استفاده کنند. شخص کوته فکر بر همان ظاهر اکتفا میکند و آن را زبان قال میپندارد در حالیک که شخص بابصیرت سرّ آن را درمییابد، مثل اینکه دیوار به میخ میگوید چرا مرا میشکافی؟ و میخ میگوید از آنکه بر سر من میکوبد بپرس!
از همین قبیل است سخن خداوند که:
ثُمَّ ﭐسْتَوَی إِلَی ﭐلسَّمَاءِ وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ﭐئْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ: “خداوند به طرف آسمان رفت که دود بود و به آسمان و زمین گفت خواه ناخواه بیایید. گفتند: فرمانبرانه می آییم. «شخص بصیر میداند که این زبان حال است و خبر از این میدهد که آن دو مسخّر فرمان خدایند. همینطور است سخن خداوند که: وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ: چیزی نیست که تسبیح خدا نگوید. شخص کوتهفکر گمان میبرد که جمادات هم حیات و نطق و عقل دارند… و درین مقام هم افراط صورت گرفته هم تفریط تا آنجا که گفتهاند: آیۀ «وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ» «دست و پای گنهکاران سخن می گویند و شهادت می دهند» و … و مکالمات منکر و نکیر و میزان و صراط و حساب و مناظرات اهل جهنّم و بهشت، همه زبان حالاند و کسانی دیگر راه غلّو معکوس پیمودهاند، مثل احمد بن حنبل که حتی تأویل «کن فیکون» را جائز ندانستهاند و گمان کردهاند که خطابی است با حرف و صوت… (احیاء علوم الدین، ج ۱، ترتیب درجات الاعتقاد، صص ۱۰۱-۱۰۳، دارالمعرفه بیروت ۱۹۸۳ .گفتوگوی دیوار و میخ را مولاناهم در دفتر پنجم مثنوی آورده است.).
ابوحامد همچنین در رسالهای کوتاه که به فارسی نوشته است، سخن خدا با ذرّیات آدم را در روز الست و بلی گفتن آنان را به زبان حال دانسته و گفته است که با این شیوه میتوان از بسیاری محذورات و محالات رهایی یافت: «تصدیق به معنی سوم …وآن بلی بود به زبان حال…چنانکه شمشیر می گوید من قاطعم» (عهد الست، نصرالله پورجوادی، ص ۳۴۳- ۳۴۷، نشر فرهنگ معاصر، ۱۳۹۳).
غزّالی چنانکه رسم اوست با احتیاطی خائفانه، پارهای از گفتوگوها را بی هیچ دلیل، از دایرۀ زبان حال بیرون برده و زبان قال انگاشته است. وی البته اعتراف میکند و هشدار میدهد که حرکت بر مرز لغزنده و لغزانندۀ افراط و تفریط بسی دشوار است.
باری؛ وقتی در قرآن میخوانیم که: «انَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیئًا أَنْ یقُولَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ» (خداوند وقتی میخواهد چیزی را خلق کند به او میگوید موجود شو و او موجود میشود)، مسلّماً امر خدا را نمیتوانیم امر واقعی بدانیم و جائز، بل واجب است که آن را از جنس استعاره و زبان حال بشماریم. گویی این زبان حال خداست که به معدومات امر میکند تا موجود شوند. اگر چنین است چرا قول خدا را به ملائکه برای سجده بر آدم و … چنین ندانیم؟ در اینجا زبان حال جانوری و جمادی در کار نیست، بل زبان حال موقعیّت است. یعنی گویی در صحنهای رؤیایی و نمایشی خداوند چنین گفته و ملائک و شیطان چنان کردهاند! مولانا هم در داستان معاویه و شیطان چنین صحنهای را تصویر میکند و از قول شیطان به معاویه میگوید ماجرای امر به سجده و اطاعت فرشتگان و عصیان من یک «بازی» بیش نبود، و آن امر و نهیها زبان حال بازیگران است:
چونک بر نطعش جز این بازی نبود / گفت بازی کن، چه دانم در فزود؟
در نظریۀ رویای رسولانه معنای جمیع آیاتی که به پیامبر میگویند «ما قرآن را به تو نازل کردیم، یا «خویشتنداری کن و قبل از پایان گرفتن وحی، چیزی را بر زبان نیاور» یا «صبر پیشه کن» یا «تو قرآن را از خدای حکیم و علیم میگیری» و امثال آنها که دستمایۀ انکار منکران شدهاند، به همین شیوه تفسیر میشوند و زبان حال پیامبر یا خداوند بشمار میروند. کژخوانیها و ناهمواریها و ناسازگاریها در قرآن و فهم قرآن این چنین تسلیم تعبیر میشوند و همراستا بودن تاویل پیشینیان نسبت به تعبیر رویا این چنین مدلّل میگردد.
صاحب این نظریّه البته هیچگاه برای تحکیم نظریۀ خویش به آیات قرآن استناد نکرد و شواهد متنی و درون دینی را در میان نیاورد تا اینک با شواهد متنی معارض آن را فرو گذارد. لکن گشودن راز آیات مشکله و شفافسازی معانی آنها ، چون راه را برای فهم نظریّه هموارتر میکند، و نقش یکتای رؤیای محمّد را در تألیف و خلق قرآن مدلّل و معلّل میسازد، تحلیل آن گونه آیات را هم برای ناظران ناقد واجب شمرد و اندکی از بسیار را آورد و حلّ ناگفتهها را به زیرکان سپرد. بدان امید که سحاب احتجاب دریده شود و دیوار انکار فرو ریزد و خورشیدِ نورپاشِ حقیقت فاش بدرخشد.
نکتۀ رهگشای واپسین آنکه دو نسبت را باید از یکدیگر فرق نهاد، یکی نسبت ما با قرآن و دیگری نسبت رسول با قرآن. در تجربۀ نبوی، همه چیز بیواسطه و بیسبب، از سرچشمۀ الوهیت جاری میشود: بادها را خدا میفرستد، باران را او میریزد، فرعونیان را او در دریا غرق میکند، آهن را او برای داود نرم میکند، جانها را او میستاند، مسلمانان را در جنگ او پیروزی میدهد، جنین را در رحم او صورتگری میکند، ایمان آوردن و هدایت و ضلالت به اذن و ارادۀ اوست، کتاب را او نازل میکند، درختان را او میرویاند، آهن و ترازو را او فرو میفرستد و … پیامبر علیه السلام ، سرمه توحید و تنزیه بر چشم، در تجربۀ خویش، دستان نقش آفرین خدا را در این حوادث، بیپرده و بیواسطه میبیند و از آن خبر میدهد. امّا ما که جام وحی را نه از ساقی ازل، بل از ساقی دوران، یعنی محمّد مصطفا میگیریم، نسبتمان با آن پدیدارها لونی دیگر دارد.او امیر بود و ما اسیران اسباب و وسائطیم، آنچه را «دیده سبب سوراخ کن» محمّد (ص) بیحجاب میدید، ما از ورای اسباب و حجب میبینیم. بلی:
این سببها بر نظر ها پردههاست / که نه هر دیدار صنعش را سزاست
آنک او بیند مسبّب را عیان / ننگرد اندر سببهای جهان
او مسبب بیند اندر لامکان / هرزه داند جهد و اکساب و دکان
زبان رؤیا زبان تجربۀ بیواسطۀ نبوی است، امّا در فهم و تعبیر رؤیا، وسایط و وسایل به میان میآیند. اگر آتش آهن را بگدازد و نرم کند، آنکه فقط خدا را میبیند، میگوید نرم کردن کار خداست. اگر هزاران ژن و وسایط شیمیایی، جنین را صورتگری کنند، عارف خدابین صورتگری را از خدا میبیند و لاغیر. «بینش» در اینجا بر «دانش» غلبه میکند و بیصورتی صورتها را میگدازد و غیرت الهی غیر را میسوزاند و:
هر که در خلوت به بینش یافت راه / او ز دانشها نجوید دستگاه
با جمال جان چو شد همکاسهای / باشدش ز اخبار و دانش تاسهای
اگر روییدن درختان و باریدن باران در رؤیا، فعل مستقیم باری است، در عالم بیداری و در مقام تعبیر همان فعلِ باری از مجاری علل و اسباب عبور میکند تا به معلولات برسد. معبّر دانا و بینا وقتی در سورۀ سبا میخواند: «فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَوَاتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَیْءٍ مِّن سِدْرٍ قَلِیلٍ» (بر آنان سیل فرستادیم و دو باغ سبزشان را به دو باغ خشک بدل کردیم)، شتابزده نتیجه نمیگیرد که سیلی ناگهان و بدون فرمانبرداری از قوانین طبیعت جاری شده و بلای جان قوم سبا شده است. او این ایه را چنین میخواند و میفهمد: سیلی جاری شد و باغهای آباد را ویران کرد (بر اثر علل طبیعی، گرچه در رویا بیسبب مینماید). همچنین است: «فَأَغْرَقْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ» (فرعونیان را در دریا غرق کردیم)، که آن را چنین میخواند: فرعونیان در دریا غرق شدند . یا: «وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً» (آبی را از آسمان نازل کردیم) که آن را نیز چنین میخواند: باران از آسمان فرو ریخت، و هکذا وهلّم جرّاً، یعنی هم قوانین طبیعت را میبیند، هم پیوستگی بیگسست حوادث را. لذا قاعدۀ کلی آناست که هر جا در آیهای پدیدهای مستقیماً به خدا نسبت مییابد، مثل انزلنا (نازل کردیم)، اغرقنا (غرق کردیم)، النّا (نرم کردیم)، اهلکنا (هلاک کردیم)، احیینا (زنده کردیم)، قلنا (گفتیم) ،آن را باید به صیغۀ مجهول چنین معنی کنیم: نازل شد، غرق شد، نرم شد، هلاک شد، زنده شد، گفته شد… و دنبال اسباب و علل آنها بگردیم و دست خدا را به قول فیلسوفان، در طول علل طبیعی ببینیم، نه در عرض آنها. و گمان نبریم که فی المثل داود آهن را در دست خود خمیر میکرد، چنانکه افسانه ها گفتهاند. یا نپنداریم کسی بیسبب و مستقیما بهدست خدا هلاک میشود یا سخنی مستقیما از دهان خدا بیرون میآید. انزال کتب و ارسال رسل هم از این قبیلاند، یعنی آنها را نباید فعل مستقیم و بیواسطۀ خداوند بشماریم. «ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم» یعنی آیاتی در آن شب در ضمیر پیامبر جوشید با اسباب و شروطش. «ما پیامبران را فرستادیم»، یعنی پیامبران آمدند به اقتضای شرایط اجتماعی و تاریخی و طبیعی دوران. حال که جاریشدن سیل و باریدن باران معلول علل طبیعی است، و رؤیا آنرا مستقیما به خدا نسبت میدهد، پدیدار شدن آیات در ضمیر پیامبر هم معلول علل بسیارست و شخص شخیص پیامبر علّت قریب آنهاست و همین است معنای فاعلیّت نبّی در پدیدار پیچیده و رؤیایی وحی. و سلام بر نکتهشناسان باد.
شرح این را گفتمی من از مِری / لیک ترسم تا نلغزد خاطری
نکتهها چون تیغ پولاد است تیز / گر نداری تو سپر واپس گریز
زین سبب من تیغ کردم در غلاف / تا که کج خوانی نخواند بر خلاف
عبدالکریم سروش
تیرماه ۱۳۹۷
منابع و پانوشتها
—�—�—�—�—�—�—�—�—�—�—�
* قران نیز درباره موسی میآورد که کلّمالله موسی تکلیما، تعبیری که در باره پیامبر اسلام نیاورده است. دیدن صورت خدا جز رویایی نمیتواند باشد و لذا تفاوت موسی با دیگر پیامبران شاید در تفاوت رویای او باشد .
[۱] . کتاب در اینجا به ظنّ قوی به معنای کتب مقدّسه یهودی ـ مسیحی است چنانکه عابد الجابری در رهیافتی به قران کریم، (ترجمه محسن آرمین) آورده است.
[۲] . مضمون روایتی شیعی ـ سنّی که پیامبر در سجده میگفت: سَجَدَ لَکَ سَوَادِی وَ خَیَالِی وَ آمَنَ بِکَ فُؤَادِی.( اقبال الاعمال، سیدبن طاووس حسنی)
[۳] . مقتبس از غزلی از دیوان شمس که پیامبران را چون طبیبانی می بیند که برای بیماران دارو از بهشت میآورند:
طبیبان فصیحیم که شاگرد مسیحیم/ دو صد مرده گرفتیم و در او روح دمیدیم
طبیبان الهیم و زکس مزد نخواهیم/ که ما پاک روانیم نه طمّاع و پلیدیم
مپندار که این نیز هلیله ست و بلیله ست/ که این شهره عقاقیر ز فردوس کشیدیم (دیوان شمس، غزل شماره ۱۴۷۴)
[۴] . خوش میدارم در اینجا ابیات عاشقانه و دلنشین ابن فارض، شاعر عارف مصری را بیاورم و وقت خواننده را با خواندن زبان حال او خوش کنم:
ولقدْ خلوتُ معَ الحبیبِ وبیننا/ سِرٌّ أرَقّ مِنَ النّسیمِ، إذا سرَى
فدهشتُ بینَ جمالهِ وجـلالهِ / وغدا لسانُ الحالِ عنی مخبراً
لوْ أنّ کُلّ الحُسْنِ یکمُلُ صُورَه ً / ورآهُ کانَ مهلَّلاً ومکبَّراً
«با محبوب در خلوت نشستم، رازی لطیف تر از نسیم میان ما میگذشت. در جمال و جلالش حیران شدم، و زبان حال چنین گفت: اگر همۀ زیبایی مصوّر و مجسّم شود و او را ببیند، زبان به آفرین خواهد گشود».
66 پاسخ
آقاى سروش یا خیالاتى شده و خودش رویائى فکر مى کند و با اندک دانش دنیوى که کسب کرده فکر مى کندکه مى تواند بر قرآن که کلام خداست احاطه داشته باشد و هنوز نفهمیده که به قول قرآن این خداست که بر همه چیز محیط است و یا خداى نکرده سر سپرده عوامل ضد دین شده و هدایت شده این لات و آلات را مى بافد که نه تنها با هیچ منطق و دلیل علمى بلکه با منطق به ظاهر خودش هم کاملآ ناسازگار است لذا تو صیه من این است که همگى به آیه وان یکاد توجه کنیم که مى فرماید مواظب باشید کسانیکه با داشتن بصیرت، ذکر( قرآن) را انکار مى کنند شما را منحرف نکنند.
عبدالکریم سروش دچار سفسطه شده است. وی که نتوانسته بود اقای خمینی را بشناسد ادعای شناخت پیامبر هزار و چهارصد سال قبل را دارد او نمیداند رویا چیست اما ادعا میکند قرآن رویای پیامبر است اساسا او وارد حوزه ای شده است که حیطه مطالعه او نیست او با سلاح منطق و فلسفه صوری در مورد مکانیسم های فیزیو لوژیک ارتباط انسان با متافیزیک نظر داده است که کلا بر او مجهول است و هیچ معلومات پیش فرضی برای آن ندارد او از ابوحامد غزالی نقل قول مطلوب خود را بر میدارد اما نظر غزالی در مورد لوح محفوظ را نادیده میگیرد که گفته است هر کلمه اش به اندازه کوهی است. بنده بارها ذکر کرده ام که حاضرم در یک رسانه علمی بی اساس بودن فرضیه ایشان را با دلائل منطقی و علمی رد کنم اما جز فرار از ایشان چیزی ندیده ام . حتی فایل صوتی خود را برای بی بی سی ارسال نموده ام و اگر زیتون قول بدهد در رد همین نوشتار ایشان مقاله ای کوتاه برای چاپ میفرستم و کلمه به کلمه اش را پاسخ میدهم
سلام علی آقا (با حروف لاتین). از اینکه (بشماره ۴۵) اظهار لطف کرده اید سپاسگزارم.
1 ـ درباره تئوری آقای دکتر سروش، در فرصتی که بود آنچه میتوانستم را در چند جمله نوشتم (از جمله در شماره ۳۳ تیر ۲۰, ۱۳۹۷ در ۱۱:۱۸ ق٫ظ). در پیِ نوشته آقای بازرگان نیز مطلبی نوشتم (تیر ۴, ۱۳۹۷ در ۰:۳۰ ق٫ظ)، که دوست ندیده ام علی آقای تبریزی زحمت کشیدند و توضیح دادند. گرچه بنظرم اشکال ها همچنان باقی است.
نوشتن هر پیام آنگونه که میفرمایید پاسخ هایی را در پی دارد که باید توضیح داد، هم مطالعه و اندیشیدن میخواهد و هم فرصت کافی برای من که در این زمینه آگاهیم کم است.
2 ـ درباره نیاز به اینگونه بحث ها و اهمیت و اثرهایش، بنظرم خوانندگان با خواندن پیامهای هریک از ما و توجه به ریشه های مشکلها و مصیبت ها در کشور ما یا منطقه، نتیجه ای که باید را میگیرند. خواهشمندم اگر فرصت داشتید لطف کنید یک بار دیگر پیامم را بخوانید.
بیش از این وقت جناب عالی و دیگر دوستان را نمی گیرم. سربلند باشید.
با همین شیوه ی شما میتوان گفت بیدینی و بی اعتقادی هم عیر منطقی است و بجای بررسی منطقی سخن شما هم، باید برویم ببینیم در چه خانواده ای به دنیا آمده ای و …
در آن موضوعات به نحو کلی آیه زیاد داریم.
یک دسته اش آیاتی است که دعوت به کاربرد و استفاده ی از عقل و علم میکند. عقل اعطای خداوندیست به همه ی بشر. و قران به دفعات به انسان هشدار داده که از عقلش استفاده کند. آن را به کار ببرد.
افلا یعقلون
افلا یفقهون
افلا یعلون
قران کتاب انسان سازی است نه کشاورزی و صنعت و ریاضی و پزشکی و …
خودش هم میگوید که کتاب “هدایت” است. هدی للمتقین
البته اگر از آن درست استفاده شود. یعنی همراه با رجوع به معلمش پیامبر اکرم و اهل بیت پاک او.
آقای علی تبریزی
تا کی میخواهیم خود را فریب دهیم. کی و در چه زمانی جوامع اسلامی که مدعی پیروی قران هستند توانسته اند انسان سازی کنند و به رستگاری برسند. الان در دنیا چند کشور مدعی حکومت اسلامی و اجرای به زعم خودشان قوانین مترقی قران هستند. از عربستان و ایران و پاکستان و افغانستان تا احتمالا سودان و غیره را در نظر بگیرید. کدام یک از این جوامع در دنیا آبرویی دارند. آیا به لحاظ رعایت حقوق بشر، فساد اداری و مالی، پیشرفتهای علمی و فرهنگی و صنعتی سرکوب مخالفان و ترور و خونریزی وضعیت این کشورها چیست. این انسانهایی که در این کشورها حکومت میکنند آیا نمونه تکبر و خودخواهی و ظلم و فساد تباهی نیستند. یعنی شما میخواهید بگویید رهبران این کشورها کمتر از شما به اسلام و قران و غیره علاقه داشتند؟ و نمی خواستند انرا پیاده کنند. نخیر؛ علاقه آقای خمینی و امثال او به اسلام و قران کمتر از شما نبوده و نیست. اما مشکل آنجا است که میخواهند به زور داغ و درفش تفسیر ارتجاعی خود از یک ایدئولوژی عربی سبعانه متعلق به بشر نیمه متمدن ۱۴ قرن پیش را به نام قوانین آسمانی در قرن ۲۱ در ایران یا جاهای دیگر پیاده کنند. و آنهم عملی نیست و نتیجه اش میشود همین انسانهای منافقی که در مناصب مختلف بنام دین هر جنایتی را به نفع خود و ضرر مردم انجام میدهند. و چون وقاحت و تکبر و خود خواهی اندازه ای ندارد رهبران این کشورها هم بجای عذر خواهی و کناره گیری از مناصبی که با زور و تزویر غصب کرده اند مخالفان را سرکوب کرده و تمام گرفتاریها را می اندازند گردن دشمنان موهوم خارجی. علمای اعلام هم در معرض پرسش مردم اظهار فضل میکنند که مشکل از عدم اجرای قوانین مترقی قران است.
متاسفانه کسی جرایت نمی کند از این علما (که فکر میکنند با خواندن مشتی جعلیات و احادیث عربی و غیره دانشمند شده اند) بپرسد آقا کدام قوانین مترقی؟! آیا در ۱۴ قرن پیش در عربستان میتوانسته قوانینی مترقی وجود داشته باشد. قرانی که مخالفان و غیر مسلمانان را از حیوانات بدتر میداند و میگوید هر کجا یافتید انها را بکشید و الان داعش دقیقا به استناد همین آیات گردن غیر مسلمانان را میزند و زن ها و بچه ها را میفروشد، آیا میتواند قوانین مترقی داشته باشد. الان نتیجه اجرای قوانین مترقی قران در قوه قضاییه ما به خوبی معلوم است. بفرمایید خودتان نتیجه اجرای قوانین مترقی قران را آنهم بعد از ۴۰ سال موش آزمایشگاه کردن مردم ایران مشاهده کنید. تردیدی نکنید ما یکی از فاسد ترین و ناکارامدترین سیستم دادگستری دنیا را داریم اگر باور ندارید مطالعه فرمایید.
باور به شعارهای اشتباهی که اسلام پاسخ همه سیوالها را دارد و احتمال دارد ابتدا توسط استعمار انگلیس طرح و القا و بعد هم با کمک ایادی آمریکا تقویت و تبلیغ شد و از مصر و اخوان مسلمین شروع و به جاهای دیگر کشید فاجعه ای در این بخش دنیا بوجود آورد. در ایران و پاکستان و عربستان و افغانستان و جاهای دیگر نتایج آنرا مشاهده میکنیم. ایران ما را که اگر با همان روال قبل از انقلاب ادامه میداد الان در سطح اقتصادی اسپانیا قرار داشت به جایی رسانده اند که موجب شرمساری است. ریالی که زمانی جزو ۱۳ ارز معتبر جهان بود به بی ارزش ترین پول ها تبدیل کرده اند. تازه آقایان طلبکار هم هستند و میگویند ملت باید شکر گزار وجود حقه بازهایی که در راس حکومت این فاجعه را باعث شده اند، باشند. در هر جایی ارزش پول ملی ۱۰ درصد سقوط میکرد اگر دولت عوض نمیشد حداقل وزرای مربوطه استعفا میدادند یا عزل میشدند در اینجا ارزش داراییهای مردم ایران در سه ماه گذشته نصف شده است آقایان به خود تبریک گفته و شعار نجات فلسطین و غزه و لبنان و سوریه هستند.
پس مشکل در عدم اجرای قوانین مترقی قران نیست و اتفاقا وقتی به قول شما تعقل میکنیم میبینیم مشکل در آنجا است که سعی میکنیم در قرن ۲۱ کشور را با اجرای یک ایدولوژی عربی (که از ابتدا هم برای وحدت قبایل متفرق عرب و تشکیل امت عربی مطرح شده بود) پیش ببریم.
کشورهای کمونیستی هم وضعیت مشابه ما را داشتند. سالها دولتهای مارکسیست مخالفان را بنام طرفداران سرمایه داری و دشمنان سوسیالیسم ترور کردند و کشتند و سرکوب کردند اما فایده ای نکرد. آخر سر دیدند سیستمی که بر اساس نظریه مارکسیستی شکل گرفته کار نمی کند و مجبور به تغییر سیستم حکومتی خود شدند. حال در این میان استالین و مائو و کاسترو غیره چه فجایعی به نام استقرار سوسیالیسم و کمونیسم در شوروی و چین و کوبا ببار آوردند موضوع هزاران کتاب و مقاله و گزارش بوده است.
نکته آن است که الان تحصیل کرده ها و متفکران و شخصیتهایی مانند آقایان سروش و بازرگان و غیره بجای بحثهای بی نتیجه و خنده دار در ماهیت وحی و امثال این اصطلاحات که تنها وقت مردم و جوانها را گرفته حواس آنها را به مباحث بیهوده منصرف میکند بیایند روشن بیان کنند که در این دوره و زمانه حکومت دینی انهم بر اساس نظریه ساختگی ولایت فقیه کار نمی کند و غیر از گرفتاری برای کشور نتیجه ای ندارد و جوانها را مجهز به استدلال هایی کنند که بتوانند تشکیکات مرتجعینی مانند مراجع قم و نجف و امثال آملی و مصباح یزدی و غیره را که در ضرورت حکومت دینی و ولایت فقیه و غیره ایراد میکنند پاسخ دهند. به این ترتیب گرفتاریهای فکری جوانان را بر طرف کنند و آنها را آماده استقرار یک سیستم حکومتی کارامد و پیشرفته در کشور کنند. ایا بهتر نیست این افراد به جای بحثهای پایان ناپذیر تفسیر متون دینی و وحی و عرفان نظری و غیره دانش خود را به صورت یک عامل رهایی مردم از این قید و بندهای ایدوئولوژیک که موجب اسارت مردم ایران به دست روحانیون مرتجع شده است در آورند.
جناب آذران با سلام و احترام متقابل ,با شعارها ای که امروزه مردم در تظاهرات و شرکت در انتخابات پی در پی نشان دادن که با گوشت و پوستشان متوجه نا کار آمدی سیستم ولایت فقیه شدند و گفتگو ها ای از قبیل ولایت مطلقه فقیه که منشا همه بحرانهای موجود است در سطح کلان در ایران مطرح است وخود رژیم هم میداند که پایگاه سفت و سختی در میان مردم ندارد و این بحث رویا رسولان آقای دکتر سروش که شما هیچ پاسخی به ان ندادید اصلان کوچکترین دردی را دوا نخواهد کرد و بسیار مایه تاسف است که ایشان با اینهمه توانایی و استعداد اینهم وقت و انرزی صرف مباحثی میکنند که در حال حاضر خریداری برایش وجود ندارد ,اگر ما در یک شرایط نرمال قرار بودیم آنوقت دامن زدن به یک چنین بحث ها مورد استقبال قرار میگرفت نه در شرایط بحرانی که فقر و تنگدستی بیداد میکندو ابی برای خوردن وجود ندارد ,ما به همین آخوندها شدیدا انتقاد میکنیم که چرا اینقدر نسبت به مسائل کوچک پیش پا افتاده مانند موی سر خانمها توجه دارند و به مسائل مهم کشور بی اهمیت آنوقت خودمان داریم همان کار آنها را انجام میدیم . من فکر میکنم همانگونه که دکتر شریعتی رسالت تاریخی خودش را در ان برهه از تاریخ نشان داد آقای دکتر سروش هم با طرح اسلام علوی و حرس کردن علف های هرزه یکه اسلام آخوندی قرنها دست و پای مردم را قفل کرده است برای رهایی آن از چنگ این قوم نقش تاریخی خودشان را ایفا نمایند .
استاد گرامی آقای دکتر سروش بخوبی میدانند که دسته دسته جوانان از دین زده میشوند و در این شرایط بسیار حساس بجای دامن زدن به یک سری مباحثی که شک و تردید بیشتری ایجاد میکند مانند همین بحث رویا رسولان و یا زیر سؤال بردن قران و خدا و پیغمبر موجب پراکندگی بیشتر فکری و دین گریزی آنها نشوند و همانند سالها ی گذشته که در مسجد قباد برای ترویج دین و ایمان جوانان به روشنگری ادامه دهند
سلام و احترام به دوست گرامی علی آقا (با حروف لاتین) که در تاریخ ۲۴ تیر که یادداشت شماره ۴۲ را دادند :
همان طور که خود بدرستی نوشته اید « ایران و ایرانی در بدترین شرایط فرهنگی و مذهبی بسر میبرد و جوانان امروز شاهد و ناظر یک اسلام خشن و بی محتوا از منطق و تفکر روبرو هستند ».
بنابراین نمیشود گفت که پایه این «بدترین شرایط فرهنگی و مذهبی» که درهمین سایت زیتون به آن میپردارند «ربطی به گرفتاریهای امروز ما ندارد».
گرفتاریهایی که بدرستی از آن یاد کرده اید (همانگونه که در پیام شماره ۴۱ تاریخ ۲۳ تیر ۹۷، توضیح داده ام)، همه ازاین حکومت است. پایه های اعتقادی پرنیرنگ و دروغ این حکومت باید برای مردم روشن تر شود.
بی دلیل نیست که برای همین گونه اظهار نظرها و بحثها فریاد وااسلاما سرمیدهند و حکمهای ارتداد و تکفیر و اعدام میدهند.
طالبان، بوکوحرام، النصره و پیش از همه مین حکومت ولایت فقیه بدون فرضهای تئوریک از این نوع پدید نیامده اند و این همه جنایت نمی کنند. میگویند کسی که با ولایت فقیه مخالف باشد مخالف خدا و مشرک و کافر است ! زنش بر او حرام است!
با همین گونه پایه های نظری دروغین و عوامفریبانه و فتواهای ضد بشری و حتا ضد اسلامی است که مانده اند و این اندازه بیداد و جنایت و غارت میکنند.
ببینید چه تعداد مردم را برای همین گونه مخالفت ها زندانی کردند یا زیر شکنجه کشتند یا فراریشان دادند. تجاوز به جوانان از جمله در سال ۸۸ با فتوای آخوندهای حکومتی بود. بنابراین چگونه می فرمایید این بحثها مهم نیست و چنگی به دل نمیزند؟
دلخوری برای چه ؟ مگر میشود با این حکومت موافق نباشید و مبارزه کنید ولی هدف تکفیر و سرکوب نشوید؟
آنها که طرفدار این ها هستند با همین خرافات و عقیده های دروغ آمیز، توجیه و قانع شده اند. با همین اعتقادها نادرست است که عده ای به خود بمب می بندند و آن همه آدم بی گناه را می کشند؟ این ملجم برای چه علی را کشت ؟ بزرگترین پایگاه اینها جمع عوام فریب خورده هستند.
بگذارید پایه های تئوریک و اعتقادی پرنیرنگ و دروغ اینها آشکار شود.
تا اعتقادها و فرهنگمان درست نشود همین وضع ادامه خواهد یافت و بدتر هم خواهد شد.
بیش از این زحمت نمیدهم. بابکان
سنگسار اصلاوجود ندارد در قرآن
برده داری هم اسیر جنگی است نه خرید و فروش آدم
مراجعه کنید به مقاله بردگی از دیدگاه اسلام اثر مصطفی حسینی طباطبایی
http://tabatabaie.net/index.php?option=com_content&view=article&id=160&catid=38&Itemid=104
سلام و درود فراوان به دو متفکر بزرگ ایرانی آیا بهتر نیست این بحث های روشنفکرانه را به زمانی موکول کنید که مواجه با از بین رفتن بنیاد تمدن ایران نباشیم شما بهتر میدانید که گرفتاریهای امروز ایران ربطی به این مطالب ندارد و در شرایطی که مردم با بی ابی ,ریزگردها , بیکاری ,گرانی و و و دست بگریبان هستند اینگونه گفتارها نه تنها چنگی به دل نمیزند بلکه سبب دلخوری و رنجش خاطر بسیاری از مردم در داخل و خارج خواهد شد و در پایان این گفتگوها کوچکترین درد مادی و معنوی مردم را هم بر طرف نخواهد کرد .یادم هست در یکی از سخنرانیها آقای دکتر سروش به همین مطلب اشاره کردن که اعتقاد به وجود امام زمان کاستی در معرفت و ایمان شما ایجاد نخواهد کرد, عجیب که آنوقت خودشان به مطلبی اشاره میکنند که تاثیری در زندگی معنوی کسی ایجاد نخواهد کرد و این مطالب را هم زمانی مطرح میکنند که ایران و ایرانی در بدترین شرایط فرهنگی و مذهبی بسر میبرد و جوانان امروز شاهد و ناظر یک اسلام خشن و بی محتوا از منطق و تفکر روبرو هستند و نتیجه ای جز پشت و پا زدن به دین و مذهبو فرهنگ چیز دیگری نیست است .
در این شرایط بسیار حساس اولویت ها باید در جهت نجات ایران و بر طرف کردن مشکلات مردم که روز بروز غرق در این بحرانها میشوند متمرکز شود نه این مسائل روبنایی از
در پی سخنرانی و نوشته اخیر دکتر سروش درباره وحی، کسانی به انتقاد از او پرداختند. انتقاد و بحث نیاز است. کسانی که به بیداد حکومت اعتراض میکنند، در دیگر زمینه ها نیز اگر نیاز دیدند حق انتقاد دارند. ولی طرفداران « ولایت مطلقه فقیه » فرصت یافته، اینجا و آنجا با انواع کنایه ها و بدگوییها به این کارزار پیوستند ! آنها که بیدادها و فسادهای گسترده حکومت را ندیده می انگارند و این همه آه و ناله مردم را نشنیده میگیرند، از فاسدان و جنایتکاران پشتیبانی هم میکنند، چرا از اینکه کسی برداشت دیگری از وحی دارد تا این اندازه آشفته میشوند و واکنش های تند نشان میدهند؟! پاسخ روشن است. بااجازه دوستان در«زیتون» و خوانندگان گرامی، در اینجا کمی به این موضوع میپردازم. چه کنیم؟ وسیله و راه دیگری که نداریم.
ولی امر مسلمین جهان(!) پیوسته شعار دشمن دشمن و فلسطین فلسطین میدهد و بر ادامه دشمنی با امریکا و اسرائیل اصرار میورزد ! درحالی که بدترین دشمن ایران، همین حکومت با ساختار ضدحقوق ملت، تمرکز قدرت و ثروت ملی باضافه قوه قضائیه در دست حاکمی برکنار نشدنی است بدون هیچگونه نظارت.
آدرس دشمن را جای دیگر میدهندو میکوشند که ذهنها و دیدگان عمومی به آن سو برگرددو مشغول شود، بااصرار بر ادامه دشمن تراشی و بحرانسازی، وضع کشور را هم غیرعادی و جنگی و امنیتی جلوه میدهند، تا با اینگونه بهانه ها مردم را سرکوب و حقوقشان را پایمال کنندو به غارت بپردازند.
این دروغ است که خامنه ای برای امنیت ایران به سوریه نیرو فرستاده. آن روز که مردم سوریه با راه پیمایی آرام خواهان اصلاح حکومت شدند، داعشی در آنجا نبود. پس از ورود نیروهای سپاه و شرکت در سرکوب و کشتار مردم، رفته رفته زمینه برای حضور داعش و امثال داعش فراهم شد.
آیا اینها درخور توجه و اعتراض نیست ولی حمله به دکتر سروش برای اظهار نظرش در اولویت است ؟ آیا خامنه ای برای ایران و همان اسلام خطر ندارد ولی دکتر سروش دارد؟!
ولایت مطلقه فقیه بزرگترین عامل ناامنی و تهدید مردم است، وجودش بزیان اسلام هم تمام شده. از هیچ جنایت و خیانتی علیه مردم ایران پروا ندارند. در کشور هم مرز ما افغانستان این همه داعشی و طالبانی هست. به سران طالبان راه میدهند! (رهبر پیشین طالبان در راهِ بازگشت از مرز ایران کشته شد).ولی ادعای جنگ با داعش در سوریه دارند !
فرستادن نیرو به سوریه و درگیرکردن ایران با جریانی زیانبار و خطرناک با ادعای بی معنای دفاع از حرم (!؟) و با بهانه تامین امنیت برای مردم ایران، به شوخی وقیحانه و زشتی شبیه است که از «ولی امر مسلمین جهان» و همدستانش برمیآید !
موشک میسازند و رویش شعار نابودی اسرائیل مینویسند، آنهم درگرماگرم گفتگوها و تصمیم گیری درباره برجام ! آیا این رفتارها جز فتنه گری و بحرانسازی معنایی دارد؟ خامنه ای و شریکان و سپاهش نیاز به دشمن تراشی و وضعیت فوق العاده علیه ملت ایران دارند. دشمن از نظر آنها مردم ایران هستند. اگر برای حکومتشان تضمینی باشد با امثال ترامپ و نتانیاهو مشکلی ندارند. چنانکه با پوتین ندارند.
از آن سو، با این رفتارها آیا نتانیاهو باید برای این دشمنانِ سودمندتر از دوست، کیک و دسته گل بفرستد؟
درگیری سوریه و فلسطینی ها با اسرائیل چه ربطی به ما دارد که سرنوشت این کشور را به آن گره زده اند و در این چهل سال این همه خسارت به این مردم تحمیل زده اند؟
چهل سال داد میزنند مرگ بر امریکا، پرچمش را زیرپا میگذارندو آتش میزنند! آیا امریکایی ها باید بااین حکومت دوست هم باشند؟
روسها با سابقه جنایت بار و خیانت آمیزشان، هم مرز ما هستند، ای بسا در بسیاری جاها بویژه در سپاه رخنه کرده اند، این همه امتیاز به آنها داده میشود، ولی خامنه ای انگشت را به سوی امریکا در آن سر دنیا میگیرد تا نظرهای عمومی به آن سو برگردد !
کلینتون و اوباما خواهان گفتگو و حل مسائل بودند. اوباما نامه نوشت که تا ما هستیم بیایید گفتگو و مسائلمان را حل کنیم. چرا خامنه ای نپذیرفت و این همه بر ادامه دشمنی اصرار ورزید تا کار به اینجا کشید؟
داستان گروگانگیری امریکایی ها و ادامه جنگ و این بار حدیث پرخسارت دیگری بنام دروغین انرژی هسته ای و هزار و یک مثال و تجربه دیگر چه واقعیتی را نشان میدهند؟
ولایت فقیه کارش چیست جز دشمن تراشی و خسارت زدن و سرکوب مردم؟ اگر نباشد کدام کار روی زمین میماند؟ چرا مخالفت با خامنه ای برخلاف قانون همین حکومت ممنوع است و هزینه های سنگین دارد؟ چرا ادعا میشود هر که با خامنه ای و حکومتش مخالف باشد زنش بر او حرام است؟ ولایت فقیه و این همه ستایش خمینی و خامنه ای، آیا نشانه شرک نیست ؟ آیا مُلاکیشان و مدعیان پاسداری از آیین محمدی نباید به این امر ضد اسلامی اعتراض کنند؟ تئوری پردازی سروش هر چه بد باشد آیا از این رفتارها آنهم بنام حکومت اسلامی و با همه هزینه هایش بدتر و زیانبارتر است؟
این آدم که جز قلمی و زبانی ندارد ! در برابر، این همه علما و حوزه های علمیه و نهادهای دینی با پشتیبانی ولی امر مسلمین جهان (!) با هزینه های نجومی، بدرد چه میخورند که با یک سخنرانی و نوشته دکتر سروش و امثال او، این همه نگرانی و آشفتگی ایجاد میشود !؟
عمر گذشت و شما در غفلت بسر میبرید. دنیایتان را نمیدانم، ولی عاقبت خود را برسر پشتیبانی از این همه بیداد و فجایع و خیانت فدا کرده اید ! تا کی میخواهید ادامه دهید؟
مگر ترامپ در جهان کم مخالف دارد؟ اعتراض های مردم بریتانیا را در این روزها ببینید. رهبران هرکشورهی دارند گفتگو میکنند و میکوشند تا راهی برای حقوق ملی خود بیابند. کدام آدم باخرد و مردمخواه با این همه خسارت، بر طبل دشمنتراشی میکوبد؟
سران روس با آنهمه پیمان شکنی و آنهمه آسیبی که به این کشور زده اند، چگونه و چرا طرفِ اعتماد شما هستند ولی به اوباما نمیتوانید اعتماد کنید؟! آیا جز این است که خودتان مرض دارید و هزینه اش را باید مردم بدهند؟
شما چکار به اسرائیل دارید؟ مگر شما قیم فلسطینی ها هستید؟ وقتی خودشان با اسرائیل در تماس و گفتگو هستند، ورزشکارانشان با هم مسابقه میدهند، سرانشان با هم دیدار میکنند، شما چکاره اید که دست بردار نیستید و در این راه انواع هزینه های جانی و مالی و حیثیتی و فرصت سوزی را بر مردم ایران تحمیل کرده اید؟
وضع مردم ایران را ببینید ! فقر، بیکاری، ورشکستگی اقتصادی، گسترش فحشا و اعتیاد به مواد مخدر حتا در میان خردسالان، ناامنی، نبود آزادی بیان و انتقاد (امر به معروف و نهی از منکر که چون نماز واجب است)، انواع فساد در بدنه حکومت از رهبری تا پایین (بجز استثناها)، دادن امتیازها به قدرتهای خارجی، و …. را نمی بینید؟ یا می بینید و هم پشتیبانی میکنید و هم تا میتوانید جلوی اعتراض دیگران را میگیرید؟ برای یک اظهار نظر درباره وحی این همه برمی آشوبید !
مگر پوتین مسلمان اینگوش و چچن را نکشت؟ مگرحکومت چین مسلمانان استان سین کیانک را قتل عام نکرد؟ مگر درباره مسلمانان میانمار در این چند ساله کم جنایت شده و میشود؟ پس چرا درباره آنها حساس نیستید، تازه به جنایتکاران این همه امتیاز میدهندو بهترین روابط را دارند! ادعای شیعی میکنند ولی در حرم امام رضا بمب گذاشتند! این بلاهایی که اینها بر سر مردم ایران میآورند، نشنیدم که اسرائیلیها بر سر فلسطینی ها آورده باشند.
به خدا دشمن دشمن و فلسطین فلسطین گفتن و شعارهای ضدامریکایی و ضد اسرائیلی، تنها و تنها برای رد گم کردن، سرگرم کردن مردم، ایجاد و ادامه وضعیت فوق العاده جنگی و امنیتی برای توجیه این گونه حکومت است، نه از سر عدالت خواهی و پشتیبانی از مظلوم.
یک پرسش اساسی بی پاسخ است : با همه انواع هزینه ها و خسارتها و فرصت سوزی های چهل ساله که از حساب و شمار بیرون است، چه چیزی به دست آورده ایم؟ وضع امروز ایران را با وضع سال ۵۶ مقایسه کنید.
سرکوب و کشتن و زندانی کردن مردم و انواع فسادهای گسترده امری عادی شده ! شهروندانی را تکه تکه و به جوانان و دختران زندانی تجاوز میکنند ! ولی امر مسلمین جهان اعتراض فرمودند که چرا فاش کردند، آبروی ما رفت! ما مظلوم هستیم! گرچه خود آشکارکردند تا مردم بترسند و عبرت بگیرند.
مهم نیست که دکتر سروش به وحی یا به خدا ایمان دارد یا ندارد. مهم این است که این حکومت آیا حقوق مردم را محترم میشمارد یا نه.
تازگی رئیس سابق بانک مرکزی گفت که چندصد تن طلا در خزانه داشتیم! همچنین درامدهای ارزی دو سال صادرات، به کشور برنگشته! بگزارش رییس وقت دیوان محاسبات، نیمی از درامدهای ارزی کشور درسالهای۸۶ و ۸۷ به خزانه واریز نشده! مجلس از احمدی نژاد گزارش ۸۰۰ میلیارد دلار ارزها را خواست، او هم اعلام آمادگی کرد. ولی خامنه ای گفت هم مجلس که گزارش خواست بوظیفه خود عمل کردو هم رییس دستگا های اجرایی(؟!) که اعلام آمادگی کرد، جلوتر نروید! ولی آن همه ارز چه شد؟! طلاها و ارزها را بار تریلی میکنندو به لبنان و جاهای دیگر میفرستند! بگفته خامنه ای در نوروز سال ۹۵ از حدود ۶۰۰۰ کانتینر در گمرک تنها حدود ۱۵۰ تا دیده میشوند. قاچاق کالا به ۲۴ میلیارد دلار در سال سر میزند.
غیر از خامنه ای و سپاهش چه کسی و نهادی توان و امکان این اندازه فساد و غارت را دارد؟ سن فحشا و اعتیاد به کودکان رسیده، با بحران زیست بومی (بگفته وزیر نیرو در سال گذشته) تمدن ایران رو به نابودی است. مردم گرسته اند به جان آمده اند. فشار تبلیغاتی برای تجزیه ایران از همه طرف بال است. حتا حکومت بعثی بشار اسد هم عضو کنفرانس ۲ + ۶ است برای جدایی بخشهایی از ایران! خود روسها بزرگترین خطر هستند. سهم خزر از دریاچه خزر که با آن سرنوشت دچار شد ! برای خامنه ای و طرفدارانش مهم نیست. میگویند جمعیت را زیاد کنید، پشتیبان نظام و ولایت فقیه باشید تا ما بمانیم و … !
نیروهای سپاه، بسیج، اطلاعت، نیروی (ضد) انتظامی و دیگر حزب الهی ها ! به مردم بپیوندید و پیگیر شوید تا قانون اساسی اصلاح شود. یا همان قانون اساسیِ پیش از خرابکاری خبرگان اول را زودتر به رای بگذارند. کشور دارد از هم میپاشد !
دکتر سروش را رها کنید و در راه اصلاح حکومتتان بکوشید(اگر اصلاح پذیر باشد). اگر نگران از دست رفتن ایمان مردم هستید، آدرس را عوضی ندهید، همه از بیداد حکومت شما است و از آخوندهای دروغ پرداز و ریاکار، نه از تئوری پردازی نویسنده ای جدا از حکومت.
سلام دوست عزیز
من شخصا هنوز عمیقا نظریه دکتر سروش را درک نکرده و هنوز در مرحله مجادله دهنی درباره این موضوع بسر میبرم اما نقد شما را خالی از ایراد نمیبینم از این رو که شما و من و همه از نگاه کسرت بین نگاه میکنیم و برای ما سخت است که وحدت وجودی محمد(ص) و خداوند را انطور که هست دریابیم ولی اگر قبول کنیم که وحدتی بوده پس فاعلیت شخص محمد (ص) در رویا فاعلیت خدا را در بر دارد. و تناقضی و فلسفه بافی در این باب بخصوق بر گفته جناب سروش حداقل بنده درنمیابم. اب در لیوان شکل میگیرد حال انکه فاعلیت لیوان در صورت پذیری اب بی صورت قابل انکار نیست هرچند اتحاد و وجدت نسبی بین اب و لیوان برقرار است. شما اگر ان لیوان اب را تصور کنید همزمان هم اب و هم لیوان را توصیف خواهید کرد.
البته بنده اعتراف میکنم که پذیرش این نظریه به این راحتی نیست همانطور که رد کردن آن. حداقل کار من و شما نیست لذا در دعوی فیلسوفان به قدر فهم استفاده کنیم و بگذریم شاید بهتر باشد.
سپاس
جناب دکتر سروش
با سلام. من از جوانی سخنرانیهای شما را گوش کرده و کتابهای شما را خوانده ام. از همان کتاب نهاد نا آرام جهان که در بیست سالگی خواندم تا آثار بعدی شما همه نشانه وسعت و عمق دانش نظری شما در فلسفه و کلام اسلامی و تاریخ ادبیات دینی تفسیر کتابهای مقدس و فلسفه علم و عرفان نظری است. مداومت و پشتکار شما هم ستودنی است که در طی این سالهای دراز اهتمام خود را برای قابل پذیرش تر و معقول تر کردن دین و دینداری و متون اصلی آن یعنی قران به کار بسته و اکنون به این نظریه وحی یا رویای رسولانه رسیده اید. اما سیوال آن است که همه این تلاش ها برای چیست؟ یک علاقه و انگیزه شخصی است و یا یک هدف مهمتر اجتماعی را دنبال میکند؟
یک پاسخ حدی ممکن است آن باشد که دلیل این تلاش ها علاقه شخصی شما به این مباحث است که آنها را با اشخاص دیگری که به این مباحث علاقه دارند مطرح میکنید و در تعامل با این گروه های فکری سعی میکنید این مباحث را کامل و کامل تر کرده و نکاتی را که برای شما مبهم بوده روشن کنید.
پاسخ حدی دیگر که بیشتر محتمل است آن که این تلاش ها نهایتا برای سازگار کردن تفسیر و تعبیر از متن مقدس اسلام و دین با ساختارهای جوامع پیشرفته مانند دمکراسی و آزادی و حقوق بشر است زیرا لازم است با توسل به نظریه هایی مانند وحی یا رویای رسولانه تناقضات مشهود در قران را توجیه و در عین حال انحصار تفسیر قران و تعبیر ارتجاعی از قران و دین توسط روحانیون حاکم در ایران را که ملت ایران را با این خرافات به گروگان گرفته اند از بین برد و راه هایی پیش پای جوانان مبارز قرار داد تا با استفاده از تفسیر مدرن از وحی و قران و دین راهی به دمکراسی در جامعه محنت زده ما باز کنند.
با پذیرفتن انگیزه اخیر اما افسوس من آن است که چرا استعداد و پشتکار شگرف شما و بزرگوارانی مانند آقای دکتر بازرگان و غیره صرف مباحثی میشود در عصر حاضر بی معنی بودن آن برای بشر واضح شده است. شکسپیر نمایشنامه معروفی دارد به نام “هیاهوی بسیار برای هیچ” که مطمین هستم در باره اش شنیده و یا خوانده اید . میترسم تلاشهای شما و این بزرگواران و پیشاهنگان به اصطلاح نو اندیشی دینی مانند آقای مهندس بازرگان و دکتر سحابی و دیگران هم سرانجام به هیاهوی بسیار برای هیچ تعبیر شود.
توضیح آنکه نظریه های دین در علوم انسانی مدرن هم چیستی دین و هم ضرورت و کارکردهایش را که چرا و چطور از ابتدا در جوامع بشری پیدا شده است و چه نیازهای بشری را پاسخ داده اند و اکنون جایگاه ان در جوامع مدرن چیست را بحث و روشن کرده اند. حال ما بیاییم این رویکرد صحیح را بگذاریم کنار و وقت و توان و استعدا خود را صرف بحث های بی پایان و بی سرانجام در مفاهیم نا رسا و نامفهوم درون یک دین ساختگی که به استناد تاریخ در واقع یک ایدیولوژی عربی برای متحد کردن اقوام نیمه وحشی شبه جزیره عربستان و تبدیل آنها به یک ملت یا امت بوده که بخوبی هم در این را موفق عمل کرده بکنیم، آیا بی خردی نیست. بهتر نیست استعداد، دانش و پشتکار شما و بزرگوارانی مانند شما بجای طراحی مفاهیم مبهمی مانند رویاهای رسولانه که به خیال شما تفسیر یک کتاب پر تناقضی را ممکن کند به طرح علمی دلایل پیدایش اسلام، ورود آن به ایران، تاثیر آن در فرهنگ و روحیات مردم ایران، و راه های رهایی مردم ایران از این بختکی که بنام حکومت اسلامی بر جامعه ما افتاده و آنرا به فلاکت و ادبار رسانده است صرف شود. چرا عمر خود و انسانهای با ارزش دیگر را صرف بحث در مسایلی کنیم که میدانیم هیچ فایده ای ندارد. مگر تاریخ زندگی پیامبر اسلام، زندگی شخصی محمد و اصحابش، قتل و غارتها وحشیگریهایی که برای استقرار حکومت اسلامی در عربستان و سپس در ایران و جاهای دیگر انجام شده و هم اکنون بنام اسلام در ایران و خاورمیانه انجام میگیرد ماهیت این دین نشان نداده است. اصولا چه تضمینی وجود دارد که این مکتوبی که جنابعالی عمر خود را صرف ابهام زدایی از آن میکنی قرانی باشد که محمد در ابتدا آورده؟ مگر ثابت نشده است که قران سالها بعد جمع آوری شده و اصولا نگارش عربی در آن زمان بدون نقطه و زیر و فتحه و کسره دستور زبان بوده و بنابراین اثباتی برای اصیل بودن این متون در دست نیست. در کدام تاریخ رسمی وجود پیامبری بنام موسی تایید شده که جنابعالی در بحث خود پیامبران دیگر را با او مقایسه میکنید که با خدا مستقیما سخن گفته و یا او را ملاقات کرده؟ چه اندازه تناقضات تاریخی و علمی در یک کتاب باید باشد تا ما لازم ندانیم زندگی خود را صرف ابهام زدایی از آن کنیم. اصلا بیاییم فرض کنیم همه اسلام شناسان تفسیر جنابعالی از وحی را پذیرفتند و سوره های قران را رویاهای پیامبر دانستند آیا تغییری در زندگی میلیونها ایرانی که الان در این گرفتاری هستند پدید می آید؟ یا فرض کنیم جنابعالی با همان تفسیر خود از وحی در راس یک حکومت اسلامی قرار گرفتی چطور میخواهی کشور را با قران اداره کنی؟ ما نمونه حکومت علی بن ابی طالب را هم داریم که تبلیغ میشود که حکومت ایداه الی بوده و نمونه اجرای دستورات قران و سیره پیامبر توسط یک معصوم بوده. آیا در زمان علی این ابی طالب نبود که مردم شهرهای ایران مانند استخر پایتخت تاریخی پارس به دلیل ناتوانی در دادن مالیاتهای گزافی که برای ادامه جنگهای داخلی بین علی این ابی طالب و طلحه و زبیر و بعد معاویه لازم بود چنان قتل عام شدند که استخر برای همیشه ویران شد و از بین رفت؟ آیا وظیفه اخلاقی خود احساس نمی کنید که بجای این مباحث بیهوده در خط مقدم فرهیختگانی قرار بگیرید که راه نجات جامعه ایرانی از چنگال مرتجعین و تاریک اندیشانی که بنام دین ایران را به تباهی کشیدند به روشنی و زبانی ساده و روشن مطرح کنید و نقش خود را در این کشمکش تاریخی ایفا کنید
قربانت گردم. تمام شگرد این اقایان در تفسیر است. آن یکی در قران کوانتوم فیزیک میبیند، و این یک رویاهای عرفانی. کتب مذهبی مثل کلاه شعبده باز است از توش میشود هر جانوری در آورد
دوست عزیز انچه که شما شنیده اید این است که عیسی رد پایی در تاریخ ندارد و نه موسی !
سلام
کلمات : المروت الشجاعت الشهامت النخوت والعرض .کلمات عربی فصیح هستند که در زمان رسول (ص) از نظر فرهنگی موجود معروف و ارزش بوده اند اما در قران نیامده .این نشان میدهد محند(ص)دخالتی در تدوین قران نداشته است.
در جمع بندی خود دکتر سروش از نظریه رویای رسولانه “اومانیسم” موج می زنه . “فردگرایی” از طریق تاکید بر عرفان و فردی بودن تجربه دینی نیز بخش مهم دیگری از پروژه ایشان است. معرفت دینی نیز مجموعه ای از تلاش جمعی دینداران برای پاسخگویی به نیازهای ذهنی و تنظیم زندگی جمعی آنهاست که این بعد نیز از طریق تاکید بر” اخلاق ” فردی و عرف و قانون محقق می شود. تمامی این تلاش ها در قالب” زمینی کردن امر قدسی” و تاریخی بودن فهم بشر از متافیزیک قابل ارزیابی است.لذا حکم الهی تابعی از فهم خود بشر در برقراری مناسبات اجتماعی در ادوار مختلف می باشد.
اصلان اعتقاد و باور به یک مذهب در میان انسانها بسیار غیر منطقی است. چرا که همه انسانها مذهب خود را از پدر و مادر و جامعه به ارث میبرند.و فکر میکنند که بهترین و جامعترین مذهب دنیا را دارند.مثلن همین اقای سروش و بازرگان اگر در هند و از یک پدر و مادر هندو بدنیا امده بودند الان یک هندوی معتقد و شاید متعصب میبودن
کل مقوله معرفتی جناب دکتر سروش را می توان” الهیات سکولاریسم” تعبیر نمود. دوستان فرهیحته می توان گفت که مراد ایشان از “کلام جدید” نیز همین الهیات سکولار و پیش فرض های برون دینی برای فهم دین است. بشری بودن معرفت و ازجمله معرفت دینی به بشری بودن دین و ابراهیمی، محمدی، موسوی و عیسوی شدن آن منجر می گردد. پیام بران ، کاشفان و خالقان منظومه معرفتی ضمیر و ذهن خود هستند و آن را برای مردم روایت کرده و روایت ها در فرآیند تکامل فهم بشری قبض و بسط پیدا می کنند و بتدریج تبدیل به استعاره هایی می شوند که باید آنها را تعبیر و نه تفسیر کرد.
کل مقوله معرفتی جناب دکتر سروش را می توان” الهیات سکولاریسم” تعبیر نمود. دوستان فرهیحته می توان گفت که مراد ایشان از “کلام جدید” نیز همین الهیات سکولار و پیش فرض های برون دینی برای فهم دین است. بشری بودن معرفت و ازجمله معرفت دینی به بشری بودن دین و ابراهیمی، محمدی، موسوی و عیسوی شدن آن منجر می گردد. پیام بران ، کاشفان و خالقان منظومه معرفتی ضمیر و ذهن خود هستند و آن را برای مردم روایت کرده و روایت ها در فرآیند تکامل فهم بشری قبض و بسط پیدا می کنند و بتدریج تبدیل به استعاره هایی می شوند که باید آنها را تعبیر و نه تفسیر کرد.
(بنظر منِ کمدانش) درست بودن یا نبودنِ تئوری رؤیای پیامبرانه، نخست برمیگردد به اینکه خودِ وحی ثابت شدنی باشد یا نباشد.
(ببخشند) گذشته از اینکه این تئوری پردازی ها و سخنان (از دو سو) تا چه اندازه درست باشد یا نباشد، با این گزارش، خوابِ خوشِ چندین سده ای ملایان و ملاکیشان آشفت ! تازه، تاریخ را هم پژوهیده و کاویده اید و از کسانی نمونههایی آورده اید که زیرِ خروارها آموزه های خودساخته و پرداخته ی دینپیشهگان از دیده ها پنهان بود. چشمهای مردم را باز و به چیزهایی نگران کردید که از آنها پنهان نگاه داشته بودند. کار بر ملایان و ملامسلکان دشوار شد.
پرسشی هم پیش آمد که نمیتوانم از آن بگذرم : از آنکه مبین (روشن و روشنگر) خوانده شد چگونه این همه « ابهام و اختلاف » برامد که بر سرِ آن، سرها از تن جدا و خونها ریخته شده و میشود ؟!
در اینجا هشدار میدهم که خود را بپایید و پاس دارید که از اینگونه سخنان بوی خون میآید. انگشت در لانه زنبورانی با نیشهای زهرآگین کرده اید! آنچه مایه خورش و پوشش و زیست و نازشِ ملایانِ دینپیشه بود، چهل سالی است که مایه فرمانرواییِ بیچون و چرای آنان بر سرزمینی شد که سرمایه اش را اندازه و شماری نیست ! رخدادی که در خواب هم نمیدیدند، بگفته میرزاده عشقی، اگر در خواب دیده بودند، … ! از این رو، از هرکه این «نظام مقدس» را به چالش کشد نمیگذرند، چنانکه از دخترکی بیپناه برای رقصیدنش نگذشتند. دستگیرش کردندو به «اعتراف و توبه»اش واداشتند تا مایه عبرت همگان شود ! از کسی که ناگفتنیهایی را بگوید و (شاید) رازهای مگویی را بگشاید و آشکار کند که پایههای این فرمانروایی با این همه سرمایه و قدرت را به لرزه دراورد چگونه و چرا بگذرند ؟!
میپندارم و بر این باورم که ناگفته ها دارید ! بویژه اگر از پوسته آیینِ اندیشهسوز و دانشستیز بدر آیید و رها از بایدها و نبایدهای آن، سخن بگویید . . .، آن سنخها شنیدن دارد ! ولی بنظر هشیار تر از آنید که در این روزگار چنین کنید، که من هم اگر بودم نمیکردم.
در این سرزمین سوخته از دمِ زهرآگینِ اهریمنی که نه هوا، نه آب و نه خوراکِ درست هست و نه از شرِ «محتسبِ» بیآزرم و بیدادگر جای امنی، آیا خواهیم ماند تا روزِ رهایی را ببینیم ؟ اعوذ بالله من القوم [من الحکام] الظالمین! (نمیدانم درست نوشته ام یا نه !).
از این که نام خود را نمینویسم، ببخشند، چاره ای نیست، «محتسب تیز است» و تیغِ بیدادش تیزتر ! بابکان
این نظریه به معنای نادیده انگاشتن حضرت جبرئیل علیه اسلام است و قران منکر جبرئیل را منکر خداوند میشمارد
تاویل حدی دارد و تخلف از ظاهر متن نیز حدودی
سلام
من استاد قران هستم واز دیدگاه دکتر سروش دفاع میکنم خداوند هم کمک ایشان کند
عبارات قرآنی از قبیل “بل عباد مکرمون”…و یا “یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ” چگونه در “متافیزیک وصال” می گنجند؟ ما چطوری در خدا مندک و مستحیل هستیم؟ حتی در لحظات وحی هم قابل تطبیق با تعلیمات قرآنی نیست…
از شما بعنوان استاد قرآن درخواست توضیح داریم.
با عرض ارادت. بنده کم سواد هستم. بفرماید چرا در قران آیات در مورد فیزیک کواننتوم هست ولی یک آیه که به ما در مورد کشاورزی بهتر، یا بهداشت بهتر ، یا درمان مرض به ما کمک کند نیست؟
نتیجه عملی اینکه: اولا قرار نیست هر کسی سر از پیام های احتمالی قرآن در بیاورد زیرا آیاتش بیانی از احلام درهم و برهم یک ذهن بشری است ( تا اینجایش بسیار جالب است) ، ثانیاً انحصار کار تفسیر قرآن از دست ملایان خارج بشود و ثالثاً این انحصار به گروهی که خود را بواسطه ادبیات دمده قرن هشتم از باقی مردم سوا می کنند منتقل شود. کاش فروید در قید حیات بود تا تعبیر این رویا را برای گوینده و شنودگانش با همان سبک خوابگزاری معروفش بیان کند. این همه فراز و فرود معنی بسیار عادی و ساده ای در نگاهش داشت.
باسلام
خدای این اقا این همه نظریه پردازی میکنه ایاایمان یه نفرقوی شده یافقط ایمان مردم وبخصوص جوانانهاراضعیف میکننه
این اقاوامثالش فقط بانظریه پردازی امرارمعاش میکنن ازاین دانشگاه به ان دانشگاه میرن کنفرانس میدن
به سخرانی جناب آقای مهندس عبدالعلی بازرگان وآقای مصطفی حسینی طباطبایی گوش بفرمایید
واسلام
باتشکر از زحمات استادان عزیز آقایان بازرگان و سروش
در ارتباط با مطالب دکتر سروش ابهاماتی ست که پذیرفتنش را برایم دشوار کرده:
-چرا باید وحی را مساوی رویا بدانیم؟!!
-اگر قران رویای پیامبر است و هرعارف و انسانی که در خداوند غرق شود میتواند مانند پیامبر قران را (یا به تعبیر دکتر رویایش را) بر قومش بخواند چرا در گذشته و حتی در آینده! کسی از قیامت و آنچه که بر سر آسمانها و زمین خواهد آمد چنین محکم و با اطمینان سخن نگفته و نخواهد گفت؟!!
-آیا آیاتی که نحوه پیدایش جهان هستی و نابودی اش را به بهترین و علمی ترین شکل توضیح میدهد و با نظریات برخی دانشمندان تطابقی عجیب دارد؛صحبتهای پیامبر با خودش و یا رویاهای اوست با قوم عرب؟!!
-آیا پیامبر شکل گیری جهان هستی و نابودی آنرا در رویا دیده است؟!!
مگر نه اینکه صحبت درمورد جهان و پیدایش و نابودیش تنها از کسی ساخته است که خالق آن باشد؟!!
صحبتهای دکتر هرکدام به طور مجزا قابل قبول و باور پذیرند اما در مجموع به نتیجه ای غلط می انجامد به طور مثال:
Study=don’t fail
Don’t study=fail
Study+Don’t
study=fail+Don’t fail
(Study(1+don’t)=fail(1+don’t
Study=fail !!
مطلب فوق از لحظ ریاضی و مبحث اتحاد و فاکتورگیری کاملا درست است ولی آیا مطالعه مساویست با مردودی؟!!
کلام آخر:
روزی یک فیلسوف در کنار حوض آبی نشست و از شاگردانش خواست تا او را قانع کنند که در حوض آبی وجود ندارد.شاگردان از روش پلکانی و قدم به قدم ثابت کردند در حوض آب نیست ولی در آخر استاد با پاشیدن آب به روی آنها فهماند که تئوری با حقیقت تفاوت بسیار دارد.
باتشکر از زحمات استادان عزیز آقایان بازرگان و سروش
در ارتباط با مطالب دکتر سروش ابهاماتی ست که پذیرفتنش را برایم دشوار کرده:
-چرا باید وحی را مساوی رویا بدانیم؟!!
-اگر قران رویای پیامبر است و هرعارف و انسانی که در خداوند غرق شود میتواند مانند پیامبر قران را (یا به تعبیر دکتر رویایش را) بر قومش بخواند چرا در گذشته و حتی در آینده! کسی از قیامت و آنچه که بر سر آسمانها و زمین خواهد آمد چنین محکم و با اطمینان سخن نگفته و نخواهد گفت؟!!
-آیا آیاتی که نحوه پیدایش جهان هستی و نابودی اش را به بهترین و علمی ترین شکل توضیح میدهد و با نظریات برخی دانشمندان تطابقی عجیب دارد؛صحبتهای پیامبر با خودش و یا رویاهای اوست با قوم عرب؟!!
-آیا پیامبر شکل گیری جهان هستی و نابودی آنرا در رویا دیده است؟!!
مگر نه اینکه صحبت درمورد جهان و پیدایش و نابودیش تنها از کسی ساخته است که خالق آن باشد؟!!
صحبتهای دکتر هرکدام به طور مجزا قابل قبول و باور پذیرند اما در مجموع به نتیجه ای غلط می انجامد به طور مثال:
Study=don’t fail
Don’t study=fail
Study+Don’t study=fail+Don’t fail
(Study(1+don’t)=fail(1+don’t
Study=fail
مطلب فوق از لحظ ریاضی و مبحث اتحاد و فاکتورگیری کاملا درست است ولی آیا مطالعه مساویست با مردودی؟!!
کلام آخر:
روزی یک فیلسوف در کنار حوض آبی نشست و از شاگردانش خواست تا او را قانع کنند که در حوض آبی وجود ندارد.شاگردان از روش پلکانی و قدم به قدم ثابت کردند در حوض آب نیست ولی در آخر استاد با پاشیدن آب به روی آنها فهماند که تئوری با حقیقت تفاوت بسیار دارد.
چگونه می توان پذیرفت که بعد از پیامبر تا الان کسی نتوانسته قرآن را بفهمد ویا خوابگذاری کند چگونه تا حالا مسلمانان دردوران مختلف قرآن را نفهمیده اند وبایدخوابگذاری بیایید ومعنی قرآن را به مسلمانان بگویدبه نظر بنده قرآن برای هرفرد متقی وپرهیزگاری قابل درک وفهم است واصل بهره بردن وفهم کردن قرآن در میزان تقوا است والا خوابگذاری هیچ دردی را دوا نمی کند ومارا به بیراه می کشاندالبته اینکه پیامبربی واسطه وحی را به شکلهای مختلف دریافت می کرده وبازبان خودش ابلاغ می کرده می تواندراهگشای بسیاری از سؤالات وآسان کردن پذیرش خداوندبی صورت باشد.
درود بر هر دو بزرگوار
سپاس فراوان از دکتر سروش عزیز چقدر خوب و قابل تامل بود
درود به اساتید بزرگوار ودوستانی که پیش رانان این مبحث چالشی اند.خواهشمندم این پرسش اساسی را پاسخ دهید ؟ به نظر می آید که غالبا ازیک خدای در-گذشته سخن گفته میشود خدای-حال-کجاست؟
باسلام دوست عزیز
مگرماخدای حال داریم یاخدای گذشته به این حرفها زیادتوجه نفرمایید
اگرشماتوانستی خدارااثبات بکنی ان دیگه خدانیست میشه عروسک خداقابل اثبات وقابل انکارنیست فقط وفقطبایدبخداایمان بیاوری
عجب استدلالی کردی مرد
زاهد پشیمان را ذوق باده خواهد کشت
عاقلا مکن کاری کآورد پشیمانی
به نظرم می رسد که این دیدگاه یعنی رویای صادقانه نامیدن وحی، در حوزه نظریه دولت، می تواند به فاشیسم منجر شود. در این جا فقط نمونه ای عرض می کنم. برای مثال اتحاد کامل میان خداوند و پیامبر، هرچند در اغلب امور است، ولی نمی تواند شامل همه امور شود از جمله مقوله هدایت که خداوند آن را برای انسان ها خاص خود می داند. همین یک مورد کافی است تا دستگاه داده ها و علت ها و دلیل های نظریه وحی و تنزل آن به رویا را ابطال کند. در این باره ادله محکمی دیگر وجود دارد که ان شاالله در مقاله ای خواهم نگاشت . هرچند هر وحی ای از ناحیه پیامبر شامل رویای صادقانه است، ولی سخن وحی، و کلام وحی، تنها به رویا تقلیل یابد و ناچار به خابگزار برای فهم معنا به طور مطلق نیاز داشته باشد، آنگاه دارای پیامدهای ناخواسته ای است که بی گمان دانشمند فرهیخته جناب سروش باید برای آنان پاسخ در خوری داشته باشند. یک مورد آن را عرض کردم مبنی بر این که در حوزه هدایت، رابطه خداوند با پیامبر اساسا یگانه نیست، و این حوزه به طور کامل در ید قدرت خداوند است. ان شاالله در یک متن مجزا این بحث را مطرح خواهم کرد.
دکتر سروش پیامبر را شریک خداوند قرار نداده است که لازمه آن فعال بودن پیامبر در تمام حوزه ها باشد، پیامبر در تمام حوزه ها فعال نیست .نظریه سروش را با دقت بخوانید .
امروزه برای جوانان مایه دلگرمی و هدف متعالی شدیدا مورد نیاز است…ایمان به حیات اخروی و ایمان به نهادینه بودن قسط و عدالت در طبیعت و دستور الهی بودن قیام به آن نیاز روحی و روانی است…
در چنین شرایطی اصرار بر الگویی نارسا و متناقض با بیانات روشن قرآن فقط ریختن آب به آسیاب قدرتمندان و ثروت اندوزانی است که در پشت برداشت های سنتی از قرآن خود را پنهان نموده اند…و با صرف هزینه های کلان برای موسسات فرهنگی دستور تربیت پیروانی افلیج برای خود سفارش میدهند…
البته برداشت های سنتی و مقدس نما چیزی نیست که مورد استقبال عموم جوانان باشد و حضرت استاد نباید از این بایت نگران باشند…باید مراقب باشند از آن طرف بام نیافتیم…و جوانان را خلع سلاح نکنند…
سوال ساده ای که میتواند اساس بحث را دگون کند…شاید…این است که عبارات قرآنی از قبیل “بل عباد مکرمون”…و یا “یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ” چگونه در “متافیزیک وصال” می گنجند؟ ما چطوری در خدا مندک و مستحیل هستیم؟ حتی در لحظات وحی هم قابل تطبیق با تعلیمات قرآنی نیست…یا الگوی قرآنی غلط و دروغ است یا الگوی استاد…
“وصال” فقط بین خود آیات و مخلوقات و از جمله بین خود انسان های مومن و پاک نهاد است…بین مومن و کافر نیز فصل حاصل میشود…وصال بین مخلوقات و خالق نیست…اگر توضیحی از جانب استاد میداشتیم بسیار راهگشا میشد…
سلام استادارجمندوگرامی جناب آقای دکترسروش باعنایت به نظریه رؤیای صادقانه ،چگونه احادیث نبوی ازآیات قرآنی قابل تفکیک هستند به عبارتی چگونه این دو قابل جمع هستند
درود،
به اعتقاد من نظریه آقای دکتر سروش نجات قران است،!به محجوریت قران در نگاه شکاکان پایان میدهد ،
اگر معبر در تعبیر قران خطا کرده باشدو بر سوالاتِ، احیانا تناقض گونه آن جوابی نداشته باشد ،میتوان گناه و تقصیر را متوجه معبر کرد نه قران ،واین خود بهترین گواه بر درستی این نظریه است .
سپاس
ای کاش دکتر سروش از ضوابط روش شناسی علمی
در نگارش کتابها و مقالات خود استفادهکند
تا خواننده از همان ابتدا مساله ی آغازین نویسنده را بداند .
نویسنده با نوشتن مساله و اهمیت
و ضرورت موضوع کمک می کند تا خواننده در فهم متن
دچار خطاهای احتمالی کمتری گردد.
همچنبن این مهم است که نویسنده ی محترم به خواننده
بگوید که انگیزه و خاستگاه ایده ها و فرضیه های اش کجاست. هرچند
ممکن است که به طور مثال ما بفهمیم خاستگاه فرضیه های و آراء
استاد فیلسوف و عارف و دانشمند گرامی ما ابن عربی و مولوی
و غزالی و نظریه های فلسفه ی علم است، معذلک اخلاق پژوهش
علمی به ما می آموزد که برای آسان کردن تحلیل های نوبسندگان
بعدی و توسعه فهم خواننده خوب است که شخص نویسنده از ابتدا
بر این مقولات تمرکز کند و چیزهایی را با هدف احترام به علم و خواننده
بنویسد.
ای کاش دکتر سروش از ضوابط روش شناسی علمی
در نگارش کتابها و مقالات خود استفادهکند
تا خواننده از همان ابتدا مساله ی آغازین نویسنده را بداند .
نویسنده با نوشتن مساله و اهمیت
و ضرورت موضوع کمک می کند تا خواننده در فهم متن
دچار خطاهای احتمالی کمتری گردد.
همچنبن این مهم است که نویسنده ی محترم به خواننده
بگوید که انگیزه و خاستگاه ایده ها و فرضیه های اش کجاست. هرچند
ممکن است که به طور مثال ما بفهمیم خاستگاه فرضیه های و آراء
استاد فیلسوف و عارف و دانشمند گرامی ما ابن عربی و مولوی
و غزالی و نظریه های فلسفه ی علم است، معذلک اخلاق پژوهش
علمی به ما می آموزد که برای آسان کردن تحلیل های نوبسندگان
بعدی و توسعه فهم خواننده خوب است که شخص نویسنده از ابتدا
بر این مقولات تمرکز کند و چیزهایی را با هدف احترام به علم و خواننده
بنویسد.
باسلام خدمت دکتر سروش که همیشه اندیشه های ایشان انسان را به تفکرو خرد ورزی سوق می دهد، با توجه به برداشتی که من از رویای رسولا نه کردم و آن اینکه ، حضرت محمد (ص) بر اساس ریاضتها و سختیه های که متحمل شدند ،به مرتبه ای از ظرفیت نائل شدند که بتوانند به کشف حقیقت برسند و بی واسطه در عالم رویا با خداوند معاضله نمایند ، سوالم این است آیا بعد از ایشان انسانی می تواند بر اثر ریاضت خودرا به آن ظرفییت برساند که مانند حضرت محمد (ص) رویا پردازی نمایید و اگر جواب مثبت است آیا با اصل خاتمییت که در اسلام وجود دارد ، پارا دو کسیکال نیست؟
در مقاله ایی با عنوان «ابن عربی و تداوم نبوت» به این موضوع پرداخته ام.
به عنوان خلاصه: باید میان نبوت و رسالت تفکیک قائل شد. یعنی می توان از تداوم نبوت سخن راند اما نه رسالت. پیامبر اسلام، خاتم رسالت بوده است نه نبوت.
آقای ابراهیمی توفیق نبوده مقاله مورد اشاره جنابعالی را ببینم …ملاک برداشت از یک آیه تمام سوره است…عبارت “خاتم النبیین” خود اشعار به خاتم “نبی” بودن دارد…سوره احزاب به دفعات محمد مصطفی را “نبی” خطاب نموده است…از همان اولین آیه آغاز میشود:
یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا ﴿۱﴾
این دو آیه خلاصه کننده و اشاره کننده به همه انبیاء و رسل را نیز قبلا در همان سوره ببینید:
وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنْکَ وَمِنْ نُوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُمْ مِیثَاقًا غَلِیظًا ﴿۷﴾احزاب
لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا أَلِیمًا ﴿۸﴾احزاب
پس از این اشارات در آیه ذیل میفرماید:
مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَلَکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا ﴿۴۰﴾احزاب
بوضوح میرسانند که دیگر بعد از محمد ما در بهترین حالت در موضع “الصادقین” خواهیم بود… و محسنین:
وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ ﴿۶۹﴾ العنکبوت
روش مورد اشاره قرآن “اتصال قول” است (سوره قصص آیه ۵۱).با رعایت اتصال آیات هر سوره و کلیت قرآن میتوان امید داشت به مقصود برسیم…
سزاوار این است که استاد سروش و شاگردان ایشان در جستجوی روش مورد تایید خود قرآن باشند و طبق آن به معرفی سره از نا سره آنچه از گذشتگان نقل شده است بپردازند…
علیرضا. ۱۸ ۴. سلام عمربا برکت دکتر سروش دراز بادهمینقدر میتوانم عرض کنم اگرمن درسال ۶۷ بانظریه قبض وبسط دکتر سروش اشنا نشده بودم الان یک نیهیلیست تمام عیار بودم خدا راشکر که مرا بادکترسروش اشناکرد
سلام بر مردان خدا که کلامشان حق است و هدفشان بیداری خلق، درود بر دکتر بزرگوار
خدمت دوست عزیز عبدالعلی خان بازرگان باید عرضه داشت: نازنینی تو ولی در حد خویش. الله الله پا منه از حد بیش.
زحمت سالیان دراز قرآن پژوهی شما مأجور ولی چون در سایر علوم انسانی خصوصا فلسفه و علوم تجربی و ایضا عرفان غور کافی نداشته اید لاجرم قرآن پژوهی شما نیز در سطح نگاه اخلاقی و بعضا سیاسی باقی مانده است حال آنکه استاد سروش در همه زمینه های فوق عمیقا مطالعه دارند و نمونه اش همین کدهائی است که تک تک می آورند.
در دهه پنجم زندگی خود؛ ایمان به قران و پیامبر گرامی اسلام را مرهون نظریه رویاهای سروش هستم. تمام چالش های ذهنی من در مورد قران پاسخ داده شد.
این مقاله بخوبی نشان داد که عنوان “رویاهای رسولانه” چقدر برای این نظریه شایسته و مناسب است. نظریه ای که من اعتقاد دارم کم کم منجر به صورت بندی و بیانی مدرن (در برابر روایتی سنتی) از پدیده ای تاریخی می شود.
یکی از دلایل بهتر بودن این نظریه این است که در نظریه سنتی برخی چیز ها بی پاسخ می ماند. به عنوان مثال پاسخ اینکه چرا هیچ آیه متشابهی درباره خود خدا در قرآن نیست تنها در وحدت خدا و رسول قابل توضیح است و مثال دیگر اینکه چرا بسیاری از آیات که شان نزول مشخصی ندارند تا این حد پراکنده و نا مرتبط نازل شده اند؟
نکته بسیار مهم دیگر اینکه نظریه سنتی از چه جایگاهی و از چه نقطه ای میخواهد پیوند بین باورهای حقیقت شده را با دانش امروزه آغاز کند؟ آیا اصلا راه و مسیری برای آن متصور است؟ در مقابل نظریه مدرن رویاهای رسولانه، نقطه شروعی برای پیوند بین باورهای حقیقت شده و علم ارائه داده است و با جامع تر و کامل تر شدن میتواند در ها را بر روی علوم مختلفی از فیزیک گرفته تا باستان شناسی، جامعه شناسی و روانشناسی بگشاید.
اگر چیزی را که انسان نمیداند، بگوید نمیدانم، چه اشکالی دارد؟
بند دو می فرمایند وحی رویاست. دلیل و مدرک آیا مال گذشته بود و در عهد پست مدرن میتوان تئوری بافی کرد؟
ایا بشر عادی، غزالی و مولوی و سروش و ۰۰۰۰ میتواند با انکه وحی پیامبر اکرم را ندیده، اصلا نبوده که ببیند، می تواند ببافد و بافنده ای از بافنده ی دیگری شاهد بیاورد؟!
جالب است از عایشه جوانی که در غار حرا نبوده نقل میکنند اما از علی ع که در خطبه ی قاصعه نقل ماجرای اولین وحی را و نیز همراهی ملک اعظم خداوند با پیامبر از کودکی را و شنیدن نفیر شیطان بهنگام آغاز رسالت را در غار حرا نقل میکند سخنی به میان نمی اورد!!
درباره اینکه میفرمایند:
” لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ وَلَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ وَکُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَآئِضِینَ (ما نمازگزار نبودیم، درماندگان را اطعام نمی کردیم و بازیگوش بودیم…). اگر این گفتوگوها را زبان حال آن تیرهروزان ندانیم، چه بدانیم؟”
میتوان عرض کرد هم زبان حال ایشان و هم زبان قال ایشان است…تصور کنید دو انسان تبهکار در قیامت و حیات جدید با روحی ناپاک در دو جسم ناقص و در درجه پست شبیه به حیوانات قرار گرفته باشند…متناسب با اعمال.
از اینکه در کالبد پستی هستند در عذاب جهنم میباشند کالبد تنگ و ناقص جهنمی است که خروج از آن با مانعی همچون (شبیه سازی) گرز آهنین روبرو میشود…اما چون هر دو انسان بوده اند میتوانند از گناهان و تقصیرات خود نیز گفتگو کنند…
مشکل اینگونه مباحث از بدفهمی عذاب و جهنم است…آیاتی که درباره عذاب و جهنم هستند در حقیقت شبیه سازی آنها هستند نه خود آنچه دقیقا رخ خواهد داد…برای ترساندن است…بسادگی آیات متشابهات شبیه سازی کننده هستند آیاتی که حتی بعضی مفاهیم دنیایی را نیز با یکدیگر شبیه سازی میکنند متشابهات می باشند…
“متشابهات” با “ماتشابه منه” فرق دارد…هر آیه ای که باعث عدم درک ما میشود “ماتشابه منه” است…اگر ما اتصال آیات و کلیت سوره و قرآن را رعایت نکنیم و مریض القلب باشیم یا فراموش کنیم …با “ماتشابه منه” روبرو میشویم…
“متشابهات” الزامی هستند برای راهنمایی.. ولی ما با اشتباه خود ایجاد “ماتشابه منه” برای خودمان میکنیم…
درباره آیاتی از قبیل “(وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللَّهَ رَمَى)” نیز میتوان گفت پیروز شدن هر نبی تضمین نشده است بلکه فقط پیروزی رسولانی که مورد رضایت الهی هستند و طبق تقدیر الهی برای هدایت بشریت ضروری میباشند فراهم میشده است…
چون پیروزی محمد مصطفی باید صورت میگرفته در مواقعی خاص امدادهای غیبی رخ میداده است…برای جلوگیری از سوء استفاده احتمالی برخی مومنین (زرنگ) هم از اینکه پیروزی حتمی است ابتلائات سختی رخ میداده است…این استثنائات زمان ظاهر شدن آخرین پیام الهی قاعده برای هر عملی و در هر موقعیتی نیست…
تکلم موسی (و نه دیده شدن خداوند برای موسی) قسمتی از ارتباط الهی با ایشان بوده است…برای این حضرت هم “وحی” و “کلام” و “رسالات” بکار رفته است:
قَالَ یَا مُوسَى إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَى النَّاسِ بِرِسَالَاتِی وَبِکَلَامِی فَخُذْ مَا آتَیْتُکَ وَکُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ ﴿۱۴۴﴾اعراف
وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الْأَلْوَاحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَهً وَتَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّهٍ وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا سَأُرِیکُمْ دَارَ الْفَاسِقِینَ ﴿۱۴۵﴾ اعراف
وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَهَ أَسْبَاطًا أُمَمًا وَأَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَهَ عَیْنًا قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ وَظَلَّلْنَا عَلَیْهِمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَیْهِمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴿۱۶۰﴾ اعراف
…دو آیه قبل از آیه مورد نظر استاد درباره درخواست دیده شدن خدا از جانب مخالفین موسی بیاناتی آمده است…لذا در آیه مستقیما نام موسی درباره دریافت کنندگان “وحی” نیامده چون اشاره به درخواست برتری (دیدن خدا) از جانب مخالفین موسی قبلا اشاره شده است…در قسمت “وحی” با کلمه “اسباط” به ایشان اشاره ضمنی میشود…
آیا نوشتن بر “الواح” اشاره نمی کند به اینکه در “الواح” سفیران وحی قرآنی (کراما برره) نیز نوشته هایی هستند که بر محمد خوانده خواهند شد…البته عروج روحانی محمد مصطفی و از نزدیک وحی شدن بر او میتواند محصولی داشته باشد شاید همین سوره حمد نجوای روح القدس در نزدیکی های محمد و شرح حال آفریده شدگان و خدای رب العالمین است…سوره حمد تسبیح عالم ترین و پاک ترین موجود مقرب خداوند است…
نکته ای دیگر اینکه “جبریل” روح الامین با “روح القدس” یکی نیستند…روح الامین بر قلب محمد القاء میکند آنچه را که روح القدس تفصیل داده است (و قرآن شده است) چه چیزی را تفصیل داده است؟ آن چارچوب اولیه (احکمت آیاته) را که از خداوند مستقیم دریافت نموده…
در انتها یک تخییل…شبیه به استانداردی در ارتباطات اینترنت و شبکه می باشد الگوی MVC…روح القدس مدل است پیامبر ویو می باشد و جبریل کنترلر است…بعضی مواقع و هنگام دریافت اطلاعات کوچک ویو مستقیما ار مدل میگیرد و کنترلر لازم نیست….خاک بر فرق من و تمثیل من
دیدگاه جدید دکتر سروش به مقوله وحی و کیفیت آن میتواند سرآغاز بزرگی برای فهم حقایق قرآن باشد و از این نظر جد و جهد ایشان را خدمت بزرگی به جامعه بشری میدانم. خداوند به ایشان طول عمر و سلامتی دهد تا از نظرات ایشان بیشتر بهره مند شویم.
مطالب ارائه شده توسط استاد حکیم و فرزانه جناب آقای دکتر سروش اظهر من الشمس است و در جهان عرفان گاه ظرافت بیان و دقت حمل معنا از این بیانات نیز روشن تر است. حال آنکه تمام این مطالب در نظر است و نه در عمل. در جهان عرفان سیر و سلوک و اتصال مستقیم و بدون واسطه به واحد در عمل چنان که در نظر جان گرفته یافت نمی شود. شاید در مقام درک عملی این مفاهیم جناب آقای محمدعلی طاهری کشف و ارائه طریق آشکارتری داشته باشند که بیانات اخیر آقای دکتر سروش مقدمات مفاهیمی ست که ایشان در مقام درک آنند. امیدوارم آقای دکتر سروش سری در کتاب ها و اتصالات معرفی شده توسط آقای طاهری زده تا قلم بران و جان مسلمانشان، مفاهیم را از سرچشمه وحدت و نه جستجو در یافته های عمومی شده کثرت نوش کنند و آب شیرین تر و گواراتری را جهت بیان در جامعه عمومی عرضه کنند.
من خواندم و لذت معنوى بردم !
سلامت و سرفراز و شادمان باشید.
صحبتی در مورد این نوشته اخیر دکتر سروش
در این که شکل وحی را در رؤیا یا در حالت خلسه که انتزاع روح از بدن میسرتر است بدانیم و مبنای تقریباً تمام صحبت دکتر سروش در این نوشته است مشکلی نیست و این طریقه تلقی از موضوع تلقی عارفانه و صوفیانهی درستی است که همان طور که خود ایشان هم بیان داشته دیگر عرفا نیز بدان معتقد بودهاند. به عبارت دیگر خدا در زندگی بشری پیامبر از این طریق سخن گفته است و چون از مجرای طبیعی بشری جایز الخطای بشری این گفتههای ماورایی جاری شده است بالتبع خالی از تبعات اختلاط با این مجاری خطا آلود نمیباشد مانند موارد ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه یا دستورات به ظاهر ضد بشری و ضد حقوق انسانی و امثالهم، در حالی که این حقیقت که اینها به هر صورت وحیانی و با هر فراز و نشیب و ضعف و قوتی از منبعی خدایی صادر شدهاند باعث شده است که مثلاً به وضوح ظرایف تکلم قرآن با انسانها در همه زمانها و شواهد اعجاب انگیز و معجزهگون عددی و علمی برای اثبات این که آن که با این قرآن با ما صحبت میکند خود خداست نه دیگری غیر قابل انکار شود. ایراد وارد به جناب سروش در جمله پایانی ایشان مشهود میشود: «حال که جاریشدن سیل و باریدن باران معلول علل طبیعی است، و رؤیا آنرا مستقیما به خدا نسبت میدهد، پدیدار شدن آیات در ضمیر پیامبر هم معلول علل بسیارست و شخص شخیص پیامبر علّت قریب آنهاست و همین است معنای فاعلیّت نبّی در پدیدار پیچیده و رؤیایی وحی.» در این جمله ایشان ناگهان خط بطلان بر سخنان پیشین خود میکشند که سعی داشتند اثبات کنند وحی خدا واقعاً وجود داشته است منتها به صورت رؤیا و خدا واقعاً وجود داشته منتهی مثلاً به صورت اتحاد با محمد. سخن پایانی ایشان میگوید پدیدار شدن آیات در محمد ناشی از تأثیرات خیالی شخصی محمد است که به خدا نسبت داده شده است و فاعلیتی از جانب خدا در آنها نبوده است. متأسفانه این مشی متناقض گویی فیلسوفان فلسفه بافی است که در آخر عمر هوس ماتریالیست شدن به سرشان افتاده است،
سئوالی تکراری و بی جواب از جانب جناب سروش :
آیا پیامبر خود پیام رویا فهم کرده است ، اگر چنین است چرا به جای صورت رویاها ، فهم خود از رویا به میان نیاورده تا نیازی به خوابگزار نباشد ؟
درود استاد عزیز
پس از سالهای دبیرستان و خواندن تفسیرهای مختلف، هر روز اعتبار پایههای نظری قرائت غالب از وحی و قرآن و نقش پیامبر نزدم سستتر شد و از جایی به بعد، شکی برایم نمانده بود که این قرائت در درونش ناسازگاری و تضادهای بزرگی دارد.
آشنا شدن با دکتر سروش (خدا طول عمرش دهد) بزرگترین گشایشهای فکری و نجات از دنیایی از تناقضات و نابسامانیهای دینی را برایم به همراه آورد. از خداشناسی تا قرآنشناسی و …
من هر روز منتظر گفته یا نوشتهای از دکتر سروش هستم. هر روز! نظریه رؤیاهای رسولانه را از اولین مقاله تا کنون دقیق دنبال کردم و بارها و بارها خواندم و از همان اول، گویی کسی سؤالهای چندسالهام را یکی یکی دقیق پاسخ میدهد.
دکتر سروش هنوز حرفهای ناگفته زیادی دارد؛ پارهای حرفها که گفتنشان احتیاطاً به تاخیر میافتد. اما انشاءلله به تدریج گفته میشوند. امیدوارم استاد سلامت باشند و عمرشان دراز.
نکته آخر اینکه خواندن آثار ایشان، در کنار غنای محتوایی و معنایی، زیباییهای ادبیای دارد که حقیقتا برای خواننده لذتبخش است.
بحث شیرین این دو استاد قران شناس میتواند سالها و شاید قرنها ادامه پیدا کند. ولی به نظر حقیر مشکل ما را اگر دو چندان نکند، حل هم نمیکند.
سوال این است که با توجه به اینکه قران سالها پس از فوت پیامبر تدوین شده، آیا این کتاب کلام محض افرینده گیتی است؟ پس آیات مربوط به سنگسار، زجر مجرم، زنان، برده داری…..همه احکام الهی است، ا اگر کسی منکر شد باید گردنش را زد؟
یا اینکه قران، همانند هزاران کتب نوشته شده در قرن ۷ میلادی است. آیا محمد از مزدکیان ساکن سوریه برای نشر آیات آن کمک گرفته؟
به نظر من، ما پاسخ درستی به این دو سوال نداریم. پس آیا بهتر نیست که اجرا دستورت الهی بر اساس قران را به دیگران تحمیل نکنیم؟
دیدگاهها بستهاند.