آنچنان سوخته این خاک بلاکش که دگر / انتظار مددی از کرَم باران نیست
انقلاب چهلساله ایران به التهاب افتاده است. ایران چون انباری انباشته از نارواییها و نارساییها، سقف خود را میشکافد تا هوایی تازه را تجربه کند. طبیعت و رعیّت با چشمان خشک میگریند و مظلومیّت خود را فریاد میکنند. روزگار بر ما سخت گرفته است. ز منجنیق فلک سنگ فتنه میبارد. راهزنان آزمند، هم از سفره طبیعت دزدیدهاند و هم از ثروت رعیّت! بارانی هم نمانده است تا بر مصائب ما بگرید. به دشت پرملال ما پرنده پر نمیزند.
حکّام مستبد و بیتدبیرمان را که نه از پشتیبانی ملّت برخوردارند و نه از کاردانی و کفایت، نمیدانم چه افتاده است که با جهان درافتادهاند. گویا هوس برافتادن کردهاند. خانه از پایبست ویران است، ولی خواجه در بند نقش ایوان است! خانه ناآباد وطن و دلهای ناشاد مرد و زن را دیگر نه توان جنگی مانده است، نه سودای انقلابی. سرها در گریبان است اما نه بهامید آنکه دستی از «غرب» برون آید و کاری بکند.
اینک در این روزگار بیفریاد، پیمانشکنانی به نیکخواهی ما برخاستهاند و وعده خوان پرنان میدهند که خود با تحریمهاشان، نان را از خانمانها ربودهاند. روزنههای نفت و نَفَس را بر ما بستهاند و مژده حیات و نجات میدهند. دست در دست جماعتی نهادهاند که در پیشانی و پیشینهشان جز داغ خیانت و خباثت نیست و بهجای بدیل اصیل میفروشند!
برجامی بود که میرفت تا مگر نیکفرجام شود، دل خَلقی بدان گرم بود و سردیهای زمانه را تحمّل میکرد. کاخ سفید در چشم محرومان، گویی سپیدتر شده بود و کدخدا خدایی میکرد. تندروان به حاشیه میرفتند و مداراگرایان، برتر مینشستند. اعتدال و مذاکره، رونقی و حرمتی تازه مییافت. ناگهان، از دل کاخ سفید، ظلمتی نامبارک رو نمود و خلل در روندی افکند که نقبی به نوربود. ماکیاولی از دل تاریخ دستافشانی و پایکوبی کرد و اهریمن نیرنگ و بد عهدی دندانهای سیاهش را نمود و خنده های مستانهاش، دندانههای کاخ و کنگره سیاست را لرزاند. دل خلقی شکست و حافظ دوباره در گوششان خواند:
پیر پیمانهکش ما که روانش خوش باد/ گفت پرهیز کن از صحبت پیمانشکنان
صاحب این قلم که از ناقدان زخمخورده و غربتگزیده و خونیندل است و کمترین مشروعیّتی برای حکّام بیدادگر ایران نمیشناسد، خود خواستار درآمدن دورانی است که سایه سیاه تبعیض و تباهی و بیرسمی و بیقانونی از سر ایران برگرفته شود و ایرانیان آگاه و آزاد، ایرانی نوین را پیافکنی و بازسازی کنند. نارساییها را بستُرند و نارواییها را بشویند، کهنجامه خویش بپیرایند و کام از زندگی برگیرند. و چون او بسیارانند. بانگ شان، بانگ قاطبه ایرانیان بیداردلی است که روی به جانب اجانب ندارند و دخالت هیچ بیگانه را در بیثبات کردن و تجزیه ایران نمیپسندند و همه به زبان حال و قال میگویند:
از من گمان مبر که بیاید خلاف دوست / ور متفّق شوند جهانی به دشمنی
نشستن دولتمردان آزمند آمریکا در کنار ورشکستگان و خرمنسوختگان بدنام سیاسی، به طمع دانگی چند و وعید سرنگونی حکومت ایران را دادن، بانگ شنیع و شومی بود که جز نفرت آزادگان را در پی نداشت. آیا نمیدانند که:
کس نیاید به زیر سایه بوم / ور همای از جهان شود معدوم
فاجعه دخالت آمریکا در عراق، خفتگان تاریخ را بیدار کرد تا دل به دخالت و حمایت اجنبی نبندند. نه از آمریکا پذیرفته است که آن تجربه تلخ را تکرار کند و نه ایرانیان چندان بیخردند که نجات خود را در تکرار چنان فاجعههای خونبار بجویند. ادعای همدلی و همدردی با ایرانیان، با تهدید و تحریم سازگاری ندارد. ایران را رها کنید تا رها شود.
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد/ نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد*
عبدالکریم سروش
سوم مرداد ماه ۱۳۹۷
*به بهانه نطق بی منطق مایک پمپئو برای ایرانیان امریکایی در کتابخانه رونالد ریگان .اول مرداد ۱۳۹۷
27 پاسخ
شعرگونه فوق فی الواقع علیه پاسخ غیرمنطقی امیر است ( مرداد۱۱، ۱۳۹۷ ).
عمرت رسید اربعین
اغلب خارج در کمین
پس ندانی چون بوده
حال و روز این توده
شاه بود شاخ اهریمن
بهر ستم بر میهن
نه می دانی زبان را
نه می بندی دهان را
نمی کنم خطابت
بسکه پرتست جوابت
با این قلیل سوادت
بارت باشد جهالت
جناب سروش !
بگذارید بجای دکتر یا استاد که موید جایگاهتان است ،لقبتان را کمی گستاخانه مخاطب قرار دهم نه وجه آکادمیکتان را که مرا یارای او نیست!
جناب سروش ، به نام غم و اندکی دل آزردگی در نقد این مرثیه ی شما با برش شعری از حضرت شاملو آغاز می کنم که :
” وینچنین گردن فراز
بر تازیانه زار تحقیر
گذشتن
و راه را تا غایت نفرت
بریدن.
آه، از که سخن می گویم؟
ما بی چرا زندگانیم
آنان به چرا مرگ خود آگاهانند.”
این چه دانم نمائی و ندانم گرائی نخبه طور دمار از روزگار سیاه من و من ها در آورده است. انفعال نخبه وار ، دونِ تحرک ناپخته ی یک شهروند کم سواد یا عامی چون من است. ما مورد هجوم قرار گرفته ایم ! مورد هجوم انفعالات سیاست مدارانه و تظاهر به تجاهل ِشیک . مورد هجوم حباب های رسمیِ رنگارنگ امید به پیش رو ، مورد هجوم آینه های خوش نقش و نمای گذشته ای که شکسته .
جناب سروش ، این مردم غمگینند . بی قرارند و بی سامان و نوع خاصی از بحران هویت و یاس فراگیر اجتماعی را درمانده ان .
هر کس از ما باید به خودش در خلوت وجدانش پاسخ دهد که چقدر در بی حرمت کردن شادی و قرار و سامان این مردمان به عمد یا به جهل دخیل و مشیر بوده است.
شما ، جناب سروش سنبل یک نسل هستید که علی رغم دانستن، گویا راه کجی را رفته بودید. شما به شدت چنین سنبلی هستید به تعداد سخنانی که رانده اید و نشری که داده اید . پس چرا اکنون کلمات معوجی قلمی می کنید که بسط چه دانم و ندانم گرائی ست. این سخنان اگر نگارنده اش دستی بود که هیزمی در آتش یاس من نیانداخته بود ، هم خوب می نمود و هم دلی می گشود. اما شما که (گویا) در این بدروزی چنان پاک دامن نیستید در این وانفسا هم به گمان من بهترین کار( شاید) این است که با همین روال و صنعت ادبی، نوشتاری بر دلجوئی و عذرخواهی از کسانی بنویسید که خود و چند نسل بعدشان به لحن و کلام و مقام و ربط، یا خطی از شما ، ولو ندانسته، اکنون آواره ی اقصای جهان اند و ایران برایشان ترانه ایست از مرز پر گهر که گاهی بر طنین اش اشکی می ریزند یا قاپی ست از تمثال رفتار وگفتار و کردار نیک که بر گوشه ای از دیوار خانه ی غربت شان آویخته است.
باری. به آنان که نام شما را بهتر از من می شناسند چیزی بگویید
به آنان که شاید امروز، فاخرتر و عاجل تر از حتی چون شمائی شریف به کار این ملک وامانده می آمدند و نیامدند !
اندکی صبر سحر نزدیک است.
سروش ، بد یاخوب ، نوک کوه یخی است که
از بنیان علوی علامه کرباسی سر براورده ، راه همان است و شیوه همان ، از ترجمه رساله عملیه توسط علامه ، با هدف حذف بخشی از سهم بازار دین فروشان تا طرح رویای رسولانه ا مروز ، همه و همه تلاشی بی وقفه در آوار برداری از کوه جهلی است که افکار و اذهان مارا در زیر خود مدفون کرده است.
ظاهرا آسان مینماید . اما معنی هزار را خشت زن میداند و بس.
چون شما ایران دوست هستید بجای شما انجام وظیفه میکنند.
کار از ادیبانه سخن گفتن گذشته است .ایرانیان در امواج فاجعه گرفتارند و جز اینکه خود را به دست تقدیر بسپارند چاره ای برای آنان متصور نیست .
دیدگاه ارسالی بنده درج نشده است.
سلام
جناب استاد، لطفا راه حل ارائه فرمایید، اکثر مردم ایران که نمیتوانند مانند شما و دوستانتان به نزدیکی کاخ سفید و غرب پناه ببرند و به غرب و کاخ سفید ناسزا بگویند!!
آیا دیدگاهها ی غیر خودی را حذف می کنید؟
آیا دیدگاهها ی غیر خودی را حذف می کنید؟
آقای سروش بگونه ای سخن می گوید که گویا خود در این فاجعه ی چهل ساله نقشی نداشته است. ایشان فراموش کرده اند که درست در همان ماههای اول انقلاب در حالی که اولین خشتهای این انبار انباشته از نارواییها و نارساییها بنیاد نهاده می شد، همان جماعتی که بزعم آقای سروش در پیشانی و پیشینهشان جز داغ خیانت و خباثت نیست و بهجای بدیل اصیل معرفی می شوند فریاد برآوردند که یاللمسلمین این بنیاد کج است ؛ بیایید از همین ابتدا مانع شوید، اما آقای سروش و امثالهم در مناظرات تلویزیونی با شوق و ذوق وافر و فیلسوف مآبانه در پی رد تئوریک ایدئولوژیهای رقیب و اثبات ایدئولوژی اسلامی بودند. همان جماعت باصطلاح جانی و خائن میگفتند آقایان ادعاهای نظری باید در عمل خود را نشان دهد و از همین الان نتایج سحر در کوچه ها و خیابانها (یعنی حملات وحشیانه ی عربدکشان و چماقداران و قمه کشان و لمپنهای مدافع ایدئولوژی سروش نشان، به سخنرانی ها و تجمعات و روزنامه فروشی ها و کتابفروشی ها) بوضوح صبح فاجعه بار آینده را نشان می دهد. اما فیلسوف ما چشم و گوش خویش را بر واقعیات صحنه عمل بسته بود و در خیالات تئوریک خویش غوطه ور بود. چندی گذشت دانشگاهها که آخرین رمق ها و جرعه های آزادی را در کالبد داشت را با همکاری جناب ایدئولوگ به بهانه ی انقلاب فرهنگی بستند و دانشجویان و اساتید را یا به زندان و یا گوشه قبرستان و یا کنج خانه فرستادند. اما جناب فیلسوف در رویای انقلاب فرهنگی بسر می بردند. و به آن جماعت خیانت پیشه حمله می کردند.دهه شصت با همه ی تلخیها گذشت و هزاران نفر از خیانت پیشگان به خاک خفتند و ایشان هنوز در حال تحول تئوریک بودند. دهه هفتاد رسید و جناب فیلسوف اینبار غزالی وار عارف مسلک شد و در روبنای ایدئولوژیک خود تغییر دادند. خواب و رویاهای خود را همچنان ادامه دادند تا وحی را نیز خواب و رویای نبوی پنداشتند؛ و البته اینبار عارف مسلکانه هنوز هم از واقعیات عینی جامعه فاصله داشتند، و به جماعت جانی و خیانتکار حمله می کردند. اما اینبار هم فکران سابق تحملش نکردند و ناچار شد رحل اقامت در دیار غرب افکند و از سایه ولایت قبلی به سایه ی ولایت بعدی پناه بردند و در همین حال ضمن دل داشتن در گروه اعتدال و دخیل بستن به دست پروردگان درگاه ولایت پیشین ، باز به جماعت خیانتکار و جانی حمله می کردند که گوی تمام آنچه رخ داده به گردن آنهاست. اینک اما تشت اعتدال از بام رسوایی به پایین افتاده. درستی هشدارهای همان جماعت جانی و خائن مثل روز بر همگان روشن شده و همه ادعاهای ایدئولوژیک جناب ایدئولوگ و فسلسوف و عارف نقش بر آب شده است. البته برای آن جماعت باصطلاح خائن و جانی از اول هم روشن بود. امروز جز همان جماعت جانی و خائن کس به میدان در نمی آید، چرا که سواران و سروران ایدئولوژیک همگی دست در غارت دارند. اما آقای سروش همچنان خویش را با شعر و غزلها و خیالات عارفانه و فیلسوفانه دلخوش داشته است. باز به آن جماعت حمله می کند و البته اینک به ولی نعمت جدید خویش نیز می تازد که چرا به نظام دست پرورده ی ایدئوژی ناب او چپ نگاه می کند. چرا اجازه نمی دهد تا در همه ی عرصه ها دخالت کند، و حال که از این سطوت و ابهت امپراطوری اسلامی، قند در دل سیستم و مدافعان تئوریک درونی و بیرونی اش آب می شو د، چرا یک باصطلاح دیوانه مثل ترامپ قصد دارد خواب خوش و رویاهای عارفانه ی ایشان و یارانشان را به هم بزند. و ایشان باز هم به همان جماعتی که بزعم ایشان داغ جنایت و خیانت بر پیشانی دارند می تازد. عجب جماعت سمجی هستند که هزاران بار در خواب و بیداری مرده اند و تار و مار و هلاک شده اند اما در همه جا نامشان در میان است و مقصر همه ی کاستی ها هستند. اما هستند.
آقای علی سون گرامی لخ والسا یک خود فروخته به سازمان سیا بود و برای چنین فردی البته که کمک گرفتن از اجنبی »حلال« است.
نظرات دوستی مشتی از خروار و نشان دهنده بلوغ فکری مردم ایران است بی شک آقای دکتر سروش مرد فرهیخته ای است ولی از طرفی هنوز بفهمی نفهمی هوای یاران قبلی خود را دارد درست است که او از جور رفیق جلای وطن کرده است ولی هنوز هم او در شرایط سخت هم پیمان مصباح خواهد بود بدون شک او فراموش نکرده است که برجام را از همان روز اول هسته سخت قدرت و شخص اول مملکت بی اعتبار کرد خیلی پیش تر از ترامپ
در این تیره گاه و گذرگاه سخت و دشوار….راه حل افاضه فرمایید…که این اطناب و ایجاز کلام و استدلال شما دیرگاهی است در خدمت تحکیم بنیاد های این استبداد بوده…اگر این بنیاد لرران دوام أورده پی ریزانی چون شما داشته….
دکتر ..دراین خاک و خون ملت سکوت شایسته تر است….
گیرم خود آورده اند…و خود قصد بردن دارند….
اگر به نحوست حاکمیت کنونی قلبا باوردارید…درنگ و تامل مناسب تر است…
مقاله بسیار نیکویی دکتر سروش نوشتهاند که عقیده اکثر ایرانیان است مردم از مجاهدین خلق متنفرند و دیگر علاقهای به شاه و خدایگان ندارن و چند نفری که شعار اشتباه می دهند از اعلیحضرتها چیزی نشنیده اند و اگر دل به حمله اجنبی ببندن ایران تبدیل به جوی خون می شود و هر قسمتی ادعای استقلال میکند گویی ایرانستان می سازند اکنون فردی خردمند ودلسوز مانند دکتر سروش باید جای رهبر را بگیرد و بدون خونریزی ایران را از این بحران نجات دهد ثابت شد رهبران فعلی نه اراده دارند نه می خواهند ایران را از گرداب نجات دهد رهبران با گفتن سخنان دشمن افروز امید دارند مردم متحد شوند و جلوی امریکا بایستن وگرنه خودشان اینیدر می دانند که وقتی ریگان جنگ ستارگان را به شوروی اشاره کرد انها فهمیدند امریکا به تکنولوژی برتری دست یافته که از هم پاشیدن و دیوار برلین را خراب کردن پس نباید مردم را بدبختر کنند و با خواری مثل جنگ دوم جهانی بروند کاش زودتر می رفتند و کشور به دست مردی عاقل می افتاد
افای سروش چگونه باید با شما توافق کنیم که نطق پامپئو بی منطق بود؟
هنگامی که شرایط بر شما در ایران سخت شد ایران را ترک کردید و به کشور پامپئو نقل مکان کردید. هیچ از انسان هایی که عزیزانشان توسط حکومت ایران نابود شدند حسی دارید که اینچنبن همه را در یک غالب می گنجانید. عدالت خوب دیدن است. گوشه ای از وجود شما و بسیاری از دینمداران صدر انقلاب و البته چپ گرایان همیشه بر همان اصولی که باعث تندروی و بیچارگی مردمان ما شد پایفشاری میکند. نتیجه ان جمهوری اسلامی خواهد بود حتی اگر شما به قول خودتان هیچ مشروعیتی برای نظام فعلی قایل نباشید. زمان و مجال نیست تا با هم بسیاری از مواضع متناقض و رفتارهای تند و ناشی از عصبانیت شما را با هم دنبال کنیم.
به نظر میاید که فرهیخته ای مثل شما سخت در کشمکش است که چه بگوید و چه انتخاب کند ولی ما انسان های معمولی با تحولات به جلو میرویم و معطل تناقض ها و کینه های شما نمیمانیم. البته به مانند بسیاری از چپ گرایان و اصلاح طلبان و دینمداران انقلابی یابق و فعلی شما ازاد هستید به صورت غریبی متناقض رفتار کنید و نظر بدهید. شب تاریکی همه ما رو پوشانده است ولی ازادی با همه دردسرها خواهد رسید. نه تنها ازادی از دست زورمداران داخلی و خارحی بلکه ازادی از دست معلمان و نسخه پیچان.
با سلام
آیا اطمینان دارید که با باقی ماندن اینان تا چند سال دیگر وضع ما بهتر از عراق خواهد بود؟
اینگونه که اینها پیش میروند تا ده سال دیگر هیچ از ایران باقی نخواهد ماند.
این کمترین که در بحث های تئولوژیک جناب آقای سروش مخالف نظرات و تئوری های ایشان هستم، بخاطر این پیام و نوشته بر ایشان درود میفرستم۰
به هموطنانم نیز عرض میکنم که فریب دروغگویان و پیمان شکنان را نخورند۰
اردشیر زاهدی و داریوش همایون هم احساس خطر از سرنگونی اینچنینی میکنند۰ عقل را بر احساس باید غلبه داد۰
آقای دکتر سروش ؛چه خوش گفت مولانا :نازنینی تو، ولی در حد خویش_الله الله پا منه زاندازه بیش!!!در وصف وضعیت اسف بار کشوربه اعلی علیین پرواز کرده ائید،ولی به یکباره در تصمیم گیری وتوصیه سیاسی به غرب و در صفحه شطرنج سیاسی همه چیز را فرو نهاده ائیدوبه قول معروف از عرش به فرش سقوط کرده ائید.اخیرا غالب سیاسیون همه به سراغ آموزش وتوصیه های پای تشکی، کشتی گیر رقیب رفته اند واصلا توگوئی کشتی گیرر جز خوانشان در این میان خود نبوده ونیست!!!آقا ،تو به ولی فقیه جامع الشرایط وطن بر باد ده ،پند واندرزبده ،بی خیال حریف ورقیب…در تعجب از آقای دکتر سروش است که به رقیب پیشنهاد می کند در مقابل دشمنی یاغی وحرف ناشناس وزبان نفهم از سلاح های خود ش استفاده نکند!!! که بلاخره این دشمن بعدها به واسطه پیری وبیماری در خواهد گذشت!!!عجب،که اینطور؟!!!آقا راستی خودت ،اگر جای ترامپ بودی ؛چه می کردی :میگذاشتی دشمنت به شما اسائه ادب وفحاشی کند،به هم پیمانانت آسیب وارد کند،در دفاع از تروریسم وکمک به خرابکاریها در جهان حد واندازه را فرو بنهد وبه قلع وقمع رقبای سیاسی خود که بلاخره تحت قاعده دشمن دشمن من ،دوست من است ،امان وحیات ندهدوگروگانگیری را پیشه تمامی ایام عمر چهل سالگی خود کند وهمچنان بیخیال همه چیزو چون طاووس مست بخرامد ؟!!نه آقای دکتر سروش ،شما نمیتوانید به غرب آموزش بدهید وراه پیشنهاد کنید.حقیقتا فعلا تا اطلاع ثانوی مرگ وحیات جمهوری اسلامی در دستان ولایت مطلقه آنست وبه احدی در این میان دراختیاروقدرت نگشاده است%
سلام و عرض احترام خدمت آقای دکتر سروش و همه دوستانی که اظهار نظر فرمودن.
همانگونه که آقای دکتر فرمودن، مشتی راهزن بر مملکت فرمانروایی میکنند که تدبیر آنها، چپاول و به تاراج بردن ثروت کشور و مردم است.
این راهزنان دیو سیرت، هزینهی اعتراض و نافرمانی مدنی را به حدی بالا بردهاند که کمتر کسی یارای خروش و فریادی دارد. قتل و تجاوز و شکنجه و زندان پاسخ آزمندان حکومت به معترضان است.
در این اوضاع و احوال است که جمعیت جوان کشور، در انتظار بیگانه نشستهاند، زیرا با کسی که با گلوله و شکنجه و بیداد با شما رو رو میشود، فقط با گلوله و آهن میتوان سخن گفت،!
از طرفی نه تنها گروههای اپوزیسیون، مانند سازمان مجاهدین و سلطنت طلبان، جایگاهی در عموم مردم ندارند، بلکه هیچ فرد یا گروه دیگری نیز نماینده مردم نیست و هیچ گروه مرجعی در جامعه ما که دارای مقبولیت عامه باشد وجود ندارد.
مردم سرخورده و بی پیشرو، سرگردان و سردرگم شدهاند. که جوانان دهه شصت از زمره این مردم هستند که به هیچ چیز و هیچ کس باور ندارند و دور نیست که در این سردرگمی چشم به راه بیگانگان بنشینند!
بالا رفتن هزینه اعتراض و نافرمانی مدنی تبلیغ همان راهزنان مسلط بر کشور است ، رفسنجانی زمانی گفت که ، مگر چقدر میتوان افراد را زندانی کرد ، تازه این حرف در زمانی زده شد که نظام مقدس مانند امروز تحت فشار از داخل و خارج کشور نبود ، با متزلزل شدن نظام اراده برای سرکوب در مزدوران نظام هم سست میشود .
ریزش در طرفداران نظام مقدس به حدی رسیده است که دیگر امکان پر کردن میدانی چون میدان انقلاب از طرفداران خود هم برای نظام باقی نمانده است و هر سال سالروز حماسه ۹ دی برگزار میفرماید .
عوامیت حاکم بر بروز انقلاب نتیجه اش وضعیت امروز ایران عزیز است که بعضی از مردم هنوز در به خودباوری نرسیدن که دست برسینه این حاکمیت ریاکار بزنن تا مردم درعالم دوگانگی وریاکاری سیر کنند سرنوشتی بهتر از امروز نخواهند داشت
با عرض سلام. چند نکته به نظرم آمد که در زیر مینوسم:
۱-برجام، به جز پروپاگاندا، هیچ آثر مهمی در زندگانی ایرانیان نداشت چون پولهای آزاد شده از بولکه به خزانه ملت بر نگشت
۲-شرایط حساس کنونی نتیجه اشتباهات ۴۰ ساله و سیاستهای غلطی است که تا به امروز هنوز دنبال میشود
۳-هیچ چیز آبدی نیست، با برجام، یا، بیبرجام، حکومت اسلامی هم به دلایل که بر همه مشهود است به پایان خود نزدیک است.
۴-چند سال به پایان این تراژدی مانده و پایان این تراژدی چه گونه خواهد بود را هیچ کس نمیداند، ولی خوشآیند نخواهد بود
۵-آقای لیخ والسا، رهبر سندیکا در لهستان و فعال آزادی و دمکراسی میگوید درخواست کمک از بیگانه برای رسیدن به آزادی در صورتیکه به منافع ملی صدمه نزند اشکالی ندارد. ایرانیان نیز میتوانند از دیگر کشورها بخواهند که به عوض تحریم و جنگ به گروهای مستقل که برای ایجاد یک ایران یکپارچه، سکولار، و دمکرات کمک کنند.
تا آنجا که من میدانم ما ایرانیان هننوز چنین گروهای را تشکیل نداده ایم. از ماست، که، بر، ماست
هیچ ایرانی وطن دوستی خواهان دخالت اجنبی در امور ایران نیست ، ولی ایا اجنبی تر از حاکمان ایران هم وجود دارد . دستبردی که انگلیس و امریکا در بیش از یک قرن به منافع ملت ایران زده اند عشری از اعشار خسارت اجانب استیلا یافته بر مملکت فلک زده ما هست . اندوخته رضا شاه هنگام خروج از ایران شصت میلیون پوند بود و اندوخته پسرش ۸۰۰ میلیون دلار . پدر و پسری که دست نشانده انگلیس و امریکا خوانده میشدند !
اول از هر چیز ، شما این اعداد و ارقام را از کجا آورده اید؟! ۸۰۰$ ملیون و ۶۰$ میلیون سند و مدرک دارید؟! در ۱۰۰ سال گزشته کدامین شاه یا دولت یا هرچه میخواهید بنامید بیشترین خدمت را به مردم ایران کرده اند؟! مگر شاهنشاهی متعلق به یک خاندان است که خود را از این ارثیه الهی محدود میکنید؟! ۵۰۰۰ سال شاهنشاهی با افتخار در کارنامه تاریخ ایران وجود دارد ،
طعنه زدم برنایی
کژ کرده اید بنیادی
این خط کجایش کج بود
کسر شاخ کسرایی؟!
آن مکارک می لافید
هستم فر یزدانی
چو برمیخاست داد خلق
کارش می بود فراری
شاکله بود چون چنان
نمیشد کرد هر کاری
لیکن زینهار انقلاب
نی یک فرض رحمانی
باید نوشی شوکران
تا نوش جان بنمایی
دون اصلاح افسادست
اینک ذکر قرآنی
یا می توان هجرت کرد
گر نبودت امکانی
شما هم تبع شعر دارید و یک دنیا فاصله که البته باید بپیمایید، بنده از ۴۰ سال عمری که إز خداوند گرفتم ۳۵ آن را خارج از ایران بودم. روشن صحبت کردن حداقل برای عنوان کردن دیدگاه کمک بزرگی برای رسیدن به بلوغ اجتماع خواهد کرد.
دیدگاهها بستهاند.