۱-دموکراسی پیش و بیش از هر چیز یک روش است؛ روشی معلوم با نتایج نامعلوم، روشی برای حکمرانی خوب با مولفههایی چون توانمندسازی شهروندان، مشارکت سیاسی شهروندان، بسط جامعه مدنی، گردش نخبگان سیاسی؛ اما نهایتا با هدف توسعه!
به دیگر سخن دموکراسی خود به تنهایی هدف نیست بلکه وسیلهای است برای رسیدن به توسعه، در حالیکه توسعه نیز خود خادم مفهوم دیگری است بنام قدرت ملی و امنیت دولت-ملت.
به دیگر سخن دموکراسی، توانمندسازی را از فرد شهروندان شروع میکند و با وساطت جامعه مدنی و جامعه سیاسی پروژه توانمندسازی را به سطح دولت و کشور می رساند.
به همین لحاظ است که جامعه دموکراتیک با جمع سینرژیک توانمندی های فردی خود اجتماعی است نه تنها با سطح توسعه، رفاه و آزادی بلکه همچنین یک واحد دولت ملی با توان بقا و استمرار سرزمینی، امنیت ملی و بازدارندگی نیز هست.
کشوری که توان دفاع از خود در برابر مخاطرات امنیت ملی را نداشته باشد قطعا امکان تحقق مناسبات دموکراتیک در سلسله مراتب سیاست داخلی خود را نیز نخواهد داشت. کشوری که از امنیت خود اطمینان نداشته و امکان همزیستی و همکاری صلح آمیز با سایر واحدهای ملی در عرصه سیاست خارجی را نداشته باشد در سیاست داخلی نیز در چنبره دموکراسی-امنیت ناگزیر از اتخاذ رویکردهای دموکراسی پرهیزانه خواهد شد.
۲-آرمان آزادی خود بر دو پایه مفهومی «بگذار بگذرد» و «بگذار بگذراند» استوار بوده بین آزادی از سویی و گردش آزادانه کالا و سرمایه و همچنین مرز زدایی از نظم جهانی ارتباط دوسویه برقرار می سازد.
غایت آزادی تشکیل جمهوری و غایت جمهوری نیز جمهوری جمهوری ها، برداشتن مرزهای ملی و ایجاد کنفدراسیون ملل است . کنفدراسیون مللی که خود متضمن صلح پایدار و همیشگی در مناسبات آدمیان نیز هست. امری که در جهان امروز نمونه ناتمامی از آن در اتحادیه اروپایی تحقق یافته و در پهنه ای از شرق مدیترانه و همسایگی خاورمیانه تا شرق اقیانوس اطلس شاهد تجمیع دموکراسی ها ، همافزایی آنها ، کمرنگ شدن دولت و مرزهای ملی و نهایتا تحقق صلح و آزادی توامان هستیم.
پس در آرمان «لسه پسه» آزادی با مفهوم مرز گره میخورد و با نسبت «مرز بیشتر ، آزادی کمتر» مواجه می شویم.
نظم لیبرالی روابط بین الملل نه از کثرت مرز و افزایش دولت-ملت ها بلکه از وحدت و کاهش دولت-ملت ها دفاع می کند. وحدتی که نهایتا جمهوری ها را در کنار یکدیگر قرار داده جمهوری جمهوری ها را سامان دهد.
جمهوری جمهوری ها که ایده وودرو ویلسون در تشکیل جامعه ملل ، نهاد داوری بین المللی و سایر سازمان های بینا دولتی از زمینه های بایسته تحقق آن بوده و هست.
۳-حال با فرض «مرز کمتر ؛ آزادی بیشتر» می رسیم به فرض «مرز بیشتر ؛ آزادی کمتر»!
در نظم لیبرالی روابط بین الملل که غایت آن از میان برداشتن مرزها و انحلال دولت-ملت ها به نفع کانون های اقتدار سیاسی جهانی است ؛ تجزیه دولت-ملت های موجود و تشکیل دولت-ملت های جدید نه تنها کمکی به بسط آزادی نمی کند بلکه خود تحدید آزادی است.
در چنین رویکردی انهدام هیچ واحد سرزمینی بقایای آن واحد سرزمینی را به دموکراسی و آزادی بیشتر رهنمون نخواهد ساخت.
آنچه که در جهان واقع نیز از تجربه فروپاشی های اتحاد شوروی و یوگسلاوی در دهه ۹۰ برای مان باقی مانده حکایت از همین نکته دارد که فروپاشی سرزمینی نه تنها دموکراسی به بار نمیاورد بلکه اقسام ژنوسایدها میتواند که کمترین رهاورد آن باشد.
۴- حال می رسیم به پرسشی سترگ درباره کشورهای در حال گذار به دموکراسی و آن اینکه اگر بین حفظ واحد سرزمینی و گذار به دموکراسی مجبور به انتخاب در تقدم و تاخر زمانی ( و نه ذاتی) بودیم در این صورت چکار باید کرد؟
آیا باید هیجان زده و دست فشان به ظن آنکه دموکراسی در گرو فروپاشی رژیم سیاسی موجود است به سوی آن رفت و از تعهد به تمامیت سرزمینی و منافع ملی غافل شد؟
واقعیت آن است که گرچه ملی گرایی و دموکراسی خواهی نه تنها تقدم ذاتی بر هم ندارند بلکه چنانکه آمد دموکراسی خواهی نهایتا در خدمت قدرت ملی و توسعه قرار داشته و در تحلیل نهایی دموکراسی خواهی رویکردی ملی گرایانه نیز هست اما عدم توجه به تقدم زمانی این دو می تواند که نتایج فاجعه باری برای کشورها به بار آورد.
یک دولت-ملت در شرایطی که از استمرار و بقای خود اطمینان نداشته باشد نمیتواند به ریسک دموکراسی آن هم بهویژه از نوع دموکراسی موجی و برون زا که در اتاق فکرهای کشوری دیگر طراحی شده باشد تن در دهد.
ما ایرانیان در حال حاضر با سنخی از دموکراسی خواهی موجی از سوی دولت امریکا درباره ایران مواجه هستیم که اتفاقا با انگشت نهادن بر شکاف های منهدم کننده جامعه و کشور ایران بویژه شکاف های قومی و مذهبی پروژه خود را شروع می کند.
امریکا امروز وزیر خارجه ای چون پمپئو دارد که صراحتا از عنوان «ملت های ایران» استفاده میکند و شوربختانه برخی دارندگان شناسنامه ایرانی نیز برایش کف می زنند.
امریکا امروز مشاور امنیت ملی چون جان بولتون دارد که بیش از ۱۰ سال پیش صراحتا بحث انهدام ژئوپلتیکی و سرزمینی ایران را وسط کشید و از شرورانه و سرکشانه بودن ژئوپلتیک بزرگ ایران دادِ سخن به میان آورد.
در چنین شرایطی که سخن از بقا و انهدام واحد سرزمینی ایران است بنظر میرسد که تقدم ایرانخواهی بر دموکراسیخواهی بیش از هر زمان دیگری برجسته میشود.
چه آنکه اگر ظرفی بنام ایران وجود نداشته باشد تا حامل مظروفی چون دموکراسی و حقوق بشر باشد ، دیگر چنان مظروفی نیز فاقد موضوعیت خواهد بود.
میتوان با قدری تاخیر و تاخر به دموکراسی رسید اما اگر ایران مان ویران شود نظم بین الملل دیگرهیچگاه فرصت بازآفرینی آن را به ما نخواهد داد!
10 پاسخ
بجلی سعی کم اثر برای فخیم نوشتن ، درست و عاقلانه بنویسید . این ایران خواهی که شما از خودت تراوش فرمودی ربطی به دموکراسی خواهی ندارد. تهش میخواهی بگویی جمهوری اسلامی را به علت دموکراسی نزنیم مبادا ایرانیت از دست برود. اینقدر کوته بینی نوبر است از ایران چه مفهومی و چه ژئوپولتیکی تقریبا دیگر چیزی نمانده و برای آنکه تحقیقا نابود نشود باید اتفاقا فرض دموکراسی را به او ارجعیت داد. دموکراسی هم چیزی نیست که در منزل ابوی شما یا حوزه علمیه یا حزب محبوب شما تعریف شود یک تعریف آکادمیک دارد که از سودان جنوبی تا سوییس یکسان است حالا آمریکایی آنرا بگوید دیگری …
این سطور که شما بافتی ظاهرا بیشتر برای این بوده که فقط چیزی نوشته باشی .
این اصطلاحات نیمه ناقص که احتمالا از پاس کردن چند واحد درس به شما رسیده دارای مفاهیم بسیط تری ست که گویا شما یا در نیافته ای … یا فقط تورق کرده ای.
افرادی که برای رسیدن به زندگی بهتر پا به فرار گذاشته و در غرب روزگار می گذارند بهتر است در امور داخلی کشورهای دیگر (ایران) دخالت نکنند! آن ایرانی که مردمانش در تا ابد در نکبت و بدبختی زندگی کنند همان بهتر که نباشد. اگر شما راه حلی برای ایران یکپارچه و پیشرفته ندارید بهتر است سکوت کنید!
با آقای عارف موافقم
آقا پیمان مغالطات لفظی ومفهومی فروان از همین نکته آخری مقاله واضحا پیداست وبنده از جنابعالی سئوال می کنم که اگر قرار باشد بین ایران ودمکراسی یکی را انتخاب کنی ،کدامیک را نهایتا ترجیح خواهی داد.به نظر می رسد: شما هم طالب خدا وهم خواستار خرما هستید ولی باید بدانید مع الاسف دمکراسی نه تنهاوسیله ؛بلکه همچنین هدف است.اینهمه فرار مغزها از کشور برای دمکراسی وبخاطر دمکراسی است ومتاسفانه عامل ملیت همچنان رهزن جنابعالی در نگارش چنین مقاله ائی است.اگر بنده در کشوری زندگی کنم که از در ودیوارش بیعدالتی ،دیکتاتوری وقطعا تبعیض مذهبی وقومی ونژادی وعقیدتی وخطوط قرمزهای متلون ومتنوع (بخوان خودی وغیر خودی وشهروند درجه یک یا دوبودن )بر آن حاکم باشد ،یا باید در چنان جوامعی ماند ن وجنگید ن همزمان را توام کرد(بقولی شب وروز به پیکار بود ونتیجه هم که ناپیداست ومبهم) ویا همچون هزاران ایرانی جلای وطن کرد.
دمکراسی؛ توسعه را وبخوان یعنی امنیت ،عدالت ،قانونمداری ،تفکیک قوا ،امکان انتخاب دیگری و…در بطن خود دارد ولذا خودش عین هدف است.هرچند وسایل رسیدن بخود را نیز در اندرون حمل می کند.اخیرا در همین سایت مقاله دیگری از آقای علوی تبار خواندم که گویا انتخاب روش دموکراتیک موجب کوچک شدن ویا تضعیف دولت است.بایدش گفت این چه سخنی است که شما نمونه کاملا عیار امریکا ،کانادا ،انگلستان ،فرانسه و…داریدوهرگز نه دولتها ضعیف ونه،کوچک وناتوان از اجرای حاکمیت اند.البته اگر از کاهش دامنه نفوذ بر زندگی شهروندان در چنین جوامعی سخنی هست که آن عین دمکراسی وعین مطلوبیت است وگرنه بفرمائید در کشورهائی مثل کره شمالی ،ایران ،سوریه ،عراق و…زندگی کنید .بگذریم از برخی دیکتاتوریهائی که حاکمیت ها در آن لائیک(روا دار) هستند ولذا می بینی که زندگی در آنها بمراتب ساده تر از حاکمیت های ایدئولوژیک مثل ایران وچین و…ویا توتالیتری (بخوان تمامیت خواهی)مثل روسیه است وهمچنین از عجایب است که می نویسید:”…توسعه خود خادم مفهوم دیگریست بنام قدرت ملی وامنیت دولت -ملت…” !!!این تخیف وافزودن بار ارزشی خادم یعنی نوکر به توسعه برای چیست؟!!آیا در نگارش نباید اینها را لجن مالی به حساب آورد؟!! لابد منظورتان اینست که توسه بر قدرت ملی می افزاید وامنیت را برای دولت-ملت تحکیم می بخشد.ولی می بینید همچنان که از قدرت ملی برای بسط توسعه میتوان استفاده کرد،امنیت دولت -ملت نیز می تواند ضامن توسعه باشد.
می نویسید که کشور توان دفاع از خود مقابل مخاطرات امنیتی را نداردولذا امکان تحقق مناسبات دمکراتیک رادر سلسله مراتب سیاست داخلی نیز نمی تواند ضمانت کند…از این اهانتها باید اندوهگینانه در گذشت: ملت ایران هشت سال جنگ نادلانه وجنایتکارانه را به صبوری تحمل کرد وخم به ابرو نیاورد؛هشت سالی که شش سال آن بواقع تحمیل داخلی بود!!! دمکراسی عین عدالت است وهمچنانکه هیچوقت نمی توان ونباید به بهانه های مختلف حتی دینی ومذهبی ونژادی ،عدالت را فرو نهاد وپائین ترنشاند ما نمی توانیم ملیت وکذا یکپارچگیهای داخل مرزی را مقدم بر دمکراسی به حساب بیاوریم که خبطی عظیم خواهد بود.همچنانکه به عدالت نیاز داریم به دمکراسی نیز احتیاج است وآن رکن رکین واساسی ومقدم بر عدالت است وتوان گفت بدون دمکراسی امکان برقراری عدالت واقعی یوتوپیاست.
بنده با این جمله شما هم همدلی ندارم:..” غایت آزادی تشکیل جمهوری و غایت جمهوری نیز جمهوری جمهوری ها، برداشتن مرزهای ملی و ایجاد کنفدراسیون ملل است .”.بنده می گویم حکومت جمهوری (بخوان حق انتخاب دیگری ونه هر جمهوری از نوع مضا ف اش!!!)میتواند به بسط دمکراسی وآزادی کمک کند.غایت آزادی جز زندگی سعادتمندانه چیز دیگری نیست ولذا میتوان در جمهوری جمهوریها زندگی کرد واحساس آزادی را نداشت.
باقی مطالبی که آورده ائید ،قطعادر چهار چوب حق وحقوق ملیتها،فدرالیزاسیون و…قابل بحث ومناقشه هست وفکر می کنم بعد از تشکیل یک حاکمیت دمکراتیک ودر یک مجلس ملی با نمایندگان منتخب وقانونی ملیت های مختلف داخل کشوری میتواندمورد بحث ورای گیری وتوافق باشد%
در خاتمه مجددا عبارت من در آوردی دیگری را افزوده ائید که پاک نشاندهنده غفلت مولف محترم است:”… واقعیت آن است که گرچه ملی گرایی و دموکراسی خواهی نه تنها تقدم ذاتی بر هم ندارند بلکه چنانکه آمد دموکراسی خواهی نهایتا در خدمت قدرت ملی و توسعه قرار داشته و در تحلیل نهایی دموکراسی خواهی رویکردی ملی گرایانه نیز هست اما عدم توجه به تقدم زمانی این دو می تواند که نتایج فاجعه باری برای کشورها به بار آورد…”.ملی گرایی کجا؟!!ودمکراسی خواهی کجا؟!!آقا لطفا دوغ ودوشاب را در هم نیامیزید وسفسطه ومغلطه را جای منطق قرار ندهید.همچنانکه سئوال علم بهتر است یا ثروت غلط است واصلا دو جنس متفاوت را که عیار سنجش جداگانه دارند نباید برابر نهاد ومقایسه کرد.ملیت را تعریفی جداست همچنانکه دمکراسی را وجای تعجب وتاسف است که در سایت وزین زیتون با همچون مقایسه هائی مواجه باشیم!!!ملیت تعیین کننده پیکره انسانهای هم نژاد یک سرزمین مشخص است که دارای فرهنگ وزبان وسنن مشترکی هستند ولی دمکراسی اصول وقواعدی است که روابطی عدالت محور ومنطقی وسعادتگرارا بین کلیت بشریت خاکی متکفل ورهنمون است.صحبت از تقدم ذاتی اینها ویا تقدم زمانی اینها که عدم توجه به آن فاجعه باشد؛همانقدر بی معنی وسر بریدن یکی در پای دیگری است که اصلا موقع صحبت از دمکراسی سراغ رنگ نژاد وملیت وحاکمیت ویکپارچگی مرزها رفتن ؛چراکه دمکراسی از آنان بی نیاز هست ومیتوانی جلوتر، ملیت ایرانی داشته باشی وفرسنگها از دموکراسی فاصله!!!پایدار باشید%
با سلام. میگفتند که ما باید دو دستی این نظام را نگاه داریم که فروپاشی نشود. اکنون دگر دیر شده و نظام در اثر اشتباهات خود به سرا شیبی سقوط نزدیک است. احتملا این این سقوط به دموکراسی منجر نخواهد شد. معمولا از وسط یک هرج و مرج یک دیکتاتور ظهور میکند. از یک حکومت دینی مستبد نمیتوان به دمکراسی رسید. آینده مبهم و تاریک است.
پیشنهاد مشخص نگارنده محترم در شرایط کنونی چیست؟ من معتقدم که دست حاکمیت برای مذاکره ای حتی بگی نگی برابر کاملا خالیست. یا حکومت با تمام ژست های دروغین و هارت و پورت های توخالی در پشت صحنه مشغول مذاکره هست که در این صورت باز سر مردم کلاه خواهد رفت. یا اینکه آنقدر درایت و شهامت دارد که برای رفع مخاطرات به اقداماتی اساسی در عرصه سیاسی و اقتصادی دست بزند.
انسان های میهن دوست بسیاری راهکارهای برون رفت از این شرایط را پیش روی حکومت گذاشته اند:
1- در عرصه سیاسی آزادی فوری زندانیان سیاسی و رفع حصر، آزادی مطبوعات و احزاب، حذف نظارت استصوابی و برپایی انتخاباتی کاملا آزاد، ممانعت از دخالت نظامیان در امور سیاسی کشور و روابط خارجی کشور و … صروری ترین اقداماتی هستند که حکومت باید بدانها تن دهد.
2- در عرصه اقتصادی اما حاکمیت باید گام های بمراتب دشوارتری را بردارد، در کنار مبارزه جدی و مصمم با فساد و فاسدین اقتصادی باید ساختارهای قدرت در اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی را تغییر دهدو نیز ساختار این اقتصاد نفتی را اصلاح کند. بدین منظور باید بانکها و موسسات مالی غیردولتی، که با خلق نقدینگی به طور بیوقفه بر آتش تورم دمیده، و از این رو سلب مالکیت از فرودستان کرده و باعث تشدید شکافهای طبقاتی می شوند را ادغام و ملیکند. راه برونرفتی از وضعیت فعلی نیست، مگر سلب مالکیت از سلب مالکیتکنندگان!
این همه از عهده تیم ها و محافل (چه نیاورانی و چه غیر نیاورانی) اقتصادی ای که در سی سال گذشته سیاستی را دنبال کرده اند که نتیجه اش آن شده که امروز شاهدیم ، بر نخواهد آمد و اصولا غیر ممکن است.
آیا حکومت دست یاری به سوی کارشناسان دلسوز ایران و ایرانی دراز خواهد کرد و تاب و توان این اصلاحات را خواهد داشت؟ بعید میدانم.
احسنت…درود بر شرفت هم وطن
ما که نفهمیدیم نویسنده چه میخواهد بگوید با ردیف کردن ” بگذار بگذرد ” و بگذار بگذراند” و این آرمان “لسه پسه” !
با آقای عارف موافقم. شکل گیری دولت- ملت ها در همه جا از قرن هیجدهم ببعد مقدم بر تاسیس نطام دمکراتیک بوده است. شایدتنها دو کشوری که دولت- ملت شان با نظام دمکراتیک شکل گرفت آمریکا درقرن هیجدهم و هند و در قرن بیستم بودند- که البته آن هم با اگر و اما همراه بود. در ایران ما هم تا مبانی واقعی دولت- ملت تحکیم نشود، دمکراسی مجالی برای عرض اندام نخواهد یافت.
ایران چه با رژیم چه بی رژیم، شهرستانهایش، بخصوص مرزی ها، ویران هستند و استثمار شده توسط مرکز. این صحبتها فقط به درد پایتخت نشین ها میخورد، که منافعشان همواره تامین بوده و کوچکترین کاستی تجربه نکرده اند. برای مرز نشین ها نه امنیتی هست و نه رونقی و با این مدیریت ناکارمد، نه حتی طبیعتی که به آن دلخوش باشند.
بی جنگ و با جنگ، مرز، یعنی استثمار. یکپارچگی از نظر کسانی که می گویند حفظ ایران بر دموکراسی ارجحیت دارد، ایران یعنی تهران. بیغوله ای که مدام بزرگتر و بزرگتر و بلعنده تر می شود.یعنی تنها علت وجودی مابقی شهرستان ها برای این است که از آنها باج و خراج گرفت، به منابع شان هر طور که خواست و اراده ی پایتخت است، دستبرد زد، مردمانشان را تحقیر کرد آنچنان که هر نوع سرمایه ای به سمت تهران سراریز شود. شاهان قاجار مرده اند، اما تفکرشان عجیب نفس می کشد.
دیدگاهها بستهاند.