تحول تازهای در ایران جریان دارد: خواستههای مادی و معیشتی به صراحت بیان میشوند، و وجاهت اخلاقی و معنوی پیدا میکنند. پیش از این نیز، در بنیاد بسیاری از اعتراضات و جنبشهای اجتماعی، خواستهای مادی و معیشتی وجود داشت. اما آنچه مادی بود به صراحت بیان نمیشد، ترجمه میشد به زبانی اخلاقی و همان زبان، بنیاد مادی اعتراضات را لاپوشانی میکرد.
اصولاً زبان صریح مادی، یک زبان خصوصی بود. به کرات میشنیدی بسیاری در یک گفتگوی رو در رو، از بیکاری و گرسنگی و کمبود مادلی بنالند. اما هم او که در گوش تو از دشواریهای زندگی مادی مینالید، وقتی در یک اعتراض سیاسی شرکت میکرد، از عدل امام علی میگفت، از قیام امام حسین دفاع میکرد و به یزید و معاویه حمله میبرد. زبان اعتراض نمادین و انتزاعی و کلی بود. متکی بود بر ذخائر معنوی که در انبار دین یا ملیت یا هر سرمایه اجتماعی و فرهنگی دیگر اندوخته بود.
خواست مادی و دنیوی، به خودی خود وجاهت نداشت، چندانکه ذهنیت عمومی را بسیج کند و به صراحت بیان جمعی پیدا کند.
در اعتراضات پراکندهای که طی هفت هشت ماه اخیر در ایران جریان دارد، شاهد تحول تازهای هستیم. مردم به صراحت از گرسنگی و بیکاری میگویند، از حقوق پایمال شده شان، از افزایش حقوق صنف خود سخن به میان میآورند و خواهان افزایش امکانات مادی زندگی روزمرهشان هستند. بدون هیچ واسطه، بدون هیچ نماد و واسطهگری زبان اسطورهای یا نمادین.
این تحول به این معناست که زبان اسطورهای و نمادین وزن پیشین خود را از دست داده است. مهمترین زبان نمادین در فضای فرهنگی جامعه ایرانی دین است. جمهوری اسلامی، طی چهاردهه، زبان و سرمایههای کلام دینی را خصوصی کرده است. به این معنا که آن را برای همبستگی جمع وفادار به خود مصادره کرده و آن را از دسترسی عموم مردم بیرون برده است. در نتیجه خواستهای ملموس مادی، عریان و بدون واسطه هیچ زبان میانجی به میان آمده است.
حال نفس بیکاری، نفس تبعیض مادی، خود گرسنگی و فقدان سرمایه مادی، بی میانجی، اعتراض برمیانگیزد و جمعهای انسانی را بسیج میکند. این اتفاق تازهای است و خبر از دنیایی تازه میدهد. خوب دقیق شویم، این دنیای تازه واقعاً فاقد بنیاد اخلاقی و هنجاربخش نیست. بنیاد هنجار بخش و اخلاقی کننده این دنیا، خود زندگی و تداوم زندگی است. زندگی خود موضوعیت پیدا میکند بی میانجی هر آنچه که بخواهد به آن معنا و جهتی اخلاقی عطا کند. خودش و تداومش هنجار تلقی میشود، بسیج میکند و عالمی ویژه خلق میکند.
پیشترها دین چندان اقتدار و نیرو داشت که زندگی تنها به شرط انطباق با آن اهمیت داشت. زندگیها از دست میرفت و فدا میشد تا دین برپا بماند. اما اینک خود زندگی یک مبنای هنجار بخش است. حال این دین است که اگر بخواهد کسب اعتبار کند باید نسبت خود را با زندگی روشن کند. این ماجرا به دین خلاصه نمیشود همه سرمایههای اجتماعی، فرهنگی و کلامی تابع چنین حکمی هستند. زندگی و تداومش، بر صدر نشسته و همه سرمایهها باید ثابت کنند خدمتگذاران خوبی برای آن هستند و الا از اعتبار خواهند افتاد.
این تحول مهمی است. اگر قرار باشد جمهوری اسلامی به حسب تحولاتی که پیرامونش سر باز کرده تغییر کند، مسیر این تغییر را نشان میدهد. تن در دادن به اولویت منطق زندگی، باید چندان به حساب آورده شود که همه چیز را در پرتو آن بازخوانی و بازآفرینی کنیم.
اگر جمهوری اسلامی نخواهد مقتضی تحولاتی که جریان دارد، تغییر کند، مصیبتی از راه خواهد رسید. به تدریج دین و زندگی رویاروی هم قرار خواهند گرفت. اگر متولیان دین با این فضا گفتگو نکنند به تدریج دینی رویاروی زندگی برجسته خواهد شد و هر چه بیشتر این چنین شود، در عرصه عمومی با خواست زندگی رویاروی دین مواجه خواهیم بود. دین در ذهنیت یک نسل، ممکن است به هیولایی علیه منطق تداوم زندگی تبدیل شود و البته آن سو نیز چشم انداز نیکی نخواهد بود. زندگی که خود را رویاروی دین تعریف کرده، دست کم در این سوی عالم، مملو از شرارت و گسیختگی و فردیت خودخواهانه و ضد اجتماعی خواهد بود.
منبع: کانال تلگرام نویسنده
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…