وحی حق؛ در نقد تئوری رؤیای رسولانه

مصطفی حسینی طباطبایی

نه نجوم است و نه رمل است و نه خواب

وحـی حـق، و الله أعلـم بالصّـواب

(مولوی)

پیشگفتار  

چندی­ است که آقای دکتر عبدالکریم سروش تئوری تازه­ای درباره­ی «وحی نبوی» مطرح ساخته و آن را «رؤیای رسولانه» نامیده است. صاحب این قلم پیش از این در نقد تئوری مزبور سخنانی عرضه داشت به امید اینکه آن طرح رو به اصلاح رود و از این­راه خدمتی به دیانت صورت گیرد به ویژه که ملاحظه کرد اعتماد نسل جدید در کشور ما نسبت به دیانت رو به کاهش رفته و نیاز به بازسازی و تقویت دارد و رؤیای رسولانه جُز ضعف در ایمان جوانان چیزی بر آن نیافزوده است. ولی متأسّفانه آنچه گفتیم موجب اصلاح رأی و تجدید نظر نشد و به قول مولوی: «از قضا سِرکنگبین صفرا فزود»! به طوری­که اخیراً در شبکه­ی BBC از سوی آقای دکتر سروش تصریح گشت که: «در قرآن چیزهایی داریم که آدم راحت نمی­تواند قبول کند یا باور کند که این­ها را خداوند گفته است»!  در پی آن سخنان، مقاله­ای در چند برگ از سوی دکتر انتشار یافت که نوشته­اند آن را در پاسخ جناب آقای مهندس عبدالعلی بازرگان و این­جانب نگاشته­اند. ولی اساساً از اعتراضات من به تئوری «رؤیای رسولانه» در آن اوراق خبری نیست و همین اندازه نوشته­اند که:

«مرا بر آن داشت تا بار دیگر در توضیح و تنقیح مرادات خود بکوشم و آنها را در جامه‏ای تازه عرضه کنم»

و اگرچه لباس تازه، ملبوس گذشته را تغییر نداده است ولی قداست وحی و اهمّیّت مسئله، مرا بر آن داشت تا بدینوسیله تئوری آقای دکتر سروش را مجدّداً مورد بازنگری قرار دهم. و اللهُ المُوفِّقُ لِلْحَقِّ و الصَّواب.

                                                                                                     

آقای سروش در برابر سؤالات!

آقای دکتر سروش در آغاز مقاله­ی خویش در خلال چند «بند» ادّعای خود را توضیح داده و از جمله نوشته است:

قرآن کتابی وحیانی است.

     وحی همان رؤیا است.

     زبان رؤیا بشری است.

     فهم زبان رؤیا، محتاج خوابگزاری (تعبیر) است.

آقای دکتر در آستانه­ی بحث خود باید به چند پرسش اساسی پاسخ دهند زیرا از سخنان فوق برمی­آید که به نظر ایشان در این چهارده قرن که از ظهور اسلام می­گذرد هیچ دانشمندی پیدا نشده تا تعبیر آیات قرآن را به درستی بیان نماید (و تفسیرهای علماء همگی کارهای انحرافی بوده‏اند!) چرا که «ضوابط معیّن و شناخته شده­ای» برای تعبیر رؤیا در میان نبوده است تا به کمک آن، مقاصد قرآنی را بفهمند. بنابراین از جناب دکتر باید پرسید:

۱ـ به نظر شما، با نبودن هیچ ضابطه­ای برای تعبیر رؤیا، چرا قرآن، رؤیاگونه سخن گفته است؟

۲ـ چرا برعکس نظر شما، قرآن ادّعا دارد که «کتابی مُبین» است با آنکه تعبیر رؤیا امر روشنی نیست؟

۳ـ چرا ـ اگر قرآن رؤیاگونه سخن گفته است ـ  پیامبر اسلامص قواعد تعبیر رؤیا را برای اُمّتش بیان نفرمود تا آنان مقاصد قرآن را دریابند؟

۴ـ تا هنگامی­که قرآن به شکل تعبیر رؤیا برای اُمّت اسلامی بیان نشده است، تکلیف مسلمانان چیست؟

۵ـ چرا سنّت پیامبرص که مُبیِّن فروع احکام قرآن است، آیات احکام مانند نماز و زکات و روزه و حج و جُز اینها را برخلاف روش خوابگزاری تفسیر کرده است؟

۶ـ چرا قرآن بدون اینکه به ضوابط خوابگزاری اشاره­ای کند از مخالفان خود انتقاد نموده که در کلام قرآنی تدبّر نمی­کنند([۱]) مگر نه آنکه تدبّر در کلام قرآنی بدون آگاهی از ضابطه­ی خوابگزاری، کاری بی­ثمر است؟

     گواهان این تئوری آن را تصدیق نمی­کنند!

آقای دکتر سروش پس از طرح ادّعای خود نوشته است:

«در این­جا برای آرامش خاطر مؤمنان و اقناع ضمیر محقّقان، سه قول از سه تن اکابر علماءِ اسلام را می­آورم تا گمان نرود که رؤیای رسولانه بدعتی ضالّه و مُضلّه است».

متأسّفانه آقای دکتر در گواه آوردن دقّت کافی به کار نبرده است چرا که از قول نخستین گواه یعنی ابوحامد غزالی در کتاب «کیمیای سعادت» می­نویسد: «سحر و کرامات و معجزه، همه از خواصّ قدرت دل آدمی است اگرچه میان ایشان فرق بسیار است»! امّا آقای دکتر دنباله­ی سخن غزالی را قطع کرده که نوشته است: «نبوّت و ولایت یکی از درجات شرف دل آدمی است و حاصل آن سه خاصیّت است: یکی آنکه آنچه عموم خلق را در خواب کشف شود، وی را در بیداری کشف افتد([۲])». چنانکه ملاحظه می­شود سخن غزالی از رؤیای رسولانه حکایت نمی­کند بلکه در بیان اوّلین خاصیّت نبوّت، تصریح می­نماید که کشف انبیاء در بیداری رخ می‏دهد نه در خواب!

گواه دوّمِ آقای دکتر سروش سخن صدرالدّین شیرازی و سپس گفته­ی شاگردش، فیض کاشانی است که در (مقدّمه­ی چهارم از) تفسیر صافی چنین می­گوید:

     عُقولُ جُمهورِ النّاسِ فِی الْحَقِیقَۀ أمْثِلَۀٌ لِعُقُولِ الأنبیاء وَ الأولیاء فَلَیْسَ لِلأنبِیاءِ وَ الأولیاءِ أنْ یَتَکَلَّمُوا مَعَهُمْ إلاّ بِضَربِ الأمْثالِ لأنَّهُمْ اُمِرُوا أنْ یُکَلِّمُوا النّاسَ عَلَی قَدرِ عُقُولِهِمْ و قَدرُ عُقولِهِمْ أنَّهُمْ فِی النَّوْمِ بِالنِّسبَۀِ إلی تِلْکَ النَّشْأۀ.

یعنی: خِرَدهای بیشتر مردم در حقیقت مَثَل­هایی برای عقول پیامبران و اولیاء خدا شمرده می‏شوند و پیامبران و اولیاء را نسزد که با اکثر مردم جز به وسیله­ی ضرب المثل سخن گویند زیرا پیامبران مأمور شده­اند که با مردم به اندازه­ی خِرَد آنان سخن گویند و اندازه­ی خرد مردم آنست که ایشان نسبت به حیات دیگر در خواب هستند».

در این عبارت چنانکه ملاحظه می­کنیم فیض کاشـانی، جمهـور مردم را در خواب توصیف می­کند نه انبیاء و اولیاء را! در حالی­که تئوری «رؤیای رسولانه» پیامبرص را در خواب می­پندارد! و این برعکسِ رأی فیض و استادش صدرالدّین شیرازی شمرده می­شود که به گزارش آقای سروش، گفته است: «هرچه توان فهمش را نداری، قرآن آن را چنان با تو در میان می­گذارد که گویی در خوابی»!

پُر واضح است که مراد ملاّصدرا این نیست که مردم واقعاً! در خوابند به قرینه­ی اینکه گوید: «گویی در خوابی»! بنابراین، معنای سخن وی را نباید واژگونه نمود و نسبت رؤیا را به رسول‏خداص داد و گفت که حضرتش هرچه دیده در خواب مشاهده کرده است! این­کار حقّاً از مصادیق تحریف کلام شمرده می­شود که از شخص فرهیخته­ای چون جناب دکتر سروش بعید است.

گواه سوّمِ آقای سروش، سخن جلال الدّین مولوی صاحب دیوان مثنوی است که دکتر سروش بدینصورت از وی نقل می­کند:

کـان قنـدم، نیستـان شکــرم          هم ز من می­روید و من می­خورم!

شک نیست که پیامبران خدا نیز مانند سایر خلق، اندیشه­هایی داشتند و از اندیشه­خود بهره می‏بردند ولی وحی آنان، از تفکرات شخصی ایشان جدایی داشت و از هرگونه خطا محفوظ بود چنانکه مولوی گوید:

       لـوح محفـوظســت او را پیشـــوا       از چه محفوظست، محفوظ از خطـا

       نه نجوم است و نه رمل است و نه خواب       وحـی حـق والله اعلـم بالصّـواب

(دفتر چهارم مثنوی، ص۷۱۷)

گویی مولوی این ابیات را برای ردِّ نظریّه­ی «رؤیای رسولانه» سروده است!

روایت عایشه

پس از ذکر گواهان گذشته، دکتر سروش به روایت مشهور از اُم المؤمنین عایشه می‏پردازد و این روایت را از قول ابن عربی صوفی مشهور در کتاب فصوص الحکم گزارش می­کند.

بنابراین لازم است عبارت ابن عربی را از اصل کتابش بیاوریم تا قضیّه روشن شود. وی می‏نویسد:

«تَقولُ عائِشۀُ أوَّلُ ما بُدِءَ رَسُولُ اللهِ مِنَ الْوَحیِ الرُّؤیَا الصّادِقَۀُ فَکانَ لایَرَی رُؤیا إلاّ خرجَتْ مُعایَنَۀً مثلَ فَلَقِ الصُّبح. (تَقولُ لاخِفاءَ بها و إلی هُنا بَلَغَ عِلمُها لاغَیْرُ) و کانَتِ المُدَّۀُ لَهُ فِی ذلِک سِتَّۀَ أشْهُرٍ ثُمَّ جاءَهُ الْمَلَک.([۳])».

یعنی: «عایشه می­گوید: نخستین چیزی که از وحی بر رسول­خدا آشکار شد رؤیای صادقه بود به طوری که هیچ رؤیایی نمی­دید مگر آنکه مانند سپیده­ی صبح در نظر ظاهر می­شد (عایشه گوید: مانند سپیده­ی صبح که خفاء برای آن نیست و دانش عایشه تا بدینجا رسیده بود نه بیش از این) و این مدّت برای پیامبرص شش ماه بود سپس فرشته به سویش آمد

در اینجا ما را با نظر شخصی ابن عربی کاری نیست امّا روایتی که وی از عایشه گزارش می‏نماید، نشان می­دهد که رؤیاهای صادقه­ی پیامبرص پیش از نزول فرشته­ی وحی بوده است که مدّت آن را شش ماه رقم زده نه ۲۳ سال که تمام دوران رسالت باشد! به علاوه روایت عایشه نمایشگر آن است که آنچه پیامبرص در رؤیای خود می­دیده عیناً در بیداری واقع می‏شده است. بنابراین رؤیاهای صادقه­ی پیامبرص برعکس رأی آقای سروش، تأویل­بردار نبوده و با آنچه در بیداری می­دیده یکسان و منطبق شمرده می­شده است. پس این گواه نیز ادّعای جناب دکتر را تصدیق نمی­کند.

آنگاه دکتر سروش می­نویسد: «بنا بر نقلِ کهن­ترین زندگینامه­ی پیامبر اسلام، پنج آیه­ی آغازین سوره­ی عَلَق، در غار حرا و در خواب بر پیامبر علیه السّلام هویدا شده است» (سیره­ی ابن هشام، ج۱).

سخنی که جناب دکتر از سیره­ی ابن هشام آورده، معارض است با آنچه از ابن عربی گزارش نموده که رؤیاهای پیامبرص در مدّت ۶ ماه پیش از نزول فرشته­ رخ می­داد. ضمناً مستند ابن عربی همان روایت عایشه است. و این روایت در صحیح بخاری ثبت شده و در خلال آن دیده نمی‏شود که گفته باشد فرشته­ی وحی در خواب بر پیامبرص نازل شد. بلکه عایشه گفته است: . . . حَتّی جاءَهُ الْحَقُّ وَ هُوَ فِی غارِ حِراءٍ فَجاءَهُ الْمَلَکُ فَقالَ اقْرَءْ، قالَ ماأنَا بِقارِﺉٍ . . . (صحیح البخاری، ج۱، ص۳).

یعنی: «(رؤیاهای صادقه ادامه داشت) تا حق به سوی وی آمد و پیامبر در غار حراء بود که فرشته بر او نازل شد و گفت: بخوان! گفت: من خواننده نیستم . . . !»

شارحان سیره­ی ابن هشام نیز از رأی ابن هشام در شگفت رفته­اند. مثلاً عبدالرّحمٰن سهیلی در کتاب «الرّوض الاُنُف» می­نویسد:

و لَیْسَ ذِکْرُ النَّوْمِ فِی حَدِیثِ عائِشۀَ وَ لا غَیْرِها بَل فِی حدیثِ عُروَۀَ عَن عائِشَۀَ ما یَدُلُّ ظاهِرُهُ عَلَی أنَّ نُزُولَ جِبْریلَ حِینَ نَزَل بِسُورَۀِ اقْرَءْ، کانَ فِی الْیَقْظَۀ (الرّوض الاُنُف، ج۱، ص۲۶۸).

یعنی: «ذکر خواب در سخن عائشه و در دیگر گزارش­ها نیامده بلکه ظاهر سخن عایشه دلالت دارد بر اینکه نزول جبریل هنگامی­که سوره­ی اِقْرَءْ را نازل کرد در بیداری بود».

ما فرض می­کنیم که روایت ابن هشام در این­مورد درست باشد امّا آیا آنهمه رویدادهایی که ابن هشام از بیست و سه سال رسالت پیامبر گزارش نموده همه را می­توان به رؤیا حمل کرد؟ مثلاً ابن هشام می­نویسد: پیامبرص به همسرش خدیجه گفت:

     یا خَدِیجَۀُ هذا جِبْریلُ یَقرَئُکِ السَّلامُ مِن رَبِّکِ! «ای خدیجه! این جبریل است (یعنی او حضور دارد) و از سوی خداوندگارت به تو سلام می­رساند» (سیره­ی ابن هشام، ج۱، ص۱۹۴). آیا این گزارش، آشکارا از حضور فرشته­ی وحی نزد پیامبرص و خدیجه حکایت نمی­کند؟

موسیع هم خواب می­دیده!

آقای دکتر سروش پس از ذکر گواهان خود می­نویسد:

«افزون بر نکات یاد شده، نیکوست که نکته­ی تاریخی ـ تفسیری دیگری را بیاورم:

آیه­ی۱۶۳ سوره­ی نساء می­گوید: «إِنَّا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ کَمَا أَوْحَیْنَا إِلَى نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِن بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الأَسْبَاطِ وَ عِیسَى وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هَارُونَ وَ سُلَیْمَانَ وَ آتَیْنَا دَاوُودَ زَبُورًا . . . شباهت وحی محمّد (ص) با پیامبران دیگر و حذف نام موسـی

در این­جمع، معنی‏دار است»!

باید دانست که نام موسی(ع) بلافاصله در آیه­ی ۱۶۴ از سوره­ی نساء آمده است و می‏فرماید: وَ کَلَّمَ اللهُ مُوسَى تَکْلِیمًا امّا ذکر جداگانه­ی موسی(ع) به علّت آنست که وحی موسوی از راه تکلّم بوده نه به وسیله­ی فرشته­ی وحی یا از راه وحی قلبی. ولی جناب دکتر سروش می‏گوید علّت آنست که وحی عموم انبیاء از طریق رؤیا بود و وحی موسوی از آنها جدایی داشت!

این بیان جناب دکتر، ما را تا حدّی مسرور ساخت زیرا ملاحظه کردیم که ایشان لاأقل درباره­ی موسی به وحی إلهی (جدا از رؤیا) عقیده دارد. ولی بلافاصله ملاحظه شد که دکتر، تکلّم خدایتعالی با موسیع را نیز به عالم خواب و رؤیا احاله داده و می­نویسد: «تفاوت موسی با دیگر پیامبران، شاید در تفاوت رؤیای او باشد»!! عجبا! مگر سایر پیامبران همگی یکنواخت خواب می­دیدند؟ یا خواب موسی به لحاظ ماهیّت، با دیگران تفاوت داشته است؟  باید پذیرفت که در اینجا نکته­ی تفسیری جناب دکتر کار را بر تئوری ایشان دشوار ساخته است!

از سوی دیگر اساساً به چه دلیل همه­ی پیامبران به جای وحی، خواب می­دیدند؟ آقای سروش در اینجا دست به دامان تورات زده­اند که از قول یهوه (خدای یهود) به بنی­اسرائیل می‏گوید:

«اگر در میان شما پیامبری هست در رؤیا بر او آشکار گردم، در خواب با وی صحبت کنم (ولی) بنده­ی من موسی چنین نیست، سراسر خانه­ی من بر او سپرده شده است، با وی رو در رو صحبت کنم در روشنی نه در معمّا و صورت یهوه را ببیند»!

اوّلاً در این عبارت، بازهم تکلّم با موسی از سخن با دیگر پیامبران تفکیک شده است و معنا ندارد که بگوییم خواب موسی با دیگران تفاوت داشته است! به ویژه اگر قرار بود که دیدن صورت یهوه از سوی موسی در خواب رخ داده باشد دیگر چه تفاوتی با رؤیت دیگران داشته که در آغاز سخن گوید: در رؤیا بر او آشکار گردم؟!

ثانیاً دیدن صورت یهوه از سوی موسی مخالف با خبری است که در قرآن مجید آمده که: چون موسی به درگاه خدا عرض نمود: رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْکَ (خدای من! خود را به من نشان ده تا به سویت بنگرم) خدای­تعالی بدو پاسخ داد: لَن تَرَانِی([۴]) (هرگز مرا نخواهی دید). در اینجا اگر جناب دکتر سروش بگویند که تورات، خوابنامه­ی موسیع است و مقصود، رؤیت خداوند در خواب بوده است! خواهیم گفت که در رأی شما، قرآن هم همان حکم را دارد. با وجود این، تورات از دیدن خدا سخن می­گوید و قرآن از ندیدن خدا! چگونه است که شما به هر دو استدلال می­نمایید؟!

نزاع اسمی!

آقای دکتر سروش آنچه را که تاکنون به نقدش پرداخته­ایم «مقدّمه­ی گفتار خود» شمرده است و از اینجا به بعد، از «ذی المقدّمه» سخن می­گوید. ما نیز در ترتیب مطالب خود، در پی ایشان می­رویم و از ذی المقدّمه سخن می­گوییم.

دکتر سروش در آغاز این بخش، اعتراف می­نماید که: «پیامبرص البتّه کتب یهودی و مسیحی را نخوانده بود و نسخه­برداری نکرده بود (وَ لَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ) بلکه از کشف­های خود سخن می­گفت». در این­صورت نمی­توان گفت که آیات قرآن نتیجه­ی رؤیاهای پیامبرص بوده است! زیرا کدام خوابی است که بدون سابقه­ی اطّلاعاتی، مثلاً ماجرای مفصّل زندگی یوسف ع را با دقّت و موافق با مندرجات تورات، نشان دهد؟ ممکن است کسی نام این امر را به جای وحی، رؤیا بگذارد! ولی این یک نزاع اسمی بیش نیست و در واقع، پیامبر تحت تأثیر وحی إلهی قرار گرفته و ماجرای یوسف  ع را به تفصیل آورده است. به همین مناسبت در قرآن کریم در آغاز و نیز در پایان سوره­ی یوسف بدین موضوع اشاره شده و می­فرماید:

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْآنَ وَ إِن کُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ (یوسف/۳)

یعنی: «ما نیکوترین سرگذشت­ها را بنا بر آنچه در این قرآن به سویت وحی کردیم بر تو حکایت می­کنیم و همانا تو پیش از این از بی­خبران بودی»

و در پایان سوره آمده است:

لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِّأُوْلِی الأَلْبَابِ مَا کَانَ حَدِیثًا یُفْتَرَى وَلَکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ کُلَّ شَیْءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَهً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (یوسف/۱۱۱)

یعنی: «به راستی در سرگذشت آنان برای خردمندان عبرتی است، سخنی نیست که به دروغ ساخته شده باشد ولی تصدیق کتاب پیشین است و روشنگر هرچیز و مایه­ی هدایت و رحمت برای گروهی است که ایمان می­آورند».

اتّحاد خالق و مخلوق!

جناب دکتر در ذی المقدّمه­ی مقاله­ی خود، به اتّحاد خدا و رسولش اشاره نموده و مرقوم داشته است: «این سخن جای انکار ندارد به شرط آنکه پیامبر را پُر از خدا بدانیم»! «او پیکی مندک و منحلّ در سلطان و بل خیالی از خیالات اوست»! در این­صورت، چرا سلطان (یعنی خدای سبحان) به خود و خیال خود (یعنی رسولش) اعتراض می‏کند؟ مگر خدای سبحان با خود در تضاد است و منازعه دارد؟! آری، اعتراضات قرآن به پیامبرص که «چرا فلان­چیز را ـ که خدا برایت حلال کرده ـ  بر خویشتن حرام می­کنی([۵])»؟ یا: «چرا به متخلّفان از جنگ اجازه­ی شرکت نکردن در بسیج عمومی را داده­ای([۶])»؟ یا «برای گناه خودت و مردان و زنان مؤمن آمرزش بخواه([۷])». اینها چه معنا دارند؟ جُز آنکه بگوییم، خالق و مخلوق یکی نبوده و متّحد و منحلّ در یکدیگر نیستند.

تهدید حق یا حدیث نفس؟!

دکتر از این مقوله که می­گذرد به آیاتی می­رسد که در آنها خداوند سبحان، رسولش را مخاطب قرار داده است و چنان افاده می­نماید که :گوینده­ی آیات غیر از مخاطب آنها است. دکتر سروش برای حلّ این مشکل دست به دامان مولوی می­زند که در «دیوان شمس» به خودش گفته است:

هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود      بگذرد از حد، جهان بی­حد و اندازه شود

یعنی همه­ی آیاتی را که به رسول­خدا خطاب شده است از قبیل «حدیث نفس» می‏شمرد!

ولـی این چگونـه حدیث نفـس اسـت که رسـول­خداص در خلال آن، بدینگونه تهدید می‏شود:

وَ لَوْلَا أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا * إِذًا لَأَذَقْنَاکَ ضِعْـفَ الْحَیَاهِ وَ ضِعْـفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرًا (اسراء/۷۴ و۷۵) «و اگر تو را استوار نداشته بودیم نزدیک بود که اندک­میلی به کافران ورزی * در آن­هنگام، دو برابر عذاب زندگی و دو برابر عذاب مرگ را به تو می­چشاندیم و هیچ یاوری در برابر ما برای خود نمی­یافتی»! مگر نفس پیامبرص مالک عذاب آخرت بوده که خود را بدان تهدید می­کند؟! آری این خدا است که بدینصورت پیامبرش را بیم می­دهد و او را از تمایل به کافران برحذر می­دارد؟ چنانکه باز می­فرماید:

وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ * فَمَا مِنکُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ (الحاقّه/ از ۴۴ تا ۴۷) «و اگر برخی سخنان را به دروغ بر ما می­بست * او را به دست قدرت می­گرفتیم * سپس شاهرگش را قطع می­کردیم * و أحدی از شما مدافع او نبود»!

در این آیات، تهدید کننده کیست؟ و چه کس را می­ترساند؟ آیا هردو، یکتن هستند؟ انصاف کجااست؟! هرسخنی را می­توان به بازی گرفت و تأویل کرد، امّا آیا با سخنان خدا نیز باید چنین رفتاری داشت؟!

زبان­حال را چه کسی انکار نموده؟!

در این­مرحله، دکتر سروش از اینکه ناقدانِ وی تفاوت میان زبان حال و زبان قال را ندانسته­اند شکایت می­کند! و آیاتی را نشان می­دهد که همه­ی مفسّران از صدر اسلام تا کنون آنها را زبان حال یا لسان تکوین شمرده­اند همچون:

ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَ هِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ اِئْتِیَا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ (فُصِّلَت/۱۱)

و یا

إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (یس/۸۲)

و امثال اینها . . . گویی ناقدانِ دکتر سروش به معنای لفظی آیات مزبور تمسّک جسته­اند و از قرائن آنها بی­خبر مانده­اند! هیهات که این گمانی باطل است که در سخن دکتر راه یافته و مصداقی ندارد. نقّادان سخن دکتر همه­ی آیات مذکور را لسان حال یا تکوین می­شمرند ولی این امر را ـ به عکس جناب سروش ـ  به هر آیه­ای بدون قرینه تعمیم نمی­دهند. امّا آیات مورد بحث، مقرون به قرائنِ روشن است و هر کلامی حسابی دارد!

غزالی که یکی از مراجع مهم و در خور اعتماد دکتر سروش به شمار می­آید این معنا را دریافته و هر کلامی را به تأویل نمی­کشد و بر زبان حال حمل نمی­کند چنانکه دکتر درباره­ی وی می­نویسد: «غزالی چنانکه رسم اوست با احتیاطی خائفانه بی­هیچ دلیل پاره­ای از گفتگوها را از دایره­ی زبان حال بیرون برده و زبان قال انگاشته است».

دلیل غزالی مانند بسیاری از عرفاء، حفظ ظاهر همراه عقیده به باطن است.

انکار معجزات!

دکتر سروش چنانکه دانستیم، محتوای وحی را به «تأویل» می­برد. مثلاً در مورد معجزات پیامبران (ع) که در قرآن مجید مکرّر و به تصریح آمده است، راهی را می­سپرد که باطنیّه و امثال ایشان رفته­اند. به عنوان نمونه: قرآن کریم درباره­ی معجزه­ی داود پیامبر(ع) می­گوید: أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ (سبأ/۱۰) ولی دکتر می­نویسد: «گمان نبریم که فی المَثَل داود آهن را در دست خود خمیر می‏کرد چنانکه در افسانه­ها گفته­اند»! و این رأی درباره­ی سایر معجزات پیامبران متأسّفانه در سخن سروش تسرّی دارد و البتّه نباید چندان هم مایه­ی شگفتی شود زیرا نتیجه‏ی رؤیا شمردنِ وحی همین است. متأسّفانه دکتر سروش سفارش غزالی را نپذیرفته که به قول وی گفته است: «حرکت بر مرز لغزنده و لغزاننده­ی افراط و تفریط بسی دشوار است»!

مَجاز یا رؤیا؟

به نظر من آنچه دکتر سروش را وادار کرده که به «تئوری رؤیای رسولانه» دست آویزد، اشکالاتی بوده که در قرآن کریم به نظر وی رسیده است. دکتر سروش فهرست این اشکالات را در همان پیشگفتار مقاله­اش مطرح می­کند همچون نشستن خدا بر تخت و معراج پیامبرص و جز اینها. شگفت است که دکتر اعتراف دارد آیات صفات خداوند را باید بر «مَجاز» حمل کرد یعنی مثلاً «یَدُ اللهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ» و «إِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا» و «کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ» و «ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ([۸])» و امثال این آیات شریفه معانی مجازی دارند چنانکه مفسّران معتزله همچون علاّمه­ی زمخشری و قاضی عبد الجبّار معتزلی و دیگران بر این رأی رفته­اند([۹])و شواهدی چند بر درستی رأی خود آورده­اند، بدون آنکه نیاز پیدا کنند تا به رؤیا متوسّل شوند. دکتر سروش نیز در پیشگفتار خود در پی آنان رفته و رأیشان را تقریباً تصدیق نموده است چنانکه می­نویسد:

«إسناد تکلّم به خداوند، إسنادی مجازی است چون إسناد دست و پا و گوش و چشم»!

امّا این راه را به خوبی نپیموده و به انجام نرسانده است زیرا ناگهان از آن روی گردانده و کتاب خدا را سراسر به رؤیا حمل می­نماید و خود را دچار مشکلات عدیده می­سازد. به نظر من علّت اصلی انحراف ایشان در تفسیر وحی، از اینجا نشأت می­گیرد.([۱۰]) وَ اللهُ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیم.

منابع و پا‌نوشت‌ها

([۱]) ـ أَفَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءهُم مَا لَمْ یَأْتِ آبَاءهُمُ الْأَوَّلِینَ (مؤمنون/۶۸).

([۲]) ـ کیمیای سعادت، صفحه­ی ۳۴.

([۳]) ـ فصوص الحکم ابن عربی، چاپ سنگی، الفصّ الیوسفی.

([۴]) ـ اعراف /۱۴۳

   ([۵]) ـ یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضَاتَ أَزْوَاجِکَ . . . (تحریم/۱).

   ([۶]) ـ عَفَا اللهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ . . . (توبه/۴۳).

   ([۷]) ـ اِسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ (محمّد/۱۹)

([۸]) ـ چون بر تخت نشستن پادشاهان، برای فرمانروایی و اداره­ی امور مملکت است لذا «ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ» می­تواند کنایه از اداره­ی جهان هستی پس از آفرینش باشد به قرینه­ی اینکه در پس آیه­ی مزبور می­فرماید: «یُدَبِّرُ الأَمْرَ» (یونس/۳).

([۹]) ـ کتاب «مجازات القرآن» اثر شریف رضی (گردآورنده­ی نهج البلاغه) نیز در این­ باب از اعتبارِ مهمّی برخوردار است.

([۱۰]) ـ گمان نرود که رأی آقای دکتر همان قول مفسّران در باب «متشابهات و تأویل آنها» است زیرا که دکتر سروش همه­ی قرآن (نه بخشی از آن) را ناشی از عالم خواب و رؤیا می­شمرد به علاوه ادّعا ندارد که من همان رأی عموم مفسّران را تکرار می­کنم.

 

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

10 پاسخ

  1. این سئوال را در چند کامنت مطرح کردم ، کسانی که دسترسی به جناب سروش دارند با ایشان مطرح کنند و پاسخ احتمالی ایشان را نشر دهند ، چه بسا که این سئوال برای دیگر مخاطبان نوشته های ایشان هم مطرح باشد .
    ایا پیامبر گرامی اسلام پیام رویا ها دریافته است یا خیر ، اگر دریافته است چرا به جای پیام توصیف رویا را ابلاغ کرده است و نه پیام آن را تا نیاز به خوابگزار نباشد ؟!

  2. ۱- اینکه نوشتم رفتار حضرت محمد در زمان خودش منطقی بود، این را توضیح بدهم که حمله و کشتار نامسلمانان و برده و کنیز گرفتن و آدمها را خرید و فروش کردن را درست نمیدانم.
    2- این بحث باعث شد که بیاد مرحومان ابولهب و ابوالحکمه معروف به ابوجهل افتادم. گمان میکنم رفتار با اینها هم خوب نبوده. آنها هم دلیل میخواستند ولی حضرت میفرودند چون تا کنون دروغ نگفتم، در باره نبوت هم دروغ نمیگویم و آنها هم قانع نمی شدند. اگر همین اندازه بوده باشد، بیچاره ها بد نگفتند و بدگویی درباره آنها باعث میشود آدم مدیون شود.
    دلیل مرحوم خواندن این دو نفر این است از خویشان پیغمبر بودند، فامیل جناب آقای طباطبایی و مقام معظم رهبری هم بودند یا هستند. نمیدانم سید بودند یا نه !
    در هر حال اختلاف نظر نباید تا این اندازه کینه ایجاد کند. به ما ربطی هم ندارد، ما در همین شمر و یزیدش و هزینه های کربلا و نجف و جاهای دیگر ماندیم !

  3. سلام و احترام
    آقایان عالم هستند و بعضی مسائل برایشان حل شده است، یا مسئله نیست. ولی برای من و امثال من هنوز روشن نیست بچه دلیل قرآن وحی و سخن الله است تا پس از آن به این مسئله بپردازیم که در بیداری به پیامبر وحی شده یا در رؤیا یا هر جور دیگر !
    یا چرا الله با ما بزبان عربی حرف زده؟ که نتیجه اش این شده که از میان هریک میلیون غیرعرب شاید یک نفرهم نمیداند معنی این پیامها چیست! بعضی حرفها را هم میگویند خود الله میداند و رسولش ! پس چرا برای ما گفته اند؟!
    در قرآن چه مطلبی هست که معجزه و مقدس شمرده میشود ؟ چرا معجزه است؟ مسلمانان چه پیشرفتی کردند و به کجا رسیدند که نامسلمانان از آن بی بهره مانده اند ؟ فایده اسلام چیست؟ اگر نبود در زندگی بشر چه چیزی کم بود جز این همه فرقه های ضد یکدیگر و ضد بشر؟ درباره دیگر دینها نمی نویسم چون بحث ما درباره وحی و حضرت محمد است.
    شاید بفرمایند مسلمانان اگر از قرآن استفاده میکردند وضعشان خوب میشد. در این صورت فرستادن قرآن و اسلام بی نتیجه است. الله و پیغمبرش در این کار ناکام ماندند. آخوندها که بهره برداری میکنند. ولی شماها چرا قانع نمیشوید؟!
    شاید بفرمایند مسلمانان زمانی پیشرفت علمی کرده اند که اروپا هنوز خواب بود. ولی آن از وجود دانشمندان بیشترغیرعرب بود، در خود مکه و مدینه چه پیشرفت علمی صورت گرفت؟ آن پیشرفت ها چه ربطی به قرآن و اسلام داشت؟ دانشمندان را کافر و مرتد و مشرک هم می خواندند و می کشتند، مانند کشیش های مسیحی یا دیگرانِ مانند اینها.
    با کدام دلیل برای غیرعربها پیامبری با زبان و پیام بزبان عربی آمده ؟ آنها که عرب نیستند چگونه آن را بخوانند و بفهمند؟ اگر سخن از عموم مردم است منظور عموم مردم همان عرب است نه جهان. تجربه چه چیزی را نشان میدهد؟ خود عربها در فهم بسیاری از مطالب قرآنِ مبین درمانده اند و با هم اختلاف دارند، غیرعربها که چه عرض کنم؟! استثناها را ملاک نگیرید که تازه آنها نیز باهم در اختلاف های شدید و بنیادی و فاجعه آمیز هستند.
    مسلمانان با وجود کتاب مبین ده ها فرقه شدند که به خون یکدیگر تشنه اند، یکدیگر را گمراه میدانند، شما میخواهید ایمان به چه چیزی سست نشود و از دست نرود؟! تا همه مانند شما بشوند؟! از کدام فرقه ؟
    وقتی به شیعه میرسیم اشکال ها بیشتر میشود. نمیدانم امامان شیعه برای بشریت چه کرده اندکه تا این اندازه درباره آنها سخن ها و ادعاهای عجیب میشود؟ آیا باور کنیم که کودکانی نابالغ ۵ یا ۶ ساله از پیغمبران بالاتر و امام و رهبر و حل کننده مسائل بشر بوده اند؟! چرا باور کنیم ؟ با این همه اهمیت که ادعا میشود چرا در قرآن مبین و کامل، سخنی درباره آنها نیست؟
    وقتی خود پیغمبر که زنده بود ادعای معجزه نمیکرد، به او وحی شد که بگو من هم مثل شما هستم که فقط به من وحی میشود، چگونه مردگانِ بیش از هزار ساله ی امامها و حتا امامزاده ها معجزه میکنند !؟ بفرمایش آیت الله استاد مطهری امام حی و میت ندارد؟!
    خود پیغمبر بفرمان روشنِ الله میگفت من بشری مثل شما هستم که به من وحی میشود، چگونه یک کودک ۵ ساله سوپرانسانِ بیش از هزار سال زنده است و شاید چند میلیون یا میلیارد سال دیگر ظهور کند ؟! چه فایده ای دارد؟
    این همه امام با وقت فراوانی هم که داشتند چه کاری برای شناخت همان قرآن کرده اند که پیروان خودشان این همه اختلاف نداشته باشند. البته آنها که این ادعاها را نداشتند، شما شیعیانِ تحصیلکرده این حرفها را از آخوندها باور کرده اید و میخواهید ما بیسوادها هم به این ادعاها ایمان بیاوریم و زبانم لال، ایمانمان سست هم نشود !
    گویا «امام» معنای امروزی را نداشت و علی و حسن و حسین (ع) هم خود را امام نمی خواندند.
    گستاخی نشود، من طرح و بحث درباره وحی را ارزشمند میدانم و استفاده میکنم، ولی در میان این بحث ها، یاداوری میکنم که این اشکال ها مقدم هستند. اصل قضیه ثابت نشده به کیفیت آن می پردازید. به نظر من اول باید این طور اشکالها رفع شوند بعد ببینیم به حضرت محمد بن عبدالله در بیداری وحی میشد یا در خواب یا رؤیا.
    میدانم برای همین اندازه اظهار نظر در همین حدود هم باید دست از جان شست ! شوخی نیست این همه ثروت و قدرت در دست آخوندها را از بیخ ببرید زیر سؤال ! سروش در آن سر دنیا آسوده خاطر نباشد. از مدرسی طباطبایی (نه این طباطبایی) که چیزی نمی بینم، حرفی نوشته ای ! شاید از برکت نظام مقدس فیلترشکن من حریف نیست !
    این که آیات عظام و حجج اسلام تاکید دارند دینتان یا عقیده اتان به خطر نیفتد یا سست نشود، در واقع میخواهند موقعیت خودشان به خطر نیفتد! از اینانشان نیست. این را من بگردن میگیرم، فردای قیامت خودم پاسخگو هستم، شما جلو نیایید !
    این همه حجت اسلام و آیتِ الله با صرف همه عمر نتوانستندو نمی توانند مسائل قرآنی را حل کنند. بعد مردم عادی را تهدید میکنند که باید اعتقاد صد در صد داشته باشید! خودشان در درک و توجیه منطقی مطلبی درمانده اند ولی دیگران را به ایمان کامل میخوانند! سرِ این قضیه مردم را می کشند یا تحقیر میکنند! از رقیب هم بیزارند و نمیگذرند! درویشها و رئیس عرفان حلقه بیچاره ها مگر چه کردند ؟ اختلاس که نکرده اند، ثروت کشور را که بار تریلی نمی کنند و به خارج نمی فرستند !
    کسی هرچه حرف منطقی و علمی بزند هزار بازی برایش درمی آورند و حرفش را رد میکنند ، ولی به این حرفها که میرسند هر چه هم نامنطقی و غیرعلمی باشد با هر وسیله و توجیهی میخواهند آن را درست و منطقی و علمی جلوه بدهند ! در حالی که حرف نادرست، نادرست است، هرچه میخواهید به خود زحمت بدهید و وقت مردم را بگیرید !
    1400 سال کار علمای اسلام شده این ! با این همه تفسیر و آن همه آدم کشی وهزارها جنایت دیگر میخواهند بگویند همه گمراهند جز خودمان، خودشان هم یک فرقه نیستند !
    اول ببینید این حرف خدا است یا نیست. وقتی علمی و منطقی نیست، دنبال توجیهش نباشید. خدا اگر حرف بزند، سخنش منطقی و علمی است، مبهم و پیچیده هم نیست که برای معنا و تفسیرش این همه بجان هم بیفتید و حتا یکدیگر را بکشید ! رفتار حضرت محمد هم در زمان خود تا جایی که میدانم، منطقی بود.
    ولی این چه فایده ای برای مردم دارد که با هر زور و زحمت می خواهند راه حل و توجیهی برای مطالبی پیدا کنند که درست نیست یا درست نفهمیدند؟ چرا موضوعی را مقدس و سخن خدا میخوانید که بعد گرفتار توجیه آن بشوید و این گونه به یکدیگر حمله کنید؟ اگر از این راه بهره میبرید بحث دیگری است !
    اگر مجموعه قرآن از الله هم باشد، بنظرم مخاطیش شما نیستید، عربها هستند. اگر با شما بود که بزبان خودتان حرف میزد. شما که از عربها عرب تر نیستید !
    پیام حاج آقا Sepinoud هم خوب بود، دیگران بجای خود.
    جان من پیام را نشان بدهید سانسور هم نکنید، وگرنه مدیونید ! فردای قیامت را فرامش نکنید! راهنمایی کنید تا ایمان ما هم سفت شود.

  4. آقای مرادی با سلام وادب؛خرابی اسف بار وضعیت اقتصادی در کشور فعلا به سیاستهای غط خارجی رژیم مربوط می شود.صرف هزینه های سنگین از جیب ملت ایران در کشورهای عراق،سوریه ،فلسطین ویمن و…تحریمهای سنگین وکمرشکن در موضوع هسته ائی کشور را به لبه پرتگاه برده است.بنابراین صحبت از بحث های اقتصادی قرآنی چاره کار نیست وضمنا رژیم به اصطلاح اسلامی تبعیض های بزرگی را در نحوه عملکرد وامتیازدهی ناعادلانه با شهروندان روا داشته ومسائلی از قبیل شهروند ی درجه یک ودو ،خودی وغیر خودی و…بوجود آورده که خلاف نص مسلم قرآنی است ولذا سکوت دهشت بار وبواقع پنبه در گوش نهادن آقای حسینی طبا طبائی نسبت به وقایعی که در کشور اتفاق می افتد،همکاری وهمنوائی ایشان را با رژیم مسجل می سازد.مگر آنکه ایشان مواضع خودشان را در این زمینه ها روشن وبه عنوان یک مفسر، حداقل نظر قرآن در این زمینه ها رابه سمع ونظر واطلاع حاکمیت ومردم برسانند.لازم به توضیح هست که تئوری رویائی وحی عمدتا در جهت رفع معضل تکلیم خداوند،تبیین نزول وحی از آسمان واصلا اینکه آسمان چه مفهومی در نظریات جدید دارد؛ونیزحل جهات غیر نوشتاری واشکالات علمی قرآنی برابر یافته های جدید مطرح شده ولذا ناقدین باید قبلا تئوری مورد قبول ونظرخود در این زمینه را به عنوان مبناء عرضه کنندوگرنه ،بی مبنا وتنها از منظر درون متنی به سراغ نقد تئوری فوق الذکر رفتن چاره کار نیست،وما را به جائی نخواهد رساند واشکالات همچنان به جای خود پا برجا خواهند ماندوالسلام %

  5. با سلام به آقای طباطبائی؛
    دوست قبلی به نکات خوبی اشاره کردند. من هم چند جمله‌ای خدمتتان عرض می‌کنم. امیدوارم مفید فایده باشد.
    به نظرم می‌رسد قبل از هر چیز شما باید مسأله‌ی «رویا» از دید دکتر سروش را مورد بررسی قرار دهید. خیلی از نقدهای شما تا جائی که بنده فهمیدم از آنجا ناشی می‌شود که شما ظاهر کلمه‌ی «رویا» را مد نظر قرار داده‌اید. این در حالی است که دکتر سروش چه به طور مکتوب چه در ویدئوهائی که از ایشان منتشر شده، بارها و بارها اشاره کرده‌اند که استفاده از واژه‌ی «رویا» در تئوری «رویاهای رسولانه» به دلیل فقر واژه بوده‌است وگرنه منظور ایشان از «رؤیا» نه آن رؤیائی است که دستمایه‌ی نقد شما گشته‌است.
    ایشان تأکید کرده‌اند که آن «رؤیا» از جنس «رؤیای» عوام نیست؛ از جنس مکاشفه هم نیست؛ چیزی است که نظیری جز آنچه به ادعای ایشان بر پیامبر (و یا پیامبران دیگر) رفته است ندارد. یک جور حضور در صحنه است. منظور ایشان از «پر شدن پیامبر از خدا» هم ناظر به همین مطلب است. به عبارت دیگر ایشان معتقد است شأن پیامبر اجل از آن است که کسی واسطه‌ی او و خدا شود! به همین دلیل ایشان معتقد است که تئوری «رؤیاهای رسولانه» مبتنی بر «وصل» و «اتحاد بین پیامبر و خداوند» است نه مبتنی بر «فصل».
    آنچه من از «رؤیای» مد نظر دکتر سروش دریافتم چیزی شبیه به این است که همینک با شما در میان خواهم گذاشت. امیدوارم ایشان هم این مطلب را بخوانند و اگر خطائی دیدند راهنمائی کنند.
    درک من از آنچه که ایشان «رؤیا» می نامد چیزی شبیه به این است که گوئی رسول الله در صحنه‌ای حاضر می‌شود و آن صحنه را می بیند. بلا تشبیه، بلا تشبیه مانند برخی فیلم‌های سینمائی که شخصی برفراز یک بلندی ایستاده و از بالا ناظر بر صحنه‌ای است که در مقابل او قرار دارد.

    با فرض اینکه فهم بنده از «رویائی» که دکتر سروش بدان اشاره می‌کند صحیح بوده باشد، آنوقت خیلی از مشکلات برای من حل شده است!
    آنوقت من می‌فهمم که چرا در قرآن آمده که خداوند دست دارد!
    آنوقت من می‌فهمم که چرا در قرآن آمده که این کائنات را در «شش روز» بنا کردیم!
    آنوقت من می‌فهمم که چرا در قرآن تعداد نگهبانان جهنم اینقدر و تعداد نگهبانان بهشت آنقدر است!
    حتی فهم اینکه چرا در قرآن کریم خود پیامبر مورد عتاب قرار می‌گیرد و به طور مثال تهدید می‌شود که اگر کلامی غیر حق بگوید شاهرگش قطع می‌شد ساده‌تر می‌شود؛ چرا؟ چون بنا بر این تئوری، ظاهراً پیامبر در آن «رؤیا» («رؤیای» مدنظر دکتر سروش) صحنه‌ای را دیده که در آن صحنه، کسی شاهرگ پیامبر را در صورتی که کلام غیرحق بر زبان آورده قطع کرده‌است و چه «رؤیای» ترسناکی است!

    همچنین از یاد نبرید که ایشان مداوماً بر این نکته پافشاری کرده‌اند که موضوعِ تئوری «رؤیاهای رسولانه»، اثبات حقانیت وحی نیست بلکه این تئوری درصدد تبیین «چگونگی وحی» است نه حقانیت آن.
    بارها و بارها ایشان گفته‌اند که این «رؤیا» نه آن «رؤیائی» است که ما می بینیم و اشاره کرده‌اند که شکی در حقانیت وحی نیست. مسأله فقط بر سر چگونگی انتقال وحی و در نتیجه، روشن شدن چگونه خواندن و فهم قرآن کریم است.

    از سوی دیگر فرض کنیم شما و دیگران توانستید اثبات کنید که تئوری ایشان یکسره باطل است؛ اثبات شما منجر به حل مشکلی نمی‌شود که هیچ؛ بلکه باز باید پرسید تکلیف «ایاک نعبد و ایک نستعین» چه می‌شود؟! آیا خود خدا به جبرئیل گفته تو برو به محمد بگو تنها تو را تو می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوئیم؟! آنوقت اگر کسی پرسید پس کلمه‌ی «قُل» (بگو) این وسط چه شد تکلیف چیست؟! آیا این فهمیدنی‌تر است یا اینکه براساس این تئوری فرض کنیم پیامبر به صحنه‌ای برده‌شده که سایر حضّار آن صحنه، اعم از جاندار و غیرجاندار این جمله را بر زبان آورده‌اند و پیامبر با تمام وجودش این معنا را درک کرده؟! کدامیک از این دو فهمیدنی‌تر است؟!
    مطلب دیگری که شما به آن اشاره‌کردید این بود که پس تکلیف تفسیرهای ارائه شده از سوی مفسرین چه می‌شود؟
    دکتر سروش نگفته اند که هر چه تا کنون از قرآن فهمیده‌شده است غلط است! ادعا هم نکرده‌اند که هر آنچه بر زبان پیامبر آمده نا فهمیدنی بوده؛ هرگز هم نگفته‌اند که هر آنچه که پیامبر در آن «رؤیاها» دیده، خلاف منظوری است که مردم برداشت کرده‌اند. به عبارت دیگر، ایشان نگفته‌اند که تمام دستاوردهای مفسرین را ببوسیم و بگذاریم کنار! استنباط من این است که ایشان مدعی است اگر معبرانه (بجای مفسرانه) به قرآن کریم نگاه کنیم، اگرچه که خیلی از دستاوردهای مفسرین برجای خود باقی می‌ماند، اما نقایصی که جمله‌ی مفسرین در این چهارده قرن با آن دست به گریبان بوده‌اند و پاره‌ی کثیری از مشکلاتی که لاینحل مانده حل خواهد شد. نمونه‌هائی از آن هم در بالا مورد اشاره قرار گرفت.
    حتی شاید بشود از گفته‌های ایشان به این نتیجه رسید که خیلی از تفسیرهای ارائه شده از سوی مفسرین، در حقیقت از جمله‌ی «تعبیرات» بوده که آن‌ها خواسته یا ناخواسته آن را از در زمره‌ی «تفاسیر» قرار داده‌اند!

    همه‌ی آنچه گفته شد نظر حقیر بود؛ ممکن است بنده منظور ایشان را بدرستی درنیافته باشم و ایشان این مطلب را بخوانند و در وقت مقتضی به شبهات پاسخ دهند. بنده هم هنوز نتوانسته ام به طور کامل آن نظریه را بپذیرم. بزرگترین سؤالم این است که فرض کنیم تئوری «رؤیاهای رسولانه» صحیح باشد. یعنی فرض کنیم پیامبر در صحنه‌ای حاضر بوده (اگر درک من از «رؤیای» مدنظر دکتر سروش درست بوده باشد) و اتفاقات آن صحنه را دیده؛ بالأخره ایشان از آن حالت که بیرون آمده، عباراتی را بر زبان رانده که همان قرآن است. سؤال این است: چگونه آن عبارات را بر زبان آورده؟ یعنی از کجا می‌دانسته چه چیزی از آن صحنه را بگوید و چه چیزی را نگوید؟ از کجا می‌دانسته با چه واژگانی باید آن صحنه را بیان کند؟ چرا مثلاً بجای «ید الله فوق ایدیهم» نگفته است «ید الله علی ایدیهم»؟ تکلیف واژگانی که بکار برده چه می‌شود؟ چطور این واژگان را استفاده کرده بدون آنکه حتی یکبار بابت آن مؤاخذه نشده باشد؟ یعنی آیا ممکن است پیامبر برای بیان صحنه‌ای از واژه و یا جمله‌ی اشتباه و یا ناقصی استفاده کرده‌باشد؟ اگر خیر، چه کسی آن جملات را قبل از بیرون آمدن از دهان پیامبر تأئید کرده؟ اگر کسی آن جملات را تأئید کرده، آیا این بازگشت به همان «تفسیر» بجای «تعبیر» نیست؟! چرا که بازهم با جملاتی مواجه هستیم که کسی غیر از پیامبر در تولید آن‌ها نقش داشته! و اگر آری، پس چطور به او اعتماد کنیم؟!

    در پایان این نکته هم گفتنی است که روا نیست با درج آن آیه‌ی شریفه در پایان مقاله‌ی خود، تلویحاً دکتر سروش را از جمله‌ی گمراهان بدانید و مسئولیتش را هم گردن پروردگار بیندازید! شاید این شما باشید که ره به خطا می‌برید!!
    شاد و سربلند باشید

  6. تا حدی با شما موافقم…تشکیک در نحوه نزول قرآن در تضعیف ایمان جوانان بتنهایی نقش زیادی ندارد…حوزه موثرتر اقتصاد منسوب به دین و قرآن است…

    خود استاد محترم جناب آقای طباطبایی همچون دکتر سروش در خصوص اقتصاد قرآنی کمتر اظهار نظر میفرمایند…بیان راه حل های قرآنی در خصوص مشکلات عظیم اقتصادی از جانب شخص آقای طباطبایی سزاوار تر است…

    متاسفانه تا آنجاییکه اطلاع دارم ایشان راه حل های چپ گرایانه را مذموم دانسته و آنرا شایسته جوامع انسانی نمی دانند!! میتوانید به ویدئو کلیپ ها در سایت ایشان مراجعه بفرمایید…

    این درحالی است که در قرآن موارد تعلق زکات و پرداخت آنرا محدود به حدود خاصی نکرده است و این یعنی پویا بودن میزان زکات…اقتصاد رقابتی در قرآن دیده نمی شود در عوض رعایت رضایت اجتماعی و تعاون و مساعدت همگانی و قیام به رفع نیاز نیازمندان توصیه میگردد…

    برای دریافت زکات عاملین و کارگزاران را لازم دانسته است…رقابت در خیر و نیکی مورد نظر قرآن است…

    در تفسیر آیه ۱۰ سوره فصلت در باره “سواء للسائلین” تا آنجایی که بیاد دارم میفرمایند (قریب به مضمون) یعنی برای پرسندگان فرقی نمی کند که در چند دوره در زمین تقدیر اقوات انجام شده باشد!!

  7. آقای طباطبایی باسلام؛نوشته جنابعالی واصل مقاله دکتر سروش را به دقت خواندم وبه نظرم رسید طرح دعاوی سروش با انتقادات جنابعالی همخوانی نداشته ومسائلی وسئوالاتی را طرح کرده ائید که حتی با تئوری گفتاری -شنیداری قدیم هم حل نشده ،بلکه اتفاقا به جهت ناقص بودن آن تئوری قدیمی وغیر اقناعی بودن جوابهای آن و علیرغم تلاشهای مفسرین گذشته ،کار به طرح تئوری رویایی وحی کشانده شده است. البته اینکه چرا در طول چهارده قرن موضوع بفکر مفسری نرسیده را باید در درجه مهم به تقدس پدید ه وحی وتابو بودن پرسش وپاسخ در آن زمینه مربوط دانست .عبور بشریت از عصر روشنگری ورسیدن به دنیای پسا مدرنیزم وپیدایش تئوریهای هرمنیوتیکی جدید راه را در درک پدیده وحی وموضوع تکلم خداوند با شخصیت نبی را هموار ساخته است.لذا از آنجائیکه شش سئوال ودر واقع ایراد جنابعالی را وارد ندانستم،به آنها جواب میدهم:
    1) کلام قرآنی در مجموع دارای صحنه های سمعی ـ بصری ـ شمّی ـ ذوقی ـ لمسی است وبنابراین بطور طبیعی باابلاغ پیامهای نوشتاری فرق می کند.ولذا این ایراد بر تئوری گفتاری -شنیداری وحی وارد است که این چگونه وحی وپیامی است که خود دریافت کننده پیام در حال مشاهده ،احساس بو،شنیدن فریادهای فاعلین ماجراها وخوردن و…است.آیا خود پروردگار بخود میگوید: ایاک نعبد وایاک نستعین و…یا این کلام خود محمد است.
    2)آقای مصطفی طبا طبایی خود قائل به تفسیر مجازی غالب آیات ازجمله یدالله (مسئله دست داشتن خداوند!!!)فوق ایدیهم و…است ،لذا باید جواب بدهندکه چرا پیغمبر خود شخصا قواعد علم مجاز را تبیین نفرموده (مجاز یعنی غیر مبین!!!)وپیام خود را مبین معرفی کرده اندوچرا بصورت مبین ومشخص نفرموده اندکه برای درک مفهوم عده متنابهی از آیات باید آنها را مجازی دانست ودرک کرد ؟!!
    3)دانشمندی که در عالم بیداری به دریافت و فهم وپاسخ درست مسئله ای موفق می شود ویا اگر همین عالم ،در خواب ویا حالتی غیر از حالت بیداری محض به فهم ودریافت پاسخ همان مسئله رسیده باشد ؛در نهایت چه فرقی می کند؟!!ولذا چرا عالم یادشده پاسخ یافته خود را برای آن مسئله،مبین وروشن نخواند؟!!
    4)قرآن چه در بیداری دریافت شده باشد وچه در رویا به حضرت محمد انتقال یافته باشدویا محمد به آن رسیده باشد؛همچنان پیام آن مبین است.جزآنکه تئوری رویا در قبال تئوری گفتاری -شنیداری به درک سهل تروقابل قبولتر بسیاری از آیات غیرقابل تبیین (حتی با مجاز!!!)راهگشاست.
    5)مگر در تئوری گفتاری _شنیداری تکلیف مسلمانان دقیقا وکاملابا بسیاری از آیات روشن شده است؟!!پس این همه منازعات در طول تاریخ تفسیراز طرف مفسرین برای چه بوده است؟!!ثانیا تعیین تکلیف مسلمین پیش ازطرح تئوری رویای رسولانه ،برعهده اقای طبا طبایی است نه صاحب تئوری رویای رسولانه وحی.
    6)احکام نماز وروزه از جمله تعداد رکعات نماز و…چه در خواب به اطلاع ودریافت کسی رسیده باشد ،چه در بیداری نتیجه یکیست.ثانیا اینکه سنت نبی آنها رابر خلاف روش خوابگذاری تفسیر کرده است ،علت آن بر عهده وفهم صاحب شریعت است.وسخن از چرایی وچند وچون برخی از احکام ،مربوط به شرایط ،پرسش هاواتفاقات رخداده در زمان شارع است.
    7)اینکه عده ای از منکرین تدبر در آیات قرآنی نمیکنندویا در طبیعت نمی نگرند ویا اهل تفکر ومنطق نیستند،سئوال به نحوه نزول آیات چه در خواب وچه در بیداری ارتباط پیدا نمی کندوهمچنان بر عهده آقای طباطبایی است که بفرمایند فلان قانون که توسط عالمی در خواب انکشاف یافته ،چراشایسته تدبر وتوجه نباشد؟!!وآنچه مهم است نتیجه ومحصول وصحت اطلاعات رسیده است.
    ضمنا تعهد ومسئولیت آقای طبا طبایی در حفظ اعتماد دینی جوانان کشور ستودنی است وایکاش ایشان به سایر عللی که در کشور تیشه به اعتماد دینی جوانان میزند را نیز مورد توجه قرار میدادندومقاله ائی هم در آن باب به مسئولین می نوشتند.اینکه یک تئوری که عمدتا تلاش در جهت تبیین پدیده وحی دارد وبواقع در حوزه علم کلام دینی جدید در جهت رفع ابهام از پدیده پیچیده وحی است را مخرب اعتماد جوانان دانستن ،دور از انصاف به نظر میرسد%

  8. همچنانکه استاد گرانقدر اشاره فرمودند مشکلات از آنجا آعاز شده است که تشبیهات و مثل های قرآن را نتوانیم درک کنیم و آنها را نتیجه رویا دانسته و به تمام قرآن تعمیم دهیم…

    این قبیل آیات همان قسمت “متشابهات” از دو قسم بودن آیات قرآن (“محکمات” و “متشابهات”) درسوره آل عمران است:

    هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَهِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿۷﴾

    در این آیه سوره آل عمران “متشابهات” با “ما تشابه منه” فرق دارد…اشتباهی تاریخی که مشکل ساز است…

    “ماتشابه منه” آیاتی هستند که بعد از نزول مورد سوء فهم افراد مریض القلب قرار میگیرند بعبارت روشن تر فهم آن آیات برای آن افراد مشکل شده و مورد دست آویز واقع گردیده…”ماتشابه علیهم منه” شده است…
    مثل “ان البقر تشابه علینا”…

    چون امکان عدم درک (البته موقتا ولی در ادامه با پیگیری) برای افراد غیر مریض القب نیز ممکن است “علیهم” نیامده …عمومی تر شده است…

    اما “متشابهات” از قبل در قرآن وجود دارند و همین آیاتی که مثال میزنند “عرش” و “یدالله”…نحوه عذاب و عقاب در آخرت…شجره زقوم… از این قبیل هستند…

    شبیه سازی میباشند برای ترساندن و تشویق است…نزدیک کردن به ذهن جهت فهمیدن است…

    اما فهم “ماتشابه منه” برای افرادی که در علم راسخ و پیگیر هستند و کلیت قرآن را رعایت میکنند مقدور است…افراد با هوش بیشتر ممکن است حتی با پیگیری کمتر متوجه بشوند (اولوالالباب)…

  9. با سلام. نوشته شما گر چه جالب و خواندنی است نه نظریه رویا را نفی میکند و نه نظریه کلام خدا را ابقا. با توجه به اینکه در زمان رسول کتابی‌ به نام قران وجود نداشته و حد اقل ۲۰ سال پس از رحلت رسول تدوین شده دیگر چه فرقی میکند که نتیجه رویا باشد و یا کلام خدا. به هر حال ما امرزه قسمت‌های از قران را که با علم و اخلاق منطبق نیست را ندید میگیریم

  10. سروش را هست رؤیا ها
    زانها ساختست دنیا ها
    شاید گویی خفته است
    لابد خوابی دیده است
    گرچه باشد خفته ای
    پرت و پلاست گفته ای
    رویش آبی افشانید
    بر ز خوابش خیزانید
    جان بدهد گر سقیم
    جایش باشد در جحیم

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »