یکسال از وفات پدر، مرحوم دکتر ابراهیم یزدی، گذشت. او یکی از رهبران جنبش دموکراسیخواهی کشور، فعال جنبش ملی و حامی رهبر جنبش ملی مصدق بزرگ، عضو فعال و دبیر کل گذشته نهضت ازادی ایران و یکی از رهبران انقلاب اسلامی ایران بود. بسیاری با زندگی سیاسی و جایگاه او در جنبش ملی، دموکراسی خواهی کشور و انقلاب اسلامی ایران اشنا هستند. در این مختصر قصدم بر اینست که پرده از چندین راز از زندگی او برکشم تا تعهد او به دموکراسی در کشور و پایبند بودن او به اصول بیشتر روشن شود.
برخورد او در ابتدای انقلاب با انقلاب و در پایان عمر با انقلاب درسهای اموزنده ای را در بر دارد. او در ابتدای انقلاب با انقلابیونی در داخل کشور مواجه میشود که اهل خشونت و حامی صدور انقلاب به روشهای فیزیکی و نظامی در خارج از مرزهای ایران بودند، اما همراه با مرحوم بازرگان، تمام قد در مقابل کنشهای خشونتطلبانه و اعدامهای اول انقلاب ایستاد. دشمنان او که از طیفهای مختلف سیاسی از سلطنتطلبها تا چپ و راست ایران میایند، بسیار کوشش کردهاند که در طول این چهل سال او را ترور شخصیت کنند. سلطنتطلب ها او را دخیل در اعدامهای اول انقلاب میدانند. ظاهر شدن او را در یک برنامه تلویزیونی با درجهداران دستگیرشده ارتش در روزهای نخست و سخت انقلاب را دلیل بر دخالت او در اعدامها میدانند. دکتر یزدی در این برنامه تلویزیونی از سران دستگیر شده ارتش خواسته بود که به بدنه ارتش اعلام کنند که انقلاب تمام و رژیم پهلوی ساقط شده است تا اسلحههای خودرا بر زمین گذاشته و تظاهرات مردم را بخون نکشند. اما تیمسار رحیمی و بقیه حاضر نشدند به ارتش دستور دهند که به مردم تیراندازی نکرده و مردم بیگناه را نکشند. عصبانیت یزدی از این استنکاف سران ارتش در ان صحنه تلویزیونی برای مخالفین او مستمسکی شد تا او را متهم کنند که در اعدامهای اول انقلاب دخالت داشته است. همسر تیمسار رحیمی یکی از کسانیست که بیشتر از هرکس دیگری در سالهای گذشته در تلویزیونهای مخالفین انقلاب در خارج ظاهر شده است تا با اتهامها و ادعاهای کاملا نادرست، مرحوم یزدی را دخیل در اعدامهای اول انقلاب معرفی کند. او کسی است که وقتی رژیم کودتا بعد از سقوط دولت مصدق همسر خواهر او را، دکتر حسین فاطمی، شهید جنبش ملی، را با تنی تبدار به جوخه اعدام سپرد، سکوت نمود و ترجیح داد که بهجای دفاع از حق با دربار خانواده سلطنتی متصل بماند. به هرحال روایات متعددی در رد اتهامات دشمنان مرحوم یزدی توسط افراد مختلف ارائه شده است. مسعود بهنود، روزنامه نگار و نویسنده نامی کشور ما یکی از این راویان است که خود شاهد تلاشهای یزدی و بازرگان برای جلوگیری از اعدامهای اول انقلاب بوده است. صادق خلخالی در خاطرات خود مینویسد که چرا با یزدی و بازرگان بر سر اعدامهای اول انقلاب مشکل داشته است.
اما روایت مرحوم دکتر یزدی برای من در این رابطه این بود که روزی در گرمی اعدامها، که دولت بازرگان اغلب در مقابل عمل انجام شده قرار گرفت، به منزل آیتالله خمینی برای شکایت از خلخالی میرود. یزدی به ایت الله خمینی میگوید که این اعدامهای خلخالی دارد به انقلاب و وجهه کشور صدمه میزند و این اعدامها روال قانونی را دنبال نمیکنند. ایت الله خمینی سر را بالا گرفته و به دکتر یزدی میگوید که «ابراهیم! هر انقلاب، به یک شمر نیاز دارد». مرحوم یزدی با تاثر به او میگوید «ایا انقلاب حسینی هم به یک شمر نیاز داشت؟»
بازرگان و یزدی اعتقاد داشتند که دستگیر شدگان رژیم گذشته میبایست با داشتن وکیل و حضور خبرنکاران خارجی در یک دادگاه علنی محاکمه شوند. این بحث دولت موقت تا اخرین روز در مورد اعدامهای اول انقلاب بود.
در روزهای پایانی عمر او سفری به ترکیه داشتم تا او را ملاقات کنم. دلیل امدن یزدی به ترکیه، امکان دسترسی فرزندان او به او بود، بهخاطر اینکه تعدادی از آنها نمیتوانستند به ایران مراجعت کنند. در این سفر از او در مورد انقلاب سئوال کردم. سئوال اصلیم از او این بود که با برگشت به گذشته، ایا او حاضر است امروز از چنین انقلابی حمایت کند؟ پاسخ او بسیار صریح بود. او به من گفت هرگز حاضر نخواهد شد از چنین انقلابی حمایت کند. او به رابطه خود با ایتالله خمینی برگشت و توضیح داد که چرا برای اقامه دموکراسی در ایران با آیت الله خمینی دست همکاری داده.
از او سئوال کردم چه شد که ایت الله خمینی بعد از پاریس و صحبتهای سیاسی او در حمایت از ازادی و اینکه او در حکومت اینده کشور شرکت نمیکند، یکباره تغییر موضع داد. جواب او بسیار قابل تامل بود. او گفت ایتالله خمینی تسلیم سلطه قدرت مطلقه و نامحدود گردید. او خارج از ایران نمیدانست که چقدر در ایران قدرت دارد. وقتی به ایران رسید جاذبه یک قدرت نامحدود را کاملا حس کرد. او مقهور قدرت شد.
رابطه دکتر یزدی با ایتالله خمینی هرگز رابطه مراد و مریدی نبود. مرحوم یزدی ابائی نداشت تا نظرات مخالف خود را بهروشنی با ایت الله خمینی در میان گذارد. او هرگز به رسم معمول اطرافیان و حتی برای یکبار دست ایت الله خمینی را نبوسیده بود و این کار که بسیار مطرود و ناپسند میدانست. او مثل بقیه اطرافیان ایت الله خمینی نبود که برای او قداست خاصی قائل باشند، اگر چه با او در پاریس بود و در چند ماه ابتدای انقلاب برای او احترام قائل بود. اما بعد از استعفای دولت موقت، مرحوم یزدی کوشش نکرد تا ان روابط تنگاتنگ گذشته را با ایتالله خمینی ترمیم و حفظ کند. کاملا از او بریده بود. دو دلیل برای کاهش رابطه او با ایت الله خمینی وجود داشت. اول، ایت الله خمینی آرام آرام از اصول گذشته خود جدا شده بود و یزدی دیگر اعتماد و اعتبار گذشته خود را برای او از دست داده بود. دوم اینکه کسانی در اطراف آیتالله خمینی بودند که اجازه نمیدادند که روابط گذشته یزدی با ایت الله خمینی به شکل گذشته ادامه یابد.
در مدت زمان جنگ و خصوصا بعد از فتح خرمشهر و اخراج عراقیها از خاک کشور، نهضت ازادی به تنها مخالف ادامه جنگ با عراق تبدیل شد. بسیاری در اطراف ایت الله خمینی این موضع نهضت را نکوهش و مورد انتقاد قرار میدادند. لذا در طول سالهای جنگ، اطرافیان ایتالله خمینی، روابط یزدی را با ایشان کاملا منقطع کرده، بهطوری که چندباری که نهضت ازادی از ایتالله خمینی درخواست ملاقات کرده بود تا در مورد سرنوشت جنگ نظراتش را با ایشان در میان گذارد، مورد قبول واقع نشد. مرحوم بازرگان و نهضت چارهای جز این نداشتند که چند باری محرمانه برای ایشان نامهای ارسال کنند.
در مورد سرنوشت جنگ نهضت اعلامیههایی صادر کرد که آغازگر آنها اکثرا مرحوم یزدی بود و البته هر بار حجم فشارها بر این سازمان با این اعلامیهها افزایش می یافت. اخرین بار حدود دو سال پیش از پایان جنگ، پیشنهاد ایت الله خمینی برای ملاقات با دکتر یزدی از طریق خود ایشان مطرح شده بود. اینبار اطرافیان راهی نداشتند، میبایست اورا دعوت میکردند تا با ایتالله خمینی ملاقات کند. یزدی میگوید وقتی به خانه ایتالله خمینی میرسد، آقای احمد خمینی ملتمسانه از او میخواهد که به پدرش نگوید که او در گذشته کرارا تقاضای ملاقات با خمینی را داشته است و آنها مانع شدهاند. به محض ورود به اطاق ایت الله خمینی، ایشان از دکتر یزدی گلایه میکند که چرا او رابطهاش را با ایشان قطع کرده، اما یزدی بهخاطر قولی که به احمد خمینی داده بود، لب به گلایه نگشوده و دلایل عدم ملاقات با او را فاش نمیکند. در آن دیدار، یزدی از دلایل خود برای لزوم به پایان دادن جنگ میگوید. برای ایتالله خمینی توضیح میدهد که چرا دخالت در خاک عراق قانونی نیست و اجماع جهانی علیه ایران ایجاد میکند. بعد نوبت ایتالله خمینی میشود تا توضیح دهد که به دلایل یزدی اعتقاد دارد اما پیشنهادات او را بعد از فتح بصره عملی میداند. مرحوم یزدی برای او توضیح میدهد که چرا ایران نمیتواند بصره را تسخیر کند و اگر هم کرد نمیتواند انرا حفظ و اداره کند. این اخرین ملاقات دکتر یزدی با ایتالله خمینی است. بسیاری بر مرحوم پدر انتقاد میکنند که چرا روابطش را با ایتالله خمینی قطع کرد. شاید این دلایل بسیاری از این منتقدین را قانع کند.
مرحوم دکتر یزدی با ولایت فقیه سخت مخالف بود. او یک ملی-مذهبی و معتقد و پایبند به یک نظام دموکراسی بود. او با سلطه روحانیون بر حکومت سخت مخالف بود. بسیاری از مشکلات او خصوصا با مرحوم بهشتی در شورای انقلاب به تسلط روحانیون بر قدرت برمیگشت. مرحوم بهشتی به «دیکتاتوری صلحا» اعتقاد داشت. او اعتقاد داشت که روشنفکران میبایست زیر چتر روحانیون به فعالیت سیاسی بپردازند. حزب جمهوری اسلامی توسط پنج روحانی تشکیل شده بود و ولایت فقیه و تسلط روحانیون به درون حزب هم برده شده بود. حزب جمهوری اسلامی طبق فتوای ایتالله خمینی از وجوهات شرعی استفاده میکرد. حزب برای این روحانیون یک امتیاز دینی و برتری بر بقیه احزاب بهخاطر کنترل ان توسط روحانیون بود. همین مدل بعدها به درون سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی هم برده شده بود. اعضا این سازمان از ایت الله خمینی خواسته بودند تا نماینده ای در این حزب داشته باشد. سلطه روحانیون بر سیاست کشور و انحصار قدرت توسط این طبقه اجتماعی، نهضت ازادی ایران را بر ان داشت تا در حیات ایتالله خمینی کتابی را در رد تئوری ولایت مطلقه فقیه بطور غیر رسمی در درون ایران به چاپ برساند. این کتاب توسط مرحومان بازرگان و یزدی و اقایان رضا صدر و عبدالعلی بازرگان تدوین شده بود. استدلال نهایی در این کتاب این است که ولایت مطلقه فقیه، استبداد مطلق است. اگرچه نهضت به خاطر مواضع مخالف خود با قدرت انحصاری روحانیون، مخالفت با گرفتن سفارت امریکا، مخالفت با ادامه جنگ، و سیاستهای تبعیضگرایانه و ضد حقوق بشری نظام جمهوری اسلامی در زیر فشارهای بزرگ سیاسی و اجتماعی بسر میبرد و زمانی رهبران و اعضای ان اسیر حبس و زندان میشدند اما یزدی و بقیه رهبران این حزب ابایی نداشتند تا برای اتمام حجت و نه کسب قدرت در صحنه سیاست ایران هرزمان به وظیفه ملی و دینی خود عمل کنند. چاپ کتاب در رد «ولایت مطلقه فقیه» در زمان ایتالله خمینی یکی از کارهای ماندگار نهضت ازادی در صحنه سیاست ایران شد که بیش از هر چیزی دلالت بر تعهد انها به مبارزه با خودکامگی ، استبداد و ضرورت ارزشهای دموکراتیک در حکومت داشت.
بهخاطر تجارب گذشته و روابط نزدیک خود با مرحوم دکتر یزدی، بسیاری از روحانیون اطراف ایت الله خمینی به خلاقیت فکری و سیاسی و قدرت نظم و ایجاد تشکیلات مرحوم دکتر یزدی پی برده بودند. انها یزدی را منهای بازرگان و نهضت ازادی ایران میخواستند. انها میخواستند که او را از کنشهای ملیگرایانه، مصدقی و روشنفکری دینی جدا کرده و از او در اطراف ایتالله خمینی و در حمایت از نظام ولایت فقیه استفاده کنند. از طرف اطرافیان نزدیک ایتالله خمینی به او پیشنهاد شده بود که چنانچه او از بازرگان، نهضت ازادی و مصدقی بودن دست بردارد، از او برای کسب پست رئیسجمهوری کشور حمایت میکنند. این گروه از روحانیون نزدیک به ایت الله خمینی، حمایت او را برای حمایت از یزدی، در صورتیکه از بازرگان جدا شود، کسب کرده بودند. اما برای مرحوم پدر، انتخاب بسیار طبیعی و راحت بود. او بازرگان و نهضت ازادی ایران را با دادن تمام هزینههایش انتخاب کرد.
آیتالله خمینی توصیه کرده بود که متعرض دکتر یزدی ، مهندس بازرگان و دکتر سحابی نشوند. در حیات ایت الله خمینی و در زمان ریاست جمهوری اقای هاشمیرفسنجانی بسیاری از نهضتیها همراه با امضاء کنندگان نامهای اعتراضی که بعدها به نامه «نود نفره » معروف شد به زندان رفتند. بسیاری در درون زندان شکنجه شدند. مهندس عبدالعلی بازرگان، مهندس محمد توسلی، هاشم صباغیان و بسیاری دیگر زندانیان این دوره هستند. بعد از فوت ایتالله خمینی، دکتر یزدی چندین بار به زندان رفت. اخرین انها در سن هشتاد سالگی و زمانی بود که با وجود کسالت و بیماری، سه ماه را در انفرادی اوین و سه ماه دیگر را در خانه های امن وزارت اطلاعات سپری کرد. او به من گفت ای کاش سه ماه اخر را هم در انفرادی اوین سپری میکردم که رنج و درد حصر در خانه های وزارت اطلاعات بیشتر است.
مرحوم یزدی اعتقاد داشت که در انقلاب سخت دخیل بوده است و لذا باید در ایران بماند و بهمبارزه ادامه داده و از کشور خارج نشود. پس از مشکلات فراوان توانست برای دیدار فرزندان خود به امریکا بیاید. در امریکا سرطان اول او که سرطان پروستات بود تشخیص داده شد. با اصرار فرزندان تا نیمی از معالجه را در امریکا ماند و برای ادامه معالجه به ایران برگشت. بار دوم سرطان پانکراس او در ایران دیر تشخیص داده شد و تلاش فرزندان او برای معالجه در امریکا، به خاطر عدم صدور ویزای امریکا بیاثر ماند. یزدی در ازمیر ترکیه مورد مداوا قرار گرفت اما باز به ایران بازگشت. هربار که او میخواست برای مداوای بیماری خود به ترکیه بیاید تا فرزندانش بتوانند در اطراف او باشند با مخالفت نظام ایران روبرو میشد تا از طرف رهبری جمهوری اسلامی ایران اجازه خروج او از ایران صادر شود.
بعد از فوت پدر بسیاری از چپهای دیروز و رادیکالهای امروز در صحنه سیاست کشور با او آشتی کردند. کنشهای اصلاحطلبی و و مدارای سیاسی او که همراه با صبر، تلاش و انتقاد از نظم حاکم بر ایران بود، برای بسیاری مورد قبول افتاد. بسیاری در راست سیاسی ایران هم او را ستودند. بحث انها این بود که او ایستاد و از حقانیت راهش دفاع نمود. برای من بهعنوان کسیکه پدری وطندوست، دموکراسیخواه و فداکار و پایبند به اصول ، سالگرد رحلتش را به امید ازادی و آبادی ایران که عمر خود را به پایش گذاشت، سپری میکنم و به امید فردایی هستم که بذر تلاشهای او و هزاران ازادیخواه در کشورمان ایران به بار نشیند و مردم این مرز وبوم را سعادتمند ببینیم. روح پدر شاد و راهش که راه مصدق بود، استوار باد.
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…