منتقدان میرحسین موسوی که توضیح و احیانا توبیخ بابت رفتارها و تصمیمات ایشان در دههی شصت مسالهشان است و هربار در هرکجا که حرفی از ایستادگی امروز این پیرمرد زده میشود سریع به یاد بیعدالتیها و تاریکیها و کشتارهای قبل میافتند، توجه کنند:
اگر به آزادی باور دارید و موسوی را در دهههای پیشین به دلیل نفی آزادی یا هر رفتار منافی فضیلت انسان متهم میدانید، خودتان هم اکنون پیش از نقد او باید برای آزادیش بکوشید- آزادی در حدی که بتواند پاسخگوی شما باشد در رسانه یا محفلی- اخلاقا کسی که مدتهاست دسترسی به هوای آزاد هم ندارد نمیتواند پاسخگوی شما عزیزان باشد، در شرایطی که بسیاری از ما حتی یک روز هم تجربهاش نکردهایم. بحث در بند بودن نیست صرفا، بحث از ایستادن در وضعیتی است که عافیتش تضمین شده بود اما نخواست. پیش از محکوم کردن و خواستار پاسخ شدن و معذرت خواهی باید ابتدا او و هر شخص دیگری که به خاطر عقیده در بند است را رها کنید یا به مراجع تصمیمگیرنده فشار بیاورید بابت مهیا کردن عرصهای برای پاسخگویی این متهم- متهمان-.
اگر مسالهی امروز این است که موسوی در حدی نیست که به او به دیدهی مثبت نگاه شود یا مورد احترام زیاد قرار گیرد یا آنطور که بسیاری میفرمایند نباید با توجه به شأن امروزش کردار بد گذشتهاش را از یاد برد، پس چطور مساله به این بزرگی را به جایی نمیرسانیم؟ چرا همین دوستان فضایی برای رسیدن به حقیقت مهیا نمیکنند؟ یا اگر مطمئن هستند که موسوی یک گناهکار و بعضا جنایتکار است این ایده را تعمیم نداده و به دیگرانی که امروز در همین حد هستند نقد نمینویسند و هرجا که نامی از میرحسین میآید اعدامها و فضای اختناق یادشان میآید؟ اگرمساله شخصی نیست و عدالتجویی و اخلاق در میان است احتمالا دیگرانی هستند که بیش از میرحسین موسوی در وضعیت گذشته و امروز ما سهیمند، دوستانه تقاضا دارم عجالتا آنها را که آزاد هم هستند برای پاسخگویی فعلا در اولویت قرار دهید و از آنجا که آزادیخواهی و نگرانیتان برای رسیدن به حقیقت و ارج کرامت انسانی بسیار عمیق است همانطور که با صراحت موسوی را مجرم و مقصر بزرگ میدانید آنها را هم در همین فیسبوک و وبلاگها و سایتهایتان مورد خطاب قرار دهید.
متهم کردن کسی که موقعیت دفاع از خود را ندارد برای من دو سویه دارد: اگر آن فرد مرده باشد باید دید چقدر فضا در نقد او مهیاست و چه اولویتی در این عمل است، اگر هم آن فرد زنده باشد اما در بند، این کار بینتیجه است چرا که گفتگویی شکل نمیگیرد و به تک گویی تبدیل میشود.
آیا اگر اعتقاد به حقوق انسانی داریم، حق متهم نیست که بتواند از خودش دفاع کند؟ اگر میفرمایید که حق هر شهروندی است که به نقد امروز و دیروز بپردازد و فارغ از پاسخگویی متهم در این انتقاد سویههایی مغفول مانده روشن میشود باید دید آیا قایل شدن به اتهام یک سیاستمدار فارغ از وضعیت تاریخی و مناسبات قدرت، عقلانی است؟ اگر مساله بر سر اخلاق فردی است و بیان این که فلانی میتوانست در آن برهه موضع بگیرد اما سکوت کرد یا همراه بود با سرکوب، خب در مورد شخص موسوی که همین حالا چنین موضعی گرفته! اینجاست که آن گزارهی معروف که از فرط استفاده به بیمعنایی پهلو میزند گریبانمان را میگیرد:« بله، اما گذشتهی او از یاد رفتنی نیست». برخی دوستان میگویند که موسوی ازآن دوران تمجید کرده، خب چنین رفتاری را محکوم کنید، بگویید این کارت اشتباه است اما آیا امروز او که تمجید از آزادی بیان است و احترام به جامعهی مدنی با همان منطق شما نیاز به حمایت ندارد؟ آیا امکان تغییر عقیده برای موسویها وجود ندارد که اگر امروز فضایی مناسب برای گفتگو فراهم شود او آن دوران گذشته را هم دیگر درخشان ننامد و بابت آن عذر خواهی کند؟ یا حتی اگر تغییر عقیده هم نداده باشد، آیا موسوی اولویت برخورد است یا کسانی که همین حالا بسیار بیش ازاو چه در گذشته و چه در امروز سهیمند در مناسبات ظلم. هدف را درست انتخاب کردن بخش مهمی از نقد و چارهجویی است.
ای مردمانی که برای یک قاتل که قرار است اعدام شود، از روی اخلاق و انسانیت به راه میافتید برای رضایت گیری و صحبت با خانواده مقتول، ای مردمانی که نگران حقوق حیوانات هستید به درستی، ای کسانی که نگران فقرا و اقلیتهای تحت فشار هستید، اخلاقتان را مناسبتی و کلیشهای به کار نگیرید. نمیگویم موسوی را نقد نکنید، اما تا زمانی که او شرایط عادی برای پاسخ ندارد لطفا به نقد وضعیت آن دوران بپردازید و نقد وضعیتی که او را از پاسخگویی محروم کرده است.
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…
تردیدی نیست که تداوم نزاع اسرائیل و فلسطین که اینک منطقهی پرآشوب و بیثبات خاورمیانه…
تصور پیامدهای حمله نظامی اسرائیل به ایران نیروهای سیاسی را به صفبندیهای قابل تأملی واداشته…
ناقوس شوم جنگ در منطقۀ خاورمیانه بلندتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد. سهگانۀ…