زیتون– آخرین نامه فرهاد میثمی٬ پیش از انتقال اجباری و خشونت آمیز او به بهداری اوین، از اراده موکد او برای ادامهی اعتصاب غذای کامل تا تامین خواستهاش خبر میدهد.
پس از انتقال او به بهداری٬ ارتباط این زندانی سیاسی با دیگر زندانیان و خارج قطع شده است. اما این نامه ناتمام و ویرایش نشده که قبل از قطع با خارج به نگارش در آمده بود٬ از درون زندان اوین برای انتشار در اختیار «زیتون» قرار گرفت.
این نامه تکمیل و ویرایش نشده است اما به دلیل عدم آگاهی از شرایط فعلی فرهاد میثمی٬ نزدیکان او تصمیم به انتشار آن را گرفتهاند.
فرهاد میثمی٬ در این نامه در خصوص تصمیمش برای ادامه اعتصاب٬ چنین توضیح داده است: «انعکاس این کنشِ کوچکِ ایستادگی در فضای بیرونی بسیار بیش از آن بود که حاصل عملکرد خُرد من باشد و حجم حمایتهای اعلام شده و نیز همراهی همدلانه و خیراندیشانه از سوی عزیزان، بزرگواران و بزرگانی که هر یک به تنهایی از سرمایههای بیبدیل این مرز و بوم هستند مرا بسیار متعجب کرد. نمی دانم چه تقارنی رخ داده بود که تصادفا جامعه مدنی ایران این حرکت کوچک را به عنوان واقعهای در زمان و مکان مناسب تشخیص داد تا بهانه و دستمایه طرح یکی از مطالبات مهم عدالتخواهانه خویش قرار دهند.»
فرهاد میثمی که از روز ١١ مرداد در اعتصاب غذا به سر میبرد، از یکشنبه (۲۵ شهریور) سرم نگرفته است.
او به اتهام تبانی و اجتماع به قصد بر هم زدن امنیت کشور بازداشت شده است.
فرهاد میثمی متهم است که نشانهایی با شعار «من با حجاب اجباری موافق نیستم»، در اختیار داشته است.
این زندانی سیاسی در آستانه آغاز اعتصاب خشک٬ در پیامی از زندان اوین خواستهای خود را برای پایان دادن به این اعتصاب اعلام کرده بود.
به گزارش «زیتون» میثمی در این مرحله خواسته مشخص «آزادی بیقیدوشرط رضا خندان عزیز و رفع احضار و بازپرسی از خواهر گرامیشان و نیز خانم ژیلا مکوندی و آقای داوود فرهاد پور» را مطرح کرده است.
او پیشتر در مرحله اعتصاب غذای تر بر خواسته مصداقی مشخصی تأکید نکرده بود و بهمنظور «جلوگیری از مزاحمت دستگاههای امنیتی برای اشخاص ثالث تا حد ممکن» و نیز «تن ندادن به رویه قضایی یکطرفه و ناعادلانه» ،«بدون امکان دفاع معنادار» و «بدون امکان انتخاب وکیل مستقل»، آن را ادامه داده بود.
متن این نامه که برای انتشار در اختیار «زیتون» قرار گرفته٬ به شرح زیر است:
پیغامِ تصمیم درباره اعتصاب غذا و آتیه
مقدمتا عرض کنم که ۲۴ ساعت پس از دستگیریم توسط وزارت اطلاعات، در بند ۲۰۹ زندان اوین اعتصاب غذا را شروع کردم که به مدت ۲۱ روز صرفا با مصرف آب و نمک و سپس در پی انتقال به بند ۴ زندان با اضافه شدن چای و قند ادامه یافت. این اعتصاب غذا دو کارکرد اولیه و انتخابشده از روی آگاهی داشت و یک کارکردِاز قبل قصد نشده که بعدها به واسطه همت کنشگران مدنی بر آن افزوده شد.
کارکرد اولش این بود که به عنوان ِتنها ابزارِ من برای ِبازداری ِحتیالامکان ِماموران از ایجاد مزاحمت برای اشخاص ثالث به کار رود. این اشخاص ثالث غالبا افرادی عادی، غیرسیاسی و حتی نه اهل فعالیتهای مدنی بودند که به واسطه مراودات در امور بسیار معمولیِ دیگر با من، اینک میرفت که در مظان اتهاماتی به سببِ مثلا هدیه گرفتن یک جلد کتاب حقوق بشر از من قرار گیرند.
دومین کارکردش آن بود که می توانست محملی برای ایستادگی ِشخصی بر برخی ارزشهایم باشد: ایستادن در برابر تحمیل «رویه ناعادلانه قضایی که در آن «حق انتخاب وکیل مستقل» و«امکان دفاع معنادار» از افراد سلب شده، برایم مصداق بارز انجام وظیفه شخصی در زمینه ظلمناپذیری بود.
از زمان ورودم به بند عمومی و امکان ارتباط و انعکاس بیرونیِ خبرِ این اعتصاب، کارکرد سوم آن یعنی طرح عمومی و مجدد مسئله لیست ۲۰ نفره وکلای حکومتی هم آغاز شد که جزء اهداف اولیه من نبود. بدین سبب که تصورش را هم نمیکردم که پتانسیل طرح عمومیش بدان گسترهای که بعد رخ داد مقدور باشد.
در میانه مسیر اگر چه ماموران امنیتی حساسیتم بر درگیر شدن اشخاص ثالث به واسطه مسئله من را درک کردند و کارشان را با ملایمتی نسبی ادامه دادند، اما نهایتا این سیر به بازداشت رضا خندان انجامید.
رضای عزیز خود فعال مدنی و مستقلی است که هم کنشهایش و هم انتخابهایش بسیار مورد احترام من است. منتها حسب ِتصادف در این قضیه، بهانه برای احضارش را از بابت پرونده من برساخته بودند. نیما و مهراوه که علاوه بر سابقه دوریِ سه ساله پیشین در ایام کودکی از مادرشان (نسرین ستوده)، اخیرا نیز به واسطه زندانی شدن مجدد مادر چند ماه بود که از حضورش محروم بودند، حال از گرمای حضور پدر نیز محروم می شدند، آن هم در وضعیتی که مادرشان نیز به تازگی در اعتراض به بازداشت من اعلام اعتصاب غذا کرده بود. مهراوه اکنون به سن بالاتری رسیده و جوانی است برومند و مستحکم. نیما اما هنوز در سنی است که خصوصا به واسطه وابستگی خاصی که به پدر پیدا کرده قطعا دچار آسیبهای دوچندان خواهد شد و من خود را مسئولِ مستقیمِ رخ دادن این وضعیتِ آخر میدانستم چون بهانه دستگیری، بخاطرِ کاهلی و غفلتِ تکنولوژیک من در تنظیمات تلگرامم رخ داده بود که در آن زمان در حالت معمولی بود، نه در وضعیت ورود دو مرحلهای.
بدین ترتیب دستگاه امنیتی موفق شد خطر بزرگی که به واسطه وجود چند نسخه کتاب حقوق بشر یا تعدادی سنجاق سینه در کنج کتابخانهای متوجه امنیت کشور بود را کشف و خنثی کند و طی مدتی که جنابان سربازان گمنام بر پایِش، تحقیق و به قول خودشان «عملیات» در اینباره تمرکز کرده بودند، تروریستها با فراغ بال و در غفلت کاملِ اطلاعاتیِ ایشان برای به خاک و خون کشیدن دهها تن از هموطنانمان در اهواز در حال برنامهریزی بودند.
برای من به هیچ وجه قابل قبول نبود که کوتاهیم موجب آزردگی برای کسان دیگر و علیالخصوص تشدید ضایعه بر خانوادهای گردد که تا همینجای کار هم از مظالم عدیدهای که بر ایشان رفته به اندازه کافی آسیب دیدهاند. از این رو در پی بازداشت رضا خندان، مرحله دوم اعتصاب غذایم را با قطع آب و نمک و چای و قند به مسئولان زندان اعلام کردم، با ذکر این نکته که سرم درمانی را تا مدتی خواهم پذیرفت و همینطور قرصهای بیماری مزمنم را هم با حداقل آب ممکن مصرف خواهم کرد. خواستهام را آزادی بیقید و شرط و صدور قرار منع تعقیب ایشان قرار دادم.
از سوی دیگر در طی این مسیر با اتفاقی بسیار غیر منتظره مواجه شدم. انعکاس این کنشِ کوچکِ ایستادگی در فضای بیرونی بسیار بیش از آن بود که حاصل عملکرد خُرد من باشد و حجم حمایتهای اعلام شده و نیز همراهی همدلانه و خیراندیشانه از سوی عزیزان، بزرگواران و بزرگانی که هر یک به تنهایی از سرمایههای بیبدیل این مرز و بوم هستند مرا بسیار متعجب کرد. نمی دانم چه تقارنی رخ داده بود که تصادفا جامعه مدنی ایران این حرکت کوچک را به عنوان واقعهای در زمان و مکان مناسب تشخیص داد تا بهانه و دستمایه طرح یکی از مطالبات مهم عدالتخواهانه خویش قرار دهند.
در این میان، هم با حجم گستردهای از حمایتها، و هم در عین حال با نامهها، بیانیهها، ابراز نگرانیهای جدی و امر و خواست بزرگانی مواجه شدم مبنی بر پایان دادن به اعتصاب غذا. با وجود اینکه شایسته چنان الطافی نبودم، اما نه میتوانستم قدردان عزیزان نباشم، و نه میشد که آنهمه نگرانی و خواست و نظر ارجمند و پرقدر را کاملا نادیده بگیرم.
ضمنا مطلع شدم که طرحی هم از سوی نمایندگان مجلس و همچنین لایحهای از سوی قوه قضاییه در اصلاح تبصره ماده ۴۸ آیین دادرسی کیفری که انتخاب وکیل از میان وکلای حکومتی در پروندههای سیاسی، مطبوعاتی و امثال آن را منع میکند آماده شده است [دست نوشته دکتر فرهاد میثمی کاملا مشخص نیست]. البته این موضوع پیش از اینها هم مطرح شده بود اما فعالیتهای ارزشمند کنشگران مدنی، سیاسی و حقوقی در طرح مجدد گسترده موضوع در این ایام موجب توجه بیشتر و تسریع در پیشبرد امر شده است.
اینک من در برابر یک مسئله سهبخشی قرار داشتم:
* بخشی از اعتصاب غذایم، ناظر به حق ایستادگیِ شخصیِ خودم در برابر ظلم بیّن در رویه قضایی بود.
* بخشی دیگر که بعدا و در اثر همت کنشگران مدنی پیش آمد و ناظر به طرح اجتماعی مسئله و تسریع پروژه اصلاح قانونی بود
* و بخش سوم که مربوط به استیفای حقوق اشخاص ثالثی بود که مسئولیت ایجاد زحمت برای ایشان بر گردن من بود.
با توجه به جمیع شرایط، از بابت رعایت احترام و توجه به نگرانیها و دغدغههایی که برای عزیزان، دوستان، کنشگران و بزرگمرتبگان گرانقدر ایجاد شده، و در احترام به تشخیص و خرد جمعی، آن بخش اول اعتصاب که ناظر بر ایستادگی در برابر ظلمِ شخصی بر خود بود را منتفی تلقی میکنم و اهمیت آن را در برابر چنین حجم وسیعی از نگرانی و آزردگی خاطرِ جمعی حقیقتا به هیچ میانگارم. سعی میکنم مقابله با این رویه ظالمانه را از راههای ممکن دیگر، حتی اگر کماثر یا بیاثر باشند پی بگیرم و به احترام نیروی عظیم خیراندیشیهایی که در این مسیر دریافت کردم، هر میزان حکم و زندان را با هر شرایطی در تبعید یا هر شرایط سخت دیگر به حلاوت و طیب خاطر بگذرانم، و هر روز و ساعت آن را به تلاشی برای رشد روزافزون شخصی در مسیر اهداف اجتماعیمان بدل کنم. درباره بخش مربوط به طرح اجتماعی مسئله نیز ، همت «جامعه مدنی-سیاسی» که خود اساسا موجد این پتانسیل بوده، کار را روی ریلِ روال انداخته است و تداوم اعتصاب غذای من از این جهت نیز بلاموضوع است.
اما درباره بخش سوم، امیدوارم عزیزان با خواندن این سطور ،خودشان را در موقعیتی بگذارند که من با آن مواجهم. مادری که خود از بزرگبانوان ایران است، سی و سومین روز اعتصاب غذای خود را در زندان میگذراند، با خواسته آزادیِ من. پدر خانواده نیز به زندان افتاده، به واسطه بهانهای در اثر کوتاهیِ من. چگونه میتوانم در چنین شرایطی کنار بکشم و نگاه کنم؟ یا طناب ایستادگی جمعیمان را رها کنم؟ حق دیگری را اساسا از نوعی نمیبینم که بتوانم آن را به واسطه امر یا خواستهایی در عین حال بسیار محترم از گردن خود وانهم، که در دیدگاهِ بسیاری از باورمندان در میانِ خودِ آن عزیزان، حتی اوجِ متعالِ حقوقِ هستی نیز گذر از حق دیگری را در دایره امورِ روا بر خود قرار نداده است.
از این رو، تنها خواسته موکد من برای پایان دادن به اعتصاب غذا صدور قرار منع تعقیب برای آقای رضا خندان و بازگشت گرمای حضورش به خانه و کنار فرزندان است، در شرایطی که بشود امید داشت در طی این امر نسرین ستودنی عزیز هم به واسطه یقین به رشدی که در این فرآیند برای من نهفته است، اعتصاب غذایش را پایان میدهد. تاکید میکنم که تلاش نیروهای امنیتی-قضایی برای لوث شدن مسئله با صدور قرار وثیقه برای ایشان را به هیچوجه نمیپذیرم. چنان رویکردی فقط موقتا موضوع را کمی عقب میاندازد تا چند هفته دیگر که ایشان را مجددا احضار کنند و دوباره روز از نو.
بنابراین، در هر حالت دیگری غیر از صدور منع تعقیب ایشان، اینجانب اعتصاب غذای کامل را با آرامشِ خاطرِ تمام، به عنوان آنچه به امر قطعیِ وجدان موظف به انجامش هستم تا انتها ادامه خواهم داد.
فرهاد میثمی
زندان اوین
یک پاسخ
چرا یک انسان نمیتواند بگوید که من با حجاب اجباری مخالفم؟ گفتن این حرف کدام قانون را میشکند، به غیر از قوانین یک حکومت دینی. حکومت دینی خوب امکان پذیر نیست. حکومت دینی الزاما به استبداد منجر خواهد شد.
دیدگاهها بستهاند.