بعد از بازنشر یک فایل صوتی از سخنان میرحسین موسوی در نشستی خصوصی (در سال ۱۳۸۹) که البته متن و فایل آن مدتها پیش از این نیز در دسترس بود، تعدادی از کاربران شبکههای اجتماعی و از جمله برخی روزنامهنگاران، به نقد نقش موسوی در اعدامهای سال۶۷ پرداختند.
این یادداشت «صرفا» تلاشی برای پاسخ به ابهامات مطرح شده نیست اما اشاراتی به آنها نیز خواهد داشت. مهمترین نکته، بررسی نقش موسوی در اعدامهای تابستان۶۷ و «امکان»های او برای تاثیر بر روند وقایع است.
نخست اینکه آیا فاجعه، با اطلاع دولت واقع شده یا نه و اینکه شخص موسوی چه واکنشی میتوانسته داشته باشد و پس از اطلاع آیا با عاملین و آمرین آن همدل بوده و در صدد تطهیر آنان است یا خیر؟
اگر فرض را بر اطلاع موسوی از فاجعه بگیریم البته این به معنای همراهی او با فاجعه بوده و لکهی سیاهی خواهد بود که به هفت دریا هم نمیشود آن را شست.
اما قاعده بر این است که اثبات ادعا با مدعیست و انکار با متهم. «البینه علی المدعی والیمین علی من انکر».
یعنی اگر مدعی دلیل متقنی نداشت، انکار متهم دلیل بر بیگناهی اوست و تا امروز مدعیان اطلاع موسوی از ماجرا ادلهای ارائه ندادهاند و ادعای آنان عمدتا حول این محور است که «مگر میشود دولت از آنچه میگذرد مطلع نباشد؟»
در پاسخ میتوان گفت بله میشود، همانطور که موسوی در نامهی استعفایش از نخستوزیری صراحتا عنوان میکند که «وقتی در چمدان حجاج ما بمب پیدا میشود یا در خیابانهای لبنان مسلسلی گشوده میشود تازه دولت مطلع میشود که اوضاع از چه قرار است!»[۱]
گویی رییس وقت مجلس و رییسجمهور، تصمیماتی میگیرند که هزینههای آن مستقیما برعهدهی دولتی میافتد که اصل وقایع از او پنهان داشته شده است. بنابراین وقتی در حوزهای مثل سیاست خارجی که ظاهرا باید در چارچوب قوهی مجریه باشد، اینگونه اقدامات واقع میشود، دست کم ادعای بیاطلاعی موسوی از اقدامات یک «قوه»ی دیگر که ارتباط ساختاری با دولت ندارد قابل استماع و بررسی است. بنابراین با توجه به عدم ارائهی ادلهی متقن از طرف منتقدان و انکار موسوی، اصل برائت را میتوان جاری دانست.
اما فرض دوم، یعنی بیاطلاعی موسوی از وقوع فاجعه و بررسی «آنچه میتوانست بعد از اطلاع انجام دهد».
مطابق با قانون اساسی وقت(اصول ۱۳۳ تا ۱۴۲) نخست وزیر فاقد اختیار قانونی در این زمینه بوده و امکان دخالت قانونی نداشته، حتی آنچه در قانون اساسی فعلی در مورد رییسجمهور وجود دارد(پاسداری از قانون اساسی) نیز در آن قانون در مورد نخست وزیر انشاء نشده بود، بنابراین همهی آن چیزی که موسوی میتوانسته انجام دهد در درجه اول نامهنگاری و اعتراض است و در بالاترین حد، استعفاء.
بنا به دلایل و قرائنی که خواهد آمد، معتقدم که موسوی عمدتا به دلیل همین فاجعه اقدام به استعفای قهرآمیز حتی بدون اطلاع رهبر وقت مینماید و چند روز هیچکس مطلقا از موسوی خبری ندارد، حتی شخص آیتالله خمینی.
اما دلایل :
نخست مقارنت زمانی استعفا با اعدامهاست یعنی ۱۴ شهریور ۱۳۶۷، آنهم در زمانی که موسوی چند ماه قبل یعنی ۹تیر ۱۳۶۷ از مجلس رای اعتماد گرفته بود.[۲]
مضافا اینکه دولت در سال پایانی خود بوده و تحمیل هزینهی استعفا به حکومت آنهم در شرایطی که کشور دچار درگیریهایی در جبهههای نظامی و همزمان مذاکرات ژنو پیرامون آتشبس و قطعنامه بوده، قاعدتا به اختلافی بنیادیتر از انتخاب چند وزیر یا اختلافات اقتصادی باز میگردد.
فارغ از مقارنت زمانی، کیفیت استعفا قرینه ی دیگریست. این استعفا بدون اطلاع رهبر وقت که اصلیترین حامی دولت بود صورت پذیرفته، در صورتیکه اگر مسئله، صرفا اختلاف با رییس جمهور و یا مجلس میبود قاعدتا میبایست در ابتدا با رجوع موسوی به آیتالله خمینی و درخواست دخالت ایشان مطرح میشد و در صورت عدم حل مسئله، منجر به استعفا میگردید، حال آنکه این امر حتی خشم آیتالله خمینی را نیز برمیانگیزد تا آنجا که در نامهاش خطاب به موسوی مینویسد «حق این بود که ابتدا اینجانب را در جریان میگذاشتید..»[۳]
در کنار این موضوع، نامهی استعفا خطاب به رییسجمهور وقت است اما در ابتدا به دست آیتالله موسوی اردبیلی رییس وقت دستگاه قضا میرسد. هاشمی رفسنجانی در خاطراتش آورده که «ساعت ۱۰شب آقای اردبیلی تماس گرفتند که نامهای مبنی بر استعفای نخست وزیر به دستش رسیده…و معلوم شد ایشان ارتباط خود با بیرون را قطع کرده…»[۴]
نفس اعلام استعفا توسط رییس دستگاه قضا (برخلاف قاعده که میبایست رییس جمهور خبر میداد) را میتوان در جهت تقویت گمانهی علت اصلی استعفا تلقی کرد.
موضوع بعدی، نامهی مربوط به دلایل استعفاست. برخلاف تصور عموم که سیاست خارجی را مبنای استعفا گرفتهاند، آن نامه به چند دلیل اشاره دارد:
سیاست خارجی، عملیات برونمرزی، تجزیه سازمان برنامه از دولت و عواقب آن برای بازسازی کشور، تجزیه اقتدار مشروع و قانونی دولت و در آخر ناتوانی دولت در پاسخگویی بابت اقداماتی که «بدون اطلاع اما به نام دولت» صورت میپذیرد.[۵]
در آن برهه، توصیهی آیتالله خمینی در مورد انتخاب وزرا به نخستوزیر این بود که «در انتخاب وزرا مختارید جز وزارت اطلاعات که با هماهنگی رهبری باشد» و اهمیت این موضوع آنجا روشن میگردد که موسوی در همین فایل صوتی به عدم ارائهی گزارش وزارت اطلاعات در مورد اعدامها به خود اشاره میکند.
اما در مورد اعتقاد نگارنده مبنی بر اینکه علت اصلی استعفا رویهی قضایی وقت بوده، این نکته اجمالا گویاست که موسوی در ماههای پایانی دولت در حوزهی سیاست خارجی برای مثال به کشف مواد منفجره در چمدان حجاج ارجاع میدهد، اتفاقی که چند سال قبل و در سال ۱۳۶۵واقع شده! یا به ماجرای هواپیماربایی حزبالله در سال ۱۹۸۵(۴ سال پیش از تاریخ استعفا!).
این دلایل با توجه به فاصلهی زمانی نسبتا زیاد با تاریخ استعفا بیشتر به عذرهایی محترمانه شباهت دارد تا علت اصلی آن.
اما نکتهی پایانی:
یک روزنامهنگار پس از بازنشر سخنان موسوی درباره اعدامهای۶۷، او را «در حصر خمینی» توصیف کرد؛ اگر برخلاف تشکیکاتی که آیتالله منتظری یا عبدالله نوری[۶] در مورد عدم اصالت برخی از نامههای آیتالله خمینی در ماههای پایانی عمر وارد کردهاند، دستور اعدامها و حکم «أشداء علی الکفار» را منتسب به آیتالله خمینی بدانیم، چگونه میشود کسی که علنا آن وقایع را «جنایت» نامیده «در حصر خمینی» تلقی کرد؟
یا «جانی» قلمداد کردن لاجوردی را چگونه میتوان با محصور در خمینی بودنِ موسوی جمع کرد؟
کسی که برخلاف گفتهی آیتالله خمینی(که ولایت فقیه، ولایت رسولالله است) نزدیک به یک دهه روبروی «ولی فقیه» ایستاده و از حصر پیامی با این مضمون که «پایان ایدئولوژیها دیر یا زود فرامیرسد و آنچه جاودان است آزادی اندیشهی انسان است»[۷] را همچنان محصور در خمینی پنداشت؟
در همین فایل صوتی، موسوی میگوید «ما معصوم نداریم و حتما ایراداتی به امام، دولت و همهی بخشهای حاکمیت وارد است» و با بیان «عدم رؤیت حکم اعدام و اصالت آن و اجبار به روشنگری در زمانهای آرام و غیرملتهب» (برخلاف آن روزهای جنبش سبز و سرکوبها) همچنان پروندهی کشتار ۶۷ را باز میگذارد.
اما آنچه که انتظار همه ما و منتقدان موسوی است یعنی عبور از گفتمان خمینی و ولایت فقیه، چیزی نیست که بتوان از سیاستمداری توقع داشت که حدود یک دهه ایزوله شده و از برآورد دقیق فضای سیاسی_اجتماعی ایران، محروم مانده است.
کسی که چه در دهه ۶۰ چه بعد از آن تا جنبش سبز، ثابت کرده که با نبض جامعه همگام است.
اگر سیاستمداری که قهرا از جامعه جدا نگه داشته شده و برآورد روشن و بلافصلی از اوضاع جامعه ندارد-و نمیتواند که داشته باشد- موضعی اتخاذ کند جای تعجب خواهد داشت!
آن هم سیاستمداری که صراحتا اعلام کرده که خود را در جایگاه «همراه» جنبش میبیند و نه «رهبر» آن.
*منابع:
[۱]،[۲]،[۵] نشریه انقلاب اسلامی در هجرت- پاریس
[۳] «صحیفه» آیتالله خمینی- ج۲۱- ۱۳۶۷/۶/۱۵
[۴] پایان دفاع، آغاز بازسازی -خاطرات و کارنامه آیتالله هاشمی رفسنجانی ۱۳۶۷
[۶] شوکران اصلاح- دفاعیات عبدالله نوری در دادگاه ویژه روحانیت در خصوص نامه مورخ
۱۳۶۸/۱/۶
[۷] وجدان بیدار- اشتفان تسوایگ- ص ۲۵۲ – کتاب معرفی شده از حصر توسط میرحسین موسوی
*فایل صوتی:
https://t.me/sunpadh/808
7 پاسخ
در فایل صوتی که از اقای میر حسین موسوی انتشار یافته است خیلی چیزها روشنه اگر قرار باشه به همه انها پرداخت وقت زیادی خواهد گرفت اما به چند نکته کلیدی مختصر اشاره میکنم اقای موسوی می فرمایند که هیچ اطلاعی از موضوع نداشته اما در خود این فایل میگوید که در جلسه سران قوا مسایلی مطرح شد یعنی بگفته خودش همچین بی اطلاع هم نبوده است اقای موسوی در اخر فایل صوتی می فرماین که چون موقعیت ومسولیت در نظام داشته پس نمی تونسته تصمیم نظام را تایید نکنه وصراحتا می فرمایند که چون تصمیم نظام بوده ایشان نیز تصمیم نظام رو تایید می کنه ایشان سراسر فایل وافاضاتشون فقط در جهت توجیه این جنایت صحبت میکنه وازگنبد وخوزستان وشهید شدن بقال سر کوچه شون مایه گرفته تا این جنایت هولناک وکشتار فرزندان راستین مردم راموجه جلوه بده اقای موسوی بشکل اشکاری سعی داره اثبات کنه که این زندانیان بیگناه قصد شورش داشتنند برچه اساسی وبر مبنای چه مدرکی وبا کدام مستند ایشاان این ادعای پوچ وبی اساس رو مطرح میکند ؟اگر سیستم درستی باشه باید بخاطر این تهمت نابجا ایشان محاکمه وجوابگو باشند من خود از حامیان فعال جنبش سبز در زمان خودش بودم واز نزدیک شاهد بودم که چگونه اقای موسوی وشاید کمتر از او کروبی با عدم تصمیمات درست وبموقعشون جنبش سبز این جنبش عظیم واستثنایی ملت به جان امده رو سر بریدن و ناکار کردند اولین شرط رهبری جنبش مردم ایران نقد کامل سیستم حاکم بخصوص فجایع زمان خمینی وبخصوص اعمال خود خمینیست به نظرم کسی که منتهای ارزویش رسیدن به دوره طلایی امام است صلاحیت رهبری این جنبش عظیم رو نداره هرچند الان زندانه وداره هزینه میده این جای خود ولی رهبری جنبش شوخی بردار نیست کسی که در این جایگاه است نباید کوچکترین ملاحظه ای با هیچ کس داشته باشه در اخر تاکید می کنم که برفرض که جناب موسوی درست بگویند واطلاعی از موضوع نداشتنند بعدا چی بعدا چرا محکوم نکردنند ؟ حالا چی حالا چرا صراحتا محکوم نمی کنند؟
Manage
Like
• Reply • ۱m
در فایل صوتی که از اقای میر حسین موسوی انتشار یافته است خیلی چیزها روشنه اگر قرار باشه به همه انها پرداخت وقت زیادی خواهد گرفت اما به چند نکته کلیدی مختصر اشاره میکنم اقای موسوی می فرمایند که هیچ اطلاعی از موضوع نداشته اما در خود این فایل میگوید که در جلسه سران قوا مسایلی مطرح شد یعنی بگفته خودش همچین بی اطلاع هم نبوده است اقای موسوی در اخر فایل صوتی می فرماین که چون موقعیت ومسولیت در نظام داشته پس نمی تونسته تصمیم نظام را تایید نکنه وصراحتا می فرمایند که چون تصمیم نظام بوده ایشان نیز تصمیم نظام رو تایید می کنه ایشان سراسر فایل وافاضاتشون فقط در جهت توجیه این جنایت صحبت میکنه وازگنبد وخوزستان وشهید شدن بقال سر کوچه شون مایه گرفته تا این جنایت هولناک وکشتار فرزندان راستین مردم راموجه جلوه بده اقای موسوی بشکل اشکاری سعی داره اثبات کنه که این زندانیان بیگناه قصد شورش داشتنند برچه اساسی وبر مبنای چه مدرکی وبا کدام مستند ایشاان این ادعای پوچ وبی اساس رو مطرح میکند ؟اگر سیستم درستی باشه باید بخاطر این تهمت نابجا ایشان محاکمه وجوابگو باشند من خود از حامیان فعال جنبش سبز در زمان خودش بودم واز نزدیک شاهد بودم که چگونه اقای موسوی وشاید کمتر از او کروبی با عدم تصمیمات درست وبموقعشون جنبش سبز این جنبش عظیم واستثنایی ملت به جان امده رو سر بریدن و ناکار کردند اولین شرط رهبری جنبش مردم ایران نقد کامل سیستم حاکم بخصوص فجایع زمان خمینی وبخصوص اعمال خود خمینیست به نظرم کسی که منتهای ارزویش رسیدن به دوره طلایی امام است صلاحیت رهبری این جنبش عظیم رو نداره هرچند الان زندانه وداره هزینه میده این جای خود ولی رهبری جنبش شوخی بردار نیست کسی که در این جایگاه است نباید کوچکترین ملاحظه ای با هیچ کس داشته باشه در اخر تاکید می کنم که برفرض که جناب موسوی درست بگویند واطلاعی از موضوع نداشتنند بعدا چی بعدا چرا محکوم نکردنند ؟ حالا چی حالا چرا صراحتا محکوم نمی کنند؟
Manage
Like
• Reply • ۱m
کاش این وجدان بیدار جامعه به فکر معضلات امروز مردم و کشور نیست ؟!
عاملان آن جنایت که معتوم هستند و حتی مفتخر به جنایات خود ، چون جنایت شانی از شئون نظام مقدس ولایی است . آمر جنایت نیز محصور است بین آن پدر و پسر ، البته اگر افسارشان دور گردن خودشان بوده است !
با سلام. نخست وزیر حکومت اسلام از کشتار دسته جمعی بیخبر است. الان هم کتاب “وجدان بیدار” را توصیه میفرمایند. کتابی که توسط یک خدا ناباور نوشته شده و اسم ان حق ارتداد است . چگونه میتوان مسلمان بود و حق ارتداد را به رسمیت شمرد
حق با نویسنده است. این نوار مربوط به سال ۸۸ است. موسوی اگر امروز آزاد می بود، یقینا موضع شفاف تری نسبت به جنایت سال ۶۷ می گرفت . در سال ۸۸ در کنار مسائلی که نویسنده بدرستی مطرح کرده، موسوی می بایست ملاحظه بسیاری از اصلاح طلبان و رفسنجانی را هم می کرد که در اعدام ها مستقیم یا غیر مستقیم نقش داشتند.
کسانی که خمینی، لاجوردی، اردبیلی، رفسنجانی، خامنه ای، سید احمد خمینی، نیری، اشراقی، رئیسی، پور محمدی و … را رها کرده و گریبان فردی که معترضانه در آن زمان استعفا داده و امروز در بند ولایت است را می گیرند، در بهترین حالت منصف نیستند.
گر حکم شود که مست گیرند
در شهر هر انکه هست گیرند
از فردای ۲۲ بهمن تمام چپ ها شروع کردند به اشوب و حق کارگر و اعتصاب و حقوق ملت محروم کرد و عرب و بلچ و ترکمن و ….
دارو دسته رجوی شعار ناقص بودن انقلاب بدون انحلال ارتش و عدم مبارزه با امپریالیسم!! امریکا دادند۰
سعادتی بدنبال اسناد لو رفتن فرسیو بود و چریک های فدائی جهل دنبال اشعال سفارت امریکا۰
حزب توده هم معتقد به ولایت فقیه شده و منتظر لحظه ی کودتا بود۰
الان هم تمام جناح های اپوزیسیون حاصر نیستند سر به تن رقیب احتمالیشان باشد۰
در یک دور معیوب انقلاب و بر اندازی های هر سی چهل ساله افتاده ایم و مردم هم سردر گم!
دست بردارید و به یک کار ماندگار بپردازید!
کار علمی و فرهنگی ریشه ای و دراز مدت را پیشه کنید، بدون تغییر رژیم!
با درود
چرا اینقدر به این در و آن در میزنید، که آقای موسوی را تبرئه کنید، وجدان بیدار جامعه در پی یافتن مقصران کشتار فرزندان بیگناه این سر زمین هستند، و تا وقتی که مسببان اصلی این جنایت ها محاکمه نشوند، این خاطرات شوم دست از سر ما بر نمیدارند، ما در پی حقیقت هستیم، آقای موسوی باید از خودش دفاع کند، کسی غیر از آقای موسوی نمیتواند آنچه گذشته را بگوید، بنا بر این اینقدر حساسیت به این شص و آن شص نشان دادن اشتباه است، شما چقدر از رفسنجانی دفاع کردید، آیا بس نیست ، این همه شخسیت پرستی، این ها همه سیاست مدارند، و پشت پرده ، ما نمیدانیم ، که چه گذشته است، آقای موسوی هنوز که هنوز است از امام و دوران امام صحبت میکرد، این آقا یادش رفته بود، که ” آقای امام” دستور کشتار زندانیان را دادند، شما فکر میکنید ، که ما همگی حافظه تاریخی مان را از دست داده ایم ؟؟ از گذشته یاد بگیرید و این همه شخصی ئت پرستی نکنید
دیدگاهها بستهاند.