علم و عقلانیت

گفت‌وگو با علی پایا

جناب پایا «گره‌گشایی به شیوه فیلسوفان و مهندسان» در سلسله کتابهای صاحبنظران ایرانی در مورد آموزش عالی منتشر شده است. چه جنبهای از نهاد دانشگاه و علم را در این اثر را شما مورد بررسی قرار داده‌اید. از آنجایی که عنوان کتاب شما، بسیار متفاوت از عناوین آثار منتشر شده در این سلسه آثار است؟

“آموزش عالی”، یک مقوله بسیار گسترده و حاوی جنبه های کاملا متنوع است. گستره آن از قوانین و دستورالعمل‌ها و مقررات برای اداره دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی و آموزشی، تا قوانین مربوط به استخدام اساتید و پذیرش دانشجو، تا دستورالعلمل‌های مربوط به ساختار فضا های آموزشی و پژوهشی، تا قواعد مربوط به اخلاق کاری و حرفه‌ای در قلمرو آموزش عالی، تا شیوه‌های تدوین کتاب‌ها و مواد آموزشی، تا آئین نامه‌های حاکم بر نحوه عمل نشریات علمی، تا رویه‌های تعیین کننده نحوه اعطای بودجه‌های پژوهشی و آموزشی، تا چگونگی داوری‌های علمی و ارزیابی محتوای دعاوی معرفتی و سنجش کارآمدی ابداعات تکنولوژیک، تا نظام‌های سیاستگذاری علمی و فناورانه، تا فعالییت‌های بالفعل محقق و اساتید در حوزه‌های پژوهش و آموزش، تا توصیه‌های کاربردی برای بالا بردن بازده امور در قلمرو آموزش عالی، و … بسیاری از جنبه‌های دیگر را در بر می‌گیرد. روشن است که برای پرداختن به همه این جنبه‌ها و ظرفیت‌های متنوع و پرشمار، یک تالیف واحد و یک نویسنده منحصر کفایت نمی‌کند. به دائره المعارفی پرحجم (که هر سال می‌باید تجدید تالیف شود) و مولفان متعدد با تخصص‌های متنوع نیاز است. گره گشایی به شیوه فیلسوفان مهندسان تنها به جنبه‌های خاصی از مقوله گسترده “آموزش عالی” توجه می‌کند که در ادامه در خصوص آن توضیح می‌دهم. صاحب این قلم در مجموعه‌هایی دیگر، به برخی دیگر از جنبه‌های مقوله “آموزش عالی” در حدی که در تخصص و توان وی بوده، پرداخته است، از جمله در تالیفات ذیل:
از راه و رسم منزل‌ها: مقالاتی در باب و از منظر علوم انسانی، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، ۱۳۹۶
“جایگاه دانشگاه در جامعه ایرانی در قرن بیست و یکم: تاملی نقادانه در خصوص کارکرد های تازه یک تکنولوژی نه چندان جدید” مندرج در فلسفه دانشگاه، ویراسته دکتر رضا ماحوزی، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، ۱۳۹۷ (در دست انتشار)
” مدل‌ها و تجویزها: رابطه میان برداشت‌های تازه از چیستی و ظرفیت‌های علوم انسانی با سیاست‌گذاری‌ها”، مندرج در علوم انسانی و ماهیت تمدن‌سازی آن، ویراسته دکتر علی خورسندی طاسکوه، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، ۱۳۸۸.
دانشگاه، تفکر علمی، نوآوری، و حیطه عمومی، تهران: دفتر مطالعات فرهنگی وزارت علوم، فناوری و تحقیقات، ۱۳۸۵.
در تالیف کنونی که مورد بحث در پرسش های شماست به جنبه هایی از مقوله “آموزش عالی” توجه شده است که در تالیفات پیشین بدان‌ها پرداخته نشده و یا چنان که باید و شاید در موردشان بحثی صورت نگرفته است. گمان می‌کنم بهترین راه برای توضیح در این خصوص که در تالیف کنونی چه موضوعاتی مدّ نظر بوده اند آن باشد که فهرست مندرجات کتاب را برای اطلاع شما و خوانندگان‌تان ذکر کنم. در ادامه، البته، می‌کوشم در حدی که فضای نشریه شما اجازه دهد و در قالب پرسش‌هایی که مطرح ساخته‌اید به توضیح درباره لااقل برخی از موضوعات مندرج در کتاب، در ارتباط با سوالات شما، بپردازم. سرفصل‌های اصلی مطالبی مطروحه در کتاب بدینقرارند:
بخش اول: در باره علم و اندیشه نقاد ( این بخش در بردارنده سه مقاله است: گفت و گویی رابطه میان علم و نقد؛ در باره تفکر انتقادی و عقلانیت نقاد؛ ملاحظاتی نقادانه در باره تاثیرات متقابل علم، فناوری و جامعه)؛ بخش دوم: در باره تکنولوژی (مشتمل بر مقالات ذیل: ارزیابی فلسفی و دلالت های سیاستگذارانه تأثیرات چهارمین موج توسعه علمی و فناورانه بر فرهنگ و جامعه؛ ملاحظاتی نقادانه در باره توسعه تکنولوژی؛ نظمی که تکنولوژی بر ما تحمیل می‌کند؛ تأمل در ماهیت و جایگاه مهندسی در جوامع مدرن و چالش‌های مهندسی در ایران؛ در قوت‌ها و ضعف‌های مهندسی و تاثیر آن در علوم انسانی و اجتماعی؛ ارزیابی نقادانه امکان پذیری تکنولوژی دینی: نمونه تکنولوژی فرقه آمیش)؛ بخش سوم: در باره سیاست‌گذاری (حاوی این مقالات: آیا “الگوی توسعه ایرانی-اسلامی” دست یافتنی است؟؛ در باره سیاست‌گذاری در قلمرو علوم انسانی؛ در باره آسیب شناسی علوم انسانی و اجتماعی در ایران؛ آیا دستیابی به نوآوری تابع قاعده است؛ نقد و بررسی نقشه جامع علمی کشور).
همچنان که از فهرست بالا روشن است، تالیف کنونی از یک سو از یک منظر کلی به محتوای آنچه که به نحو بالفعل در آموزش عالی تولید می شود توجه دارد و در همان حال به جنبه ایده آل این محتوا توجه می دهد و دلالت می کند؛ از سوی دیگر به برخی جنبه های تکنولوژیک در مقوله “آموزش عالی” می پردازد؛ و بالاخره از سویه سوم به یک وجه تکنولوژیک خاص در این مقوله، یعنی مساله “سیاستگذاری” می پردازد. در همه این زمینه ها، بخواست خدا، در پاسخ به پرسش های بعدی بیشتر توضیح خواهم داد. در این جا تنها به همین مختصر بسنده می‌کنم که جهان پیچیده ای که در آن زندگی می کنیم به تعبیر اولریش بک جامعه شناس آلمانی یک “جامعه هماغوش با خطر است risk society”. خطرات کاملا نا آشنا مستمرا در سطح جهانی ظاهر می‌شوند. دانشگاه‌ها، در زمره مهم‌ترین نهاد‌ها برای یافتن راه حل‌های مناسب جهت مقابله با این خطرات‌اند. برای بهره گیری از ظرفیت‌های غنی‌یی که در دانشگاه‌ها موجود است باید این نهاد را شناخت. تالیف کنونی کوششی است برای برجسته ساختن برخی از این ظرفیت‌های حائز اهمیت دانشگاه‌ها.

ملاحظاتی نقادانه درباره تأثیرات متقابل علم، فناوری و جامعه از جمله مقالات منتشر شده در این اثر است، در مورد این تاثیر و به ویژه برخورد نهاد دانشگاه و علم با جهان تکنولوژیک توضیح دهید.

جهان جدید، یعنی دوران خاصی که ما در آن زیست می‌کنیم، به یک اعتبار کاملا معنا دار، عصر تحولات و تاثیرات فراگیر و (تا حد زیادی) بی‌سابقه علوم و فناوری های مختلف است. در هیچ برهه‌ای از تاریخ، سرعت و شتاب پیشرفت‌های علمی و تکنولوژیک، و درجه تاثیر گذاری آن‌ها بر جوامع انسانی و از آن بالاتر بر کلّ زیستبوم آدمی (یعنی سیاره زمین) تا این اندازه زیاد و چشمگیر نبوده است. در مقاله مورد اشاره (که با مشارکت یک همکار دانشگاهی، آقای دکتر کلانتری نژاد، تحریر شده است)، به تفصیل در خصوص تاثیرات موج چهارم توسعه علمی و تکنولوژیک توضیح داده شده است. این موج یا برهه که در پی سه موج یا برهه پیشین از تحولات علمی-تکنولوژیک پدیدار شده است، فراگیرترین و پرقدرت ترین در میان آنهاست. سه موج یا برهه قبلی به ترتیب نمایانگر گذار از دوران غار نشینی به عصر کشاورزی (در حدود ده هزار سال پیش)، سیر از کشاورزی به انقلاب صنعتی (در قرن نوزدهم)، و ورود به دوران فراصنعتی (در قرن بیستم) اند. چهارمین برهه از تحولات علمی-فناورانه عمدتا محصول همگرایی چهار دانش-فناوری شناختی، زیستی، اطلاعاتی، و نانو) (اختصارا علوم-فناوری های شزان) است. در مقاله به تفصیل در این خصوص بحث شده است و البته بحث جامع تری در این زمینه در کتاب مبسوطی که مشترکا به وسیله نگارنده و آقای دکتر کلانتری نژاد در سال ۱۳۹۳ منتشر شد، صورت گرفته است. (چهارمین موج توسعه علمی- فنّاورانه و پیامد های فرهنگی و اجتماعی آن در ایران، مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور، چاپ دوم، ۱۳۹۳)
پیش از آن که به اختصار به برخورد نهاد دانشگاه و علم با جهان تکنولوژیک بپردازم لازم می‌دانم که بر این نکته تاکید ورزم که در سال‌های اخیر کتاب ها و مقالات زیادی از سوی نویسندگان مختلف در باب عوارض نامطلوب تحولات تازه علمی-فناورانه تحریر شده، و برخی از آن‌ها به فارسی نیز ترجمه شده‌اند. یک نقطه ضعف بسیاری (اگر نه همه) این قبیل آثار (که عمدتا برای خوانندگان عام تالیف شده‌اند) آن است با بمباران کردن خوانندگان با داده‌ها و اطلاعاتی حیرت انگیز از تحولاتی که تا بدینجا حاصل شده است و تحولاتی که بزودی و در آینده نزدیک تحقق خواهند یافت، سناریو‌هایی نگران کننده و ترسناک از آینده پیش رو، در نظر خوانندگان ترسیم می‌کنند. به اعتقاد صاحب این قلم، این قبیل آثار، اگر قرار است به فارسی ترجمه شوند، حتما می‌باید با ملاحظاتی نقادانه و سنجیده از سوی صاحبنظران همراه شوند. دقیقا به همین اعتبار زمانی که یک ناشر (طرح نقد) برای مشورت در باره ترجمه کتابی از یووال هراری با عنوان انسان خدایگون با نگارنده تماس گرفت، نگارنده موافقت کرد یک مقدمه حاوی ارزیابی نقادانه و عینی دعاوی نویسنده تحریر کند. این مقدمه اکنون در حدود ۵۰ صفحه تکمیل شده است. اما متاسفانه وزارت ارشاد به دلایلی که بر نگارنده روشن نیست اجازه انتشار به کتاب نمی‌دهد. در حالی که اطلاع از توضیحات نویسنده اصلی در کنار توضیحات نقادانه‌ای که در مقدمه آمده است برای خوانندگان فارسی زبان نه تنها مفید که ضروری است.
دانشگاه‌ها، در مقام یکی از مهم ترین مراکز تولید معرفت علمی و نیز یکی از موثرترین تکنولوژی‌های کمک کار به رشد تکنولوژی‌های شزان، در همه جای دنیا (و البته علی قدر مراتبهم) کوشیده‌اند برای مواجهه با تحولات ناشی از رشد بی‌وقفه این دانش-فناوری‌ها، در حد امکان تمهیداتی مناسب بی‌اندیشند. تذکار این نکته ضروری است که در دانشگاه‌های معتبر در کشور‌های پیشرفته، با نصب العین قراردادن این آموزه بسیار مهم که آدمیان از رهگذر یادگیری از خطاهایشان در باره واقعیت و ظرفیت‌های آن چیز می‌آموزند (این نکته‌ای که در کتاب به شیوه فیلسوفان و مهندسان به تفصیل در باره آن توضیح داده شده است) خود را برای آزمودن راه‌های متنوع و احیانا مواجه شدن با شکست و سپس درس گیری از آن‌ها آماده کرده‌اند. در این دانشگاه‌ها، رویه ارزیابی نقادانه نحوه کارکرد دپارتمان‌ها و بخش‌های مختلف به نحو مستمر و در فواصل زمانی معین، کاملا جاری و مستقر است.
از آنجا که حجم صفحات نشریه شما (و سقف سه هزار کلمه که برای پاسخ ها مشخص کرده اید) برای ارائه توضیحات تفصیلی به هیچ روی کفایت نمی‌کند، در این مختصر تنها به گونه‌ای گذرا و شتابزده به شمار اندکی از مهم ترین اقداماتی که در دانشگاه‌های معتبر برای مقابله با اثرات نامطلوب رشد دانش-فناوریهای شزان به مورد اجرا گذارده شده است اشاره می‌کنم. تفصیل این مطلب را باید در جای دیگر پی‌گرفت.
در همه این دانشگاه‌ها کوشش شده است از تحولات کنونی برای ارتقاء کیفیت و بازده انواع تکنولوژی‌های آموزشی بهره گرفته شود. شبکه‌های پر قدرت اینترنت، و سیستم‌های پرسرعت انتقال داده‌ها و اطلاعات، فراهم آوردن دسترسی آسان دانشجویان به جدیدترین یافته‌های علمی و نیز محصول آموزش‌های اساتید، بهره گیری از تکنولوژی‌های پیشرفته در امر پژوهش در قلمروهای مختلف و تجهیز آزمایشگاه‌ها و مراکز پژوهشی با آنها بخشی از سیاست‌های دانشگاه‌ها در زمنیه یاد شده است. در کنار این امر می‌باید به تشویق فعالییت‌های بین رشته‌ای و میان رشته‌ای هم در میان محققان و هم در میان دانشجویان اشاره کرد. اما مهم ترین آموزه‌ای که دانشگاه‌های معتبر بر سر آن توافق کامل دارند آن است که در عصر انفجار و اشباع اطلاعات و در زمانه‌ای که از آن با عنوان “مابعد حقیقت post-truth” یاد می‌شود و در دورانی که تخصصی شدن بیش از حد موضوعات، کار ارزیابی‌ها را بسیار دشوار ساخته است، ضروری‌ترین سلاح دفاعی برای همه محققان (اعم از اساتید و دانشجویان) و نیز حیطه عمومی مجهز بودن به توانایی نقادی و برخورداری از حد مناسبی از شکاکیت بهداشتی است.

شما جایگاه عقل و به عبارت بهتر اگر بگوییم فلسفه را در نظام دانش و دانشگاهی ما چطور ارزیابی می‌کنید؟
این پرسش با نکته‌ای که در بالا مطرح شد ارتباط تام دارد. در دانشگاه‌های ما رویکرد‌های نقادانه، که همانگونه که متذکر شدم، مهم‌ترین سلاح دفاعی انسان امروز در مواجهه با خطرات دانش-فناوری‌های جدید است، چندان مورد توجه قرار ندارد. متاسفانه هنوز، حتی در سطوح دکتری، شیوه حفظ کردن مطالب، بی درک صحیح محتوای مورد بحث، رواج دارد. ترجمه های غیر دقیق از کتاب‌های خارجی که در دسترس دانشجویان است، به آشفتگی ذهنی آنان بیشتر دامن می‌زند. در دانشگاه‌های ما تنها مراکز معدودی را می‌توان سراغ گرفت که در آن‌ها کوشش می‌شود دانشجویان واقعا رویکرد‌های نقادانه (در معنای دقیق این اصطلاح) به آنچه با آن مواجه می‌شوند اتخاذ کنند. در ادبیات دانشگاهی ما، حتی جایگاه “عقل” بدرستی شناخته نیست و بسیاری آن را که صرفا ابزاری برای ارزیابی اعتبار دعاوی معرفت شناسانه است، از نظام‌های معرفت شناسانه‌ای که محصول در کنار هم قرار گیری آن قبیل دعاوی است، تمییز نمی‌گذارند. در این خصوص در به شیوه فیلسوفان و مهندسان و نیز از راه و رسم منزل ها و فلسفه تحلیلی از منظر عقلانیت نقاد (۱۳۹۵) توضیح داده ام و مکرر نمی‌کنم.

شما فصلی از کتاب را به کارکردهای مهندسی ارائه داده‌اید، با توجه به افزایش فارغ التحصیلان این رشته به نظر شما جایگاه اکنون و آینده رشته مهندسی را باید چگونه ارزیابی کرد؟
رشته های مهندسی، برای هر کشوری، و بخصوص کشور ما، از اهمیت فراوان برخوردارند. توجه کنید که در حالی که فیلسوفان و دانشمندان می کوشند “واقعیت” (هر چه که هست)، در حد مقدور بشناسند، مهندسان (در رشته های مختلف)، می‌کوشند، واقعیت را مطابق با نیازهای متنوع ما یا تغییر دهند یا در قالب‌های تازه خلق کنند. به این ترتیب مهندسی همواره با “قدرت” ارتباطی نزدیک دارد و از این‌رو میزان نظارت نقادانه بر نحوه عملکرد آن می باید بسیار گسترده و دقیق و موشکافانه باشد. مهندسان در هر رشته که فعالییت دارند می‌باید بالضروره با علوم انسانی و اجتماعی و آموزه‌های آن آشنایی دقیق حاصل کنند. در غیاب یک چنین آشنایی، توانایی‌های تکنیکی مهندسی، همچون ماشینی قدرتمند خواهد بود که فاقد بینایی است و بنابراین بیشتر و بهتر به کار تخریب می‌آید تا تاسیس و بهسازی. اما البته آنچه گفته شد با این فرض است که آموزش‌هایی که در قلمرو‌های خاص مهندسی به مهندسان ارائه می‌شود از کیفیت‌های بالا برخوردار باشد. به عبارت دیگر، اگر افزایش شمار مهندسان صرفا به معنای افزایش کسانی باشد که دارای مدرک مهندسی‌اند اما از قابلیت‌ها و ظرفیت‌های فراخ مهندسی اطلاع چندانی ندارند، در آن صورت خُسرانی عظیم متوجه مُلک و ملت خواهد بود. مهندسان دارای دو توانایی مکمل یکدیگرند: از یکسو شمّی عملی برای حل مسائل دارند و از سوی دیگر واجد دانش و اطلاع خوبی از تحولات علمی مرتبط با حوزه کاری خود هستند. آنان این دو قابلیت را در خدمت حل مسائلی که با آنها مواجه می‌شوند به کار می‌گیرند. در ایران اما به اعتبار آن که دانشگاه‌ها قادر نبوده‌اند کارکرد‌های خود را به نحو بهینه ظاهر سازند (در این خصوص در پاسخ به آخرین پرسش شما بیشتر توضیح داده‌ام) نتیجه آن شده است که مهندسان (یا شمار قابل توجهی از آنان که واجد مدرک مهندسی‌اند) چنان که باید قادر نیستند برای مسائل بومی راه حل‌های بومی ارائه دهند و در مواردی نه چندان معدود چشم به کار‌های دیگران و گرته برداری از فعالییت‌های آنان دارند. این رویّه در همه موارد پاسخگو نیست: در بسیاری از موارد ابداعات و نوآوری‌های بومی برای حل مسائل بومی مورد نیاز است. در این خصوص به توضیحاتی که در پاسخ به پرسش آخر شما (پرسش شماره ۸) آمده است نیز توجه کنید.

شما به رشته‌های فنی و مهندسی در کنار رشته‌های علوم انسانی اشاره کرده‌اید. در حالی که بیشتر نگرانی‌های این روزها متوجه علوم انسانی است. به نظر شما جایگاه این دو علم در آینده دانشگاهی ایران به چه شکل خواهد بود؟
علوم انسانی و اجتماعی، بخصوص اولی، در کشور ما بشدت آسیب دیده‌اند من در یک تالیف مستقل (آسیب شناسی نقادانه علوم انسانی و اجتماعی در ایران (تالیف مشترک با همکاری خانم دکتر بهاره آروین و آقای دکتر ابراهیم آبادی)، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی با همکاری انتشارات طرح نقد، ۱۳۹۴) در این خصوص به تفصیل توضیح داده‌ام. در اینجا تنها به یکی از این عوامل بیماری زا اشاره می‌کنم و آن عبارت است از فهم کاملا غیر دقیق از چیستی علوم انسانی. همین فهم غیر دقیق منجر به آن شده است که شمار قابل توجهی از افراد سودای تولید علوم انسانی-اسلامی را در سر بپرورانند، غافل از این که چنین “شیری که خدا هم نافرید” بر فرض که پدیدار شود، صرفا نوعی ایدئولوژی است که خود را به جای علم عرضه می کند. البته باید اذعان کرد که متاسفانه در حوزه علوم انسانی راه برای این نوع “گندم نمایی و جو فروشی” هموارتر از علوم دیگر است و شمار ایدئولوژی‌هایی که از جانب غربیان به عنوان “علم” به دیگران فروخته شده‌اند کم نیست. اما راه مقابله با این شیادی‌ها تقویت بنیه نقادی در خودمان است و نه کوشش عبث برای نواختن سُرنا از سر گشاد آن. در تالیف مستقلی در باره علوم انسانی (که در بالا بدان اشاره کرده ام) متذکر شده ام که علوم انسانی و اجتماعی از وجهی علم اند و از وجهی تکنولوژی. در وجه اخیر دست اندرکاران این حوزه می‌باید قادر باشند برای مسائل بومی راه حل‌های بومی ارائه دهند. اما متاسفانه بسیاری از حاملان علوم انسانی در ایران، نظیر بسیاری از مهندسان‌مان، از چنین توانایی برخوردار نیستند.

 به نظر شما چه رابطه‌ای میان رشته‌های فنی و مهندسی و علوم انسانی وجود دارد به ویژه با توجه به این که میبینیم فارغ التحصیلان رشته‌های مهندسی علاقه زیادی به تغییر رشته در کارشناسی ارشد و بالاتر به علوم انسانی دارند.
اگر چنین گرایشی واقعا در کشور پدیدار شده است، آن را باید نشانه دیگری بر ناموزون بودن نظام دانشگاهی و نیز منزلت واقعی رشته‌های علمی و فناورانه در جامعه به شمار آورد. این ناموزونی در دانشگاه و جامعه عواقب نامطلوب فراوانی به بار خواهد آورد. همان گونه که در پاسخ به پرسش اول توضیح دادم تشویق افراد به اتخاذ رویکرد‌های بین رشته‌ای و میان رشته‌ای یکی از سیاست‌های مهم است که دانشگاه‌ها و مراکز علمی معتبر اتخاذ کرده‌اند. اما این سیاست در ظرف و زمینه‌ای تاثیر خواهد داشت که توانایی‌های تخصصی نیز رشد کافی پیدا کرده باشند. در غیر این صورت آن چه نصیب ما خواهد شد شمار بسیار زیادی فارغ التحصیل است که مدعی تخصص در زمینه‌های مختلفند اما از توانایی تخصصی در هیچ کدام برخوردار نیستند. دانشگاه‌های ما به دلایلی که بعضا در کتاب اخیر و نیز در تالیفات دیگر توضیح داده‌ام (و به برخی از آنها به نحو اختصار در پاسخ به آخرین پرسش شما اشاره کرده ام) تا حد زیادی توانایی لازم برای پرورش نیروی انسانی توانمند را(بخصوص در حوزه های علوم انسانی) از دست داده‌اند. برای رفع مشکل باید علت‌ها را به نحو ریشه‌ای مورد توجه قرار داد و نگارنده کوشیده است در حد توان در تالیفات مختلف خود به این علل بپردازد.

به نظر شما نهاد و علم و دانشگاه در آینده اجتماعی ایران چه تاثیری خواهند داشت؟
نهاد علم و دانشگاه در همه کشورها در زمره مهم‌ترین (اگر نه مهم‌ترین) موتورهای رانشگر به سمت پیشرفت و رشد بهینه جامعه در حوزه‌های مختلفند. در کشور ما متاسفانه دانشگاه‌ها در دوران بعد از انقلاب با حد زیادی با محدودیت‌ها و اعمال نفوذهایی مواجه شدند که کارکردهای اصلی آن‌ها را بشدت تضعیف و در موارد متعدد منحرف ساخت. جهانی که هم اکنون در آن قرار داریم، یعنی جهان مدرن متاخر (به تعبیر هابرماس)، جهانی است که علم و فناوری‌های پیشرفته اصلی ترین عوامل تاثیر در آن و شکل دادن بدانند. دانشگاه‌ها نیز چنان که اشاره کردم، واجد نقشی بسیار مهم در تولید علم و مدد رساندن به تولید تکنولوژیند. اگر این دو نهاد در کشور ما قادر با ایفای کارکردهای اصلی خود نباشند، قطعا جامعه ما از جهات مختلف متضرر خواهد شد، آن‌هم ضرر به اضعاف مضاعف.

شما مهم‌ترین چالش در حال حاضر نهاد علم را در کجا میدانید؟
پرسش شما مبهم است. به این معنی که مهم ترین چالش برای این نهاد در کشور های پیشرفته، با مهم ترین چالش آن در کشور ما لزوما یکسان نیست. در کشور‌های پیشرفته، بخش بزرگی از جامعه علمی (هرچند نه لزوما همه اعضای آن) درکی کم و بیش دقیق (و البته غیر کامل، زیرا هیچ چیز در این جهان به حد کمال نمی تواند رسید) از شان علم و سازو کارهای دخیل در رشد آن دارند. در کشور ما، چنان که به اشارتی متذکر شدم، هنوز چنین درکی در سطح حتی بسیاری از نخبگان علمی نیز موجود نیست. هنوز بسیاری از دانشگاهیان ما (و از آن فزونتر حوزویان ما) با مدل‌هایی از علم تعامل دارند و از آنها بهره می‌گیرند که سال‌هاست ضعف‌ها و کاستی‌هایشان آشکار شده است. به این اعتبار درحال حاضر مهم‌ترین چالش در خصوص نهاد علم در کشور ما، کسب معرفتی کم و بیش دقیق در باره جایگاه آن‌ست. آنگاه در پرتو این درک مشترک می‌توان، با توفیق الهی، در زمینه توزیع و تخصیص بهینه مسوولیت‌ها و منابع به منظور بهره‌وری حداکثر از ظرفیت‌های این نهاد، گام‌های بعدی را برداشت. اما پرسش شما را به نحو دیگری نیز می‌توان تعبیر کرد و آن این که اگر دانشگاه را به عنوان مهم ترین نهاد تولید علم در کشور در نظر بگیریم در آن صورت مهم ترین چالشی که با آن روبروست کدامست؟ در پاسخ به این پرسش باید این پرسش تازه را مطرح ساخت که برای آن که دانشگاه مسوولیت و رسالت خود را در تولید علم (در معنای ارائه راه حل های بهینه برای مسائل نظری که با آن مواجهیم) و مدد رساندن به تکمیل تکنولوژی‌های مناسب (به منزله راه حل‌های مناسب برای مسائل عملی که با آن‌ها دست بگریبانیم) باید از چه شرایطی برخوردار باشند. به این پرسش اخیر می‌توان پاسخی روشن داد. دانشگاه‌ها برای دستیابی به بازدهی مناسب جهت ادای مسوولیت خود می‌باید تا حد امکان از آزادی و استقلال عمل برخوردار باشند. این یک اصل تنظیم کننده regulative principle (به اصطلاح کانت) است. به این معنی که هر چه به آن نزدیک‌تر شویم بازده عمل دانشگاه‌ها به عنوان نهادهای مولد علم و ارائه دهنده راه حل‌های مناسب بالاتر می‌رود و هر آنچه از آن دورتر شویم به حالت تبدیل کردن دانشگاه‌ها به محیط‌های بوروکراتیک و مبدل ساختن اساتید و محققان به کارمندان اداری بیشتر نزدیک می‌شویم. چنین حالتی را در شوروی سابق شاهد بودیم که نتیجه آن عقب افتادن شوروی در عرصه‌های مختلف علمی و تکنولوژیک از رقیب اصلی خود یعنی آمریکا بود. نزدیک شدن به ایده آل آزادی عمل دانشگاه‌ها با امر دیگری که از آن با عنوان “زیستبوم بهینه عقلانیت” در کتاب یاد کرده‌ام ارتباط نزدیک دارد. از جمله عناصر مهم این زیستبوم، بجز مکانیزم‌های حقوقی و قانونی برای نظام‌مند کردن فعالییت‌های محققان، توجه به عنصر اخلاق است که می‌باید دائر مدار همه فعالییت‌های علمی و تکنولوژیک باشد. در غیاب چنین زیست‌بومی، آزادی و استقلال دانشگاه‌ها نیز نمی تواند به تنهایی بازده مورد نظر را فراهم سازد. در ایران بعد از انقلاب نیز سوکمندانه باید گفت دانشگاهها تا حد زیادی استقلال و آزادی خود را از دست داده‌اند و در عین حال از زیستبوم بهینه عقلانیت نیز (در معنای وسیعی که دو عنصر لوازم قانونی و پای بندی‌ها و ملاحظات اخلاقی را در بر می‌گیرد) برخوردار نشده‌اند. یک نتیجه این امر را می‌توانید در فرار نخبگان، حتی آن گروه که با شوق و ذوق از خارج به ایران باز می‌گردند اما بعد از مدتی ترجیح می‌دهند به خارج بازگردند، مشاهده کنید.

منبع: روزنامه سازندگی

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »