در حالی که چند روزی از سالگرد استعفای دولت موقت پس از فاجعهی تسخیر سفارت آمریکا میگذرد، از مستندی با نام «راه طی شده» در تهران رونمایی شد که گویا بنا دارد برشهایی از زندگی و اندیشهی سیاسی مهندس مهدی بازرگان را با نگاهی انتقادی به تصویر بکشد. نگارندهی یادداشت حاضر نیز همچون بسیاری از خوانندگان هنوز این مستند را ندیده و قصد نگارش درباره آن را ندارد. اما آنچه در پی میآید واکنشی است نسبت به تصویر موهوم، سراسر کینهتوزانه و غیراخلاقی روی جلد روزنامه فرهیختگان مورخ ۲۶ آبان ۹۷ به بهانهی اکران این مستند، سرمقاله «جانشین سردبیر» آن و مصاحبهی کارگردان مستند که در همین شماره منتشر شده است. از اندیشهی بازرگان آموختهام که نقد را باید با نقد، و متن را باید با متن پاسخ گفت؛ نه چون فداییان اسلام، این معلمان و الگوهای عزیز سیاسی-اخلاقی اندیشهی غالب بر این گونه روزنامهها که روزی تنها اسلحه را راه حل میدانستند.
تلاش دستاندرکاران روزنامه در این شماره بر آن بوده تا فعالیتهای مسلحانه و خائنانهی برخی از اعضای سازمان مجاهدین خلق را به عنوان ادامهی منطقی اندیشههای مهندس بازرگان بازتاب دهند. هرچند این تلاش از همان سالهای آغازین انقلاب دستاویز اندیشههای تمامیتخواه بوده ، اخیراً بنا بر دلایلی شدت بیشتری گرفته است. جریان تمامیتخواه که به کلی میدان دینمداری و سیاستورزی را از کف داده، دو دستهی اصلی مخالفین و منتقدین را در برابر خود میبیند. گروه اول فعالان موسوم به «برانداز» هستند که اوج نگاه راهبردی بسیاری از آنان در حمایت از فرزند محمدرضا پهلوی خلاصه شده و همین نیز خیال اقتدارگرایان را راحت کرده است!
گروه دوم تحولخواهان هستند که ریشهدارترین نمایندهی آنها اندیشهی مصدقی-بازرگانی است که در سالهای اخیر بسیاری از فعالان سیاسی (حتی اصلاحطلبان خط امامی که روزی مخالفین درجه یک آن بودند) را به سوی خود جلب کرده است. روشن است که خطر چنین اندیشهای، به ویژه امروز که صلب اندیشی دینی-سیاسی لرزانتر از هر زمان است برای اقتدارگرایان هراسانگیز باشد؛ و چه راه حلی برای تخطئهی آن بهتر از همان سریال تکراری گره زدن اندیشهی منتقد به منفورترین افراد تاریخ معاصر؟
بنای یادداشت و مصاحبه منتشر شده در شماره اخیر این روزنامه نیز برای نشاندادن همگرایی فعالیتهای تروریستی مجاهدین خلق با اندیشهی مهندس بازرگان بر همان تفسیرهای بیپایهای استوار است که سالهاست «طوطیوار» تکرار شدهاند. در این یادداشت و مصاحبه، سه موضوع اصلی به عنوان دلایل این همگرایی عنوان میشود:
۱- یکی از فرازهای بیانیه موسوم به تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق این بود که «هرچه پوستین کهنهی اسلام را وصلههای علمی زدیم، از جای دیگر پاره شد». پس نتیجه میدهد که کتاب «راه طی شده» مهندس بازرگان که سعی بر بازنمایی انطباق علم و دین داشت مبنای اندیشهی خشونتمدارانهی آنان بوده است.
۲- تعبیر آیتالله خمینی (البته در مورد مؤلف آن نامه تردیدهای جدی وجود دارد) دربارهی منافقین که از آن ها به عنوان «فرزندان عزیز مهندس بازرگان» یاد میکند.
۳- «مسیر آموزش چریکی» شاخهی خارج از کشور نهضت آزادی ایران.
پاسخ ابهام نخست در خودش مستتر، و این فراز از بیانیه خود آفتابی است دلیل آفتاب! دقیقاً در برههی حساس تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان، سران آن معترفاند که با گفتمان علمی-دینی نمیتوانند کنار بیایند. قاعدتاً مطرحکندگان این ابهامها با اندیشه و کردار سیاسی پایهگذاران و ارکان اولیهی سازمان افتراق فکری زیادی ندارند، چنان که نام مجید شریف واقفی همچنان معرّف مطرحترین دانشگاه صنعتی کشور است. همچنین آیت الله خامنهای، بهشتی، هاشمی رفسنجانی و واعظ طبسی حامی و رفیق پایهگذاران اولیهی سازمان مجاهدین خلق بودهاند. حنیفنژاد در دورهای به مدت ده روز در مشهد در منزل آیت آلله خامنهای سکونت داشت. دکتر بهشتی نیز در وصف مجاهدین خلق گفته بود «تقیه یعنی مجاهدی که زیر شکنجه مقاومت کند تا بتواند نیروها را حفظ کند. این معنای تقیه است». بنابراین اگر مشکل اقتدارگرایان با سازمان از زمان تغییر مواضع ایدئولوژیک آن حاد میشود، همین فراز از بیانیهی سازمان روشنگر عدم تطابق گرایش جدید آن با اندیشههای مهندس بازرگان است. اما نکته اینجاست که امروز حتی دربارهی همگرایی مشی سیاسی گروه اولیهی پایهگذاران سازمان با اندیشههای مهندس بازرگان نیز تردید وجود دارد. لطفالله میثمی، باجناق حنیفنژاد و از اعضای قدیم سازمان، این چنین روایت میکند که: روزی برای یافتن مبانی تئوریک، به اتفاق حنیفنژاد نزد دکتر بهشتی در مدرسه دین و دانش قم رفتیم. او کتاب «راه طی شده» را توصیه کرد، با این توصیف که مهندس بازرگان یک نفره به اندازهی یک دایرهالمعارف کار کرده و ما مثل این کتاب نداریم. در راه بازگشت حنیفنژاد به من گفت: ما باید به خودمان متکی باشیم. دیدی که آقای بهشتی هم راه طی شده را معرفی کرد!
بماند که نویسنده یادداشت (که نمیدانم مبانی تئوریک او در زمینه علوم دینی و فقهی چقدر است) به «عدم تسلط به مبانی فقهی و دینی روشن و دقیق» از سوی مهندس بازرگان اشاره میکند. پاسخ مبسوط چنین ادعایی با عالمان این حوزه است. در اینجا به همین بسنده میشود که جدا از تألیفات متعدد در این زمینه، مهندس بازرگان به همراه افرادی چون علامه طباطبائی، سید محمود طالقانی (که نامش به طرز عجیبی در یادداشتهای حاوی انتقاد از نهضت آزادی حذف میشود!)، مرتضی مطهری و سیدمحمد بهشتی از مؤلفین کتاب تأثیرگذار «مرجعیت و روحانیت» است که اتفاقا با مقدمهی او توسط شرکت سهامی انتشار به چاپ رسید.
دربارهی ابهام دوم نیز کافی است به اصل متن یادداشت مهندس بازرگان در روزنامهی میزان رجوع کنیم. او در این یادداشت با تیتر «فرزندان مجاهد و مکتبی عزیزم» نه تنها «بدنه» مجاهدین خلف و هواداران انبوه آن بلکه «مکتبیها» یا به تعبیر دیگر، حزباللهیها را با یک عنوان خطاب میکند تا در آتش فتنه و آشوب به پا شده، با هواداری از یک طرف و فوران ساختن آتش خشم طرف مقابل به درگیریها دامن نزند: «خلاصه آنکه هر دوی شما مجاهد و مکتبی اگر مرا پدر خود ندانید و پشت کنید من شما را فرزندان خود میدانم». او در فرازی از این یادداشت (با توجه به دستور زبان) به روشنی مشخص میکند که مخاطب او بدنهی سازمان و تودههای همراه با آن هستند نه رهبران: «البته قبول آنچه من تکلیف میکنم برای هر دو طرف سخت است، خصوصاً برای رهبرانتان». بعدها نیز خود مهندس بازرگان در مورد سخنان آیت الله خزعلی (که همین ابهامها را تکرار میکند) به روزنامهی کیهان مینویسد: « خطاب «فرزندان من» که آن را همدلی و همگامی بنده با مجاهدین خلق گرفته ذَنبِ لایُغْفَر شمرده و کافی برای سلب صلاحیت ریاست جمهوری دانستهاند، استنباطی غلط و بدون تردید برخلاف دستور اسلامی ضَع اَمر اَخیکَ علی اَحْسَنِهِ میباشد. البته بنده در آغاز درگیریهای خشونتانگیز جوانان پرشور، در یک مقاله روزنامه میزان مورخ ۱۲/۳/۱۳۶۰ برای هر دو دسته مجاهدین و مکتبیها عنوان «فرزندان من» را به کار برده بودم ولی نه آنکه ابراز ارادت به آنها و تأیید افکار و اعمالشان را نموده باشم. بلکه صریحاً نوشته بودم شما فرزندان ناخلفی هستید که با ستیزهجوئیهای نابرادرانه، هم خودتان را بیچاره و هلاک میکنید و هم پدر مملکت و والدینتان را در میآورید! به علاوه مگر پدرِ (تنی یا روحانی و تعلیماتیِ) کسی بودن و او را در مقام ملامت و دلالت به فرزندی خواندن سند مشارکت و مسئولیت در جرم میشود؟ یک فقیه خطیب دینی آیا باید استدلال و اظهاراتش چنین دور از منطق و تقوی باشد؟»
ابهام سوم نیز با وجود شخصیت ممتازی چون «مصطفی چمران» و مشی نمونهی او در مبارزه برطرف میشود. هرچند که کارگردان مستند «راه طی شده» در مصاحبهی خود تفاوت مشی مصطفی چمران با مجاهدین خلق را به «عرفان» او تقلیل میدهد (که حقیقتاً نیز عارف بود) چه کسی است که نداند رابطهی او با مهندس بازرگان نه صرفاً در قامت شاگرد و استاد بلکه رابطهای عاطفی بود. اتفاقاً مصطفی چمران برخلاف ادعای طرح شده، از نظر سیاسی تک حزبی بود و تا آخر به نهضت آزادی وفادار ماند به نحوی که در انتخابات مجلس اول نام او در لیست نهضت آزادی (و نه حتی لیست مشترک با حزب جمهوری اسلامی) قرار گرفت. نگاه مخالف او با اندیشههای برخی از اعضای حزب جمهوری اسلامی (نظیر حسن آیت) نیز همین موضوع را تأیید میکند.
چمران، نمونهی بیبدیل تفاوت مشی شاخهی خارج از کشور نهضت آزادی با فعالیتهای مسلحانهی مجاهدین خلق بود. بعدها دکتر یزدی درباره این مشی آموزش چریکی و ارتباط آن با تفکر سیاسی مجاهدین خلق این چنین توضیح میدهد که «نهضت آزادی ایران در خارج از کشور هیچگونه وابستگی تشکیلاتی با سازمان در داخل ایران نداشت … بعد از تغییر ایدئولوژی ارتباط با سازمان مجاهدین قطع شد … رفتار سیاسی آنان به گونهای بود که حتی مرحوم آیت الله طالقانی هم حمایت خود را از آنان متوقف کرد». نهضت آزادی خارج از کشور در همان زمانِ تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق در مقالهای با عنوان «خیانت و انحراف» در نشریه «پیام مجاهد» نوشت: «خط مشی نهضت آزادی ایران در برابر این انحراف، محکوم ساختن قاطعانه آن و طرد منحرفین بوده است که ابتدا و در مرحلهی اول سکوت موقتی و عدم انتشار نشریات آنها را در پیش گرفت و لذا نشریات جدیدی را که به نام مجاهدین منتشر میشد، تکثیر و توزیع ننمود و عدم شناسایی خود را از گروه مجاهدین خلق و خائنین نشان داد».
سخن آخر اینکه مهندس مهدی بازرگان هم «ملی» بود و هم «مذهبی». در پاسخ به ابهام عجیب مطرح شده از سوی فیلمساز در این رابطه که «این چه اسلامی است که نه نهی از منکر دارد و نه برائت» باید گفت که اتفاقاً کمتر شخصیتی در تاریخ معاصر به اندازه مهندس بازرگان دستگاه حاکم را نهی از منکر کرده و از استبداد نیز علناً برائت جوییده است. او در سخنرانی مشهور خود در جلسهی دولت موقت با بیان این که «مگر من هویدا هستم یا امام محمدرضا شاه هستند» برائت خود را از استبداد اعلام کرد و در نامهها و بیانیههای گوناگون (همچون دعوت به پایان جنگ پس از فتح خرمشهر) حاکمیت را از بسیاری از منکرهای آسیبزا نهی کرد. او در پایان عمر خویش نیز با تبیین بحث مهم «دین برای خدا و آخرت» از هر گونه استبداد رأی به واسطهی دین اعلام برائت کرده و از ابزاری ساختن دین نهی میکند. باشد که پس از این مسیر نقد، نه برآمده از آتش خشم و کینه، که مبتنی بر مدارا ادامه یابد.
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…