چند وقت پیش جمع کثیری از هنرمندان ایران طی اعلامیهای فشرده و بسیار هدفدار، تحریمهای یکجانبه آمریکا علیه ایران را محکوم کردند. در این رابطه در خارج از کشور نوشتههای بسیاری نشر یافت و جز چند مورد محدود، غالبا بر آن خرده گرفته و آنرا به اتهام همنوایی با حکومت محکوم کردند (۱) . بسیاری این هنرمندان را فرصتطلبان و سودجویانی خواندند که به امید سودی همصدا با حکومت شدهاند . این نوشته بر سر تحلیل چرایی این داوریهای خشمآگین و تهمتهای سخت است.
مخطاب این نوشته کسانی نیستند که به دلایلی با تحریمها موافقند؛ چه جیرهخواران و چه کسانی که بر آن باورند این تحریمها یا نظام حاکم را از پای میاندازد و یا زمینه براندازی آن را فراهم میکند و مردم به جانآمده، آماده انقلاب میشوند و در آن زمان هم حمایت بیگانگان در به ثمر رساندن آن انقلاب نقشآفرین است اما چه غم که هدف «سرنگونی این نظام عقبمانده جنایتکار» و ملحق شدن ایران به جوامع پیشرفته است و برای نجات از دست این سرطان چه غم از چاقوی جراحی. اینان برآن اند که این نظام است که برای حفظ خود فریبکارانه ما را به سرنوشت لیبی و سوریه و عراق و غیره مراجعه میدهد نه به ژاپن و آلمان.
مخطاب این نوشته کسانی هستند که چون نویسندگان این بیانیه تحریمها را محکوم میکنند و بر آناند که تحریمها به گواه تاریخ، سبب افزایش فقر و تضعیف نهادهای مدنی و قدرتیابی حاکمان و افزایش سرکوبها میشوند.؛کوتاه کلام، همنوایی کامل با امضا کنندکان این بیانیه. پس ایراد آنان به امضا کننده این بیانیه آن هم در حد به زیر سوال بردن صداقت آنان و آلوده خواندن این نامداران برسر چیست .برای نمونه به چند مورد از این نقدها اشاره می کنم:
آقای عبدالستار دوشوکی که به گواه نوشتههای وزینش انسانی است صادق و دلسوخته که بیشتر از سر شعور مینویسد تا شعار. برای مطلب چند صفحهای او به نظر میآید آن بیانیه چند خطی را نخوانده است . کسی به او گفته آن متن چه میگوید و ایشان هم بر آشفته شده و شلاق قلم را برداشته و بر گرده این نامداران فرهنگ و ادب با کمال سختی فرو کوفته است . نوشته با برشمردن مقامات ایشان در امور پزشکی و فعالیت هامفصلشان در مورد تحریم ها آغاز میشود . بعد شرح مفصلی میدهد که این تحریمها شامل موارد پزشکی و دارویی نمیشود ولی نویسندگان این بیانیه چون برسر آن بودند که جلب خاطر اربابان قدرت را بکنند، به دروغ به قول معروف پستان به تنور داغ چسباندهاند تا بدینوسیله از بر شمردن جنایات حاکمان پرهیز کنند و یا شعار مرگ بر آمریکا آنان را توجیه کنند. اینکه می گویم آن متن کوتاه را نخواندهاند از آنجا است که در آن بیانیه به دقت تهیه شده، کوچکترین اشاره مستقیم ویا غیر مستقیمی به تحریم موارد دارویی و خدمات درمانی نشده است. آن کس که به ایشان گفته، با دادن اطلاعات نادرست از خشم ایشان بهره گرفته و ایشان را تحریک به نوشتن مطلبی کرده که از اساس تخیلی و بی پایه بوده است
نفر دیگر آقای فرج سرکوهی است که نه تنها سابقه مبارزاتی وسیعی دارد بلکه چون نویسنده سرشناسی است، همپالگی بسیاری از همان هنرمندان است. وی پس از شرحی در مورد مبارزاتش با امپریالیست و همدردی با مردم ستمکشیده و همدردی با آزاری که طبقات محروم از تحریمها خواهند برد، صداقت صاحبان امضاها را رد کرده و این کارشان را برای جلب رضایت حاکمان دانسته است. به آن دلیل که آنان به جنایات این حکومت در سوریه و عراق و جنگ افروزیش در یمن نپرداختهاند. به عبارتی بیانیه اشک تمساحی است برای شادکردن اربابان قدرت و چشمپوشی از سیاست جنگافروزانه و جنایتکارانه این حکومت و ژست مبارزه گرفتن در جایی که نه تنها خطری ندارد بلکه سود آورهم است.
سوم آقای رضا علامهزاده که نه تنها در زمینه فیلمهای مستند نامآور است بلکه در هردو نظام خطرها کرده است. او نیز نخست تحریمها را محکوم کرده و آن را ابزار ستمگری امیریالیست دانسته ولی باز این بیانیه را نیرنگکارانه و منافقانه خوانده، زیرا به ستمگریهای نظام در سیاستهای داخلیش نپرداخته است . آقای خسرو سینایی در پاسخ به این ایرادات به محدودیتهای داخل کشور اشاره کرده و گفته کسانی که در ایمن خارج از کشور نشستهاند از ما توقع زیادی دارند و اگر راست میگویند خودشان بیایند و بگویند. ولی آقای علامهزاده به این پاسخ قانع نشده و گفته حال که نمیتوانید همه چیز را بگویید سکوت کنید و افزوده برخی از هنرمندان چنین کردهاند یعنی آنها حاضر به فروش خود نشدهاند.
برای بررسی درستی این ادعاها به سه مورد می توان پرداخت:
۱-اگر کسانی مطلبی را بگویند که حکومت هم آن را میگوید و میخواهد، پس جانب حکومت را گرفتهاند، چون میگویند در پاسخ حکومت که وقتی اینان دخالت ایران رادر سورویه و یمن وعراق محکوم می کنند حکومت آنان را متهم می کند که عامل اسراییل آمریکا یا عربستان هستند چون همانی را می گویند که آنان میگویند
۲- با آن که این صاحبنظران تجربه سیاسی دارند از یک بیانیه که برای هدفی خاص تهیه شده انتظار نمی توان داشت که به سایر موارد هم بپردازد تا به قول آقای دوشکی با بیان نیمی از حقیقت فریب کاری نکرده باشند . به عبارتی آنان برای محکومیت این بیانیه از همان ترفندی استفاده می کنند که حکومت برای محکوم کردن اعتراضات آنان به کار می برد. برای مثال زمانی که این افراد در نوشته ای به حکومت می تازند که چرا فلان مخالف خود مثل آقای هکی یا فلان زندانی را کشته یا شکنجه داده است حکومت فوری می گوید اگر اینان مزدوران دشمنان ما نیستند چرا در اعتراضی به جنایات اسراییل در فلسطین وعربستان در یمن و آمریکا در جهان نمی پردازند . اینان هم البته در جواب می گویند ما که همین یک مطلب را ننوشته ایم و در موارد دیگر همه آن جنایات را محکوم کرده ایم.خوب اگر این استلال پذیرفتنی است چرا همین استدلال را از امضا کنندگان آن بیانیه -با توجه به سوابقشان- نمی پذیرند.
۳- چگونه است که این هر سه، از دیگران می خواهند به کارنامه مبارزاتی آنان توجه کنند و آنان را عامل بیگانه نخوانند ولی وقتی به صاحبان این امضاها می پردازند این چنین بی باکانه و بی انصافانه تمام سوابق آنان را نادیده می گیرند و با گستاخی غیر قابل بخششی امضا کنندگان آن را در زمره گدایان درگاه حکومت دانسته است . کسانی را فریبکار دانسته که به پاس وجدان خود از سر مزایای بسیاری گذشته اند تا اعتراض خود را به ستمگری های حکومت نشان دهند .
این هر سه خود هنرمندند و می دانند هر هنرمندی عاشق نمایش هنرش است و به قول معروف پریرو تاب مستوری ندارد. به ویژه دو عامل این محرومیت از جلوهگری را تا سر حد مرگ دردناک می کند و آن را ده هابار از زندان و شکنجه سختتر می کند. یکی آن که امکان ارایه هنر خلاقیت را رشد می دهد و محرومیت از آنان خلاقیت را اگر نمیراند فرسوده می کند. دیگر آن که هر هنرمندی سالهای محدودی قادر به آفرینش است و از آن میان سال هایی چند در اوج خلاقیت خود است . لذاوقتی حکومت ها این فرصت از او می گیرد در عمل او را در خود می پوساند. و از آن جا که برای یک هنرمند زندگی یعنی آفرینش لذا با گرفتن آن امکان مرگ تدریجی او را رقم میزند. می دانیم این هنر آفرین ها وقتی سر تسلیم فرود نیاورده اند فیلم هایشان در انباری مانده یا کنسرتهایشان تعطیل شده و یا کتابهایشان اجازه نشر نگرفته ولی باز اینان بردر ارباب بی مروت دنیا ننشستهاند و به گفته ناصر خسرو دُر دری را به پای خوکان نریخته اند. بسیاری از اینان بیشتر از زهر زندانی و شهیدی برای حفظ شرافت هنری خود و همدردی با ستم کشان ایثار کرده اند .و به گواه عملکرد سالهای کارشان بیشتر اینان کارنامه درخشانی دارند. و از همین روی جامعه چنان نامشان را با احترام می برد. بسیار بی انصافی و شاید بتوان گفت بی آزرمی می خواهد آنان را فریفتگان و آلت دستهای حکومت خواندن و در کنار تشک کشتی نشسته فریاد برداشت که لنگش کن. به گفته شیخ اجل سعدی :
از دشمنان برند شکایت به دوستان / چون دوست دشمن است شکایت کجا برم
اما سوالی در میان است. این منتقدین که کاملا با مواضع این بیانیه موافق هستند و خود می دانند که درداخل کشور محدودیت هایی است که آن چه را که اینان می خواهند گفتنش یا غیر ممکن است یا مانع نشر این بیانیه می شود. پس ایرادشان بر آن برای چیست؟ به ویژه که این منتقدین مثل عموم ایرانیان پاکی و صداقت امضا کنندگان را به آسانی و خارج از خشم انکار نمی توانند کرد. پس این همه خشم و اتهام که در مواردی واقعا پرده دری است وهتاکی برای چیست
حمله به دیگری برای توجیه خود
از نظر من این حملات مثل بسیاری از حملات ما به افراد نه از سر ایراد بر آنان، بلکه از خشمی است که ما از خود داریم . جدالی درونی که لحظه ای راحتمان نمی گذارد و برای نجات از دست آن -که چون خوره مارا در خلوتمان ما می خورد- به همردیفان حمله می کنیم .به عبارتی فرافکنی می کنیم.
هر یک از این منتقدان که ایران را ترک کردند بر آن بودند که مدتی کوتاه می روند و صدای مبارزات مردم ایران را به گوش ایرانیان و جهان می رسانند. کاری که در داخل ممکن نیست و بعد به عنوان قهرمان بر می گردند. و از نظر شخصی هم به جایی می روند که کسی مانع خلاقیتشان نخواهد شد. اما واقعیت نشان داد که عمر این رویاها کوتاهمدت بود. اثر چندانی و دندانگیری خلق نشد که به قول آن نویسنده گریخته از شوروی به آمریکا: من بلد بودم چگونه در فضای خفقانی با رمز و اشاره با خوانندگانم رابطه بر قرار کنم لذا این جا که به آزادی میتوانم به بالاترین مقامات سخت ترین حملات را بکنم، نمی دانم چه کنم، به ویژه که در فضای باز دانش مهمتر از جسارت است و حقیقتش اعتبار کارهای من به جسارتم بود نه دانشم و ارزش هنری کارم.
به یا دارم حدود سی سال پیش شبی در جمعی کوچک محمدرضا لطفی و حسین علیزاده بودند و صحبت بر سر فایده ماندن یا جلای وطن بود. لطفی گفت من می مانم تا راوی شانکار شوم، اگر او سیتار هند را به جهان شناساند من ارزش تار ایران را به جهانیان می شناسانم. علیزاده که پیشتر در خارج بود گفت من بر می گردم چون به گفته احمد شاملو ازار من در آن جا آب می خورد. لطفی ماند و از خلاقیت چنان افتاد که اگر سال های آخر عمرش به ایران برنگشته بود از او جز چند آهنگ درویشی با صدای گوش آزار از این ایام عمرش به جای نمی ماند .
اما علیزاده رفت و در همان فضای خفقان شاهکارهایش را آفرید. همان روزها دیری نبود که نامآورترین مهاجر ایران و شاید مهمترین مهاجر جهان در توجیه فرارش خطاب به حاکمان غاصب مسند او مسندی که به حق بر آن دست یافته بود گفت «ما میرویم که بمانیم و شما میمانید که بروید» ولی چنان نشد.
زمان ماندن هم طولانی شد و غم نان بیشترین نیروی اینان را به خود تخصیص داد. به ویژه که خریداران کالایشان جمع محدودی از هم وطنان بود که هر یک از آنان که دیده فرو می بندند از نسل بعد کسی جایشان را نمی گیرد. از همه بدتر پس از مدتی رابطه زنده این افراد با محیط کارشان قطع می شود و پثل مستشرقین اطلاعاتشان از ایران محدود به رسانه ها و تماس های تلفنی و گپی با مسافری می شود. همین گسست از جامعه زنده و واقعی باعث می شود که پس از سال ها زیست در یک کشور دیگر با جامعه میزبان هم بیگانه باشند. اگر این بیگانگی در یک جامعه باز و پر از وسایل ارتباط جمعی آزاد دامنگیر هست، مسلما در رابطه با جامعه بسته ایران که دهشتبار است و اینان ناگزیر از ذخیره آگاهی های سالها زیست در ایران تغذیه می کنند. موادی که هر روز کهنه تر می شود به ویژه در جهان متلاطم امروز و جامعه پر تحرک و در حال تحول سریع ایران.
لذا هیچ کس اگر نداند خود فرد میداند با گذر زمان هر روز بیشتر در ایران خیالی خود زندگی می کند و دیگر رزمآور میان میدان نیست بلکه یک حاشیه نشین تابع اطلاعات گزاره ها هست. شرح درد را می خواند نه چون گذشته که درد را با گوشت و استخوان حس می کرد. از جمله تحریم ها در زندگی او اثری ندارد، تنها حس انساندوستی و وطندوستی حرکتش می دهد که به آسانی هم می تواند تابع عقاید سیاسیش شود و آن را کنار بگذارد. از جمله به راحتی می تواند به امضا کنندگان این بیانیه بتازد که چرااول به ستم حکومت نمی پردازید و بعد از سختی تحریم ها بگویید . آخر تحریم ها زندگی روزانه اورا که سخت نمی کند بلکه احساساتش را جریحه دار می کند. بیاد این شعر زیبای سعدی
خفته خبر ندارد سر در کنار جانان / این شب دراز باشد در چشم پاسبانان
این واقعیات تلخ چنان خواب را بر این هنرمندان ترک دیار کرده سخت می کند که یا چون غلامحسن ساعدی و بیژن مفید دق مرگ می شوند یا با حمله به هنرمندانی که در آن فضای زهر آلود مانده اند می کوشند به زندگی خود معنی بدهند. حمله به کسانی که با مراعات توصیه حافظ «جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است» به تعبیر آل احمد در مورد بهمن فرسی گلهایی شده اند که در مرداب می روید. آین عزیزان چنان در حملاتشان به دنبال توجیه ماندن خود هستند که در غم آن نیستند که از افراد مورد حمله اشان چه می خواهند. یا مثل آقای علامه زاده سکوت را توصیه ما کنند که یعنی مرگی که خود بر خود نپسندید. یا به توصیه آقای سرکوهی مخالفت با تحریم ها را مشروط به تاختن به سیاست ایران در یمن می کند که خود سخنی است کاملا ضد انسانی و به تبعیت ازموضع سیاسی. سخنی ده ها برابر زشت تر و غیر انسانیتر از شعاری که شاید عوامل اسراییل بر سر زبان ها انداختند «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایرا ن» بود و یا مثل آقای دوشوکی طرح کردن موضوعی که هیچ ربطی به این بیانیه ندارد و فقط فرصتی برای جلوه خود.
* خانم ملیحه محمدی و آقای یوسفی اشکوری در تارنمای زیتون و خانم فیروزه صابر در تارنمای ملی مذهبی ها در دفاع از بیانیه مقالاتی دارند.
14 پاسخ
چقدر غم انگیز و تلخ هست که ‘دفاع از وطن’ مورد تحقیر و حمله عده ای هموطن قرار بگیرد. اقای برقعی، کارتان در خور تمجید و باعث امید هست.
اقای برقعی از ان دسته افرادی هستند که کار ندارند خاکشیر دوای همه امراض نیست ” ایشان چون به غلط طبیب معرفی شده خاکشیر معروف خودش را تجویز میکند و چه چیز بی ضررتر از خاک شیر؟! اقای برقعی مردم عصبانیند” انهم نه بیخود و بی جهت ” کافیست نگاهی به دور و برتان بکنید و اگر توانستید برای ساعتی خود را جای مردم بگذارید” لازم است که برایتان اوضاع را تشریح کنم یا خود شما از ما بهتر میدانید که هیچ چیز سر جای خودش نیست؟ از هر نظر که نگاه کنید” در ضمن امیدی هم نیست ” کسیکه شعار نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران را فریاد میکند قید جانش را زده در میان کسانیکه فکر میکنند نان حلالشان از غزه و لبنان در می اید و مخالفین غزه و لبنان را بی دین و کافر و صهیونیست و از اینها بدترهم میدانند ! اقای فرج سر کوهی کم در زندانهای این ادمخوران زجر کشید که حالا شما هم شدید سوهان روح؟ مثلا شما با این حرفها ازاده و وارسته جلوه میکنید و فرج ابلهی شده که در چنگال عقده هایش گیر افتاده؟ این هنرمندان باید میفهمیدند که نیاز ما مردم امروزه روز به کسانیست که دست و بال بازتری از ما دارند بخاطر موقعیتشان و بایستی صدای ما باشند ولو در حد اشاراتی مختصر اما نه هیچ !
جناب برقعی ، آن بیانیه مانند اعتراض افراد خانه ایست به فشار دیگر همسایگان برای بستن و کنترل دکان بقالی ی محل که در آن ترقه های خطرناک هم میفروشد مغازه دار و هرکار که میکنند اهالی محل ،
از تطمیع تا تهدید ، موفق نمیشوند از ترقه فروشی پنهانی او جلوگیری کنند و هر روز بچه ای از خانواده های اهالی کور ، شل و چلاق میشوند بواسطه ی فروش دزدکی ی آن
بقال ترقه فروش . اعتراض و مخالفت با بسته شدن بقالی از وجه اینکه مردم بزحمت میافتند اگر بقالی بسته شود و مجبورند با هزینه ی بیشتر و راه دورتر مایحتاجشان را از دکانی در محله ای دیگر تهیه کنند با توجه به واقعیت و دلیل اقدام اهل محل آدرس غلط دادن است .
آقای برقعی از وقتی رابطه اش را با ابراهیم یزدی خاین به کشور را نوشت گویی مدافعی در پشت دروازه فوتبال شده است. شعار نه غزه “نه لبنان جانم فدای ایران” شعار نفوذیها نبود استاد، شعار واقعی مردم بود. شما وقتشه بازنشستگی فکری تان را بپذیرید و دست از سر مردم و کشور ما بردارید.
نشان دادی که وسط بازی از خواب بیدار شدی و نظر دادی علی جان
جالب است!
یک نفرکامنت نداده که بله این تحریم ها محکوم است!
یک مشت بیکار فقط از خودشان و مواضع مثلا روشنفکرانه و ضد رژیمی خود دفاع کرده اند.
ملت ایران سختی بکشند آقایان را چیزی نمی شود. فقط از اینکه ترامپ و ترامپیسم محکوم شود، آنوقت رگ گردنشان قوی میشود.
در خواب بمانید!
چند ملاحظه و پرسش درباره مقاله آقای برقعی:
1- آیا هنرمندانی که آن بیانیه را امضا کردند، نمی توانستند ولو به تلویح و غیرمستقیم، در عین مخالفت صریح با تحریم های آمریکا، گوشه و کنایه ای هم به رژیم و سیاست های آن می زدند و یکسره راه عافیت در پیش نمی گرفتند؟
2-معلوم نیست ایشان بر پایه چه سند و مدرکی شعار “نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران” را کار به اصطلاح صهیونیست ها دانسته و مردم به جان آمده ایران را عامل اسراییل معرفی کرده است. همه می دانند که این شعار نه ناسزا به مردم آنجا که دفاع از حق ملی و قانونی مردم ایران است. ایشان با این ادعا این شک را بر می انگیزد که بندنافش به نوعی به رژیم بسته است!
3- ایشان به گونه ای از داخل نشینان و خارج نشینان می گوید و جانب داخل نشینان را می گیرد که خواننده گمان می برد که ایشان در داخل کشور زندگی می کند- که اینگونه نیست و ایشان سال هاست که در کشور “امپریالیستی” و “مستکبر” آمریکا زندگی و در هوای آزاد آنجا تنفس می کند . وانگهی نه همه هنرمندانی که به خارج می روند چشمه خلاقیت شان می خشکد و نه همه آنانی که در ایران می مانند چشمه خلاقیت شان می جوشد. علامه زاده خود نمونه مشخصی است که در برونمرز از کار و فعالیت و موفقیت باز نایستاده است. و در درونمرز ، هنرمند و فیلمساز بزرگی چون ناصر تقوایی را سراغ داریم که به دلیل فشار ، کارشکنی و سرکوب فرهنگی نتوانسته آن درخشش پیش از انقلاب را داشته باشد و عملاً گوشه نشین شده است.
واقعاً که یک جو انصاف و واقع بینی هم خوب چیزی است!
شمع و گل بودند و فقط پروانه ای در این بزم لازم داشتیم که نازل شد. آقای برقعی که ید طولایی در سفسطه و نیز آزار روانی و عاطفی سرخوردگان نظام اسلامی دارند، دست به قلم شده هر آنچه خود در طول سالها جوهر فشانی انجام داده اند، به عنوان نکوهیده ها به دیگران حوالت میدهند. چه باک؟ ایشان لابد از دردمندان ساکن وطنند و دیگران بیغمان ممالک عافیت.
واقعیت آن است که بسیاری از ایرانیان خارج نشین سختی هایی در ایران و در غربت کشیده اند که نبود شیاف ملین یا کمبود فلان برند ساعت لاکچری در ایران چندان دردی به آلامشان نمیافزاید. کم شدن سفرهای زیارتی و سیاحتی ماهانه ملت هم ایضا. آنها ممکن است خیلی هم ناراحت نشوند که ببیندد افرادی چون من نوعی که در قبال جنایات فجیع نظام کاملا سکوت کردیم ولی با کثیف کردن دوره ای صفحات شناسنامه هایمان جنایتکاران را مکرر و مکرر به نمایندگی از خود در راس نگاه داشتیم، امروز قدری هم عقوبت بلاهت خود را ببینیم. مگر اشکالی دارد؟
و اما مطربان و بندبازان و طلحکان هم اگر به دستور ارباب قدرت کاری کنند هیچ حرجی نیست که آنها در طول تاریخ جز مدح قدرت برای کسب روزی کاری نکرده اند. داستان تمکین مفاخر هنرهفتم ما از دستورات سعید امامی که دیگر خیلی قدیمی نیست. اسم این دنائت را هم میگذارند اجبار یا الزامات باقی ماندن در کشور و آفریدن آثار غریب فستیوال پسند.
واژه و انتخاب کلمه خارجنشینان ادم را بیاد غربزدگی ال احمد و همفرانش می اندازد. نقادی اقای محمد برقعی به ٔسه مورد…ّ نه روشن کننده است ونه مدلل درتوضع این که چه ارتباتی در خارج از جغرافیای ایران ذندگی کردن و ندیدن فجایع عدل اسلامی در این چهل سال. انشای متن عصبانی و دلخور از کسانی که اعلامیه را یکسو دیدند. خصوصان برخورد به کسانی که ارتباطی با این موضوع را ندرند. اقای محمد برقعی که خود به عنوان استاد یک کالج درجه چهارم مشقول است چصوربه کسانی نکوهش می کند که نه تخصصش را دارد ونه در حوضه فکری او است. ذهی تاسف!البته محمد برقعی همیشه بعد ازبرخورد فکری با اقای اشکوری و براداران اهل قلمشان این چنین اشفته می شود. م.امیری
واژه و انتخاب کلمه خارجنشینان ادم را بیاد غربزدگی ال احمد و همفرانش می اندازد. نقادی اقای محمد برقعی به ٔسه مورد…ّ نه روشن کننده است ونه مدلل درتوضع این که چه ارتباتی در خارج از جغرافیای ایران ذندگی کردن و ندیدن فجایع عدل اسلامی در این چهل سال. انشای متن عصبانی و دلخور از کسانی که اعلامیه را یکسو دیدند. خصوصان برخورد به کسانی که ارتباطی با این موضوع را ندرند. اقای محمد برقعی که خود به عنوان استاد یک کالج درجه چهارم مشقول است چصوربه کسانی نکوهش می کند که نه تخصصش را دارد ونه در حوضه فکری او است. ذهی تاسف!البته محمد برقعی همیشه بعد ازبرخورد فکری با اقای اشکوری و براداران اهل قلمشان این چنین اشفته می شود. م.امیری
از تحریم ها دفاع کردن یا ان هارا محکوم کردن در واقعیت وجود انها تغییری نمی دهد. این که گروهی هنرمند در ایران ان را ها محکوم کرده اند صرفا موضعگیری سیاسی است واحتمالا از روی دلسوزی برای پیامدهای احتمالی ان ها برای مردم. اما نکته این است خروج امریکا از برجام نه عمل فردی خردباخته و نه تصمیمی ناگهانی است .باید از جناب برقعی پرسید ایا در این ماجرا جمهوری اسلامی یا دستکم جناح تندروی ان هیچ مسئوایتی ندارد ؟ یعنی کسانی که با ارزوی دستیابی به بمب اتمی کشور را تا استانه جنگ بردند موشک فاره پیما با نوشته مرگ بر اسرائیل هوا کردند شعار مرگ بر امریکا و اسرائیل ورد زبانشان است.کسانی که به حماس و جهاد اسلامی کمک کردند و می کنند تا دولت موقت فلسطین را بزمین بزنند و فلسطین را با کودتا در غزه به دو نیم کردند حوتی های یمن را به سرنگونی دولت قانونی با دستیاری دیکتاتور سرنگون شده تشویق کردند و رجز خواندندکه چهار پایتخت خاورمیانه را در چنگ دارندو……..
ایا سیاست غرب بیزارانه و امریکا ستیز رژیم مسئول بخشی از دشواری های کشور نیست؟ می گویید شعار نه غزه نه لبنان اسرائیل ساخته است به چه دلیلی ؟ مردمی که بیشترشان در فقر و تنگدستی دست و پا میزنند شاهد دست ودلبازی های رژیم در سیاست توسعه طلبانه اش در منطقه هستند می گویند سوریه را رها کن فکری به حال ما کن حتما به نظر جنابعالی ماموران موسادند.
روشن است از هنرمندان درون مرزی که زیر یوغ یک دیکتاتوری اسلامیستی خشن بسرمی برند انتظار نمی رود که به سیاستهای رژیم و اختناق و سرکوب و بی حقی و فساد و سرکوب اعتراض کنند اما شما و اقای اشکوری و خانم محمدی که در پناه دمکراسی های غربی در امان هستید به سیاستهای خانمان بر انداز رژیم اعتراض کنید
اگر شما نیز خواب امپراتوری شیعه زیر پرچم اسلام ولایتی فقاهتی را نمی بینید سیاست خارجی شوم رژیم را محکوم کنید
من البته تحریمها را محکوم می کنم اما رژیم را تطهیر نمی کنم
باور نکردنی است که أمثال شما اسمان و ریسمان رو بهم میبافید تا بدفاع از رفتار های خودتان که از دیر باز جز فلاکت برای ایرانیان نداشته ادامه دهید. بخصوص شما جناب برقعی که حتی در سالیان قبل جمهوری اسلامی رو از صفت ذاتی قتل هم مبرا دانستید.راستی شما به چشم هزاران مادر که فرزندانشان توسط حکومتی تمامیت خواه و عامل فلاکت ایرانیان و ایران زمین به قتل رسیدند نگاه کنید و از اطلاعیه هنرمندانی که هیچوقت و هیچوقت در مذمت رفتار بانیان و عاملان سیاه روزی ایرانیان قدمی برنداشته و کلامی بر زبان نیاوردند دفاع کنید. اندیشه های چپی شما و یارانتان در دهه ها چه بر سر ما ایرانیان نیاورده است و دریغ از ذره ای ندامت.
کسی در مقامی نیست که به دیگری بگوید چه خوب است وچه بد است چه بگو و چه نگو!اما اظهار نظر خصوصا برای فراریان از اسلام ناب محمدی مقیم بلاد کفر ازاد تر !اما از انجا که تجربه و گذشت زمان و دانش تجربی در انها که از پدر وز مادرشان بشنیده اند! و لاجرم خود در ان پیچیده اند !تاثیری ندارد ،اول استدعا می کنم هیچ کس گذشته مبارزاتی خود را به رخ نکشاند که ایت الله خمینی و اسدالله لاجوردی و ابربکر بغدادی هم سابقه مبارزاتی از نوع اسلامی داشته اند!دوم اینکه انها که اعلامیه کذائی را امضا کرده اند و از جمله هموطن مقاله نویس که سوابق انقلابی ان هم از نوع اسلامیش دارند ،و نتیجه مبارزاتشان جمهوری پر برکت اسلامی شده !و مردم را از چاه غبر قابل قبول استبداد سلطنتی به چاه ویل حکومت غیر قابل تحمل جمهوری اسلامی انداخته اند و در رفته اند چرا بازنشسته نمی شوند؟چرا فکر نمی کنند دوباره دارند اشتباه می کنند؟سوم اینکه هنر مندان و غمخوران ملت در داخل وخارج که اعلامیه بر ضد تحریم های ترامپ خبیث امضا کرده اند حق دارند حرف های کم ضرر و حتی مفید بحال دولت مستقر بنویسند.من فقط از ایشان استدعا دارم اکر خطری ندارد به چند ین ملیون تحریم شده ای که بدلایل مختلف از جمله عدم اعتقاد به خدا و اسلام و شیعه گری وولایت فقیه و نداشتن علاقه به چادر و چاقچور تحریم و زندانی و کشته شده اند و می شوند هم بپردازند..یکی دوخط هم بنویسند که ثروت گرسنگان ایرانی خصوصا کرد و بلوچ سنی را که چند تا چند تا در حال کولبری یا گرسنگی میمیرند خرج گنبدهای طلائی و اربعین حسینی که هیچ ربطی به ایشان ندارد نکنند…چهارم اینکه روزگار عوض شده و مردم بیشتر میدانند!چهره هائی چون آل احمد و علی شریعتی و مهدی بازرگان از محبوبیت اندکی برخوردارند…اگر قسمت شد از سر پل با چند تاکسی تا سر قبر دو ملیارد دلاری امام خمینی بروید ..مسافران عوض می شوند اما تعریف از شریعتی و آل احمد نتایج شگفت انگیزی و یکسانی در بر دارد!!
با سلام. اکثر کسانی که این بیانه را نقد کردهاند خود مخالف تحریمها هستند. تفاوت در این است که طرفداران نظام مقدس اسلامی دلیل تحریمها را ترامپت دیوانه، سیاستهای امپرالیستی امریکا و اسراییل … میدانند. هیچ کس سوال نمیکند که اصلا ما چرا باید تحریم شویم؟ آیا علت تحریمها دخالت در یمن و سوریه و لبنان نیست؟ آیا شما اسلامیستها در طی این ۴۰ سال با سیاست امریکا، اسراییل سیتزی خود به اندازه کافی به ایران و ایرانی لطمه نزدید؟ محکوم کردن تحریمها فقط محکوم کردن دیگران نیست بلکه باید تواما خود رژیم را هم را به خاطر سیاستهات غلطش محکوم کرد. این مار دو سر دارد نه یکی. وقت بیداری فرا رسیده است.
دیدگاهها بستهاند.