بیان مسأله
ایران در گذشته «ممالک محروسه» به حساب می آمد ولی در مشروطه بود که تبدیل به «ملت –دولت» شد. چرا تا کنون تأسیس «ملت –دولت» در ایران با انواع موانع مواجه بود؟ فکر ملی در ایران چه تعارض های درونی داشت؟ روایت ایران چرا مخدوش شد وچرا مغلوب ضد روایتهاشد. این بحث در صدد نگاه اجمالی به تنوعات ذاتی در ملیت ایرانی به لحاظ اقوام و فرهنگها وزبانهای گوناگون است. همچنین به خصیصۀ تمدنی ِ ترکیب دهنده و روح تعاملی و جهانگرا بودن ملیت ایرانی نظر کوتاهی می اندازد.
ناسیونالیسم ایرانی تجربهای مدرن از حسّ مابودگی ایرانیان است. ناسیونالیسم و ملیّت و «ملّت- دولت»، همه مفاهیمی مدرن و متعلق به جغرافیای معرفتی دنیای امروز هستند و به این معنای جدید خود خاستگاه اروپایی دارند. این نحوۀ ادراک جدید در میان ایرانیان که از خودشان به مثابه یک ملت به وجود آمد؛ تحت تأثیر آفاق معرفتی و محیط تعاملات و ارتباطات تازهای بود و از دو سده گذشته بر اثر رفت و آمد مسافران، بازرگانان و مأموران سفرنامهها و خصوصاً پس از جنگهای ایران و روس، و از طریق دیدن و خواندن آثاری جدید و مواجهه با رویدادهای تازه و براثر تنشهای تازه مثل بحران هویت و مابقی قضایا در آن قرار گرفتند تکوین یافت.
این خودآگاهی سرزمینی جدید در ایرانیان ابتدا در میان نخبگان روشنفکری بازتاب پیدا کرد؛ امثال آخوندزاده، میرزا ملکم خان، میرزا یوسف مستشار الدوله، میرزا آقا خان کرمانی، میرزا حسین سپهسالار[i] . اما با مقیاس وسیع تر در نهضت مشروطه و سپس در نهضت ملی به ثمر نشست. در عین حال با اندک تسامحی می توان گفت که حس ملی و آگاهی ملی در ایران به معنای کلی آن، امری ریشه دارتر و تاریخی تر در این سرزمین بود. یک نمونه از این را در دولت سامانی و شاهنامه فردوسی میبینیم و نمونه دیگرش در نهضت شعوبی و نقش خاندانهای ایرانی و سپس تکاپوهای دانشمندان ایرانی است. استمرار این خاطرات در حافظه ایرانیان و حتی ورود شاهنامه به قهوهخانهها و زندگی روزمره و نام و یاد دانشمندان در آگاهی جاری ایرانیان همه شواهدی از ریشه دار بودن این حس ملی است.
حس ملی همواره در حکم منابع هیجانی عظیم برای محافظت از حوزه سرزمینی و تمدنی و تاریخی ما بود و طی بیداری معاصر ایران نیز در مشروطه به صورت مدنی تأسیس یافت ولی بنیههای اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی آن بسیار ضعیف بود و نارساییها و تعارضهای عمیق درونی با خود حمل می کرد. به همین سبب در دوره پسا مشروطه با وجود آنکه جنبش نوسازی ایران همان حس ملی را در برداشت ولی براثر ناامنیها واگراییهای سرزمینی، جنگ جهانی و قحطی و مانند آن، بار مدنی و اجتماعی آن رنگ باخت و در نتیجه این حس ملی بیش از تجهیز اجتماعی و مدنی و تمدنی و فرهنگی، عمدتاً تجهیز سیاسی و دولتی شد آن هم به صورت بورکراتیک و بویژه اقتدارگرا و سپس خودکامه.
شواهدی از تأسیس فکر ملی در ایران
آزادیخواهان وتحول خواهان در مشروطه کوشیدند که فکر ملی ایرانیان، تجهیز حقوقی و قانونی و مدنی بشود و در شالودۀ ملت – دولت به مرحله تأسیس درآید. شواهد فکر ملی ایرانیان را در چند فقره مشاهده می کنیم:
۱. اول بار، شعارهای «زنده باد ملت ایران» در مشروطه و در خیابان ها شنیده شد. ناظم الاسلام کرمانی، این را در تاریخ بیداری ایرانیان توضیح داده است(فراستخواه، ۱۳۷۳)
۲.در اصل ۳۵ قانون اساسی مشروطه درج شد : سلطنت از طرف ملت به شخص پادشاه تفویض می شود واین نشان دهنده حاکمیت ملت و حاکی از تأسیس ملت-دولت بود
۳.انجمن های شهری وایالتی طبق قانون اساسی به رسمیت شناخته شد. مجلس شورای ملی به وجود آمد انتخابات به شکل قانونی به رسمیت شناخته شد و نخستین احزاب مثل عامیون و اعتدالیون وسوسیال دمکراتها و… به وجود آمدند . اینها همه علائم مهمی از آغاز حیات مدنی ایرانیان در شکل قانونی بود.
۴. قانون مطبوعات در ۱۸ بهمن ۱۲۸۶ به تصویب رسید وتعداد آنها در چند ماه قبل وبعد مشروطه از ۶ عنوان به ۱۰۰ عنوان رسید.
در دوره پسا مشروطه نیز روشنفکران و دانشورانی برای تجهیز فرهنگی و تمدنی فکر ملی ایرانیان فعالیت کردند. برخی از نمونه هایش عبارت بودند از :
۱.بانک ملی آذر ۱۲۸۵
۲.موزه ملی ایران ۱۲۹۵ بازگشایی ۱۳۱۶
۳.انجمن آثار ملی 1301
۴.هزاره فردوسی ۱۳۱۳
۵. رادیوی ملی 1318
۶. فرهنگستان ایران ۱۳۱۴
۷.مؤسسه مردم شناسی ۱۳۱۶
۸. لغتنامه دهخدا جلد اول ۱۳۱۹ در بانک ملی چاپ شد و بعد طی چند سال بعد ادامه یافت(فرهنگ معین نیز از دهه ۵۰)
چرا فکر ملی در ایران شکست خورد ؟
غلبه آپاراتوس دولت در قالب بورکراسی و ارتش سبب میشد که محتوای اجتماعی و فرهنگی و مدنی ملیت ایرانی نحیف و رنجور بماند بویژه که سیاستهایی مثل اسکان عشایر و نیز تقلیل فرهنگها و زبانهای ایرانی به زبان فارسیِ فرهنگستانی آن هم در سایه یک خودکامگی سیاسی مانع از ظهور و شکوفایی فکر ملی درایرانیان بشود.
با جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین، دستگاه ارتش نتوانست کاری بکند و این فشار بزرگی بر دستگاه روانی جامعه ایران بود. دولت خود کامه بسادگی از هم پاشید و در فضای آزادی های موسمی پس از شهریور ۱۳۲۰ آن حس ملی رنجور که مدتها به لحاظ مدنی محدود مانده بود دوباره به صورت نهضت ملی فوران کرد. هرچند جنبش ملی در ایران، همچنان مخزن هیجانی و ادراکی و معرفتی بزرگی برای تکاپوهای مدنی و علمی و اجتماعی شد ولی ضعفهای درونی در رهبری جنبش و نابالغیها در فرهنگ سیاسی گروهها ودیگر ضعفهای اجتماعی و فرهنگی سبب شکست نهضت ملی (در برابر خوی استبدادی قدرت حاکمه در ایران و نیز خوی مداخله گری قدرتهای خارجی) شد. شکست نهضت ملی و فکر ملی برای جامعه ایران بسیار پر هزینه شد. نهضت ملی به لحاظ ماهوی نهضتی دمکراتیک بود یعنی ملیتخواهی در آن همراه با تحول خواهی و دموکراسی خواهی بود.
با شکست فکر ملی در ایران، طیفهای مختلفی از گروههای جدید اجتماعی که در متن نهضت ملی بودند برای جبران این شکست، درصدد احیای فکر ملی با کمک درونمایه های فکر دینی برآمدند و با تفسیری امروزی تر و درکی عقلانی و رحمانی و تساهل آمیزو کثرت پذیر از دین وتأکید بر روح مدارا پیشه، جهانگرا و قرائتی آزادمنشانه، عدالتخواهانه از اسلام، دیانت و ملیت را در این سرزمین به هم پیوند بدهند بلکه از این طریق شکست نهضت ملی را جبران کنند( انجمن اسلامی دانشجویان در دهه ۱۳۲۰، مجله دانش آموز دهه ۱۳۳۰، نهضت خداپرستان سوسیالیست ۱۳۲۲ ، کانون نشر حقایق اسلامی ۱۳۲۰ ، جنبش انقلابی یا آزادیبخش مردم ایران ، ۱۳۴۲ ، نهضت آزادی ایران ۱۳۴۰). ولی دستگاههای امنیتی و انتظامی و خودکامگی مرکز قدرت در ایران ، اینان را به همراه سایر نیروهای ملی سرکوب و تضعیف کردند.
روایت های مخدوش از ایران
روایتی که ایدئولوژی دولتی به طور یکجانبه از «ایران» به دست میداد ایرادهای جدی داشت. این روایت از یک سو آزادمنشانه و دمکراتیک نبود و از سوی دیگر ایران را به قوم پارسی تقلیل میداد. در حالی که واحد سرزمینی و تاریخی ایران حاوی زبانهای مختلف و ایرانی و فرهنگهای مختلف ایرانی است. روشنفکرانی را که منادی ملیت ایرانی بودند ببینید: زبان مادری همه آنها لزوما فارسی نبود. آخوند زاده آذری بود؛ مستشارالدوله و طالبوف اهل تبریز بودند؛ میرزا ملکم از جلفای اصفهان برخاست و میرزا حسین سپهسالار از تبار مازندرانی و قزوینی بود.
مشروطه که ملیت به معنای جدید و ملت- دولت در آن ساخته شد، متعلق به همه ایرانیان بود و همان طوری که روایت تهران را در آن میبینیم، روایت تبریز و روایت رشت و روایت اصفهان و روایت ایل بختیاری نیز دارد. روایت تبریز از مشروطه اتفاقا مبتنی بر بیشترین مشارکت انجمنی وشهری در ساخته شدن ملت –دولت بود. ستارخان و باقرخان سردار ملی و سالار ملی نام یافتند. نخبگانی که درصورت بندی فکر ملی ایران نقش داشتند تنها آنهایی نبودند که زبان مادری شان فارسی بود (بزرگانی مثل مثل عیسی صدیق و مجتبی مینویی و سعید نفیسی). بلکه رضا شاه از سواد کوه مازندران بود و تقی زاده از تبریز. عبارت مشهورش در خصوص فرنگی شدن از فرق سر تا نوک پای زبانزد همه شده ، اما او این را نیز میگوید که برای کارهای دیگر میتوانیم از خارج استخدام کنیم ولی معلم را نمیشود از خارج آورد. معلم باید روح ایرانی داشته باشد . کسروی از حکم آباد تبریز و رضا زادۀ شفق از سرخاب تبریز بود. همان طور که رشید یاسمی گورانی بود و اهل کرمانشاه، و ابراهیم پورداود از رشت و عباس اقبال از آشتیان و فروزانفر از بشرویه فردوس در خراسان و بهار از خراسان و فروغی و همایی از اصفهان و محمد معین رشتی بود و دهخدا اهل قزوین بود. از سوی دیگر بزرگترین و کهن ترین واصیلترین نمادها و یادگارها و آثار میراث ایرانی را در خوزستان میبینید که هموطنان ایرانی عرب زبان ما در آن به سر میبرند در شوش و گندی شاپور و چغازنبیل و زیگورات. ربع رشیدی را در تبریز، نقش بیستون و تاق بستان را در کرمانشاه و هگمتانه و اِستر را در همدان می بینیم.
پس روایتِ «دولت ساخته» قبل از انقلاب از ایران، روایتی نارسا و یک جانبه و از بالا بود. همین سبب شد تجهیز مدنی و معرفتی و اجتماعی فکرِ ملی ضعیف بماند و روایتهای نیرومندی از ایران در متن جامعه ساخته نشد و همه روایتها به تصاحب بوروکراسی دولت در آمد از قبیل به سوی تمدن بزرگ ایرانی و جشنهای ۲۵۰۰ ساله. چنین بود که ضد روایتها رونق گرفت و در این شرایط بود که انقلاب شد.
روایت ملی از ایران مغلوب ضد روایتها شد
همان طور که ایدئولوژی دولتیِ قبل از انقلاب نتوانست در ساخته شدن ناسیونالیسم آزدمنش و کثرت گرای ایرانی موفق باشد، در بعد از انقلاب وضعیت پیچیدهتر نیز شد. روایتی که امروز از ایران ساخته میشود؛ روایتی بغایت مخدوش است و موجب سوء تفاهمات زیانباری میشود: در مناسبات درون سرزمینی در میان مجموعههای فرهنگی متنوع ایرانیان و نیز در مناسبات ملت ایران با همسایگان در منطقه وجهان.
ایران یعنی یک واحد سرزمینی که با وجود تنوعات فراوان و اختیارات توزیع شده حکمرانی در همه اطراف سرزمین، همه پول واحدی داشته باشند. زبان رسمی واحدی در سطح بینالمللی با وجود زبانهای متنوع مادری در سطح ملی داشته باشند. یک واحد سیاسی درجهان محسوب بشوند و یک دولت واحد آن را در جامعه بینالمللی نمایندگی بکند و از طرف همه اختیارات محلی حرف بزند. تنوعات در ملیت ایرانی وزبانهای ایرانی به معنای جدایی طلبی نبود ونیست.
صورتبندی اثبات گرایانه از ایران نمیتواند آن ملیتی را توضیح بدهد که اصولاً باید سر صحنه و در متن جامعه به صورت اجتماعی و فرهنگی و مدنی ساخته بشود. این اثبات گرایی جزم اندیش در قبل از انقلاب در قالب ایدئولوژی دولت ساخته «ایرانِ باستانی» بر روایت اجتماعی و آزاد منشانه و امروزین ایران سیطره یافت و در بعد از انقلاب نیز اتفاقاً با جزمیت پوزیتویستی بیشتری به صورت ایدئولوژی دولت ساختۀ اسلامی، دوباره آن روح ملی متنوع وکثرت گرا و آزادمنشانه و تعامل کننده با جهان را به حاشیه برد و ناکار ساخت.
این ایدئولوژی های دولتی نمیتوانند ایرانی بودن همه ایرانیان را بازنمایی بکنند. نمیتوانند تنوعات سرزمینی زبانی و سبک زندگی و عقاید و باورها و آیینها و فرهنگ متنوع ایرانی را منعکس بکنند. نمیتوانند آن خصیصه تاریخی وفرهنگی ایرانیان را در هم جوشی باجهان واخذ اقتباس از جهان وترکیب عناصر تمدنی گوناگون بشری در خود (که هم اینک نیز در فرهنگ عامه مردم دیده میشود) نمایندگی بکنند .
فکر ملی در ایران مهم ترین متغیر پیش بین آینده این سرزمین در جهانی پر تعارض است؛ مشروط به این که روایتی آزادمنش(ونه اقتدارگرا)، کثرت پذیر(ونه تقلیل گرا)، جماعت گرا(ونه دولت سالار)، پویا و تحول خواهانه(ونه ایستا) وجهان گرا (نه ضد بیگانه ) از او به صورت اجتماعی ساخته بشود. تنوعات فکر ملی نه لزوما به معنای جداطلبی است ونه حتی فدراتیو. بلکه به معنای تمرکز زدایی و نهادینه شدن اختیارات محلی ومدیریت منطقه ای و توسعه فرهنگها وزبانهای متنوع ایرانی در این سرزمین وسهیم شدن آنها در رنگین کمان ملیت ایرانی است. ملیت ایرانی در عین کثرت، از وحدتی تمدنی وتاریخی وسرزمینی برخوردار است ودر عین هویت قومی و محلی و ملی، مایل وقادر به تعامل مثبت وخلاق با جهان وترکیب عناصر تمدنی در جهان وگفتگوی صلح آمیز با فرهنگهای مختلف بشری است .
منبع: باشگاه اندیشه و فصلنامه پویه
[i] برای تفصیل بنگرید به : سر آغاز نو اندیشی معاصر ، مقصود فراستخواه، تهران : شرکت سهامی انتشار، ۱۳۷۳.
2 پاسخ
آقای فراستخواه منصفانه ومشفقانه به طرح مساله پرداخته اندولی درمورد نقشن بغایت ناسیونالیستی جبهه ملی ایران چه در گذشته وحال شور بختانه اشاره ای هر چند کوتاه نکرده اند.
در قرآنست شعب ملت
ملل گنجند در امت
ملل دارند حق چنین
دین را کنند خود گزین
بیگمان است در سنت
مختار ماند هر ملت
بر هیچ ملت نی اکراه
بل گزیند خود هر راه
با هر حقی تکلیفیست
ازین قرار تحریف نیست
ام القراء مکه بود
هجرت ز آن گشته بود
مدینه گشت پس یثرب
که شرق گرفت هم مغرب
شعب ایران زآن فرسود
که راهش را کج پیمود
آشتی بوده در اسلام
که حق کرده خود انعام
ادیان در صلح با آنند
ملت ها نیز دوستانند
نه که قریش کورش بود
کارش بر حق شورش بود
توموریسش سر برید
چونکه پر از شر بدیدب
بین الملل زوری نیست
حق را باکس شوخی نیست
دیدگاهها بستهاند.