هاشمی شاهرودی؛ آنکه از امت می‌آمد و از ملت نبود

محمد رهبر

هر چند مرگ دیر به دیر به علمای اسلام، سر می‌زند اما هر چه هست این طایفه نیز از تنها مساواتی که میان خلایق به تساوی جاری است، برکنار نیستند و آیت‌الله شاهرودی هم پس از عمری که به فقه و قضا و کمی هم مبارزه گذشت به رفتگان پیوست.

این فقیه مکتب نجف که این روزها در روزنامه های ایران به نوگرایی و اعتدال وصف می‌شود، زاده عراق بود و شهر نجف و همان‌جا درس خواند و حوزه رفت و از دست آیت‌الله خویی، در چهارده سالگی عمامه گرفت. پدر و مادر او نیز در عراق می‌زیستند و هر چند به ایران نَسب می‌برد اما محمود شاهرودی از فضای فرهنگی و سیاسی ایران دور بود. شاهرودی در میان اساتیدی که در نجف، محضرشان را دید به هیچ‌کس چون آیت‌الله محمد باقر صدر، دل نبست.

اعقاب صدر از علمای شیعه جبل العامل لبنان بودند و قبیله‌اش همه از عالمان دین. تفاوت این آیت‌الله با دیگر هم‌پالکی‌هایش در نجف به سیاست باز می‌گشت. آن وقت که حوزه پر از صدای یجوز و لایجوز بود، محمد باقر صدر سری بالا داشت و به امت گم شده اسلامی فکر می‌کرد و آن دو کتاب «فلسفنا» و«اقتصادنا» حاصل این تاملات بود.

امروز البته خواندن این دو کتاب هیچ شوری بر نمی‌انگیزد و فایده‌ای هم ندارد. طشت رسوایی حکومت دینی بر زمین افتاده و استبداد دینی بی ردا و عبا، عریان است. اما آن خشت کج ادغام دین و سیاست، از همین کتاب‌های صدر هم ملاط داشت. چه اینکه صدر در کنار خمینی از قائلان به ولایت فقیه بود و به رای مردم و دخلیتش در تعیین فقیه هم اعتقادی نداشت.

صدر و خمینی را می‌توان شهروندان کشور فقه دانست و نه عراقی و نه ایرانی. آن‌ها که هیچ گاه به دولت -کشور باوری نداشتند. صدر به حکومت دینی می‌اندیشید که حاکمش فقیه جامع‌الشرایطی بود و حق الطاعه داشت، یعنی که می‌توانست در امورات اجتماع تا هر جا که شرع مجوز می‌داد-فهم از شرع هم که در انحصار فقهاست- دخالت کند.

اقتصاد اسلامی که محمد باقر صدر در مقابل اقتصاد مارکسیستی علم کرده بود، ملغمه‌ای بود از مالکیت محدود فردی و مصلحت‌سنجی نامحدود حکومتی. اگر شرح فارسی‌اش را بخواهید، همین اصول اقتصادی قانون اساسی حرافِ جمهوری اسلامی است. اقتصاد دولتی و خصوصی و تعاونی‌ها که عاقبت به این عقوبت نحس امروز رسیده است.

شاهرودی جوان با چنین معلمی بالید و به حزب الدعوه که صدر موسسش بود پیوست و اگر صدام در عراق عرصه را بر شیعیان و به ویژه خاندان صدر تنگ نکرده بود و اگر انقلاب ایران به طرفه العینی به پیروزی نمی‌رسید و معلم دیگرش خمینی، عمامه‌ی ولایت بر سر نمی‌گذاشت، شاید یادی از ایران نمی‌کرد و همان عراقی می‌ماند. اما پس از انقلاب، شاهرودی که حوالی سی سال داشت، قدم بر خاک ایران گذاشت. این فقیه سی ساله‌ی ایران ندیده که هم‌چو غریبی در سرزمینی ناشناخته بود، در ایران هم تخصص عراق داشت و در یک‌سال اول حضورش و تا وقتی صدام، محمد باقر صدر و خواهرش بنت الهدی را کشت، رابط بین خمینی و صدر باقی ماند.

جنگ که آغاز شد، مجلس اعلای انقلاب عراق را تشکیل داد و یعنی که عراقی بود که به ایران پیوست. اما غرض ما این نیست که بگوییم محمود شاهرودی بنابر شناسنامه ایرانی بود یا عراقی. حرف بر سر این است که این جماعت که می‌توان آیت‌الله خمینی را هم بر صدر فهرستشان نام برد، نه ایرانی بودند و نه عراقی. امت اسلامی در خیالشان بود و شهروندی ایران و عراق برای‌شان نه افتخاری داشت و نه این صفت را می‌پسندیدند. کشورشان فقه بود و آمال ایشان حفظ قدرت فقیهان و ایران و عراق بهانه.

و اما نو گرایی که چون وصله‌ای ناجور این روزها بر شاهرودی می‌چسبانند، هم چیز غریبی است. حتی یک فتوای خلاف عرف قاطبه‌ی علمای سنتی قم و نجف از شاهرودی سراغ نداریم. نه در باب زنان که محل تفنن فتاوی فقهاست، حرف تازه‌ای زده و نه درباره سیاست و رای مردم و نسبتش با ولایت فقیه از او کلامی در آشتی رای و ولایت شنیده‌ایم. سخن درست اینکه شاهرودی هم در پی استادش صدر به نصب ولی فقیه معتقد بود و مانند آیت الله مومن که او هم در بستر مرگ است و کنار دستش در شورای نگهبان می‌نشست، بر این اعتقاد که ولی فقیه و آیت‌الله خامنه ای، بالاتر از قانون اساسی می‌ایستد و اصولا رای مردم در انتخاب ولی فقیه وهن است و کار خبرگان کشف این لعبت است و نه انتخاب.

اعتدال هم به این سکوت سیاسانه شاهرودی نمی‌آمد و بهتر که بگوییم حضرتش راه و رسم بند بازی خوب می‌دانست و جلوس کنار هاشمی و سکوت در غوغا و ناظر بر احوال مرتضوی که به دوره او در قوه قضاییه رشد کرد، نامش هر چه باشد اعتدال نیست. فقهای حکومتی شیعه در این چهل سال ثابت کرده‌اند که از اصول پنج‌گانه دین شرط عدالت را که با قدرت تاخت زده‌اند و تنها امامت را قبول دارند که می‌شود با بهانه غیبت آخرین امام، تصاحبش کرد. هاشمی شاهرودی، غریزه خوبی در شناخت جایگاه قدرت داشت، اگر این انقلاب فقیهانه در آفریقا هم پیروز شده بود، این نجف‌زاده به آنجا پناه می‌برد و پله‌های قدرت را بالا می‌رفت. اما اجل مهلت نداد تا در خبرگان نامش را برای رهبری بخوانند. پس از مرگش نه بیشتر ایرانی‌ها تاسفی خوردند و نه عراقی‌ها یادش کردند، امت واهی او ملتی نداشت و اینک فقیه مانده و چشم تنگ دنیادار را یا قناعت پر کند یا خاک گور.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

12 پاسخ

  1. مقالۀ خوبی بود.به خصوص پرسش از نوآوری های نداشتۀ ایشان و تعبیر درست بندبازی سیاسی به جای اعتدال.

  2. ایشان هم عمامه از آقای خویی گرفته همانی که دین را ازسیاست جدا میدانست امثال مصباح یزدی . زحمات وخون دل خوردن ومنزوی شدن در حوزه بخاطر تدریس فلسفه نصیب آقای خمینی شد وثمره اش را آنها بردند که دین را ازسیاست جدا میدانستند والان نتیجه دار دسته ای که دین را از سیاست جدا میدانستند داریم میبینیم که اکثرشان راس حکومتند همانانی که آقای خمینی هشدار داد نگذارید انقلاب به دست نا اهلان بی افتد که افتاد وفقط بد نامیش برای آقای خمینی ماند وبس.

  3. آیت اللهی که نبودش به مراتب بهتر از بودنش است، همانند دیگر آیت الله‌ها و آخوند‌های ظالم و حاکم

  4. بعضی از‌جملات متن، نیاز به ذکر منبع و مأخذ دارد.
    بعضی از جملات هم نیاز به ویرایش ادبی. مثل اوردن مساوات و تساوی در یک جمله. (جمله نخست)
    معلوم نبود هدف و نتیجه یادداشت چه بود
    سپاس

  5. مشکل ما اختلاط دین وسیاست نیست
    مشکل مردمِ ما آدمهایی هستندکه فکرمیکنند همه چیز میدانند
    جملاتی رابه هم میبافند درحالی که ازدرکِ مردم عاجزند
    امثالِ نویسنده درانقلاب ۵۷ بسیاربودند که می نوشتند درزمانه ای که ازمردمان عقب افتاده بودند
    میدانید چراسخنان امثال جتابعالی درجامعه بازتاب ندارد اما وقتی رائفی پور سخن میگوید ،سخنانش دست به دست میشود
    چون او فهمیده است چگونه وچه بگوید
    احمدی نژاد هم این راخوب فهمیده بود
    چرا افرادی نظیر شما نتوانسته اند موتور محرکه جامعه شوند چون مردم رانشناخته اند وچون نشناخته اند نتوانسته اند سبب تحول شوند
    باید بامردم بود آنان راشناخت ساده انگاریهایشان رادرمان کرد
    تاتحول مطلوب رخ نماید

  6. هاشمی نبود شاهرودی
    حتی نبود ماهرودی
    آن سر سقط در نجف
    تقیه بکرد خود هدف
    فرسیش بوده ادعا
    عجم نبود مطلقا
    پی امت ، نه امت
    دین را گرفت بخدمت
    پس منکر ملت شد
    مدعایش امت شد
    امت چنین بی ملت
    نبوده است در سنت
    نبی نبود ضد دین
    بدعت بود این چنین
    یثرب بشد مدینه
    با اخوت نه کینه
    شهروندی در آنجا
    ببوده است پا برجا
    نه فرقه بود سلطه گر
    اندر ستم غوطه ور
    شاهرودی هم نجف زاد
    جان را نگر ز کف داد
    دیگرانند در نوبت
    اجل دهد کم مهلت

  7. چه زیبا نوشتید آقای رهبر !
    و چه فریبی خورد ملت ایران که از دست دیکتاتوری متجدد به فقیهی بی احساس و بیوطن پناه برد که بویی از انسانیت نبرده بود و اوج رویایش باز گرداندن تمام جهان، و نه فقط ایران، به دوران صدر اسلام بود.
    اکنون ما مانده ایم و نسل جوانی بیگناه که باید در حسرت آزادی خوشبختی ملل دیگر به پای اشتباه نابخشودنی پیشینیان بسوزد.
    افسوس و صد افسوس !

  8. آقای رهبر این همه کینه و حقد رو میخوای تا کجا ببری؟ قبری هم در کار هست و حساب و کتابی هم خواهد بود. اندکی انسان باشیم و انصاف را از دست ندهیم. این همه بدخواهی و بدبینی رو ندیدم از کسی تا حالا. خدا همه ما رو هدایت کند.

  9. شکایت میکنند که چرا به آیت الله شاهرودی معتدل میگویند؟ همه چیز نسبی است. به عنوان یک آیت الله ایشان کم تر از آیت الله خلخالی آدم کشت و این از یک آیت الله بعید است. پس معتدل و رقیق القلب بود.

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »