اگر بخواهی برای مرحوم دکتر خلیل رفاهی چیزی بنویسی، باید حتماً صفحاتی از یک کتاب را به او اختصاص دهی. از جوانی او بنویسی، و از اینکه چگونه به سِلک روحانیون روشنگر و روشنضمیر پیوست. و اینکه او در دهههای سی و چهل و پنجاه تا پیروزی انقلاب، چه همه جوانها را با دینداری درست آشنا کرده بود. و حتماً این را هم بیفزایی که چگونه شد که از ایران به لندن کوچید و ترک وطن گفت، و پس از بیست سال دوباره زیست در وطن را برگزید.
من از ده سالگی او را میشناختم؛ طلبۀ جوانی که مرتباً به منزل ما و مرحوم ارباب (حاج آقا رحیم) آمد و شد داشت. و همیشه کتابی از نسخ قدیمه، که قطعی درازتر از معمول دارد و معمولاً چاپ سنگی هم هست، زیر بغل داشت، و به محض نشستن در برابر استاد، کتاب را میگشود و اشکالات خود را مطرح میساخت.
او بدین شیوه کم کم از مَدرَسها و مُدرّسهای حوزههای اصفهان، منفصل شده و به دو استاد مسلّم عربیت، ادبیت، فقه، تفسیر و حکمت روی آورد، و تعلیمات ایشان را برای علماندوزی کافی دانست، هرچند به دانشکدۀ الهیات تهران هم راه یافت و به اخذ درجۀ دکترا نائل آمد.
بیاد دارم اواخر دهۀ سی، که من سالهای ۱۳ تا ۱۵ سالگی را میگذراندم، پیوند دوستی و ارادت بین حضرت والد و مرحوم رفاهی، به حدی استحکام یافته و ریشهدار شده بود، که والد هرکجا که به مِنبر و وعظ و خِطابه دعوت میشد، تأکید داشت جناب رفاهی پیش از ایشان منبر برود.
علت اساسی هم این بود که مرحوم رفاهی، در چارچوب قرآن سخن میگفت، و به حکمت و موعظۀ حسنه مردم را به سوی دین دعوت مینمود، و با مخالفان به جدال احسن میپرداخت. هیچ خرافهیی را قبول نداشت و مستمسِک در اثبات مباحث دین قرار نمیداد، بلکه به روش مرحومین، ارباب و غروی، سخن خود را به آیات کتاب و روایات متواتر و صحیح اثبات میکرد.
مرحوم رفاهی سخنوری مسلط بود، و با لحنی آرام و مؤثر و بدون لهجه سخن میگفت. بر خِلاف مرحوم علامه غروی، که کمتر به آرامی و بیشتر به شتاب و تندی، القاء کلام مینمود.
ایام به همین منوال میگذشت تا دهۀ چهل شمسی هم بپایان رسید.
سال هزار و سیصد و پنجاه، نقطۀ عطفی در حیات معنوی و تبلیغی هردو شخصیت بود. مخالفتهای روحانیون قشری اصفهان با آیه الله غروی به اوج رسید. و این در حالی بود که مرحوم ارباب بر بستر بیماری غنوده و قدرت اثرگذاری او فروکاهیده بود! شکایات سالهای پیشین همان گروه از روحانیون اصفهان به مراجع بزرگ شیعه، بر ضد مرحوم غروی، ظاهراً به جایی نرسیده بود، که متوسل به سازمان امنیت نظام شاهنشاهی شدند و قریب به هفتاد نفر از آنها، شکایات مستقلی ارسال کرده و از سازمان امنیت و اطلاعات کشور (ساواک) خواسته بودند مانع مِنبر و نماز جمعۀ غروی بشود.به این بهانه که او بر ضدّ سلطنت تبلیغ میکند، و نماز جمعۀ او پایگاه تربیت چریک است، برای براندازی نظام شاهنشاهی!
تحت این فشارها بود که علامه غروی، عصر جمعۀ اول مرداد ماه یکهزار و سیصد و پنجاه شمسی، آخِرین منبر خود را در مسجد جوبشاه (بهشتی فعلی، واقع در چهارراه مصدق) اصفهان طی کرد و کارنامۀ تبلیغی سی سالۀ خود را برشمرد و با منبر خداحافظی کرد.
بعد از این حادثه، برای مرحوم رفاهی هم فضاء تبلیغ تا حد زیادی محدود گشت، و او هم کمتر در مجامع ارشاد و هدایت آن روزها دیده شد. اما او فعالیت دانشگاهی و فرهنگی خود را داشت و روابط علمی او با آیه الله غروی برقرار بود.
روزگارانی بر این مَدار گذشت تا پیروزی انقلاب فرارسید. بحرانهای سیاسی، اجتماعی و اعتقادی شگفتانگیزی بروز کرد. شخصیتهای علمی و سیاسی بسیاری بیگناه و به شکل واهی و بیاساس متهم به همکاری با نظام شاهنشاهی شدند.
مرحوم رفاهی ترجیح داد در این فضاء بغضآلود و پر از خشم و عصبیّت، کشور را ترک کند.
او به انگلیس رفت و کم کم در آنجا محفل انسی تشکیل داد که کانونی شد برای مراجعۀ ایرانیان، برای طرح پرسشهای دینیشان و پاسخ گرفتن از ایشان.
بعد از حدود بیست سال، دکتر خلیل رفاهی توانست به ایران بازگردد، اما توقف دائم او در اصفهان، شاید به ۱۴ یا ۱۵ سال گزشته راجع باشد، که البته در این خصوص باید از زحمات و کوششهای دکتر عطاءالله مهاجرانی تقدیر و تشکر کرد. تفصیل آن بماند تا بعد.
در آن سالهای اولیۀ بازگشت، تا مهرماه سال ۸۴ که علامه غروی در قید حیات بود، چندین بار دو یار دیرین ـ یا به قول خود مرحوم رفاهی، شاگرد و استاد ـ دیدارهایی داشتند. و پس از آن بندۀ حقیر هم، به فراخور حال و مجال، با مرحوم رفاهی نشستهایی داشتم، و در حد خود از صفای باطن و اخلاص و توکل ایشان به آفریدگار و عنایت خاص ایشان به قرآن کریم و رسول اسلام و ائمۀ هدی صلوات الله علیهم بهره گرفتم.
اما در هرنشست، ایشان حق اساتید بزرگ خود را ادا مینمود و از آنان به نیکی و خلوص و ارادت سخن میگفت و مراتب تألّه و علم ایشان را میستود. و از آموختن از آنها و اثرگذاریشان بر خود سخن میگفت. مرحوم ارباب را حکیم متألّه میخواند و غروی را استاد بیبدیل و راشد را اندیشمند مرشد.
آثار مطبوع متعددی از دکتر خلیل رفاهی بهجا مانده، از جمله: ۱ـ گردش ایام، که خاطرات ایشان است از کودکی تا وقت نگارش کتاب، ۲ـ برگی از فرهنگ ایران، ۳ـ جلوههای انسانیت در تاریخ ایران و اسلام، ۴ـ آشنایی با اسلام، ۵ـ سه رسالۀ مستقل در صرف و نحو عربی ۶ـ بررسی تفاسیر قرآن تا پایان قرن چهارم هجری، ۷ـ مقالات متعددی که در مجلات دانشگاههای اصفهان، تهران و مشهد بچاپ رسیده است، ۸ـ و از سخن اهل دل.
دیروز، دوشنبه، بیست و چهارم دیماه یکهزار و سیصد و نود و هفت، در تشییعی باشکوه، با حضور جمعی از دانشوران و فرهیختگان اصفهان، پیکر این دانشمند عزیز در قطعۀ نامآوران باغ رضوان به خاک سپرده شد. و بر طبق وصیت ایشان، بخشی از زیارت عاشوراء که متضمن لعن است، قرائت نشد! و باز هم بِناء به توصیۀ ایشان، یکی از دوستان همدم ایشان در سالهای عزلت و تنهایی، جناب منصوری، قطعهیی را با نی سوزناک خود نواخت، و آقای دوامی، چند بیت در شأن مُقام، آواز خواند.
و سه شنبه هم، مجلس ختمی برگزار شد، که قریب به اتفاق دانشپژوهان و اساتید قدیم دانشگاههای اصفهان حضور داشتند.
در فرصتی مُوَسَّعتر بیشتر خواهم نوشت.
خدای رحمت کناد این شخصیت برجستۀ تاریخ معاصر ایران را و در جوار رحمت خود جای دهاد!
آمین یا رب العالمین
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…