هنوز به دوران پایانی دبیرستان نرسیده بودم که در کتابخانه ای در شهرمان با نام «مهندس مهدی بازرگان» و «شرکت انتشار» آشنا شدم. این کتابخانه از سوی مسئولان انجمن حجتیه در شهر کوچک ما اداره میشد. در آن زمان گفتگو در خصوص رابطه «دین» و «دانش» موضوع روز بود. به گمانم نخستین اثر بازرگان که مورد مطالعه قرار دادم «کار در اسلام» او بود. همین انگیزهای شد تا کتابهای او را نه یک بار بلکه به کرات خواندم. اما کار به اینجا متوقف نشد و مطالعه سایر کتبی که از سوی «شرکت انتشار» منتشر میشد را در بر گرفت. بعدا با «یدالله سحابی» و «خلقت انسان» او «سید محمود طالقانی» آنگونه بروی جلد «پرتوی از قرآن» آمده بود آشنا شدم.
از شهرستان که به تهران میآمدم یکی از ماموریتهایم خرید کتابهای «شرکت انتشار» بود. پول اندکی که محفل ما در شهرمان گردآوردی می کرد صرف خرید این نوع کتابها و کتابهای ممنوعه میشد. بعدها پس از آنکه رفت و آمدم به خوابگاه دانشجوئی دانشگاه تهران در خیابان شاه رضای سابق باز شد، با خیابان غزالی در پشت سفارت شوروی آن زمان و «ساختمان یاد» و «شرکت صافیاد» آشنا شدم. در ان زمان هر از گاهی که به تهران میآمدم به محفل دوستان همشهری در «مسجد جلیلی» سری میزدم و «شرکت انتشار» محل تهیه کتابهای ما بود. یکی از مدیران مالی شرکت صافیاد، که به گونهای با محفل «انقلابی» ما گره خورده بود، گاه گاهی خبری از «آقای مهندس» به ما میداد. همو بود که دوبار فرصت ملاقات «اقای مهندس» را برایم فراهم آورد. با اولین ملاقات من با «آقای مهندس» و دیدن پیرمردی بیپیرایه که با کفشهای ورزشی به چابکی از پلههای «ساختمان یاد» بالا میرفت، تصور و تصویرش- مهندسی تکنوکرات و میانسال آنگونه که آن زمان تصور میشد- را در ذهنم شکست.
***
بازرگان یکی از پیشگامان نوگرایی دینی ایران به شمار میآید. وی از آنرو نوگرا به شمار میآید که دارای روش و روششناسی، مبدا عزیمت، شیوه بیان، زبان ویژه ای است که او را از حوزویان و سایر نحله های سنتی مذهبی جدا می کند. بازرگان در عرصه اندیشهگری و همچنین نقشآفرینی اجتماعی همواره در دگرگونی بود. نقشهایی که بازرگان در چند دهه فعالیتهای دینی، اجتماعی و سیاسی به عهده گرفت متنوع بود. او گاه به عنوان مبتکر یک حرکت نواندیشی دینی ظاهر شد، گاه به عنوان رهبر یک گرایش و جریان سیاسی و گاه به عنوان یک تکنوکرات و دست آخر به عنوان دولتمرد و یا منتقد و ناراضی حکومتهای شاهنشاهی و ولایی. در هرکدام از این نقشها او دارای وجوه تمایز، اثر و همچنین محدودیتهایی خاص بود. بازرگان هرچند تخصص مربوط به حرفه و شغلش را ابتدا در ایران و سپس در غرب آموخت ولی همزمان با ادبیات بومی ایران آشنا بود و بر منابع دینی و بویژه قرآن تسلط داشت. تسلط او بر منابع دینی به گونهای بود که به او این امکان را داد تا یکی از پرکارترین و پرتولیدترین افراد در عرصه معرفت دینی ایران باشد.
مخاطبین بازرگان اغلب طبقه متوسط شهری و بهخصوص طبقه متوسط شهری نوین ایران بود. دانشجویان، آموزگاران، استادان دانشگاه، کارمندان و تکنوکراتهایی که دارای پیشینه فعالیتهای دینی و مذهبی بودند، بخش عمده مخاطبان او را تشکیل میدادند، اما این بدین معنی نیست که دیگر گروهها و اقشار اجتماعی از محصولات او بیبهره بودند، به همین دلیل کم نبودند حوزویانی که از آثار او برای روزآمد کردن معارف دینی و علمی خود استفاده میکردند.
بازرگان خود مایل نبود که جنبه طبقاتی و ویژهای به مخاطبان خود بدهد، اما خاستگاه و پایگاه طبقاتی او زمینههای اجتماعی رشد شخصی و شخصیتی او و همچنین زبان و آموختههای او، به هر حال نوعی تعین به آثارش میداد که گروههای اجتماعی خاصی را جلب مینمود. پرسشهای مخاطبان بازرگان اغلب همان پرسشهای متدین سنتی نبود. آنان برای اندیشه دینی، میدانی بزرگتر از آنچه حوزویان سنتی باور داشتند یعنی امور فقهی و فردی قائل بودند. بنابراین تلاش میکردند تا با الهام از منابع دینی همچون قرآن پرسشهایی را پاسخ گویند که به نیازهای اجتماعی و سیاسی مربوط میشد. شخصیت بازرگان در دوران شکوفائی علوم تجربی – که بیشتر در فیزیک یا علوم طبیعی متبلور میشد – شکل گرفت. حرفه او نیز در میدان علوم تجربی قرار داشت به همین دلیل عجیب نیست اگر او برای فهم دین از دستاوردهای این معارف یاری بجوید. در آن روزها حتی علوم اجتماعی نیز از علوم طبیعی تأثیر میگرفت و پژوهشگران علوم اجتماعی نیز با الهام و الگوگیری از علوم طبیعی با استفاده از کاوشهای تجربی در پی کشف قوانین جاودان حاکم بر جهان بودند. فهم دین از منظر یک متخصص رشته ترمودینامیک که به حرفه خویش عشق میورزید و دارای اختراع و کشفیاتی نیز بود، پدیده شگفتآوری نیست. ولی مخاطره فقدان انسجام نظری و یکپارچگی را به همراه دارد.
او نوشتهای را درباره مباحث فلسفی در باب وجودشناسی و پژوهش درباره چیستی و هستی واقعیت اجتماعی عرضه نکرد. اما نشانههایی وجود دارد که او هستی و واقعیت اجتماعی را امری نه تنها بیرونی بلکه عینی تلقی میکرد. چه بعید به نظر میرسد هستیشناسی او با نگرش عمومی او، یعنی پوزیتیویسم علمی- که مبنای دانش و فعالیت های شغلی او بود- سازگار نباشد(نگاه کنید به کتاب عشق و پرستش یا ترمودینامیک انسان که بر مبنای مفهوم ترمودینامیک انسان توضیح داده میشود). جهان اجتماعی طبق چنین نگرشی ادامه جهان طبیعی است. به همین دلیل این جهان عینی، مستقل از ذهن و زبان و دارای سرشت و قوانین معینی است. همین امر شباهت نگرش اجتماعی او با کارکردگرایان (Functionalists) را توضیح میدهد.
آثار بازرگان متعددند و موضوعات بسیار متنوعی از قبیل مسایل اجتماعی، علمی، سیاسی، مذهبی، اجتماعی و حتی بینالمللی را دربر میگیرد. چنین امری- یعنی پرداختن به این موضوعات متنوع- محصول دوران گذر و همچنین جانیافتادگی نهادهای اجتماعی در این دوران و همچنین احساس مسئولیت او به عنوان نواندیش دینی در دورهای است که دینمداران در معرض فشار قرار دارند.
بازرگان دارای انضباطی تحسینانگیز در عرصه پژوهش اعم از صنعتی یا ادبیات دینی و همچنین عمل اجتماعی بود. همین انضباط به نوعی با پارادایم او از نظام قانومند هستی پیوند داشت و تجربه دینی او را نیز شکل میداد.
بازرگان در عرصه اندیشه دینی خردگرا بود اما خردگرایی او از نوع خردگرایی معتزله یا متکلمان مسلمان نبود، بلکه ویژگی خاص خود را داشت که اندیشه دینی در دوران اولیه اسلام را تداعی میکرد، اما همزمان با ظاهرگرایی در تجانس نبود (ر.ک. راه طی شده). بازرگان باطنی و تأویلگرا هم نبود. چه معرفتشناسی غالب بازرگان دارای شباهت های با معرفت شناسی اثباتی (پوزیتیویستی) است. چنین معرفت شناسی او با معنویتگرایی و عرفان اش ناسازگار نبود. او در آثاری همچون «ضریب تبادل میان مادیات و معنویات»، یا «عشق و پرستش» جلوههایی از عرفان خاص خود را به نمایش میگذارد. یعنی او حتی به عرفان نیز از دیدگاه علمی مینگریست. در «درس دینداری» باور دینی را امری عقلانی و قابل آموزش طرح میکند که موضوع معرفت همگان است. این یکی از نقطههای گسست اندیشه بازرگان از دین موروثی و سنتی است. اگر ادبیات بازرگان را بازتاب و شاهد دغدغههای او بدانیم، تفاوت زیادی میان آنها و دغدغههای سخنگویان مذهب سنتی دوران او وجود دارد. دغدغه بازرگان تشکیل دسته سینهزنی، روضه و زیارت، رفع مظالم و آداب نکاح و احکام مکافات مجرمین نیست. آنچه اندیشه او را به خود جلب میکند «آفات توحید»، «ذره بیانتها»، «خودجوشی»، «دل و دماغ»، «اسلام جوان»، «انگیزه و انگیزنده»، «روح ملتها»، «کار در اسلام»،«مذهب در اروپا»، «خدا در اجتماع» و… است. تأکید بازرگان بر قرآن و دعوت به «بازگشت» به قرآن در دورهای که مفاتیحالجنان و منتهیآمال و بحارالانوار تبلیغ میشد، از آنروست که او قرآن را مستقل از روایات و یا تأویلهای گذشتگان قابل فهم میداند. این مرز روشن بازرگان از دینشناسی سنتی است. به نظر نمیرسد بازرگان تفاوت چندانی میان زبان متن و زبان روزمره قائل شود. دستکم میتوان ادعا کرد دشوار است نشانهای دال بر استفاده از چنین راهکاری را در آثار او یافت. این امر البته با معرفتشناسی اثباتی (پوزیتیویستی) جامعهشناسی کارکردگرای او قابل توضیح است.
بازرگان یکی از پیشگامان بازگشت به قرآن و تلفیق خردگرایی و بهخصوص استفاده از معارف تجربی با تفسیر قرآن بود. او یکی از قرآنشناسان برجسته ایران به شمار میآید. بازرگان تلاش کرد با استفاده از روشهایی کمّی نظیر آمار که اغلب مورد استفاده اثباتگرایان (پوزیتیویستها) بود، فرودآمدن (نزول) نشانههای قرآنی (آیات) را تحلیل کند (ر.ک. سیر تحول قرآن).
بازرگان در نوشتههای نخستین خود، پیش از اینکه فقه سنتی را نقد کند، آن را با دستاوردهای علوم طبیعی توضیح داده و توجیه می کرد (ر.ک. مطهرات در اسلام و باد و باران در قرآن). شاید بتوان گفت که نقد بازرگان به فقه در سالهای پایانی عمر، آنهم به بخشهای سیاسی و اجتماعی معارف فقهی متوجه شد و کوشش کرد تا مرزهای نهاد دین و قدرت را از یکدیگر متمایز کند. بازرگان در دینشناسیاش بر مفاهیمی همچون ایمان، عشق و پرستش، مکتب مبارز و مولد، احتیاج روز، دین و تمدن، کار، خود جوشی، بعثت و… تأکید دارد. این دینشناسی قرابتی با دینشناسی حوزوی ندارد. در موزاییک نظری او دین با تفسیر ویژه او، حقوق بشر و همچنین گرایش آزادی خواهی هرکدام جایگاه خود را دارند و هیچ کدام دیگری را نفی نمیکند.
در آثار بازرگان در سالهای میانی فعالیت او گرایش به بینش سیستمی بیشتر نمود پیدا کرد و بدین ترتیب اندیشه ترمودینامیکی او که بیشتر از معارف فیزیکی تأثیر پذیرفته بود، از علوم تجربی اجتماعی نیز بهره برد.
زبان بازرگان ساده و بیشتر اقناعی – توضیحی است هرچند از تبیین نیز خالی نیست. اما از آن جهت که انگیزه رویارویی با مارکسیسم بهخصوص مارکسیسم نوع روسی که حزب توده نماد آن بود دستکم در آثار اولیه بازرگان قوی است، میتوان همزمان زبان اقناعی و گرایش استدلالی – البته به سبک نو – را بیشتر دید. با این همه بازرگان هیچگاه دارای نظام اندیشه بسته و اکسکلوسیویستی (Exclusivist) نبود. این امر را شاید بتوان تاحدی با خاستگاه طبقاتی و مسیر تکامل شخصیتی، مخاطبین او، گروهبندی که او در آن نقش ویژه داشت و همچنین گرایش او به تجربهگرایی علمی توضیح داد.
نمادهای زیادی در آثار و گفتارهای بازرگان وجود دارد که میتواند او را به عنوان طرفدار نظریه ثبات اجتماعی و هارمونی در نظریه اجتماعی طبقهبندی نماییم، به همین دلیل او را میتوان «محافظهکار» تلقی کرد.
نظریه سیاسی وفاق و همگرایی او از همین نگاه جامعهشناختی سرچشمه میگیرد. از اینرو او همیشه اصلاحگرا باقی ماند. این ثبات قدم و اندیشه درعین پویایی در تجربه هرگونه تفسیر شود، مایه اعتمادآفرینی برای او بود. صراحت در بیان نظراتش با این ثبات و اعتماد بیارتباط نبود. جمله او در تشبیه انقلاب ایران به سیل ناخواسته، بیان همین نظریه اجتماعی و سیاسی اوست. مطالعه آثار بازرگان بیان گفتوگوی مداوم او با محیط پیرامون اوست.
بازرگان با کمونیسم و مارکسیسم مخالف بود و بخشی از ادبیات خود را به آن اختصاص داد. البته این امر با عوامل گوناگونی قابل توضیح است. او فرد متدینی از طبقه متوسط شهری بود که مشروطه و بهخصوص پارلمانتاریسم یعنی بخش دموکراتیک و آزادیخواهانه آن را پاس میداشت. بازرگان آموزهها و تجربیات خود از دنیای مدرن را مدیون نظام بورژوازی فرانسه بود. تجربه تودهایسم در دوره مصدق نیز از انگیزههای دیگر مخالفت او با مارکسیسم بود. ناسازگاری که میان استفاده مؤثر از امکانات اقتصادی و مدیریت متمرکز دولتی میدید یکی دیگر از نقدهای بازرگان بر سوسیالیسم روسی بود. او میان مالکیت خصوصی، انگیزه فردی برای زندگی بهتر و کارایی استفاده از منابع و دموکراسی نوعی پیوند قائل بود. با این وجود نابرابری سیاسی و حقوقی برای بازرگان موجه نبود.
نوشتههای بازرگان معمولاً تقریر سخنرانیهای اوست که در مجامع کوچکی همچون انجمنهای گوناگون- نظیر انجمن اسلامی دانشجویان در دانشکده فنی دانشگاه تهران و کانون مهندسین- و یا در محیط زندان ایراده شده بود و نقش او در این سخنرانیها و پژوهشها معمولاً نقش محقق یا مبلغی بود که اثری را که پیش از آن فراهم آمده بود، به معرض آرای عمومی میگذاشت. به بیان دیگر کتابهای او بخشی از روند پژوهشهای او بود که از تولید گفتوگو با دیگران و یا پرورش ایدههای او فراهم میآمد و سپس به شکل سخنرانی و گفتگو عرضه میشد. به زبان دیگر معارف او دستاورد نوعی دیالوگ و کنش و واکنش با محیط پیرامون او بود. استفاده از چنین روشی در میان سنتگرایان مذهبی رواج داشت. به دلیل زنده بودن آثار بازرگان، مشارکت دیگران در تولید آن و موضوعیت مسایل مطرح شده در آن آثار را میتوان حتی دهها سال پس از انتشار دریافت. این رابطه دوسویه با محیط و مخاطبان و نقشی که بازرگان به عنوان یک پژوهش برای خود در تولید آثارش پذیرفته بود، را میتوان در آخرین آثار او نیز یافت.
دشوار است بتوان نوع سازمان تشکیلاتی را که بازرگان نمایندگی میکرد – نهضت آزادی ایران – براساس یکی از قالبها و فرمهای سازمانی از قبیل نوع هرمی، محفلی، شبکهای یا جنبش اجتماعی طبقهبندی کرد. چون بازرگان -تا آنجا که من میدانم- دارای نظریه منتشر شدهای پیرامون سازمان و تشکیلات نیست. او در طول زندگی طولانی خود بیشتر اشکال سازمانی را تجربه کرده بود. در صورتی که تنها فعالیت او در نهضت آزادی را مورد مطالعه قرار دهیم میتوان ادعا کرد که نهضت آزادی آن روزگار در نوسان میان شکل هرمی و محفلی یا ترکیبی از آن بود. و این منبعث از نوع سازمان و مدیریتی بود که بازرگان رسماً با آن آشنایی داشت. هر چند بعید به نظر میرسد بازرگان از نقش جنبش زنان در فرآیند مدرنسازی جامعه بیاطلاع باشد، ولی شگفت انگیز است که ادبیات او فاقد یک بخش جدی و مستقل درباره مسایل زنان است. روشن نیست آیا علت این امر قرابت نظری بازرگان با سنتگرایان است یا اینکه او به خاطر دوری از فرمالیسم شبه مدرنیسم شاهنشاهی از پرداختن به مسایل زنان خودداری کرد. با این وجود تردیدی وجود ندارد که بازرگان با دولت تمامیتخواه مذهبی که فقه را بر زندگی اجتماعی دیکته نماید، سازگاری نداشت.
* متن حاضر بخشی از کتاب شناخت شناسی نواندیشی دینی در ایران است که تصورات و تجربیات من از مرحوم مهدی بازرگان را به نمایش می گذارد.
3 پاسخ
آقای مهندس بازرگان هر چه که بود در بند بازی روی دره بین سنت و مدرنیته، در نهایت به قعر سیاه سنت سقوط کرد و ظرف یک ماه دچار مرگ سیاسی شد.
تنها توصیفی که در تاریخ و ادبیات سیاسی دنیا (بجز ایران) به چشم نمیخورد این است که یک فعال سیاسی را آدم خوب، متین یا پاک توصیف کنند. فقط عمل و نتیجه عمل سیاسی افراد مهم است و مورد قضاوت قرار میگیرد. بازرگان و فرقه نهضت آزادی، حرکتی است با پایه ای بازاری. تمام خصوصیات کاسب کارانه در روند تفکر و اقدامات آنها مشهود است.
با کمال تاسف باید پذیرفت که تجربه نتیجه کارهای روشنفکران به اصطلاح دینی به صورت اعم و آقای بازرگان به صورت اخص نشان میدهد که آخر و عاقبت توجیه و تفسیرهای عاشقانه و متعصبانه و انکار مشکلات و کاستیهای دین اسلام و برعکس اغراق در جنبههای مثبت آن عملا جاده باز کن فقهای متحجر و برداشتهای عقب مانده آنان است.دین اسلام برای بقا نیاز به نقد بیرحمانه و حتی خصمانه دارد تا احکام نازمانمند آن پالایش شوند و دور ریخته شوند.کلیت این کشتی با بار سنگینش قابل نجات نیست و یا باید از بار آن گذشت یا از بار و کشتی هر دو.اکنون دیگر نمیتوان با زور باتون گشت ارشاد و نیروی انتظامی بر سر دختران زیر ۳۰ سال روسری و چادر پوشاند.دیگر نمیتوان مشروبات الکلی را ممنوع کرد.دیگر نمیتوان زوجهای نوجوان ازدواج نکرده را وسط خیابان به باد کتک گرفت.نمیتوان منتقدان دین را شبانه قصابی کرد.نمیتوان از نسل جوان خواست نفهمند.آقای بازرگان خود در اواخر عمر به اشتباه خود پی برد و با زبانی صریح اعتراف کرد که برای آقای خمینی نقش دوالپا را بازی کرده است! آخرین کتاب ایشان خدا و آخرت را تنها فلسفه بعث پیامبران معرفی میکند و کل شریعت و فقه را راهی زبالهدان تاریخ کرده است.ایشان به زبان خود برای ارتکاب این فاجعه از ملت حلالیت خواست.پیداست که ایشان دیگر محتوای کتابهای سابق خود را قبول نداشت چون نتیجه هولناک آن لفاظیها و توجیهات را به چشم دیده بود.این که نویسنده بدون در نظر گرفتن نظر نهایی مهندس بازرگان و حتی نتایج عینی این سخنان در بروز وضع فاجعهبار کنونی در حال تبلیغ همان محتواهاست را بنده نمیدانم به حساب ندانستن بگذارم یا تعصب یا بیمسئولیتی در قبال سرنوشت ملت ایران!
با سلام. آنچه از آقای مهندس بازرگان میدانیم و میخوانیم حاکی از صداقت، پاکی و دانش ایشان است و کسی در آن شک ندارد. حال چگونه این مرد والا، دانسته ، و یا ندانسته ، شریک جرم مشتی اوباش و اشرار شد رازی است که برای خیلیها اشکار نیست.
دیدگاهها بستهاند.