زیتون–جمعی از نواندیشان دینی به مناسبت چهلمین سالبرپایی «جمهوری اسلامی ایران» در بیانیهای تحلیلی، حکومت مبتنی بر ولایت فقیه را «تجربهای سراسر شکستخورده» دانسته و خواهان «جدایی دین و دولت» شدند.
به گزارش زیتون، در این بیانیه با اشاره به اینکه حکومت فعلی اگرچه «در پی انقلابی مردمی و ضدّ استبدادی و با نام جمهوری بر سر کار آمد» آمد اما به « بازتولید همان استبداد دیرپای سلطنتی، این بار در شکل و شمایلی دینی» منجر شده است.
امضاءکنندگان بیانیه «مصرّانه خواستار برابری دینی و مذهبی، اندیشگی، جنسیّتی، زبانی و قومی و به رسمیّت شناختن تکثّر سبک زیست برای همه شهروندان ایرانی» شدهاند.
به باور جمعی از نواندیشان دینی که این بیانیه را امضاء کردهاند، تجربه چهل ساله جمهوری اسلامی نشان داده «مبنا قرار دادن احکام فقهیِ متعلّق به قرون و اعصار پیشین و تعصّب و جمود بر این احکام» به «تباهیها و فجایع» انجامیده و «جامعهای مشحون از فقر، تبعیض و فساد به دنبال آورده است».
در بخشی دیگر از این بیانیه نیز آمده است: «جمهوری اسلامی با فقهیاندیشیِ قشری و ماجراجویی بینالمللی خویش بار سنگینی بر گرده اقتصاد، حقوق و سیاست، به خصوص در حوزه زنان و اقلیّتها نهاده و از باب نمونه با لایحه قصاص، اجباری کردن حجاب و مبنا قرار دادن باب اجاره در فقه برای نوشتن قانون کار، گرههایی ناگشودنی بر هزارتوی مشکلات جامعه زده است».
این بیانیه به امضای حسن یوسفی اشکوری، محمد جواد اکبرین، عبدالعلی بازرگان، رضا بهشتی معز، سروش دباغ، محمود صدری، رضا علیجانی، حسن فرشتیان، یاسر میردامادی و صدیقه وسمقی رسیده است.
متن کامل این بیانیه که برای انتشار در اختیار «زیتون» قرار گرفته، به این شرح است:
بیانیهی تحلیلیِ جمعی از نواندیشان دینی به مناسبت چهلمین سالبرپایی «جمهوری اسلامی ایران
ما خواهان جدایی دین و دولت در ایران هستیم
چهل سال از برپایی حکومت دینی در ایران میگذرد. حکومتی که در پی انقلابی مردمی و ضدّ استبدادی و با نام «جمهوری» بر سر کار آمد، شوربختانه امّا سرآخر چیزی به جز بازتولید همان استبداد دیرپای سلطنتی، این بار در شکل و شمایلی دینی، از کار در نیامد.
«دینی» بودن این حکومت در اذهان عموم ایرانیان، به ویژه به نزد نسل جوان، خود را از جمله، با این امور پیوندی ناگسستنی زده است: «ولایت مطلقه فقیه»، حقّ ویژه سیاسی و اقتصادی برای روحانیان حکومتی، «قانون مجازات اسلامی»، شلّاق زدنها و دست و پا قطع کردنها، حجاب اجباری، گشت ارشاد، مداخله در زندگی خصوصی شهروندان تحت عنوان «امر به معروف و نهی از منکر»، مکروه بودن شادی و ممنوعیّت موسیقی و کنسرت، اختصاص بودجههای کلان تحت عنوانِ تبلیغ دین، حامیپروری سیاسی (به ویژه پروراندن گروههای فشار و «خودسر») و بالاخره استبداد، شکنجه، اعدامهای دهه شصت، قتلهای زنجیرهای، کهریزک، تبعیض نظاممند علیه زنان، ادیان و مذاهب، دگراندیشان، اقلیّتهای قومی و جنسی، نیز فساد ساختاری و امور دیگری از این دست.
ما جمعی از نواندیشان دینی ایرانی در چهلمین سال برپایی نظام «جمهوری اسلامی ایران» بایسته دیدیم که دیدگاههای نظری و نتیجهگیری عملی خویش از حکومت دینی در ایران را با عنایت به تجربه چهل ساله «جمهوری اسلامی ایران» با هموطنان خود به صورت گذرا در میان بگذاریم؛ شاید این تجربه، آنان را به کار آید و راهی به آیندهای بهتر بگشاید. امید میبریم که نویسندگان این بیانیّه نیز از داوریِ سنجشگرانه مخاطبان آن بی نصیب نمانند.
مسلمانان در درازنای تاریخ اسلام، تجارب گوناگونی از نسبت دین با سیاست و حکومت را پشت سر نهادهاند. این امر که پیامبر گرامی اسلام در مدینه شخصاً حکومت را به دست گرفت و همچنین وجود آیاتی حاوی جهتگیریهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و نیز احکام عملیِ گوناگون اجتماعی (علاوه بر احکام و فرایض دینی شخصی) که در قرآن و سنّت پیامبر بازتاب یافته، در طول تاریخ تفکّر مسلمانان، مورد تفسیرهای مختلف و لاجرم راهنمای اعمال گوناگون قرار گرفته است.
از یک سو، برخی از صاحبنظران معتقد بوده و هستند که مسلمانان با تأسّی به تجربه حکومتگری پیامبر در مدینه باید دست به تشکیل حکومت بزنند. از دیگر سو، برخی دیگر از صاحبنظران معتقدند که در قرآن کریم، توصیه و تأکید ویژهای بر شکل خاصی از حکومت یافت نمیشود و پیامبر اسلام نه با شأنِ نبوّت خویش بلکه بر اساس بستر تاریخی خود در مدینه دست به تشکیل حکومت زد. به تعبیر دیگر، تشکیل حکومت از سوی پیامبر اسلام، در زمره عرضیّات دین اسلام است و نه ذاتیّات آن.
اختلاف نظر فوق بدینجا ختم میشود که از یک سو برخی صاحبنظران معتقدند حکومت بایستی مشروعیّت خویش را، مستقیم یا با واسطه، از خداوند بگیرد. در نظر این عدّه، حکومتی که از مشروعیّت الهی برخوردار باشد، حتّی بدون پشتوانه مردمی و با وجود نقصهای جدّی در برقراری عدل و قسط، همچنان از مشروعیّت برخوردار است.
اما برخی دیگر از صاحبنظران، که عمده نواندیشان دینی از آن دستهاند، بر این باورند که مشروعیّت حکومت، صرفا و سراسر، برخاسته از انتخاب مردم و بر مبنای توفیق در اقامه عدل و قسط تواند بود. این نواندیشان دینی هیچ گونه مشروعیّت ویژه (مشروعیّت پیشینیِ) الهی برای حکومتها قائل نیستند. از نظر این عدّه، مشروعیّت حکومتها بر اساس پشتوانه مردمی آنها و توفیقشان در اقامه عدل و قسط ارزیابی تواند شد و نه بر اساس ادّعای مشروعیّت الهی.
اختلاف نظر بنیادی فوق در باب نسبت دین و حکومت، به ویژه خود را در این امر به خوبی نشان میدهد که صاحبنظران دسته اوّل معتقدند که مسلمانان ـــ و به طور ویژه حکومتی دینی که مسلمانان وظیفه شرعی در برقراری آن دارند ـــ باید به دنبال اجرای احکام فقهی و قوانینی باشند که در قرآن و سنّت آمده است. اما نواندیشان دینی از اساس معتقدند که احکام اجتماعی و سیاسی قرآن و سنّت (نظیر احکام سیاسی، اقتصادی، حقوقی، خانوادگی و غیره که در پی ساماندهی زندگی مسلمانان در دوره حیات پیامبر اسلام بوده اند) اصولا احکامی تاریخی و متعلّق به عصر پیامبر اسلام اند ـــ مگر آنکه خلاف این امر، به صورت موردی، ثابت شود. از منظر نواندیشان دینی، این نوع احکام، اصولا، عرضیّاتی برای تبلور عصریِ (و نه لزوما فراعصری) مضامین و جهتگیریهای کلّی توحیدی و ذاتیّات دینی متناسب با آن دوره تاریخی بودهاند ـــ مگر آنکه خلاف این امر، به صورت موردی ثابت شود.
گفتنی است که تفصیل استدلالها و مستندات گوناگون در این باب و همچنین درباره دیگر نکاتی که در این بیانیّه مختصر طرح میشود، در مقالات، مصاحبهها و سخنرانیهای مستقل و متعددِ صاحب نظران و پژوهشگران این عرصه، از جمله برخی از نواندیشان دینیِ امضاءکننده این بیانیه، آمده است.
بدین ترتیب، نواندیشان دینی معتقدند که احکام اجتماعی و سیاسی اسلام را باید در ظرف تاریخی آن دید و اصل بر آن است که این احکام، زمانمند و مکانبند اند مگر خلاف آن ثابت شود. از این رو نواندیشان دینی در پیِ پیادهسازیِ غیر تاریخینگرانه احکام اسلامی در قالب حکومتی دینی و یا هر قالب دیگری نیستند.
نواندیشان دینی، در عرصه عمومی، به دنبال جانشین کردن فقه به جای قانون نیستند. احکام فقهی نیز، چون نیک بنگریم، در ابتدا عمدتاً نقش قانون در زمانه خویش را ایفا میکردهاند. قانون، امروزه، در هر یک از جوامع براساس تجارب نوین بشری در پارلمانها و شوراهای جمعی به صورت آزادانه و دموکراتیک توسط خرد جمعی مورد بررسی و تصویب قرار میگیرد و به وقت ضرورت جای خود را، دیگربار به صورت آزادانه و دموکراتیک، به قوانین دیگر میدهد.
ناگفته پیدا است که نواندیشان دینی در کنار دیگر مسلمانان میتوانند با درسگیری و الهام از مضامین و جهتگیریهای کلّی احکام دینیِ مندرج در قرآن و سنّت و با عبور از پوسته و قالب تاریخی این احکام و مدّ نظر قرار دادنِ روح و باطن آنها، در فرایندِ تصویب قوانین در جامعه خویش، به نحو خردمندانه، از طریقِ بسترهای متداولِ عرفی و دموکراتیک مشارکت جویند.
از اینرو، مسلمانان نیز به صفت یک شهروند (و نه بیشتر) میتوانند بر اساس سلایق و علایق خویش، بدون هیچ حقّ ویژهای، در احزاب سیاسیِ موجود فعّال شوند و یا احزاب خود را تشکیل دهند. آنها میتوانند نظیر دیگر شهروندان در فرایندهای دموکراتیک برای اداره جامعهشان شرکت کنند. ایشان میتوانند برنامههای مشخّص و مدوّنشان برای حلّ مشکلات اجتماعی را به رأی مردم بگذارند، در پارلمان حضور یابند و یا به عنوان مقامات رسمی اجرایی برگزیده شوند. احزاب مورد علاقه ایشان هم میتوانند، به تنهایی و یا در قالب ائتلاف با احزاب دیگر، به صورت دموکراتیک و دورهای، قدرت را به دست گیرند و در قدرت حضور یابند و از قدرت خارج شوند. نه مسلمانان و نه صاحبان هیچ اندیشه دیگری حقّ ندارند و نباید از نردبان دموکراسی بالا روند و سپس نردبان دموکراسی را بردارند و مانع از دست به دست شدن قدرت شوند.
پذیرفتن قوانین پایهای دموکراتیک، که در قانون اساسی هر کشوری تبلور مییابد، از جمله مستلزم پذیرفتن این حکمِ بنیادین و تخلفّناپذیر است که قدرتْ موقّتی است و صاحبان قدرت باید در برابر استفاده از قدرت در مقابل مردم تماماً پاسخگو باشند و این امر برای همه صاحبان قدرت اعمّ از دینی، غیر دینی و یا ضدّ دینی الزامی است. این مهم نیز از قوانین پایهای جامعه و حکومتی دموکراتیک است که همه گرایشها اعمّ از دینی، غیر دینی و یا ضدّ دینی حقّ فعالیّت برابر سیاسی، دموکراتیک و قانونمند دارند.
همه گرایشات فکری و سیاسی، چه دینی، چه غیر دینی و چه ضدّ دینی، میتوانند در حوزه عمومی به ترویج اندیشه خویش بپردازند، اما آنچه به آرای عمومی گذاشته میشود صرفاً برنامههای آنان برای اداره اجتماع است ـــ برنامههایی که در عرصه عمومی و گفتگوی جمعی مورد تحلیل و تبلیغ قرار می گیرد ـــ و نه عقاید هیچ دین یا ایدئولوژی خاصّی.
تصویب قوانین، صرفا، بر اساس خرد ـــ خطاپذیر و تجدیدنظرپذیر ـــ جمعی و به صورت دموکراتیک میّسر می شود. محصول چنین خردورزی جمعیای نیز قوانینی موقّت است که میتواند از سوی خرد جمعی به صورت دموکراتیک مورد بازبینی و تغییر چندباره قرار گیرد. تلاش برای کسب قدرت نیز بر اساس عرف و قوانین و تجارب بشری صورت میگیرد و، در این میان، هیچ فرد و قشر خاصّی از حقّ ویژهای برخوردار نیست. تمامی سِمَتهای حکومتی از صدر تا ذیل باید موقّتی، محدود، پاسخگو و شفّاف باشند. قوه قضائیه نیز صرفاً مجاز است قوانینی را مبنای صدور احکام قضایی قرار دهد که از سوی خرد جمعی، به نحو دموکراتیک ، در نهاد قانونگذاری مورد تصویب قرار گرفته باشند.
تجربه چهل ساله جمهوری اسلامی ایران، تفاوت و تضادّ بنیادینِ پایه های فکری حکومت دینی را با مبانیِ اجماعیِ نواندیشان دینی که گوشهای از آن در بالا آمد، روز به روز آشکارتر کرده، همانگونه که بر غنای نظری و کمال تجربه عملیِ نواندیشان دینی افزوده است.
تجربه گرانبار چهل ساله، به ضمیمه تجربه استبداد پیشا-پنجاه و هفت، نشان داده است که ورود هر عنصر اثیری و فرا-بشری برای توجیه مشروعیّت حکومت و رفتن به سمت هر نوع حقّ ویژه (اعمّ از دینی و روحانی، حزبی و گروهی، سلطنت موروثی- خانوادگی، نژادی و نظایر آن) به انحصار و تجمیع قدرت و استبداد و تباهی جامعه میانجامد و انجامیده است. شکست جبرانناپذیرِ تحقّق نظریه «ولایت فقیه»، که خوشبختانه اکنون در حوزههای علمیّه نیز جز به نزد اقلیّتی از روحانیان و طلّاب طرفدار ندارد، و نیز فساد حاصل از تلاش اخیر برای بازتولید استبداد سلطنتی در شکل و شمایلی نوین اما در عمل مخرّبتر، لاجرم بایستی با از سر گذراندن دو حکومت استبدادی، بر ناظران و پندگیران از تاریخ ثابت شده باشد.
تجربه چهل ساله جمهوری اسلامی نشان داد که مبنا قرار دادن احکام فقهیِ متعلّق به قرون و اعصار پیشین و تعصّب و جمود بر این احکام، به چه تباهیها و فجایعی انجامیده و چه مایه جامعهای مشحون از فقر، تبعیض و فساد به دنبال آورده است. جمهوری اسلامی با فقهیاندیشیِ قشری و ماجراجویی بینالمللی خویش بار سنگینی بر گرده اقتصاد، حقوق و سیاست، به خصوص در حوزه زنان و اقلیّتها نهاده و از باب نمونه با لایحه قصاص، اجباری کردن حجاب و مبنا قرار دادن باب اجاره در فقه برای نوشتن قانون کار، گرههایی ناگشودنی بر هزارتوی مشکلات جامعه زده است. دلزده و گریزان شدن از دین در بخش قابل توجّهی از جامعه به ویژه در میان جوانان، و مهمّتر از آن فروپاشی اخلاقی و از میان رفتن سرمایه اجتماعی، نسبت تنگاتنگی با جمود و اجبار و انحصار دینی دارد که به مشتی از خروارِ نمونههای آن در بالا اشاره رفت.
ما امضا کنندگان این بیانیّه، به عنوان بخشی از نواندیشان دینی ایرانی، تجربه حکومت مبتنی بر «ولایت فقیه» را تجربهای سراسر شکستخورده میدانیم و خواهان جدایی دین و دولت (حکومت) و پایان دادن به دینِ دولتی و آزاد شدن دیانت از قید حکومت و حکومت از قید دیانت هستیم. ما مصرّانه خواستار برابری دینی و مذهبی، اندیشگی، جنسیّتی، زبانی و قومی و به رسمیّت شناختن تکثّر سبک زیست برای همه شهروندان ایرانی هستیم ـــ برابریخواهی برای تمامی شهروندان ایرانی همچنین شامل حال کسانی میشود که به ناحقّ از حقّ شهروندی ایران محروم شدهاند (مانند متولّد شدگانِ از مادری ایرانی و پدری غیر ایرانی).
از نظر ما یک نظام جمهوریِ پارلمانی بدون هیچ حقّ ویژهای برای هیچ فرد، قشر، دین، مذهب، زبان، قومیّت و خاندانی بهترین مدل در عصر کنونی برای تحقّق اهداف سیاستورزی اخلاقیِ مبتنی بر عدالت، رفع تبعیض، آزادی، دموکراسی و همبستگی اجتماعی است ـــ سیاستی که درونمایه ادیان توحیدی نیز مبلّغ و مروّج آناند.
امضاء:
حسن یوسفی اشکوری
محمد جواد اکبرین
عبدالعلی بازرگان
رضا بهشتی معز
سروش دباغ
محمود صدری
رضا علیجانی
حسن فرشتیان
یاسر میردامادی
صدیقه وسمقی
21 پاسخ
با سلام بنده به دو فراز از این بیانیه اشاره می کنم که:
۱. “نواندیشان دینی معتقدند که احکام اجتماعی و سیاسی اسلام را باید در ظرف تاریخی آن دید و اصل بر آن است که این احکام، زمانمند و مکانبند اند مگر خلاف آن ثابت شود.”
۲. “نواندیشان دینی از اساس معتقدند که احکام اجتماعی و سیاسی قرآن و سنّت (نظیر احکام سیاسی، اقتصادی، حقوقی، خانوادگی و غیره که در پی ساماندهی زندگی مسلمانان در دوره حیات پیامبر اسلام بوده اند) اصولا احکامی تاریخی و متعلّق به عصر پیامبر اسلام اند ـــ مگر آنکه خلاف این امر، به صورت موردی، ثابت شود”
اما سوال بنده از نویسندگان بیانیه این است که شما چه دلیل و یا دلایلی دارید که احکام مورد اشاره در قرآن، زمان مند بوده و کارکرد آن ها منحصر به زمان پیامبر بوده و در دوران معاصر معتبر نیستند؟ آیا در قرآن اشاره ای به این موضوع شده و قرینه ای ارایه شده است؟
ممنون از توضیحات و شفاف سازی شما
دوستان در نظر داشته باشند که ما با یک جدال تئوریک ودر شرایط مساوی با حکومت فقهی روبرو نیستیم بلکه باحکومتی که تمام توان ایدئولوژیک و تبلیغاتی خود با جاانداختن پیوند مذهب وفقه با مبانی حاکمیتی قرار داده و فی المثل اعتراض بقصاص را خروج از دین تلقی می کند وحال وقتی این بیانیه بروشنی میگوید که نه حکومت الهی جزو ذات دین است ونه حکومت الهی از ضروریات ان وهم اینکه فقه در اساس قوانبن عرفی هزاره پیشین بوده که اکنون ان قوانین بلطف فقها جامه دینی پوشیده و ومستمسک بنیاد گراها قرارگرفته که نفرت خودرا از غرب و کوتاهی در رسیدن بزندگی مرفه در برگشت بهمان قوانین جامعه بدوی بدانند
بنظرم این بیانیه و مقالات مشابه بیان یکنوع پروتستانیسم اسلامی بمنظور خلوص وپیراستن دین از بختکی است که بنام حکومت اسلامی گریباگیر ملت های مسلمان شده است وایجاد شکی لازم در ارکان ذهنی باوران باین حکومت که هر مصیبتی ناحقی را باسم دین قابل پذیرش میدانند
وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّهً وَاحِدَهً ۖ وَلَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ ﴿۱۱۸﴾ الذاریات
الَّا مَن رَّحِمَ رَبُّکَ ۚ وَلِذَٰلِکَ خَلَقَهُمْ ۗ وَتَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ ﴿۱۱۹الذاریات
و اگر پروردگارت می خواست مردم را امت واخد می ساخت وهمواره (مردم) مختلف اند . مگر کسی که بروردگارت رحم کند .و برای آن(آزادی ) آنها را خلق کرد
هدف از خلقت انسان آزادی است
لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ ۖ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ ۚ فَمَن یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللَّـهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّـهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿۲۵۶﴾ بقره
لا “ی لَا إِکْرَاهَ لا نافیه جنس است که نفی هر گونه اکراه در دین میکند.یعنی هیچگونه اکراهی در دین نیست
و از این لازم می آید دین و سلطه باید از هم جدا باشند.دولت و سلطه بر پایه اکراه بنا شده اند . سلطه در دولت با بکار گیری ابزار اکراه مقدور است بدون سلطه حکومت برقرار نمی شود .اساس حکومت بر هیءتی است که ابزار اکراه (پلیس .ارتش .) بکار برند در حالیکه در دین اساسا اکراه نیست . سلطه دین فقط بر ضمیر شخصی است . دین امر ونهی میکند .امر به شعاءر وَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ﴿۵۶﴾ نور . ونماز بپادارید وزکات بپردازید واز رسول اطاعت کنید شاید مورد رحمت قرار گیرید . این بپاداری بر سلطه ضمیر قرار دارد .
قلْ أَنفِقُوا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا لَّن یُتَقَبَّلَ مِنکُمْ ۖ إِنَّکُمْ کُنتُمْ قَوْمًا فَاسِقِینَ ﴿۵۳﴾ توبه بگو از روی رغبت یا اکراه انفاق کنید خدا از شما قبول نمی کند. طاعت خدا ورسول یعنی عدم وجود اکراه برای اینکه طاعت و اکراه عکس هم اند بر طبق آیه ۵۳ توبه دین امر ونهی و حرام میکند ولی منع نمی کند. در منع قدرت بکار می رود (اکراه) ۖ إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ ۗ بدرستی الصلاه از فحشاء ومنکر نهی میکند. صلاه نهی از فحشاء و منکر می کند ولی مانع فخشاء و منکر نمی شود . اما سلطه امر و نهی میکند و مانع می شود و حرام نمی کند حرام کردن فقط مخصوص خداست. هیچ کس بر حرامهاپی که خدا کرده نباید چیزی بیافزاید
و وقتی گفته میشود وَأَطِیعُوا اللَّـهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ ۚ اطاعت از روی اختیار و بدون اکراه است
دین دستور امر به معروف ونهی از منکر دارد ولی در امر ونهی اکراه نیست بلکه ابزار اعلان می توان بکار برد . ابزار اعلان روزنامه مجله رادیو و تلوزیون است. وساءل ارتباط جمعی اکراه بکار نمی برند
ملت شریف ایران پس از قرنها زجر و شکنجه ای که از دین اسلام دیده اند عزم را جزم کرده اند که از دخالت آن در هر موردی جلوگیری نمایند، خصوصآ در امر حکومت دیگر هیچ اثری از آن را نمیپذیرند و میخواهند در را کاملا بروی آن ببندند تا از ورود اشخاصی که میخواهند باورهای مذهبی خود را در امور اجتماعی مانند قانونگذاری، قضایی و انتظامی تسری دهند جلوگیری شود. واقعآ جای تآسف است که بعد از اینهمه خسارات جبران ناپذیزی که این اشخاص دانسته و ندانسته بر جامعه ایرانی وارد کرده اند هنوز به این فکر هستند که جای پایی برای خود باقی بگذارند و از بسته شدن کامل در جلوگیری نمایند. تا دوباره سر فرصت وارد شوند.معمولآ دیکتاتورها و هوادارانشان آنقدر مشغول به هوی و هوس خود میشوند که دیگران را اصلا داخل آدم حساب نمیکنند. وقتی به اعمال خلاف عقل و شعور و آرمانهای جامعه پی می برند که خیلی دیر شده و دیگر هیچ آدم عاقلی آنها را قبول ندارد، آنهایی هم که کماکان قبول دارند باید مغزشان عیب پیدا کرده باشد که باید اول در بیمارستانهای روانی بستری و مورد معاینه و مداوا قرار بگیرند. البته تا امروز که آسیبهای مغزی قابل معالجه نیستند.
لطفاً امضاکنندگان بهصراحت و روشنی بگویند که منظور از «برابری زبانی» چیست؟
آیا این قومیتزدگی است که در لفافه بیان میشود.
فقط این نفرات؟
یک پرسش از “نواندیشان دینی” :
در بیانیه ی ” ما خواهان جدایی دین و دولت در ایران هستیم”، که اخیرا توسط چند شخصیت سیاسی “نواندیشان دینی” انتشار یافته است، آمده است: ” ناگفته پیدا است که نواندیشان دینی در کنار دیگر مسلمانان میتوانند با درسگیری و الهام از مضامین و جهتگیریهای کلّی احکام دینیِ مندرج در قرآن و سنّت و با عبور از پوسته و قالب تاریخی این احکام و مدّ نظر قرار دادنِ روح و باطن آنها، در فرایندِ تصویب قوانین در جامعه خویش، به نحو خردمندانه، از طریقِ بسترهای متداولِ عرفی و دموکراتیک مشارکت جویند”.
پرسش آن است: “نواندشان دینی در کنار دیگر مسلمانان” ، چگونه “احکام دینی مندرج در قرآن و سنت” را “درفرایند تصویب قوانین در جامعه خویش” (از جمله مجلس قانون گذاری)مدخلیت خواهند داد؟ آیا این مدخلیت، بعداز عبور از فیتلرهائی که به آن اشاره کرده اند ( که می تواند برای دیگر مسلمانان این فیلترها پذیرفته شدنی نباشند) جز آن خواهد بود که قوانین باید ” روح و باطن” احکام دینی مندرج در قران و سنت را درخود جاری کنند و حداقل آن که مغایرتی با این “روح و باطن” نداشته باشند؟ آیا چنین نگرشی به رابطه فرایند تصویب قوانین با “روح و باطن احکام دینی مندرج در قرآن و سنت”، همانا شکل تعدیل یافته پیوند دین و دولت در ایران نیست؟
سلیمان خواست از خدا
منمای وارث کس مرا
حاشا نبود او بخیل
بل بدیده امر ثقیل
دو قورت و نیم مهمانش
طلبکار شد از خوانش
بودست ختم نبوت
برپا داشت اخوت
سلطه را خود نجستن
نه بر تختی نشستن
سبقت بردن در سلام
رخصت دادن در کلام
این ساداتند ناخلف
علی نکرد این هدف
سوراخ دعا گم کردند
پس ایران را قم کردند
تخت سلیمان خواهند
بخت قارون هم لافند
این شیعه نی، تفرقه است
جایش اینک مزبله است
ولی جمله امت است
که لایق خدمت است
حساب کشد خود همان
حق ندهد پس امان
اولوالامرند کارداران
برحدودند پاسداران
هر که برفت از حدش
باید چشد پس دردش
بدتر از این منکر نه
از این ذلت مردن به
موافقم
اگر حکومت عمق و واقعیت بیانیه ی شما رو بتونه درک کنه ،که مثل همیشه امیدی هم نیست . شاید دلسوزترین و بهترین طرح برای گذر از بحران و کم هزینه ترین برای مردم و کشور و خودشون باشه. شاید برای بقای مساجد و اسلام امیدی حاصل شود .
اما قدرت و ثروت واقعا کور و کر میکند و حاضرند که برای حفظش اوامر روسیه را اطاعت کنند .آنها به زعم خودشان فقط به زمان نیاز دارند، تا انتخابات امریکا تا شاید فرجی حاصل شود و چند صباحی در مسند حال کنند . اما واقعا چند صباحی بیش نمانده و تا چشم به هم زدن با حوادث شدید و سختی روبرو خواهند شد و اسلام را نیز با خود به گور خواهند برد. یکی از دلایلی که مطمئنم آنها مسلمان نیستند همین است که خودشان هم میدانند که دارند اسلام را خاک میکنند .
بیانیه خوب بود ، اما فقط برای امروز بود و تموم شد .
قاقیه چو تنگ آید، شاعر به جفنگ آید!
این مثل معروف گویای بیانیهای است که امروز توسط گروهی که خود را نواندیشان دینی مینامند، منتشر شده است.
سالها مبنای وجودی جریانی که با نامهایی از قبیل میانهرو، روشنفکر دینی، نواندیش دینی و از این قبیل مطرح شدند، واقعیت وقوع انقلابی اجتماعی بر پایه برداشتی سیاسی از مذهب اکثریت جامعه ایران بود. این واقعیت، امر سیاسی را در جامعه ایران مذهبی کرده بود، نه فقط با زور و سرکوب مادی که با به تعبیر هانا آرنت (در وصف توتالیتاریسم) سلطه بینالاذهانی. سلطهای که در دهه نخست استقرار جمهوری اسلامی در اوج اقتدار خود بود، اما به تدریج رنگ باخت و امروز به وضوح چیزی از آن باقی نمانده است و به این ترتیب، سلطه جمهوری اسلامی محدود به منابع زور و خالی از مبانی اقتدار شده است. اینجا دقیقا همان جایی است که دوره و اثربخشی جریان موسوم به نواندیشی دینی، به لحاظ سیاسی پایان میپذیرد. بیانیه اخیرشان را هم باید دقیقا از همین منظر دید.
جمعی که خود را نواندیشان دینی نام نهادهاند، در این بیانیه درباره موضوعاتی انشا نوشتهاند که بخشی از آنها پیش از این برای همه روشنفکران و روشنگران عرفی بدیهی بوده است، مثلا اینکه احکام مذهبی و فقهی، زمانمند و مکانمند بودهاند، اساس بازنگریهای عرفیگرایان بوده است. اگر آقایان نواندیش دینی به این جمعبندی رسیدهاند، چه اصراری بر اطلاق صفت دینی به خود دارند؟ مگر روشنفکران عرفی چیزی جز این میگویند؟!
اما در بخشهای دیگری از بیانیه هم این گروه چیزهایی نوشتهاند که عمق بیاطلاعی و پرگوییشان را بیش از پیش نمایان میکند. البته بسیاری از ما میدانستیم که علم این جماعت در شرعیات، مثلا از مصباحیون کمتر است، اما کارکرد تعدیلبخش این جماعت را در مقابل آنها ارزنده میدانستیم. ولی اکنون در اموری این جهانی داد سخن میدهند که کمدانشیشان هیچ بهرهای هم در بر ندارد. مثلا فضلای نواندیش هنوز تفاوت شهروندی با تابعیت را نمیدانند (در این مورد به پست دکتر محمد شریف، استاد حقوق و وکیل دادگستری نگاه کنید) یا اینکه انقدر مشغله ذهنیشان محدود به مذهب رسمی و سپس تجدیدنظر در آن بوده است، گمان بردهاند که باید همهچیز را هم مانند مذهب، رسمیتزدایی بکنند. از این روی است که تز مهمل و مضحکی تحت عنوان برابری زبانی را مطرح کردهاند! البته دانش چندان بالایی برای پی بردن به این مهم که زبانها به طور ماهوی جایگاهی برابر ندارند، لازم نیست. زبانها به تناسب تواناییهای خود و گویشورانشان گستره نفوذی در سطوح مختلف محلی، ملی و بینالمللی دارند. در ایران هم زبان ملی پارسی، در گذر اعصار و قرون، شالوده پیوند دهنده ایرانیان از هر قوم و زبانی به یکدیگر بوده است.
آقایان به اصطلاح نواندیش دینی هم عجالتا تامل بفرمایند تا این کشور قامت از ندانمکاری و حماقت چهلسال پیش ایشان و امثالشان راست کند، بعد دوباره نظریات نابخردانه و نسنجیدهشان را ارائه بفرمایند!
شاعر: فاضل نظری : دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی
با عرض سلام و ارادت .
از انجای که مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد خواستم سوالی بکنم.
در این نامه چند جا به حکومت قانون اشاره شده است. شما بهتر از من میدانید که یک حکومت دمکرات ۲ رکن مهم دارد، اول، قانون دمکرات، و دوم، احترام همگان به این قانون. حال چگونه میتوان این قانون دمکرات را بدون نفوذ آخوند و سردار (که مزه پول و قدرت را چشیده) تدوین کرد؟ شاید راهش اقتباس از قوانین کشورهای آزاد باشد. و گر نه یک مشت آخوند کت شلواری ( آقا زادههای مدرن) برایمان دمکراسی اسلامی درست میکنند.
با سلام و عرض ادب به امضا کنندگان محترم بیانیه که کوتاه اما بطور شفاف و واضح و با زبانی ساده نظر خودرا در مورد حکومت دینی بیان کرده اند. به عنوان یک هموطن که با شما اختلاف نظر دارم از شما تشکر میکنم و برایتان آرزوی موفقیت دارم. همانطور که اشاره کردید ۴۰ سال حکومت دینی/فقهی موجود جان و روان ایران و ایرانی را چنان خراشیده که حتا امید به فردای بهتر را از نسل جوان ایرانی گرفته. بیا نیه شما بدون تردید جرقهای از امید را در دل آنها زنده خواهد کرد. امیدوارم که سایر اندیشمندن مسللمان به شما بپیوندند و با همین شفافیت و سادگی اعلام کنند که خواهان “جدایی دین و دولت” هستند.
ایرانیان اسلام را ابتدا از خانه ، بعد از دل و سپس از فکر و غرایز بسیار مورد توجه اسلام یعنی غریزه شهوت و خشونت بیرون رانده اند۰وقتش رسیده که اسلام قانون اساسی ،وسایل ارتباط جمعی،وخیابانهای ایران را نیز ترک کند و به زادگاه خود برگردد٬به زبان،مکان و فرهنگی که به آن تعلق دارد۰ترکیب ایران و اسلام ترکیبی زهرآلود و ویرانگر است۰
دستتان درد نکند ولی دیگر دیر شده است که حرفهای زمان شاه فقید را الان بزنید،بدون این که از روان آنان طلب حلالیت کنید و به اشتباه خود اعتراف کنید.حتما باید ویرانی کشور،بیدین شدن جوانان و نابودی تمام زیرساختها را ببینید تا لطف کنید و تازه به درستی سکولاریسم اعتراف کنید؟! نمیتوانستید این کار را در سالهای ۵۸-۵۶ انجام بدهید؟! یا آن موقع اعتقاد داشتید دیو چو بیرون رود حتما فرشته درآید؟! خیالتان راحت،برای سکولاریسم دیگر بسیار دیر شده است و لااقل ۱۰۰ سال بعدی ایران دوره ضدیت با دین خواهد بود و مقصر هم شما تحصیلکردگانی هستید که نان دانشگاهها را خوردید ولی حلیم حوزه را به خورد ملت دادید.خود را دکتر نامیدید و کار آخوندی کردید.گندم نمودید و جو فروختید.مشکل شما حقیقت را به مصلحت خیالی فروختید و اکنون هم اعتقاد راستین خود به دین را به سکولاریسم میپوشانید.ولی دوره دروغگویی تمام شده است.تکلیف روحانیت دروغگو پیشاپیش معلوم است.شما نیز در مقامی نیستید که ادعاهای یاوه سر دهید.شما باید بابت ندانمکاریها و فریب دادن ملت پاسخ دهید!
از متن: بازتولید همان استبداد دیرپای سلطنتی، این بار در شکل و شمایلی دینی» منجر شده است.
نه جناب . یک رژیم فاشیستی به تمام معنی درست شد. مغلطه نفرمایید. مشکل از آن دین مبین است و آیات مملو از خشونت قرآنی . اسلام و فاشیسم زیاد با هم در حذف و نابودی دیگران و دیگراندیشان تفاوتی ندارند.
ما دوباره بیاییم با ریسمون پوسیده شماها بریم ته یه چاه دیگه؟ همین شماها نواندیشان دینی بودید که هی امام امام زدید. در روز حادثه شماها زیر پای ملت رو خالی کردید. بسه دیگه!
اقدام شجاعانه و مبارکی است. امیدوارم امضاهای دیگری هم از شخصیت هائی از این جنس به زیر این بیانیه افزوده شود. راهی جز این برای برقراری و نهادینه کردن یک حکومت و دولت سکولار و دموکرات در ایران نیست. مسیر دستیابی به آینده ای روشن همین است. تبریک.
دیدگاهها بستهاند.