بحث در مورد تحولخواهی بهعنوان یک مشی سیاسی در دو سطح تئوریک و پراتیک ضروری است. ضرورتی مدام که ایجاب میکند این بحث مرتب بهروز شود تا با تحلیل مشخص از شرایط مشخص، این مشی پویایی و تحرکبخشی خود را حفظ کند.
در این یادداشت تلاش شده است به مبانی نظری تحولخواهی و سازوکارهای عملی آن در شرایط امروز ایران، بهطور توامان پرداخته شود تا بیشتر و بهتر بتوانیم به این مشی بهعنوان مجموعهای از کنشهای سیاسی، از زوایای مختلف نور بیندازیم، باشد که با روشنتر شدن آن، به درکی بهتر از مبانی سیاسی و سازوکارهای عملی آن دست یابیم و احتمالاً با نقد و به سنجه آوردن نوشتارهایی از این دست، تحولخواهی در برخورد آراء و عقاید، پردازش بیشتری یابد.
۱-ایران محور وحدت ملی و انسجام اجتماعی
زندهیاد مهندس سحابی در رابطه با آقای محمد خاتمی گفته بود:«برای آقای خاتمیحفظ نظام در اولویت است و برای ما حفظ ایران». این یکی از مهمترین و اصلیترین وجوه تمایز تحولخواهی با اصلاحطلبی است. ایران بهعنوان خانهی پدری و ملک مشاع همهی ایرانیان، فارغ از هر قومیت، مذهب، ایده و اندیشهای در اولویت محافظت است، چه، تنها محور و امکان وحدت و انسجام ایرانیان است. ما باورمندیم که در شرایط امروز، نه مذهب، نه فرهنگ، نه زبان و … هیچکدام نمیتوانند عامل حفظ وحدت ایرانیان باشند. تنها، کشور ایران بهعنوان واقعیت قابل لمسی که تمامی ایرانیان درون مرزهای جغرافیایی آن زندگی میکنند و یا بدان تعلق خاطر دارند، و حفظ تمامیت ارضی این ملک مشاع است که در مقام محور وحدت ملی باید گرامی و عزیز داشتهشود. ایران ظرفی است که اگر وجود نداشته باشد، هیچ مظروفی، از جمله نظام حاکم وجناحهای درون آن امکان وجود نخواهند داشت. از این رو حفظ ایران را بر حفظ نظام اولی میدانیم.
۲- ایران برای همهی ایرانیان
ایران بهمثابه واقعیتی انکارناپذیر زمانی میتواند عامل و محور وحدت باشد که صاحبان اصلی آن نسبت به میراث پدری حس مالکیت داشته باشند. درواقع مثلاً شعار “ایران برای همهی ایرانیان” باید تجلی عینی یابد و همهی ایرانیان، اعم از کرد و فارس و لر و عرب و بلوچ و مازنی و گیلکی و..؛.شیعه و سنی، مسلمان و مسیحی و یهودی، مذهبی و غیرمذهبی و…ِ؛ همه و همه از امکانات و فرصتهای سیاسی- اجتماعی-اقتصادی و فرهنگی برابر برخوردار باشند و هیچ فرد و گروه و قومی ولایت مطلقه نداشته باشد.
موضوع «ایران برای همه ایرانیان» در اوایل دهه هفتاد ابتدا در مجلهی ایران فردا و مجله چشم انداز ایران (در ویژهنامهای در مورد “کردستان”) ” مطرح شد و بعداً اصلاحطلبان از این شعار در انتخابات سال ۷۶ استفاده کردند، اما چون با پیشینه و زمینهی تجربی و تحلیلی این شعار انسانی و ملی بیگانه بودند، بعد از پیروزی در انتخابات، آن را کنار گذاشتند و شعار و طرح خودی-غیرخودی را در انداختند که صددر صد علیه این شعار بود.
امروز بازگشت به این شعار یک ضرورت استراتژیک است. باید عملکردمان بهگونهای باشد که ایرانیان در هر کجای این خاک پهناور که هستند نسبت به آن حس مالکیت داشته باشند و برای حفظ و بهتر شدن آن بکوشند. احساس عمیق و حقیقی مالکیت است که حس مسئولیت در برابر وطن را برمیانگیزاند که میراث نیاکان و امانتفرزندانمان است.
نمیتوان بخش بزرگی از مردم ایران را در تنگناهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی قرار داد و کمترین حقی برایشان قائل نبود، اما انتظار وحدت و انسجام از آنها داشت. بسیاری از مردم سیستان و بلوچستان، کرمان، کردستان، خراسان، لرستان، خوزستان و… کمترین سهمی نمیبرند از منابع عظیمی که موهبت پروردگار به مردم این دیار است، اما شریف و مظلوم سالهاست که صبوری پیشه کردهاند. لکن این سکوت نشانهی رضایت نیست و در بزنگاههای تاریخی که نیاز به وحدت ملی و انسجامو اعتماد اجتماعی هویدا می شودِ، به شکل بیتفاوتی و عدم اعتماد اجتماعی بروز میکند.
وقتیکه مسلمانان سنیمذهب در پایتخت کشور، مکانی برای انجام اعمال عبادی خود ندارند، وقتی دیگر اقلیتها تحت فشار مستمر قرار دارند، احساس مالکیت و مسئولیت نسبت به وطن خویش نخواهند داشت.
وقتی که بیشتر مردم زیر خط فقر زندگی میکنند و از ابتداییترین مایحتاج زندگی برخوردار نیستند چگونه میتوان از آنها انتظار وحدت داشت. وقتی که سرمایه نفت که حق مسلم ایرانیان امروز و فرداست، بهواسطهی رانتهای متعدد سیاسی و اقتصادی بین اقلیتی از اصولگرایان و اصلاحطلبان تقسیم میشود، نمیتوان از مردم مظلوم و مغموم ایران انتظار وحدت داشت.
آری وحدت حول محور ایران زمانی امکان عملی مییابد که ایران برای همهی ایرانیان باشد. پس اگر ایران را عزیز میداریم؛ بهواسطهی عزت و کرامت ایرانیانی است که چهل سال است با تمام فلاکتهای داخلی و خارجی سوخته و ساختهاند و دم برنیاوردهاند.
۳- ایرانیان شهروندان صاحب حقاند نه رعیت مکلف
ایران عزیز است چون ایرانیان عزیزند. ایرانیان بهعنوان ملتی تاریخی با هویتی واحد و فرهنگی غنی باید از زندگی بهتری برخوردار باشند. ملت ایران از مشروطه تاکنون –بیش از یکصد سال است که – برای حقوق اولیه خویش مبارزه میکنند اما هنوز از ابتداییترین این حقوق برخوردار نیستند. درازسالیانی است که برای استقلال، آزادی، عدالت و توسعه و رفاه میکوشند، هزینه میدهند و صبوری میکنند اما نه آزاداند، نه مستقل و نه از برابری و رفاه برخوردارند. هماره مکلف بودهاند که خدمتگذار استبداد حاکم و مستبدین دوران باشند. تنها سهمشان از دموکراسی نیز تکلیف به رای دادن است که هر دوره باید بهجا بیاورند و جناحی از درون حاکمیت را به قدرت برسانند تا سهم خود از خانهها و حقوق نجومی را صاحب شوند.
تحولخواهان اما؛ بر این باورند که صاحبان اصلی کشور مردماند و باید از تمامی حقوقی فردی و ملی برخوردار باشند. آنها نباید تنها مکلف به رای دادن بشوند، این حق را نیز دارند که رای بگیرند و انتخاب بشوند. همهی ایرانیان با هر اندیشه، ایده،مذهب، گرایش سیاسی و… از این حق برخوردارند که بهعنوان انتخابکننده و انتخابشونده حضور فعال سیاسی داشته و در تعیین سرنوشت فردی و ملی خویش دخیل باشند.
حقوق بشر بدون هیچ پیشوند و پسوندی باید رعایت شود. این حقوق ذاتی انسان استو گرفتن آنها از انسان ، یعنی تهی کردن او از انسانیتش. در دفاع از حقوق بشر خودی-غیرخودی نمیتوان کرد. اما اصلاحطلبان چنیناند و تنها به دفاع از حقوق خودیها میپردازند و غیرخودیها را نه تنها سرکوب بلکه بایکوت خبری نیز میکنند.
یکی از عمیقترین مفاهیم فلسفی در مشی تحولخواهی مفهوم عدالت حقوقی است. به این معنی که تمامی بشر فارغ از نژاد و قومیت و مذهب و گرایش سیاسی از حقوق انسانی برابر برخوردارند و نباید در دفاع از حقوق اولیه انسانهای خودی-غیرخودی کرد.
۴-استقلالطلبی و دفاع از حقوق ملی
در کنار و همراه با حقوق فردی، ایرانیان از حقوق ملی نیز برخوردارند که در اصل استقلال تجلی عینی مییابد. تا زمانی که دنیای آدمیان از مجموعهای از کشورها با مرزهای مشخص شکل گرفته، هر ملتی نسبت به دیگر ملل از حقوقی ملی برخوردار است که نقض آنها کمتر از نقض حقوق فردی انسان ها نیست. سالیانی دراز است که حقوق فردی و ملی ایرانیان توسط استبداد داخلی و سلطه طلبان خارجی نقض میشود و ایرانیان ناگزیر از مبارزهی مستمر در دو جبههی داخلی و خارجی بودهاند. اکنون نیز شرایط تغییر جدی نکرده و بدتر نیز شده است.
هنوز هم بین دو سنگ آسیاب استبداد و استعمار گرفتاریم و ناگزیر از تداوم مبارزهی تاریخی بر پایهی اصل موازنهی منفی هستیم.
در ایران نیز استبداد حاکم همواره عامل اجرای سیاستهای استعماری بوده و امروز نیز این استبداد است که در حال ویران کردن ایران و نابودی ایرانیان است و با سیاستها و عملکرد غیردموکراتیک و غیرشفاف خود، گامبهگام در عملیاتی کردن طرح تجزیه خاورمیانه یار و یاور صهیونیزم و جنگطلبان امریکایی شده است.
همانطور که استقلال و آزادی دو روی یک سکه و مکمل یکدیگرند، استبداد و استعمار نیز مکمل هماند و با این دو بال مکمل باید بهطور توامان مبارزه کرد تا بتوانیم استقلال، آزادی، عدالت و توسعه و رفاه را کسب کنیم.
۵- مبارزه با آلترناتیوهای وابسته
بنا بر اصول استقلال و آزادی، در مشی تحولخواهی مبارزه با آلترناتیوهای وابستهای که برساختهی امریکا و اسرائیل هستند یک کنش مستدام است. گروهها و جریانهای سیاسیای که با اتکا به قدرتها و کشورهای بیگانه قصد قدرت گرفتن دارند و در تلاش اند آلترناتیو جمهوری اسلامی شوند، استبدادی دیگر را بنیان خواهند گذاشت که اگر از وضع کنونی بدتر نباشد، بیشک بهتر نخواهد بود.
یکی از دلایل اصلی مخالفت تحولخواهان با براندازانی چون رجوی و پهلویچیها وابستگی و استفاده از منابع مالی و نظامی آنهاست. گروههای وابسته در صورت قدرت گرفتن دقیقاً همین سیاستهای کنونی را در پیش خواهند گرفت و بیگانگان را محور سیاستهای خارجی و داخلی خواهند کرد و از استقلال، آزادی، دموکراسی، توسعه و رفاه خبری نخواهد بود.
۶-ایجاد آلترناتیو ملی
سیاست، دانش احتمالات نیز هست. به این معنی که در شرایط بحرانی باید هر احتمالی را در نظر داشته و برای وقوع آن نقشهی راه و برنامه داشته باشیم. یکی از این احتمالات فروپاشی حکومت است. احتمالی که خیلی دور از واقع هم نیست. نظام استبدادی حاکم بر ایران تمامی مولفههای بقا و دوام را از دست داده و تنها بر تکستون سرکوب ایستاده است. در حال حاضر گسترهی ناکارآمدی و سرکوب به جایی رسیده که حاکمیت، بحرانهای اقتصادی را نیز می خواهد با سرکوب برطرف کند. چند تن از فعالان اقتصادی را به اتهام افساد فی الارض اعدام کرده و دهها تن را به احکام سنگین زندان محکوم نموده است. تداوم این شرایط و از کف رفتن قدرت سرکوب نتیجهای جز فروپاشی ندارد. لذا بایسته است که برای شرایط فروپاشی حاکمیت و بهمنظور حفظ ایران و تمامیت ارضی کشور، رهبری ایجاد یک آلترناتیوی ملی و البته دموکراتیک که مورد وثوق و تایید اکثریت مردم ایران باشد داشته باشیم.
از این نظر محصورین این پتانسیل را دارند که تبدیل به رهبری ایجاد یک آلترناتیو ملی و دموکراتیک شوند. اما متاسفانه برخی از اصلاحطلبان و اعتدالیها در تلاشاند که مقاومت جانانهی این عزیزان را به ابتذال بکشانند.
۷- میدان عمل تحولخواهی
میدان عمل تحولخواهی از صندوقهای رای تا کف خیابان است. در طول تاریخ دموکراسیخواهی، عدالتجویی و آزادیطلبی، همواره خیابان و حضور مطالبهمحور مردم در خیابانها تعیینکننده بوده است. اهمیت خیابان در ایجاد و حفظ دموکراسی بهقدری محوری است که در تمامی قوانین اساسی و پایه کشورهای دموکراتیک حضور و اعتراض خیابانی مردم مجاز دانسته شده و بهعنوان یک حق در کنار سایر حقوق پایه و اساسی انسان بر آن صحه گذاشته شده است.
در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز بر این حق تاکید شده و بهصورت یک اصل قانونی آمده است. اما متاسفانه جناحهای درون قدرت اعم از اصلاحطلب و اصولگرا با این قانون مخالفاند. مخالفتی که در اعتراضات مردمی دیماه ۹۶ به اوج رسید و اصلاحطلب و اصولگرا را در یک جبهه علیه مردم معترض قرار داد. جناحهای درون قدرت چون نگاهشان به مردم رعیتمابانه و تکلیفمدارانه است و خود را تافتهی جدابافته از ملت و ژن خوب میدانند، تنها مردم را مکلف میدانند که در انتخابات شرکت کنند و به آنها رای دهند تا سهمی از رانت قدرت را نصیب شوند.
تحولخواهان اما مردم را صاحب حق میدانند و بر این باورند که اهمیت خیابان در بازپسگیری این حق تعیینکننده است. بر این اساس است که نگاه تحولخواهان به جنبشهای حقخواهانه و مطالبهمحور مثبت و تاییدی است. جنبش زنان، جنبش دانشجویی، جنبش کارگری و …، اعتراضات حقطلبانهی اصناف و سندیکاها، اعم از معلمان، کامیونداران، پرستاران، کشاورزان، کارگران و … همه مورد تایید و حمایت تحولخواهان است. اساسا تحولخواهی مشیای سیال متشکل از تمامی جنبشهای حقطلبانه و دموکراسیخواهانه است. حمایت تحولخواهان از جریان اصلاحطلبی و جنبش اصلاحات نیز ذیل همین مقولهی سیاست تحولخواهی است که معنی و مفهوم مییابد. تحولخواهان برخلاف اصلاحطلبان، کنش سیاسی دموکراسیخواهی را تنها خلاصه در صندوقهای رای و فعالیتهای هرازگاهی انتخاباتی نمیدانند و گسترهی فراختری برای فعالیت آزادیخواهانه و عدالتجویانه قائلاند.
۸- همراهی و همدلی با جنبشهای حقطلبانه و اعتراضات خیابانی
بنابر آنچه در بالا آمد، تحولخواهان با تمامی جنبشهای کوچک و بزرگ حقطلبانه همراه و همدلاند و تلاش میکنند برای به نتیجه رسیدن آنها ایده و استراتژی و تاکتیکی نیز ارائه دهند. تحولخواهان حامی تمامی اعتراضات مدنی در اشکال مختلف اعتراضات خیابانی، اعتصابات، نافرمانی مدنی و … هستند و تلاش میکنند که با ابداعات و ابتکارات خود جنبشهای اعتراضی این چنینی را تقویت کنند. همین امر باعث شده است که تحولخواهان ایرانی بیشترین تمرکز مطالعاتی و پژوهشی مبتنی بر راهحلیابی را بر جنبشها و خردهجنبشهای یکصدسال اخیر داشته باشند.بیشترین متون مکتوب منتشرشده در فضاهای واقعی و مجازی پیرامون موضوعاتی چون جنبش زنان، جنبش دانشجویی، اقوام، کارگران و … حاصل تلاشهای پژوهشی و مطالعاتی کسانی است که در جبههی تحولخواهی جا میگیرند.
۹- مطالبهمحور کردن جنبشها و اعتراضات
تحولخواهان در کنار و همراه با جنبشهای سیاسی و مدنی باید تلاش کنند که آنها را از ایدهآلیسم و آرمانگرایی محض به سمت واقعگرایی و مطالبهمحوری هدایت کنند. مطالبات باید مشخص، قابل اندازهگیری و متناسب با امکانها و فرصتهایی که داریم باشند. سنگ بزرگ علامت نزدن است. باید هدف مشخص و محدود، تلاش اما نامحدود باشد تا بتوانیم با فشارهای ممتد و مستمر گام به گام پیش رویم تا به ایدهآل مطلوب نزدیک شویم. شعارهای کلی و کلان چون استقلال، آزادی، عدالت و … بایستی در مجموعهای از مطالبات مصداقی و مشخص فرموله شوند تا هم مردم بدانند چه میخواهند و هم حاکمیت.
تجربه تاریخی نشان داده است جریانات و تشکلات سیاسیای که تنها به نقد حاکمیت میپردازند و در وجه ایجابی به شعارهای کلی و آرمانی اکتفا میکنند، هیچ دستاورد مثبت و رو به جلویی برای مردم نخواهند داشت، لذا تحولخواهی مشیای است که با مشخص کردن مطالبات و فرمولهکردن مصادیق عملیاتی شعارها، جنبش دموکراسیخواهی تاریخی ایرانیان را عینی و رئال میکند تا، هم مشت گروههای سیاسی کلیگوی قدرتطلب باز شودو هم اینکه ملت ایران از حاکمیت و آلترناتیو احتمالی خواستههای مشخص، مسلم و عملیاتی داشته باشد.
۱۰- عدم خشونت و خشونتزدایی
از این پس، بهواسطهی بحرانهای عظیم اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و …، وهمچنین ناکارآمدی حاکمیت در حل و رفع این بحرانها، شاهد اعتراضات گستردهی مردمی خواهیم بود. یکی از اصلیترین سازوکارهای تحولخواهی مبارزه با خشونت و خشونتزدایی است. براین اساس باید تمام توان و امکان و استعداد خود را صرف دوری جستن اعتراضات از خشونت و نیز یافتن و ابداع روشهای اعتراضی آرام و مدنی و ضد خشونت کنیم. فراموش نکنیم که حکومت استبدادی حال حاضر تنها به ستون سرکوب اتکا نموده و خشونت اصلیترین سوخت موتور سرکوب است. با خشونتزدایی، هم جنبش تحولخواهی و دموکراسیطلبی را تقویت میکنیم و هم حاکمیت را در اعمال سرکوب ضعیف.
۱۱- ایجاد کانونهای تحولخواهی
اصل هر شهروند یک رسانه، تبدیل به هر شهروند، یک تحولخواه میشود. بنا بر این اصل، کانونهای انفرادی تحولخواهی ایجاد میشود و هر ایرانی به یک رسانهی تحولخواه در فضای مجازی و واقعی تبدیل میشود. کانونهای تحولخواهی انفرادی به مرور زمان و در جریان عمل یکدیگر را مییابند و به کانونهای گروهی تبدیل میشوند و نقش پررنگتری در تحولات دموکراسیخواهی مییابند. با اصناف و گروههای شغلی ارتباط برقرار میکنند، با جنبشها و خردهجنبشهایی چون زنان، دانشجویان، اقوام و … روابط سیاسی-اجتماعی ارگانیک ایجاد میکنند و در اعتراضات خیابانی به تمرین رهبری همگانی میپردازند.
در مشی تحولخواهی، هر ایرانی یک رهبر است و خیابان بهترین مجال بروز این استعداد انسانی است. دموکراسی خیابانی تجلیگاه رهبری همگانی است، پس باید خیابانها را از آن خویش کنیم. از اتهاماتی چون پوپولیست و آنارشیست و… هراسینداشته و آگاه باشیم آنچنان که مصدق بزرگ گفت ” مجلس آنجاست که مردم باشند”، ما بر این باوریم که دموکراسی آنجا عینیت مییابد که مردم باشند و آن خیابان است. خیابانها را از استبداد پس بگیریم تا آزادی، استقلال و عدالت را پس بگیریم.
۱۲. رهبری همگانی و مبارزه با هژمونیطلبی
تحولخواهی مشیای است مبتنی بر رهبری همگانی، پس یکی از اصلیترین سازوکارهای این مشی، مبارزه با هژمونیطلبی است. نباید اجازه دهیم که هیچ فرد و گروه و جریان و جناحی هژمونی بیابد و عامل و موجب دیکتاتوری نخبگان گردد.
رهبری همگانی به این معنی است که هر ایرانی این حق و استعداد را دارد که تعیینکننده سرنوشت خویش و در تعیین سرنوشت مطلوب ملی صاحب نقشی برابر با دیگران باشد. باید هوشیار باشیم تمام کسانی که در پی هژمونییابی و دست بالا یافتن هستند، دیکتاتورهاییاند که در صورت قدرت گرفتن، از آنان که امروز بر مسندند بدتر خواهند کرد و استبدادی نوپا، جوان و قلدرتر خواهند ساخت.
۱۳. تحولخواهی و اصلاحات بنیادین
هدف اصلی تحولخواهی اصلاحات ساختاری و بنیادین است. بنابراین تحولخواهان، برانداز نیستند. روش فشار بیامان و مستمر به حاکمیت جهت تغییر رفتار بنیادین و تحول ساختاری به دموکراتیزاسیون است. از آنجا که براندازی منتهی به ایجاد هژمونی جدید و استبداد نوپایی خواهد شد، و از آن روی که تحولخواهی ضد هژمونیطلبی است، لذا در این مرحله با براندازی مخالفیم و همهی توان و استعداد خویش را صرف مبارزه با استبداد حاکم میکنیم که از میزان استبدادش کاسته و فضا برای اصلاح ساختاری و تحول بنیادین ایجاد شود. برای فشار بر حاکمیت زور نیز بایسته است که از تمامی امکانات، فرصتها و فضاهای موجود اعم از انتخاباتها، اعتصابات، اعتراضات خیابانی و … که مدنی و ضد خشونت هستند، استفاده کنیم.
نصراله لشنی / زندان اوین
پینوشت:
در این نوشتار انتقادات جدی و بعضا تندی نسبت به اصلاحطلبان شده است. لازم به ذکر است که این انتقادات به هیچوجه از میزان قدر و منزلت برخی از دوستان اصلاحطلب نمیکاهد و ارادت اینجانب در عین نقدهایی که به این دوستان وارد میدانم پابرجاست.
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…
تردیدی نیست که تداوم نزاع اسرائیل و فلسطین که اینک منطقهی پرآشوب و بیثبات خاورمیانه…
تصور پیامدهای حمله نظامی اسرائیل به ایران نیروهای سیاسی را به صفبندیهای قابل تأملی واداشته…
ناقوس شوم جنگ در منطقۀ خاورمیانه بلندتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد. سهگانۀ…