بهنتیجهرسیدن حرکتهای اجتماعی و سیاسی یا ناکامماندن آنها، همواره پیامدهایی دارد. بعضا این انتقاد از جامعه ایران صورت میگرفت که خیلی زود از ادامه یک مطالبه سیاسی، فرهنگی یا اجتماعی خسته و دلزده میشوند و برای همین، فرصتطلبان یا آنهایی که شعار حل یکشبه مسائل را میدهند، از این ویژگی بخشهایی از جامعه، سوءاستفاده میکنند. به نظر میرسد با گسترش آگاهیها نظیر آنچه در انتخابات اخیر مجلس بهویژه در تهران روی داد، مردم متوجه لزوم صبوری برای گذر از موانع مختلف هستند. سیدعلیرضا حسینیبهشتی اما حرکتهایی از ایندست را دارای دو بعد دانسته و موفقشدن یا نشدن آنها را نیز از همین رهگذر اندازهگیری میکند. پسر کوچکتر شهید دکتر بهشتی، فلسفه سیاسی خوانده و دکترای خود را از انگلستان گرفته است. عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس در گفتوگو با «شرق» بر این نکته تأکید کرد مردم یا صاحبان اصلی حرکتهای اجتماعی فکر نکنند پس از پیروزی جنبش باید به سراغ زندگی خودمان برویم.
بیان خواستهها و آمال جامعه یا بخشی از آن را از وظایف گروهها یا جریاناتی میدانند که چه به صورت منفرد یا در قالب یک جبهه سیاسی یا فکری و حتی جنبشهای سیاسی و اجتماعی، به فعالیت میپردازند. این مسئله در ایام انتخابات، بیشتر خود را نشان میدهد. به نظر شما، صرف بیان این خواستهها، میتواند یک پیشرفت محسوب شود یا باید امکان اجرای آنها هم در نظر گرفته شود؟
این موضوع، دو بعد دارد؛ نخست، مطالباتی است که یا گروهی از مردم یا اکثریت مردم یا اقشار معینی از جامعه یا حتی همه مردم مطرح میکنند. این نخستین کارکرد یک جنبش اجتماعی یا سیاسی است که خواستهها و دیدگاههای جامعه پیرامون شرایط را در سطح گستردهتری مطرح کند و تا اینجا اشکالی هم وجود ندارد. اما مسئله زاویه دیگری هم دارد. اینکه چقدر این جنبشها در دستیابی به مطالبات، توفیق کسب کنند و به تعبیری تا چه میزان بتوانند آن را در اجتماع، «نهادینه» کنند، موضوع مهمتری است. اگر با در نظرداشتن هر دو این کارکردها، به مسئله ورود کنیم، باید گفت جریاناتی که شما از آنها نام بردید یا جنبشهای اجتماعی بیشتر در طرح مطالبات موفق بودهاند.
این یک نقطهضعف محسوب میشود؟
طرح مطالبات، حتما در جای خود حائز اهمیت است. بههرحال، این جریانات در برخی مقاطع توانستهاند خواستههای مردم را که فراتر از مطالبات فردی بوده و بهنوعی «تجمیع» شده، به صورت مطالبات ملی مطرح کنند پس از این جهت ناموفق نبودهاند و نمیتوان به آن «نقطهضعف» گفت. بهعنوان نمونه درباره نهضت مشروطه، مسئله عدالت و حکومت مبتنی بر قانون، محدود و مشروطکردن قدرت به چارچوبهای قانون در آن مقطع زمانی خاص، مطرح شد و در این زمینه موفقیتهایی هم به دست آمد. اما اینکه چه میزان توانسته این مؤلفهها را نهادینه کند و درواقع در «بعد دوم» بهدرستی عمل کند، میتوان به آن نمره کمتری داد. باید پذیرفت جریانات و احزاب سیاسی، مدنی یا جنبشهای اجتماعی در نهادینهکردن مطالبات مطرحشده، در بسیاری موارد موفق نبودهاند.
ملاک و معیار به نتیجهرسیدن مطالبات اجتماعی و سیاسی کدامند؟ براساس تعریف شما از دو بعد یک حرکت، اگر مطالبات نهادینه شده باشد، موفقیت به دست آمده و اگر بخشی را نهادینه کرده یا صرفا روی بعد اول یعنی طرح مطالبات متمرکز شده باشد، موفق نبوده است؟
پرسش دشواری است. درباره جنبش «حقوق مدنی آمریکا» شرایطی رخ داد که تا حدی به تغییر برخی قوانین انجامید یا به برخی رفتارهای نژادپرستانه و آمیخته با تبعیض نژادی محدود شد یا دستکم مشروعیت خود را از دست داد. اما اینطور نبود که به همان مقدار اکتفا کنند. میبینیم مردم به اشکال مختلف سعی میکنند در عرصههای دیگر، این حرکت را دنبال کنند. پس از آن است که «جنبش زنان» در آمریکا شکل میگیرد و مطالبات خود را از طریق درخواستهای مدنیای که داشتند -در قالب نهادهایی- دنبال میکنند. پس نمیتوان قانون کلی برای موفقیت جنبشها بیان کرد. بههرحال ممکن است برخی مطالبات تا حد زیادی به دست آمده باشد و برخی نه. در مورد انقلاب اسلامی و شعارهای نهضت، « استقلال» تا حد زیادی به دست آمده و در موضوعات دیگر، جای کار بیشتری وجود دارد. همراهان این جنبش همچنان باید مشارکت فعال خود را حفظ کنند و کار را تمامشده نپندارند. جنبش مشروطه نیز در بعد اول بسیار موفق بوده است. وقتی به ادبیات امروز سیاسی و اجتماعی نگاه میکنیم، تفاوت چندانی با آنچه در مشروطه مطرح شده است نمیبینیم. حتی طرح مطالبات به لحاظ تبیین و بیان، نسبت به امروز دارای سمتوسوی مناسبتری است.
گفته میشود وقتی یک جریان سیاسی، فکری یا یک جنبش اجتماعی، از طریقی وارد حوزه اجرا میشود، انتخابات یا انقلاب، بهتدریج از مطالبات مطرحشده فاصله میگیرد. گویی بخشی از آن هم اجتنابناپذیر است، چراکه به طور طبیعی حوزه اجرا با وجود بخشها و ارکان دیگر در ساختار رسمی، محدودیتهای بسیاری دارد.
تا حدود زیادی اینگونه است اما همانطور که اشاره کردید، باید توجه داشت اینگونه نیست که در خود حرکتهای جنبشی، همه افراد «یکدست» باشند. بههرحال گروهها و افراد گوناگون با انگیزههای متفاوت در مراحل مختلف به یک حرکت میپیوندند. نکتهای که بسیار حائز اهمیت است این است که افرادی که در رهبری یا همراهی جنبشها قرار میگیرند با چه انگیزه و چه دلایلی به آن پیوستهاند؟ این امر حتی در نهضت پیامبر گرانقدر اسلام هم قابل مشاهده است. گروهی بودند که به دنبال ارائه «الگوی زیستی» بودند که راه سعادت دنیا و سپس آخرت را فراهم کند اما در همان نهضت و بهویژه در مراحل بعدی و کمی که از حرکت اولیه میگذرد افرادی به آن میپیوندند که به فکر منافع خاص خود هستند؛ چراکه شرایط، شرایطی است که میبینند میتوانند به خواستههای خود برسند؛ اسلام در قدرت است و فتوحات پیاپی و گرایش قابل توجه مردم در کشورهای مختلف به آن. میتوان انگیزههایی چون دستیابی به قدرت، حس ماجراجویی و هر نوع انگیزهای را برشمرد. وقتی به مراحل پایانی نهضت پیامبر میرسیم که گویی زمانه در حال تغییر است و همین دسته از همراهان نهضت، ارزشها را عوض میکنند. وقتی نهضت میتواند حکومت تشکیل دهد و جامعه جدید را ساماندهی کند بستگی دارد به اینکه کدامیک از این دیدگاهها در اداره شرایط پس از پیروزی، نقش کلیدیتری داشته باشد. بههرحال یک جنبش اجتماعی، زمانی موفق است که بتواند مخاطبان گستردهتری را دربر بگیرد و با آنها ارتباط برقرار کند. برخی جنبشهای اجتماعی محدود هستند به یک قشر خاص. مثلا جنبش کارگری را درنظر بگیریم یا جنبشهایی که در تاریخ از سوی روستائیان و کشاورزان شکل گرفته یا آنهایی که خاص یک قشر معین هستند. اینها مخاطبان کمتری دارند. توقعات از جنبش باید با توجه به گستردگی و شمول آن وجود داشته باشد.
در ابتدای گفتوگو به مطالبات و دستاوردهای جنبش مشروطه اشاره کردید. مشخصههای مؤثر این جنبش اجتماعی و سیاسی کداماند که با وجود گذشت بیش از یکصد سال، از آن بهعنوان«نماد» یاد میشود؟
چهار مطالبه اساسی در آن مقطع وجود داشت که هنوز هم وجود دارند. البته نمیشود گفت که نهضت مشروطه اینها را پایهگذاری کرد بلکه این مطالبات را از لایههای درونی به عرصه عمومی آورد. این مطالبات عبارتاند از استقلال، آزادی، عدالت و پیشرفت. این جنبش از این لحاظ توانست مخاطبان گستردهای پیدا کند و اقشار زیادی را دربر بگیرد. اما باید درباره این نهضت، واقعبین بود. بهلحاظ تاریخی گزارشهای زیادی به دست ما نرسیده که این حرکت در روستاها توانسته باشد تحرکی ایجاد کند و معمولا در شهرهای بزرگ رخ داد. در انقلاب اسلامی اما حرکت نهضت، ابتدا شهرهای بزرگ سپس شهرهای کوچکتر و برخی روستاها را دربر گرفت.
کمتوجهی به ارتباط میان ارکان یک حرکت اجتماعی و سیاسی با بدنه اجتماعی و شنیدن دیدگاهها و نقدهای آنان درباره عملکردی که داشتهاند، چه پیامدهایی دارد؟
اگر نهضتهایی بتوانند به حاکمیت رسمی یا حضور در یک قوه کشور برسند نباید خود را از نقد بینیاز بدانند و متوجه باشند که در فضای نقادانه میتوانند به حیات پویا ادامه دهند. اگر چنین نباشد بهتدریج تبدیل به «ضدجنبش» شده و تا جایی پیش میروند که حتی اگر برخی مطالبات مطرحشده در جنبش، منافع صاحبان جدید را به خطر بیندازد، دو کار را انجام میدهند؛ یا آنها را قلب ماهیت میکنند یا مقابل آن میایستند. این آفتی است که شامل حال اکثر جنبشهای اجتماعی دنیا شده است. نکته مهم دیگر این است که برخی افرادی که جنبش را به موفقیت رساندهاند و وارد قدرت رسمی میشوند عهدهدار مسئولیتهایی شوند و از «بدنه» غفلت کنند.
جنبش اجتماعی زمانی که بدنه اجتماعی خود را ترک کند، مرده است و به حیات خود ادامه نمیدهد. جنبشهایی موفق بودهاند که حتی پس از قدرت، حیات اجتماعی خود را حفظ کرده و همراهان جنبش را نادیده نگرفتهاند. آفت دیگری که وجود دارد، این است که فعالان اجتماعی پس از آنکه یک حرکت اجتماعی و سیاسی، وارد قدرت شود، فکر میکنند کار تمام شده و از این پس نظارهگر هستند یا در بهترین حالت، فقط مطالبه میکنند، در صورتی که «مشارکت فعال» بدنه یک حرکت سیاسی یا اجتماعی، نیازی دائمی است.
حرکتهای سیاسی و اجتماعی دهههای اخیر، چه ویژگیهایی در مقایسه با موارد متقدم دارد؟
باید درنظر داشت در زمان نهضت مشروطه، میزان آگاهیهای عمومی در مقایسه با جنبشهای بعدی یا حرکتهای اخیر در سطح پایینتری قرار دارد. در آنجا رسانههای فراگیر وجود ندارد و تیراژ روزنامهها و نشریات مشروطه – حتی موفقترین آنها- چندان بالا نیست چون سواد عمومی خیلی ضعیف بود. این نکته را باید درنظر داشت که در آن مقطع، با دایره محدودی از کنشگران روبهرو بودهایم. این شرایط با آنچه در سالیان اخیر میبینیم و سبب میشود مقتضیات زمانها را از یاد ببریم، تفاوتهای بسیاری دارد. امروز هم همراهان جنبشها و هم ابزارهای آگاهیرسانی، گسترده و متنوع شده است. در آن مقطع، به تدریج عدم تحقق مطالبات و شعارها، در بخشی از مشروطهخواهان، یأس و ناامیدی ایجاد کرد یا آنچه به دنبال آن بودند بعد از مشروطه، قلب ماهیت شد یا مورد سوءاستفاده قرار گرفت. خیلیها بهتدریج کنار کشیدند یا کاملا از حوزه سیاسی خارج شدند و به عناصر «نظارهگر» بدل شدند و برخی هم بر آرمان مردم باقی ماندند که تعداد زیادی هم نبودند. در جنبشهای صدساله اخیر کشور ما کمابیش این اتفاق افتاده است. در نهضت ملیشدن صنعت نفت وقتی دیدیم موفقیتهایی به دست آمد گروههایی که میدیدند خواستههای ملی به نحوی دیگر در حال مطرحشدن است ترجیح دادند کنار بکشند. آنها دچار نگرانیهایی پیرامون «آینده» شدند که درست هم بود. مردم یا صاحبان اصلی جنبشهای اجتماعی فکر نکنند پس از پیروزی جنبش باید به سراغ زندگی خودمان برویم؛ اما متأسفانه این اتفاق افتاده است و به دلیل کمتحملی ما، با برخی ناملایمات موج یأس و ناامیدی در مورد میزان تحقق مطالبات ایجاد میشود و خود این نگاه، عرصه را برای برخی دیدگاههای محدودکننده، باز میکند.
این تعبیر که مردمان آن دوران یا حداقل نسل پیش از ما، افراد عمیقتری بودند و اهمیت بیشتری برای کوچکترین کارها و فعالیتها قائل بودند، دلیل پیشتازی آنان در مقایسه با امروز نیست؟
خیلی با این تعبیر موافق نیستم. بعضی جنبشها پیشینه گفتمانی طولانیتری دارند؛ مثلا مشروطه از زمان جنگهای ما با روسیه و تصادمی که با مرحله تجدد و مدرنیته داشته جرقه زده شده، از عهد ناصری توشهای برداشته و ادبیات غنی آن به همین دلیل است.
در مورد انقلاب اسلامی هم بعد از بهنتیجهنرسیدن همه اهداف جنبش ملیشدن صنعت نفت، گفتمانی شکل میگیرد که رگهها و لایههای مختلف دارد که ادبیات غنی را تولید میکند.
فقدان این مسئله در جنبشهای اخیر بیشتر دیده میشود؛ یعنی درجه تبیینیافتگی آنها، متفاوت بوده و همین موضوع در اینکه چقدر بتوانند زنده بمانند مؤثر بوده است. باید به حرکتها بهعنوان برنامهای که همواره قابل پیگیری است، نگریسته شود.
گفتگو از: حامد طبیبی
منبع: روزنامه شرق