در میان علما و فقهای قم، هستند روحانیونی که به صراحت، حکم به تعطیلی عقل میدهند و از آن پروایی ندارند. پشت پا به فلسفه و عرفان و هر برساخته ی بشری میزنند، روی خوشی به علم و دانشِ جدید نشان نمیدهند و مؤمنان را از در افتادن به آن بر حذر میدارند. آیت الله موسوی دهسرخی از این قبیل بود. با هیچ دستاورد جدیدی موافقت نداشت. در ذکر احوالات خود گفته بود که فردی از او در خواست کرده تا به خانه اش برود. دهسرخی پاسخ میگوید: “نمی آیم، چون رادیو و تلوزیون داری نمی آیم… چون دخترهایت به مدرسه میروند نمی آیم”.[۱]
خوردن چای و قند و شکر را جایز نمیدانست. همسر و فرزندانش را مدتها که در نجف بود، حتی اذن زیارت بارگاه امیرالمومنین(ع) نداده و اجازه ی رد و گذر خانواده اش را در خیابانها نمیداد. میگفت: “رفقا عبرت بگیرید و روایتی که میگوید زن را نوشتن یاد ندهید، سوره یوسف یاد ندهید، بالا خانه راه ندهید، با آب طلا بنویسید و نصب العین خود قرار دهید”.[۲] او با هرگونه مظاهر جدید مخالف بود و دستاوردهای علمی را مذموم می انگاشت.
این اما تمامِ داستانِ فقاهت در قم نیست. برخی از عالمان هم هستند که به عقل و عقلانیت تأکیدهای بسیار دارند؛ منطق و استدلال را ارج می نهند؛ شیعه را مکتب عقلانیت و اجتهاد میدانند و از منزلتِ عقل دم میزنند.
آیت الله جوادی آملی
آیت الله جوادی آملی از این قبیل علمای عقلگراست. سخنان اخیر ایشان، سندی است در اهتمام وی به پاسداشت عقل و عقلانیت. “ما یک دلال داریم و یک مبتکر. … آقا ضیاء این را گفته، آخوند این را گفته، آ شیخ این را گفته، این دلال علم شدن است. این فضیلت نیست… یک طلبه افغانی (آخوند خراسانی) بود الان یک قرن دارد ما را به دنبال خودش میکشاند. این ننگ نیست؟ صد سال پیش یک طلبه افغانی درس خوانده و کفایه نوشته، الان صد سال است به دنبال اوییم….”.[۳]
آیت الله جوادی آملی در این سخنان، حسرت میخورَد که چرا طلبه های امروز، به دنبال نَقل اقوالند و خود قدمی بر نمیدارند و عقل و منطق پیشه نمیسازند و به نتایج جدید نائل نمیآیند. ایشان در سایر آثار خود نیز پای عقل و منطق و استدلال را پیش کشیده و بدان توجه داده است.
اما آیت الله جوادی آملی که چنین به “مبتکر” بودن در فهم دینی توجه داده و از “دلّالی” علم پرهیز میدهد، شگفتا که در نتایجِ مباحثِ خود، چندان به ابتکار علمی چنگی نمیاندازد و از آن استمدادی نمیطلبد. گویی آیت الله که خود منتقدِ دلالیِ علم است نیز در پاره ای موارد، همین رَویّه ی مذموم را پیشه میسازد. بنگرید به رأی ایشان در خصوص بانوان که وقتی در پیِ یافتنِ مقامِ “قضاوت” برای زنان بر میآید، به چه شیوه ای به این بحث نظر میکند. ایشان در خصوص بحث قضاوت برای بانوان که عموم فقها آن را مقبول شرع نمیدانند، جسارت ورزیده و بر این باور است که هیچ محذوریتی برای پذیرش قضاوت بانوان وجود ندارد.
وی سپس برای تبیین نظر خود و مقبول دانستن آن، به رأی مرحوم مقدس اردبیلی استناد کرده و اینگونه عنوان میکند که: “اگر زن به مقام شامخ اجتهاد رسیده و دارای ملکه عدالت بود و شرایط دیگری که در قضاء و اوصاف قاضی معتبر است واجد بود و خواست تصدّی قضای زنان را با نصب از طرف فقیه جامع الشرایط که ولایت امر مسلمین و رهبری جامعه اسلامی را بر عهده دارد متعهد شود، از نظر بزرگانی چون مقدس اردبیلی مانعی ندارد”.[۴] در خصوص مقام قضاوت برای بانوان، آیت الله جوادی سخن خود را به نحو شفافی بیان نمیکند و رأی خود را از زبان مرحوم مقدس اردبیلی بازگو میکند، از بیم آنکه جامعه فقهی این نظر را بر نتابد و بر ایشان خُرده بگیرد. گویی مقام “دلالیِ” علمی، امنیت بیشتری به ارمغان می آورد و “مبتکر” بودن، موجبات مشقّاتی میگردد.
آیت الله پس از نقل سخن مقدس اردبیلی این تکمله را نیز به بحث خود میافزاید که: “از نظر بزرگانی چون مقدس اردبیلی مانعی ندارد، مگر آنکه کسی اجماع قطعی را احراز کند که در این حال تصوّر مزبور ممنوع میباشد”.[۵] آیت الله جوادی آملی تمامی جِدّ و جهد خویش را که بر اساس اسلوب عقلی به کار بسته است، مسکوت می نهد و تنها به رأی فقیهی استناد میکند که سابق بر این، به نتایجی نائل آمده است. مبادا که رأی او خلاف مشهور فقها قلمداد شود. ایشان عنوان کرده است که اگر قول مقدس اردبیلی نیز مخالف قطعی اجماع فقها باشد، اینگونه برداشت فقهیِ او ممنوع است.
اگر مقام مبتکر بودن را باید ارج نهاد، پس اینگونه استناد به قول قدما چه وجهی دارد؟ مجاهدت آیت الله جوادی آملی در یافتن رأیی امروزی برای بانوان در خور تحسین است، اما چه نیازی است که قول دیگران را به میان کشیم و از وجاهت آنها مایه بر گیریم و ابتکار خود را به آن استناد دهیم؟ مبتکر بودن و دل به دلّالیِ علمی نسپردن، قدری دشوار یاب است و این فقیه عقل گرای قم را نیز اسیر خود کرده است.
این اما نهایتِ مواجهه جوادی آملی با عقل و ابتکار علمی نیست. ایشان منظومهای را در مواجهه میان علم و دین درانداختهاند که به علم دینی شهره است. بر اساس این اندیشه، گفته میشود که جدایی و نزاع میان علم و دین یا به عبارتی عقل و دین، محصول تصوری ناصواب از نسبت میان این دو است. به باور ایشان، این مبنای ناروایی است که علم (به عنوان یکی از نمودهای عقل) را در مقابل دین قرار دهیم و از نزاع و جدایی آن سخن گوییم. بلکه عقل همگام با نقل، تأمین کنندهی معرفت دینی است و چتر دین بر سر این دو منبع گسترده است. ایشان شرایطی را برای علم بر میشمرد و عنوان میکند که اگر تئوریهای علمی از حالت فرضیه خارج شوند و یقین آور گردند، در آن صورت است که آن علم نیز دینی میشود و خارج از دین نخواهد بود. به تعبیر دیگر، علومی که از حد فرضیه و صِرف ظنّ فراتر رفته و به مرز علم آوری یا طمأنینه عقلانی رسیده باشند، حجت شرعی محسوب میشوند و مُجوّز استناد به شارع مقدس را دارند. به عنوان مثال، یافتههای پزشکی در داروسازی و راههای درمان اگر فراتر از صِرف ظنّ و گمان بود و موجب اطمینان شد، به لحاظ شرعی اعتنای به آنها لازم است. به این معنا که اگر کسی با علم به اطمینان آور بودنِ این کشفیات و توصیههای پزشکی به آنها اعتنا نکرد و جان خود یا بیمار خود را به خطر انداخت، شرعاً مسئول و در درگاه الهی برای فعل خود عذر و بهانهای ندارد.[۶]
آیت الله جوادی آملی اینگونه منزلت عقل را ارج مینهد و میان علم و دین جمع میکند و حتی رسیدن به کشفیات علمی را بعضاً برابر با حکم شرعی میداند. به باور ایشان، هر دستاوردی از بشر اگر به مرتبهی یقین برسد و خدشه و خللی در آن راه نیابد، عمل به آن واجب است و میباید مورد اعتنای تام قرار گیرد.[۷]
اما آیت الله جوادی آملی که چنین از قرابت علم و دین سخن میگویند، در مقام آراء خود، کمتر التفاتی به دستاوردهای علمی و تئوریک جدید دارد. یکی از این موارد، در ساحت سیاست است. ایشان هرگونه تلاش بشر را در پی دست یابی به یک سیاست بخردانه و علمی را برابر با شِرک میداند. به این تعابیر بنگرید: “برخی تصور میکنند که تنها حکومتهای استبدادی بر اساس شرک نهاده شدهاند. تبلیغات سوء سبب شده که نظام دموکراسی، نظامی در خور و عادلانه تلقی گردد. اما باید دانست همان گونه که ایمان دارای درجات گوناگون است، شرک نیز درکات مختلف دارد. گرچه استبداد و دیکتاتوری یکی از بدترین درکات و مراتب شرک است، اما این بدان معنا نیست که نظام دموکراسی مشرکانه نباشد”.[۸] از نظر آیت الله جوادی نظام دموکراسی، یک تلاش مشرکانه است. به نظر ایشان، حقِ قانونگذاری و ترسیم دانش سیاسی، اساساً رسالتی انسانی نیست که انسان بتواند به آن ورود کند. سرچشمه ی حقوق، خداوند است و هر کس وادی قانونگذاری وارد شود، محکوم و مطرود است. به تعبیر ایشان: “دیدگاههای گوناگونی درباره سرچشمه و منبع حقوق بشر وجود دارد. برخی آن را متکی به آراء مردم (دموکراسی) و گروهی مستند به منابعی دیگر دانسته اند، مانند اراده اهل حل و عقد و نوابغ بشر (شیوه حکومتی برخی از مسلمانان)؛ طبیعت و معیارهای آن (نظریه حقوق طبیعی) فطرت و قواعد آن (نظریه حقوق فطری) و اراده فرد (دیکتاتوری). توحید ناب بر این پایه استوار است که حق قانونگذاری تنها از آن خداوند است. همه دیدگاههای حقوقی مزبور مشرکانه و غیر توحیدی اند… روشن است که هیچ یک از منابع مزبور هستی بخش نیستند تا بتوانند در تفسیر هستی و تعیین قانون برای آن دخالت کنند. به همین دلیل نباید فریب خورد و گمان کرد که اگر مثلاً به نظام دموکراسی یا نظریه حقوق فطری تن دهیم، با منطق توحید سازگار است”.[۹]
آیت الله جوادی آملی اساساً قانون نویسی توسط بشر را بر نمیتابد و بر این باور است که نگارش قانون توسط انسان، ره به سلامت نمیبرد. به باور ایشان، واضعان حقوق بشر، خواسته یا ناخواسته از این حقیقت غفلت ورزیدند که امضای چنین توافقنامهای هرگز به صلاح و سود همه یا اکثر مردم جهان نیست.[۱۰]
توافقنامه ی حقوق بشر به عنوان یک دستاورد انسانی و یک دانش محصّل انسانی، مورد رد و طرد و انکار آیت الله است. در وادی سیاست، هرگونه اندیشه و هر نوع تأمل و دانش سیاسی که برساخته ی بشر است، مورد نقد آیت الله جوادی آملی قرار میگیرد. ایشان که در مقام دفاع از عقل و عقلانیت و علم چنان موشکافانه سخن گفته بود، اما در ساحت نتیجه ی سخن و در عمل، چوب نقد بر هرگونه تأمل و اندیشه ی سیاسی بشر میزند و آنرا مورد تردید و انکار قرار میدهد.
به نظر میرسد که از مقام “مبتکر” بودن سخن گفتن اما به لوازمِ آن ملتزم نبودن، رویّه ی غالبی میان عقلای قم است. از همین قبیل است سخنان آیت الله جعفر سبحانی.
آیت الله جعفر سبحانی
آیت الله سبحانی هم از ملتزمان به عقل و عقلانیت است. از کلام و فلسفه و منطق سخن میگوید. ایشان از داعیهداران عقلانیت شیعه است. معتقد است که عقلانیت، زیر بنای تمام مسائل عقیدتی را تشکیل میدهد. میگوید خداحافظی از عقلانیت، نوعی خلع سلاح عقائد اسلامی است و آیینی که نتوان آن را با دلیل و برهان بیان کرد، قابل عرضه نیست.[۱۱] ایشان همچنین معتقد است که میان دین و دانش، هیچ تفاوتی نیست. برخی آیات قرآنی را گواهی میگیرد بر اینکه دین با عقلانیت پیوند خورده است و این دو از هم انفکاک ناپذیرند. آیت الله سبحانی با التفات به همین مقام عقل است که در عرصهی کلام شیعی به تحقیق میپردازد؛ نسبت به مباحث جدید کلامی اعلام موضع میکند؛ در خصوص هرمنوتیک دست به تألیف میزند[۱۲]؛ بحث از پلورالیزم دینی را مورد بررسی قرار میدهد[۱۳]و عرفی شدن دین را به بحث میگذارد.[۱۴]
اما تفسیر آیت الله سبحانی از عقل نیز، در پیوند با امور دیگری تبیین میشود. در نظر ایشان عقل بما هو عقل مورد احترام نیست و نمیتوان و نمیباید به آن استناد کرد. “ما با تمام احترامی که برای عقل و خِرَد میگذاریم ولی توانایی آن را در همه ی مراحل زندگی، کافی نمیدانیم؛ زیرا شعاع درک عقل، آن چنان گسترده نیست که همه اقیانوس زندگی را روشن سازد بلکه میتواند بخشی از آن را روشن کند، زیرا تمایلات سرکشی بر وجود انسان حکومت میکند که عقل و خِرَد را کم فروغ میسازد و جلو داوری آن را میگیرد”.[۱۵]
ایشان در جای دیگری اینگونه عنوان میکند که: “برخی میگویند باید فتوای عقلانی داشته باشیم که ما هم مخالف نیستیم، اما فتوای وحیانی چطور؟ آیا فتوای وحیانی در برابر فتوای عقلانی مقدم نیست؟ در فتوای وحیانی عقل هم در آن قرار دارد، چرا که عقل جدای از وحی نیست”.[۱۶]
همین نحوه برداشت از عقلانیت است که سبب میشود ایشان، روی خوشی به دستاوردهای جدید بشری نشان ندهد. وی اموری چون آزادی، حقوق بشر، دموکراسی را بر نمیتابد. به این تعابیر بنگرید: “تمام این مفاهیم چون “آزادی”، “حقوق بشر”، “گسترش دموکراسی” همه و همه نوعی قید و بند بر دولتهای ضعیف است و میخواهند از این طریق سلطه خود را گسترش بدهند و هرگز دل غربی بر جان و مال شرقی نسوخته که برای دموکراسی ما لشکر کشی کنند و قربانی بدهند”.[۱۷] این مفاهیم و دستاوردهای علوم انسانی که امروزه دیگر غربی و شرقی نمیشناسد و به عنوان یافته های نیک بشری از آنها یاد میشود، اما مقبول این فقیه عقل گرای قم نیست.
در نظر آیت الله، عقل جمعی بشر، ملاک و معیاری برای سعادت نیست و نمیتوان به آن تمسک کرد، چرا که: “تجربه کنونی بشر ثابت کرده است که عقل جمعی نمیتواند سعادت بشر را تأمین کند زیرا به روشنی میبینیم که بسیاری از مفاسد اخلاقی و اجتماعی، مورد تصویب مجامع قانون گذاری است، در حالی که بدبختی و هلاکت بشر به وسیله همین رفتارها صورت میپذیرد”.[۱۸]
با این مبانی باید انتظار داشت که این داعیهدارِ عقلانیت نیز به همان احکامی نائل آید که منکران عقل به آن رسیده اند. چه تفاوتی است میان این آراء و نحلهی ضد عقل گرا؟ چه تمایزی میتوان میان این ادعای عقلانیت و مدعیان اخباریگری نهاد؟ اگر سخن از عقل و منطق و استدلال است، می باید نتیجه ی خود را در جایی نشان دهد، باید رائحه ی آن در حُکمی، رأیی و یا تفسیر به مشام رسد.
آیت الله سبحانی در مقام استنباط احکام شرعی به عقلانیت وفا نمیکند. ارتداد را در زمانه ی امروزی میپذیرد،[۱۹] چرا که آن را فتوای وحیانی می انگارد؛ فلسفه های سیاسی بشر را باطل میداند،[۲۰] مبانی فکری جدید در تفسیر متون دینی را مورد انکار قرار میدهد و در مجموع، روی خوشی به یافته های عقل بشری نشان نمیدهد.
این نقد و انکارها تماماً از آنجا بر میخیزد که در مقام عمل، فتوای وحیانی را در مقابل فتوای عقلانی قرار داده ایم و اگر چه در ایده پردازی های خود، به قرابت این دو حکم میدهیم اما در نتیجه ی سخن، انفکاکی لا ینحل میان این دو برقرار کرده ایم.
آیت الله مصباح یزدی
دیگر فقیه و فیلسوف قم، آیت الله مصباح یزدی است. وی نیز در ایده پردازی های خود، از منزلت و جایگاه عقل سخنِ بسیار گفته است. ایشان میان دو نحوه از عقل تمایز می نهد. یکی عقلی است که در فرهنگ غرب شایع شده است. مصباح یزدی در خصوص این نحوه از عقل عنوان میکند که این نحوه از عقلانیت به این معناست که شخص میباید پیرو معرفتهای عقلش باشد و غیر آن را کنار بگذارد. وی این نحوه از عقل را مقبول ندانسته و آن را دارای بار منفی میداند. مصباح یزدی سپس از نحوه دیگری از عقل سخن میگوید که به تعبیر او، با دین متعارض نیست و از مقوّمات دین و یکی از منابع احکام دینی به شمار میرود. منظور از این عقل، نیرویی است که به کمک آن میتواند حقایق را بشناسد و مجهولات را از خلال امور بدیهی و داده های قطعی علوم دیگر معلوم کند.[۲۱]
این نحوه تفسیر از عقلانیت، راه را برای توجیه هر گونه گزارهی عقل ستیز که در متون دینی وجود دارد میگشاید. با چه مبنایی میتوان به سنجش و سبک – سنگین کردن گزارههای موجود در متون دینی پرداخت؟ اگر به عقلی باور داریم که باید گزارههای دینی را تأیید و امضاء کند، پس ملاک و معیار برای توزین گزارهایی به نام دین را میباید از کجا دریافت و استخراج کرد؟ آیا به جز همین عقلِ آمیخته به صواب و خطا، راه دیگری برای ورود به متون دینی داریم؟
تفسیر و نحوه ی برداشت آیت الله مصباح یزدی از عقل به گونه ای است که حتی راه توجیه برده داری را نیز برای ایشان میگشاید. وی در توجیه برده داری که در برخی متون دینی از آن سخنی به میان آمده اینگونه عنوان میکند که: “ممکن است انسانی به سبب سوء اختیار خود مستحق عقوبت و بردگی شود. مثلاً کسی که در برابر نظام حق و عادلانه اسلامی که ضامن سعادت بشریت است، شورش کند، پس از شکست خوردن برده میشود و باید به بردگی گرفته شود. ممکن است به دشمنان اسلام پناه ببرد که در این صورت از تعلیم و تربیت صحیح محروم میماند و چه بسا در صدد مبارزه مجدد و بر هم زدن آرامش جامعه اسلامی برآید. اگر این فرد برده شود و در جامعه اسلامی زندگی کند، به تدریج تحت تعلیم و تربیت درست واقع میشود و به مسیر بهروزی و کمال میافتد و دیگران نیز از شرّ او در امان میمانند. خلاصه اینکه بعضی از انسانها ممکن است بر اثر ارتکاب اعمالی مجرمانه، زمینه بردگی خود را فراهم سازند و از آزادی محروم شوند. پس چنین نیست که بردگی در هر اوضاع و شرایطی مذموم باشد”.[۲۲]
آیت الله مصباح یزدی هم از داعیه داران عقلانیت در اسلام است اما بنگرید که چگونه به احکامی میرسد که امروزه کمتر خِرَدی را اشباع میکند.
عقلای قم، غالباً به فلسفه و کلام و حکمت اسلامی دلبسته اند. از مقامِ شایسته ی عقل و عقلانیت سخن بسیار به میان آورده اند. چنان از عقل سخن میگویند که گویی خلاف مشی عقلانی عمل کردن، برابر است با عذاب اخروی و خلود در نار. اما و هزار اما، خرد و عقلی که این بزرگواران از آن دم میزنند، چندان فاصله ای با مرام غیر عقلی ندارد. اگر به استفاده از علم و دانش بشری توجه میدهیم، این نکته را باید در نظر آورد که دانش های بشر، صرفاً مختص به علوم تجربی نیست. در وادی علوم انسانی نیز دستاوردهای علمی بسیاری رخ میدهد. چرا بر این علوم انسانی نباید روی خوش نشان داد؟ چرا وقتی که استفاده از علم را مورد تأیید قرار میدهیم، تنها و تنها به علوم تجربی جواز استفاده میدهیم و مجالی برای دستاوردهای علوم انسانی در نظر نمیآوریم؟
باری! سخن گفتن از علم و عقل بسیار دلرباست. میتوان بارها و بارها به آن تأکیدهای مکرّر کرد. اما زمانی که ثمره ای از آن عقل و منطق و استدلال ورزی در آراء و نظرات دیده نشود، اگر آن پری رو از پسِ پرده رخی ننماید، اگر تمایزی در نتیجه ی استنباط های علمای عقل گرا و مخالفان آن دیده نشود، سخن گفتن از عقل نیز جز جهدی کم توفیق و شاید بی توفیق نخواهد بود.
جهد بی توفیق خود کس را مباد در جهان والله اعلم بالسداد
پی نوشت ها:
[۱] موسوی دهسرخی، کشکول، ص۳۸
[۲] همان، ص۴۳
[۳] سخنرانی در آیین رونمایی از کتاب تحریر الاصول، ۶ دی ماه ۱۳۹۷
[۴] آیت الله جوادی آملی، زن در آئینه جلال و جمال، ص۲۲۵
[۵] همانجا
[۶] در این خصوص رک: احمد واعظی، علم دینی از منظر آیت الله جوادی آملی، مجله روش شناسی علوم انسانی، ش ۵۴، ۱۳۸۷، صص۹-۲۳؛ همچنین آیت الله جوادی آملی، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی
[۷] سخن آیت الله وقتی که از مرتبهی “یقین” در علوم سخن میگوید البته چندان قابل فهم نیست. چرا که علم را مجموعهای از فرضیات تشکیل میدهد که یکی پس از دیگری سر بر میآورند و عمر کوتاهی میکنند و جای خود را به فرضیههای دیگر میدهند. چه زمان میتوان از یقین آور بودن علم سخن گفت؟ این امری دشوار یاب و شاید ممتنع به نظر رسد.
[۸] آیت الله جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، ص۱۱۷
[۹] همان، صص۱۱۷-۱۱۸
[۱۰] همان، ص۹۰
[۱۱] آیت الله جعفر سبحانی، الهیات فلسفی یا نگاه عقلانی به دین، قبسات، سال دهم، زمستان ۱۳۸۴، ص۷
[۱۲] رک: آیت الله سبحانی، هرمنوتیک، نشر توحید قم، ۱۳۹۵
[۱۳]آیت الله جعفر سبحانی، پلورالیزم دینی یا کثرت گرایی، مؤسسه امام صادق، چ سوم ۱۳۹۰
[۱۴] آیت الله جعفر سبحانی، عرفی شدن دین، انتشارات مؤسسه امام صادق، ۱۳۹۶
[۱۵] آیت الله جعفر سبحانی، آزادی و دین سالاری، ص۲۳
[۱۶] همانجا
[۱۷] ارتداد و آزادی، از مقدمهی آیت الله جعفر سبحانی
[۱۸] آیت الله جعفر سبحانی، عرفی شدن دین، ص۲۷
[۱۹] ایشان قیودی را برای پذیرش حکم ارتداد در نظر میآورد اما به اصلِ ماجرای ارتداد همچنان باور دارد. نک: ارتداد و آزادی، آیت الله جعفر سبحانی
[۲۰] رک: آیت الله جعفر سبحانی، منشور عقائد امامیه، صص۱۷-۱۸
[۲۱] آیت الله مصباح یزدی، چکیدهای از اندیشه های بنیادین اسلامی، ص۶۵
[۲۲] آیت الله مصباح یزدی، نگاهی گذرا به حقوق بشر از دیدگاه اسلام، ص۸۹
منبع: سایت فرهنگی نیلوفر
یک پاسخ
داریم مخ و قلب و جان
ممکن ساز درکمان
ثابت شود با این سه
تقدیر بود کسبمان
با مخ کنیم افاده
چگونه است هم جهان
شناخت یابیم بدینسان
از رحمت الرحمان
با دل ورا ستوده
موضوع یابد عشقمان
جان را بینیم ابزاری
رونق بخش عمرمان
بحق بینیم ره بسیار
به تعداد مردمان
هر خودبین ناکس را
از جاهلانش بدان
قول و فعل خدا را
الحق فهمند راسخان
دین و دانش همانا
زنهار باشند توأمان
ساکت ماند گر یکی
هر دو گردند الکنان
دیدگاهها بستهاند.