فرزند احمد، اینک پرده حصرها و حصارها را در نوردیده و از حصرهایی رهیده و از حصارهایی به بیرون جهیده که «حصارهای تاریخ ما» بود و «حصارهای تاریخی ما».
فرزندِ احمد که در این دهههای اخیر، نامش با نام «شهید» و «شاهد» پیوندی تاریخی خورده بود و سالیانی در خدمت «شهید» و «شاهد» بود، اینک خود بسان «شاهدی از جان و جا رهیده»، بر استواری خویش بر پیمان «شنبه پس از انتخابات» تجدید بیعت میکند و بر عقلهای دوراندیشی که روزمرگی زندگانی سودجویانه، آنان را به فراموشی عامدانه مبتلا ساخته است، نهیب میزند.
فرزندِ احمد، بر نقطهای از تاریخ میایستد که واژههای نیکویی چون «تعادل» و «مصلحت»، علیرغم در بر داشتن بخشهایی از حقیقت، میتواند پوششی برای عافیتگراییها و سودجوییهای اهل زمانه باشد. او به جای آزمودن عقل دوراندیش سوداگر، سود جامعه را بر سوداگری و سودگری شخصی ترجیح میدهد، بستر ایمنی را ترک گفته و بر وادی خوف میرود:
«ایمنی بگذار و جای خوف باش
بگذر از ناموس و رسوا باش و فاش»
فاش میگوید و از قید و حصارهای مالوفِ دو جهان خود را میرهاند. هم به مسوولیت شهروندی خویش وفادار میماند آنجا که سخن از حقوق بشر و حق رای شهروندان به قلم میراند و هم به عنوان یک روحانی دیندار، به مسوولیت اُخروی خویش عمل میکند آنجایی که به گفته امام صادق هنگامی که بدعتها آشکار شد، بر دانایان است که دانش و آگاهی خویش را بُروز دهند و گرنه نور ایمان رخت خواهد بربست: «إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فَعَلَى الْعالِمِ أَنْ یُظْهِرَ عِلْمَهُ فَإِنْ لَمْ یَفْعَلْ سُلِبَ نُورُ الْإِیمانِ».
«کجایید ای ز جان و جا رهیده
کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته
بداده وام داران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده
کجایید ای نوای بینوایی»
پسر احمد، درحصر بود و بنا بود تا در حصار بمانَد. وعده رفع حصر او و آن دو محصور دیگر (موسوی و رهنورد)، برگه آسی بود که در میانه بازی به کار میآمد و سپس به فراموشخانه «هزار وعده خوبان» میپیوست و در حصر و حصار مصلحتهای زمانه گم میشد و روزی از نو و روزگاری از نو … و اینچنین بود که فرزندِ احمد از پشت پرچینهایی که تلاش میکردند تا دیده نشود و این زخم کهن فراموش شود، باری دیگر خود را نشان داد. این بار صرفنظر از وعد و وعیدهای دیگران، حصرها و حصارها را میشکند و دیگران را نیز به رقصی چنین میانه میدان دعوت میکند:
۱ـ حصار مصلحت نظام:
اولین حصاری را که درهم فروریخت، حصار بهانه «مصلحت نظام» بود. این یادگار شومی که سالیانی است بر پیکره ایران، زخمی عمیق فرو آورده و به بهانه مصلحت نظام، آنچه نباید شود، اتفاق میافتد. پسر احمد به صراحتِ تمام، این حصار را میشکند و همراهی با ستمگران و سکوت در برابر آنان به بهانه مصلحت نظام، را نه تنها توجیه نمیکند بلکه به چالش فرا میخواند: «هیچ کس نباید به بهانه مصلحت با ظلم همراه شود و یا در مقابل آن سکوت کند».
۲ـ حصار حاکمیت تک صدایی:
حاکمیت جمهوری اسلامی، به دلیل خودحق پنداری مطلق، به سوی قدرت مطلقه رفت. در این سیر و سفر، خودشیفتگی و خودباوری متوهمانه حاکمیت، او را به انحصارگری و تک صدایی کشاند. اینجاست که فرزندِ احمد با یادآوری هزینه این خودشیفتگی برای ایران امروز و ایران فردا، همگان را به تقابل با این تک صدایی فرا میخواند: «باید در مقابل اندیشهای که با انحصار قدرت غیر پاسخگو به دنبال حاکمیت تک صداییست ایستاد. تردید نکنیم که تعلل و کوتاهی امروز نخبگان، رقمزننده هزینههای سنگین کشور و مردم در آینده خواهد بود».
۳ـ حصار مصلحتگراییهای سودجویان:
هرچند در انتخابات اخیر ۱۳۹۴ اظهار تمایل برای رای دادن کرد؛ ولی در لابهلای نامه به صراحت، تفاوت میان مصلحتگراییهایی که بر مبنای عافیتاندیشی و سودجویی شخصی باشد و مصلحتگراییهایی که بر مبنای نفع عمومی و مددیار رَوَندِ رو به رشد جامعه باشد، تفاوت مشاهده میگذارد و فرزندِ احمد، بر این نتیجه و پیام انتخابات که صفآرایی در برابر تمامیت خواهان بود، شاد است و شادمان: «خدا را شاکرم که در انتخاباتهای ۹۲ و ۹۴ مردم با حضور پرشور خود جواب قاطعی به تمامیتخواهان دادند و برخی از نورچشمیهای حاکمیت را از صحنه خارج کردند و هوشمندانه نسبت به ابزاری شدن شورای نگهبان به محوریت دبیر آن، که فهم و درکاش خود حکایتی است خواندنی؛ اعتراض کردند و هنوز راه اصلاح ساختار نظام را در صندوق رای میجویند».
۴ـ حصار تقدس حاکم و حاکمیت:
مصلحت نظام و مصلحت حاکمیت و مصلحت شخص اول حاکمیت، آنچنان مرادف پنداشته شده بود که نه تنها شخص اول حاکمیت، بلکه در سلسله مراتب، این سنت شوم به لایههای پایین حاکمیت نیز سرایت کرده بود و دهههاست که حصارهایی از تقدس به نام مصلحت، پَرِ قویی از آرامش و قدرت بیپاسخگویی برای حاکمان ایرانزمین فراهم آورده و هنوز هم فراهم میآورد. اینجاست که فرزندِ احمد نهیب میزند: «مصلحت خود را مصلحت کشور تعبیر و تفسیر نکنیم». و هنگامی که توپخانه ارباب قدرت، وی و یارانش را به نانجیبی متهم میکند، به بازخوانی حوادث میپردازد تا نجیب و نانجیب مشخص شوند: «آنانی که هشدار دادند و این روزها را پیشبینی کردند و در چند سال گذشته برای تلاش اصلاحگرایانهشان متحمل حبس و حصر غیرقانونی شدند، نانجیب نام گرفتند». «خروجی این دادگاه مشخص خواهد کرد که برگشته از انقلاب و نانجیب، و ادامه دهنده راه انقلاب و نجیب، کدامیک از طرفین دعوا و نزاع انتخابات ۸۸ قرار دارند».
در این مباهله، فرزندِ احمد، حاکمیت مستبد را به پاسخگویی فرا میخواند. محصوری است که زندانبانان خود را در چنبره مباهله خویش گرفتار میسازد و فریاد مباهله سر میدهد: «از حاکمیت مستبد بخواهید تا دادگاه علنیام، مطابق اصل ۱۶۸ قانون اساسی، ولو با ترکیب مورد نظر ارباب قدرت را تشکیل دهد». او باری دیگر وجدان جمعی جامعه را به عنوان هیات منصفه این دادگاه علنی فرا میخواند.
۵ـ حصار تقدس نهادهای حاکمیت:
تقدسآفرینی در این نظامی که به غلط «نظام مقدس» نامیده شد، شومی خویش را نه فقط بر افراد، بلکه بر نهادها نیز گستراند. نهادهای این نظام نیز رنگ تقدس گرفتند؛ از شورای نگهبان گرفته تا سپاه پاسداران و … اینجاست که فرزندِ احمد، به نقد کارکرد مخربانه این نهادها میپردازد: «متاسفانه شورای نگهبان با دوری از وظایف ذاتی خود و اعمال نظارتی که در مخیله هیچ یک از تدوینکنندگان قانون اساسی نمیگنجید به ابزاری در ید حاکمیت تبدیل گردیده است». «متاسفانه در هر دو دوره حق ملت سربلند ایران و اینجانب با دخالت بخشی از نیروهای سپاه پاسداران، بسیج و وزارت اطلاعات ضایع شد».
مولانا، حکمتِ رهایی یونس از زندان ماهی را تسبیحگوییهای وی میداند. یونس، اگر تسبیح نمیگفت همانجا به حصر در شکم ماهی باقی میماند؛ اما با تسبیحگوییهای خویش دربِ زندان گشود. مهدی کروبی، فرزندِ احمد، در حصر خویش، به زبان خویش تسبیح میگوید و ولایت خدای سبحان را از داشتن شریکان ولایی، منزّه و مسبّح میخواند:
«یونست در بطن ماهی پخته شد
مخلصش را نیست از تسبیح بد
گر نبودی او مسبح بطن نون
حبس و زندانش بدی تا یبعثون
او بتسبیح از تن ماهی بجست
چیست تسبیح آیت روز الست».