جناب آقای دکتر سروش!
هفته گذشته خواندم که گفتهاید: «آیت الله خمینی باسوادترین رهبر این کشور بوده تا کنون. هیچ کس از لحاظ علمی به او نمیرسید. فقیه بود و عرفان و فلسفه خوانده بود.». وقتی این کلمات را خواندم به یاد عزیزی افتادم که همیشه به من میگفت: فیلسوفان وقتی وارد سیاست میشوند، خرابکاری میکنند.
استادِ من!
در واقع نخواستم از خودم تعریف کنم، عزیزی در کار نبود. فیلسوفان وقتی وارد سیاست میشوند، چیزهایی را توجیه میکنند و حرفهایی میزنند که نه حاوی حقیقت است و نه مفید. خدایی شما وقتی داشتید این حرفها را میزدید به اندازه کافی فکر کردید یا میخواستید روی کسی را کم کنید؟ هرچه میخوانم به نظرم حرفتان معقول نمیآید. فرض کنید حرف شما درست باشد و آقای خمینی باسوادترین رهبر این مملکت از هخامنشیان تا امروز باشد، از این حرف چه نتیجهای میشود گرفت؟ جز اینکه به این نتیجه برسیم که هر چه رهبر کشور باسواد تر باشد، کشور مزخرفتر و فاسدتر و عقب ماندهتر میشود؟
آیا شما نمیدانید که حکومت ایران و انقلاب ایران چه فاجعهای برای کشور فراهم کرده است؟ اقتصاد عقبمانده، فرهنگ منحط، دروغ و ریا، استبداد سیاسی، مقاومت در برابر اصلاح، کثافت زدن به دین و اعتقادات مردم، فقر گسترده، فروپاشی خانواده و جامعه، ممنوعیت هنر و ادب، اینها را نمیدانید؟ آیا آنچه امروز برسر مردم ایران آمده و عامل اصلی آن انقلاب اسلامی ایران و رهبری آیتالله خمینی بوده را فراموش کردهاید؟
فساد اخلاقی و مالی از زمان پهلوی بیتردید بیشتر است، عقبماندگی اقتصادی از زمان پهلوی قطعا بیشتر است، بی اعتقادی و بی دینی و بی ایمانی از گذشته قطعا بیشتر است. شما به این باور ندارید؟ نمیدانید نهاد خانواده و آموزش و دین تا چه حد بهخاطر اداره بد کشور ویران شده است؟ اگر بیسوادی مثل رضاشاه کشور را اداره کند و مردم از یک وضع بیست درصد به وضع چهل درصد برسند و محمدرضا پهلوی بیسواد کشور را از چهل درصد به پنجاه درصد برساند و خمینی باسوادِ مردمی بیاید و مملکت را از یک پنجاه درصد به پانزده درصد عقب ببرد، تنها نتیجه منطقی این میشود که هر چه رهبر بیسوادتر باشد، کشور بهتر اداره میشود؟ آیا این نتیجهگیری را قبول دارید؟
آقای سروش!
اگر همه حرف در همین حد خلاصه شده بود، قابل تحمل بود، ولی وقتی فرمودید که «آقای خمینی از نظر حکومتداری بینظیر بود» همه چیز فرق کرد. در واقع شما هم خمینی را باسواد میدانید و هم حکومتداری او را تایید میکنید. نتیجه میگیریم که حتما وضع امروز را هم بهتر از زمان آن مرحوم میدانید؟ آیا فراموش کردهاید ایران امروز چیست و ایران قبل از انقلاب چه بود؟
جناب سروش!
بگذارید بر کرامات آیت الله خمینی و جمهوری اسلامی چیز دیگری هم بیافزایم. جمهوری اسلامی تنها حکومت ایران است که همه رهبران و روسای جمهور و نخستوزیران آن فقط یک همسر داشتند و با او تا آخر عمر زندگی کردند و هرگز هم کوچکترین حرفی از فساد اخلاقی در مورد هیچ کدام آنها وجود نداشته. این یکی را هم بعدا در سخنانتان بیافزایید. ولی این چه فایدهای دارد؟ اگر رهبر کشور یک زن داشته باشد و وفادار باشد، ولی حاصل حکومتش ویرانی خانواده باشد، چه فایدهای دارد؟ رضاشاه بیسواد بود و دانشگاه ایجاد کرد، رضاشاه دهاتی بود و شهر مدرن و زندگی متمدنانه ایجاد کرد. رضاشاه چهار بار زن گرفت، اما شرایط زنان در دوره حکومتش بهتر شد. رضاشاه از دهات خودشان آن طرفتر نرفته بود، ولی دانشجویان را به فرنگ فرستاد تا علم بیاموزند. رضا شاه مستبد بود ولی بهترین مدیران را در فرهنگ و اقتصاد و دادگستری و شهرسازی و صنعت به کار گرفت. رضا شاه سرباز بود و کشور را از وسط آشغالدانی قحطی و جنگ و ملوک الطوایفی بیرون آورد و به آن سروسامان داد. درست برعکس، آیتالله خمینی باسواد آمد و دانشگاه را ویران کرد. آیتالله خمینی مردمی آمد و مردم بسیاری را بهخاطر اشتباهاتش به کشتن داد، آیتالله خمینی از فرنگ آمد و باعث شد به جای اعزام دانشجو به فرنگ، ۸۵ درصد دانشجویان نابغه و باهوش ایرانی مملکت را ترک کنند. خمینی فلسفه و عرفان و فقه خوانده بود و تفکرش باعث شد دکتر سروش فیلسوف اهل عرفان و مسلمان حق زندگی در کشور خودش را نداشته باشد. رضاشاه دهها نفر از مخالفان صریح خودش را به ایران بازگرداند، دهخدا آمد ولی طنز ننوشت و لغتنامه را نوشت، تیمورتاش با بدبختی مخالفان را به کشور برمیگرداند که به ایران خدمت کنند و خدمت کردند.
آقای سروش!
واقعا فقه و اصول، سواد است؟ فقیه بودن دانشمندی است؟ سیستم بیماری که در آن یک آموزش زبان ساده که هر موجودی با ضریب هوشی متوسط میتواند عربی را در یک سال بیاموزد، برای چه هشت سال طول میکشد؟ بحار الانواری که به قول آیتالله مدرسی شصت درصد روایاتش نادرست است، چه افتخاری دارد که ۱۱۰ جلد باشد؟ یک آدم طبیعی با هوش معمول کل فقه و اصول و بقیه را در چهار پنج سال باید بخواند، چه میشود که این نوابغ درس پنج ساله را سی و دو سال میخوانند. جز اینکه دکان مفتخواری دین است؟ جز اینکه سیستم فقه یک سیستم عقبمانده برای درک دین و شریعت است؟
کجای مکاسب محرمه و کتاب البیع در جمهوری اسلامی اجرا میشود. به تعبیر و فتوای بعضی از همین آقایان باسواد، روزی شصت بار ملت با خواهر و مادرشان در خانه خدا وصلت میکنند با سیستم ربای حاکم بر جمهوری اسلامی. در کدام کشور جهان دیدید که ربا به اندازه ایران سودمند باشد؟ از طرف دیگر وقتی میگوئید خمینی فیلسوف بود، منظورتان واقعا فیلسوف است؟ خداوندگار فلسفه علمای اسلام مرحوم مطهری واقعا چه کار فلسفی قابل ذکری کرد؟ اصولا در صد و پنجاه سال گذشته چه اتفاق فلسفی قابل توجهی در میان فقها و علمای دین افتاده؟
اجازه بدهید بحث دیگری را باز کنیم. فرمودهاید محمدرضا شاه و رضاشاه بیسواد بودند. فرض میکنیم حرفِتان درست است. مگر مملکت را شاه اداره میکرد؟ این همه نخست وزیر شایسته که هم عربی و فارسی و فرانسه و انگلیسی میدانستند، هم عرفان و فلسفه خوانده بودند، هم علوم روز خوانده بودند و هم مملکتداری میفهمیدند، در این مملکت کار کردند. همان وثوق الدوله خائن که قرارداد ۱۹۱۹ را میخواست امضا کند بی تردید بسیار باسواد تر از خمینی بود، هم در علم و ادب هم در فلسفه، فقط فقیه نبود، چون فقیه مشکلی از مملکتداری حل نمیکرد. محمد علی فروغی به تنهایی به اندازه تمام ایل و تبار خمینی سواد و دانش داشت و فلسفه میدانست و خیام و حافظ میفهمید. امیر عباس هویدا به تنهایی از همه روشنفکران و علمای کشور باسوادتر و تحصیلکردهتر بود و مملکتداری میدانست. دوازده سال ایران را اداره کرد و کشور از نظر فرهنگی و هنری و اقتصادی و اجتماعی و بین المللی پیشرفت کرد. شخص خانم فرح دیبا نه فقط باسواد و هنر فهم و باشعور و عمیق بود، به تنهایی به اندازه چهل سال جمهوری اسلامی در نوزده سال زندگیاش به عنوان ملکه ایران به فرهنگ و جامعه ایران خدمت کرد. نمیدانید بانویی که دهها نهاد اجتماعی، علمی، انتشارات، آموزش کودکان، موزهها، موسسات هنری، تولید کتاب، و همه اینها را انجام داد، همسر همان آقای بیسواد بود که بزرگترین جرم و خیانتش این بود که به جای مقاومت در برابر مردم و کشتار آنان و حصر رهبران آنان، وقتی فهمید مردم او را نمیخواهند سوار هواپیما شد و رفت. مملکت را هم دو دستی دست علمای اسلام داد تا آن را به جایگاه مورد علاقهشان که بخشِ اعظم دانش فقهیشان به آن مربوط است، تبدیل کنند.
آیت الله خمینی البته که فقیه بود و عرفان را هم در حد خودش و علما میفهمید. ولی حاصل کوشش او ویرانهای بود که بعد از چهل سال شعارهای مردمش همان شعارهای چهل سال قبل است. آزادی میخواهد، جمهوری میخواهد ، عدالت میخواهند و استقلال میخواهند. تنها تغییری که اتفاق افتاده این است که این مردم دیگر اسلام آخوندهایی مثل خمینی را نمیخواهند. خیلیهاشان اسلامِ سروش را میخواهند به شرط اینکه اینقدر در سیاست حرفِ بیمنطق نزند.
برادر من! استاد من!
فرمودهاید که خمینی مردمیترین رهبر تاریخ ایران بود، چون بیشترین جمعیت از او استقبال کردند و بیشترین جمعیت او را بدرقه کردند که مطمئن شوند واقعا تمام شده. عزیز من! شما لطفا فیلم پیروزی اراده خانم لنی رایفنشتال را درباره هیتلر ببینید تا بفهمید مردمی یعنی چه. آلمانیها تا آخرین نفر پای احمقانهترین فکر هیتلر ایستادند. البته هیتلر خیلی باسواد نبود، ولی انصافا گرافیست خوبی بود. مردمی بودن او حاصلش میلیونها کشته و نابودی آلمان و شرمگین شدن ملتی برای سالها بود. این مردمی بودن چه فایده دارد؟ مردمی واقعی مائو تسه دون بود که میلیونها چینی مثل او لباس میپوشیدند و ۵۰ میلیون نفرشان را کشت، مردمی استالین بود که میلیونها نفر بهخاطرش در جنگ کشته شدند تا سردار بزرگ پرولتاریا مثل فولاد محکم بماند و ۲۷ میلیون روشنفکر و مخالف و یهودی و غیر روس را کشت تا مردم بدانند رهبری بزرگی است. باور میکنید هنوز در روسیه عدهای رویای استالین را دارند؟ مردمی بودن اصلا چیز خوبی نیست. ترکیب عرفان و سیاست، که شریعتی و خمینی به جان جامعه انداختند، یعنی مفهوم پلید ولایت، یعنی عشق به رهبر مبنای همه اندیشه های فاشیستی است. بهخدا این حرفها را ما از فیلسوفان یاد گرفتیم. دوست عزیز!
برایتان عمیقا آرزوی سلامت و دقت بیشتر در دادن نظر میکنم.
دوست شما، ابراهیم نبوی
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…