زیتون-«در گرماگرم انقلاب عدهای چنان مفتون آقای خمینی شده بودند که او را در ماه میدیدند و اکنون عدهای دچار توهمی شدهاند که میخواهند او را در چاه ببیند، در حالی که خمینی و شاه را نه در چاه و ماه، بلکه باید روی زمین ببینیم. نه بر اوج آسمان و نه در قعر چاه. اینها آدمیانی بودند نیک یا بد، و نیک و بد شان قابل بررسی است و اگر در بررسی چیزی آشکار شد که قبلا بر ما آشکار نبوده و یا مورد پسند نبوده ،خشم نگیریم و آینه را نشکنیم. خودمان را بشکنیم. وگرنه هر حکومتی هم بر سر کار بیاید ما با تعصب ورزیدن آن شیخ یا شاه را فاسد خواهیم کرد.»
عبدالکریم سروش، متفکر و مولوی پژوه نامی، که سخنان اخیرش در مقایسه شخصیت شاه سابق ایران و آیتالله خمینی با انتقادات گستردهای روبرو شده بود، شامگاه یکشنبه گذشته( ۱۰ مارس ۲۰۱۹) در چهارمین نوبت از درسگفتار دین و قدرت که در سن حوزه کالیفرنیا برگزار میشود، به پرسشها و ابهامات منتقدان پاسخ گفت.
به گزارش «زیتون» سروش در بخشی از سخنان خود با اشاره به اینکه «هیچکدام از این افرادی که بر سر کار آمدند، از کودکی افراد ظالم و منحرفی نبودند» افزود «اما فضای فرهنگی و تاریخی جامعه ما چنان بود و هست که آنها را در منجلاب فساد غوطه ور میکند و اجازه نمیدهد که پاکی و نیکی خود را ابراز کنند و از آن بهرهمند شوند».
وی فرافکنی را از جمله آسیبهای جدی فضای فکری و فرهنگی کنونی دانست و گفت: یکی از آسیبشناسیهای جدی و قطعی من این بود که ما خودمان عیب بسیار داریم و وقتی به نقد حکومت و سیاست میپردازیم، واقعا فرافکنی میکنیم و میخواهیم بگوییم ما نیک و پاکیم و هر عیب هست در سران حکومت است و اگر آنها عوض شوند مملکت گلستان می شود.
آقای سروش بیانصافی در نقد طرف مقابل را از جمله آسیبهای جدی فضای نقد دانست وگفت: نباید در مقام مقابله با سخن مخالفی که نمیپسندیم، عقدهگشایی کنیم و پلیدیهای درون خود را بر صفحه کاغذ و فضای مجازی قراردهیم که حقی را اثبات و باطلی را ابطال کنیم.
با رقیب مقاتله نکنیم، مکالمه کنیم
سروش فضای نقد کشور در حوزههای فکری و فرهنگی را نیازمند آسیبشناسی جدی دانست و گفت:
قبل از این که به سیاست و حکومت و دموکراسی و استبداد بپردازیم باید به خودمان بپردازیم و به این پرسش پاسخ دهیم که زبان فارسی از کی این گونه آلوده شده و ما از چه زمانی به اینجا رسیدیم که چنین بی ادبانه عقدهگشایی کنیم؟
سروش گفت: پیش از آنکه سراغ رهبران برویم باید به سراغ خودمان برویم . در روانشناسی و روحیه ما اعوجاجاتی پدید آمده که البته امحصول استبدادی تاریخی و طولانی است که طیّ ۲هزار سال هم دید ما را عوض کرده و هم مواجهه انسانی با حقیقت، انصاف و داوری و قضاوت درست و روشنبینی را از ما ستانده است و چنان رفتاری میکنیم که گویی بر سر کوچکترین طعمهای سهم خواهی می کنیم و به جای این که با رقیب وارد مکالمه بشویم، وارد مجادله و و مقاتله شده و برخورد حذفی می کنیم و نمیدانیم که قصه، عوض کردن و برانداختن حکومت نیست. آنکه باید عوض شود نگاه و داوری و انصاف و بی انصافی ماست.
بر ملت دموکراتیک رهبر دموکراتیک و بر ملت استبدادمنش رهبر مستبد حکم خواهد راند
سروش با نقل قولی از جان استوارت میل فیلسوف نامی که گفته بود اول مردم لیبرال شدند و بعد حکومتها لیبرال شدند بر نقش جامعه و تاثیر آنها بر حاکمان تاکید کرد و گفت:بر یک ملت دموکراتیک رهبر دموکراتیک حکومت میکند و بر یک ملت استبدادمنش یک رهبر مستبد حکم خواهد راند و این گونه نیست که حکومتهای لیبرال مردم را لیبرال کنند، طبیعت آدمیان ، خواسته آنها، اقتضائات ذاتی آنها، نگرش آنها به سیاست و دریافت آنها از روابط انسانی و قدرت است که به حکومت وحاکمان روش و شیوه خاصی میبخشد و وقتی آدمیان تغییر کردند حاکمان هم تغییر خواهند کرد.
شاه منفذی برای اصلاح باز نگذاشته بود
این نواندیش دینی سپس به تشریح چهار خط فکری موجود در قبل از انقلاب پرداخت که به زعم او تمامی آنها روحیه مستبدانه داشتند و قائل به استبداد نظری وعملی بودند.
خط فکری اول از دید آقای سروش شاه و دستگاه خودکامه او بود که راهی و چارهای برای تغییر جز از طریق انقلاب باز نگذاشت و مردم را به این سمت سوق داد که چاره کار را در انقلاب ببینند و این شوم ترین سوء عاقبتی بود که از طرف نظام شاه نصیب مردم ما شد. نظامی که اگر راه نفس کشیدن و سخن گفتن و انتقاد را باز می گذاشت، سبب میشد که براندازی شکل نگیرد و از همان روزنهها و منفذها مردم استفاده و منظور خود را پی گیری کنند و با ازادی مطلوب برسند.
به گفته سروش در یک نظام استبدادی اصلاح تبدیل به انقلاب میشود اما در نظام دموکراتیک انقلاب به اصلاح تبدیل میشود. چرا؟ به دلیل هاضمه قوی که آن نظام دارد که میتواند هر نوع مخالفتی را در کانال مسالمتآمیزش هدایت و برایش راه چاره پیدا کند.
او نظام و حاکمیت آمریکا را مثال زد وگفت: در همین نظام آمریکا نهضت سیاهان در واقع یک انقلاب بود که به دلیل هاضمه قوی نظام آمریکا، سیاهان و کسانی که در دفاع از حقوق آنها به پا خاستند، توانستند از طرق اصلاحی حقوق خود را به دست آورند و براندازی رخ ندهد. اما در یک نظام بسته استبدادی کمترین تغییر یک مرتبه به فروریختن تمام نظام میانجامد که در کشور ما و در دوره شاه چنین چیزی رخ داد.
روحانیت استبداد را از فقه آموخت
او از روحانیون به عنوان دومین طبقهای نام برد که نگاهی مستبدانه داشتند وهیچ وقت با دموکراسی وآزادی نه آشنایی داشتند و نه سرو کار .
به باور سروش روحانیت استبداد را از کسی نیاموخته بود بلکه از فقه خود آموخته بود و بالای سر خود نیزهمیشه مستبدان را دیده بود که شاهان قاجار و پهلوی از جمله آنها بودند.
گروه سومی که دکتر سروش از آنها به عنوان مستبد یاد کرد چپها بودند که صد درصد استبداد گرا بودند.
وی درباره این نحله فکری گفت: ما در چپ، دموکراسی نمیشناسیم، علیالخصوص چپهایی که در ایران بودند که استالینسیت بودند و رسما به استالینی بودن خود افتخار میکردند.برخی از این طایفه ،دموکراسی را متاعی امپریالیسیتی – بورژوایی میدانستند و خود بیشتر دنبال دیکتاتوری پرولتاریا بودند.
چهارمین گروه از دید سروش سازمان مجاهدین خلق بودند که به باور او اکنون یک کالت هستند و فرقهیی ساختهاند و رهبری مطلقه( به دو معنا) دارند و نظام و ارتشی که جان فدای رهبر دیکتاتورست. زنها از مردها جدا و تحت سیطره یک حاکمیت فوق امنیتی زندگی می کنند. برخی چنان در آموزههای آن مستحیل شده اند که اگر از آنها خواسته شود خود را میسوزانند ، چنانکه در فرانسه دو نفر این کار را کردند.
به باور سروش هر کدام از این چهار نحله فکری اگر در قبل از انقلاب به حکومت می رسیدند استبداد حاکم میشد.چرا که در آن زمان در کشور ما فضایی و گفتمانی به نام گفتمان دموکراتیک وجود نداشت و اگر هم زمانی از آن یاد میشد به عنوان کالایی لوکس و محصول امپریالیسم نام برده میشد.
اگر شاه به سلطنت ادامه میداد بدون تردید همان مسیر را میرفت و سخت تر می گرفت و خونریزتر میشد و چون مردم از تغییر ناامید شدند، انقلاب شد و انقلاب اقتضائات خود را دارد . در نتیجه ایرادهایی که اکنون هست و بود، بعضا نتیجه همان استبداد دوره پهلوی وانقلاب نظم ستیز و خاک نکبت بار مستبد پرور ما است.
من ضد انقلابم
سروش به قدرت گیری روحانیون و آیتالله خمینی اشاره کرد و گفت: این بار بخت با روحانیت سرکوب شده یاری کرد و مردم به دور آقای خمینی جمع شدند و او هم با زیرکی و دلیری توانست قدرت را از دست رقیب بیرون بیاورد. جبهه ملی و مجاهدین و تودهایها و دیگر گروهها به پابوس او رفتند و رهبر بلامنازع شد .او از اول دماغ دیکتاتوری و ولایت داشت. من در نوبت قبل گفتم که آقای عبدالعلی بازرگان از پدرشان ، مهندس مهدی بازرگان نقل میکرد که وقتی از دیدار با آقای خمینی در نوفلوشاتو بیرون آمد، گفت که ما با یک شاه دیگر طرف هستیم.
سروش گفت: انقلابها همه استبداد زا و دیکتاتوری آفرین هستند لذا من از این جهت ضد انقلاب هستم و علاقهای به وقوع یک انقلاب دیگر ندارم. چه کسی از انقلابها دموکراسی دیده که ما خواستار دموکراسی باشیم.؟ انقلابها همه هرج و مرج آفرین اند و بر موج نفرت و خشم و جنون مردم نشستهاند تا شاید بعد از مدتی مدید سر بر بالین عقل و آرامش بگذارند وآن هم به شرطی که عواملی مزاحم در میان نیاید.
شاه و شیخ و چپ و راست ما همین رویه را خواهند داشت مگر تحولی در نهادهای مدنی و در نفوس آدمیان رخ دهد.
چه کسی باسوادتر از خمینی است؟
در ادامه سروش به مدعیات خود و پاسخ منتقدان پرداخت وگفت:
اینجانب ادعا کردم که آقای خمینی تاکنون از همه شاهان و رهبران سیاسی ایران با سوادتر بوده است: شما قبول ندارید، بردارید بنویسید و یک حاکم ایرانی را نشان دهید که از خمینی عالمتر بوده است. ادعای من ابطالپذیر است، آنرا ابطال کنید چرا فحش میدهید؟ چرا فضای فکری را با دشنامهای رکیکتان آلوده میکنید؟
سروش سپس گفت عمده شاهان و صاحبان قدرت در تاریخ ایران با شمشیر و زور بر سر کار آمدند اما خمینی تنها رهبری بود که بدون شمشیر و با اقبال عظیم مردم بر سر کار آمد.
خلبانی علم نیست، مهارت است
گفته اند عرفان و فلسفه و فقه، اباطیل و اراجیف اند و علم نیستند.او گفت انبوه معلوماتی که در تاریخ فرهنگ ما تولید شده محصول تلاش فکری بزرگانی چون ابن سینا و مولوی و سهروردی و ملا صدرا و… بوده است که همه عارف و فیلسوف بوده اند و اگر فلسفه و عرفان علم نباشند چیزی برای این فرهنگ باقی نمی ماند.
سروش به تدریس علم اصول تطبیقی در دانشگاه هاروارد در دوهای از زندگی علمی خود خبر داد و گفت که بسیاری علم اصول را نمیشناسند و نمیدانند که چه علم پیچیده ای است. علم اصول ترکیبی ست از سه علم: فلسفه حقوق، فلسفه اخلاق و فلسفه زبان. حال اگر کسی این را نمیداند خبر از نادانی خود میدهد.
سروش سپس به انتقاد دیگر منتقدان اشاره کرد و گفت: بسیاری گفتند که شاه خلبانی میدانست که باید بگویم خلبانی علم نیست. بلکه یک مهارت است و بین مهارت و معرفت تفاوت است.چون رانندگی است.آیا همه رانندگان دانشمندند؟
او همچنین در پاسخ به این ابهام و ایراد برخی منتقدان که گفتند: علم فقه و اصول وعرفان به کار مملکتداری نمیآید گفت: مگر خلبانی به کار مملکتداری میآید؟ بلی به کار فرار از مملکت می آید!
اما عجیب است که بعضیها گفتهاند فقه و عرفان در مملکتداری نقشی ندارد ، مگر نمیبینند که نظریه ولایت فقیه آقای خمینی محصول فقه و عرفان او بود؟( روا یا ناروا بودن این نظریه امری دیگراست)
خطا یا خیانت
خمینی خطاکار بود اما خائن نبود، خائن به ملت آن کسی بود که به پشتیبانی اجنبی و با کودتا بر سر کار آمد و نخست وزیر منتخب و محبوب مردم(مصدق) را برکنار و محصور کرد و یارانش را کشت و خود متکبرانه بر تخت نشست و یک مجلس فرمایشی ایجاد کرد و عزل و نصب همه وزرا را به دست خود گرفت و نخست وزیرش (هویدا) را عملا کارگزار و تدارکات چی خود کرد و با کمال ناجوانمردی حتی او را از دست انقلابیون که تشنه به خون بودند رهایی نداد و خود عاقبت با لگد مردم از کشور گریخت. نیز خائن کسانی بودند که مسلحانه در برابر رهبر مشروع مردمی ایستادند و عاقبت به دامن قصاب عراق پناهنده شدند و بر علیه میهن خود با آن متجاوز همدستی و همکاری کردند. و نیز خائن کسانی هستند که خواب رهبری می بینند و دوباره میخواهند به کمک اجنبی وارد کشور شوند و قدرت را به دست گیرند و دیکتاتوری تازهای به پشتیبانی بیگانه برقرار کنند.
منکر عیوب خمینی نیستم
سروش سپس گفت: من هرگز منکر عیوب آقای خمینی نیستم و در سخنان جلسه پیشین و قبل از انهم هم نکاتی را گفتم و بعدها هم خواهم گفت. اما سیاه و سفید دیدن امور را برنمیتابم. نباید دیو و فرشته بسازیم و بهشت و جهنم درست کنیم. بلوغ عقلی یعنی بیرون از تضادها و جدالها سخن گفتن. فراتر از اینها ایستادن، از منظر بالاتری نگاه کردن و غبار تعصبات را از پیش چشم برداشتن و هر چیزی را در جای خود نشاندن . حسن و عیب و مثبت و منفی را دیدن و از داوریهای یکجانبه و تعصبات چشم کورکن فاصله گرفتن.
او گفت تقریبا کمتر کسی درباره شجاعت خمینی انتقاد داشت .
شجاعت با فداکاری تعریف میشود . آدم قلدر و زورگو در تاریخمان کم نداشتیم اما شجاعت یعنی فداکاری یعنی گذشت و آقای خمینی در دورهای از زندگی خود فداکاری بسیارکرد و از جان و مقام و رفاه و ارامش گذشت.
او از مرحوم بازرگان به عنوان فردی شجاع یاد کرد وگفت من همهگاه مرحوم بازرگان را به صفت شجاعت می ستایم. او خیلی چیزها داشت که از دست داد. استاد دانشگاه بود، رئیس دانشکده بود، در کار خود تخصص بالایی داشت، امکان ارتقا و ترقی در آن نظام داشت، از رفاه و کانون گرم خانواده بهرهمند بود اما همه را واگذاشت و به مبارزه پرداخت.
خمینی هم چنین بود او خیلی چیزها را فدا کرد و میدانست در این راه چه سختیها در انتظار اوست و به استقبال همه رفت. البته بختیار بود و سرنوشتی مثل باقر صدر که در عراق گرفتار قصابی به نام صدام شد و شهید شد، پیدا نکرد.
از انتقادات دیگری که به گفتههای سروش شد توصیف او از آیتالله خمینی به عنوان مردمیترین رهبر کشور بود. او به سخن یکی از منتقدان خود اشاره کرد که گفته بود «آقای سروش ! آقای خمینی متاسفانه مردمیترین رهبر ایران بود!» و سپس افزود: اگر این محبوبیت ارزشی ندارد چرا شما این همه به سر و کله هم میزنید و تفاضای رفراندوم میکنید و میخواهید محبوب شوید و یک هزارم آن محبوبیت را بدست بیاورید؟
سروش سپس گفت: محبوبیت امری است و نحوه استفاده از محبوبیت امری دیگر. محبوبیت خمینی چنان بود که راه را بر انتقاد میبست و چنان حبّ او در دل مردم نشسته بود که خطاهای او را جوری دیگر معنا میکردند و البته این به زیان مردم بود.
سی سال قبل انتقاد به حکومت و استبداد دینی را آغاز کردم
او افزود: مردم خطاهای خمینی را میدیدند و چشم پوشی میکردند .عالم و محبوب بودن خمینی به این معنا نیست که خمینی خطا نکرد.از قضا خیلی هم خطا کرد. من از سی سال پیش که انتقاد به حکومت را آغاز کردم همواره بر این خطاها تکیه کرده ام و در صدر خطا ها تئوری ولایت فقیه را نقد کرده ام و این تئوری را استبدادی و غیر اخلاقی دانسته ام.
سروش سپس به نامه خود در خطاب به آقای خامنهآی اشاره کرد وگفت: من به ایشان نوشتم که تفاوت من و شما این است که شما میگویید استبداد دینی خوبست اما من می گویم استبداد مطلقا بد است چه دینی و چه غیردینی.
ناپسندترین میراث خمینی همین تئوری ولایت فقیه اوست . اما مگر شاه تئوری ولایت نداشت. تئوری شاه ولایت سلطنتی بود اما چون تئوریسین نبود آن را تئوریزه نکرد. چاپلوسانش دست و پایی زدند و میزنند اما آب در هاون کوبیدن است.آنهایی که به تئوری ولایت فقیه انتقاد میکنند باید تئوری ولایت سلطانی را هم مورد انتقاد قرار دهند و من در تمامی این سالها هر دو را مورد انتقاد قرار دادم، به خصوص تئوری ولایت فقیه و استبداد دینی را .
نه ولایت فقیه خمینی و نه ولایت سلطنتی شاه؛ راه سومی باید گشود
سروش در ادامه سخنانش با اشاره به این که باید از تاریخ درس عبرت بگیریم افزود:اکنون هم بر این باورم که راه سومی باید گشود و از استبداد دینی و استبداد سلطنتی باید عبور کرد و سایه شوم استبداد را از سر این مملکت باید برداشت. ما نه ولایت فقیه خمینی را می خواهیم و نه ولایت سلطنتی شاه را.باز گشت به هردو محض ارتجاع است.
سروش سپس به پارههای دیگری از انتقادات هم پاسخ داد و گفت منتقدان میگویند خمینی به حقوق بشر اعتنا نداشت، من میگویم مگر شاه به آن اعتنا داشت؟ میگویند که خمینی دیکتاتور بود من میگویم مگر شاه دیکتاتور نبود؟ میگویند خمینی خونریز بود؟ مگر شاه و دستگاه سفاک ساواکش خونریز نبودند؟
او سپس آیتالله خمینی و شاه را در یک چیز مشترک دانست و آن پشت پا زدن هر دوی آنها به قانون مشروطه بود. سروش گفت: من خود گفتم انقلاب ایران پیروزی شیخ فضل الله بود بر آیتالله نایینی و آیتالله کاظم خراسانی .اما دوستان ! اگر در جمهوری اسلامی دو سه تا انتخابات نیمه آزاد و نیمه فرمایشی صورت گرفت در دوره شاه اصلا انتخابات آزادی برگزار نشد.
سروش سپس گفت تمامی سخن من این است که از دیو و فرشته کردن دست برداریم. دیو و فرشتهای درکار نیست. نور و ظلمتی در کار نیست، مردم از بهشتی به جهنمی نیامدند. یک طرف را میخواهیم صد در صد سیاه ببینیم و یک طرف دیگر را صد درصد سفید کنیم؟
بنده و امثال ما که از جمهوری اسلامی و حاکمانش انتقاد می کردیم و می کنیم برای این نیست که به دوران شاه برگردیم. حرف ما و هیچ عاقلی این نیست که آن دوران بهتر از این دوران بوده است. بلکه انتقاد ما از این است که چرا جمهوری اسلامی به آن وعدههایی که در ابتدا به مردم داد عمل نمیکند چرا به شعارهای اصلی چون استقلال، آزادی و جمهوری عمل نمیکند و تنها به اسلام فقاهتی چسبیده است؟ چرا به تحول در فکر دینی تن نمی دهد؟ و چراهای بسیار دیگر.
او به پاره ای دیگر از نامه خود به آیتالله خامنهای اشاره کرد و گفت:من به آقای خامنهآی نوشتم که مثل مولوی چهره متبسم اسلام باشید، میگویید اسلام تازیانه هم دارد بلی، ولی آیا اسلام فقط تازیانه دارد؟ در تاریخ و تفکر این دین و رفورمیستهای دینی آیا اندیشههای فاخر و انسان نواز ظهور نکرده است؟ اتفاقا همین اندیشهها بود که مردم را به سمت خمینی سوق داد. مردم از ولایت مطلقه فقیه خبر نداشتند وفکر می کردند خمینی همان حرفهای شریعتی و مطهری و طالقانی و نایینی و… را باور دارد که به او اقبال نشان دادند.
او سپس مخاطبان را ارجاع داد به پارهای دیگر از سخنان قبلی خود در نشست بررسی چهلمین سال انقلاب که به نقد اندیشه فقهی آقای خمینی و نقد روحانیت اختصاص داشت.
سروش در پایان سخنان خود گفت:
من خیلی سخت میبینم که بتوانیم ناگهان زیر وزبر شویم و نظامی برپاشود که دموکراتیک باشد و گل و بلبل و بهشت و … اینها به راحتی میسر نیست. این استبداد تاریخی بختک منحوس ماست و مُهرشومش گویی به پیشانی سرنوشت ما خورده است و خیلی باید ساده لوح باشیم که آسانگیرانه راه تحول را کوتاه و هموار بپنداریم.، کسانی که در مقابل یک قول مخالف این گونه ترور شخصیت میکنند، اگر قدرت به دست این تهیدستان بیفتد، چه خواهند کرد؟
خمینی که ۷۰ و ۸۰ سال عبادت کرد و نماز شبش ترک نمی شد، وقتی به قدرت رسید آنچنان شد، این فاسدان ناز پرورد تنعم چه خواهند کرد؟ به خدا باید پناه برد. و البته بیشتر باید به این فکر کرد که صلاح حاکم کفایت نمی کند. نهاد سازی هم شرط است.
تنها راهی که ما در کشورمان داریم اصلاح است و هزینههای آن را هم امثال ما سی سال است که می پردازیم و باید بپردازیم. انقلاب دیکتاتوری می آورد. از هیچ انقلابی انتظار دموکراسی نداشته باشید. راه ما این است که مدعیان دروغین دموکراسی را رسوا کنیم. مدعیانی که به سرکار نیامده صد ویروس دیکتاتوری در خون و جانشان نشسته است.
یکی از بهترین راهها برای اصلاح جامعه، همانا اصلاح اندیشه دینی است . مردم ما دیندارند .اگر دینشان عزیزانه باشد عزیز خواهند شد و اگر دینشان ذلیلانه باشد ذلیل خواهند شد. دین و رهبری دینی (غرض من طبقه خاص روحانی نیست بلکه رهبری فکری دینی )میتواند بزرگترین خدمتها را به مردم بکند.البته دیانتی که درس آزادی، نقادی، و عشق و اطاعت از خدا بدهد و شما را از شرّ ارادت و ولایت غیر خدا رهایی بخشد، تا خدایی را بپرستید که مستبد و جابر نیست، بلکه خدایی است که به آزادی و عقل شما و احتجاج عقلانی شما با خودش حرمت مینهد و ارزش میدهد. بزرگترین راه و بهترین و سخت ترین راه هم این است، حتی از مبارزه سیاسی و زندان رفتن سخت تر است، چرا که در افتادن با اعتقادات ستبری است که قرنها به صورت رسوبی سنگین در ذهنها نشسته و درافتادن با آنها هزینهها دارد، تکفیر دارد،بدنامی دارد، تفسیق دارد، اتهام بدعت دارد، پشت کردن خلایق دارد و ….. اما کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد.
تِلْکَ أُمَّهٌ قَدْ خَلَتْ ۖ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُمْ مَا کَسَبْتُمْ ۖ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ.(قرآن کریم-سورهبقره).
آن امّت ها اکنون درگذشتهاند. آنچه آنان کردند به عهده آنهاست و آنچه شما کنید به عهده شماست و شما را از اعمالى که آنها مى کردند نمىپرسند.
53 پاسخ
شما و سروش کاملن درست میگویید. محمد رضا شاه زنباره بود. اشتباهش این بود که باید از علما اجازه شرعى صیغه رو میگرفت . در ان صورت تفخیذ دختر بچه دو ساله هم برایش مجاز و قانونی و اخلاقى میبود.شرم چیزی است که امثال سروش مدت هاست به کنار نهاده اند
۷ـ مدیون مردم نشوید ! این ادعای نادرستی است که «مردم خطاهای خمینی را میدیدند و چشم پوشی میکردند». شما گفتید که سی سال به حکومت انتقاد کرده اید، ولی مردم ده سال پیشتر، آنهم در دهه پرجنایت ۶۰ در برابر استبداد خمینی ایستادند، چه بسیار که زندانی، شکنجه، کشته یا آواره و از حقوقشان محروم شدند. در سازمانها انتقادکنندگان را اخراج یا از حقوقشان محروم کردند. اعتراض تنها از گروه های مسلح نبود.
کمونیستها پس از انقلاب به تحریک و شورش های ضدملی دست میزدند. ولی خمینی هم به قدرت که رسید میان طرفداران خود و دیگران تبعیض گذاشت. مجاهدین خواهان دیدار شدند، ولی اوگفت اسلحه را تحویل بدهید و بگویید خیانت کردیم، من میآیم نزد شما، چرا شما بیایید؟! میشد جلوی بسیاری از فاجعه ها را گرفت، ولی او کینه میورزید.
8ـ دستگاه قضایی در زمان خمینی بیطرف نبود. آیا خمینی نمیدانست که بهشتی نه دانش و نه سابقه کار حقوقی داشت و نه بیطرف بود؟! انبوه آخوندهایی که وارد کار قضایی شده بودند همچنین. خمینی حتا بگفته رفسنجانی (پنهانی) به حزب جمهوری اسلامی کمک مالی میکرد ! دسته های کوچک ولی مسلح و چماقدار حزب الهی از امکانات حکومتی بهره داشتند. آیا اینها خیانت نبود؟!
9ـ « در دوره شاه اصلا انتخابات آزادی برگزار نشد»(مگر زمانی که او قدرت نداشت)، ولی در جمهوری اسلامی اگر«دوسه تا انتخابات نیمه آزاد ونیمه فرمایشی صورت گرفت»، چاره ای جز آن نداشتند. سرانجام زمانی که خمینی همه قدرت را گرفت همه انتخابات فرمایشی بودو با تقلب فرومایگانی چون رجایی، باهنر، رفسنجانی و خامنه ای به هر پستی که خواستند رسیدند و این مصیبت ها را ببار آوردند.
ما نیز نگفتیم یا بهشت یا جهنم، یا تنها سیاه و سپید ! شاه و خمینی را در ماه و چاه ندیدیم.
سخنان «سُروشانه» درستی هم گفتید. اشکال ما به بخش دیگری است که بنظرمان درست نمیرسد. در هر حال اختلاف نظر پیش می آید.
بنظرم سخنان نگفته فراوان دارید. تا جایی که امنیت شما به خطر نیفتد آنها را بگویید.
نوروز همگی فرخنده
۴ـ آیا میشود توقع داشت کریم خان زند با انتخابات آزاد به قدرات میرسید؟ آیا قائم مقام و امیرکبیرو دکتر محمد مصدق رهبران سیاسی، مردمی و باسواد نبودند یا بزور به رهبری رسیدند؟ میدانید که زمانه هم فرق کرده و هر کس را باید با همروزگاران خودش سنجید.
هر یک از شاهنشاهان هخامنشی، اشکانی و ساسانی جهاندارانی بودند که نمیشد بیسواد بوده باشند. درباره دوسه تن
از آنها در نوشته پیشن اشاره ای کرده ام و تکرار نمیکنم. همه پادشاهان پس از اسلام نیز بیسواد نبودند. در هرحال،
ملاک خوب و مردمی بودن حاکم همیشه سواد نیست. میدانید که سواد یا علم هم در هر زمانه معنایی داشته و امروز معنایی دارد. عرفان نیز در جای خود سودمند است ولی از خمینی خلاف آن دیده شده. عرفان اگر این است که نظریه ولایت فقیه (بنوشته شما ناپسندترین میراث خمینی) ازآن در میآید، جای دفاع ندارد. فقه و اثرش همان است که نوشتید. «اصول» هم در این ۴۰ سال مایه پیشرفت ایران نشد.
5ـ بنظرمن هم شاه خیانتکار بود ولی بیسواد نبود. رضاشاه اگرچه چون شما سواد نداشت و بی عیب هم نبود، ولی خوب می فهمید که برای خدمت به مردم و پیشرفت کشور چه باید کرد، کاردان بودو کارهایش بنیادی ودرخشان است.
6ـ نوشته اید خمینی خطاکار بود ولی خائن نبود ! ولی ایشان پیش از رسیدن به قدرت قولها و تعهدهایی داد که پس از آن برخلاف رفتار کرد. معروف است که گفت خدعه کردم ! از جنگ هم سؤاستفاده کرد. وی با خیانت ها و جنایت هایش پایه چنین حکومتی را گذاشت، به اندرزگویان با تهمت و سر نیزه پاسخ داد. جایی برای ستایش نگذاشت.
کشتن آقای خمینی بویژه پس از این که علما او را مرجع خواندند هزینه سنگین داشت. او این را میدانست. ولی آقای بازرگان در چنین موقعیتی نبود.
آقای خمینی محبوب بود ولی پس از خیانت ها و جنایت ها، نزد بیشتر مردم منفور شد. حزب الهی ها در اقلیت بودند ولی با سؤاستفاده و تایید و دستور او، سلاح در دست گرفتند و در برخورد با مردم جنایت بسیار کردند. اگر غیر از این بود چه جای شکستن قلمها، بستن دهانها، کشتار، زندان، شکنجه و تجاوز در زندانها، سرکوب مردم و آن همه تقلب در انتخابات بود؟ رهبری که مردمی و محبوب مردم است نیازی به این رفتارها ندارد.
دیدید که چقدر دنبال جنازه خمینی راه افتادند، ولی ندید که چه اندازه از مردم نرفتند و نفرینش میکردند، و نمی بینید آنها هم که دنبال جنازه اش رفتند اکنون از او چگونه یاد می کنند یا درباره شاه چه میگویند !
آقای سروش! باآن گفتارو این واکنشِ شما، امثال خامنه ای و مصباح درخلوتِ خود بشکن میزنندو حرکات موزون میکنند!
گرچه بنظر میرسد پاسختان به دوستداران محمدرضا شاه است، ولی چند نکته را یاداوری میکنم.
1ـ اگر بپذیریم که جنایتکاران وخیانتکاران نباید هدف انتقاد باشند زیرا با صفتهایی که دارند زاده نشده اند و آنها را « جامعه در منجلاب غرق میکند»، نتیجه این میشود که هیچکس مسئول گفتارو کردار خود نخواهد بود، شما هم نباید به بدگویان خود انتقاد و تندی کنید! ولی چنانکه میدانید هر کس که خِرد و اراده دارد، مسئول کردار و گفتار خود است.
2ـ ندیدم کسی ادعا کرده باشد که ما هیچ عیبی نداریم و همه عیبها را خمینی داشته ! کسانی در نقد شما حرفهایی زده اند که کاش نمیزدند. ولی حتا اگر آنها بگفته شما «عقده گشایی» کرده باشند، خوب است که خطای خود را بپذیرید و در پاسخ به انتقادها بد نگوییدوآنها را بی ادب وعقده ای و… نخوانید. این رفتار باعث سؤاستفاده حکومت هم میشود.
3ـ اینکه باید به خود و جامعه با دیدِ آسیب شناسی انتقاد کنیم درست است. ولی این دلیل نمیشود که برخی سخنان شما درست باشد.
اگر ما استبداد ۲۰۰۰ ساله داشتیم، دیگران نیز کم و بیش در استبداد زیستند. درباره سخن استوارت میل نیزعرض میکنم که اگر مردم دمکرات نباشند حکومت دمکرات نخواهد بود ولی حکومت هم اثرهای خود را بر جامعه و مردم میگذارد، هر دو برهم اثر دارند.
جامعه ما بیمار است، ولی امثال خمینی و خامنه ای و پیش از اینها شاه، جامعه را بیمار کردند و مسئول هستند !
عموم نظامهای استبدادی اصلاح پذیر نیستند، ولی محال هم نیست که برخی (مانند یاروزلسکی) تن به اصلاح دهند.
شاه راهی برای اصلاح نگذاشته بود. خمینی هم راه اصلاح را بست.
فرمودید روحانیت استبداد را از فقه آموخت. ولی فقه را چه کسی پدید آورد و از آن بهره برد و میبرد؟
بگذارید به سبک خودشان بنویسیم:
وقتی سخنان جناب سروش و هوادارانش را می خوانی یا می شنوی تازه به اعماق جهان سوم پی می بری. و وقتی می بینی که فلسفه دان بارزش این است و رای و نظرش چنین، تازه مطمین تر می شوی که عطا و لقا را ببخشی وبروی سعی کنی فرانسه ای آلمانی ئی ، ژاپنی ئی چیزی یاد بگیری بلکه آنجا دو تا کتاب و مصاحبه و مقاله خردورزانه به پستت بخورد.
صحبتهای شما در مورد خواستگاه انقلاب درست است یعنی شاه راهی جز انقلاب باقی نگذاشته بود. ولی بیسوادی شاهان ایران قابل قبول نیست اغلب شاهان ایران بسیار باسواد بودند چه اشکانیان چه صفویان و چه شاهزاده های قاجار همه شاگردان اساتید بزرگی بودند و نمونه های اخیر آنها آغامحمدخان قاجار فتحعلی شاه و ناصرالدین شاه و علاوه بر آن وزرای بسیار اندیشمند و فاضلی داشتند فقط کافیست به فهرست وزرای رضاخان مراجعه کنید.
نه شهروند عزیز،
برخی جانبداری ها یادآور چنان طعن و تعفنی ست که تا میتوانید و جان دارید باید از دوری بجوئید ولو گوینده و سراینده اش مرد نجیبی چون سروش باشد. خمینی و خمینی سرائی در منتهاعلیه درجه برای آینده هر مملکتی خطرناک است. ولو بر سر یک دوراهی و یا حتا به ناچار او را برگزینی . اگر او فقط خمینی را بر می گزید ،سخن زیادی نبود!
مشکل آنجاست که ایشان گوئی چشم انتظار همین بهانه و سوال بوده که در جواب دلی از حسرت در آورند و آنگونه که دانی و دانیم به وصف کمالات خمینی کمر بندند. اینهمه توصیف و تمجید ، لاجرم این تفسیر و تحقیر و تنقید را ب ای سروش به همراه می آورد .
آنقدر از خمینی و اعمالش در تاریخ ورق نخورده ایم و دور نشده ایم که برای شناختش و چرائیش سروش را به یاری بیاوریم. خمینی ما را زندگی کرده است شهروند جان و آنچه از ما گرفته همین شهروند بودن او ما را امت و مقلد کرد برادر . آنقدر که شهروند دیگر فقط رویائی ست که شمای نوعی در تیتر نظراتت می نویسی.
بعداز این ماجرا فهمیدم که داشتن یک اپوزیسیون فهیم،عالم،با ادب وبا انصاف نعمت بسیار بزرگی است که افسوس ملت ما جزدر موارد نادر از آن نیز محروم است.و این درد کوچکی نیست .زیرابخشی از اصلاح امور مردم به مخالفانی بر می گردد که منصفانه وبدون غرض و مرض نطام را به چالش جدی کشند.به کسی که کتابهای دانش وارزش،نهاد نا آرام جهان،علم و فلسفه،و دهها کتاب و مقاله بخصوص در زمینه فلسفه علم نوشته فقط به جرم بیان چند واقعیت تاریخی که هنوز بجای پرداختن به انگیخته و متن سخنان ایشان، مافقط انگیزه ها و حواشی را پیرامون موضوع را از سوی مخالفان می بینیم و می شنویم،با کمال تاسف درس تفاوت علوم را می دهند.
دوست گرامی شما برو اول در گوگل سرچشمه بده و ببین «انقلاب فرهنگی»،«ستاد انقلاب فرهنگی» و «شورای عالی انقلاب فرهنگی» چیست و هر کدامشان کی تشکیل شدند و بعد بیا لغز بخوان??
بایک نگاه بیرونی به برخی ازانچه درفوق امده است مصداق تجربی سخن سروش رامی یابید.مردمی وملتی که سیاه وسفید یا صفرویک می بینند واسطوره سازهستندلیاقتی چون حکومت استبدادی وشاهنشاهی نخواهندداشت .اخر چه شده برخی باتحقیر وفحاشی لاف تاریخ شناسی وعلم شناسی می زنند.فی المثل انچنان از برنامه وبودجه زمان شاه حرف می زندکه هویداست خاطرات علیخانی ومصاحبه این وزیر اقتصاد شاه را نخوانده است….یادلیل عدم مقبولیت شاه از نظر سروش صرفا زن بارگی اوست…..کرده ای تاویل حرف بکررا… خویش راتاویل کن نی ذکررا..انسان سوگوارفرهیختگانی از جنس سروش است که گاه مجبورند باچه مخاطبانی روبرو شوند
ن سه نکته عرض میکنم…
امیدوارم نشون بدین….
۱-اولا فلسفه دانی و عرفان دانی به معنای فیلسوف بودن و عارف بودن نیست…مهمترین نشانه یک فیلسوف استدلال گراییه که آقای خمینی متاسفانه عمدتا نه برای تصمیماش استدلال اقامه میکرد نه حرفاش…
عارف هم که مشخصا نبود …
تصور میکنم در تاریخ عرفان اسلامی و جهان اونایی که موندگار شدن و آقای سروش بهشون ارادت داره مثل مولانا و …از قدرت کناره میجستن و آزاری به کسی نمیرسوندن و حکم قتل و کشتار نمیدادن… مهمترین نشونه یک عارف شفقت و رواداریه…
۲-جناب آقای سروش !
شما که عاشق و شیفته و پرورده حرم مولانایین… مگه همین مولانا بارها نگفته که مهمترین محک داوری برای انسانیت ، دل و عواطف و احساست و درک درد و رنج آدمیه نه عقاید و باورها نه اعمال و نه گفتار …
همیشه علم تقلیدی رو نقد میکنه و اصالتو به همدردی و بینش و دل میده…
خوب کسی که در بدو ورودش به ایران به گفته خودش هیچ احساسی نداره و از روابط انسانی و عواطف و پیچیدگیهاش درک درستی نداره و محبت و عشقو نمیشناسه فرضا هزاران کتاب فقهی و فلسفی و عرفانی هم خونده باشه چه سود؟؟؟
پهلوی دوم اگر به ظاهر زن باز بود و کتاب غزالی و فخر رازی نخونده بود و عقیده به وحدت وجود و حضرات خمس و… نداشت عوضش درک درستی از عواطف و درد ورنج آدمی داشت و ظرافتهای عالم انسانیو بیشتر از خمینی درک میکرد…
۳- به نظر من ،شما بیشتر از درد و رنج مردم ایران نگران خودت و تئوریهات هستی و اینقد با عقاید و باورات و دانستگیهات و وجهه و شهرتت احساس یگانگی میکنی که موندگاری آثارت که این همه سال زحمت واسشون کشیدی (برای نحله روشن فکری دینی ) حجاب دیدن واقعیات بدیهی شده…اگر ببینی که بعد از تغییر حکومت کسی توجه آنچنانی به آثار و زحماتت نمیکنه و همه به روانشناسی و فلسفه و معنویت جدید رو میارن ،خوب مسلما به کامتون تلخ میاد…
شاید اگر یه خورده عمیق تر شیم ترس از مرگ به قول روانشناسان خودشو اینجوری تو موندگاری در آثار سرکوب میکنه که
البته قابل درکه اما واقعیته …
به قول بزرگان عرفان
تو هنوز در بند خویشی نه در بند دوست…
که در بند دوست بودن به نظر من یعنی کم کردن درد و رنج آدمها را به هر چیزی ترجیح دادن حال میخواد عاملش پهلوی باشه خواه غیر پهلوی….
فیلم سخنرانی آقای سروش وجود دارد و بارها پخش شده که در آن افتخار می کند از طرف آقای خمینی مامور شده است دانشگاه ها را از عناصر مخالف انقلاب اسلامی تصفیه و کاری کنند که دانشگاه عطر و بوی اسلامی بگیرد. استادان و دانشجویان زیادی هم وجود دارند که آقای سروش را از جمله افراد مسئول اخراج خود از دانشگاه ها در آن زمان میدانند. اگر آقای سروش انقلاب فرهنگی و اسلامی کردن دانشگاه ها و اخراج و تصفیه اساتید و دانشجویان از دانشگاه ها را قبول نداشت می توانست عضویت در شورای انقلاب فرهنگی را نپذیرد و از عضویت در آن عذرخواهی کند.
در عجبم !
البته سروش هم می تواند دانسته یا به سهو سفسطه کند. اما این همه !!!
مگر می شود ؟ تقریبا در هر پاراگراف یک گونه از سفسطه نشسته است. اصلا به لحاظ کیفی ومحتوا من در یک مجله دست چندم هم چنین چیزی را اجازه نشر نمیدادم.
وقتی شما خطا می کنی و بر آن پا می فشاری از آن فقط شکل و حجم تازه ای از خطا بروز می کند.
سروش جان ، عزیز جان!
خلبانی و توانائی راندن و پراندن یک هواپیما مهارتی است که مستلزم کسب علومی ویژه در سطحی بسیار قابل توجه است که ریاضی و فیزیک از آن جمله اند .
سروش جان شاه فارغ التحصیل دانشگاه افسری ست. سروش جان شما هر چیزی را از جمله فقه، سخن وری ، طبابت ، کتابت یا هر آنچه بروز فیزیکی داشته باشد را میتوانی تعبیر و توصیف به مهارت کنی اما مهارت بکارگیری زبردستانه ی یک علم آموزی ست ! آیا شما چنین حداقل هائی را هم نمیدانی یا تجاهل می فرمائید؟؟؟
باور کن هر کس میداند که خمینی حتی مهارت خطابه هم نداشت چه برسد به درک و مهارت فقاهت!
دست نوشته شما خیلی سطحی بود.باور کردنی نیست!
با ما از شوخی های کودکانه نکنید
آقای سروش مشکل شما در طرز تلقی شما از دانش و علم است. شما دانش را در چهار کتاب فقهی خلاصه کردید و بس. این که می گویید کدام شاه ایران باسواد بود محضراطلاع آقا محمد خان قاجار کاملا با اصول فقاهت آشنا بود. همان که شما حداقل دانشش میخوانید. اما شاهان تلقی شان از دانش با شما متفاوت بود. انها فنون کشورداری را دانش می دانستند. دو هزار و پانصد سال پیش ارسطو به شما و ما یاد داد که دانشی که برای سیاست لازم است حکمت عملی است نه علم اصول. تاریخ را جعل نکنید نمونه های نغز فراوانند. بد نیست کتاب قابوس نامه امیر عنصرالمعالی را مطالعه میکردید که مملو از دانش های زمان خودش هست. از این که بگذریم شاهان سلجوقی به شدت هنرشناس و فرهنگ دوست بودند. چرا باید ادمهای بی سواد اینقدر دنبال فرهنگ باشند؟ در دربار محمود غزنوی ده ها شاعر بود اگر ایشان دانش ادبی نمی داشتند که نیازی به انها نبود. قطعا شاهانی چون عضدالدوله دیلمی یا شاهرخ میرزا از عصر نادری ادم های مطلع و با سوادی بودند. اگر با خلفای عباسی نیز مشکلی ندارید مامون با فقه و فلسفه زمان خود کاملا اشنایی داشت و گرنه مدام جلسات گفتگو بر قرار نمی کرد. یعنی حرف شما در مفهوم و در مصداق بی پایه است. هم اساسا دانش حکومت داری از نظرورزی فقاهتی جداست هم می دانیم که شاهان فرزندان خود را برای ادامه حکومت به دانش های زمان خود مجهز میکردند. شاه ایران هم دانشگاه افسری گذرانده بود و با انواع دانش های فنی و جغرافی اشنا بود. حتی منقدین او در جمهوری اسلامی نیز دانش او را در سیاست خارجه و نفت می ستودند. هر چند که این حرفها بیهوده است و شما دانش را کشف واجب الوجود و بدایه الحکمه می دانید نه فرود اوردن هواپیما و تکلم فصیح به زبان های زنده دنیا. البته خودتان در زندگی شخصی نرفتید قم تا دانش اقای خمینی را بیاموزید بلکه به دانشگاه مدرن رفتید تا به شما دکتر بگویند. اگر خودتان حرفهای خودتان را قبول داشتید مسیر دیگری بر میگزیدید
اقای خمینی بدون قدرت نظامی طی چندسال تبعید توانست دلهای میلیون هاایرانی راجذب کند,هیچ انسان مطرح باسواد وادم حسابی نبود که بتواند قبل انقلاب درپاییز وزمستان درمقابلش حرفی بزند,محبوبیت او همه نیروها رادرخودش هضم کرد تنها دکتر مصطفی رحیمی روشنفکربود که درنامه اش بااحترام واعتراف به عطمت رهبری اقا,خواست جمهوری تنهاباشد نه اسلامی,هیچ نیروی سیاسی نبود که یاداوطلبانه یاازترس مردم به آقای خمینی نپیوندد,بختیارکه قدرت دستش بود نتوانست یک تظاهرات باندازه هزارنفر درامجدیه برپاکند,که فیلمش هست,خودشاه درابان همانسال اعتراف کردخطاکرده وصدای انقااب راشنید,رفراندوم هم اینها حدود یکدرصدبودند واساساانقدرسلطنت منفوربود که اگردریک فامیل کسی طرفداربود پنهان میکرد بخاطرنفرت اکثریت مردم,پس رفتارشاه انقدر غلط بودکه بزرگان پهلوی مث علم درخاطرات نکاتی میگویند که ادم تاسف میخورد,مردمی ترین رهبر درجهان که استقبال میلیونی وبدرقه میلیونی داشت,ضمنا شاه دوسال پس ازمدرسه ابتدایی به سویس رفت مث دوره متوسطه ما وبرگشت,این دروغ است اقتصادخوانده وغیره,وقتی برگشت هم دوسال بعدشاه شد ومدرسه نظام رفت,واقعا بیسوادبود که باوجود قدرت مطلقه حکومت راازدست داد,اگرخمینی راامریکا آورد خوب الان چراتمریکا سالهاست زورمیزند نمیتواندرضاپهاوی رابیاورد,ایااین خاندان پهلوی دراین چهل سال یک کتاب نوشته اند,کارهلمی کرده اند,رضاپهلوی ایا درس خوانده درخارج غیرخلبانی,یا فقط عشف وحال کرده,کسی سندی دارد که ایشون دکترا یاحتی لیسانس دارد روکند.این رضاپهلوی بحدی باافکارعمومی بیگانه است,که دروضع اسغناک مالی مردم,جلوی دوربین استیک باربکیومیکند,درحالیکه خمینی درپاریس سیب زمینی پخته به مراجعین نیداد,حتی بلدنیست تظاهرکند رضاپهلوی,شاه وفرماندهان رژیم وابسته بودند برای همین مبهوت ماندند ودست روی دست,خاطرات اونهاروبخانید تابفهمید چه بوده,البته تماشای فیلم فارسی قدیم هم باهمه سانسورآنوقت زندگی بدبختی وفقر مردم رانشان میدهد,کاملا واضحه مردم بیچاره بودند,چهارتاخیابون درتهران وعکسهای کارت پستالی ملاک نیست فیلمهای زمان شاه مث گنج قارون وامقال آن فقروبدبختی آنروزمردم رانشان میدهد,مسکل سلطنت طلبان اینه سال ۵۷ فریزشدن,زمان انقلاب باحضورشاه نیومدن ازش دفاع کنن چون قابل دفاع نبود
خاطرات علم را خوانده ام ، زن باره بودن شاه چه ربطی به اداره امور کشور دارد ، کاش حضرت امام خمینی هم به جای فرمان کشتار حدود پنجهزار جوان ایرانی در سال ۶۷ تعداد ۵۰ زن صیغه میفرمودند !
در انقلاب که این نظرات متفاوت نبود کار اینجوری شد وای بحال شما اگه بقدرت برسید یک دقیقه هم یکدیگر را تحمل نخواهید کرد همانجا در خارج بمانید و با هم یک و دو کنید تا خسته بشید یَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَهِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ ۚ وَلِلَّـهِ الْعِزَّهُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَـٰکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُون
متاسفانه اکثر و شاید همه آنها که سخن ایشان را شنیده اند یا خونده اند متوجه منظور ایشان نشده اند. اگر به دقت به حرفهای ایشان گوش کنید متوجه میشوید که هنوز با دقت باید نوشتههات ایشان را بخوانید. در اخر سر هم شاید متوجه منظور ایشان نشوید.
لأنه یتحدث القرف
اینکه آقای سروش میگویند” آقای خمینی تاکنون از همه شاهان و رهبران سیاسی ایران با سوادتر بوده است: شما قبول ندارید، بردارید بنویسید و یک حاکم ایرانی را نشان دهید که از خمینی عالمتر بوده است. ادعای من ابطالپذیر است، آنرا ابطال کنید ” به طرز شگفت انگیزی مثل مغلطه ملانصرالدین است که میخ طویله خرش را جلوی پایش کوبید به زمین و گفت این جا مرکز است ، هر کس قبول ندارد ثابت کند که نیست و آقای سروش که سالهاست درس منطق و فلسفه میدهد آیا نمیداند که کسی که ادعایی میکند باید شواهد و دلایل اثبات ادعایش را ثابت کند نه رد آنرا از دیگران بخواهد ؟
ایشان باید بگوید رهبر یک نهضت یا یک کشور چه سوادی باید داشته باشد که آقای خمینی دارای آن بوده و سایر سلاطین و حاکمان این کشورفاقد آن بوده اند
شاه اول پهلوی کشور را به ارتش های بیگانه سپرد و شاه دوم به آخوند ها . چون کارنامه آنان قابل دفاع نیست ، به دیگران می تازند و با ناسزاگویی و پراکندن تخم کینه و نفرت ، می کوشند خود را موجه جا بزنند غافل از آن که اگر به پرسش های مقدر پاسخ روشن ندهند ـ که از این جماعت بعید است ـ ، در غبار دست و پا زدن خود گم می شوند ، چنان که در این ماجرای تاختن به سروش دیدیم : سروش با دو ساعت گپ و گفت ؛ تمام یاوه های شان را دود کرد !
سروش گفت :بر ملت دموکراتیک رهبر دموکراتیک و بر ملت استبدادمنش رهبر مستبد حکم خواهد راند
نقل قول از جان استوارت به معنی اثبات این نظریه نیست . این حکم را چه کسی اثبات کرده است . آدم نمیتواند هر چه دلش میخواهد را بدیهی فرض کند . آیا ایشان رساله تحقیقی و ادله مدقن برای اثبات این حکم دارند . یا برای خودش و موافقانش بدیهی است .
قدیسین زاییده فرهنگهای هزارههای تاریکی و جهل و نادانی گذشته و ظلم و ستم حکام و حکومتهای فاسد و جابر و جائر بوده؛ ملغمهای غبار آلود بر خواسته از افسانه و اسطوره و حوادث تاریخ و شرایط اجتماعی اقوام گذشتههای دور و نزدیک.
حضرت ابراهیم در مقابل نمرود، حضرت موسی در مقابل فرعون، حضرت داوود در مقابل گلیاث / جالوت، حضرت عیسی در مقابل تایبریوس، و حضرت امام خمینی در مقابل شاه طاغوت زمان.
———-
«فیثاغورث حکیم در زمان سلیمان بود و حکمت را از او اخذ کرد.»
(کشفالاسرار: نوشته امام خمینی، صفحه ۳۲)
«فیثاغورث در قرن پنجم پیش از میلاد در یونان زندگی میکرد و حضرت سلیمان در قرن ۱۰ قبل از میلاد در اورشلیم زندگی میکرد. بین این دو نفر پنج قرن اختلاف هست.»
«انبذقلس فیلسوف بزرگ در زمان داوود نبی بود و حکمت را از او و از لقمان حکیم اتخاذ کرد.»
(کشفالاسرار: نوشته امام خمینی، صفحه ۳۳)
«انبذقلس – Empedocles – فیلسوف بزرگ یونانی در قرن پنجم پیش از میلاد و حضرت داوود در قرن دهم پیش از میلاد زندگی میکردند.»
«از حکما و فلاسفه بزرگ دیگر اسکندر است!»
(کشفالاسرار: نوشته امام خمینی، صفحه ۳۵)
——–
از این که کورش و کمبوجیه و داریوش و خشایار و اردشیر و سغدیانوس هخامنشی و ارشک و تیرداد و اردوان و فریاپت و مهرداد و فرهاد و گودرز و ارود و سیناترک و ونن و اردوان و تیرداد و وردان و بلاش و پاکور و خسرو و اردوازد اشکانی و اردشیر و شاپور و هرمز و بهرام و نرسی و آذر نرسی و پیروز و بلاش و قباد و جاماسب و انوشیروان و شهربراز و جوانشیر و پوران دخت و گشناسب بنده و ازرمی دخت و یزگرد ساسانی که درس “علم و فقه و عرفان و فلسفه” نخونده بودند، شکی نیست؛
بلاش اول اشکانی و ارشیر بابکان بنیان گذار سلسله ساسانی و پسرش شاپور اول و خصوصا شاپور دوم و خسرو دوم انوشیروان در اعتلای فرهنگی ایران باستان همگی بتناسب و مقتضیات زمان خود در جمعاوری دانشنامه ایران باستان یعنی اوستا یا نوشتها و سرودههای دین زرتشت که توسط اسکندر به آتش کشیده شده و در دوره سلطه سلوکیان و سپس حکومت اشکانیان یا از سرزمین ایران بیرون برده یا عمدتا به فراموشی سپرده شده بود و همچنین جمعاوری آثار مکتوب و پراکنده ترجمه شده به پارسی از سایر زبانها در ایران باستان و تاسیس دانشگاه و کتاب خانه جندی شاپور در محلی به همین نام در نزدیکی دزفول در زمان شاپور دوم و سرانجام گرداوری این آثار و همچنین جمع آواری آثار عصر مربوط به علوم اثباتی در رشته های شیمی، پزشکی، فلسفه، نجوم ، ریاضیات و الاهیات، و فراهم سازی نظام آموزش و پرورش و ترویج مبانی علم و خرد گرایی با همت خسروانه و همچنین زحمت اسیران و بردگان و روعایا ایرانی و عرب و معماران رومی، نقشهای تاریخی بسزایی داشتند، که همگی از ذهن و چشم آقای دکتر سروش افتاده.
در واقع ایشان میبایست جایگاه “آقای خمینی” را با نمیر المبدین موبد موبدان تنسیر ابرسام بهرام خورزاد و ارداویراف کرتیر کردیرهرمز فقیهان ارشیر و فرزاندانش و آزرپاد مهر سپندان، زردشت ثانی کرتیر،فقیه شاپور دوم مقایسه میکرد.
پاچه خواری و فرصت طلبی برای تقریب و بازگشت به سفره آشفته انقلاب یا فقر دانش و بینش نقادانه تحلیلی در سایه آرامش ایمان به حقیقت تاریخ رستگاری و بی عتنایی به حکم عقل سلیم و رجوع به اسناد محکم نوشتاری، گفتاری و دیداری موجود آنهم توسط یک محقق دینی و فیلسوف؟
بخدا قسم دلم آدم از این میسوزد که عده اى بدون هیچ علم وآگاهى از حال واحوال وافکار عامه مردم در اینسو وآنسوى دنیا باحرفهاى صدتا یکغاز میخواهند براى مردم خط ونشان کشیده وتعیین تکلیف کنند وبعبارتى خارج از گود نشسته فریاد لنگش کن سر میدهند وبسیار تعجب انگیز تر اینکه با ادعاى دموکراسى وآزادى خواهى زیر علم دیکتاتورزاده پهلوى سینه میزنند واینجاست که دلسوزان کشور ومردم به این نتیجه ناامید کننده میرسند که از این جماعت مدعى آبى گرم نمیشود وامیدى به این مدعیان نیست ، آنها که تحمل یک نقد عالمانه از فردى که آگاهى وعلم او از دموکراسى واقعى بر همگان به اثبات رسیده را ندارند چگونه میخواهند براى نجات کشور از اینهمه مشکلات نسخه نویسى کنند ؟
آقای سروش شما همه چیز را به میل وعلاقه خود تفسیر می کنید.اما موقعی که به عصبانیت یک ملت رنجدیده وسختی کشیده میرسید ،یقه خود را کنار میکشید.اعوجاج در روحیه وروانشناسی ملت مربوط به گذشته وتاریخ نیست،مربوط به چهل سال دروغ وتقلب وزور گوئی واعمال ناشایستی است ،که در قرن اطلاع وآگاهی توسط یک مجتهد جامع الشرایط ودستیاری روحانیون حکومتی در مقابل دیدگان باز ملت صورت گرفته وتبدیل به عقده شده است وشما رئیس اشقیا را دانسته وعالمانه،باسواد مینامید.شما باید تعریف خود را ز سواد وآگاهی قبلا معلوم میفرمودید تا سوء تفاهمی پیش نیاید.آقای سروش در فرهنگ ایرانیان با سواد وبا دانش وآگاه همواره به نفع عموم وجامعه قدم برداشته وبرمیداردودر یک کلام باسواد یعنی انسان.باقی باسوادان دزد ودرغگو و بیشک شیاد خوانده میشوندوسوادی هم داشته باشند ،اصلا محل توجه واعتنا نیستند.اینکه شما ضد انقلاب هستید ویا بر ملت دمکرات ،رهبر دمکرات حکومت می کنداینها اصلا جای بحث ندارد.ولی حقیقتا آیا از خود پرسیده ائید که انیشتین باسواد بوده یانیوتن،ارسطو با سواد بوده یا کانت وهمچنین است زمانیکه ما به گذشته های دور سفر میکنیم.آیا کورو ش کبیر با سواد بوده یا انوشیروان کسری ویا ما باید آنها را به دور ان وزمانه خود بسنجیم وبگوئیم فرضا کوروش با سوادترین فرد عصر خودش بوده وآیا انصاف نیست که ما مثلا اطلاعات یک رهبر قرن بیستمی رابا یک رهبر قرن ششمی مقایسه وفتوی بدهیم :خمینی با سواد ترین رهبر تاریخ ایران بوده است.آیا اگر کسی بگوید هیتلر شجاعترین صدر اعظم درکل تاریخ آلمان بوده ،از وی پذیرفته است؟!!ویا آقا محمد خان عقده دارترین پادشاه طول تاریخ ایران بوده است،آیا این سخن ابطال پذیر است یانه؟جنابعالی زمانی میتوانید سواد دو نفر را با هم مقایسه ونمره بدهید که اولا هم عصر وهمدوره وثانیا در یک موضوع مشخص نظرورای ارائه کرده باشندولذا گفتن اینکه دکارت با سوادتر از فیثاغورس بوده همانقدر غیر منصفانه است که ناشی از نادانی خود طرف هست.سهوی در کلام شما مشاهد ه شد که متاسفانه ناشی از فقه دانی شما بود وآن اینکه خلبانی صرفا فن ومهارت داست وربطی به سواد ندارد!!! ؛غافل از اینکه آموزش خلبانی،مستلزم آموختن واطلاع از مسائل بیشماریست که از جمله کمترین آن دانستن زبان انگلیسی است.آقای سروش فقه وعرفان کجایش به اقتصاد دانی،علوم سیاست وروابط بین الملل دانی واطلاع از اداره امور کشورومسائلی مانند توسعه و… می آید.مگر شما فیلم انتصاب آقای خامنه ائی را به رهبری مشاهده نکردید که کسانی که قبل از آقای خامنه ائی فقیه جامع الشرایط بودند ،از پذیرش مسئولیت اظهار عجز وناتوانی کردند ومیدان را برای آقای خامنه ائی خالی گذاشتند.ایکاش معین میکردید که از نظر شما کدامیک از افراد زیر باسواد ترین است :۱)فقیه ۲)فیلسوف۳)اقتصاددان ۴)جامعه شناس ۵)ادیب ۶)پزشک ۷)سیاست مدارو۸)روزنامه نگار.زمانی از لنین رهبر روسیه پرسیده بودند شغلت چیست .گفته بود:روزنامه نگار .آقای سروش قضاوت شما در مورد مجاهدین خلق ناشی از کینه وکدورت است ،بالاخره مجاهدین یک سازمان چریکی با عقایدی مخصوص خود بودند که ناشی از شریط کشور در زمان رژیم سابق بوده است ومحبوبیت زیادی هم داشتندوانکار محبوبیت آنها در زمان خودشان ،انکار تاریخ است.تو گوئی شما در ایران نبودید که بر سر آنها چه آوردندوحتی به زندانیان حکم صادره شده آنها نیز رحم نکردندودر جنگ همواره دشمن دشمن من ،به نوعی دوست من به حساب میاید ،هرچندبا هم عقیده ونظر یکی نداشته باشیم.خمینی چیزی را فدا نکرد ومطمئنا بدست آوردوچیزی را فدا کردن ووانهادن ،دلیل بر شجاعت نتواند بود. اما آقای دکتر سروش کسی که معتقد به خدای سلطانی وجابری است که دائم ناظر بر زندگی انسانهاست ،چگونه توانست حقوق دیگران را به نفع وعقده های خود پایمال کند وبر همه انسانیت خط بطلان بکشد دارای جزای سنگینی است وما ازیک انسان معمولی وحتی خدا ناباور ؛چه استالین باشد یا هیتلر وآقا محمد خان قاجار اصلا انتظار انسانیت وانجام کارهای نیک را نداریم.کسی که محاکم اسلامی را در کتابهایش ،محاکم پیغمبر وائمه ومسند قضا را از آن معصومین معرفی کرده ؛چطور بر انسانهائی که حکم توسط آن محاکم صادر شده ،مجددا دستور اعدام میدهد.باید جنایتکار دانسته شود وبر شماست اگر کسی خمینی را جنایتکارترین حاکم تاریخ ایران معرفی کند،با اصل ابطال پذیری ردش کنید تا با ملت رنجور به مفاهمه برسید%
دباغ گفت من به آقای خامنهآی نوشتم که مثل مولوی چهره متبسم اسلام باشید.
مولوی ملعون در غزل ۲۱۷۵ به شیعه گفته مرتد یا رافضی و در مذهب مولوی حکم رافضی مرگ است این کجاش چهره متبسم است.
در ضمن خمینی یک عارف قلابی طرفدار ابن عربی و فصوص او بود.به گورباچف نامه نوشت و اورا به ابن عربی دعوت کرد .
در کتاب برداشتهائی از سیره خمینی ج ۳ ص ۲۸۵ خمینی می گوید ما انقلاب کردیم که فصوص ابن عربی را پیاده کنیم.
وولایت فقیه برگرفته از تفکر ابن عربی است.
دباغ گفت من به آقای خامنهآی نوشتم که مثل مولوی چهره متبسم اسلام باشید.
مولوی ملعون در غزل ۲۱۷۵ به شیعه گفته مرتد یا رافضی و در مذهب مولوی حکم رافضی مرگ است این کجاش چهره متبسم است.
در ضمن خمینی یک عارف قلابی طرفدار ابن عربی و فصوص او بود.به گورباچف نامه نوشت و اورا به ابن عربی دعوت کرد .
در کتاب برداشتهائی از سیره خمینی ج ۳ ص ۲۸۵ خمینی می گوید ما انقلاب کردیم که فصوص ابن عربی را پیاده کنیم.
وولایت فقیه برگرفته از تفکر ابن عربی است.
در مدتی که از سخنرانی منحوس ۴۰ سالگی انقلاب گذشت ده ها نقد در مورد فرمایشات ایشان منتشر شد که بسیاری از آنها در عین متانت، دلسوزانه و با مستدل بود و البته چندین نوشته تند و احساسی از همان نوع سخنان خود ایشان هم منتشر شد. اینک استفاده از مکانیسم آخوندی ” آی مادر من غریب هستم” و همه نقدها را به یک چوب راندن چندان کمکی به او و مریدانش در خروج از این منجلاب نمی کند که بر عکس با دست و پا زدن بیشتر فرو می روند.
آقا جان شما در خصوص یک موضوع حساس حرفهایی زده ای که با عقل و درایت و تاریخ جور نیست. لا اقل چهار تا شاخص معقول برای مدعای خود می آوردی که بشود در مورد آن بحث کرد. خمینی که مرجعیت خود را مثل خامنه ای از صدقه سر جو سیاسی زمانه و لطف بیجا و ابلهانه مشتی ملای دیگر حاصل کرد. او و اعوان و انصارش این بخت بلند را داشتند که مدرن سازی ساختار حکومتی ایران در زمان پهلوی ها چنان کارآمد بود که آنها توانستند تا سالهای سال سوار بر بال و پر یک سیستم بروکراتیک خوب طراحی شده ادامه حیات بدهند. تاروزی که مداخله ها و فضولی های اهل علم و معرفت( بقول شما دانشمندان حوزه) بالاخره آن زیر ساخت را به مبال عمومی تبدیل ساخت. آنهایی که دستی بر آتش توسعه دارند خوب می دانند که هر آنچه بعد از انقلاب به عنوان دستاورد قالب دنیا می شود نتیجه و سایه ای از برنامه های و طرح های موجود در سازمان برنامه و بودجه شاهنشاهی بود که اغلب به بدترین شکل ممکن با با فساد ناگزیری که از غلبه ملاباشی بر یک کشور مفروض است اجرا شد.
خمینی به تنهایی باید در تاریخ جواب گوی قتل و غارت و فساد سرسام آوری باشد که ثروتمندترین و باسابقه ترین کشور غرب آسیا را به منزوی ترین و نکبت ترین آنها تبدیل کرد.خمینی مردمی بود؟ این هم از آن دسته دانش هایی است که شما به آنها مباهات می فرمایید؟ مگر تا کنون به مخالفان و دشمنان او فرصت حضور در خیابان داده شده که شما به گردهمایی های هیستریک بخشی از ایرانیان و اعراب در استقبال و بدرقه او استناد می کنید؟ مگر فراموش کرده اید که همین نسبت های جمعیتی همیشه در همایش های شاهنشاهی و بازدید های او از اینور آنور حضور داشتند؟ اصولا این چه معیار مغالطه آمیزی است که برای تفوق یک سیاستمدار بر دیگری مورد سو استفاده قرار می دهید. یعنی اینقدر کمبود بهانه داشتید برای ابراز عشق و سرسپردگی؟
سرآخر اینکه این تک مضراب جدید که اول از رنانی شنیدیم و حالا از سروش مبنی بر اینکه بجای اصلاح حکومت ها بیایید اول خودمان را اصلاح کنیم چقدر هم آهنگ و موزون بود. احتمالا دستور و فرمول جدیدی است از سوی ساوامای سعید امامی برای کنترل و کانالیزه کردن توجهات عمومی از اولولیت های ملی که اولینش برکناری ملاسالاری است.
آقای دکتر سروش
با تفسیر حقیقت پیدا می نشود! حقیقت حقیقت است و گاهی هم بسیار عریان! دنیای عقب افتاده اسلام یک حقیقت است! حال شما هرچه دیندارانشان را عزیز بدارید و فقه شان را تفسیر بفرمایید و آن را سواد قلمداد کنید و خودرا فیلسوفشان بنامید! دنیا و زندگی راههای بهتری به نمایش گذاشته و شما هم از موهبتش استفاده کرده و میکنید و تفسیر هم میفرمایید! آقاجان فیلسوف آنانند که تفسیرشان با حقیقت حیات و زندگی بشری همخوانی دارد و نه پشتیبانی تفسیر از یک ایده عقب افتاده جنجالی اقوام بدوی!
اگر خوب به سخنان دکتر سروش توجه کنید متوجه خواهید شد که ایشان تنها این مطلب راگفته اند که خمینی باسوادتر ازحاکمان و شاهان قبلی ایران بوده است و لاغیرو اگر به جوابیه ایشان رجوع شود ،درک خواهید کرد که این مردم و اندیشه استبداگرای ملت بود که از ان فرد باسواد واندیشمند مستبدی تازه در لوای فقه ایجاد کرد.اری واقعا حرف ایشان درست است که اگر مردم ما دمکراتیک و افکار لیبرالی داشتند ،خمینی نیز نمیتوانست اینگونه حکومت استبدادی بر ما بکند
پس بقول معروف ؛هر چه کنیم بخود کنیم !ما خودمان این حاکم فقیه مستبد را پرورش دادیم، ولی این هیچ ربطی به باسواد بودن خمینی ندارد زیرا او در علم فقه و عرفان و اسلام شناسی و تاریخ واقعا باسوادتر از هر حاکم قبلی بود.(خواهشا مغلطه نکنیم و سعی کنیم بدور از هر گونه حب و بغضی در اندیشه خود تغییر ایجاد کنیم تا بتوانیم در اینده فرزندانمان رااز استبدادزده گی برهانیم .از ما گذشت بفکر ایندگان باشیم در این چند صباح باقیمانده از عمر،انشاالله
با سلام به همگان;من متن سخنرانی دکتر را در باره چهل سالگی انقلاب شنیدم.واین پاسخ ایشانرا نیز خواندم.شاه بیت حرف ایشان آنجاست که میگوید حاکمان و حکومت خوب ,جامعه را دموکراتیک نمیکند,مگر آنکه جامعه مشقِ دموکراسی را دقیق انجام داده باشد.استبدادِ حاکمان معلول استبداد مردم است.
عزیزان,حرف روشن است;وقتی مقایسه دو نفر و فقط بین آن دونفر صورت میگیرد,باید بدون حب وبغض و باتوجه بواقعیات,درباره آنان نظر داد.ایننظر که اولی بد ودومی نسبت به اولی بهتر بود یا است,حرفِ سنگینی نیست که اینچنین مورد حمله قرار گیرد.این یک رأی است.(چنانکه اگر برفرض میگفت شاه بهتر از خمینی بود,باز عذه ایی از این سو,میتوانستند مثل آن گروه بوی حمله کنند!)سروش که نگفته خمینی خوب,بلاعیب و مقدس ومبرا بوده,بلکه بسیار وی را مورد نقد وانتقاد قرار داده است,لیکن در مقایسه با شاه میگوید او (خمینی)ویژگی هایی داشته که شاه فاقد آن بوده.حالا ممکن است بعضی امور در زمان شاه بهتر باشد,اینرا که دکتر نفی نکرده است. دونفر داریم و دکتربین این دونفر مقایسه ایی انجام داده ,ولی نگفته که خمینی بی عیب وایراد و ج.ا. درست است.
در تعجبم رضاه خان و پسرش- که بدلیل روی کار امدن از طریق کودتا و با حمایت مستقیم اجنبی نمی توان به انها حتی شاه گفت-این همه سینه چاک داشته اما از ۱۳۲۰ تا کنون یک تئوریسن و متفکر تحویل این جامعه ندادند که بجای فحاشی هالووار ،پاسخ دکتر سروش را بدهند.بخدا ما هم در حسرت یک نقد علمی وفلسفی و تاریخی درست ومستد علیه سروش می سوزیم .اقایان شما با قلم می نویسید یا با نو ک چاقو صد رحمت به شعبان بی مخ.
شما هم برادر گرامی برو کمی اطلاعاتت را زیاد کن. سروش در انقلاب فرهنگی سهمی نداشت بلکه بعد از انقلاب فرهنگی ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل شد برای دانشگاهها و از ایشان دعوت کردند برای این کار . از چه چیزی عذرخواهی کند؟ از کار نکرده؟
دوست گرامی وقتی مقایسه می کنید بین دو نفر هست و نه چند نفر. این دو فر هم آقای خمینی و آقای شاه هستند. در این مورد خاص. علاقه به زنان. آقای خمینی تنها یک زن داشت و بس و زنی دیگر اختیار نکرد و در خاطرات و زندگی اش هم نیامده که ایشان مثلا کسی را صیغه کرده و از این موارد. اما در این که شاه زنباره بود که کسی تردید ندارد و آقای سروش که از خودش این حرف را نزده. شما اگر کمی به خودت زحمت بدهی و بروی خاطرات اسدالله علم را بخوانی میتوانی ببینی که آقای علم چه تلاشهایی می کرد برای این که برای شاه زن جور کند و چه هزینههایی هم می کردند که بعدا بتوانند این ماجرا را بپوشانند. یعنی از یک طرف می خواستند لذتشان را ببرند و هزینه مملکت را هم صرف این کار بکنند و از طرف دیگر می دانستند که این کار نادرست است و با هزینههای چند برابر می خواستند این کار را لاپوشانی کنند. در هر حال در این که شاه زنباره بود دوستانش و اسناد موجود قطعی است و البته به یاد داشته باشید که در دنیای مدرن هم حتی زنبارگی سیاستمدار کلی برایش بی حیثیتی می آورد که نمونه اش کلینتون و اخیرا همین آقای ترامپ است که همه مسخرهاش می کنند.
سلام من به واسطه آموزههای دکتر سروش از سیاهی مذهب آخوندی نجات یافتم،اما تمایلات دکتر را نسبت به خمینی شخصی میدانم و دوستان را به درد و دل جناب ابراهیم نبوی در پاسخ به تعمیم احساس شخصی دکتر به عالم سیاست ارجاع میدهم.
کاش جناب سروش به نوشته ای عرفانی یا فلسفی از خمینی هم اشاره میکردند !
مردم از حاکمان رفاه میخواهند و امید نسبت به آینده خود ، هر دوی اینها بطور نسبی در حکومت شاه وجود داشت . حکومت شاه حکومتی ایده آل نبود ولی بهترین حکومت ممکن برای ایران در زمان خود بود .
اما در مورد انقلاب – مردم ایران با چه هدفی انقلاب کردند و تئوری انقلاب ایران چه بود ، مردم حکایاتی از زماداری حضرت علی شنیده بودند و تصورشان برپایی چنین حکومتی بود . جوانان به عنوان نیروی محرکه انقلاب به علت قطع ارتباط با شجره البته طیبه روحانیت هیچ شناختی از این قشر نداشتند و اطلاع آنان از اسلام نیز کتابهای شریعتی بود که هیچ اثری در آنها از اسلام واقعا موجود که حاملان آن قشر آخوند است به چشم نمیخورد !!
انقلابیون عبارت بودند از طرفداران خمینی و چریکهای فدایی و مجاهدین خلق که بعد از پیروزی مردم از هر سه آنان رویگردان شدند !!!
خودنمایی جزئی از سرشت بشر است و پیوستن توده مردم به تظاهرات علیه حکومت شاه نیز کم و بیش از این خصلت آب میخورد .
قساوت قلب حضرت ایت الله العظمی امام خمینی هم قابل مقایسه با شاه نیست !
دوست عزیز، علی آقا،
اگر دقت کرده باشید دکتر سروش به هیچ عنوان از خمینی و عملکردش دفاع نکردند بلکه ایشان می گوید الان که یک عده تو خیابان راه افتاده اند و شعار رضا شاه روحت شاد را سر میدهند از تاریخ این مملکت چیزی نمی دانند و همان اشتباهی که سال ۵۷ مرتکب شدند را شاید دوباره تکرار کنند و کشور در دام یک دیکتاتور دیگر بیفتد! متاسفانه عده ای نمی دانم چه پدر کشتگی با ایشان دارند هر از چند گاهی فرصت را غنیمت می شمارند و تا می توانند به ایشان می تازند از داستان انقلاب فرهنگی گرفته تا به امروز!
در ضمن داستان نحوی و کشتیبان از داستانهای مثنوی است به قول معروف جلوی قاضی و ملغ بازی!
جناب سردبیر زیتون چرا ویدیوی جلسه را نمی گذارید تا همه ببینند آقای سروش دقیقا چه گفته اند. اما اگر همین هایی باشد که شما نوشته اید باید گفت این صحبتها کار را خرابتر کرد.
جناب سروش هنوز متوجه نیست که عشق و ارادت ایشان به آقای خمینی و سعی در توجیه جنایات وی اهمیتی برای دیگران ندارد چون از کاسه همان برون تراود که در اوست. اما اگر ایشان فکر میکند، ۴۰ سال بعد از انقلابی که با خدعه خمینی و تحمیل ولایت فقیه و تداوم جنگ و نا ارامی در منطقه و کشتار هزاران ایرانی کشور ما را به این فلاکت انداخته که هیچ آینده روشنی برایش متصور نیست، می تواند با سخنانی مانند این که خمینی با سواد بود و حکمران بی نظیری بود اعمال خود در حمایت و معاونت خمینی در اوایل انقلاب و خیانتها و جنایتهای انقلاب فرهنگی را توجیه کند؛ اشتباه کرده است. اگر ایشان هم مانند بسیاری می آمد و صمیمانه از مردم بابت اعمال خود در اوایل انقلاب در تقویت حکومت آقای خمینی عذرخواهی میکرد و از وضعیت پیش آمده اظهار تاسف می کرد برای خودشان بهتر بود. چون ممکن است سیر حوادث سرعت بگیرد و دیگر فرصتی برای اینکار پیدا نکنند.
به نظر می رسد منتقدان واقعا سخنرانی قبلی آقای سروش را نخوانده و تنها به همان بخش سخنانش که درباره سواد شاه و خمینی بود استناد کردند. در این سخنرانی توضیحات خوبی از سوی اقای سروشداده شده است که اگر چه مغرضان را گوش و هوشی برای شنیدن آین گونه سخنان نیست
یاد داشتی کوتاه پیش از این از استاد در دفاع از نظراتش منتشر شده بود که در آن شاه را به دلایلی بی سواد و زن باره خوانده بود این یادداشت را ذیل آن متن نوشتم :
چقدر بد ایشان مقایسه کرده اند اگر جای اسامی را عوض می کردیم سروش احتمالا اینگونه می گفت:
خمینی به سه زبان مسلط بود ، در سوییس زندگی کرده بود و دنیای مدرن را خوب می شناخت ،
شاه علم فقه می دانست که خودش پر از اشکال است و به کار حکومتداری نمی آید. عرفان هم که علم دنیا گریزی است .
واقعا مانده ام با چه جراتی اهل تقوی به خود اجازه می دهند به یکی زنباره بگویند و بعد علما ی شیعه را که صیغه کردن استحباب دینی برایشان دارد را از این عیب مبری بدانند. کسانی که حتی بردن لذت جنسی از کودک دوساله را بر خود حلال می دانند.
شاه قابل اصلاح بود چون دارای ایدئولوژی نبود و عاشق ایران و ایرانی بود. اما خمینی فقط و فقط به رابطه خودش و خدای خودش فکر میکرد و نه به ایران و ایرانی و به همین جهت خائن بود.
و کمونیست ها و مجاهدین هم مثل خمینی عاشق ایدیولوژی خودشون هستند و به ایران فکر نمیکنند.
پس اگه مردم الان میگن رضا شاه یادت شاد دلیلش فقط اینه که اونها رو دوست خودشون میتوانند.
آقای سروش نمیتونه متوجه بشه چون برای فهم احتیاج به نور هست و متاسفانه این رو فعلا نداره
فرمایشتان صحیح است
کاش همه ما مردم ایران بتونیم فقط از طریق استدلال و صحبت کردن بدون دشنام و تعصب به جنگ و مصاف اندیشه های مخالف برویم. نظرات دکتر سروش قابل دفاع و با پشتوانه منطقی ارائه شده است.
همیشه شاد و سلامت باشید .. افضلی
شگفت از قلم های زیبا انسان دگرگون می شود درمان درد باقیست
با عرض سلام و احترام خدمت جناب سروش ؛ باید خدمتتان عرض کنم که همان که گفته اید کسی بگوید از خمینی باسواد تر کیست جواب همان محمدرضا پهلوی است. آیا آدمهای بیسواد خلبان میشوند ؟! اگر قرار است انصاف را رعایت کنیم اینکه میفرمایید ایشان گمان نمیکنید دیپلم هم داشت!! جای تعجب دارد. آیا ایشان به زبان انگلیسی و فرانسه تکلم نمیکرد؟! آیا ایشان اقتصاد نخوانده بود؟! و اینکه آیا از علوم دیگر سردرنمی آورد؟! قیاس شما از پایه در این باب خطاست. مگر تنها فیلسوفان یا کسانی که فلسفه خوانده اند با سواد محسوب میگردند؟! به یاد شعر سعدی در خصوص مکالمه بین نحوی و کشتیبان افتادم و اینکه به قول چمران اگر کسی کاری را بلد نباشد و قبول کند نشان از نداشتن تقواست پس آقای خمینی که در مورد سرکار آمدنش و حمایت آمریکا و … از وی جای بحث دارد مملکت داری میدانست که ادعای تشکیل دولت کرد پس تقوا نداشته و این کافیست تا تمامی نمازهای شبش به باد فنا رود. شما اگر طرفدار آقای منتظری هستید و منتقد هستید چگونه کشتار به فرمان ایشان را توجیه میکنید آیا کشتن جوانان که با سری پر شور بر سر عقیده خود ایستاده بودند خیانت نیست؟! پس چیست؟ آیا ایشان نگفته اند خدعه کرده اند پس آدم زیرکی بودند که از احساسات مذهبی مردم سوء استفاده کرد و هر مراد خویش و همپالگی هایش را راند. ایشان از هر خائنی در این مملکت خائن تر است. نمونه کسانی که ایشان به جای گذاشته رفیق قدیم شما جناب مصباح است که حتی به رای مردم اعتقاد ندارد. خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
گر بود اندیشه ات گل گلشنی
ور نه خاری هیمه ای تو گلخنی
لطفا به جناب سروش برسانید.
سروش جان مطلب رو خوندم ولی جواب منو ندادین تو متن اول هنوز؟!! اینجا هم باز تکرار کردی در متن اول میگی فقها بی سواد هستند این عین متن هست اولش میگی خمینی با سواده چون فقه میدونست اینجا هم تکرار میکنی که فقه و عرفان به درد مملکت داری میخوره ؟! در باره نقدها به اقای خمینی همرو تکرار کردی در جواب اینجا میگی مگه شاه نکرد مگه شاه نبود ِِِِِِِِ… بعد میگی منو فحش میدین با کلام صحبت کنین عزیز من برادر من این متنت همش تناقضه منهای یک تیکش که درسته مردم اینه حکومتن و حکومت اینه مردم و تا نهاد سازی شکل نگیره دموکراسی شکل نمیگیره کاملا موافقم به قول اقای همایون کاتوزیان در سرزمین ایران اگه کسی گفت دموکراس میاره یا نااگاه هست یا شیاده در این شکی نیست . حالا نکته من اینه که با توجه به درستی این مطلب چه ارتباطی بین این مطلب هست و بالا بردن اقای خمینی و کوبیدن شاه میگی باید راه سومی گشود درست منتها با تجربه قرار دادن گذشته خوب راه شما چیه؟ من که نفهمیدم میگی مردم دیندارن باید اونو اصلاح کرد و مدعی میشی شما این کارو کردی که سندی دربارش نیست .بعد میگی شاه خاین بود همه خاین بودن غیر خمینی خمینی فقط اشتباهاتی داشت خودت میدونی کاملا داری دروغ میگی بلکه شاه اشتباهاتی کرد و همچنین بازرگان که با سوادم بود که خیلی انسان شریفیم بود و من براش احترام قایلم ولی فهم نداشت در دام فقها افتاد نفهمید دین چیست تو جناب سروش که ادعا میکنی باسوادی تو هیچی از دین نمیدونی هیچی در جواب انقادات هیچ جواب درستی ندادی به هیچ کدوم پاسخ ندادی فقط مغلطه کردی یکسری نظریه های درستو با حرفات قاطی کردی از کتابها و نظریات دیگران بیا بیرون واقعیاتو بگو در مورد خمینی دیگران خاین بودن اشتباه کردن به فرض همه درست فقط راجب خمینی صحبت کن از ادم کشی میگن یک چیز دیگه میگی مثل اینکه من بگم استالین ادم کشته بعد تو بگی خوب امریکایها هم سرخت پوستارو کشتن؟! این الان پاسخ شماست تو رو خدا این اندک ابروت حفظ کن حرف نزن پاسخ نده عاشق خمینی هستی باشه هیچ اشکالی نداره باش تا ابد بوی تعفن از حرم مطهر ایشون تا فرودگاهشون باقی خواهد موند چه دفاع بکنی چه نکنی استشمام این بوی بدم از بچه تازه متولد شده تا حیوانات میفهمن چه دیندار باشن چه بی دین عضو هر حزب و تفکری که باشن انسان خوبی باشن یا بد خاین باشن فقط کافیه یکسر بیای با هواپیما تهران سوار تاکسی بشی بیای به سمت حرم مطهر
ازجناب دکتر سروش این وجود محترم وذی قیمت این زیرکی وکیاست انتظار میرفت که درشرایط ملتهب وسرشارازنفرت نسبت به خمینی جامعه ایران ازتعریف وی سخنی نگفته ویادی ازمحاسن ایشان نمیکرد وخود این احترام به احساسات والتیام زخمهای مردم بود.
بقول خود جناب سروش دروغ نباید گفت ، اما آیا حرف راست رالزوما وحتما باید گفت؟ وآن راستی که نباید گفته میشد محاسن خمینی بود.
بسیار عالی
یکی از خواص بسیار جالب روشنفکران و نو آندیشان دینی همان پریدن از این شاخ به آن شاخ است. در نوشته اخر از عیئوب خمینی و کاستیهای حکومتش حرف میزند و از نامه نصیحت به خامنهای سخن میگوید. اینکه ایشان مرادش خمینی است یا خیر مربوط به خودشان است. ایشان آزاد است هستند که هر چه میخواهند بگویند و از سر هر شاخی به سر شاخ دیگر بپرند. برای خیلی از ما نه سروش اهمیت دارد و نه عقاید به اصطلاح مدرنش. او هم یک آخوند کت شلواری است که تاریخ مصرفش تمام شده است.
جناب سروش این گزاره: در گفتار پیشین شما« در افتادن آقای خمینی با شاه نه روشنفکرانه بود ، نه از موضع چپ بود، هیچ کدام این ها نبود. یک برخورد صد در صد فقهی و دینی بود» عامیانه و کاذب نیست؟ دوست گرامی شما میدانید که صددرصد در علوم اجتماعی بی معناست دوم اینکه شما این اندازه گیری را از کجا کردید لطف نموده ابزار اندازه گیری را بنمایید. سوم اینکه احساس و نفرت خمینی از شاه نقشی در رفتار خمینی نداشت؟ عزیز گرامی حب و بغض حتی در رفتار کسانی که پیامبر هم میخوانی بوده؟ البته شما ممکن است مانند اصحاب حلبی و حجتیه هزار استدلال را ابطال کنی اما وجدانا این گزاره صادق است؟
امیدوارم منتقدان دکتر سروش این متن را بدون غَرَض و مَرَض بخوانند و اگر انتقادی هم دارند در راه پیشرفت کشور باشد نه تسویه حسابهای شخصی! و یا احیاناً مطرح شدن!!!
دیدگاهها بستهاند.