مطالعات فمینیستی در حوزه اسلام درباره هیچ آیهای بیش از آیه جنجالی نساء ۳۴ بحث نکرده است. دلیل آن هم کثرت برداشتهای حقوقی و اجتماعی است که از آیه شده است. برداشتهایی که پایه و اساس اکثریت نابرابریهای جنسیتی در فقه اسلامی است. نابرابریهایی از قبیل: محدودیت در حرکت شامل خروج از خانه و کشور – عدم صلاحیت برای تصدی مشاغل حکومت و قضا – عدم انتقال ملیت مادر به فرزندان – حق طلاق یکطرفه برای مرد – حق شوهر بر تنبیه بدنی زن. حتی حق تعدد همسر برای مرد و سهم کمتر زنان در ارث ارجاعاتی به این آیه دارد. فرهنگ و قوانین مدنی کشورهای اسلامی تا به امروز از این تبعیضها متاثر است[۱].
چرا فمینیسم اسلامی؟
فمینیسم، علیرغم تنوع آن، بهعنوان جنبشی که خواهان عدالت جنسیتی است منطقا نمیتواند از دیدگاه قرانی که از برابری انسانها در مقابل یک خالق و سنتهای او در هستی صحبت میکند، جدا باشد. بخصوص که فمینیستها نیز یک گروه خاص با یک ایده مشخص نیستند بلکه در چارچوب اعتقادی خود اهداف عدالت جنسیتی را دنبال میکنند، بهطور مثال فمینیستهای سکولار یا مسیحی یا مارکسیست. البته باید اضافه کرد که تئوریهای جدیدتر فمینیستی هم عدالت و برابری جنسیتی را در چارچوب عدالت طبقاتی، نژادی، … قابل تحقق میبینند[۲]. با این تعریف از فمینیسم، مبارزات در جهت عدالت جنسیتی با استناد به متون مقدس مسلمانان و تفسیر آیات قران و با حذف پیشفرضهای مردسالار از وظایف ضروری فمینیسم اسلامی خواهد بود.
ما قدرالله حق قدره ( انعام:۹۱ – حج :۷۴ – زمر:۶۷) ، قدر الهی را انگونه که حق است نشناختند.
مبارزات فمنیستی زنان مسلمان برای عدالت جنسیتی همواره از دو سو مورد تشکیک قرار گرفته است, اول از سوی مسلمانان سنتی که نه تنها با برابری جنسیتی بلکه با لفظ فمینیست به عنوان مقولهای غربی مسئله دارند و دوم از سوی اندیشمندان سکولار که اسلامی جدا از تبعیض جنسیتی تصور نمیکنند و ترجیح میدهند مبارزات حقوق بشر را بدون مولفه دینی و تحت لوای بنیادهای حقوق بشری مدرن پیش ببرند.
با این وجود میتوان از متفکران سنتی پرسید، اگر قران سخنان علیم و حکیم مطلق است که به سطح عقول اعراب و نظم اجتماعی هزار و چهارصد سال پیش نازل شده است و طبعا مسلمانان هزاره قبل به سطح عقول خود از آن برداشت کردهاند، آیا نمیتوان قبول کرد که فهم متعالیتر از قران در پرتو علم و معرفت مدرن سطح بالاتری از قصد و غرض الهی را آشکار خواهد کرد؟ اصلا بکار نبردن وسعت دید مدرن در فهم قران نوعی کفران عقل و درک از یکسو و کوتاهی در شناخت قدر الهی از سوی دیگر محسوب نخواهد شد؟
از اندیشمندان سکولار نیز میتوان پرسید، به صرف غلبه خوانشی از دین که دیگر قادر نیست اهداف دینی خود را در راه رشد معنوی و رفاه جوامع، حتی به گونه نظری، ترسیم کند، چرا در مبارزات خود برای عدالت جنسیتی، از ایمانی که به زعم ما در ذات خود مروج ارزشهای معنوی، خرد و عدالت اجتماعی است بهره نبریم. به چالش کشیدن خوانش مردسالار با استفاده از ابزارهای درون دینی نه تنها نظر آن دسته از متفکران اسلامی را که با صداقت و ایمان به بررسی مستندات دینی میپردازند جلب خواهد کرد بلکه میتواند مشروعیت دینی این خوانش را زیر سوال ببرد. در حالی که فشارهای بین المللی و سازمان ملل و هر گونه مداخله سکولار دیگر حتی اگر تاثیری در کاهش بیعدالتیها داشته باشند قادر به ورود به حیطه مشروعیت دینی خوانش مردسالار نمیباشند.
نساء ۳۴ و شکل گیری فرودستی زن مسلمان
مسئله نابرابریهای جنسیتی و تسلط و مالکیت زن امری ذاتی جوامع بشری نبوده است. بشر بیش از ۹۰ درصد از تاریخ خود را در جوامع شکارچی – گردآورنده بدون ایده خرید و یا مالکیت زن سپری کرد[۳] . در این جوامع در حالی که مردان برای شکار روزها بیرون از خانه بسر میبردند زنان پایه گذاران اولیه کشاورزی و صنعت شدند. نابرابری جنسیتی به همراه تبعیضات طبقاتی و نژادی همگی با ظهور شهرنشیتی و نظامی گری پدید آمدند. یعنی از حدود شش هزار سال قبل. در این دوران بود که زنان تحت الحمایه شدند و نهاد قیمومیت شکل گرفت. گردا لرنر (Gerda Lerner) از پیشگامان مطالعات تاریخی در حوزه زن و جنسیت مینویسد، نهاد قیمومیت (guardianship) از زمانی ایجاد گردید که زن به دلیل سکس و قدرت باروری او تبدیل به سرمایه شد[۴]. در نتیجه از بعضی حرفهها کنار گذاشته شد و فاحشه گری ظهور کرد و قانونمند شد. همچنین بعد از اختراع خط و آموزش، تحصیلات رسمی به تدریج از دسترس زنان خارج گردید[۵].
ظهور اسلام و اعطای حقوق مادی و اجتماعی به زن، باعث شد دیگر نتوان زن را به عنوان یک هویت اجتماعی و حقوقی انکار کرد. در این دوران زن مسلمان، حتی اگر شوهر و سرپرست داشت، مالک دستمزد و درآمد خود شد. از خویشاوندان (پدر، مادر، شوهر، فرزند، خواهر و برادر) ارث برد و مهریه به خود او بجای پدر/ قیم او تعلق گرفت. اقبال عمومی به روایات نقل شده از زنان خاندان پیامبر و صحبیات او، زنان را وارد عرصه تحصیل و روایت حدیث کرد که خود زمینه ساز ورود زنان به آموزش عمومی گردید[۶]. این توانمندیهای اجتماعی بعلاوه حق طلاق زن که رفتار پیامبر و آیات قران پشتیبان آن بود، خواه ناخواه به مقدار زیاد کنترل مرد بر زن را کاهش داد.
مخالفت مردسالاران با برابری جنسیتی از همان دوران اولیه اسلام با اعتراض و شکایت به پیامبر بر علیه قدرت گرفتن زنان شروع شد. در قرون بعدی و در فقدان پیامبر و خاموش شده وحی این اعتراضات اولیه راه خود را به عرصه قانون گذاری و مشروعیت دینی باز کرد. اینبار برداشتهای فقهی از قران و سخنان منتسب به همان پیامبر ابزار مشروعیت فرودستی زن شدند. این میان باید اذعان کرد که آیه ۳۴ سوره نساء قویترین دستاویز شرعی برای تثبیت نابرابریهای جنسیتی و بازگرداندن کنترل و تسلط مرد بر زن گردید. البته این ساده نگریست اگر تصور کنیم که تفسیر یک آیه و یا حتی تنها مولفه مذهبی یک جامعه باعث شکل گیری پدیدهای شده باشد که ما به نام زن در اسلام میشناسیم. همانگونه که لاپیدوس (Ira M. Lapidus)، استاد مطالعات تاریخ اسلام از دانشگاه استنفورد، میگوید تفاوتهای تاریخی، جغرافیایی، اجتماعی-اقتصادی، مذهبی-اعتقادی و حقوقی بسیاری درمبحث «زنان در اسلام» وجود دارد که باعث میشود مذهب تنها یکی از موارد متعدد موثر در زندگی زنان مسلمان باشد[۷].
خوانش فمینیستی این نوشتار در صدد است تا نشان دهد:
۱ – در حالی که مفسرین آیه را راهکاری برای درمان نشوز زن تفسیر کردهاند که به مشکلات ایدئولوژیک آن در زیر اشاره خواهم کرد، در واقع نساء ۳۴ در صدد تعدیل عکسالعمل شوهر خشمگین در مواجهه با نشوز زنش است.
۲- آیه راهکار قرانی است که در حد وسع مردان معاصر عصر پیامبر طراحی شده است. یعنی یک شوهر عرب بدوی تازه مسلمان شده – نشو و نما یافته در فرهنگی که برخورد فیزیکی با زن، برده و اشخاص ضعیفتر هیچگونه قبحی نداشت – در هنگامی که با سرکشی زنش روبرو شده و بیمناک از دست رفتن قدرت کنترل بر او (خافت نشوزهن) است. بیم از دست رفتن قدرت تسلط بر زنِ سرکش به خشم میانجامد که خود عامل اصلی حمله به زن تا به امروز و باعث خشونت خانگی بر علیه زنان است.
۳ – عبارت اولیه آیه (الرجال قوامون علی النساء)، علیرغم نظر علماء سنتی، تنها یک خبر است و نه انشاء الهی. علاوه بر مشاهدات تاریخی، ساختار دستوری آیه نیز موید این نظر است.
۴ – بدون مداخلات فقیهانه نتیجه – عملی – راهکار آیه با به تاخیر انداختن ضرب زن و دادن فرصت به تسکین خشم شوهر – عملا- باعث بی محل کردن کتک خوردن زن میشود. و بالاتر از آن با دستور «واهجروهن فی المضاجع» – عملا – مانع ازرابطه جنسی ناخواسته با زن عصبانی یا ناراضی از شوهر میشود. همچنین پیروی از دو عبارت «واعظوهن و ولا تبغوا علیهن سبیلا « راه را برتحمیل خشونت کلامی و احساسی بر زن میبندد.
۵ – این فرض اولیه در تفسیر سنتی که آیه هم قضاوت درباره رفتار زن و هم اجرای حکم تادیب او را به شوهر واگذار کرده است با جهانبینی قران و با مفاد آیات دیگر در تعارض است.
۶ – متفکرین اسلامی در قرون اولیه متوجه شده بودند که هدف آیه کنترل خشم شوهر و کتک نخوردن زن است. دلیل آن هم بدعت در آیه و تحمیل احادیثی بر ایه است که علیرغم معنی واضح – واضربوهن – کتک زدن زن را با مسواک و تنها بدون بجا گذاشتن زخم و کبودی تجویز میکند.
۷- همچنین در این نوشته سعی میکنم نشان دهم چگونه پیشفرضهای مردسالارانه به معنای لغات و عبارات اضافه شد تا برداشتهای دلخواه شرعی شود.
۸ – برغم تاریخ تاسف بار تفسیر آیه و احکامی که بر آن بار شد، آیه و راهکارش در صدر اسلام برای تعدیل پدیدهای طراحی و البته موثر واقع شده بود که ما امروزه به نام خشونت خانگی (Domestic Violece) میشناسیم.
این نوشتار سعی دارد به سه اصل وفادار بماند: معنای لغات در قاموس قران (تفسیر لغات قران با قران)- زمینه تاریخی یا چرائی نزول آیه (مقتضیات زمانه)- و جهانبینی توحیدی و قسط قرانی، در حالی که بنظر نگارنده تفاسیر سنتی در جابجای تفسیر آیه کمابیش این سه اصل را نقض کردهاند. برای تمرکز بهتر بر معنای لغات و عبارات، آیه را قسمت به قسمت بحث خواهم کرد. بعلاوه نظر به اینکه متفکران اسلامی در حوزه زنان و خانواده – از سنتیها، نیمه سنتیهای معاصر[۸] و فمینیستها – همگی درباره این آیه اظهار عقیده کردهاند، در این نوشته سعی خواهم کرد خلاصهای از این آراء را نیز گزارش دهم. روی سخن مقاله، بیش از همه، به اندیشمندان مسلمان است که هم دغدغه پایمال شدن حقوق نیمی از انسانها و هم زدودن زنگار ظلم نسبت داده شده به متن مقدس و گوینده آن را دارند.
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ ۚ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ ۚ وَاللَّاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ ۖ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا ۗ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا
(ترجمه/تفسیر سنتی): مردان بر زنان قیمومت و سرپرستى دارند، به خاطر اینکه خدا بعضى را بر بعضى برترى داده، و به خاطر این که مردان از مال خود نفقه زنان و مهریه آنان را مى دهند، پس زنان صالح و شایسته باید فرمانبر شوهران در کام گیرى و تمتعات جنسى و حافظ ناموس و منافع و آبروى آنان در غیابشان باشند (همانطور که خدا منافع آنان را حفظ فرموده، و زنانى را که بیم دارید نافرمانیتان کنند، نخست اندرز دهید، اگر به اطاعت در نیامدند، با آنها قهر کنید، و در بستر خود راه ندهید، و اگر این نیز مؤ ثر نشد بزنیدشان اگر به اطاعت درآمدند دیگر براى ادامه زدنشان بهانه جویى مکنید، و به خاطر علوى که خدا به شما داده مغرور نشوید، که دارنده علو و بزرگى خداست.
یک تمایز اساسی بین تفسیر سنتی و نظر نگارنده این متن در هدف غائی آیه میباشد. بر خلاف نظر مفسرین سنتی که هدف آیه را درمان نشوز زن توسط شوهر تفسیر میکنند، آیه در کیفیت نشوز بحث نمیکند و هدف آیه، بدون اینکه وارد چرائی و یا ارزش گذاری اخلاقی نافرمانی زن شود، ارائه راهکاریست به شوهر بیمناک (خافت)، که بنا بر اقتضای زمان نزول، وقوع خشونت او در برابر زن نافرمان بسیارمحتمل بود. این پیشفرض مردسالارانه که آیه در صدد درمان نشوز زن است آنچنان در طول تاریخ تکرار شده است که کمتر کسی درباره آن شک کرده است. همانگونه که در توضیح نشوز خواهم گفت فرمهای مختلف این کلمه پنج بار در قران تکرار شده است که نساء ۳۴ به نشوز زن و نساء ۱۲۸ به نشوز مرد اشاره دارد. همه مفسران سنتی قران در نساء ۱۲۸ تاکید بر عکس العمل مناسب زن در قبال نشوز شوهر دارند و نه اصلاح نشوز شوهر بوسیله ابزار تنبیهی – چه به وسیله زن که معمولا قدرت تنبیه شوهر را نداشته است و چه بوسیله حاکم شرع و قانون. برعکس در نساء ۳۴ تاکید آنها بر تنبیه زن ناشزه است و دستورالعمل قرانی را نه رهنمودی بر عکس العمل مناسب شوهر بلکه بر اصلاح تنبیهی زن ناشزه معنا کردهاند. در حالی که اگر شوهر از بند به بند آیه پیروی میکرد – عملا – آیه رفتار شوهر را تعدیل کرده و این چهار نتیجه را برای زن به بار میآورد:
• زن ناشزه کتک نمیخورد
• به زور و اکراه با شوهر همبستر نمیشد
• از خشونت و آزار کلامی در طول مجادله معاف میشد
• سرکوفتها و سرزنشها بعد از پایان غائله دامان او را نمیگرفت.
۱- الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ –
مردان قوامون بر زنان هستند بدلیل فضلی که خدا به بعضی نسبت به بعضی دیگر داده است و بدلیل مالی که [مردان] انفاق میکنند.
ساختار جمله خبری است و نه انشائی به معنای امر یا خواست الهی
ساختار گرامری این عبارت خبری و توصیفی است، همانطور که قرطبی در تفسیر الجامع لاحکام القران ذیل تفسیر آیه به مبتداء و خبر بودن عبارت اذعان دارد. ولی علما فقط وقتی میتوانستند احکام فقهی را بر آیه بار کنند که آنرا امر الهی و انشاء معنی کنند. بدین ترتیب که معنی آیه را از «مردان قوامون بر زنان هستند به دلیل فضل خداداد و به این دلیل که معیشت زنان را تامین میکنند» تبدیل کردند به «مردان – باید – قوامون بر زنان باشند به دلیل فضل خداداد و به این دلیل که – باید – معیشت زنان را تامین کنند». ظهور این دو «باید» در عبارت، یک واقعیت تاریخی را که بسته به شرایط اجتماعی اقتصادی جوامع تغییر خواهد کرد تبدیل به یک امر الهی و معتبر تا ابد کرد. ولی بطوری که امروزه شاهدیم معیشت بسیاری از زنان دیگر وابسته به مردان نیست و این امر با تضعیف زیرساختهای اقتصادی-اجتماعی مردسالاری و فراهم آمدن امکانات آموزشی و اجتماعی برای زنان روز بروز هم بی محلتر خواهد شد. گوینده قران هم اگر میخواست حکمی انشاء کند قاعدتا باید میگفت «کونوا قوامین» همانگونه که در نساء ۱۳۵ و مائده ۸ درباره برپایی قسط گفته است: «کونوا قوامین بالقسط – قسط را بپا دارید». جمله آقای جوادی آملی در کتاب «زن در آئینه جلال و جمال الهی» به وضوح نشان میدهد دغدغه آسایش و آرامش مرد باعث شده است که این جمله بصورت انشائی/امری خوانده شود. ایشان مینویسد: «گرچه جمله خبریه است ولى روحش انشاء است. یعنى اى مردها شما قوام منزل باشید٬ سرپرست منزل باشید٬ کارها را در بیرون انجام دهید٬ اداره زندگى را در منزل به عهده بگیرید٬ زیرا آسایش وآرامش زندگى مرد٬ در خانه است[۹].
به هر حال، با فرض وفاداری جمله به ساختار گرامری خود[۱۰]، جمله حاوی این خبر است که مردان در طول تاریخ – چند هزار ساله پدرسالاری – سرپرست و قیم زنان بودند بدلیل فضل خداداد که منطقا اشاره به فضل خاصی در مردان دارد (درباره این فضل در زیر توضیح خواهم داد) و قدرت اقتصادیشان. دادههای تاریخی این خبر قرانی را تائید میکند، یعنی بشر در دورهای از تاریخ خود سرپرستی مرد بر خانواده را تجربه کرده است.
البته میشود پرسید چرا گوینده قران راهکارش را برای این نوع اختلاف زناشوئی که ناشی از سرکشی و نارضایتی زن است با این عبارت خبری شروع کرده است؟ باید بگویم شروع آیه یادآور امتیازی است که پایان آیه صاحبش را از سوء استفاده از آن برحذر میدارد. گوینده قران نخست دلایل تاریخی بالادستی مرد در جوامع انسانی را بیان میکند. برتریهایی که او را قادر بر ظلم به همسرش میکند. در حالی که در دنباله آیه روش برخورد با این اختلاف زناشوئی را – منطقا در وسع تاریخی مردان عصر ظهور – توضیح میدهد در انتهای آیه با تاکید بر علو و کبریای الهی و بالا دست بودن او بر همه از جمله شوهران/مردها، شوهر را از سوء استفاده از این بالادستی که مانند تبعیضات نژادی و طبقاتی جبر زمانه بوده است برحذر میدارد.
قوام بودن مرد حاکی از بالادستی مرد در ساختار تاریخی خانواده در دوران پدرسالاریست، نه جاودانه است و نه امر الهی ناظر بر لایتغیر بودن آن.
قوامون/قوام مبالغه قائم است که در قران به معانی برخاستن – وقوع امر – مشغول به کاری شدن – ثبوت و دوام داشتن آمده است[۱۱]. قیام (مصدر و جمع قائم) – قائم – اقامه – استقامت – قیّم – قیّوم – قوّام – قیامت هم ریشه هستند. در قران، نماز اقامه میشود و مردم برای نماز قیام میکنند – کعبه مایه قوام/قیام مردم است (مائده ۹۷). اموال مایه قوام/قیام معیشت مردم است (نساء ۵) مردان بر زنان قوامون هستند (نساء ۳۴) و قران به مومنین امر میکند که برای برپائی عدالت (قسط) قوامون باشید (نساء ۱۳۵ – مائده ۸)
از طرف دیگر، در قران تنها دین صحیح و کتب نازل شده قیّم هستند ( روم ۳۰-۴۳ – توبه ۳۶ – انعام ۱۶۱ – یوسف ۴۰ – بینه ۵) و همچنین قیّوم تنها خداوند است . قیّوم از اسماء حسنی است که سه بار در قران آمده است (بقره ۲۵۵ – آل عمران ۲ – طه ۱۱) و «نماینده قیمومیت تام خدا بر خلق است»[۱۲].
قوامیت قران و قیمومیت فقه[۱۳]
همان طور که دیده میشود قوامیت مرد بر زن در کنار قوامیت اموال در معیشت و لزوم قوامیت مومنین در برپائی عدالت آمده است در حالی که فیّم و قیّوم بودن تنها مربوط به خداوند و دین اوست. در نساء ۳۴ و تنها در نساء ۳۴، فقه بین قوامیت و قیمومیت خلط کرده است و بجای اینکه برای درک مفهوم قوامیت مرد بر زن به کاربردهای مشابه آن در قران رجوع کند، در واقع از مفهومی برای تعریف قوامیت در نساء ۳۴ استفاده کرده است که در قران تنها برای خداوند و دین حقیقی آمده است – یعنی قیمومیت. بنظر نگارنده تنها بدین ترتیب بود که فقه توانست این حجم از احکام مشتمل بر تبعیض جنسیتی را بار آیه کند وگرنه این حقیقت که مردان باعث برپائی/قوام زندگی زنان هستند، همانند مال که باعث برپائی/قوام زندگی زن و مرد است، به خودی خود نمیتوانست توجیه گر قوانین تبعیض جنسیتی باشد.
مفسرین سنتی، نیمه سنتی معاصرو فمینیست بسته به قدرتی که برای مرد بر زن یا شوهر بر همسرش قائل شدند، قوامیت را در گستره یک طیف معنا کردهاند، از تسلط – قیمومیت – ولایت – سرپرستی تا کارگزاری – مایه قوام – حفاظت و خدمتگزاری[۱۴]. برگزیدن یک معنای خاص برای «قوامون» ارتباط مستقیم دارد به اوضاع سیاسی اجتماعی عصر مفسر. اگر عصر مردسالاری مفرط بود مرد قیم و مسلط بر زنش تفسیر میشد و اگر دوران معاصر و رواج بحثهای برابری حقوق زن و مرد باشد معمولا مردان کارگزار و حامی زنان میشوند. بهعنوان مثال شیخ طوسی در تفسیر «التبیان» باور دارد که مردان حق تادیب و تدبیر امور زنان را دارند[۱۵]. شیخ طبرسی در «مجمع البیان» مردان را مسلط و قیم زنان میداند. از معاصرین سید قطب در تفسیر «فی ضلال قران» با تکیه بر قابلیتهای برتر بدنی، فکری و روانشناسانه مرد او را سرپرست طبیعی خانواده میخواند. نویسندگان تفسیر – The Study Quran – که این تفسیر قران را به انگلیسی و تحت سرپرستی سید حسین نصرنوشتهاند عقیده دارند آیه روشنترین بیان حاکی از رل سرپرستی مرد در یک قرار ازدواج است[۱۶] . فمینیستها قوامیت را نه سرپرستی بلکه وظیفه ارزشمند حمایت از خانواده به حساب میآورند[۱۷]. اسماء بارلاس Asma Barlas با رد نظریه برتری کلی مرد بر زن در نساء ۳۴ به آیه توبه ۷۱ اشاره میکند که بعضی مردان و زنان با ایمان بر بعضی دیگر صاحب ولایت هستند و میپرسد چگونه زنی میتواند صاحب ولایت بر مردی باشد در حالی که مردان برتر از زنان و سرپرست آنان باشند؟ او همچنین تاکید میکند که اگرچه قران، در مقابل تمام کارهائی که مادر در خانواده انجام میدهد، مسئولیت نان آوری خانواده را به مرد سپرده است ولی هیچگاه او را سرپرست خانواده تعیین نکرده است و این امر از اضافات مردسالاری بر آیه است[۱۸].
به هر حال ولایت و سرپرستی مرد بر زن یک حقیقت تاریخی در دوران پدر سالاری بوده است و همچنان در جوامع مردسالار موضوعیت دارد. البته همیشه یکسان نبوده است. بطور مثال در زمانهای خاصی مقارن عصربرده داری زن از پدرش خریداری میشد. زمانی شخصیت حقوقی محسوب نمیشد (در تمام دنیای قدیم). گاهی حق سرپرستی اموالش با شوهر بود (مثلا اروپا تا اواخر قرن نوزده) و غیره که خود بحثی طولانیست. نظر به قیمومیت مقارن عصر ظهور، محمود خالد مسعود، مدیر دانشگاه جهانی اسلامی در اسلام آباد، مینویسد، سرپرستی زنان از طرف بزرگان قبیله از پدر٬ شوهر و برادر … از قبل از اسلام رسمیت داشته است و امری ضروری برای زنان و به منظور تقویت جایگاه اجتماعی آنان بوده است. او معتقد است در شرایطی که زن جنس محروم محسوب میشد٬ قیمومت در ازدواج در واقع ابزاری برای ایجاد تعادل و حمایت از زنان بود[۱۹].
ابن میان، مسئلهای که باید دقت کرد این است که جمله حاکی از فضیلت این ساختار خانواده و یا امر الهی بر ابقای آن تا ابد نیست بلکه واقعیت جوامع مردسالار است. هر گاه کارائی دو دلیلی که آیه بر وجود این ساختار ذکر کرده است، یعنی برتری اقتصادی مردان و فضیلت فیزیولوژیکی مرد در جامعه کمرنگ شود و یا از بین برود این ساختار هم بدون واقعیت خواهد شد.
فضل الله بعضهم علی بعض و بما انفقوا من اموالهم: دو دلیل قرانی بر سبب پیدایش مدل خانواده مردسالار در طول تاریخ چند هزار ساله پدرسالاری
عبارت انفقوا من اموالهم ناظر بر قدرت برتر اقتصادی مردان بر زنان است که باعث میشود معیشت زن به شوهرش وابسته شود. سنتیها آنرا وظیفه شرعی شوهر تلقی کردهاند و اکثر فمنیستها یک ضرورت اجتماعی در جوامع مردسالار که قدرت اقتصادی عموما در دست مردان است. سنتیها معتقدند در مقابل پرداخت نفقه زن باید در مواردی مطیع شوهر باشد که به آن موارد در قسمت قانتات خواهیم پرداخت. فمینیستها معتقدند نفقه شوهر در مقابل تمام زحماتیست که یک زن/مادر در خانواده متحمل میشود و معتقدند ربط دادن نفقه به اطاعت زن یک بدعت فقیهانه است. فاطمه مرنیسی جامعه شناس و نویسنده مراکشی با ذکر اقوال سنتی نتیجه میگیرد – به عبارت دیگر مردان به علت پرداخت مقداری پول صاحب اختیار زنان هستند[۲۰]. مطالعات تاریخی نشان میدهد که ربط دادن نفقه به اطاعت زن، که بنظر میرسد در فقه با شافعی شروع شده باشد، یک اصل طبیعی در جوامع قدیم بوده است که زن دسترسی به منابع مالی نداشته است. حتی قانونمند کردن این رابطه هم بدعت مسلمان نبوده است و به طور مثال در دین قدیم ایرانیان هم اوضاع به همین منوال بوده است. اطاعت بی چون و چرا زن از شوهرش نه تنها در آداب و رسوم و متون فقهی آنان معمول بود[۲۱] بلکه حتی بعضا در قرارداد ازدواج هم درج میشده است. یک نسخه خطی از فرم رسمی قرارداد ازدواج زرتشتی، وظیفه زن را اطاعت از شوهر و وظیفه شوهر را تامین مسکن، خوراک، و لباس برای زن تعیین میکند[۲۲]. این خوانش از آیه که زن ناشزه علاوه بر راهکار قرانی (نصیحت، دوری از بستر، و ضرب) از نفقه هم بی بهره میشود در واقع تمهید جدیدی، خارج از راهکار قرانی، را در برخورد با زن ناشزه معرفی میکند که کمی بعد به آن خواهیم پرداخت.
اختلاف در معنا و مصداق فضل
از نظر لغوی فضل در قران رحمتی است که دارنده آن را در یک مورد خاص متمایز و برتر از دیگران میکند. مثلا شخص پولدارتر و زیباتر از دیگران است. گاهی میشود فضل مادی و یا معنوی را کسب کرد. فضل در قران همیشه به خداوند نسبت داده شده است و خداداد است. یکنوع رحمت خاص که ممکن است صاحب آن برای سوء استفاده از آن مواخذه شود ولی برخلاف – کسب – خود فی نفسه به پاداش و جزای اخروی ربط ندارد. فضل خداداد در قران جنبه تکوینی هم دارد و آن یکی از خصوصیاتی است که خلقت به موجودات داده است. فرق فضل با دیگر خصوصیات این است که فضل آن خصوصیتی است که مایه تمایز و در بعضی شرایط خاص مایه برتری صاحب فضل میشود. بطور مثال فضیلت زنبور قدرت تولید عسل است، یا فضیلت ببر سرعت و قدرت بدنی زیاد است. در عالم بشریت، باروری و تولد فرزند فضیلت زنانه است و قدرت بدنی معمولا یک فضل مردانه است.
مفسران سنتی در قرون اولیه اسلامی، فضل مردانه را درایت و عقل برتر مرد معنا کردند که میشد تبعیض جنسیتی را بر پایه آن شرعی کرد و تا چند قرن بعد به چیزدیگری حتی قدرت بدنی بیشتر مرد اشارهای نکردند. همچنین با اینکه در تعریف فضل به موهبتی و غیر اکتسابی بودن آن اشاره کردهاند، به وجود فضل زنانه اشارهای نکردند تا قرون جدید. در قرون جدید، نیمه سنتیها و فمنیستها یادآوری کردند که بعضهم علی بعض به معنی بعضی بر بعضی دیگر است بدون آنکه جنسیت را مشخص کند. چینش ضمائر در این عبارت که بجای «فضل الله الرجال علی النساء» یا «فضل الله بعضهم علی بعضهن» گفته شده است: «فضل الله بعضهم علی بعض» ناظر بر وجود فضل زنانه در خلقت است. بدین ترتیب ادعای قدیمی ناظر بر فضیلت همه جانبه مرد بر زن زیر سوال رفت.
برداشتهای فقیهانه
استفاده حقوقی فقها از این عبارت ابتدایی آیه قسمت اعظم برداشتهای حقوقی از کل آیه است. این میان از همه بارزتر احکامی است که با انشائی خواندن قوامیت مرد بر زن و تعریف قوامیت به قیمومیت و سرپرستی که با برتری عقلی مرد بر زن توجیه شده بود، وضع گردید. ریشه قرانی قسمت اعظم قوانین خانواده مشتمل بر تبعیض جنسیتی در قانون مدنی کشورهای اسلامی تنها با استناد به تفسیر این عبارت است.
این میان چگونه از آیهای که درباره یک اختلاف زناشوئی صحبت میکند برای اثبات همه جانبه بودن فضیلت مردانه و استقرار تبعیضات جنسیتی استفاده شد؟ بنظر میرسد فقها از چیزی شبیه پدیده تشدید و رزنانس در فیزیک استفاده کردند. بدین ترتیب که تعریف آنان از قوامیت و فضل مندرج در ایه باعث تولید قوانین فقهی مردسالار به نفع شوهر شد و خود این قوانین فقهی بعدها دلیل و مدرکی شد بر فضل مردانه و سپس خود این مجموعه فضائل جدید به نوبه خود دلیل محکمی شد بر وجوب قوامیت عمومی مردانه که آنهم خود دوباره دلیل محکمی شد بر فضیلت کلی و اساسی مرد بر زن.
با یک نگاه اجمالی به نظرات برخی مفسرین از قرن سوم هجری تا زمان حاضر، میبینیم که چگونه طی مرور زمان و با تئوریزه شدن فقه دلایل مفسرین بر برتری مرد بر زن شامل موهبت خداداد بعلاوه موهبتی (برتری) شد که همین احکام فقهی به مرد داده بود. فخر رازی از بزرگان علمای اهل سنت در قرن ششم در «تفسیر کبیر» مینویسد: بدانکه برتری مردان بر زنان حاصل از جنبههای بسیاری است که بعضی از آنها صفات حقیقی و برخی احکام شرعی است.
طبری(قرن سوم) در تفسیر خود «جامع البیان فی تفسیر قران» رک و پوست کنده میگوید: مردان «باید» بر زنان مسلط باشند. زیرا که خداوند بعضی از انسانها را بر بعضی دیگر برتری بخشیده است و نیز از آن روی که مردان از اموال خویش (برای زنان) خرج میکنند و به برتریهایی که فقه برای مردان قائل شده است اشارهای نمیکند، زیرا این قوانین در زمان او هنوز کاملا تدوین نشده بود. فقه شیعه در قرن پنجم و بدست شیخ طوسی پایه ریزی شد. او هم که در ابتدای شکل گیری فقه شیعه است از فقه دلیل نمیآورد و در تفسیر خود التبیان فی تفسیر قران، مینویسد: مردان نسبت به تادیب و تدبیر امور زنان قیم آنها هستند که خداوند مردان را از نظر عقل و رای نسبت به زنان فزونی و برتری داده است.
بنظر میرسد از قرن ششم به بعد فضل مردانه تشدید شد و اینبار مجموعهای شد از فضل خداداد که مجموعهای بود از عقل و درایت و نیروی بدنی بعلاوه فضلی که فقه – اکثرا به استناد به همین آیه – به مردان داد. طبرسی در «مجمع البیان» (تفسیر شیعی، قرن ششم ) دلایل این فضیلت را اینگونه بر میشمارد: عقل، دور اندیشی، جهاد، ایراد خطبههای نماز جمعه، اذان گفتن، داشتن همسران متعدد و اختیار طلاق و جز اینها. ابوالفتوح رازی در «روض الجنان و روح الجنان» (تفسیر شیعی، قرن ششم ) دلیل برتری عقل مرد را با ناقص عقل و دین بودن زن اثبات میکند: «زن ناقص عقل، ناقص دین است، برای آن که در ماه چند روز نماز نتوانند کردن و روزه داشتن». موارد فقهی که او اشاره میکند: وجوب خانه نشینی زن و شرکت نکردن در جهاد، شرکت نکردن در نماز جمعه، تعدد زوجات، حق طلاق، شهادت، ارث، دیه، نبوت ، امامت و خلافت.
این مفسران ایرانی الاصل، زمخشری در تفسیر الکشاف و پس از او فخر رازی در تفسیر الکبیر (تفاسیر سنی، قرن ششم ) هستند که قدرت بدنی را در کنار عقل مایه برتری مرد معرفی کردهاند. فخر رازی مینویسد: اما صفات حقیقی به دو امر بر میگردد، علم و قدرت. و بدون شک عقل و علم مردان بر زنان بیشتر و نیز قدرتشان بر اعمال مشکل و سختتر کاملتر است. جالب اینجاست که فخر رازی نویسندگی و سوارکاری و تیراندازی را هم به برتریهایی که فقه به مردان داده است اضافه میکند، مهارتهائی که ساختار مردسالار جوامع از دسترس زنان خارج کرده بود. او اضافه میکند: «عقل و دور اندیشی و قدرت و در نویسندگی در اغلب آنها – سوارکاری و تیراندازی – و اینکه انبیاء و علماء از آنها هستند – و امامت کبری و صغری و جهاد و اذان و خطبه و اعتکاف و شهادت در حدود و قصاص و نکاح در فقه شافعی و زیادی سهم در میراث و تعصیب در میراث و به گردن گرفتن دیه در قتل خطاء و در قسامه و ولایت در نکاح و طلاق و حق رجوع و تعدد زوجات و انتساب فرزندان به آنها از دلایل برتری مردان بر زنان است. بیضاوی در «انوارالتنزیل و اسرار التاویل» (تفسیر سنی، قرن هفتم ) و ملا فتح الله کاشانی در تفسیر «منهج الصادقین» (تفسیر شیعی، قرن دهم ) تقریبا همین عبارات فخر رازی را تکرار میکنند.
از معاصرین، علامه طباطبائی به راه ابن کثیر[۲۳] میرود و در «تفسیر المیزان» برتری مردان بر زنان را جسمی و عقلی تعریف میکند و یکقدم فراتر رفته، استدلال میکند که چون آیه از مطلق مرد بر زن صحبت میکند این برتری و قوامیت عمومی است و بدین ترتیب در انحصار مردان بودن مناصب حکومت و قضا در فقه را به این آیه ربط میدهد. آقای جوادی آملی که در عین وفاداری به سنت فقهی سعی در بروز کردن آن را دارد، قوام بودن مرد را مسئولیت و مدیریت اجرائی تعریف میکند او نظر استاد خود، علامه طباطبائی، درباره عمومیت داشتن آیه را رد کرده و مینویسد: باید توجه نمود آنجا که زن در مقابل مرد و مرد در مقابل زن به عنوان دو صنف مطرح است، هرگز مرد قوام وقیم زن نیست و زن هم در تحت قیمومیت مرد نیست. بلکه قیمومیت مربوط به موردى است که زن در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن باشد[۲۴]. کفسران «تفسیر نمونه» که مشارکت زنان در روند پیروزی انقلاب اسلامی را مد نظر قرار دادهاند همان دیدگاه سابق را با کلماتی بسیار ملایمتر تکرار میکنند و ادعا میکنند سرپرست به نوعی خدمتگزار هم هست.
مفسران سنتی برتری عقلی مرد بر زن را اصلی طبیعی و فطری قلمداد کرده و از علوم تجربی که قاعدتا در دسترسشان نبوده است دلیلی نمیآوردند. به طور مثال: معلوم است که عقل مردان بیشتر از زنان است (علامه طباطبائی). بدون شک عقل و علم مردان برتر … است (فخر رازی). در حالی که بسیاری دیگر از مفسران سنتی همین عبارت – معلوم است – و – بدون شک – را هم استفاده نکردهاند و برتری عقل و تدبیر مردانه را یک حقیقت بی چون و چرا فرض کردهاند. ادعایی که با توجه به یافتههای علمی درباره ساختار بیولوژیکی مغز زن و مرد، به هیچوجه درست نیست[۲۵].
قابل توجه است که قران در کنار تمام رهبران ظالم و جنایت کار تاریخ که نام آنها را آورده و یا به صفاتشان اشاره میکند، بجز پیامبر-پادشاهان بنی اسرائیل، تنها از قدرت توام با تقوای ذوالقرنین بعلاوه تدبیر او در ساختن سد بر علیه یاجوج و ماجوع (کهف ۹۷-۹۴) یاد میکند. در حالی که تنها سلطانی که گوینده قران به تدبیر (فرستان هدایا برای سلیمان) و هوش تیز(زمان برخورد با تخت سلطنتش در بارگاه سلیمان و زمانی که در اثر دیدن شیشه نامرئی، خدای نادیده را باور کرد) و مشورت پذیری (با مشاوران و فرماندهان ارتش) و سیاست ورزیی که قومش را از درگیری در جنگ خانمانسوز نجات داد، اشاره میکند یک زن است، ملکه صبا (نمل، ۴۴-۲۹).
مطالعات تاریخی در سیر روند تمدن بشری نشان میدهد دلیل تسلط مردانه بر زن همان زور بازو بوده است. ویل دورانت در تاریخ تمدن به نقش نیروی عضلانی در روند استیلای جنس قویتر اشاره میکند و مینویسد:
- در اجتماعات اولیه قسمت اعظم ترقیات اقتصادی به دست زنان اتفاق افتاده است، نه به دست مردان. در طی قرنهای متوالی، که مردان دایماً با طریقههای کهن خود به شکارورزی اشتغال داشتند، زن در اطراف خیمه کشاورزی را توسعه میداده و هزاران هنر خانگی را ایجاد میکرده که هر یک روزی پایۀ صنایع بسیار مهمی شده است. از پنبه، که به گفتۀ یونانیان – درخت پشم – است، همین زن اولیه نخست ریسمان و پس از آن پارچه را اختراع کرد. و نیز زن است که، به اقرب احتمال، سبب ترقی فن دوخت و دوز و نساجی و کوزهگری و سبدبافی و درودگری و خانهسازی گردیده، و هموست که غالب اوقات به کار تجارت میپرداخته است. کانون خانوادگی را نیز زن به وجود آورده و به تدریج نام مرد را هم در فهرست حیوانات اهلی خود وارد کرده و به او ادب آموخته و هنر معاشرت و آداب اجتماعی را، که بنیان روانشناسی و ملاط مدنیت است، تعلیم کرده است. ولی هنگامی که صنعت و کشاورزی پیشرفت پیدا کرد و مفصلتر شد و سبب به دست آمدن عایدی بیشتری گردید، جنس قویتر به تدریج استیلای خود را بر آن وسعت داد. با توسعۀ دامداری منبع تازه ثروتی به دست مرد افتاد، و به این ترتیب، زندگانی نیرومندتر و باثباتتر شد. حتی کشاورزی، که در نظر شکارورزان عصر قدیم عمل پیش پا افتادهای به شمار میرفت، در پایان کار، مرد را بهتمامی به طرف خود جلب کرد و سیادت اقتصادی را که برای زن از این عمل حاصل شده بود از چنگ وی بیرون آورد. زن، تا آن هنگام، حیوان را اهلی کرده بود؛ مرد این حیوان را در کشاورزی به کار انداخت و به این ترتیب سرپرستی عمل کشاورزی را خود در دست گرفت، و مخصوصاً چون گاوآهن اسباب خیش زدن شد و نیروی عضلانی بیشتری برای به کار انداختن آن لازم بود، خود این عمل، انتقال سرپرستی کشاورزی را از زن به مرد تسهیل کرد[۲۶].
۲ – فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ – پس زنان صالح قانت و حافظ آنچه خدا فرمان حفظ آنرا داده است، هستند.
در حالی که آیه احزاب ۳۵ به ده صفت مشابه برای مومنین و مومنات اشاره میکند، این عبارت آیه سه مورد را ذکر میکند که بنظر میرسد در یک رابطه زناشویی بیشتر از بقیه صفات مومنین به کار میآید. زنی صالح و پاکدامن که فروتنی و خشوعش در برابر پروردگار او را در برخوردهای زناشوئی با گذشت کرده است.
قانتات
قانتات به معنای طاعت توام با خشوع است و در قران برای مرد و زن یکسان بکار برده شده است(احزاب ۳۵) و این اطاعت توام با خضوع تنها در برابر خدا و در یک آیه برابر خدا و رسول است (احزاب ۳۱). تنها زنی که در قران با ذکر نام سفارش به قنوت شد مریم مقدس است که او هم شوهر نداشت (تحریم ۱۲؛ آل عمران ۴۳). قانت بودن که بخصوص در نماز به آن تاکید شده است (زمر ۹؛ بقره ۲۳۸) وجه تکوینی هم دارد به این معنا که آنچه در زمین و آسمان است در پیشگاه الهی قانت است (بقره ۱۱۶؛ روم ۲۶).
با اینحال اکثر مفسران سنتی قانت بودن را به اطاعت در برابر خداوند و شوهر معنا کردند. این اطاعت همیشه یکسان تبیین نشده است. علمای اولیه نظر به اطاعت همه جانبه زن داشتند همانطور که در استدلالات طبری شاهد بودیم. تفاسیر عصر جدید متوجه بودند که انتظار اطاعت همه جانبه زن از شوهر با حقوق اجتماعی – اقتصادی زن در قران و سیره تاریخی پیامبر منافات دارد. در نتیجه دایره اطاعت از شوهر را به مواردی که مربوط به استمتاع شوهر میشود محدود کردند.
علامه طباطبائی در ذیل تفسیر آیه در باره نفی تسلط مطلقه مردانه و حق استمتاع مینویسد منظور این نیست که استقلال زن را در حفظ حقوق فردى و اجتماعى او٬ و دفاع از منافعش را سلب کند٬ پس زن همچنان استقلال و آزادى خود را دارد٬ هم مى تواند حقوق فردى و اجتماعى خود را حفظ کند٬ و هم مى تواند از آن دفاع نماید و هم مى تواند براى رسیدن به این هدفهایش به مقدماتى که او را به هدفهایش مى رساند متوسل شود. بلکه مرد به خاطر این که هزینه زندگى زن را از مال خودش مى پردازد٬ تا از او استمتاع ببرد٬ پس بر او نیز لازم است در تمامى آنچه مربوط به استمتاع و هم خوابگى مرد مى شود او را اطاعت کند.
قانون مدنی ایران که بر مبنای فقه شیعه اثنی عشری تنظیم شده است رابطه چهار عنصر تمکین جنسی- اطاعت زوجه از زوج – نفقه – و مهریه را اینگونه تعریف میکند که مهریه در برابر تملیک عضو جنسی زن و نفقه در مقابل تمکین همه جانبه از شوهر قرار میگیرد. این تمکین شامل تمکین در مقابل استمتاعات بعلاوه اطاعت تام و تمام از شوهر است به گونهای که حتی بدون اجازه شوهر برای عیادت والدین خود هم از خانه خارج نشود.[۲۷]
فقه برای قرنها مشارکت زن در اداره خانواده و حق او در اموالی که خانواده طی مدت ازدواج و با همیاری زن و شوهر کسب کرده است را نادیده گرفت. تا آنجائی که مطالعات نگارنده اجازه میدهد مستندات فقه درباره نادیده گرفتن حق زن در اموال خانواده به دوموضوع بر میگردد. اول تفسیر نه چندان دقیق حافظات در نساء ۳۴ که حفظ اموال شوهر را از وظایف زن مومن تعریف میکند و دوم استناد به احادیثی که متضمن پاداش اخروی کار زن است. به طور مثال، حدیثی از زبان پیامبر که کار بیرون خانه را به علی و در مقابل آن درون خانه را به فاطمه محول کرده است، بدین ترتیب انجام کارهای خانه را برای زن به یک ایده آل اخلاقی تبدیل کرده و پاداش آن را به قیامت حواله میدهد[۲۸]. بعد از انقلاب و در مواجه با وضع اسفبار زنان مطلقه تحرکاتی برای رفع این نقیصه صورت گرفت که بعلت ناکارائی زیر ساختهای ایدئولوژیک آن تغییر چندانی در وضعیت حقوق زن در خانواده ایجاد نکرد.[۲۹]
قانون منع خروج زن از خانه و کشور و رفتن سر کار بدون اجازه شوهر در قوانین مدنی ایران بر پایه این حق استمتاع شوهر وضع شده است.
عموما در دوران پدرسالاری در دنیای قدیم، با یک قرارداد ازدواج که بین مرد و سرپرست زن بسته میشد، زن به طور کامل از سرپرستش (پدر یا قیم) خریداری و جزء مایملک مرد محسوب میشد و حتی دیگر از پدر خود هم ارث نمیبرد. سهم او از ثروت پدری همان مالی بود که پدر یا قیم او به شوهر پرداخت میکرد[۳۰]. با ظهور اسلام و تصویب حقوق مادی برای زن در ارث و قرار ازدواج و شناخت زن به عنوان یک شخصیت حقوقی، دیگر زن قابل خرید و فروش نبود. در نتیجه برای تثبیت کنترل شوهر بر زن، فقها قرارداد ازدواج و مهریه را خرید عضو جنسی زن (به جای خرید کلیت زن) و حقوق شوهر را بر پایه حق استمتاع او از این عضو جنسی تعریف کردند.
آقای اشکوری مینویسد،
- در منابع فقهی کنونی صداق [مهریه] در ازای «بُضع» زن است که از سوی مرد به همسرش داده میشود. بضع از نظر لغت به معنای دارایی است (= بضاعت) اما در اینجا اندام تناسلی یا سکس زن است. همین تعبیر به روشنی از ماهیت اقتصادی و خرید و فروش امر زوجیت پرده بر میدارد. زن گوهر پرارزش خود را، که همان سکس اوست و مردان طالب آن هستند، در معرض فروش و عرضه میگذارد … به همین دلیل است که گفتهاند «التزویج هوالتملیک البضع بالعوض المعلوم». یعنی در امر ازدواج مرد به ازای مهریه اندام تناسلی و سکس زن را میخرد و بدین ترتیب مالک آن میشود[۳۱].
بدین ترتیب نص قرانی که ازدواج را نه خریداری فقیهانه و نه حتی تولید فرزند، که قدیمیترین و قویترین دلیل ازدواج و حتی فلسفه وجود زن در جهان قدیم تعریف میشد، بلکه مودت و رحمت و آسایش بین دو جنس تعریف میکرد ( روم ۲۱) به دایره احکام اخلاقی و بدون ضمانت اجرائی واگذارمی شود. یعنی هیچ سازوکار قانونی که با پشتیبانی آن ازدواج برای زن هم رحمت و آسایش باشد در نظر گرفته نمیشود و بر عکس، آنچه مقتضای یک جامعه بشدت مردسالار است، یعنی بالادستی مرد و کنترل همه جانبه زن در قرار ازدواج، به دقت قانونمند میشود. روش برخوردی که متاسفانه فقها در طول تاریخ بطور سیستماتیک با آیاتی که به نفع زنان است کردهاند، یعنی معمولا آنها را بدون پشتبانی حقوقی در دایره احکام اخلاقی رها کرده و مجازات تخطی از آنها را به روز قیامت حواله دادهاند.
طبعا فمنیستها خواهان بازگشت به همان معنای قرانی قانتات شدند و اطاعت از شوهر را شرط یک زناشوئی ایده آل ندانستند. خاطرنشان کردند که اینگونه نگاه به آیه یک رابطه توام با مودت و رحمت قرانی را تبدیل به رابطه آقا و برده مطیعش میکند. و بدرستی خاطرنشان کردند که حتی یک آیه قران پیدا نمیکنید که اطاعت زن از شوهر را واجب و یا حتی جزء خصائل زن مومن محسوب کرده باشد.
با اینکه سازگاری و گذشت در یک رابطه زناشوئی برای هر دو جنس عقلا و عملا لازم است ولی کاهش این امر به وجوب اطاعت زن از شوهر نه تنها هیچ شاهد قرانی ندارد بلکه با عدل الهی در تعارض است مگر اینکه قول غزالی را بپذیریم که یک زن آزاد که بدون اراده و رضایت خودش شرعا امکان ندارد به عقد مردی درآید با گفتن یک بله تبدیل شود به برده شوهرش. غزالی حقوق شرعی یک زن در ازدواج را به سان یک برده توصیف میکند. البته او با این مسئله مشکلی ندارد و در مقایسه با اشخاصی که ظاهرا از حقوق زنان در اسلام صحبت میکنند و از همان حقوق شرعی که غزالی میشناسد به عنوان سند آزادی زن مسلمان نام میبرند باهوشتر و صادقتر است. او در کیمیای سعادت مینویسد، «اما حق مرد بر زن عظیمتر است که وی در حقیقت بنده مرد است و در خبر است که اگر سجده کردن جز خدا را روا بودی، زنان را امر به سجود کردندی در پیش مردان»[۳۲].
سجده زن در برابر شوهر، از باورهای زرتشتی است که احتمالا با اندکی جرح و تعدیل توسط علمای اسلامی اقتباس شده است. بطور مثال، در ایران باستان و ادبیات زرتشتی آنچنان اطاعت از شوهر مقدس بود که زن را از نماز و عبادت مستغنی میکرد. به اعتقاد روحانیون زرتشتی، یک زن رسمی وفادار باید بجای نماز روزانه سه بار اطاعت خود را به شوهرش با این جملات ابراز میکرد: به من بگو که مایلی من چگونه فکر کنم، چه بر زبان آورم و چه عملی انجام دهم[۳۳]. در کتاب مینوی خرد باب ۳۸ بند ۳۹ فرمانبرداری و پرستش شوهر وظیفه زن ذکر شده است[۳۴].
حافظات
حافظات و حافظون به معنای نگهدارنده و مراقب در قران برای هر دو جنس یکسان بکار رفته است. در اینکه مومنین باید حافظ چه چیزی باشند آیات دیگر قران روشنگر مطلب است. حافظ صلاه باشید ( بقره ۲۳۸، انعام ۲۳، مومنون ۹، معارج ۳۴) – حافظ فروج باشید (مومنون ۵، نور ۳۱-۳۰، احزاب ۳۵، معارج ۲۹) – حافظ حدودالله باشید (توبه ۱۱۲) – حافظ عهد و پیمان باشید (مائده ۸۹).
با اینکه مفسرین سنتی این معنا را قبول دارند با اینحال علاوه بر خویشتن داری از زنا، با انتساب حدیثی به پیامبر بدین مضمون که – بهترین زنان آن است که نگاه به او ترا مسرور کند و اگر امری کردی ترا اطاعت کند و اگر غایب باشی حافظ نفس خود و مال تو باشد – معنای حافظات را علاوه بر حفظ پاکدامنی به حفظ اموال و یا حقوق شوهرنیز تعمیم دادند. زمخشری، فخر رازی، بیضاوی این حدیث را ذکر کردهاند و حافظات را حفظ نفس/ فروج و مال و بیوت شوهر معنا کردهاند. مفسرین شیعه، به طور مثال طبرسی و طباطبائی نیز به همین راه رفتهاند.
مدرنیستها همین عبارات را به صورت ملایمتر تکرار کردند. به عنوان مثال، سید قطب، که با کلامی پراحساس قانت بودن زن را نسبت به شوهر نه اطاعتی با اکراه و اجبار بلکه از سر «اراده و توجه و رغبت» معنا میکند، دیگر رویش نمیشود این معشوق پر احساس را به مقام مباشرت اموال پائین بیاورد درنتیجه او را «حافظ حرمت پیوند زناشوئی» معرفی میکند و حرفی از اموال و خانه نمیزند. نویسندگان the Study Quran که سعی میکنند به پیروی از سید حسین نصر از خطوط سنت پا فراتر نگذارند – بنظر میرسد حتی به قیمت تبصره زدن بر آیه – اعلام میکنند که با اینکه قانت بودن در قران فقط در برابر خداوند است ولی در حوزه بشری اطاعت از شوهر و حفظ پاکدامنی بعلاوه حفظ اموال شوهر یک عمل مناسب و مومنانه تلقی میشود[۳۵].
اینکه در خانه شوهر نقش سرپرست خدمه را بازی کردن جز وظایف یک زن است، باز هم، در واقع، اختراع دست مسلمانان نیست بلکه یک انتظار عمومی از زن در دوران پدرسالاریست و در تمام جهان باستان رواج داشته است. بطور مثال متن یک خطبه مشهور یونانی، بجا مانده از قرن چهارم پیش از میلاد، وظیفه زن را در کنار فرزندآوری و پاکدامنی، نگهداری خانه و اموال شوهر تعریف میکند. و چنین میگوید، «ما معشوقهها (mistress) را برای لذت نگه میداریم، همخوابهها (concubine) را برای مراقبتهای روزانه از خودمان و زنان رسمی را برای اینکه برایمان بچههای قانونی بزایند و به ما وفادار باشند و از خانه و اموالمان نگهداری کنند»[۳۶].
بنظر نگارنده علیرغم دیدگاه سنتی، با اینکه زن مومن مانند تمام مومنین باید حافظ موارد ذکر شده در آیات قران باشد (بما حفظ الله)، بنظر میرسد تاکید آیه در نساء ۳۴ حفظ خود از روابط جنسی نامشروع باشد و حافظات للغیب منظورهمان حفظ خود از رابطه نامشروع در غیاب شوهر است. باید اضافه کنم که تاکید روی این مطلب در چندین آیه، از جمله این آیه، با وضعیت اجتماعی عصر ظهور و آشفتگی جنسی موجود ارتباط مستقیم داشته است، که خود بحث تاریخی مستقلی است.
۳ – وَاللَّاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ ۖ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا ۗ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا – و زنانی را که از نافرمانیشان بیمناک شدید، اندرز دهید، در بستر از آنان دوری کنید، و بزنیدشان اگر به اطاعت در آمدند دیگر بهانه جوئی مکنید که دارنده علو و بزرگی خداست.
تخافون نشوزهن و پدیده خشونت خانگی
این خوف شوهر از نشوز زن است که باعث میشود گوینده قران راهکار سه مرحلهای را پیشنهاد دهد. با اینحال این کلمه که با ظرافت تمام داخل آیه شده اکثرا با بیدقتی تفسیر شده است. اکثر مفسرین سنتی مجبور شدند خوف نشوز را علم به نشوز و نه ترس از وقوع آن، معنا کنند تا بتوانند دلیل شرعی بر راهکار سه مرحلهای بهعنوان تنبیه زن ارائه دهند. زیرا معنی نداشت که به صرف خوف از وقوع امری به اصطلاح قصاص قبل از جنایت کرد و عکس العمل تنبیهی نشان داد. به طور مثال شافعی و به تبع او سید قطب خوف نشوز را به مرحله اول از راهکار (موعظه) و ضرب فیزیکی را به زمان واقع شدن نشوز مربوط دانستند. بعضی از مفسرین عصر جدید این دستکاری در معنای آیه را رد کرده و خوف نشوز را همان احساس خطر از ناسازگاری زن معنا کردهاند. علامه طباطبائی اعتقاد دارد، مراد از خوف نشوز این است که علائم آن به تدریج پیدا شود و معلوم گردد که خانم میخواهد ناسازگاری کند و چون زدن بسیار سبک تفسیر شده است با برخورد با ناشزه قبل از ظهور نشوز مشکل ندارد. غروی نائینی مینویسد، خوف نشوز در واقع خوف از تحقق نشوز است و راهکار سه مرحلهای در واقع علاج واقعه قبل از وقوع آن است[۳۷].
فمنیستها با استناد به اینکه خوف نشوز با وقوع نشوز فرق دارد، راهکار سه مرحلهای را بهعنوان تنبیه زن مورد چالش قرار دادند بدین ترتیب که این تفسیر از آیه به معنای قصاص قبل از جنایت است، هر چند که همانگونه که عایشه چاد-ری Ayesha S. Chaudhry استاد مطالعات اسلامی در دانشگاه بریتیش کلمبیا مینویسد، با اینکه فمینیستها با موفقیت نشان دادند که چگونه کلمات و معنای عبارات آیه تحت تاثیر شرایط اجتماعی-فرهنگی مفسران قرار گرفته است، با اینحال معمای «زدن همسر» نه حل شد و نه توجیه شد[۳۸].
اشکال اکثریت فمینیستها این بود که به پیروی از تفسیر سنتی نشوز را عمل خلاف و خوف نشوز را امری قبل از وقوع نشوز معنا کردند. بنظر نگارنده، گوینده قران نه تنها قضاوت درباره نشوز را به شوهر واگذار نکرده است بلکه خودش هم وارد این وادی نشده است. آنچه گوینده قران به آن پرداخته است و برای آن راهکار ارائه داده است همان احساس شوهر است. در واقع همین ترس از نشوز است که برای زن عواقب دارد. و راهکار سه مرحلهای برای جلوگیری از عواقب این ترس برای زن طراحی شده بود، همانطور که در زیر توضیح خواهم داد.
پدیده خشونت خانگی
قطعنامه ۱۰۴/۴۸ مجمع عمومی سازمان ملل مورخ ۲۰ دسامبر ۱۹۹۳، خشونت خانگی بر علیه زن را چنین تعریف کرده است: هر نوع عمل خشونت آمیزی است که بر اختلاف جنسیت مبتنی باشد و به آسیب یا رنج بدنی، جنسی یا روانی زنان بیانجامد یا احتمال منجرشدن آن به این نوع آسیبها و رنجها وجود داشته باشد؛ مانند تهدید به این گونه اعمال: زورگویی یا محروم سازی خودسرانه از آزادی، خواه در حضور عموم یا در زندگی خصوصی روی دهد.
این خشونت به اشکال گوناگون بروز میکند که در یک دسته بندی کلی میتوان آن را به چهار گونه اساسی خشونت تقسیم کرد: خشونت فیزیکی، خشونت جنسی، خشونت کلامی/احساسی و خشونت مالی/اقتصادی . تحقیقات اجتماعی پیرامون خشونت خانگی، از ترس شوهر هنگامی که با ناسازگاری زنش روبر میشود صحبت میکنند. این ترس ناشی از احساس از دست دادن کنترل زن است. همین ترس است که به احساس عدم امنیت و در انتها خشم منجر میشود، پروسهای که هورمونهای مردانه آن را تشدید میکند[۳۹] و خود زمینه ساز پدیده ایست که به نام خشونت خانگی میشناسیم [۴۰]. این مسئله که خشم شوهر ناشی ازترس اوست، ترس از دست دادن قدرت و کنترل بر زن ناشزه، امری کلیدی در تفسیر آیه است[۴۱].
امرسون و راسل دوباش Emerson R. Dobash, Russel Dobash استادان جرم شناسی و سیاست اجتماعی از دانشگاه منچستر مینویسند، ریشه تنبیه بدنی زن در فرودستی زن در مقابل قدرت و کنترل مرد است. این رابطه زن و مرد در خانواده مردسالار مرسوم و عرفی شده است. با ساختار اقتصادی-سیاسی و سیستم اعتقادی-مذهبی پشتیبانی میشود. این سیستم اعتقادی اینگونه رابطه زن و مرد را طبیعی، اخلاقی، عادلانه و البته مقدس میباوراند[۴۲].
خوانش آیه با عینک مردسالاری متوجه نمیشود که آیه اصلا به کیفیت و چرائی سرکشی زن نپرداخته، امری که مفسران را به دردسر و اختلاف آراء درباره معنی نشوز انداخته است. در حالی که احساس مرد در این ماجرا را کاملا واضح بیان میکند. هر گاه از نافرمانی و سرکشی زنت احساس ترس کردی بدین ترتیب عمل کن، یعنی راهکار سه مرحله ای. راهکار سه مرحلهای نشوز زن را درمان نمیکند و قرار هم نبود اینکار را بکند بلکه این راهکار عکس العمل شوهر بیمناکی را که به سرعت خشمگین میشود و زنش را میزند، تعدیل میکند. به عبارت دیگر مقصود آیه تعدیل ترس شوهر و عواقب ان برای زن ناشزه است و نه نشوز زن. نشوز زن اگر با رفع آنچه او را عصبانی و ناراحت کرده است درمان نشود به آیه بعدی – نساء ۳۵ – کشیده میشود که صحبت از ورود حکمیت فامیلی به ماجراست.
نشوز
معنای لغوی نشوز برآمدگی نسبت به زمین اطراف و در اجتماع انسانی دلالت بر گردنکشی و عدم فروتنی دارد. همانطور که در بحث قانتات گفتم در تفاسیر پیشامدرن عموما نشوز از جانب زن سرکشی و نافرمانی در برابر شوهر و قابل تنبیه بودن این عمل معنا شده است. طبری مینویسد، نشوز یعنی زن با تکبر با شوهرش رفتار کند – از همخوابی با او سرباز زند – از شوهر نافرمانی کند و مخالفت و نفرت بورزد.
ولی به مرور و طی تدوین احکام اسلامی، مفسرین متوجه شدند که توقع اینگونه اطاعت بی چون و چرا از زن در تضاد با دیگر آیات قران و حقوق قانونی است که قران برای زنان تعریف کرده است. این گروه از مفسران نشوز را محدود به عدم تمکین جنسی کرده و متناسب با مقتضیات زندگی شهرنشینی خود (از قرن دو به بعد بخضوص در بین النهرین که مرکز امپراطوری و محل ظهور فقه بود) که در آن خانواده حریم حفاظتی قبیله برای اعضای آن را از دست داده بود، محدودیت زن در خروج از خانه را به آن اضافه کردند. این تفسیر هم اشکالات خود را دارد. زیرا بدون هیچ قرینه قرانی اولا معنای نشوز را محدود کرده است و در ثانی مطابق با نیاز فقهی به معنی لغت بار منفی داده است. همچنین این برداشت ضمنی از آیه که امتناع جنسی زن منجر به تنبیه بدنی میشود اولا با حکم فقهی خود فقیهان که مجازات تن ندادن زن را قطع نفقه معرفی میکند و در ثانی با حکم قرانی مندرج در آیات اولیه سوره مجادله که امتناع از رابطه جنسی شوهر با زنش را مستحق طلاق و یا کفاره و توبه اعلام میکند، همخوانی ندارد.
خانم دکتر نهله غروی که میداند تفسیر نشوز به نافرمانی جنسی نمیتواند تعریف متفاوت نشوز را در دو آیه نساء ۳۴ و نساء ۱۲۸ توضیح دهد، نشوز را میل جنسی زیاد البته به کس دیگر غیر از همسر معنا میکند (همان مقاله). بدین ترتیب نشوز زن جرم و مستحق مجازات و نشوز مرد میل او به چند همسری و مستحق تحمل زن میشود. اما این چندان روشن نیست که چگونه شوهر متوجه این میل جنسی زیاد زن میشود؟ اگر عملا زنا کرده باشد که فقه دست شوهر را در کشتن او باز گذاشته است و حکم قرانی آن اجرای مراسم لعان (قسم خوردن) است (نور:۱۰-۶). اگر عشوه و غمزه باعث این گمان شده باشد، آیه ولاتخضعن… (احزاب ۳۲) که زنان پیامبر را از نرمی در سخن گفتن نهی میکند اشکال آن را نه دررفتار زن بلکه در دل بیمار مرد میبیند. بگذریم که قران تجسس و بدگمانی را منع کرده است. حتی اگر این میل جنسی زیاد و غلغلک دهنده را تقرب به زنا ببینیم که قران نهی کرده و برای زن و مرد آنرا فاحشه و ساء السبیل خوانده است (اسرا ۳۲)، ولی هیچگاه تشخیص و قضاوت و اتخاذ روشهای تنبیهی درباره آن را به اشخاص واگذار نکرده است و آن امریست بین خدا و بندهاش.
باید گفت در همان نساء ۱۲۸ هم اگر بعضی مفسران سنتی نشوز را تمایل زیاد جنسی معنی کردهاند و نه ناسازگاری و بدرفتاری مرد. در واقع عملا با تغییر معنای نشوز از آن برای تبصره زدن بر شرط قرانی چند همسری ناظر بر لزوم سرپرستی زنان و دختران بی سرپرست استفاده کردهاند. شرطی که حتی در ان صورت نیز قران تک همسری را برتر و مناسبتر معرفی میکند (نساء ۳). بنظر نگارنده اینگونه تفسیر نساء ۱۲۸ در واقع مایل است میل جنسی شوهر به زن دیگر مثلا جوانتر و خوشگلتر را به عنوان دلیل تائید شده قرانی برای چند همسری جا بزند.
قوانین مدنی ایران امتناع از وظایف زوجیت را معادل واژه نشوز در فقه تعریف میکند. نشوز زن که موجب «زوال نفقه» میشود بدین معناست که «زن غیر ناشزه علاوه بر تمکین در مقابل استمتاعات، بایستی مطیع تام و تمام زوج نیز باشد. و بدون اجازه او حتی برای عیادت والدین خویش هم از خانه خارج نگردد. بعبارت جامعتر هر گونه ناسازگاری و یا بدرفتاری از سوی زوجه او را ناشزه میسازد»[۴۳] . البته تشخیص این ناسازگاری و بدرفتاری هم با شوهر است. بنظر نگارنده این نوع نگاه به رابطه زوجین نه تنها غیر عادلانه و در نتیجه غیر دینی است بلکه باعث جسارت شوهر در تعدی و موجب بسیاری از جرایم و اختلافات زناشوئی است که امروزه دامن جامعه را گرفته است.
برای هماهنگی در معنای نشوز در نساء ۳۴ و نساء ۱۲۸، مفسران نیمه سنتی و فمینیستها عموما نشوز را چه از جانب زن و چه از جانب مرد ناسازگاری در قرار ازدواج معنی کردهاند. ولی اکثرا متعرض بار منفی نشوز- که مفسرین سنتی برای نشوز در نساء ۳۴ قائل شده بودند- نشدند. با اینحال، اینکه در زبان عربی و در دوران نزدیک به عصر پیامبر کلمه نشوز متضمن چه مفهومی بوده است با نگاه به قدیمیترین متون بهتر درک خواهد شد.
کاربرد کلمه نشوز در متون روائی بجا مانده از قرون اولیه اسلامی اشاره به یک عمل خلاف اخلاق، که مستحق تنبیه باشد، ندارد. نشوز همان سرکشی ناشی از نارضایتی از قرار ازدواج بود. این در مباحث فقهی و تفسیری است که نشوز زن، با دور شده از عصر ظهور و احتمالا با برداشتهای مردسالارانه از راهکارهای ارائه شده در این آیه و صحبت از ضرب زن، شائبه عمل خلاف گرفت. در کتاب طبقات کبری ابن سعد (م ۲۳۰ ه.ق) که از قدیمیترین منابع مکتوب اسلامی است روایتی مربوط به یک اختلاف زناشوئی از دوران عثمان خلیفه سوم میبینیم. ﺍبن سعد مینویسد،
اﺍبوعاصم ضحاﮎ بن مخلد نبیل ﺍز ﺍبن جریح، ﺍز ﺍبی ملیکه ما را خبر داد که میگفته است – عقیل ابن ابی طالب فاطمه دختر عتبه را به همسری گرفت. فاطمه که ثروتمند بود به عقیل گفت همسر تو میشوم و برای تو هزینه میکنم بر آنکه ضمانت جبران و خوشرفتاری کنی. گوید عقیل او را به همسری گرفت و هر گاه عقیل به پیش او میرفت فاطمه با اندوه میگفت، عتبه و شیبه پسران ربیعه کجایند. (عتبه ﻭ شیبه، پدر و عموی فاطمه و از سران کفار مکه بودند که در جنگ بدر در مقابله با مسلمانان کشته شدند). روزی که عقیل دلتنگ و افسرده بود همینکه به پیش فاطمه رفت باز همان سخن را تکرار کرد که – عتبه و شیبه کجایند؟ عقیل گفت وقتی به جهنم و آتش در آمدی بر جانب چپ تو قرار دارند. گویند فاطمه جامه خود را استوار پوشید و گفت از این پس سر من و تو بر بالینی نخواهد بود و پیش عثمان به شکوه رفت. واقدی از معمر، از ابن طاووس، از عکرمه، از ابن عباس و معاویه ما را خبر داد که میگفتهاند، عثمان درباره اختلاف میان فاطمه دختر عتبه و شوهرش عقیل ابن ابی طالب که فاطمه به او ناشزه شده بود ما را گسیل داشت و فقط همین مقدار گفت، اگر صلاح دیدید که زندگی کنند، چنان کنید و اگر صلاح دیدید که جدا شوند، چنان کنید[۴۴]. همانگونه که دیده میشود در این روایت زن ناشزه زنی است که شوهرش را نمیخواهد و اشخاصی تعیین میشوند تا بین آنها پادرمیانی کنند.
مورد دوم استناد به کتاب الاغانی از ابوالفرج اصفهانی (م ۳۵۶ ه.ق) درباره زندگی سکینه بنت حسین (م ۱۱۷ ه. ق)، فرزند سیدالشهداست. سکینه بعد از قتل شوهر و پسر عمویش در واقعه کربلا با مصعب ابن زبیر والی بصره ازدواج میکند و پس از قتل مصعب همسر عبدالله نامی میشود. سکینه با این عبدالله نمیسازد و از او جدا میشود. کلمهای که راوی داستان برای ناسازگاری و عدم رضایت سکینه از قرار ازدواجش بکار میبرد—فنشزت علیه – یعنی بر او ناشزه شد، میباشد. اینجا هم میبینیم نشوز نوع خاصی از بدرفتاری که مستحق تنبیه باشد نیست بلکه به اصطلاح همان سرکشی در برابر شوهر و نخواستن او است بدون اینکه حامل بار ارزشی خاصی از خوب یا بد باشد. ابوالفرج اصفهانی از سجایای سکینه و مقام بالای او در اجتماع تعریف کرده و مینویسد:
- کانت سکینه عفیفه سلمه برزﻩ من اﺍلنساء،٬ تجالس اﺍلاجله من قریش ﻭ تجتمع اﺍلیها ﺍلشعراء ﻭ کانت ﻅریفه مزاحه … کاﻥ اول ازدواج سکینه عبدالله بن الحسن بی علی قتل عنها و لم تلد له و خلف علیها مصعب، …. ثم خلف علیه عبدالله بن عثمان بن عبدالله بن حکیم بن حزام، فنشزﺕ علیه، فطلقها[۴۵].
روایات زیادی از طریق شیعه و سنی داریم که نشوز زن را به طلاق خلع ربط میدهند. یعنی نشوز را عصیان و نافرمانی از شوهر و تمایل او به طلاق معنی میکنند و عملا بدون توجه به دلایل نشوز زن به او حق طلاق میدهند. ورژنهای مختلف این روایت در قدیمیترین مجموعههای حدیث تا کتب فقهی دوران متاخرتر وجود دارد.
یکی از قدیمیترین مجموعههای حدیثی، مصنف ابن ابی شیبه در قرن دوم هجری این روایت را با سلسلههای مختلف راویان آورده است یطیب للرجل الخلع إذا قالت: لا أغتسل من الجنابه ولا أطیع لک أمرا ولا أبر لک قسما ولا أکرم نفسا. اگر زنی به شوهرش بگوید که به تو تن نمیدهم و خودم را برایت حفظ نمیکنم و امرت را اطاعت نمیکنم و بتو احترام نمیگذارم پسندیده است که او را خلع کنید[۴۶]. شیخ طوسی نیز همین روایت را بدون ذکر سند در النهایه میآورد[۴۷]. او در جای دیگر (النهایه ۴۷۵) مینویسد زنی که به شوهرش تن نمیدهد ناشزه است. از جمع ایندو ناشزه زنی میشود که به شوهر تن نمیدهد و میتواند طلاق خلع بگیرد. توجه داشته باشید که نمیگوید پسندیده است او را طلاق بدهید بلکه واژه خُلع را بکار برده است که در فقه اسلامی اشاره به نوع خاصی از فسخ قرار ازدواج است[۴۸].
با اینحال او نشوز را در رابطه با نشوز شوهر در نساء ۱۲۸ دقیقتر معنا میکند: وأما النشوز فهو أن یکره الرجل المرأه، وترید المرأه المقام معه، وتکره مفارقته. و اما نشوز به این معناست که مرد از زنش کراهت دارد ولی زن مایل است با او باشد و از جدائی کراهت دارد (النهایه ۵۳۰). طبق این تعریف شیخ طوسی، نشوز زن در نساء ۳۴ به این معنا میشود که «زن از شوهرش کراهت دارد ولی مرد مایل است با او باشد و از جدائی کراهت دارد.» این تعریف شیخ طوسی از نشوز کاملا با دلیلی که ما برای خوف شوهر آوردیم همخوانی دارد یعنی شوهری که مایل است با زنش باشد ولی ناسازگاری و بیمیلی زنش باعث خوف او شده است، خوف از دست دادن کنترل زنش. خوفی که او را به خشونت سوق میدهد.
فتح الباری بشرح صحیح بخاری – جلد ۹ باب الخلع حدیث ۱۸۷۳۰،۳۱- و تفسیر طبری دیل تفسیر آیه ۲۲۹ بقره و غیره هم این حدیث را با سلسله دیگری از راویان تکرار کردهاند. اما علمای شیعه از شیخ صدوق در من لایحضره الفقیه باب خُلع، کلینی رازی در روضه کافی باب خُلع، شیخ طوسی در استبصار باب خُلع و حر عاملی در وسائل الشیعه باب خُلع و خیلیهای دیگر این روایت را به امام باقر و امام صادق استناد دادهاند.
در قرون اولیه اسلامی حدیث به این معنا بود که زنی که شوهرش را نخواهد به صرف همین اکراه میتواند از شوهرش جدا شود، با اینحال جمله آنچنان مردسالار است که فاعلیت را به شوهر نسبت میدهد. با اینکه عملا این زن است که اراده کرده است از شوهرش جدا شود ولی فقها این جدا شدن را هم به شوهر استناد میدهند و بدین ترتیب این شوهر است که زنش را از مقام همسری خَلع میکند!! البته بعدها فقه این حق طلاق بدون قید و شرط را از زن گرفت و آنرا منوط به دلیل محکمه پسند کرد، همانطور که در پانوشت ۴۸ توضیح دادم.
این میان، کار عجیب دیگری که علمای مسلمان انجام دادند ربط دادن نشوز به پشتیبانی مالی مرد از زن (نفقه) است، البته بدون هیچ شاهد قرانی. بنظر میرسد – در فقه – اینکار با شافعی شروع شد و فعلا میبینیم که در قانون مدنی ایران که مبتنی بر فقه شیعه است نیز کاملا جا افتاده است. کشا علی Kecia Ali استاد مطالعات اسلامی در دانشگاه بوستون مینویسد، این شافعی بود که نشوز زن را به امتناع جنسی او تعریف کرد و سپس علیرغم آنچه خودش در آغاز کتاب رسالات ادعا کرده بود، بدون آوردن هیج حدیث و یا شاهد قرانی، این امتناع جنسی را به امتناع شوهر از پرداخت نفقه ربط داد[۴۹]. بنظر میرسد بعد از شافعی منابع روائی سنی و شیعه سعی کرده است سختگیری مالی را به نوعی از متن آیه استخراج کند. بدین ترتیب که بعضی این سختگیری مالی را به تفسیر واهجروهن فی المضاجع ربط دادهاند و بعضی به تفسیر واضربوهن.
بطور مثال بعضی استدلال کردند وقتی خداوند فرمان داده که – واهجروهن للمضاجع – از خوابگاه زن ناشزه دوری کنید و چون نفقه را به شرط استمتاع تعریف کرده بودند و هنگام دوری از خوابگاه استمتاع حاصل نمیشود، پس زن ناشزه نفقه ندارد. در مورد – واضربوهن – شعیری در جامع الاخبار در باب نساء از قول پیامبر مینویسد، – در شگفتم از کسی که همسر خود را میزند، در حالی که خود به زدن شایستهتر است. زنان را با چوب ترکه نزنید که قصاص دارد، ولی با سختگیری در خوراک و پوشاک بزنید تا در دنیا و آخرت آسوده باشید[۵۰] .
اگر بخواهیم توجیهی مطابق واقعیت اجتماعی یک درگیری زناشوئی و عواملی که در آن دخیل میشود داشته باشیم. آنگاه هیچ نیازی نیست که به دنبال تبصره زدن و یا محدود کردن نشوز برویم و معنای کلمه به همان کلیت خود قابل قبول است. نشوز میشود هر نوع اعتراض، عصیان، ناسازگاری و عدم رضایت زن از زندگی زناشوئی اش. البته در این میان ممکن است از همبستری با شوهرش هم امتناع ورزد یا به حرف او گوش ندهد. همانطور که گفتم نساء ۳۴ به هیچوجه به دلیل نشوز زن نمیپردازد. ممکن است شوهرش بداخلاق، بدگمان، یا خسیس باشد، دست بزن داشته باشد، خلاصه به هر دلیلی که حتی امروزه زنان برای آن به دادگاههای خانواده رجوع میکنند. آنچه که باید توجه کرد اینکه گوینده قران بدون قضاوت در حق یا ناحق بودن نشوز زن به عکس العمل شوهری میپردازد که بیم از دست دادن کنترل زنش او را بسمت خشونت بر علیه زن کشانده است. و این میشود که گوینده قران به شوهر پیشنهاد راهکار سه مرحلهای میدهد.
گوینده قران پیشنهاد راهکار سه مرحلهای میدهد و در واقع مراعات ضعف مرد عرب بدوی تازه مسلمان در کنترل خشم خود را میکند.
فَعِظُوهُن
راهکار قرانی به شوهری که زن ناشزه دارد با صحبت شروع میشود که خود ممکن است باعث حل موضوع شود. همانگونه که امروزه پای صحبت نشستن زوجین در یک اختلاف زناشوئی میتواند کارساز باشد. حتی اگر شوهر مزبور راضی شود که رل یک معلم پخته را برای زن سرکش بازی کند، باز هم صحبت ملایم و وعظ گونه اول روی خودش تاثیر مثبت دارد و بعد روی همسرش. مفسرین جز در ریزه کاریهای جزئی در این باره اختلاف ندارند.
– وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ – مراعات زن یا شوهر؟
بر عکس راهکار اولیه، این دومین مرحله بسیار باعث اختلاف در تفسیر شد. مرنیسی مینویسد «آراء درباره این آیه چنان اختلاف دارند که طبری دویست مورد را بررسی کرده است[۵۱] مواردی از قبیل آیا اگر زنی به خواستههای جنسی شوهرش تسلیم نشود، شوهر باید او را مجبور به اینکار کند یا با او به سردی رفتار کند؟ یا باید بستر خود را جدا کند؟ آیا باید با او قهر کند در حالی با وی همبستر میشود؟ یا برعکس باید با او قهر نکند ولی با او همبستر نشود؟ سرانجام آیا باید قهر کند اما برخلاف میل همسرش با او بزور رابطه جنسی داشته باشد؟ قول دیگر اینکه مرد باید پس از اینکه با همسرش صحبت کرد که رفتارش را عوض کند با او همبستر شود ولی باید پشتش را به او بکند و بخوابد و اگر عمل نزدیکی انجام دهد این کار را بدون اینکه کلمهای با او حرف بزند انجام دهد. طبری قول دیگری نقل میکند که این تفسیر کاملا اشتباه است … باید مراحل قرانی طی شود. اول با او صحبت کنید … اگر در رفتارش پافشاری کرد، با او همبستر نشوید[۵۲]. بنظر میرسد آنچه مفسرین بعد از طبری در این باره گفتند انتخاب یکی از اقوالی باشد که طبری ذکر کرده بود. طبری خودش قائل به قول عجیبی است. اواظهار میدارد که واهجروهن یعنی که زن نافرمان را به تخت ببندید زیرا او بدرستی معتقد است که ترک بستر زن ناشزه تنبیه او محسوب نمیشود بلکه بر عکس باعث خوشحالی او میشود.
بعضی مفسرین دوران مدرن که مانند طبری فکر میکردند و در عین حال میخواستند به تئوری تنبیه زن وفاداربمانند، سعی کردند توجیح بهتری ارائه دهند. مثلا سید قطب هم که باور داشت ترک بستر زن ناشزه تنبیه او محسوب نمیشود، این راهکار قرانی را کاهش قدرت نفوذ زن بر شوهرش که از طریق رابطه جنسی حاصل میشود، تعریف کرد.
بر عکس راهکار سوم که درباره زدن زن صحبت میکند، فمینیستها با این راهکار دوم مشکلی ندارند، زیرا علیرغم تفسیرهای قدیمی که مایل بودند از زیر بار عدم رابطه جنسی شانه خالی کنند، امروزه دیگر اکثر مفسران قبول دارند که آیه به روشنی میگوید در بستر از زن ناشزه دوری کن. هر چند که در عرف، بعضی از مردان به اصطلاح مذهبی هنوز هم به بعضی اقوالی که طبری در هزار و اندی سال پیش ذکر کرده است وفادارند. از خانمی بسیار مذهبی و سنتی پرسیدم وقتی حاج آقا از دست شما عصبانیست رابطه جنسی را چکار میکند؟ پاسخ داد حاج آقا کار خودش را میکند ولی یک کلمه هم حرف نمیزند و بعد از اتمام کار پشت میکند و میخوابد. دقیقا یکی از اقوال طبری!
اگر لنز مردسالاری را از چشممان برداریم، این قسمت انسانیترین راهکار قرانی در رابطه با زن ناراضی است و در تاریخ سیستمهای دینی مردسالار، تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد، سابقه ندارد و عملا مانع از تجاوز و رابطه جنسی ناخواسته و تحقیرآمیز خواهد شد. امروزه مطالعات بسیاری در زمینه خشونت جنسی از طرف شریک زندگی صورت گرفته است که نشان میدهد چگونه مرد خشمگین – از رابطه جنسی ناخواسته – بر علیه زن و خرد کردن شخصیت او استفاده میکند. اگر به آمارهای سازمان بهداشت جهانی درباره خشونت جنسی بر علیه زنان که از سوی شریک زندگیشان اعمال میشود نگاه کنیم، متوجه خواهیم شد که چقدر تجاوز و خشونت جنسی به زن از طرف شریک زندگیش متداول و باعث آسیبهای جدی جسمی و روانی برای زن میشود.
بر اساس گزارش سازمان بهداشت جهانی ۳۰٪ از زنان دنیا از طرف شریک زندگیشان مورد خشونت جسمی /جنسی قرار گرفتهاند. ۳۸٪ از قتل زنان در جهان توسط شریک زندگیشان صورت میگیرد. خشونت جنسی بر علیه زنان عواقب جدی جسمی و روانی بجای خواهد گذاشت. تحقیقات نشان میدهد سقط جنین، استرس و افسردگی، بی خوابی و مشکلات گوارشی، خودکشی و انزوای اجتماعی و دردهای جسمانی از قبیل سردرد و کمردرد از عوارض خشونت جنسی هستند[۵۳].
این امر بسیار مایه تعجب است که مفسرین نشوز را امتناع و کراهت زن از همبستری تعریف میکنند و باز هم اعتقاد دارند همبستر نشدن با زن به نوعی تنبیه زن است. به هر حال عمل به این راهکار حتی اگر مطمئن باشند که زن ناراضی را از لذت رابطه جنسی با شوهری که نمیخواهد محروم کردهاند، عملا مانع از خشونت جنسی بر علیه زن ناشزه میشود.
وَاضْرِبُوهُن و تبصره فقیهانه
تفسیر سنتی (وضربوهن) ظاهرا ادعا میکند اگر زنی سر از اطاعت شوهر پیچید یا به او تن نداد، در اثر پافشاری در رفتار خود مستحق کتک خواهد بود. این میان کار عجیب دیگری که علمای اسلام انجام دادند تعدیل کردن معنای قرانی ضرب با اضافه کردن یک حدیث بود. ضرب در معنای خود متضمن نوعی شدت است که آنرا از نوازش و شوخی متمایز میکند. با اینحال علما حدیثی از ابن عباس آوردند که ادعا میکرد زدن زن ناشزه تنها با چوب مسواک و امثالهم جایز است که زخم و یا حتی کبود نکند. در حالی که متن آیه هیچ نشانی از خفیف زدن زن ناشزه ندارد. این مسئلهای بود که فمینیستها به آن اشاره کردند. بطور مثال امینه ودود استاد محقق و فمنیست آمریکائی-آفریقائی معتقد است دو-سه قرن بعد از عصر پیامبر، فعالیتها فقهی در معنای آیه مداخله و ضرب را به ضرب غیر مبرح/غیرشدید تبدیل کرد[۵۴].
بدین ترتیب استفاده اصلی که تفکر سنتی از عبارت اضربوهن کرد جواز کتک زدن زن بوسیله شوهرش نبود بلکه اثبات بالادستی، عقل و پختگی شوهر در مقابل زنی بود که احتیاج به ادب کردن داشت. چرا متون روائی بر خلاف ظاهر آیه این تبصره را بر آیه زدند؟ آیا علما در حق زنی که در معرض خشونت شوهرش قرار داشته از گوینده قران مهربانتر و دلسوزتر بودند؟ بنظر نگارنده علاوه بر اینکه مسلمانان اذعان داشتند پیامبر دستش را بروی هیچ موجود زندهای دراز نکرده است، علمای سنتی از همان اول متوجه شده بودند که به تاخیر انداختن ضرب زن توسط شوهر که در آن زمینه تاریخی بسیار محتمل بود – در واقع باعث فروکش کردن خشم شوهر و کتک نخوردن زن میشود. ولی با این شگرد هم هدف گوینده قران – که حفظ زن از کتک خوردن اساسی بود – تامین میشد و هم مردی را که مخاطب این آیه و سه راهکار آن است یعنی مردی تند خو که تحت فرهنگ مردسالار کتک زدن زنی که او را عصبانی کرده است برایش بسیار عادی بود، به یک مرد مسلمان فرهیخته که خداوند وظیفه تادیب زن ضعیفهاش را به او واگذار کرده است، تبدیل کردند. به عنوان مثال، سعدیه شیخ استاد مطالعات ادیان در دانشگاه کیپ تان در آفریقای جنوبی با بررسی آراء چند تن از معتبرترین مفسرین اهل سنت، طبری، فخر رازی، و زمخشری مینویسد، هم فخر رازی و هم زمخشری به صراحت اظهار داشتهاند که خاصیت آیه محدود کردن قدرت شوهر و اقدام تنبیهی بر علیه زن است[۵۵]. البته باید خاطرنشان کرد که در همان زمان هم فقها متوجه بودند که این اجازه ضرب غیر مبرح هم نمیتواند مانع از زخمی شدن و حتی مرگ زن توسط شوهر عصبانی شود. در نتیجه با استناد به حدیثی دیگر در قصاص شوهری که حین « تادیب زنش» او را مجروح کند یا به قتل برساند تخفیف اساسی داده و به اصطلاح اما و اگر آوردند که بحث درباره آن ، که خود دلیل دیگری بر ناکارائی فقه در برقراری عدالت قرانی است، از حوصله این نوشتار خارج است.
سردرگمی در تفسیر منطقی آیه – ناشی از ناسازگاری تفسیر سنتی آیه با مضمون دیگر آیات قرانی، روح عدالت قرانی، و امروزه با مبانی حقوق بشر- در برخورد با ضرب نیز مثل نشوز روی داد. جدا از تفسیر سنتی که ضرب را از کیفیت انداخت و آن را بیشتر شبیه یک شوخی کرد، گروهی از متفکرین معاصر با رد کارائی ضرب حکم به نسخ آیه دادند یا آن را در حیطه قدرت مراجع قضائی تعریف کردند. فمنیستها هم سه دسته شدند گروهی نسخ آیه را قبول کردند – گروه کمتری در معنای ضرب تشکیک کردند و عدهای هنوز هم با نگریستن به آیه از منظر یک مدافع حقوق بشرقرن بیست و یکم، با ظاهر آیه مشکل دارند.
آقای معرفت از قران شناسان معاصر حکم زدن زن در نساء ۳۴ را با پدیده برده داری و شیوه قران در نسخ تدریجی و مرحلهای – نسخ تمهیدی- مقایسه میکند[۵۶] و با ذکر احادیث و روایات بسیاری که مضمون آنها قباحت زدن زنان در منظر شارع و پیامبر بوده است، مینویسد، «استناد به ظاهر آیه، عمل به ظاهری منسوخ و مخالفت آشکار با نهی پیامبر و سفارشهای رسا و گویای آن حضرت و امامان معصوم است»[۵۷] . یکی دیگر از متفکران قا ئل به نسخ محمد محمود استاد سابق دانشگاههای خرطوم در سودان و تافتزTufts در آمریکا میباشد که اصطلاحا آن را Virtual Abrogation مینامد[۵۸].
قوانین مدنی ایران، متعرض ضرب غیر مبرح نمیشود و ضرب توام با جرح و بعلاوه امتناع از دادن نفقه را تحت عنوان نشوز مرد مجازات میکند. آقای خمینی در تحریر الوسیله با اینکه این احتمال را هم میدهد که شوهر زنش را آنچنان بزند که به جرح و مرگ منتهی شود ولی باز به تنبیه زن وفادار است. در مقابل نشوز مرد را هم امری قابل تنبیه مثل عدم پرداخت نفقه و یا ضرب مبرح معنا میکند و مراحل تنبیهی برای نشوز مرد قائل میشود بدین ترتیب که در مرحله اول موعظه بوسیله زن و پس از آن، تصرف مال و تعزیر بوسیله حاکم شرع[۵۹]. این تعریف حقوقی از نشوز مرد در نساء ۱۲۸ کاملا ناسازگار با متن آیه است که طریقه برخورد با نشوز مرد را صلح و گذشت طرفین تجویز میکند.
همانطور که دیده میشود، فرض اولیه مردسالار که نشوز زن بد است و مرد حق تنبیه او را دارد باعث شد که بسیاری از مفسرین قرون جدید هم نتوانند آیه را جور دیگری ببینند و تنها به توجیه و ملایم کردن متون قدیمی بسنده کردند. مثال دیگر خالد ابو فاضل استاد حقوق اسلامی دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس، نشوز را در نساء ۳۴ (نشوز زن) و نساء ۱۲۸ (نشوز مرد) فاحشه مبینه معنی کرده و تنبیه زن را با توجه به مقتضیات زمان در حیطه قدرت مراجع قضائی و نه شوهر تعریف کرده است[۶۰].
از میان فمینیستهای مسلمان، عزیزه الهبری، استاد فلسفه و حقوق دانشگاه ریچموند در ایالت ویرجینیا، با ذکر موضوعات شراب و برده داری در قران، همانند آقای معرفت به فلسفه گام به گام اِعمال تغییرات اجتماعی در قران استناد میکند و نتیجه میگیرد نه تنها آیه در زمان خود نقش محدود کننده خشونت را داشته است بلکه در زمان حاضر میتوان ضرب زن ناشزه را منسوخ شده فرض کرد[۶۱]. بعضی از فمنیستهای مسلمان ایرانی هم به همین راه رفتهاند. به طور مثال در صحبتی که با ایشان داشتم خانم ژیلا موحد شریعت پناهی، نویسنده و فعال حقوق زنان، قائل به نسخ آیه بودند.
لاله بختیار، نویسنده و مترجم ایرانی-آمریکائی قران به زبان انگلیسی – the Sublime Quran – با توجه به معانی متعدد ضرب در قران و این سخن که در هیچ کجای قران بجز نساء ۳۴ ضرب به معنای کتک زدن نیست پیشنهاد میدهد که ضرب در این آیه به معنای فاصله گرفتن از زن ناشزه است و مخیر کردن او بین تصحیح رفتار و یا درخواست طلاق[۶۲]. دلایل بختیار بر عدم دلالت آیه بر زدن زن در این آیه شامل: آیات دیگر قران از جمله آیات لعان (نور ۹-۶) و سنت رفتاری پیامبر در هنگام برخورد با عصیان زنانش است. با اینکه روش پیامبر در برخورد با زنان ناسازگار و عصیانگرش و قبول فرمان الهی در اختیار طلاق آنان در صورت تمایل – طلاقی که توام با احترام و برخورداری مادی هم بود، کاملا با جهانبینی قران و سیره کلی پیامبر سازگار است و انسانیترین برخورد با زن ناراضی حتی در عصر مدرن است – ولی دلیلی در دست نیست که مسلمانان عصر ظهور همین معنی را از ضرب در نساء ۳۴ دریافته باشند.
امینه ودود Amina Wadud یکی از تاثیرگذارترین فمینیستهای مسلمان، در ۱۹۹۹ اذعان کرد که راهکار سه مرحلهای باعث آرام کردن شوهر عصبانی میشود[۶۳]. ولی بعدها قائل به نسخ کاربرد ضرب شد و آنرا در تضاد با شئونات زن مسلمان و عدالت قرانی در عصر حاضر دانست[۶۴].
فرهنگ دست درازی و برخورد فیزیکی
باید توجه کرد که موضوعاتی مانند برابری انسانها و حقوق فردی انسان بما هو انسان مربوط به عصر مدرن است. در جهان باستان برخورد فیزیکی با ضعیفتر (زن، کودک، و برده) منع اخلاقی و اجتماعی نداشت. امرسون و راسل دوباش Emerson R. Dobash, Russel Dobash در مقاله «عشق، احترام و اطاعت: ایدئولوژیهای سازمانی و چالش زنان مضروب» مینویسند، مسئله کتک زدن زن به عنوان امری عادی آنچنان در فرهنگ جوامع ریشه دوانده بود که صدها سال طول کشید تا اصلا به عنوان یک معضل اجتماعی شناخته شود[۶۵].
بر خلاف تابوی مدرن، کتک زدن و حتی کشتن زن و فرزند و برده در دنیای قدیم عواقب چندانی نداشت. در روم باستان زن جزء اموال شوهر محسوب میشد واگر زن گناهی مرتکب میشد که آبرو یا اموال شوهر را بخطر میانداخت، مرد میتوانست زنش رابزند، طلاق بدهد، به بردگی بفروشد و حتی بکشد. اینکه بزور کتک، زنان را کنترل و مجبور به اطاعت کنند یک اصل مقبول اجتماعی بود[۶۶]. البته قضاوت درباره جرم زن هم با شوهر بود. در ایران باستان نیز سالار خانواده همین حق را داشت[۶۷].
اگوستین از قدیسان کلیسای کاتولیک (۳۵۴ – ۴۳۰ میلادی) در خاطراتش نوشته است که «مادرش (سانتا مونیکا) پی برده بود که نمیبایست به هنگام تندخوئی همسرش نه با رفتار و نه با گفتار با او به مقابله برخیزد. بسیاری از زنان که شوهرانشان از شوی او مهربانتر بودند کما و بیش آثار ضرب و شتم بر سر و تن داشتند[۶۸]. خود اگوستین از همسرش خواسته بود که عقدنامهای را امضاء کند که ادعا میکرد او برده شوهرش است. در همان زمان کلیسای اسپانیا در حالی که تاکید کرده بود که قدرت و مدیریت شوهر نباید ظالمانه اعمال شود و با زن مثل برده رفتار کند، به کشیشها اجازه داده بود زن نافرمان را در خانه حبس کنند و به او گرسنگی بدهند ولی نه در حدی که زن بمیرد. کلیسای کاتولیک در قوانین مربوط به قرن پانزده به مرد اجازه میداد زنش را با یک ترکه بزند و ادعا میکردند که کتک خوردن زن برای روح او و شوهرش سودمند است[۶۹].
روا سیگال Reva B Siegel استاد حقوق در دانشگاه ییل مینویسد، حقوق عرفی (Common Law) کشورهای انگلوساکسن تا قرن نوزده رسما به شوهر اجازه میداد به منظور تادیب زن او را کتک بزند به شرطی اینکه موجب آسیب دائمی به او نشود. بعدها با ظهور جنبشهای فمینیستی این حق به تدریج ملغی شد، با اینحال بطور مثال تا امروز بزرگترین عامل جراحت زنان در ایالت متحده کتک خوردن زنان بدست شوهر، شوهر سابق، یا شریک زندگیشان است و ۳۱٪ قتل زنان در آمریکا هم به دست همین افراد واقع میشود[۷۰].
یکی از قدیمیترین مکتوبات مسلمان در قرون دو و سه هجری کتاب طبقات ابن سعد در شرح احوالات صحابه و صحبیات پیامبر است. چند مورد برخورد فیزیکی صحابه با دیگران را به نقل از این کتاب خواهم آورد. در احوالات ابوبکر، ابن سعد داستانی از حجه الوداع مینویسد که روزی ابوبکر دربرابر پیامبر بردهاش را به جرم گم کردن شتر به باد کتک میگیرد ( ج۸، ص ۲۱۶). در اختلاف بین پیامبر و همسرانش و به طرفداری از پیامبر، ابوبکر ضربه محکمی به سینه دخترش عایشه میزند که هر دو مورد موجب ناراحتی پیامبر میشود (ج۸، ص۸۱).
عمر که از اسلام آوردن خواهر و شوهرش عصبانی بود – چنان سیلی بر چهره خواهر زد که خونین شد- (ج۳، ص۲۳۰). بعد از فوت ابوبکر، هنگامی که زنان برای او نوحه خوانی میکردند، عمر به زنان پیغام داد که سروصدا نکنند و چون آنها دست برنداشتند کسی را به دنبال خواهر ابوبکر که از نوحه خوانها بود فرستاد و – چند ضربه با تازیانه خود بر او زد و چون زنان نوحه گر این موضوع را شنیدند متفرق شدند- (ج۳، ص۱۳۵) به جرم اینکه ابوموسی اشعری، از صحابه پیامبر، قالیچهای را به زن عمر هدیه داده بود، همان قالیچه را بر سر او و همسرش کوبید – به گونهای که موهای زنش آشفته شد (ج۳، ص۲۶۶). – عمر همچنین نخستین کس است که در مدینه شـبها به پاسداری و نگهبانی پرداخت و تازیانه به دست گرفت و مردم را ادب کرد و پس از او گفته میشـد تازیانه عمر از شمشـیر شـما هول انگیزتر بود (ج۳، ص۲۴۲).
شیعیان معتقدند عمر حتی به زهرا سلام الله علیها سیلی زده است و علی دست برادر نابینایش را با ذغال داغ سوزانده است[۷۱]. ابن سعد داستانی را نقل میکند که علی با تازیانه به مردی زده بود که در امری خاص قول حضرت را باور نکرده بود (ج۳، ص ۱۹۳).
زبیر که از همان دوران کودکی از مادرش به شدت کتک میخورد قبل از اینکه به سن بلوغ برسد دست چند نفر را شکسته بود. واقدی روایت میکند، در دوران خلافت عمر آنچنان پس گردنی به دربان اتاق عمر که جلو ورود او را گرفته بود میزند که فریاد غلام بلند میشود و به عمر شکایت میبرد (ابن سعد، ج۳، ص۸۷-۸۸).
با اینکه احتمال جعلی بودن روایاتی که متعرض تثبیت احکام مردسالار نیستند بسیار کمتر از احادیث زن ستیز است، با اینحال نگارنده این سطور نه اینگونه خشونتهای فیزیکی صحابه را دال بر عدم صداقت و ایمان آنها میداند و نه نسبت به صحت این روایات اطمینان کامل دارد. امری که میتوان مطمئن بود این است که تا دویست سال بعد از عصر پیامبر و در زمان نوشته شدن کتاب طبقات کبری هم ضرب فیزیکی زن و برده و اشخاص ضعیفتر امری، در منظر عموم، عادی و مقبول حتی برای بزرگترین صحابه پیامبر بود.
بنظر نگارنده اگر گوینده قران همین کلمه ضرب را ذکر نمیکرد بسیار محتمل بود که نه تنها مسلمانان اولیه بلکه فقهای دوران بعد نیز برخورد فیزیکی با همسر را، کاملا بدون مانع و رادع، امری مجاز میفهمیدند که حتی قران متعرض آن نشده است. کاری که درباره سختگیریهای مالی بر زنی که اطاعت شوهرش را نکند، کردند. چون گوینده قران از نفقه در این آیه نامی نبرده بود – در حالی که بسیاری از آیات دیگر هر نوع سختگیری مالی حتی در حق زنی که در آستانه طلاق قرار دارد را ممنوع کرده است – سختترین برخوردهای اقتصادی با زن را ضمیمه تفسیر آیه واز نظر حقوقی شرعی کردند.
۴- فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا ۗ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا – پس اگر از شما اطاعت کردند دیگر بدنبال یافتن راهی برای آزار آنان نباشید. براستی این خداست که صاحب علو و کبریاست.
ماجرایی که با ترس شوهر شروع میشود با اطاعت زن پایان مییابد. این عبارت نشانه ظریفیست بر این امر که خوف شوهر ناشی از عدم اطاعت زن است. همچنین این عبارت کلمه – ناشزه – را هم به نوعی تعریف میکند یعنی زنی که برخلاف میل شوهر رفتار میکند. به عبارت دیگر این عدم اطاعت زن بوده که باعث خوف شوهر و شروع ماجرا شده است، همان مکانیسمی که معمولا در ظهور خشونت خانگی موثر است. یعنی ترس شوهر از ازدست دادن کنترل زنش او را بسوی خشونت سوق میدهد و سعی میکند با انواع خشونت: فیزیکی، جنسی، کلامی/احساسی، و اقتصادی – زنش را منکوب و مطیع کند.
اولین مرحله از عکس العمل سه مرحلهای، فعظوهن، و بعلاوه این عبارت انتهایی آیه – فان اطعنکم فلا تبغوا علیهن سبیلا – هر دو نظر به خشونت کلامی و احساسی دارند – در حالی که اولی راهکاری برای جلوگیری از خشونت کلامی در میانه اختلاف است دومی سرکوفتها و آزارهای بعد ازغائله را منع میکند.
با توجه به این قاعده قرانی که صفات الهی در پایان یک آیه ارتباط مستقیم با مفهوم و منظور آیه دارد مفسرین علی و کبیر بودن پروردگار را مانعی در برابر علو شوهر در برابر زنش تفسیر کردند.
بطور مثال، طبری مینویسد ای مردم بر زنانتان راه ظلم کردن مجوئید وقتی که از شما اطاعت کردند که اگر شما بر آنها علو دارید خداوند بر شما علو دارد. علامه طباطبائی مینویسد «مقام پروردگارشان على و کبیر است ، پس از قدرت و تفوقى که بر زنان خود دارند مغرور نشوند و سوء استفاده ننموده در اثر غرور به آنها ظلم و استعلا و استکبار نکنند، و همواره به یاد علو مقام پروردگارشان باشند». شیخ طبرسی هم اشاره میکند که این قسمت هشدار به مردان است.
در تفسیر این قسمت آیه ما با مفسرین سنتی تقریبا همسو هستیم و هر دو بر این باوریم که مقصود گوینده قران از این عبارت نهی مردان از علو و برتری جویی است – با این تفاوت که علمای سنتی اعتقاد دارند علو و برتری جویی فقط پس از مطیع کردن زن جایز نیست و بنظر نگارنده این سطور مقصود اصلی آیه و توضیحات آیه از همان آغاز با عبارت اولیه – الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض و اشاره به دلایل تاریخی بالادست قرار گرفتن مرد – نهی از تکبر و ادعای علو مردانه است – امری که متاسفانه تفسیر سنتی آیه به شدت به آن دامن زده است.
آیه بعدی، نساء ۳۵، به مرحلهای اشاره میکند که زن مجادله را قطع نمیکند و نارضایتی او، هر چه که هست، هنوز باقیست. در نساء ۳۵ کار به طلاق کشیده است و بزرگترهای فامیل برای پادرمیانی وارد میشوند.
موخره
عبارت اولیه آیه – الرجال قوامون علی النساء – علیرغم نظر سنتی- تنها یک خبر است و نه انشاء الهی – این عبارت با اشاره به دلایل بیولوژیکی-اجتماعی که باعث در اختیار قرار گرفتن قدرت و ثروت جوامع در دستان مردان و فرودستی زنان شده است به امری موجود و واقع اشاره میکند. در چنین شرایطی نافرمانی و سرکشی زن در قرار ازدواج، او را در معرض خشونتی قرار میدهد که ریشه در ترس شوهر از ازدست دادن کنترل زنش دارد. راهکار سه مرحلهای در جهت محافظت زنی طراحی شده است که تحت تسلط بی چون و چرای شوهری خشن و کم ظرفیت قرار دارد. بدون مداخلات فقیهانه که برای کلمات کلیدی آیه از قبیل قوامون و نشوز و قانتات مفهومی متناسب نیاز فقهی تعریف کرده است، آیه در زمان نزول و عملا[۷۲] بر علیه سه فرم از چهار فرم اصلی خشونت خانگی: خشونت کلامی/احساسی، خشونت جنسی، و خشونت فیزیکی عمل میکرده است. انتهای آیه با اشاره به این مطلب که صاحب علو و کبریائی واقعی تنها خداست، شوهر را از تعدی و علو بر زنی که به علت ضعف بدنی و اقتصادی به او وابسته است بر حذر میدارد.
اینکه در گذشته تاریخ و بعضی جوامع عصر حاضر مردان باعث قوام زندگی زنان یا حتی سرپرست زنان هستند به خودی خود بد نیست و همانطور که اشاره کرده ایم این یک نظم اجتماعی متناسب با جوامعی است که در آن زنها از کمترین استقلال مادی برخورداربوده اند/هستند. امروزه این امر به مقدار زیادی در جوامع مدرن صدق نمیکند، بعدها هم بیشتر بدون مصداق خواهد شد. مشکل اساسی تئوریزه و تشریع علو و تکبر یک جنس بر جنس دیگر و در نتیجه رنج و فشاریست که – به نام و بر خلاف منظور گوینده قران – بر زنان تحمیل کرده و راه رشد اجتماعی و حتی معنوی آنان را به مقدار زیاد سد کرده است.
مطلبی که باید اضافه شود اینکه، خوانش آیه برخلاف سنت رفتاری پیامبر، با تغییر غیرضروری ساختار دستوری یک عبارت، بدون توجه به قرینه قرانی معنای لغات، با اضافه کردن پیش فرضهای مردسالار و جانبدارانه و وصل کردن آنها به اراده الهی، و شرعی کردن این حجم اساسی از تبعیض جنسیتی را نمیتواند تنها به تمایلات مردسالارانه فقه کاهش داد. روند تاریخی تثبیت این خوانش، مسلما از تمایلات دربار پادشاهان و امرا و اشراف یعنی اصحاب زر و زور تاثیر پذیرفته است.
تحقیقات جدید در مسئله کاربرد خشونت در جوامع انسانی به چهار نوع اصلی خشونت خانگی اشاره میکند. بنظر نگارنده در حالی که نساء ۳۴ عملا برعلیه سه گونه خشونت خانگی عمل میکند، خوانش سنتی نه تنها به گونه اساسی متعرض هیچکدام از این سه گونه نشده است بلکه به گونهای فراگیر نوع چهارم، خشونت مالی/اقتصادی را که آیه نامی از آن نبرده است، را شرعی و قانونمند کرد. اتفاقی که ممکن بودن برای «ضرب زن» بیافتد اگر گوینده قران با صراحت نامی از آن نبرده و آنرا در انتهای راهکارها قرار نداده بود.
بهعنوان یک فمنیست مسلمان میتوانم بگویم که استفادههای فقهی از آیه و تئوریزه کردن فرودستی زن در اجتماع و نظام خانواده با استفاده از این آیه، تحت فشار مصالح مردسالارانه و صددرصد بر علیه کاربرد آیه در زمان نزولش و عدالت قرانی است. دفاع از این دیدگاه غلط سنتی در جهان مدرن نه تنها بر ضد رشد و تعالی زن و مرد مسلمان است بلکه به ضرر قران و مسلمانی است.
————————————-
[۱] زیبا میرحسینی استاد دانشگاه و فمینیست و فعال حقوق زنان با ارائه چارت بالا رابطه قیمومیت مندرج در فقه و تاثیر آن بر حقوق زن مسلمان را نشان میدهد.
Oslo Colition on Freedom of Religion or Belief. Justice Through Equality: Building Religious Knowledge for Legal Reform in Muslim Family Laws: a Report on the Oslo Coalition’s Muslim Family Law Project. 2013.
[۲] Intersectionality
[۳] Richard Daly, and Richard B. Lee. The Cambridge Encyclopedia of Hunters and Gatherers. (Cambridge, U.K.: Cambridge University Press, 2012),
[۴] Gerda Lerner, The Creation of Patriarchy (New York: Oxford University Press, 1986), 57.
[۵] Ibid, 212.
[۶] Asma Sayeed, Women and the Transmission of Religious Knowledge in Islam. Cambridge Studies in Islamic Civilization. New York: Cambridge University Press, 2013.
[۷] Ira M. Lapidus, Islamic Societies to the Nineteenth Century: A Global History (Cambridge, England: Cambridge University Press, 2012), 181.
[۸] در این نوشتار، منظور از نیمه سنتیهای معاصر محققین معاصری است که معمولا بدلیل پذیرش پایههای مردسالار تفسیر آیه در اکثرموارد نتوانستند تغییری در فهم سنتی از آیه پدیدآورند. با اینحال نظراتشان خود دلیلی است بر امکان و ضرورت تغییر در فهم آیه.
[۹] عبدالله جوادی آملی، زن در آئینه جلال و جمال، (قم: اسراء ۱۳۸۶)، ۳۹۲.
[۱۰] با اینکه از نظر قواعد دستوری قوانین ازلی ابدی حاکم بر جهان و ناشی از اراده الهی هم بصورت خبری بیان میشود ولی جمله مورد بحث از این دست نیست زیرا بر خلاف ادعای فقه این ساختار خانواده در طول تاریخ تشکیل خانواده همیشه معتبر نبوده است نه قبل از دوران پدرسالاری و نه در جهان مدرن. اگر جمله را امری و انشائی بخوانیم در واقع یک گزاره نادرست را به گوینده قران نسبت داده ایم.
[۱۱] علیاکبر قریشی، قاموس قران، وبسایت تبیان.
[۱۲] همان
[۱۳] قوامیت و قیمومیت مصدر جعلیاند و علیرغم ظاهر عربی آنها از کلمات عربی نیستند و قوامیت به معنی قوّام بودن و بخصوص قیمومیت به معنی قیّم بودن به نوعی مفهوم سازی conceptualization شده و بکار فقه آمده است.
[۱۴] اممیمه ابوبکر استاد دانشگاه قاهره تغییر مصادیق قوام بودن مرد بر زن در طول تاریخ تفسیر آیه و میان مفسران سنتی و نیمه سنتی را به چهار دوره تقسیم میکند. دوره اول با طبری شروع میشود و او به سادگی ادعا میکند چون خداوند گفته مردان سرپرست زنان باشند پس مرد بهتر از زن است. دوره دوم با مفسرین ایرانی الاصل شروع میشود – زمخشری رابطه زن و شوهر را رابطه ارباب و رعیت تعریف میکند. – دوره سوم در قرن چهارده میلادی با ابن کثیر سوری شروع میشود. تئوری او رابطه زن و شوهر در نساء ۳۴ را به رابطه زن و مرد در اجتماع بسط میدهد و به کمک احادیث عدم صلاحیت زن برای قضاوت و امارت را نتیجه میگیرد. دوره چهارم مربوط به مفسران عصر جدید است که با محمد عبده شروع میشود که سعی میکند از طریق علمی و اشاره به فطرت زن این رابطه فرودستی را اثبات کند. نگاه کنید به مقاله او در کتاب زیر،
Ziba Mir-Hosseini, Mulki Al-Sharmani, and Jana Rumminger, eds. Men in Charge? : Rethinking Authority in Muslim Legal Tradition. London: Oneworld, 2015.
[۱۵] در طول مقاله هر جا به صفحه و یا مشخصات تفاسیر معروف و قدیمی ذکر شده ارجاع داده نشود منظور نظر مفسر در تفسیر منتسب به او ذیل تفسیر نساء ۳۴ است.
[۱۶] Seyyed Hossein Nasr, ed. The Study Quran : A New Translation and Commentary. (New York, NY: HarperOne, 2017), 206.
[۱۷] Amina Wadud, Qurʼan and Woman: Rereading the Sacred Text from a Woman’s Perspective. (New York: Oxford University Press, 1999), 72.
[۱۸] Asma Barlas, «Believing Women» in Islam : Unreading Patriarchal Interpretations of the Quran ( Austin, TX: University of Texas Press, 2002), 186-187.
[۱۹] Muhammad Khalid Masud, “Gender Equality and the Doctrine of Wilaya» in Gender and Equality in Muslim Family Law (ed. Ziba Mir Hosseini, Kari Vogt, Lena Larsen and Christian Moe, London: I.B. Tauris, 2013).
[۲۰] Fatima Mernissi, The Veil and the Male Elite: A Feminist Interpretation of Women’s Rights in Islam. (Reading, MA: Addison-Wesley, 1991), 158.
[۲۱] تحقیق نگارنده درباره شباهتهای قوانین ازدواج و طلاق بین مسلمانان و زرتشتیان در قرون اولیه اسلامی را میتوانید در آدرس زیر ببینید. در بحث قرار داد ازدواج نشان داده ام که مسلمانان تا چه حد به راه دین ساسانی رفتهاند، حتی در موارد ریزی مثل توالی ایجاب و قبول – ص ۸۰-۷۹.
The Common Elements in Marriage and Divorce Laws of Late Zoroastrian/ Sasanian Family Law and Early Muslim Jurisprudence in Mesopotemia
https://pqdtopen.proquest.com/doc/2080342853.html?FMT=ABS
[۲۲] با اینکه این قرارداد مربوط به قرن هفتم هجری است ولی محققین باور دارند محتویات آن مشابه کتاب قانون ساسانی، ماتیکان هزار دادستان است. برای متن قرارداد و نظرات پیرامون آن نگاه کنید به دو مقاله زیر،
– Ilya Yakubovich, “Marriage i. the Marriage Contract in the Pre-Islamic Period,” in Encyclopedia Iranica, 2005.
– Maria Macuch, “The Pahlavi Model Marriage Contracts in the Light of Sasanian Family Law,” in Iranian Languages and Texts from Iran and Turan (Wiesbaden: Harrassowitz Verlag, 2007).
[۲۳] رجوع کنید به پانوشت ۱۴.
[۲۴] جوادی آملی، ۳۹۱.
[۲۵] یک کار تحقیقی از دانشگاه لیدن هلند درباره تفاوتهای مغز زن و مرد را در آدرس زیر ببینید.
https://medicalxpress.com/news/2017-06-differences-men-women-brains.html
[۲۶] ویل و آریل دورانت، تاریخ تمدن، جلد اول، فصل سوم: عوامل سیاسی تمدن، بخش ۴: خانواده.
گردا لرنر در The Creation of Patriarchy فصل سوم و چهارم تاثیر ظهور دولت شهرها و نظامیگری/ قدرت بدنی بر فرودستی زنان را مورد مطالعه قرار میدهد.
[۲۷] مصطفی محقق داماد، بررسی فقهی حقوق خانواده: نکاح و انحلال آن، مواد ۱۰۳۴ تا ۱۱۵۷ قانون مدنی (طبع قدیم)، (تهران: مرکز نشر علوم اسلامی ۱۳۸۴)، ۲۹۷.
[۲۸] علمای شیعه از قبیل کلینی در روضه کافی، حر عاملی در جلد ۱۴ وسائل الشیعه، مجلسی در جلد ۴۳ بحارالانوار این حدیث را به نقل از قرب الاسناد حمیری قمی (م ۳۰۰ ه.ق) ذکر کردهاند.
[۲۹] مجمع تشخیص مصلحت در آبان ۱۳۷۱ ضمن تصویب مقررات طلاق حق دریافت اجرت برای زنی که شوهر خواهان طلاق او است قائل شد. همین حق نسبتا ناچیز با انواع تبصره و شرط عملا کارائی ندارد. یک بحث حقوقی درباره اجرت المثل را در مقاله زیر ببینید.
مریم احمدیه، حق اجرت المثل و نحله در یک بررسی حقوقی، پرتال جامع علوم انسانی.
[۳۰] به طور مثال ازدواج در زمان ساسانیان، یکی از دو امپراطوری بزرگ قبل از ظهور اسلام. برای خلاصه موثقی از مناسبات ازدواج ساسانی به زبان فارسی رجوع کنید به مقاله منصور شکی – حقوق در ایران باستان – در وبسایت مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی.
[۳۱] مقاله نقدی بر مفهوم ولایت و قوامیت مرد بر زن در فرهنگ و فقه اسلامی در وبسایت ایشان به آدرس: http://yousefieshkevari.com/?p=1912
آقای محقق داماد در شرایط صحت عقد مینویسد که زوجه باید با لفظی صریح (زوجتک یا انکحتک) بُضع خود را به زوج واگذار کند.
مصطفی محقق داماد، بررسی فقهی حقوق خانواده: نکاح و انحلال آن، مواد ۱۰۳۴ تا ۱۱۵۷ قانون مدنی (طبع قدیم)، (تهران: مرکز نشر علوم اسلامی ۱۳۸۴)، ۱۶۸-۱۶۷.
[۳۲] محمد غزالی، کیمیای سعادت، ۳۲۲.
[۳۳] Mansour Shaki, “The Sassanian Matrimonial Relations,” Archiv Orientální ۳۹, (۱۹۷۱), ۳۳۹.
[۳۴] احمد تفضلی، مینوی خرد، (تهران: بنیاد فرهنگ ۱۳۵۴)
[۳۵] Seyyed Hossein Nasr, ed. The Study Quran: A New Translation and Commentary, First HarperCollins paperback ed, (New York, NY: HarperOne, an imprint of HarperCollins, 2017), 207.
[۳۶] Susan Moller Okin, Women in Western Political Thought, (Princeton, NJ: Princeton University Press 1979), 20.
کتاب ترجمه فارسی دارد – سوزان مولر آکین، زن از دیدگاه فلسفه سیاسی غرب.
[۳۷] نهله غروی نائینی، حامد مصطفوی فرد، بررسی رویکرد مفسران در تفسیر آیه ۳۴ سوره نساء، فصلنامه علمی-پژوهشی تحقیقات علوم قران و حدیث دانشگاه الزهرا(س)، سال یازدهم، شماره ۲، ۱۳۹۳.
[۳۸] Ayesha S. Chaudhry, «The Problems of Conscience and Hermeneutics: A Few Contemporary Approaches.» Comparative Islamic Studies 2.2 (2006), 159.
[۳۹] تحقیقات علمی نشان میدهد عکس العملهای هورمونی و رفتاری دو جنس در زمان بروز استرس/بیم یکسان نیستد. معمولا این مردان هستند که با خشونت عکس العمل نشان میدهند. نگاه کنید به تحقیقات پیرامون مقولات Fight or Flight—Tend and Be Friend—
[۴۰] Abuse Defined: What Is Domestic Violence?» The National Domestic Violence Hotline.
خشونت خانگی چیست
.https://www.thehotline.org/is-this-abuse/abuse-defined/
چرا مردم به خشونت متوسل میشوند
https://www.thehotline.org/is-this-abuse/why-do-people-abuse/
[۴۱] به عنوان مثال نگاه کنید به مقاله زیر در نت و ارجاعاتش به The General Strain Theory (GST)
—Fear-Based Anger Is the Primary Motive for Violence: Anger induced violence is rooted in fear.
https://www.psychologytoday.com/us/blog/wicked-deeds/201707/fear-based-anger-is-the-primary-motive-violence.
[۴۲] Emerson R. Dobash, Russel Dobash, Violence against Wives: A Case against the Patriarchy (New York: The Free Press, 1983), 33-34.
[۴۳] مصطفی محقق داماد، بررسی فقهی حقوق خانواده: نکاح و انحلال آن، مواد ۱۰۳۴ تا ۱۱۵۷ قانون مدنی (طبع قدیم)، (تهران: مرکز نشر علوم اسلامی ۱۳۸۴)، ۲۹۷.
[۴۴] محمد بن سعد، طبقات کبری جلد ۸ (تهران: انتشارات فرهنگ و اندیشه ۱۳۷۴)، ۲۴۹.
[۴۵] ابوالفرج اصفهانی، ﺍلاغانی جلد ۱۶ (کتابخانه مدرسه فقاهت، وب) ص ۳۶۸-۳۶۳.
http://lib.eshia.ir/71656/16/368.
[۴۶] ابن ابی شیبه، مصنف جلد ۱۰ موضوع ۱۰۵ حدیث ۱۹۴۴۲.
https://archive.org/details/shibah
[۴۷] الشیخ الطوسی، النهایه، (کتابخانه مدرسه فقاهت، وب)، ۵۲۹ .
http://lib.eshia.ir/10054/1/0
[۴۸] در فقه اسلامی طلاقی که به درخواست زن با پرداخت فدیه به شوهر صورت پذیرد، طلاق خلع نام دارد. یعنی زن از شوهرش ناراضی است از مهریه یا قسمتی از آن میگذرد و از شوهر جدا میشود. طلاق خلع هم در روند تاریخ مراحل مختلفی را گذرانده است. در قرون اولیه و دوران پیامبر زن به راحتی جدا میشد یعنی حق طلاق داشت بعدها و با دور شدن از عصر پیامبر فقها با ترفندهای مختلف همین درخواست طلاق زن را منوط به محکمه و رضایت شوهر کردند و عملا طلاق را به دست شوهر سپردند. به طور مثال، لنا سلیمه استاد دانشگاه تل آویو مینویسد: شواهد تاریخی به روشنی گواهی میدهد که در قرن هفتم میلادی در عربستان یک زن میتوانست با میل خودش طلاق بگیرد ولی روایات بجا مانده از آن دوران دقیقا درباره دلایل طلاق زن صحبت نکردهاند. همین مبهم بودن دلایل طلاق زن باعث شد بعدها علمای اسلامی طلاق خلع را منوط به دلایل محکمه پسند کردند (سلیمه، ۱۷۵). همو درباره تغییر روش علمای یهود تحت تاثیر وجود حق طلاق زن در محاکم اسلامی اولیه مینویسد: بنا بر یک روایت ارتدوکسی یهود در دوران گائونیم (۱۰۵۰-۶۲۰ میلادی) و تحت تاثیر محاکم اسلامی، خاخامها ناچار شدند به زنان یهود هم حق طلاق بدون پیش شرط بدهند. در دوران بعدی، ریشوئیم (۱۴۰۰- ۱۰۵۰ میلادی) علمای یهود ، این حرکت را بهعنوان یک انحراف در قوانین یهود تلقی کرده و حق طلاق بدون پیش شرط را از زن گرفتند (سلیمه، ۱۸۰). این دوره مقارن با زمانی بود که زن مسلمان هم دیگر حق طلاق بی قید و شرط را از دست داده بود.
Lena Salaymeh, The Beginnings of Islamic Law : Late Antique Islamicate Legal Traditions, (Cambridge, UK: Cambridge University Press, 2016).
[۴۹] Kecia Ali, “The Best of You Will Not Strike: Al-Shafi’i on Quran, Sunnah, Wife- Beating.” Comparative Islamic Studies (2006), 150-51.
[۵۰] محمد بن محمد الشعیری، جامع الاخبار، ۱۵۷.
Lib.eshia.ir/71659/1/187.
[۵۱] طبری طی آیات ۳۴ و ۳۵ نساء ۲۰۲ قول را ذکر کرده است.
[۵۲] مرنیسی ۱۵۹-۱۵۸.
[۵۳] World Health Organization, Violence Against Women, Nov 2017. http://www.who.int/news-room/fact-sheets/detail/violence-against-women.
[۵۴] Amina Wadud, Inside the Gender Jihad : Women’s Reform in Islam. Islam in the Twenty-First Century, (Oxford: Oneworld, 2006), 202-203.
[۵۵] Sadiyya Shaikh, «Exegetical Violence: Nushuz in Qur’anic Gender Ideology,» Journal for Islamic Studies 17 (1997). http://sistersinislam.org.my/files/downloads/saadiya.pdf.
[۵۶] محمدهادی معرفت، قران و فرهنگ زمانه، ترجمه حسن حکیم باشی، (قم: تمهید ۱۳۹۸)، ۶۸.
[۵۷] همان ۷۸.
[۵۸] Mohamed Mahmoud, «To Beat or Not to Beat: On the Exegetical Dilemmas over Qur’ān, 4:34.» Journal of the American Oriental Society 126, no. 4 (2006): 537-50. http://www.jstor.org/stable/20064542.
[۵۹] روح الله خمینی، تحریر الوسیله، (تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ۱۳۹۲)، جلد۲، ۲۶-۳۲۵.
[۶۰] Khaled Abou El Fadl, «The Beating of Wives Revisited.» The Search for Beauty in Islam: A Conference of the Books, Lanham, MD: Rowman & Littlefield, 2006, 114.
[۶۱] Azizah E. Al-Hibri, “Women and Islamic Law – an Islamic Perspective on Domestic Violence,” Fordham International Law Journal 27, no. 1 (2003), 207-10.
[۶۲] Laleh Bakhtiar, The Misinterpretation of “IDRIBU” in 4:34 of the Qur’an.
http://www.altmuslimah.com/2009/07the_misinterpretation_of_idribu_in_434_of_the_quran_part_1.
and part 2 & 3/.
[۶۳] Amina Wadud, Qurʼan and Woman, 76.
[۶۴] Amina Wadud, Inside the Gender Jihad, 200-203.
[۶۵] Emerson R. Dobash, Russel Dobash, “Love, Honour and Obey: Institutional Ideologies and the Struggle for Battered Women,” Contemporary Crises 1, no. 4 (1977), 403.
[۶۶] Emerson R. Dobash, Russel Dobash, Violence against Wives: A Case against the Patriarchy, (New York: The Free Press, 1983), 37.
[۶۷] . بطور مثال نگاه کنید:
-Anahit Perikhanian, The Book of a Thousand Judgments (Costa Mesa, CA: Mazda, 1997), 95.
-Mansour Shaki, “Children iii. Legal Rights of Children in the Sasanian Period,” in Encyclopedia Iranica, 1991.
[۶۸] اعترافات اگوستین قدیس، ترجمه افسانه نجاتی، (تهران: پیام امروز ۱۳۸۲)، ۱۷۱.
[۶۹] Antti Arjava, Women and Law in Late Antiquity, (Oxford: Clarendon Press, 1998), 130-31.
جالب است که آنها هم قطر ترکه مجاز برای زدن زن را تعیین کردند: ترکهای که قطرش بیشتر از قطر انگشت شست شوهر نباشد (شبیه به قطر چوب مسواک مسلمانان). متنی در کتاب نانسی لمون استاد حقوق در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی ریشه احتمالی این قانون – The Rull of Thumb – قانون انگشت شست – را به حدود دوهزار و هفتصد سال پیش در روم باستان مرتبط میداند، بسیار قبل از اینکه مسلمانان دربارهاش حدیث نقل کنند.
Nancy K. D Lemon, Domestic Violence Law: A Comprehensive Overview of Cases and Sources, (San Francisco: Austin & Winfield, 1996), 1-2.
[۷۰] Reva B Siegel, “‘The Rule of Love’: Wife Beating As Prerogative and Privacy,” The Yale Law Journal 105, no. 8 (1996), 2118-2119.
[۷۱] شیخ صدوق، امالی، جلد اول ص ۶۲۲-۶۲۱، وبسایت مدرسه فقاهت.
[۷۲] Practically
منبع: وبسایت ایران امروز
10 پاسخ
با سلام؛
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بِنِه؛ چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.
کلید اصلی در اینگونه مباحث توجه به جهت و سمت و سوی کلیِ حاکم بر اینگونه متون است، که خود مبتنی بر مبانی اصلیِ آن در نگرش به هستی و انسان خواهد بود. از هر عبارتی، آن هم عبارتی که در قرنها پیش و متناسب با شرایط آن دوران بیان شده است، تفاسیر و تعابیر بسیار بسیار متفاوتی میتوان داشت و هر کسی از ظن خود میتواند برداشتی را ارائه دهد. این که هر کدام از آن برداشتهای بسیار گوناگون تا چه میزان درست و یا نادرست باشد تنها و تنها بستگی به این خواهد داشت که آن مبانی اصلی و نوع نگاه به هستی و انسان و مقولات اساسی از این قبیل در آن متن چه باشد؛ هر تعبیر و تفسیری که با آن مبانی هم-خوانیِ بیشتری داشته باشد آن تعبیر و برداشت به منظور اصلی در آن متن نزدیکتر خواهد بود. پس به جای درگیر بحثهای فرعی و گاه انحرافی شدن، باید اصل را آن نوع نگاه و رویکردهای پایه به هستی و انسان بگیریم؛ که دیگر موارد فقط شاخ و برگهای برآمده از آن “ریشه” و ساقه اصلی هستند.
اگر گفته میشود که قرآن برای همه زمانها و مکانها است منظور آن مبانی پایه و رویکردهای اصلیند نه شاخ و برگها. ریشه و ساقه اصلی آن درخت پاک است که تا همیشه بروییده و برمیاید. شاخ و برگها اما در گذشت فصول و سالها میریزند تا که باز بیرویند و باز ….
پس بنا به آن ریشه و ساقه اصلی، حال باید دید که شاخ و برگهای آن درخت پاک در زمان ما چه میتواند باشد.
ارزش ناب اینگونه متون نیز برای کسانی که به حقیقت و نه از روی تعصبات ناراست بدانها ارج مینهند آن نوع نگاه و رویکرد پایه به مقولات اساسی و جهت-گیری کلی حاکم بر اینگونه متون است (که همچنین در این یا آن نمونه خاص “در شرایط ویژه زمانی و مکانی و … آن دوران” نیز میتواند مصداق و نمودی “نسبی و مشروط” بیابد)، نه فقط شکل و ظاهرِ برخی عبارات، آن هم با برداشتهایی چه بسا ایستا و جزء نگر. پوست-پرستانی جاهلند که میکوشند روح ادیانی حقیقی را ستانده و آنها را به پوستینهایی وارونه بدل سازند؛ پوستینهایی کهنه و بویناک که برخی به وارونگی مقدسش انگاشته و برخی دیگر به ناروا اصل آن ادیانش میشمارند و دستاویزی برای لوث ساختنِ جمله مقدسات!
ما ز قرآن مغز را برداشتیم؛ پوست را پیش خران بگذاشتیم.
با توجه به مبانی پایه در قرآن و جهت گیری کلی حاکم بر آن، قرآن در جهت درست تاریخ ایستاده و رو به بالندگی دارد. “اگر” قرآن در زمان ما نازل و جاری میشد، انگاری که با دینی بس نو و پیشرو مواجه بوده و چه بسا قشریون تنگ-نظر و متعصبی که آن را کفر و نفاق میپنداشتند و شبه-مدرنهایی که از میزان تحول-طلبی آن میهراسیدند و قادر به فهم درستش نبودند.
تفاوتهای طبیعی و ذاتی و فطریِ زن و مرد و ابنای گوناگون و رنگارنگِ بشر صدالبته به جای خود؛ اما “لزوم قطعیِ برابر ساختنِ حقوق انسانی و مدنی پایه بین زن و مرد و تمام ابناءِ بشر در زمانه ما” تنها نمونه ای ساده خواهد بود از اقتضای طبیعی و گریزناپذیرِ نوع نگاه پایه در قرآن به هستی و انسان و مصداق آن در زمان ما؛ اقتضایی در جهت درست تاریخ و در راستای اراده خداوند که حتی لحظه ای تردید در آن بر مسلمانی حقیقی که به راستی تسلیم به حق و هستی و خداوندگار آن باشد روا نیست.
راه در جهان یکی است و آن راستی است.
با سلام؛
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بِنِه؛ چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.
کلید اصلی در اینگونه مباحث توجه به جهت و سمت و سوی کلیِ حاکم بر اینگونه متون است، که خود مبتنی بر مبانی اصلیِ آن در نگرش به هستی و انسان خواهد بود. از هر عبارتی، آن هم عبارتی که در قرنها پیش و متناسب با شرایط آن دوران بیان شده است، تفاسیر و تعابیر بسیار بسیار متفاوتی میتوان داشت و هر کسی از ظن خود میتواند برداشتی را ارائه دهد. این که هر کدام از آن برداشتهای بسیار گوناگون تا چه میزان درست و یا نادرست باشد تنها و تنها بستگی به این خواهد داشت که آن مبانی اصلی و نوع نگاه به هستی و انسان و مقولات اساسی از این قبیل در آن متن چه باشد؛ هر تعبیر و تفسیری که با آن مبانی هم-خوانیِ بیشتری داشته باشد آن تعبیر و برداشت به منظور اصلی در آن متن نزدیکتر خواهد بود. پس به جای درگیر بحثهای فرعی و گاه انحرافی شدن، باید اصل را آن نوع نگاه و رویکردهای پایه به هستی و انسان بگیریم؛ که دیگر موارد فقط شاخ و برگهای برآمده از آن “ریشه” و ساقه اصلی هستند.
اگر گفته میشود که قرآن برای همه زمانها و مکانها است منظور آن مبانی پایه و رویکردهای اصلیند نه شاخ و برگها. ریشه و ساقه اصلی آن درخت پاک است که تا همیشه بروییده و برمیاید. شاخ و برگها اما در گذشت فصول و سالها میریزند تا که باز بیرویند و باز ….
پس بنا به آن ریشه و ساقه اصلی، حال باید دید که شاخ و برگهای آن درخت پاک در زمان ما چه میتواند باشد.
ارزش ناب اینگونه متون نیز برای کسانی که به حقیقت و نه از روی تعصبات ناراست بدانها ارج مینهند آن نوع نگاه و رویکرد پایه به مقولات اساسی و جهت-گیری کلی حاکم بر اینگونه متون است (که همچنین در این یا آن نمونه خاص “در شرایط ویژه زمانی و مکانی و … آن دوران” نیز میتواند مصداق و نمودی “نسبی و مشروط” بیابد)، نه فقط شکل و ظاهرِ برخی عبارات، آن هم با برداشتهایی چه بسا ایستا و جزء نگر. پوست-پرستانی جاهلند که میکوشند روح ادیان حقیقی را ستانده و آنها را به پوستینهایی وارونه بدل سازند؛ پوستینهایی کهنه و بویناک که برخی به وارونگی مقدسش انگاشته و برخی به ناروا اصل آن ادیانش میشمارند و دستاویزی برای لوث ساختنِ جمله مقدسات!
ما ز قرآن مغز را برداشتیم؛ پوست را پیش خران بگذاشتیم.
با توجه به مبانی پایه در قرآن و جهت گیری کلی حاکم بر آن، قرآن در جهت درست تاریخ ایستاده و رو به بالندگی دارد. “اگر” قرآن در زمان ما نازل و جاری میشد، انگاری که با دینی بس نو و پیشرو مواجه بوده و چه بسا قشریون تنگ-نظر و متعصبی که آن را کفر و نفاق میپنداشتند و شبه-مدرنهایی که از میزان تحول-طلبی آن میهراسیدند و قادر به فهم درستش نبودند.
تفاوتهای طبیعی و ذاتی و فطریِ زن و مرد و ابنای گوناگون و رنگارنگِ بشر صدالبته به جای خود؛ اما “لزوم قطعیِ برابر ساختنِ حقوق انسانی و مدنی پایه بین زن و مرد و تمام ابناءِ بشر در زمانه ما” تنها نمونه ای ساده خواهد بود از اقتضای طبیعی و گریزناپذیرِ نوع نگاه پایه در قرآن به هستی و انسان و مصداق آن در زمان ما؛ اقتضایی در جهت درست تاریخ و در راستای اراده خداوند که حتی لحظه ای تردید در آن بر مسلمانی حقیقی که به راستی تسلیم به حق و هستی و خداوندگار آن باشد روا نیست.
راه در جهان یکی است و آن راستی است.
عنوان مناسب تر برای مقاله «ماله کشی بر سوره نساء» است! بیچاره فمینیست ها که این حرف ها به نامشان منتشر می شود
برای مقاله زحمت زیادی کشیده شده و ارجاع به منابع مختلف دینی، تاریخی و غربی نشان دهنده جدی بودن نویسنده محترم هست.
اما برخی جمله ها عجیب هستند، مثلا «فمینیسم، … بهعنوان جنبشی که خواهان عدالت جنسیتی است منطقا نمیتواند از دیدگاه قرانی … جدا باشد.»
منظور از جمله بالا، ظاهرا این است که فیمینسم که درست می گوید {که زن را کتک نباید زد}، قران هم که باید درست باشد، پس بیایید قران را طوری تفسیر کنیم که نتیجه بگیریم که فمینیسم و قران یک چیز می گویند. این یعنی این که ابتدا نتیجه گیری بدون نگاه کردن به قرآن انجام شده {پرسش – آیا شوهر میتواند زن را کتک بزند؟ پاسخ – نه} و حالا که نتیجه درست معلوم است، بیاییم ببینیم چه طور می توان قرآن را در راستای آن نتیجه تفسیر کرد، که هدف بخش اعظم مقاله است.
سوال اصلی این است که اگر ما قادر بودیم بدون ارجاع اولیه به قرآن پاسخ درست را پیدا کنیم، دیگر فایده ی ارجاع به قرآن در چیست؟ این سوالی است که نه فقط در مورد این مقاله، بلکه در مورد کل روشنفکری دینی هم معتبر است.
زن را نگفتند بزن
بلکه بزور دست نزن
زن که شود خانه دار
امان کند استوار
ازو فراق نارواست
ایضا خدا هم نخواست
کسب خود را نه پیشش
اقتصادست چون پیشه اش
کد را با نوست بایسته
راعیش بباش شایسته
رضا بایست بر قضا
چرا شورش بر خدا؟
خانه بود چون ملاط
گشته بشهر هم محاط
مرد و زنند جفت هم
مباد دهند پشت بهم
ور نه پاشد سامانه
خانه گردد ویرانه
واگیردارست این علت
بیمار شود زین امت
کتک زدن زن را با مسواک
جناب “علی سون”
تبلیغات سوء متولیان مذهب سنتی را تکرار نکنید…
کسانی که با سفارش حامیان قدرتمند تاریخی خود در برداشتی سطحی اعلام میکنند قرآن ناسخ و منسوخ و محکمات و متشابهات (به تعبیر و تفسیر خودشان) دارد و قابل درک نیست و باید تابع نظرات افراد معصوم خود تراشیده آنها بود…
خیلی ساده است آیا زکات (مالیات در لسان قرآن) بهمان مقدار زمان ۱۴۰۰ سال پیش ثابت و مقدس بماند بهتر است یا زکات مقداری باشد مطابق با اقتصاد روز؟خود قرآن مقدار اخذ زکات را ثابت اعلام نکرده است…این است علت تلاش و حمایت قدرتمندان از مذهب سنتی…
روش مورد تایید خود قرآن رعایت “اتصال قول” و حفظ مواضع کلمات میباشد…رعایت اتصال آیات مانع از برداشت های متفاوت میشود…
لطفا موردی نشان دهید که با اتصال آیات آن سوره و کلیت قرآن میتوان برداشت های مختلف داشت…و الا بهتر است سکوت اختیار کنید…به خواندن دقیق قرآن همت کنید….
با سلام. استناد به کتابی که ۱۴۰۰ سال پیش به زبانی بیگانه توسط مالفی مجهول نوشته شده از یکطرف و تفسیرهای گوناگون از طرف دیگر، دردی بیدرمانی است که نصیب جامعه زنان مسلمان شده است. هیچ کس نمیتواند که بگوید که تفسیر فلان شیخ غلط و تفسیر من درست است. از این کتاب همانند کلاه شعبده باز میتوان هم کبوتر و هم خرگوش بیرون کشید. چاره درد قبول قوانین حقوق بشر و تساوی کامل زن و مرد است.
درباره آیه ۳۴ از سوره النساء نیز رعایت اتصال آیات برداشت رایج را وارونه میکند.
خلاصه برداشت رایج از این آیه چنین است که مردان چون قدرت اقتصادی نفقه دادن و توان ذهنی و …بیشتر از زنان دارند پس باید زنان از آنها تبعیت کنند والا باید تنبیه شوند و …
اما چنین برداشتی از ضعف اندیشه زنان چگونه با مثل بودن زنان در کفر و ایمان سازگار است:
وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّهِ وَنَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿۱۱﴾تحریم
حتی اگر یک زن وجود داشته باشد که مثل ایمان برای مومنین باشد نمی توانیم تفوق همه مردان بر زنان را در توانایی اندیشه نتیجه بگیریم…توانایی عقلی و ذهنی بعضی بر بعضی با “رفعنا” اعلام شده است (نه با قیمومیت) و خطاب به همه می باشد…
بنابراین نشان میدهد که آیه ۳۴ سوره نساء ناظر بر جنبه توان ذهنی نیست…
زمینه معنایی “قائم علیه” بودن در سوره قبلی وجود دارد:
وَمِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَمِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِینَارٍ لَا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلَّا مَا دُمْتَ عَلَیْهِ قَائِمًا ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَیْسَ عَلَیْنَا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ وَیَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَهُمْ یَعْلَمُونَ ﴿۷۵﴾آل عمران
از اهل کتاب افرادی هستند که اگر دیناری به امانت به آنها بدهی باید دائما بر آنها شاهد و حاضر و ناظر باشی والا آن امانت را پس نمی دهند…
یعنی “قوامون علی” را مبالغه “علیه قائما” بدانیم…
اتفاقا در سوره النساء نیز در اطراف آیه ۳۴ مطالب حول کسب و تجارت و توان مالی و اقتصادی است…
مثلا در آیه اشاره میکند به اینکه در تجارت بین خود رضایت افراد را ملاحظه کنید…عدم کسب رضایت منجر به قتل پنهان و باطنی نفوس میشود…معامله بدون رضایت و اجحاف بر دیگری درحقیقت کشتن آنهاست…
پس ممکن است زنان در معامله در سمت ضعیف قرار بگیرند …جسم ضعیف تر زنان باعث میشود مردان غیر صالح آنها را در کسب و کار مورد ظلم قرار دهند…
از طرف دیگر برعکس ممکن است زنان متمایل به انباشت نمودن مال و ثروت در نزد خود باشند و انفاق نکنند و مردان خود را از انفاق دور کنند و باز دارند این اشاره با حذر دادن از انفاق نکردن و انفاق ریایی در حوالی آیه ۳۴ سوره نیز هماهنگی دارد…
بطور خلاصه زنان خست بخرج دهند و کمتر انفاق کنند یا مانع انفاق مردان خود شوند…
پس منظور آیه ۳۴ سوره نساء مراقب بودن مردان صالح بر زنان است (همانطورکه در اوایل سوره بر مراقب بودن خداوند بر همه چیز اشاره میکند…(سوره نساء سوره مراقبت از و قیام برای ضعیفان…جسمی و فیزیکی است نه توان تفکری…)
یکی از جهت اینکه مردان دیگر بسبب توان جسمی بر آنها ظلم نکنند و دیگر اینکه آن زنان برای انفاق و رفع نیاز اجتماعی مانع تراشی نکنند…
حال این دفاع و مراقبت از جانب مردان صالحی است که خود توان نظارت و امر به معروف و نهی از منکر دارند و خود نیز انفاق میکنند…خلاصه از مخاطبین آیه دیگر همین سوره هستند:
وَمَا لَکُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا ﴿۷۵﴾نساء
فمینیستهای ساده دل میخواهند به همجنسان خود کمک کنند یا خدای اسلام را از اتهام مردانه گرایی نجات دهند؟! تا زمانی که زنان زندگی با مرد را به عنوان یک باید پذیرفته اند، چاره ای جز پذیریش عوارض و مخاطرات زندگی با مردان را ندارند. امارهای خشونت خانگی تفاوتی میان عرب بادیه نشین یا مرد امروزی به اصطلاح متمدن نشان نمی دهند.اینکه مدعیان نبوت، امیال خود را برای استثمار و بهره کشی زنان به زبان خدای عالم و از منویات او نسبت داده اند چه معنایی دارد!؟
بی جهت نیست که می گویند فقر امری زنان شده است! و فراموش نکنیم که فقر زمینه ساز افت ضریب هوشی را هم فراهم می آورد. در واقع دوام اعتقاد به دین و نبوت ماحصل پایین بودن ضریب هوشی زنان است و اگر اینگونه نبود این اعتقاد بسیار زودترها به دور انداخته شده بود. این یعنی انقیاد زنان یک هدف بوده و به طور سیستماتیک پیگیری می شده است.
دیدگاهها بستهاند.