این مطلب را در مباحثه با دوست گرامی رضا علیجانی و در ارتباط با دو مقاله پی در پی ایشان تحت عناوین «آیا زمان آشتی با عرصه خیابان نرسیده است!؟» و «به جای هو کردن «خیابان»، آن را فهم کنید!» می نویسم.
این هر دو را ایشان در انتقاد از اصلاح طلبانی نوشته اند که به زعم ایشان بهای کافی را بهنقش عنصر خیابان در مسیر مبارزات مردمی نمی دهند یا به زعم ایشان نسبت به آن آلرژیدارند، آنچنانکه سرنگونی طلبان نسبت به صندوق رأی!
آقای علیجانی خود را «تحولخواه » می دانند، و این اصطلاحی ست که اندکی بعد از فرو کشکردن مظاهر بیرونی جنبش سبز باب شد و دوستانی از میان مخالفان جمهوری اسلامی با فاصله گرفتن از اصلاح طلبان و براندازان، این عنوان را برای معرفی خود برگزیدند.
از منظر بیرونی یکی از نشانه های بارز در شناخت این دوستان این است که، اصلاح طلبان را شکستخورده و تمام شده می بینند و در عین حال مسئولیت مستقیمی در مشکلات و کمبودهایروزمره به آنها می دهند، به نوعی که گویا اگر اصلاح طلبان بخواهند می توانند…
این تحلیل از نظر من دچار تناقض است ولی گمان نمی کنم در این نوشته جای طرح آن رابیابم. اما می توانم بگویم که مهمترین انگیزه ی پرداختن من به این دو مقاله همین نگاه به گمانم غیرواقع بینانه ی بخشی از اپوزیسیون است به موقعیت اصلاح طلبان از یکسو و گرایشاتعمومی جامعه از سوی دیگر. ارزیابی توان فوق العاده اصلاح طلبان که گویا مایل به استفاده ازان نیستند و ندیدن میزان آمادگی جامعه مدنی ـ نه همه معترضان ـ برای بالا بردن هزینه ی مبارزه، باعث می شود که این دوستان ما دریافت درستی از توازن قوای سیاسی میان حکومت و مردم را به دست ندهند؛ و دیگر اینکه عامل « خیابان» را به عنوان استراتژی و محور مبارزه ارائه بدهند که من آن را زیانبار می بینم و مختص دوستمان علیجانی هم نیست.
باری، قبل از ورود به متن این توضیح را به کمک بگیرم که درک ایشان از خیابان به مثابه استراتژی مبارزه مدنی را من از همان مدخل ورود به مقاله اول شان پیدا می کنم در نمونه هاییکه ارائه می دهند و نکته هایی که ناگفته می گذارند…
به این مقاله نگاه کنیم:
آموزشهایی از تظاهرات خیابانی
در مقاله اول «آیا زمان آشتی با عرصه خیابان نرسیده است!؟» ایشان توجه می دهند به نقش«خیابان » در اعتراضات جاری در الجزایر و ونزوئلا؛ مواردی آشکارا از جنس و شکل بهارعربی! یافتن نظیر به قصد تشویق اما از الگویی شکست خورده. اما ایشان این حضور هنوز بهجایی نرسیده را اینگونه روایت می کنند:
«در الجزایر مردم ناراضی به میدانداری جوانان و شبکه های اجتماعی چندین روز به صورتگسترده به اعتراض خیابانی پرداختند. این اعتراضات با چند ده کشته نیز همراه شد. […]
بالاخره عبدالعزیز بوتفلیقه پس از چند دهه حضور در قدرت، طی بیانیه ای انصراف خود را براینامزدی ریاست جمهوری اعلام کرد. او در این بیانیه نوشت صدای جوانان را شنیده است ودغدغه آنها برای آینده کشور را درک میکند… از برکناری نخستوزیر و تغییرات در دولت وتعویق انتخابات خبر داد تا کنفرانسی ملی قانون اساسی جدیدی را تا آخر سال تدوین کند وپس از رفراندوم تأیید قانون اساسی جدید، انتخابات ریاست جمهوری برگزار شود.نکته مهماینکه وی به یک فرد ملی و نسبتا مورد قبول عموم ماموریت داد تا کنفرانس ملی برای تدوینقانون اساسی جدید را برعهده گیرد…رئیس ستاد ارتش الجزایر نیز گفت: ارتش و مردم بینشیکسانی دارند... »
در روایت بالا به نظر من آقای علیجانی از نتیجه ی تظاهراتی با کشته شدن دهها کشته، نکات مهمی را نادیده گرفته و یا به اشکال وارونه ای ارزشیابی می کنند!
در حالیکه روایت عمومی تر از این داستان این است که بوتفلیقه هشتاد و دو ساله، همزمان با پذیرش عدم کاندیداتوری در انتخابات دوره پنجم که باید در پایان مارس برگزار میشد، انتخابات را تعلیق و دوره چهارم ریاست جمهوری خود را عملا بدون هیچ قانونی تمدید کرده و به این ترتیب در قدرت می ماند!
کمی دقیق تر از خبر هم که نگاه کنیم می بینیم که دستگاه بیست ساله حکومتش که نه فقط بیت او بلکه مجموعه ای از کانال های فاسد ثروت و ارتش غدر قدرت هستند، با ترفند های شناختهشده به کمکش آمده اند. نخست وزیر وفادارش در هماهنگی با او استعفا داده است تا وزیرکشور مورد اعتمادشان نورالدین بدوی را به عنوان نخست وزیر جدید و نماد سیاستی جدیدجا بزند. نورالدین بدوی هم که آقای علیجانی او را «یک فرد ملی و نسبتا مورد قبول عموم» عنوان کرده ست؛ در اولین سخنرانی اش ضمن وفاداری به بوتفلیقه گفت که رئیس جمهور او ا امأمور « اصلاحات» کرده است و البته او ماجراجویان پراکنده ای را که بخواهند از خط قرمزعبور کنند، سرکوب خواهد کرد.
هشت سال پیش هم همزمان با بهار عربی که در تمام کشورهای منطقه، بی سازمان و خودانگیخته اما سیل وار متوجه سقوط حکومتها بود، تمام دستگاه حکومتی الجزایر از جبهه آزادیبخش الجزایر که در ایجاد وضعیت کنونی و حفاظت از دیکتاتوری مسئولیت مستقیم دارد، تا احمد اویحیی نخست وزیری که دو هفته پیش استعفا داد تا ارتشی که یکی تعیین کننده تریننهاد های قدرت و از ارکان مهم حفظ دیکتاتوری است، تجهیز شدند تا ضمن دست نخوردهماندن ساختار ارتش به معنای دستگاه سرکوب، مطابق الگوی مصر جنبش اعتراضی راخاموش کنند و کردند؛ با افزودن مبالغ زیاد و بی رویه ای به دستمزدها که در جای خود عاملیشد برای دامن زدن به تورم، سبز شدن ناگهانی تعداد بیشماری از احزاب در کنارائتلاف احزابحکومتی که عملا دولت را در دست داشت و دارد.
مثال دوم، جنبش خیابانی ونزوئلا
ایشان می نویسند: «در ونزوئلا نیز نارضایتی و اعتراض خیابانی گسترده بخش مهمی از مردمبه شرایط دشوار زندگی که حکومت دیکتاتوری مادورو را مسبب آن می دانند به رهبری گوایدورئیس پارلمان آن کشور ادامه دارد. در ونزوئلا هر چند دول بزرگ خارجی تلاش داشته اند درصف بندی داخلی این کشور دخالت کنند اما برخلاف بعضی نگاه های سنتی چپ، اینکشاکش بین المللی چیزی از اصالت اعتراضات گسترده خیابانی که ناشی از درد و رنج مردمونزوئلاست کم نمی کند. حضور گسترده خیابانی مردم تا همین جا حکومت دیکتاتوری و فاسداما سر سخت مادورو …»
در مورد ونزوئلا هم این روایت به نوعی خوشبینانه و به طریقی غیرواقع بینانه است! هم در شرحصورت مسئله و هم در آینده ی روشنی که در نتیجه این حضور ترسیم شده است؛ و برای من علیرغم تفاوت دیدگاههای سیاسی میان آقای علیجانی و خودم باز هم خلاف انتظار است کهایشان اصلا اشاره ای نداشته باشند که نیروی خیابان در ونزوئلا امروز به گفته خود ایشان تحت رهبری خوان گوایدو است و شخص او به شکل آشکاری گوش بفرمان پمپئو و کاخ سفیداست! برایم خلاف انتظار است زیرا می دانم که او مخالف جدی دخالت قدرتهای خارجی در مبارزات ملی است.
مادورو نالایق است اما گوایدو نه رهبر یک جنبش اصیل که عامل برگزیده ی آمریکا برای اجرای یک کودتا است همانند کودتاهای بیشماری که کاخ سفید در آمریکای لاتین انجام داده است.
اینجا هم مثل بهار عربی حضور خیابانی مردم بدون اتکا به یک سیاست مشخص و آلترناتیودموکراتیک بهترین فرصت برای قدرتهای جهانی را فراهم آورده تا آینده را از ان خود کنند و در غیاب یک اپوزیسیون ملی و لایق، فقط به آشفتگی ها دامن بزنند.
ببینیم که همچون مراحل نابودی لیبی و منحرف کردن جنبش مردم مصر، در الجزایر و ونزوئلا نیز نباید هیچ تلاشی برای همگرایی نظری و سیاسی در سطح ملی پا بگیرد. نه برای مواجهه باائتلاف فاسد حاکم بر الجزایر که متأسفانه و به نوعی عبرت دهنده ـ میراث دار یک جنبش ارزندهانقلابی است و نه در ونزوئلا که از شروع بحران، آمریکا با تمام قوا از شکل گیری هر مذاکره میان دولت مادورو و اپوزیسیون ممانعت کرده و گوایدو و دوستانش را از شرکت در هر راه حل مشترکی میان آنها و دولت منع می کند و این یعنی اینکه سرنوشت ونزوئلا را فقط باید نتیجه ی تقابل میان روس ها و چینی ها با آمریکایی ها تعیین کند و حضور خیابانی، به عنوان شکل اصلی مبارزه فقط سلاحی خواهد شد در دست یکی از دو جبهه خارجی قدرت و قربانیانشمانند همیشه فرزندان ملت. فعلا هم هواپیماهای روسی در پی احساس خطر از دخالت نظامیآمریکا در کاراکاس بر زمین نشستند تا فردا آمریکایی ها چه بکنند…
اگر دوستان بخواهند بگویند که اینها رویدادهای تاکنونی است و تداوم حضور خیابانی شاید بتواند مردم را در مبارزه شان برای نان و دموکراسی به نتیجه برساند؛ باید بتوانند با اینهمه نمونه های نزدیک و شبیه و پر هزینه توضیح بدهند که کجا چنین اتفاق مبارکی افتاده است و چنین اعتراضاتی بدون اتکا به یک سیاست مدون و با برنامه توانسته است از استبداد بهدموکراسی راه ببرد؟
امروز در غرب و بیشتر در اروپا ما طی سال بارها شاهد اعتراضات خیابانی با خواسته های صنفی و گاه دموکراتیک هستیم. از این نکته بگذریم که اعتراضات کمتر با دستیابی معترضان به مطالبتشان پایان می یابد و پیروزی آنهم عموما نه شامل همه خواسته هاست،. اما کارکرد و معنای این شیوه اعتراض اساسا قابل مقایسه با کشورهایی نظیر کشور ما نیست.
این اعتراضات که خطر سرکوب و و هزینه از جان و مال برای معترضان را در حداقل متصور می کند، در یک حاکمیت و ساختار اجتماعی دموکراسی اتفاق می افتد که خشونت پرهیزی یک پرنسیپ عام است چه در سمت حکومت و چه در سوی جامعه. این دموکراسی از مبارزاتی مستمر طولانی مردم در احزاب و نهادهایی محقق شده است که سابقه ی برنامه های سیاسی مدون شان گاه بیش از صد سال است.
یعنی این دموکراسی و توسعه سیاسی که بستر و امکان مبارزات مدنی کم هزینه را فراهم میکند، به هیچ وجه محصول حضور بی برنامه و خودانگیخته توده ها در خیابان و حمایتاپوزیسیون از این حضور نیست.
سازمان های اپوزیسیون نیز در مسیرهای دشوار و شکستها و پیروزی های مداوم قدرتمندشده و توانسته اند اعتماد مردم را جلب کنند. این اعتماد مردم به آنها بخشا حاصل درایت و توانایی آنان است در یافتن راههای ممکن برای داد و ستد با حکومتها و وباز داشتن آنها از تمامیت خواهی. و گرنه مردم، بویژه جامعه مدنی ایران، نیرویی نیست که منتظر فرمان حملهباشد؛ زیرا او توازن قوای سیاسی در درون کشور را می شناسد و اگر چنین نبود که اینفرمانها روزانه از جانب گروهی خارجه نشین بی مسئولیت از دهها کانال و تریبون صادر میشود.
جرأت توضیح این واضحات را از همان بابت بخودم می دهم که در آغاز مطلب نوشتم. یعنیاینکه به نظرمی رسد، اقای علیجانی و دوستان همفکر ایشان عدم حضور مردم در خیابان را بهنوعی نتیجه ی کم کاری یا عدم تمایل اصلاح طلبان می دانند و آنهم در عین حالی که اصلاحطلبان را تمام شده و شکست خورده می دانند! و دیگر اینکه این استدلال هم در میان آنانوجود دارد که اصلا دلیل سرخوردگی جامعه از اصلاح طلبان همین است.
نگاهی بکنیم به مقاله ی دوم «به جای هو کردن «خیابان»، آن را فهم کنید!»
آقای علیجانی اینجا برای ورود به بحث مقدمه ای می آورد که کمتر مستدل و بیشتر حسی استیا شاید فقط بخش حسی دریافتشان را آورده اند! به این ترتیب ؛
ایشان می نویسد:
«پرسش از این بخش از اصلاح طلبان این است که چرا شما روی «خیابان» این همهحساسیت و آلرژی دارید که دقیقا مشابه حساسیت سرنگونی طلبان روی صندوق رای است. دراین صورت باید پاسخ دهید که:
–نظرتان روی جنبش سبز چیست؟ آیا جنبش سبز یک حضور اعتراضی خیابانی وقتی که همهمسیرها برای شنیدن صدای معترضان بسته شده بود و حکومت عزمش را جزم کرده بود که تقلبانتخاباتی اش را به کرسی بنشاند، نبود؟ آن بخش از اصلاح طلبان که در آن هنگام طرفدارجنبش سبز بودند و اینک با عرصه خیابان ضدیت دارند باید به روشنی توضیح دهند که اگر بهنقد و نفی آن جنبش و توبه از حمایت از آن رسیده اند چرا دلایل شان را منتشر نمی کنند و چراهمچنان میخواهند «کاسب» جنبش سبز و حصر رهبران آن باقی بمانند؟»
راستش من دوستمان علیجانی را در بحث اینهمه عصبانی ندیده بودم! از نگاه ایشان اولا «غالباصلاح طلبان » باید بپذیرند که «دقیقا مشابه حساسیت سرنگونی طلبان روی صندوق رأی» نسبت به خیابان آلرژی دارند، دوم باید بپذیرند که با جنبش سبز کاسبی کرده و می کنند و فقطمی ماند که بگویند چرا؟
خوب، این شیوه آشنای بحث کردن ایشان نیست! و مهمتر اینکه در مبانی پرسشها ابهام هست. ابهامی برخاسته از همان تشخیص نادرست از قدرت اجرایی اصلاح طلبان و گرایشات سیاسی و اخلاقی جامعه نهفته است.
اینجا هم ایشان تحلیل دلبخواهی از ارتباط اعتراضات خیابانی سبز با رهبری جنبش سبز وهمچنین تفاوت ماهیت آن تظاهرات با جنبش دی ماه سال 96 ارائه می دهند و به بیانی میگویند که اصلاح طلبان چرا از جنبش دی ماه 96 مانند جنبش سبز حمایت نمی کنند؟ و از همینراه آنها را به کاسبی از جنبش سبز متهم می کنند.
ایشان در واقع به این مسئله توجه ندارند که اولا حضور سبزها در خیابان در سال 88 نیزماننداعتراضات دی ماه بدون دعوت رهبران و کاملا خود انگیخته بود. رهبران جنبش سبز هرگز مردمرا به خیابان دعوت نکردند چرا؟ چون می دانستند که در مقابل آمادگی رژیم برای سرکوب آن، برنامه ای و نیرویی نخواهند داشت. اما در عین حال صادقانه و بدرستی خود را ملزم بههمراهی با این حضور می دیدند. آن همراهی و حضور را اجابت کردند و البته آنچه که «کسب» کردند چه رهبران جنبش سبز و چه نظریه پردازان و فعالان اصلاح طلب، جز زندان و شکنجه وحصر نبود.
باری، به گمان من آنچه برای آقای علیجانی شائبه ی سیاه و سفید دیدن و آلرژی نسبت بهخیابان را در اصلاح طلبان ایجاد می کند، این تفاوت دیدگاه است که نگاه اصلاح طلبی ورفرمیستی حضور خیابانی مستمر را در جوامع غیردموکراتیک که نه حکومت پایبند پرهیز ازخضونت است و نه بسیاری از مردم، نه به عنوان یک محور اصل مبارزه بلکه صرفت به عنوانوسیله ای موقت و برای مطلب و مطالبه معینی و حتما به اتکای برنامه سیاسی منظمی قبولدارند.
آنها معتقدند که حضور خیابانی نمی تواند در کثرت و وسعت و بی زمان باشد زیرا تضمینیبرای انحراف آن از اهداف و روش مورد توافق وجود ندارد و این همه آن حضور را بی ثمر وشاید بدعاقبت می کند و هم مردم را به خمود و رکود می کشاند حتا اگر با خشونت شدیدیمواجه نشوند.
در جنبش سبز که مورد اشاره و آقای علیجانی است نیز قتل و کشتارمردم اتفاقی نبود که نمونهوار و ادامه دار باشد آنچه جنبش سبز را از خیابانها بازگرداند، بی ثمر شدن این حضور دائمبود.
رژیم بخواست مردم معترض تمکین نکرد و حضور خیابانی را فرسایشی کرد و بخستگی کشاندتا جاییکه در مقابله با تعرض به رهبران جنبش و به حصر بردن آنان نیز انرژی و انگیزه ای برایحمایت از انان باقی نمانده بود.
تظاهرات دی ماه نیز که خودانگیخته بود و برخی از آدمها آنقدر عصبانی و دغده مند بودند کهنشان دادند که حاضرند دستورالعمل های «ری استارت» را هم اجرا کنند، در نهایت و در همانحالی که برخی شبکه های بی مسئولیت و شخصیتهای خارج از کشور آنها به تداوم حضورتوصیه می کردند حرکت را به پایان بردند.
اما داشتیم اعتراضات و تظاهرات پیوسته و منظم کارگران نیشکر و فولاد را که اگر چه با هزینهبرای پیشگامان اما در عین حال با موفقیت قابل وصف برای کارگران توام شد. این تظاهرات درهمه ی تحلیل ها و تفسیر ها و برخوردهای عمومی اصلاح طلبان و حتا اعتدالگرایان مواجه بود وتوانست از تقریبا تمامی ظرفیت های خود استفاده کند.
و داریم تظاهرات خیابانی در فرانسه را و می توانیم دنبال کنیم که نمونه ای دیگر از حضورخیابانی خود انگیخته هر چند مستدام و متکثر را.
این روزها و در این ایام پرشتاب از درازی سخن بسیار واهمه دارم با اینکه گفتنی در همین باب بسیار است.
13 پاسخ
من مشکل اپوزسیون و رژیم حاکم بر ایران را ، مشترک می بینم . اگر رژیم بصورت روزمرگی کشور را اداره میکند و برای آینده ( چه دور و چه نزدیک ) هیچ نوع برنامه اقتصادی و سیاسی مشخصی ندارد ، مخالفان رژیم هم تا جایی که من می فهمم هیچ برنامه ای ندارند و فقط منتظرند مردم و یا طبقه کارگر رژیم را براندازند و آنها تشریف ببرند و مردم را به رفاه و آزادی برسانند . چند نکته را نباید از نظر دور داشت . تا زمانیکه کشور به نسبتی از امنیت نرسد و چرخهای اقتصادی کشور با اهداف مشخصی به حرکت در نیایند ، نام بردن از دمکراسی دروغی بیش نیست . اول حدی از امنیت معنی پیدا میکند و چرخهای اقتصادی کشور که به راه افتاد ، اتحادیه های کارگری و سندیکاها و اتحادیه های دانشگاهی و معلمان ، دانشجویان ووو ..شروع به تشکیل و تمرین میکنند و آنوقت است که فرآیند عمل اجتماعی ما به یک نظام سیاسی دمکراسی میرسد . تا آنوقت فقط باید به فکر نان و کار مردم بود و اینرا هم نباید هرگز فراموش کرد که آزادی مشکل روشنفکران است نه توده های مردم .
بنظرم منظور آقای علیجانی این بوده که بهتراست اصلاح طلبان به گزینه خیابان هم بعنوان یک ابزار سیاست ورزی توجه کنند وبافراموش کردنش خودراازاین ابزار بی بهره نکنند وگرنه مطمئنا ایشان هم توجه دارند که تکیه به خیابان راه حل نهائی وانحصاری نیست
خانم محمدی، چند روز از انتشار مقاله ی شما در زیتون میگذرد و دیکتاتور الجزایر استعفا داد!!
با سلام. وقتی که گرسنگی فشار آورد، وقتی که تمام راههای اعتراض بسته است، وقتی که یاس و ناامیدی یک جامعه را فرا گرفت، تظاهرات خیابانی تنها راه خواهد بود. بدیهی است که متاسفانه با خشونت همراه خواهد شد. اصلاح طلبان ۲ راه بیشتر ندارند، یا مثل همیشه با حکومت سرکوب همراه باشند ، و یا در کنار مردم زجر دیده باشند.
چند نکته در این خصوص هست : اول اینکه بنظر نمی رسد که آقای علیجانی از حضور در خیابان بدون برنامه سخن گفته باشد . دوم اینکه تحول خاهان صرفا بر حضور خیابانی تاکید ندارند اعتصابات و بطور کلی مقاومت مدنی مورد نظر است . چیزیکه مرحوم سحابی در همان دوره اصلاحات مطرح میکرد . سوم اینکه گیریم که بنابه نظر خانم محمدی رژیم سرکوب می کند و کار خیابانی نتیجه ایی ندارد . خوب کار انتخاباتی نیز بقول خاتمی هم به جایی نرسیده است چه باید کرد و نظر عملی شما چیست ؟
جمهوری اسلامی در سربازگیری استاد است،
این هم یک فرنگی کار دیگر۰
امید که توضیحات خانم محمدی کمک به فهم این واقعیت کند که دولت و در راس ان رىیس جمهور شاید فقط بیست در صد از نظام حاکم ایران است و قدرت و نفوذ ان بهمان بیست در صد است. زمان دولت إصلاحات هم همینطور بود و رای دهندگان انتظار داشتند که خاتمی در نماز جمعه مدیران
سیاسی و نظامی را هر هفته شلاق بزند. متاسفانه همگی از موافق و مخالف از چپ تا راست دچار توهم مزمن هستیم. البته یک نکته آقای علیجانی درست است که إصلاح طلبان کم کار و تنبلند. چرا پس از دوسال انهم فقط یک خانم محمدی
واقعیت ها را توضیح میدهند
نوشته شما گیر کرده در دوره شاه نوع گفتمان شما همان نوع گفتمان دوران شاه است .به همان نحو و شیوه گفتمان اپوزیسیون دوران شاه وهمان نحوه نگاه و نوع یارگیری در میان نیروها همین شیوه را بعد از انقلاب در دهه شصت ادامه دادید با شاخصهایی مثل مبارزه که بر که و یا خط امام و انقلاب و ضد انقلاب آنچنان حاکمیت را دوگانه کردید و خودتان هم نتیجه آنرا دیده اید و شکستتان را در این نحوه نگاه.تا بحال دنبال این موضوع بوده اید کهاین حاکمیت ملاهایشیعه بر چه بنیانهایی و چه ستونهای فکری بنا شده؟؟آیا تز و مبانی تاریخی ولایت فقیه را بررسیکردهاید که بنیان فکری این حکومت بر آن بنا شده؟؟تا کی میخواهید بر طبل شکست خورده تحلیلهای دوگانه حکومت اسلامی بکوبید نوع گفتمتان و نحوه یارگیریتان همان شیوه و نحو اپوزیسیون زمان شاه است شما در یک برش تاریخی گیر کرده اید و اصرار به راهیکه رفته اید و شکست آنرا به جنبش ایرانیان با نحوه نگاه و اندیشه ورزی تان تحمیل کردید با همان تحلیهایرآبکی خط امام خمینی و یا شکوفایی جمهوری اسلامی.
با درود،خانم محمدی آنقدر دید دوگانه حاکمیت ایران را دارید که میراث همان دوگانه دهه شصت (که بر که)که نمیتوانید امروز را توضیح و تحلیل کنید همان نوع گفتار اپوزیسیون زمان شاه و همان نوع و روش یار گیری یعنی به دیگر سخن گفتار و عمل سیاسی شما وکسانی که مثل شما میاندیشند و عمل سیاسی میکنند متعلق به دوران شاه است که همان را در دهه های اول انقلاب در عرصه سیاسی وارد کردید و نتیجه آن را هم دیده اید ولی قادر نیستید و توانایی آنرا ندارید که آنرا تغییر دهید شما و کسانی که مثل شما اندیشه و عمل میکنند شکستتان را با آن تحلیلهای آبکی دهه شصت به وضوح دیده اید حاکمیت ملا های شیعه را به دو قسمت خط امام و خط حجتیه تقسیم کردید و از خط امام و به اصطلاح خط انقلاب دفاع تمام قد کردید بدون اینکه بررسی کنید که حاکمیت ملاهای شیعه بر کدام بنیانها و تفکر بنا شده شما در عمرتان تز ولایت فقیه و شاخص های آنرا بررسی کرده یا در باره آن مطالعه کرده اید؟؟آیا بنیانهای فکری حاکمیت و نظام ایران را بررسی کرده اید؟؟یا فقط با به دو قسمت کردن حکومت به اصول گرا و اصلاح طلب و دفاع از یکی علیه آن دیگری کار دیگری از دستتان بر نمی آید؟؟؟
یک بحث بی نتیجه طرح مساله گنگ توضیحات ودلایل نامفهوم فقط یک مقاله اکادمیک ،و فقط یک نطر شفاف دشمنی با امریکا و ترامپ بطور دقیق عنوان شد.
طبق معمول اصلاح طلبان، خانم محمدی انتقاد می کند اما نمی گوید که طرح خودشان و همفکران داخلی و خارجی شان برای برونرفت از این آشفته بازاری که محصول سیاست های مجموعه دست اندرکاران جمهوری اسلامی در این ۴ دهه بوده، چیست؟ اگر فشار خیابان نه، پس چه؟ آمادگی برای حضور حداکثری در انتخابات مجلس ۹۸ و ریاست جمهوری ۱۴۰۰؟ باید منتظر ماند و دید که مردم، به ویژه آن هایی که خام اندیشانه و ساده لوحانه در انتخابات مجلس ۹۴ و ریاست جمهوری ۹۶ شرکت کردند و به نامزدهای اصلاح طلب- معتدل رأی دادند، چه تصمیمی می گیرند.
سرکار خانم محمدی،
درپست پیشین رساندم که مردم را بیسواد نبین که بخواهند از دلقکی(«ری استارت» اطاعت امرکنند،
درجنبش سبز هم اشتباه شد، و رهبران جنبش سبز هم با تمام احترامیکه رایشان قائل هستم یقینا” اشتباهات فاحشی کردند،
متاسفم که روشنگران ما همانند رهبران و روشنفکران ما در زمان انقلاب ۵۷ آن قدر در توهم بسر می برند که فکرمیکنند همه ی آنکسانیکه شب به خانه میروند صبح مجددا” بخیابان برمیگردند!
واما خواهشی دارم از جناب علیجانی وآن اینکه بدون اینکه بخواهم به خانم محمدی اسائه ادبی کرده باشم، خواهش میکنم به این مقاله جوابی ندهد،.
سرکارخانم محمدی
با احترام، اول شما چند نفر اصلاح طلب را نام ببر که به فساد مالی آلوده نشده باشد؟ چند نفر اصلاح طلب نام ببر که بخاطر جوانی اش در اول انقلاب کارهای زشتی آنجام داده باشد واز ملت همچون دکتر عباس میلانی عذرخواهی کرده باشد؟
اکثریت روشنفکران ما براین اعتقاد هستند که گروگانگیری سفارت آمریکا علاوه بر زشتی وخلاف تمام مقررات بین المللی بوده وقسمت اعظم گرفتاری های ما از همان زمان شروع شده آقای عباس عبــدی اوباش آن زمان نه تنها از بازیچه شدنش پشیمان نیست و از ملت ایران عذرخواهی نکرده هنوز ازعملکرد خود با افتخار یاد می نماید! واین در حالی است هرکسی که مصاحبه مرحوم مهندس امیرانتظام این ابرمرد ملی را با آقای حسین دهباشی دیده بی اختیار اشک ریخته و بانیان آن را لعن ونفرین کرده…
خانم محمدی من حتی دیپلمه هم نیستم، لیکن بیش از یکهزار کتاب خوانده ام واز زمانیکه مشغول نوشتن مشق شب کلاس اول ابتدائی به اخبار رادیوهای خارج ازکشور که مرحوم پدر مصدقی ام گوش میداده گوش میدادم تا اکنون که ۶۵سال دارم نیازی نیست که بگویم کماکان کتاب و نشریات واخبارها را پیگیرم…اصلاح طلب پاکی در میان مدعیان اصلاح طلبی نمی بینم!
اصلاح طلب پاک واقعی مرحوم مهندس سحابی بود که هزینه اش را داد والبته چنــد نفر از شاگردان اش…
خانم محمدی، والله آن سردار میلیاردی شرف اش بیش از اینانی است که شما اصلاح طلب میدانی چون آن سردار به هنگام وزیرشدنش به حقیقت گفت که من این میزان سرمایه دارم وبرای درقدرت ماندن مردم را فریب نداد!
آری خیابان خوب نیست چون امکان دارد برای استمرارطلبان فریبکار رقیب بتراشد!!!
دیدگاهها بستهاند.