نهتنها وجود ناآزادیهای مختلف به همراه سیاستگذاریهای نامطلوب و پیشینهی تلخ بیاعتمادی مردم به رژیمهای غیردموکراتیک، امکان عکسالعمل مناسب در بحرانهای اجتماعی و طبیعی را از دولت[۱] سلب میکند، بلکه به شکل فزایندهای با خالیشدن تکیهگاه اجتماعیِ نظام سیاسی در آستانهی فروپاشی قرار میگیرد. با تداوم بحرانهای اقتصادی، نازلشدن سطح معیشت و الگوهای نادرست مواجههی دولت با منطقهی بحران و محرومیتهای شدید، فقر فراگیر، تهدید اشتغال و عدم دسترسی به کالاها و خدمات بهداشتی که نیازمند یک ساماندهی ملّی و عزم جدی برای امدادرسانی است، سیستم تنبل سیاسی نه توان برآوردن نیازهای مردم را دارد، نه به طور منحصر بهفردی قادر به حل مشکلات و پیشگیری از بحرانهای مشابه بعدی است.
تجربهی کشورهای غیردموکراتیک نشان میدهد که صرفاً به نوعی از سیاستگذاریهای مقطعی و سرهمبندی کردن امور جاری کشور روی میآورند و غالباً در برابر بحرانهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و طبیعی با ناکامیهای گسترده، که موجی از خشونت اجتماعی را میآفریند، روبهرو میشوند. و همچنین چندان هم ابتکاری و نوآورانه عمل نکردهاند. بنابراین جای تعجب ندارد که بلایای طبیعی از جمله سیل ریشهی رژیمهای غیردموکراتیک را از جا در بیاورد و با وجود سطح گستردهای از نفرت عمومی که اینگونه رژیمها به صورت ذاتی به جامعه تزریق میکنند، شاهد اضمحال یک نظام سیاسی باشیم.
به عبارت دیگر، بحرانهای ذاتی رژیمهای غیردموکراتیک به همراه زمینههای مربوط به جامعه و نظام اجتماعی، بستر بکری برای پیدایش و ظهور ایدهئولوژیهای رقیب و بسیج افکار عمومی علیه نظام سیاسی مستقر است. نیروهای اجتماعی و سیاسی، نهادهای اجتماعی و مردمی و احزابِ منحلشده در کنار کارگزاران سازمانی خود و دیگر عموم مردم که روزی امکان بازنماییِ خود درون گفتمان مسلَط را از دست داده بودند و به اشکال مختلف دچار محرومیتهای سیاسی و اجتماعی شدند، با در دست داشتن تابلوی بیکفایتی نظام که به بحران کارآیی و بحران مشروعیتِ آن نیز اشاره میکنند، انگیزهی نارضایتیها را تشدید میکنند و با این پیشمقدمه، الگوی اعتراضهای خیابانی منطقیتر بهنظر میرسد و از جاذبهی بیشتری برخوردار است.
در این وضعیت، سیل و بلایای طبیعی به عنوان یک عنصر محرک بروز میکند و بیمسؤولیتی و کمکاری دولت، زمینهی یک تفاهم کلّی و اجماع عمومی برای یک کنش جمعی با هدف یک فروپاشیِ تمام عیار است. بیدلیل نیست که وقوع سیل مازندران، گلستان، شیراز و پلدختر از درون یک گفتمان سیاسی فهمیده و منتشر میشود.
علیرغم اینکه سیل به منزلهی یک بلای طبیعی تلقی میگردد، با توجه به زمینههای نارضایتیهای عمومی همهچیز متوجه نهاد دولت در ایران است؛ و این مسأله کاملاً طبیعی و از نتایج اعمال سلطهی چنین رژیمهایی است. مردم با تأکید بر مفهوم «نادیدهانگاری» انگشت اتهام را به چیزی جز سیاستهای دولت در زمینهی پیشگیری یا عدم پیشگیری از سیل و مدیریت بحران و دیگر علل ذینفوذ و درجهی تأثیر آنها نشانه نمیروند.
عدم همکاری نهادها و نیروهای مردمی و داوطلب با دولت و همچنین بیاعتمادی گسترده به مراکز دولتی جهت واریز کمکهای نقدی و غیرنقدی نیز تنها بخش کوچکی از حجم گستردهی منازعه و کشمکش جامعه با نظام سیاسی است. در غیر اینصورت چه لزومی دارد که مردم دغدغهمند رومشگان بیشاز ۲۰ کیلومتر پیادهروی کنند تا کمکهای خود را به دست سیلزدگان پلدختر برسانند؟ این نوع بیاعتمادی، صحنهای از درگیریهای پنهان و غیرآشکار جامعه با دولت است که با فراهمآمدن عللهای بعدی قادر است به صورت رفتاری خشونتآمیز در فضای شهری مشاهده شود.
در شرایطی که نظام بر وضعیت ناپایداریِ سیاسی، که در نهایت منجر به زوال مشروعیت، یعنی نداشتن حق فرمانروایی [در معنای وبری] میشود، فایق نیاید، اتباع و شهروندان نیز اطاعت و پیروی از قوانین و فرامین آن را بر خود فرض نمیدانند. با از دسترفتن مبناییترین دلیل اعمال سلطه و قدرت، تکیهی دولت به مدیران، دستگاه بروکراتیک، پلیس و ارتش برای اجرای سیاستهای تسهیلی و تأمین اجتماعی، حل بحران و در یک کلام خاتمهدادن به وضعیت ناگوار سیلزدگان به جایی نمیرسد. پیامد عدم مشروعیت، سیاستهای دولت را در سطوح مختلفی تحت تأثیر قرار میدهد و از اجرای آن به صورت مؤثر و کارآمد جلوگیری میکند.
به این ترتیب، غالباً فرآیند برخورد جمعی با دولت در موقعیتی که اساس حاکمیت هم بر نوعی «مشروعیت ایدهئولوژیکی» بنا شده باشد، شدت بیشتری میگیرد. چنین دولتهایی پذیرش عمومی خود را از تبلیغ مستمر ایدهئولوژی کسب میکنند؛ نه از طریق توسعهی اقتصادی پایدار، «عملکرد» یا انتخاباتی سالم و دموکراتیک که ضمانتی برای حیات سیاسی پایدار است. دولت در عالیترین صورت، اهداف و اصول شکلگیری رژیم را که در ایدهئولوژی ذکر شده، برای آحاد مردم و اتباع یادآوری میکند. اما در پی گسترش آگاهیهای عمومی پایههای این نوع مشروعیت لغزان و شکننده میشود و افزایش تنشهای سیاسی و اجتماعی برای منزویساختن دولت دور از انتظار نیست.
وقوع بلایای طبیعی چون قادر است حیات یک ایدهئولوژی را تهدید کند، سیل نیز میتواند آخرین سکانس غمانگیز برای رژیمهای غیردموکراتیک باشد و این تراژیکترین حادثهی سیاسی است. حادثهای که هیچ توجیه منطقی برای پایداری و استمرار یک نظم سیاسی باقی نمیگذارد.
توضیح و پینوشت:
۱.در ادبیات رایج سیاسی ایران، دو کلیدواژه و مفهوم «دولت و حکومت» به صورت وارونه مورد استفاده قرار میگیرند. بهتر است که از حکومت فلان رییسجمهور و دولت جمهوری اسلامی سخن بگوییم. دولت در معنای {state} به اجتماعی از مردم که تحت حاکمیت یک قدرت مرکزی زندگی میکنند، میگویند. در حالیکه حکومت بازوی اعمال قدرت و اقتدار دولت است که حاکمیت دولت را اعمال میکند. پس دولت در این یادداشت نه به معنای قوهی مجریه و اعضای سازمانی آن، که جمهوری اسلامی است.
یک پاسخ
با سلام. نوشته بسیار خوب و منطقی. آنچه مرا میترسند این است که یک رییس جمهور جدید پیدا شود با پروژه اصلاح رژیم مقدس اسلامی و دو مرتبه برای ۸ سال سر ما را شیره بمالد. تجربه این ۴۰ سال به ما آموخته که از راه یک حکومت دینی به همین جا میرسیم که دیدم. حکومت دینی راه و امید ما نیست
دیدگاهها بستهاند.