یکی زشب گرفتگان چراغ بر نمی کند / کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
پس از انتخابات ریاستجمهوریِ بحث برانگیز سال هشتاد و هشت شمسی، «حفاظت اطلاعات سپاه» محوریت یافت و کثیری از دستگیریها و بازجویی های معترضانِ به نتایج انتخابات با مدخلیتِ آن نهاد صورت گرفت. تنی چند از دانشجویانم، در آن ایام بازجویی و دستگیر شدند. شخصا چند بار توسط این نهاد امنیتی بازجویی شدم؛ تنی دیگر از اعضای خانواده ما نیز در آن روزگار بارها بازجویی و اذیت شد و نهایتا مجبور به ترک کشور گشت. دانشجویان، روزنامهنگاران و فعالانِ سیاسی متعددی، آن روزگار، به زندان افکنده شدند و یا تلخکامانه کشور را ترک کردند و در این سوی کره خاکی مستقر گشتند. هنوز خاطراتِ تلخ آن دوران در ذهن و ضمیر بخشی از شهروندان این مرز و بوم زنده است و وضعیت نابهنجارِ سه نازنینِ محصور، میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی که بالغ بر هشت سال است بدون برگزاری دادگاه و تفهیم اتهام و دریافت حکم، در منزل خود محبوس و گرفتارند، یادآور آن فصلِ تلخ از دفتر پر تلاطمِ سیاستِ ده ساله اخیر کشورمان است.
به رغم انتقادات متعددی که به مشی و مرام «سپاه پاسدارانِ انقلاب اسلامی» در دو دهه اخیر دارم و مشخصا ورود این نهاد به عرصه های سیاست، اقتصاد و فرهنگ را جدا مضرّ میدانسته و میدانم، اما این نهاد را بخشی از نیروهای مسلح کشورم میدانم و تروریست خواندنِ آن توسط ترامپ و تیمش را کنشی نابخردانه و مغایر با منافع ملی میانگارم. افزون بر رشادتهای سپاهیان طی جنگ هشت ساله ایران- عراق، خدمات این نهاد در جریان سیلِ اخیر و کمک به سیلزدگان قابل کتمان نیست. مضافا بر این، سپاه یک نهاد گسترده در سراسر کشور است و کثیری از خانواده های کارمندان اداریِ سپاه در کوی و برزنِ شهرهای مختلف ساکناند و همسایه دیواربه دیوار غیر سپاهیان. چطور میتوان کلّ اعضای یک نهاد را اینچنین بی محابا و غیر کارشناسانه تروریست قلمداد کرد؟!
عملِ بیسابقه تروریست قلمداد کردن بخشی از نیروهای مسلح رسمیِ کشور، هم فشارها و معضلات اقتصادی را که بار اصلی آن بر دوش هموطنانِ عزیز داخل کشور است، افزایش میدهد؛ هم عمیقا به ضررِ نهادینهشدنِ ساز و کار دموکراتیک در داخل کشور است. حقیقتا سادهانگارانه است اگر کسی یا جماعتی ( ترامپیستهای وطنی) بر این باور باشند که مجموعه اقدامات سیاسی ترامپ و نزدیکانش که در اتحادی آشکار با دولت اسرائیل و شخص ناتانیاهو انجام میشود؛ به اندازه ارزنی در راستای پاسداشتِ منافع ملت ایران است و به پیشبرد اصلاحات سیاسی و مدنی در داخل کشور کمک می کند. اصلا و ابدا. از قضا، چنین اقداماتِ مداخلهجویانهای نتایج معکوس دارد و به گشاده تر شدنِ دست نیروهای تندرو در داخل کشور و بستهشدنِ دست نیروهای رفرمیست و میانهرو و تضعیفِ تحولات سیاسیِ تدریجیِ پایدار، منتج میشود. پس از به رسمیت شناختنِ «بلندیهای جولان» توسط ترامپ در آستانه انتخابات اسرائیل که آشکارا مخالف با موازین و قوانین بینالمللی بود؛ تروریست قلمداد شدنِ سپاه پاسداران، از تنگتر گشتنِ حلقه محاصره حکایت میکند و از آن بوی جنگ به مشام میرسد. امری که برای همه وطندوستانی که دغدغه حفظ تمامیتِ ارضی کشور را دارند، دلآزار و نگرانکننده است.
روزگاری که در انگلستان به درس و مشق فلسفی مشغول بودم، آموزههای مکتب «لیبرالیسم» به جانم خوش نشسته بود و آنها را میپسندیدم. هنوز با «حقوق بنیادینِ» انسانها، فارغ از نژاد، رنگ پوست، مذهب، جنسیت… که از مواریث نیکوی سنت لیبرالی است، عمیقا بر سر مهرم و آنرا موجه میانگارم؛ اما چند صباحی است با عنایت به تجربه زیستهام، آموزه انسانشناختیِ محوری لیبرالیسم را که متضمن خوشبین بودن به نهاد انسان است، فرو نهاده و بیشتر با ایده تامس هابز که به نهاد انسان بدبین بود و به صراحت میگفت: «انسان گرگِ انسان است»، در عرصه سیاست همدلی دارم؛ که انسان اگر مانع و رادعی پیش پای خود نبیند، طغیان میکند و از این حیث سیریناپذیر است. همچنان از نهاد «انسان» نامید نشدهام و به اقتفای رابیندرانات تاگور با خود زمزمه میکنم: «تولد هر کودک، نشان آن است که/ خدا هنوز از انسان ناامید نشده است» و بسان سپهری دلمشغولِ «جنبش واژه زیست» و کودک پس فردا» و «کفتر آن هفته» و «نان گندم» ام؛ اما عمیقا مغموم میشوم، وقتی میبینم در عرصه سیاست بینالملل، پس از دویست سال مشق دموکراسینویسی در کشور امریکا و برگزاریِ چهل و پنج دوره ریاستجمهوری، رئیسجمهور رسوا و بیپرنسیپی چون ترامپ بر مسند قدرت تکیهزده و معالاسف احتمال دوباره انتخاب شدنش کم نیست. همچنین، به اندازه یک ابر دلم میگیرد و زیر لب، «سایه» وار با خود زمزمه میکنم: «گذرگهی است پر ستم که اندرو به غیر غم/ یکی صلای آشنا به رهگذر نمیزند»، زمانی که مشاهده میکنم ناتانیاهوی نابکار که دستی گشاده در کشتن فلسطینیانِ مظلوم و بیپناه دارد، نعل واررونه میزند و در راهپیماییِ مقابله با تروریسم در صف نخست قرار میگیرد و به ریش همه آزادگان جهان میخندد. نخستوزیری که مترصدِ ضربهزدن به تمامیت ارضی ایران به هر بهانهای است و مزوّرانه دم از دوستی با ملت ایران میزند.
«روزگار غریبی است نازنین!». در این ایامِ پرتب و تاب، بیش از هر چیز دلنگران مردمِ شریف سرزمینم هستم که هم با تحریمها و فشارهای اقتصادی و فضای تنگ و بسته سیاسیِ داخل کشور دست و پنجه نرم میکنند، هم در چنبره سیاستهای بلندپروازانه و جفاکارانه ترامپ و نانتانیاهو گرفتار آمده و دلنگرانِ سایه شوم درگیری و جنگ اند:
دل خراب من دگر خرابتر نمی شود
که خنجر غمت از این خرابتر نمیزند
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…