دولت ایالات متحده امریکا چندی پیش سپاه پاسداران را در فهرست سازمانهای تروریستی خود قرار داد. این اقدام در داخل و خارج واکنشهایی را در پی داشت. من نیز میکوشم از زاویه نگاه خود به این رویداد بپردازم. در این کارزار شعار «من یک سپاهیام» بسیار تکرار شد و نمایندگان مجلس، ائمه جمعه و… جملگی لباس سبز به تن کردند اما من، در جایی که نقد ناممکن باشد، از دفاع معذورم. از این رو، در سطور ذیل به نقد طرف دوم ماجرا، یعنی دولت امریکا، خواهم پرداخت. من در ابتدای ورود ترامپ به کاخ سفید، رگههایی از سلطانیسم را در او یافتم و آن را «سلطانیسم امریکایی»[۱] نام نهادم و نسبت به سوگیریهای وی هشدار دادم. بعدها مشاهده کردم این عنوان در ادبیات امریکاییها هم تکرار شد[۲]؛ خواه از سر توارد و خواه از سر اقتباس!
به هر تقدیر دونالد ترامپ بههمراه مایک پمپئو، جان بولتون و نیز برایان هوک هر یک به سهم خود مدعیاتی را درباره سیاست داخلی و خارجی ایران مطرح کردهاند. تحلیل محتوا و نقد تمامی این مدعیات فرصت بسیاری میطلبد و من در این مجال به بررسی تعدادی از آن موارد بسنده میکنم.
یکم) چهرههای نزدیک به ترامپ اشاره داشتهاند در زمان جنگ عراق، «…ششصد و چند سرباز امریکایی بهخاطر بمبهای کنار جادهای از میان رفتهاند…» و این رویداد را به ایران نسبت دادهاند. دقیقا نمیدانیم در زمان این واقعه ترامپ به چه کسب و کاری مشغول بوده و تحلیل وی تا چه حد مقرون به واقعیت است. زمان اشغال عراق از سوی امریکا، پل برومر در گام نخست، حزب و ارتش بعث را منحل و جمعیت کثیری از اهل سنت این کشور را با ترفندهایی از صحنه سیاست اخراج کرد؛ یعنی کسانیکه در دوره صدام حسین عهدهدار مهمترین پستها بودند. تعدادی از این جمعیت ورزیده و جنگدیده که در همه جای عراق پراکنده بودند، بعدا به داعش پیوستند و با ابوبکر بغدادی بیعت کردند. فردی مانند عزت الدوری هم از چنگ امریکاییها گریخت و به سازماندهی بقایای رژیم بعث مشغول شد. تحلیل آنها مبتنی بر این فرض بود که عراق از سوی دو نیروی خارجی یعنی ایران شیعی و امریکا غربی اشغال شده است. از این رو همزمان به کشتار شیعیان و بمبگذاری کنار جادهها [به قصد از میان بردن نظامیان امریکایی] روی آوردند و حتی، در یک نمونه بر پایه شایعه عملیات انتحاری، جمعیت کثیری –حدود ۶۰۰ نفر- از زوار کاظمین را به کام مرگ کشاندند. ترامپ و اطرافیانش با طرح چندباره این موضوع نخست در پی تثبیت ادعای خود هستند تا بهمرور از خونبها سخن بگویند.
دوم) ترامپ و حلقه اطرافیان وی و نیز ایرانیان همراه آنها، همواره از نقض حقوق بشر در ایران سخن گفتهاند و حکومت مستقر را از این منظر نشانه رفتهاند. اما بر خلاف این رویکرد، شاهد هستیم در مدعیات ترامپ در موضوع تحریم سپاه، مساله حقوق بشر امری عرضی قلمداد و یا بهکلی محو شده است. حقوق بشر در اندیشه ترامپ اساسا اهمیت ثانوی دارد چنانکه مشاهده کردیم موضوع کشته شدن جمال خاشقچی، پس از تزریق دلارهای بنسلمان به محاق رفت؛ رویهای که از زمان فرانکو آغاز شده و تا به امروز ادامه یافته و نمونههای آن در ترکمنستان و آذربایجان و… قابل ردگیری است. در همین چارچوب میتوان به یکی از شروط دوازدهگانه پمپئو اشاره کرد؛ وی اعلام کرد: «همه شهروندان آمریکا و همچنین شهروندان دیگر کشورهای دوست و متحد ما، که به اتهامات ساختگی در ایران زندانی هستند، باید آزاد شوند»؛ چنانکه مشاهده میکنیم هدف وی و رئیسجمهور امریکا صرفا آزادسازی زندانیان امریکایی و یا متحدان این کشور است و عملا دلسوزی نسبت به زندانیان ایرانی وجود ندارد.
سوم) بهخاطر داریم امریکا همواره از تحریم حکومت مستقر سخن گفته و بهزعم خود مردم کوچه و بازار را از شمول تحریمها و فشارها خارج کرده است. پس از تروریستی خواندن سپاه، امریکا بر سر دو راهی مهمی قرار گرفته است زیرا بیانیه اخیر، درباره خدمت نظام وظیفه، وابستگان نسبی و فرزندان اعضای سپاه و نیز بازنشستگان این ارگان سکوت کرده است و همچنین از ارتش و وزارت دفاع سخن به میان نیاورده است؛ در صورتی که التفات داریم یکی از پایهایترین شروط یک قانون، شفاف بودن آن است. لذا باید پرسید پس از ادغام احتمالی سپاه و ارتش و اقداماتی دیگر از این دست، روند تروریستی خواندن چه سمت و سویی به خود خواهد گرفت. هماکنون امریکاییها از شناسایی دقیق فعالیتهای اقتصادی سپاه درماندهاند و بحث جاری آنها تحریم ثانویه و ثالثیه اقتصاد ایران است؛ روندی که انتهایی بر آن متصور نیست.
چهارم) ترامپ در ادبیات خود بهکرات از لفظ «تروریسم بینالمللی» بهره برده است. ما از میزان تسلط وی بر مفاهیم روابط بینالملل و علوم سیاسی اطلاع چندانی نداریم اما چنانکه میدانیم این لفظ از سابقهای طولانی برخوردار است. پس از جنگ سرد، تفکیکی میان «تروریسم داخلی» و «تروریسم بینالمللی» صورت گرفت؛ تروریسم بینالمللی بیانگر اقدامات تروریستی است که در آن پای شهروندان یا سرزمین بیش از یک کشور در میان باشد. پیگیری این مفهوم در ادبیات سیاسی جهان حاکی از آن است، تروریسم بینالمللی در طول زمان مانند یک برچسب جابجا شده و در این مقطع، حسب شرایط، قرعه به نام ایران خورده است؛ درحالیکه میدانیم این مفهوم پیش از این در وصف گروههایی همچون داعش، القاعده، بوکوحرام، لشگر جنگوی و لشگر طیبه، جندالله، داعشیان اروپایی و امریکایی و… بهکار گرفته شده است که شعاع اقداماتشان به یک جغرافیا مشخص محدود نشده است. اما سپاه پاسداران، بنا به مواضع رسمی صرفا در سوریه و عراق آن هم به دعوت دولت آن کشورها حضور پیدا کرده است هر چند دایره فعالیت سپاه قدس گستردهتر از دو کشور مذکور است.
پنجم) بههمراه مجموعه الفاظ و تحلیلها، حمله به برجهای دوقلو، ترور عادل الجبیر و اقداماتی دیگر از این دست نیز به ایران نسبت داده شده است. فارغ از دفاع از عملکرد دولت اصلاحات در موضوع برجهای دوقلو و نیز تناقاضات موجود در پرونده ترور عادل الجبیر، در این سنخ موضوعات لاجرم باید به اهالی حقوق رجوع کرد؛ اصلیترین مراجع در این موضوع، دادگاه لاهه است و امریکا میتواند اسناد خود را –در صورت وجود- تسلیم این دادگاه کند؛ هر چند میدانیم دولت فعلی این کشور اهمیت چندانی برای این دادگاه و قضات آن قائل نیست. چنانکه مشاهده کردیم، قضات لاهه در موضوع بررسی جنایات امریکاییها در افغانستان، تهدید به تحریم شدند و پرونده در عمل، معلق ماند.
حال باید پرسید فصل مشترک تمامی این اقدامات چه بوده است؟ در نگاه نخست میتوان این اقدامات را ذیل سناریو «بدنامی» صورتبندی کرد؛ سناریویی که از جانب امریکا و بعضی از متحدیناش به اجرا درآمده و میآید تا در پی آن، وجهه بینالمللی ایران مخدوش شود. اما بهنظر نمیتوان تمامی این کنشها را صرفا معطوف به بدنامکردن ایران دانست. امریکای ترامپ، بنا بر خصائص شخص رئیسجمهور و نیز بعضی چرخشها و گردشها، سناریو «باجگیری مدرن» یا به زبان ساده ستاندن «پول زور» را در دستور کار قرار داده است. این سناریو، بهصورت عریان درباره عربستان به کار گرفته شده است چنانکه ترامپ بهصراحت از لفظ «گاو شیرده» استفاده کرد یا شاهد بودیم، پس از دستگیری یکی از مدیران شرکت هواوی، پیگیریهای حقوقی به سرعت جای خود را به جریمه نقدی داد و چین ملزم به پرداخت غرامت شد.
این روش از مدتها پیش حول ایران به اجرا درآمده است؛ در نخستین گام، مجموعه بانکها و شرکتهایی که به نحوی از دایره تحریمها خارج شدند، ملزم به پرداخت «پول زور» شده و یا میشوند. این فشار بهمرور تمامی کشورهای اروپایی و نیز هند و چین و ترکیه را در برمیگیرد؛ «پول زور به ازای اغماض»! این روند بعدها بهطور مستقیم ایران را هدف خواهد گرفت ولی از آنجایی که ایران قادر به پرداخت دلار نیست، ترامپ سناریو مصادره اموال و نقد کردن آنها را جایگزین خواهد گرفت.
ترامپ در این سناریو، برخلاف تصور عامه، بهدنبال تغییر نظم جهانی، سقوط دولتها و پروژههای بلندمدت نیست. وی براساس پولهای زور، و احتمالا واریز نکردنشان به خزانه، رویه انباشت را در پی گرفته است تا در بزنگاهی مانند انتخابات، رضایت یقهآبیها و گردنسرخها (rednecks) را جلب کند و همچون دور نخست انتخابات، رای ایالتهای مرکزی کشور امریکا را حفظ کند؛ زیرا وی پیروزی دموکراتها را در شرق و غرب تا حد زیادی قطعی میپندارد. البته این رویه، در دیگر کشورها از جمله ایران بهکار گرفته شده است؛ فیالمثل رئیسجمهور پیشین براساس تقسیمات کشوری و آراء نخستین دوره به پخش پول مبادرت کرد؛ ترامپ از جیب کشورها، احمدینژاد از جیب مردم!
آخرالامر، باید گفت این سنخ روشها منطقا ره به جایی نخواهند برد ولی در کوتاه مدت، محتمل است بهواسطه برخی اقدامات خسارات و فشارهای شدیدی را در پی داشته باشد. چنانکه توضیح داده شد، مشکل فعلی ایران، پرداخت پول نیست. زیرا اساسا چنین توانایی متصور نیست تا ایران در ازای پرداخت دلار، رضایت ترامپ را جلب کند. پس نخستین خطر، «اعمال فشار مضاعف بر طرفین معامله با ایران» و در پی آن، تعلیق طولانی مدت معاملات و نیز رشد انفجاری قاچاق و جرم سازمانیافته است. خطر مهمتر، «همسانسازی نهادهای نظامی» است؛ نطفه این سناریو در کمپینها و اقدامات هیجانی نظیر «من_سپاهیام» و بهطور کلی در میلیتاریزه کردن شرایط منعقد خواهد شد؛ چنانچه این کمپینها بیش از حد، ترویج و تکثیر شود و ارتش، بنیادها و حتی وزارتخانهها را فرا بگیرد، تروریستی خواندن، به سپاه محدود نخواهد شد و ممکن است، کارمند و بازنشسته دولت، و سرباز و سردار دیروز و امروز، تروریست خوانده شوند!
منبع: صدا
یک پاسخ
اگر امشب ترامپت، نتانیاهو، بن سلمان سکته کرده و بمیرند، نظام مقدس اسلامی شما هم فورا به یک دمکراسی و مردم سالار تبدیل شده و بهشت روی زمین خواهد شد.
دیدگاهها بستهاند.