زیتون–ابوالفضل مظلومزاده: اعتراضهای چند هزار نفری مردم که در خیابانهای رژیمهای غیردموکراتیک اتفاق میافتد، بیشاز آنکه تصویری از قربانیشدگان سرکوب باشد، نتیجهی سرکوب است. اما در مقابل، به تعبیر فوکو، «هرجا که سرکوب باشد، مقاومت نیز وجود دارد.» افرادی که امکان بازنمایی خود در بستر گفتمان مسلّط را از دست دادهاند، به سوژهای عصیانگر یا به تعبیر کاستلز به «هویت مقاومت» تبدیل میشوند. کسانیکه توان و حقِ بازنمایی را ندارند، راههای مقاومت علیه گفتمان حاکم را پیدا میکنند و با بروز شکاف در سطح گفتمان، عملکرد و کنترلکنندگان آن، و هجوم منادیان رژیمهای حقیقت که حاملان هویت مقاومتی هستند، خیابان عرصهی نزاع میان اربابان قدرت و طردشدگان از میدان گفتمان غالب خواهد بود. خیابان فارغ از یک مقولهی هندسی، زادگاه رژیمها و آوردگاه موافقان و مخالفان حکومت مستقر است؛ و خیابان علیرغم یک فضا، سیاسیترین مکان شهری و محل ظهور کنشهای سیاسی و شکلگیری هویتهای مکانی است.
مطابق این تصویر، خیابان، جنگ اعمال قدرت، هم از سوی دولت و هم از سوی معترضان است. هر کدام دقیقاً از همان نقطهای که دست به اعمال قدرت میزنند به مقاومت نیز میپردازند. در این کش و قوسْ مقاومت وجود دارد، چونکه قدرت بهکار گرفته میشود. یکدیگر را نفی میکنند، چونکه آمال و خیال و باورها، رنگی از رنگینکمانِ جهانی آرزوشده هستند.
خیابان، زشت و زیبا، بایدها و نبایدها، خشونت و صلح، تساهل و نهیب، خون و گل، اعتراض و اشتیاق، ترس و امید را درون خود میپذیرد و آغوش خود را به روی همهکس باز میکند. به تعبیری، در رژیمهای غیردموکراتیک چون شیبِ سیاست به سمت خیابان متمایل میشود، آینده نیز از کفِ خیابان قادر به سخن گفتن است.
خیابان تنها شاهدِ عادل برای بازگویی وقایع است. هم از توان دستگاه سرکوب صحبت میکند و هم راویِ دقیقی برای بیانِ استعداد جنبش اعتراضی در ایدهئولوژیسازی و بسیج اجتماعی است. خیابان تحملپذیر و بیطرف است. هم صدایِ دهشتناک چکمههایِ سربازان دولت سرکوبگر را به گوش سوژههای مبارز و فاعل میرساند و هم هلهلهی معترضانْ که با تمام قوا برای رژیم آرزوشده میجنگند. در هر صورت خیابان بیواسطه قادر به سخنگفتن است.
سرکوبشدگان قدرتِ حاکم، هنگامی که در خیابانها قدم میزنند و ترس ناشی از هنجارشکنی را کنار میگذارند، به هیچ رسمی پایبند نیستند و هیچ تابلویی قادر نیست آنان را از حرکت بازدارد. به علایم و نشانهها اعتنایی نمیکنند و به هر نوع انسداد و بازدارندگی مظنون هستند.
به قول الیاس کانهتی حتا سروصدای ناشی از ویران کردن و شکستن، سهمی وسیع از شادی آنان دارد و چون سهولت ایجاد آن سبب رواجش میشود، میتواند در زمان کوتاهی همراهان بیشتری را جذب کند؛ زمانی که معترضان به میزبانی خیابان یک نوع «اعتیاد بیمارگونه به ویرانگری»[۱] دارند؛ که بعد از سالها بیعدالتی، تحملِ رنج و ناکارآمدی، فقر فراگیر و بحرانهای زنجیرهای، خیابان، آواز روحپرور «آیندهی بهتر» را سر میدهد و تودهی از دسترفته را به سوی خود فرامیخواند.
خیابان به مثأبهی آزادی و اسارت
پردهی اول
در وضعیت انسداد سیاسی و فقدان مسیرها و سازوکارهای اصلاحگری، ایمان به سیاست تنها در خیابان بازیابی میشود. رژیمهای غیردموکراتیک چون به صورت ذاتی راههای اصلاحطلبی را پرهزینه میکنند و حتا حداقلهای بهزیستیِ سیاسیِ گامبهگام را از بین میبرند، به صورت اجتنابناپذیریْ مردم، نخبگان و کارگزاران تغییر را به سوی خیابان میکشانند.
بهنظر میرسد معترضانی که در خیابانهای رژیمهای غیردموکراتیک قدم بر میدارند، «خواستار ملغیشدن همهی مراجعی هستند که به مثأبهی فاعل تاریخ و سالار حقیقت و آگاهیْ عمل میکنند»[۲] .با تأسی و به اقتفا از «رانسیر» آنان با در پیشگرفتنِ مقاومت، «کهن سیاست» را به نفع «سیاستراستین» کنار میزنند. سیاستراستین در اندیشهی «رانسیر» فرآیند سوژهمندیِ تودهها در عرصهی سیاست است. در مسیر سوژهمندی و شکلگیری فاعلیت افراد یا همان قابلیت و توانمندی در اندیشهی آمارتیاسن، برای ایجاد تغییر و بهبود وضعیت پیرامونِ خود، آنان تمایل مییابند همچون عامهی مردم در دولتـشهرهای یونان، که در جامهی افرادِ قابلْ و دارای کنش تعریف میشدند، بدون واسطه و صرفاً از جانب خود حرفهای خود را به زبان بیاورند. ولی کهن سیاست کوششی از سوی «هواداران زندگی جماعتی (شما بخوانید: امتی)» در ترسیم و ترجمهی نوعی محیط اجتماعی و سیاسیِ همگن و یکتکه با ساختاری انداموار است. در این نوعِ سیاستْ آنچنان که «تاجیک» یادآوری میکند «هیچ قسم خلأ یا فضای تهی بر جای نمیگذارد که در آن رخدادهای سیاسی سرنوشتسازی امکان وقوع یابد»[۳].
رژیمهای غیردموکراتیک با توجه به بافت سیاسی، ساختبندی و نوع نهادینگی قدرت و توزیع آن، راهها و سازوکارهای ایجاد تغییر را بند میکنند و آحاد مردم با ناامیدی از اصلاحات گامبهگام و اصلاحگری از درون و «در» نظام سیاسیِ مستقر، «بر» نظام سیاسی مستقر، سعی در واژگونکردن آن را دارند. آنچه رژیمهای غیردموکراتیک و خاصاً ایدهئولوژیک بر سر جامعه میآورد، نوعی طرد و به حاشیهراندن و گونهی معکوس «سیاستِ تفاوت»ِ کورنل وست، است.
کورنل وست «سیاستِ تفاوت» را با مشخصههایی از قبیل: انکار و بهحاشیهراندن تکصدایی و امر همگون و تبلیغ و شیوع چندصدایی و چندگانگی و ناهمگونی روشن میسازد. ولی رژیمهای ایدهئولوژیک «سیاستِ شباهت» را سرمشق و اولویت استراتژیک، راهبردی و تکنیکی و تاکتیکی خود میدانند.
حالا خیابان یک نماد و یک جلوه از گشودگی و تحقق آرزو است. خیابان با تمام کشوقوسهایش، پستیها و بلندیهایش، افتادن و ایستادنهایش، نمادی از تغییر و تحول است؛ نماد رهایی و آزادی.
ویلیام کاوپر معتقد بود:«آزادی هزار افسون در آستین دارد؛ آنان که بندگی را گردن نهادهاند، هرگز نخواهند دانست.» نیروهای تغییردهنده و جان به لب رسیده، با خروج از گود بندگی، دیوار بالابلند نظام سیاسی مستقر را فروریختنی تصور میکنند و در خلسهی تصورِ آزادشدگی و رهایی، خیابانها را اشغال میکنند. با این تمهید نظری قصد دارم بگویم: خیابان به مثأبه و ابزارِ تغییر، محلی برای ارجاع مکرر به آرمانها و جهانهای آرزوشده هست و میتواند عینیترین، محسوسترین و خواستنیترین امیال و باورهای رمانتیک تودهی مردم را صورتبندی کند و آن را تا مرزهای تحققش پیش ببرد. معروف است که گسترهی اتوپیاهای مردم یک جامعه، بیانگر گسترهی امیال سرکوبشده یا برآوردهنشدهی همان مردم است. پس حضور خیابانی، امیددهنده برای تحقق اتوپیاست؛ و خیابان به مثأبهی خالقِ اتوپیا به منزلهی راهی گریزناپذیر به نمایش درمیآید که حتا میانبُرترین مسیر برای نیل به مقصد جلوهگری میکند. حال هرچقدر که مرزهای آرمانشهرِ مردم هم دیده نشود؛ چون حضور خیابانی و منطق اعتراضات در وضعیت فقدان مؤلفههای تعیینگر و مشخصکننده، واقعگرایی در آرمانگرایی را از بین میبرد (مثال معروفی است که میگوید: در عین آرمانگرایی باید واقعگرا بود).
پردهی دوم
فردریک جیمسون «فرهنگ جدید» را مادهی مخدری میداند که قصدش رامسازی و گوسفندسازی تودههاست؛ چنانکه دیگر نه فکر کنند و نه انقلاب. کارکرد و نوع عملکرد رژیمهای توتالیتر و تمامیتخواه و ایدهئولوژیک نیز چنین است که انسان به شکل موجودی رامپذیر، پیشبینیپذیر، مفعول، گوش به زنگ و غیرمتفکر در خدمت اربابان قدرت قرار گیرد.
داریوش مهرجویی در کتاب «روشنفکران رذل و مفتش بزرگ»، با تأکید بر تأثیر تبلیغات در رژیمهای توتالیتر و ایدهئولوژیک چنین مینویسد:«تبلیغات بر این اساس شکل میگیرد که تنها اعتقاد و وفاداری به رژیم کافی نیست، بلکه مردم مؤظفاند با حضور دایمی خود در «خیابان»ها اعتقاد و وفاداری خود را عملاً نشان دهند. اینجاست که شبکهی بزرگ و پیچیدهی نمایش به راه میافتد و همگان را هر بار به بهانهای به خیابانها و معابر عمومی میکشانند که راه بروند، سرودهای انقلابی بخوانند و حاکمان و حکومت را ستایش کنند.»
به قول پُل بروکر[۴] این معمولترین و متداولترین شکل بسیج سیاسی، در نظامهای مبتنی بر بسیج، است. چنین نظامهایی از حضور تودهای مردم برای حمایت از خود بهره میبرند. رژیم کمونیستی کوبا قادر بود که جمعیتی بالغ بر یک میلیوننفر، برای برگزاری همایشهای سیاسی، از طریق جمعآوری مردم از سطح محله، شهرها و نهادهای دولتی و از مجرای نوعی شبکهی سازمانیافته (همچون کمیتههای محلیِ دفاع از انقلاب)، به میدان انقلاب بکشاند.
پردهی دوم از «خیابان به مثأبهی آزادی و اسارت» راوی بهرهکشی رژیمهای غیردموکراتیک از فضا به نفع «کسب قدرت، حفظ و گسترش دامنهی قدرت»ِ خود است.
چنین رژیمهایی با عنایت به سطح نهادینگی ایدهئولوژی و به طبع قدرتِ سیاسیِ دولتی، فرهنگپذیری و تلقین اهداف خود برای توده، به صورت بالقوهای قادرند که هر چیزی را به عنوان اهداف اجتماعی و امری قدسی به حضور خیابانی منوط سازند و با توجیه ایدهئولوژیک، هر از گاهی کارناوالی بهراه بیندازند. فرکلاف ایدهئولوژی را با گزارهی: «معنا در خدمت قدرت» تعریف میکرد و ما میتوانیم خیابان را با گزارهی: «فضا در خدمت قدرت» ترجمه کنیم. همچنین، امانوئل کاستلز، جنگ قدرت واقعی را نبرد برای ساخت معنا در ذهن مردم میدانست و «خیابان» برای صاحبان قدرت میتواند نابترین و واقعیترین صحنه و محیط برای نهادینهکردن معنا در ذهن مردم باشد؛ چراکه این محیط واقعی میتواند با رودرو قرار دادن اعضای یک جامعه و سپس در شکل بیهویت و غیر متمایز آن، یعنی توده، پایدارترین اثر ممکن را بر جای بگذارد که به هر شکلی موجد اقتدار معنوی و مادی برای رژیم است.
بسط و تداوم مشروعیت رژیمهای غیردموکراتیک، علیالخصوص از نوع ایدهئولوژیکی، متضمن یادآوری مکرر گزارههای ذکرشده در ایدهئولوژی برای آحاد مردم است. چنین رژیمهایی با انتشار فراخوانهای گسترده در سطح جامعه جهت حضور در خیابان، گزارههایی که تعهد عمومی را نسبت به خود افزایش میدهد را در ذهن توده تداعی میکنند. این نوع گزارهها میتواند شامل: دلایل شکلگیری حکومت، شعارهای انقلابی و نمادین و یا بازگویی یک حادثهی نوستالژیک و اتفاق ملی باشد. به طور مثال وقوع جنگ میتواند یادآور جانگذشتگیها، رشادتها و شجاعتها و تلاش برای پاسداری از آرمانهایِ یک دولت باشد. وسواسِ چنین رژیمهایی به نمایشهای خیابانی، نشاندهندهی سطحِ وابستگی آنها به حضور خیابانی و ارتباط بیواسطه، مونولوگی و مستقیم با توده است. به دلیل ارتباط مستقیم با توده نیز تمایل ندارند نهادهای مدنی و سازمانهای مردمنهاد ـکه حایل میان دولت و زندگی خصوصی افراد هستندـ در جامعه وجود داشته باشند؛ و از دلایل خصومت شدید چنین دولتهایی با نیروهای سیاسی/ اجتماعی یا مدنی همین مسأله است.
جامعهی مدنیِ قدرتمند قادر است که افراد را در قالب یک هویت متمایزکننده از دیگرانْ که نقشهای اجتماعی نیز برعهده دارد، از دسترسی مستقیم به دولت خارج سازد.
به صورت دقیقتر بلایی که «ایدهئولوژیهای زنده به خیابان» بر سر توده میآورد، عملی غیرکلبی مسلکانه است. فرد در عمل کلبی مسلکانه «کاملاً از فاصلهی میان نقاب ایدهئولوژیک و واقعیت اجتماعی آگاهی دارد، منتها همچنان بر حفظ این نقاب اصرار میورزد.» در این عمل، افراد «خیلی خوب میدانند که چه میکنند، ولی انجامش میدهند» ولی در نظر ما، نوع کارکرد و نحوهی عمل این شکل از ایدهئولوژیهای خیابانی به گفتهی مارکس نزدیکتر است:«نمیدانند چیست، ولی انجامش میدهند»[۵].
اسلاوُی ژیژک چون این شکل از تعریف ایدهئولوژی را «آگاهی سادهلوحانه» میداند، معتقد است که وضع در جایی نگرانکننده میشود که مردم آن را جدی بگیرند. با پیوند این مسأله به هدف مقاله، میتوان گفت: مردم، این نوع آگاهی دروغین را به شکل امری قدسی و خدشهناپذیر و با پوشش حقیقت در «خیابان» میچشند و بعد از چشیدن این آگاهی کاذب و دروغین، همچون انسانهای طلسمشده در خیابانها و معابر و در امتداد یک مسیر مشخص، آنچه را که اربابان قدرت دیکته کردهاند، با دستانی گره کرده، فریاد میکشند.
تغییر قواعد سیاست، طرد اقلیت، دموکراسیزدایی یا از بینبردن نهادهای دموکراتیک، دستگیری مخالفان و بندکردن راههای توسعهی سیاسی برای پهنشدن هیکل رژیمهای غیردموکراتیک غالباً در نمایشهای خیابانی اعمال میشود. تاریخ سیاسی رژیمهای غیردموکراتیک نشان داده است که گروههای انقلابی، جمعیتهای محافظِ نظام و دیگر گروههای مردمی، نظامی و شبهنظامی در طی کارناوالهای خیابانی هر کسی را سربهنیست میکردند. «گروه طوفانِ نازی در خلال راهپیماییهایِ خود، مراکز مخالفان هیتلر و منتقدان او را بر هممیزد. این گروه امنیتی فضای رعبآوری را به وجود میآورد که در انتخاب پارلمانی ۱۹۳۲ و ۱۹۳۳ به حزب نازی کمک کرد.» به گفتهی تیموتی اسنایدر در کتاب در برابر جباریت، در «سال ۱۹۳۸ در اتریش نیروهای محلی «اِسآ» (همان گروه طوفان) به سرعت از خلا حضور نیروهای رسمی دولتی بهره بردند و دست به غارت، ضرب و شتم و تحقیر یهودیان زدند؛ در نتیجه «قواعد سیاست» را تغییر دادند و راه را برای تسخیر قدرت از سوی نازیها هموار کردند» [۶].
تجربهی مرگ در خیابان
تونس؛ رزم در خیابان برای کرامت
آنچه در تونس اتفاق افتاد خبر از جنبشهای جدیدی را میداد که قرار است الگوی جدیدی از مبارزات خیابانی را در قالب انتقال موفقیتآمیز از فضای سایبری به فضای شهری (بنابر گفتهی مانوئل کاستلز) را با دیگر هواخواهان آزادی و بهبود به اشتراک بگذارد. نمونهی تونس از آن جهت قابل تأمل است که با استعداد خاصی توانست شعارها و نمادهای خود را تبدیل به یک افق معنایی در ذهن دیگر جنبشهای اجتماعی کند. در ۲۵ ژانویهی ۲۰۱۱ آنان با تغییر آگاهانهی شعار «اسلام راهحل است» به «تونس راهحل است» چیزی را فریاد زدند که بعدتر در آنوَر دنیا زمزمهی «ایسلند راه حل است» به گوش رسید. همانطور که نیویورکیها نام نخستین اردوگاه خود را به صورت نمادین «میدان تحریر» گذاشتند.
تونسیها بعد از راهانداختن کارناوال آزادی، که صدها اتومبیل از منزل بوزیان به میدان کسبه رفت، کوی دولت را اشغال، و هماندیشگاهی خیابانی راهاندازی کردند. بحثهای داغ آن تا دمِصبح ادامه داشت و دیوارهای اطراف را از شعارهایی به زبانهای مختلف پُر کردند. خیابان به مثأبهی یک مقولهی «آگاهیبخش» ظهور کرد و به عنوان یک «راوی دقیق» آرمانهای معترضان را به مرزهای رسمی محدود نکرد. همانطور که با اشتراکگذاری فیلمهای گفتوگو و اعتراضها در فضای سایبری، مردم را برای حضور خیابانی تحریک میکردند.
قانون پذیرفته شده در هماندیشگاههای خیابانی این بود که:«بحثها باید مؤدبانه و محترمانه و بدون فریادزدن باشد؛ هرکس حق دارد عقیدهی خود را بیان کند و نیز از درازگوییهای آتشینِ بیپایان اجتناب شود تا همگان زمان کافی برای اعمال آزادی بیان تازهیافته را داشته باشند» [۷].
این رویهای بود که بعدتر در جنبش اشغال وال استریت، ایسلند، خشمگینهای اسپانیا و غیره به خوبی خود را نشان داد و از خلال آن روحیهی جنبشی به مثأبهی یک تجربهی زیسته به صورت نهادین استمرار یافت.
لهستان؛ رزم در خیابان با تلویزیون برای رهایی
در جریان سلطهی رژیم کمونیستی و بازداشت صدها نفری کارگران و فعالان سیاسی در دسامبر ۱۹۸۱، مردم لهستان اعتراضهای سازمانیافتهای را علیه ممنوعیت جنبش همبستگی و در حمایت از کارگران و بازداشتشدگان و همچنین جلوههای ناخوشایند دولت تک حزبی حاکم بهراه انداختند. شهر کوچک «سویدنیک» در شروع کنشی نمادین پیش قدم شد و با پیادهروی و بایکوت اخبار فرمایشی و میلیِ تلویزیون دولتیْ به صورتی مسالمتآمیز مخالفت خود را نشان داد. قضیه از این قرار بود که از ۵ فوریه ۱۹۸۲ هر شب ساکنان شهر سویدنیک، همزمان با پخش خبر تلویزیونی، به بیرون میزدند و به گفتوگو، پیادهروی و صرف غذا میپرداختند. در این جریان، دیگر شهروندانْ تلویزیونهای خود را از پشت پنجره به سمت خیابان میچرخاندند و عدهای دیگر آن را بر روی کالسکه و فرغون میگذاشتند و با خود به پیادهروی شبانه میبردند. با سرایت این کنش نمادین به سایر شهرها آنچنان اعتماد به نفسی را در میان شهروندان بهوجود آورد که حکومت در برابر آن احساس ناتوانی کرد. سرانجام دولت کمونیستی پیادهروی بین ساعت ۷ تا ۱۰ شب را ممنوع اعلام کرد و مردم نیز در واکنش به این قانون، به جای اخبار ساعت ۷ و نیم، پیادهروی خود را همزمان با اخبار ساعت ۵ ادامه دادند [۸].
به طور کلی مانیفست مبارزهی سیاسی در لهستان با مرکزیت «خیابان» و با اصول اخلاقی، همبستگی، مبارزهی مسالمتآمیز و سازوکارهای اجتماعی و مدنی عجین شدهبود و این کنش نیز بازتابی از فداکاری و تأکید بر ارزشهای انسانی بود؛ چه، زمانیکه لخ والسا با جمله:«اگر دولت بنای یادبودی برای کارگران کشتهشده نسازد، همهی ما سال بعد با یک سنگ بر میگردیم و خودمان آنرا بنا خواهیم کرد»، هستهی جنبش همبستگی را بهوجود آورد و چه، زمانیکه تئوریپردازانی از جمله «آدام میشنیک» و «لشک کولاکفسکی» و «جورج کنراد» در تعیین راهبردهای اصلاحی، بر پرهیز از رفتارهای تمامیتخواهانه تأکید میکردند.
نتیجهگیری؛ رجوع به خیابان گریزناپذیر است
روایت کنشهای خیابانی بیشتر از دو مصداقی است که در بالا اشاره شد. در حقیقت، انقلابها و ضدانقلابها، فرمانپذیری و نافرمانی، جنگها و آشوبها، جنبش و غیرجنبش، کنشها و رفتارها، کارآمدی و ناکارآمدی، دموکراسی و نادموکراسی، آزادی و ناآزادیها، همگی در خیابان قابل رهگیری هستند و ذکر آن در جایی نمیگنجد. خیابان نشان میدهد که چه چیزی سر جایش هست و چه نیست. خیابان متنی است که فقط نیاز به خواندن دارد؛ هم عرصهی بازی برای شر، و هم برای خیر است، که تمام لحظاتِ زیستهی مردم را در خود ذخیره میکند.
آنچه در رژیمهای دموکراتیک و غیردموکراتیک اتفاق میافتد، با رجوع به خیابان به عرضه گذاشته میشود که حتا تصمیمهای پنهان سیاسی هم لاجرم بر پردهی عمومیِ خیابان به نمایش درمیآیند. تجربه نشان داده، که تغییرهای شگرف از «خیابان» میگذرد و هیچ استثنایی نیز ندارد. خیابان اصلیترین و واقعیترین مکان برای کنشهای سیاسی است که به عنوان یک مقولهی «آگاهیبخش»، «مطالبهساز»، «هویتساز»، «نمادساز»، «تکثیرکنندهی موافقان»، «ایجادکنندهی رابطهی شبکهای بین افراد»، «امیددهنده به اعمال تغییرهای مطلوب» و «فاعل» عمل میکند، و بدون شک «سیاستهای خیابانی» همیشه از نوعِ «سیاستانقلابی» نیستند. به همین خاطر است که اساساً اعتراضها در خیابان انجام میشود تا در خلالِ آن، آگاهیهای فردی و جمعی به دیگران سرایت یابد و از رهگذر تولید موافقت، شیوع یارگیری و پیوند شبکهایِ افراد و کسب حمایت اجتماعی، برای اعمال تغییرهای مطلوب اقدام کنند. همانطور که آصف بیات در کتاب «سیاستهای خیابانی» این مسأله را این چنین روشن میسازد:«خیابان به عنوان یکی از اماکن عمومی دارای این ویژگی ذاتی است و برای مردم این امکان را به وجود میآورد که بدون داشتن یک شبکهی فعال بسیج شوند» [۹]. رابرت کندی هم در کتابش، با تأیید این حقیقت جامعهشناختی که روابط پنهانی و منافع مشترک سبب بسیج عمومی میگردد، مینویسد: «هرگاه کسی برای عقیدهای بایستد و یا کاری برای بهترشدن زندگی دیگران انجام دهد یا با بیعدالتی به مبارزه برخیزد، موج کوچکی از امید میفرستد. میلیونها موج کوچک از منابع مختلف، جریانی را میسازد که میتواند دیوارهای بزرگ ظلم و بیداد را فرو بریزد.»
اما خیابان همیشه به «خوب» نمیانجامد. به تعبیری، خیابان به منزلهی «فاراماکون» افلاطونی ظاهر میشود که هم زهر است و هم پادزهر. اما بزرگترین تغییرها همچنین منوط به «حضور خیابانی» است. هوادارانِ تکنولوژی اطلاعات که خوشبینی وافری به گسترش دموکراسی و حقوقبشر و دیگر آرمانهای انسانی، در بستر گسترش رسانههای اجتماعی و نتایج متعاقب آن دارند، حتا نمیتوانند از این واقعیت بگذرند که بخش مهمی از اعمال تغییرهای اساسی فقط از رهگذر فضای سایبری و تکنولوژیهای نوین نمیگذرد. پیر شکوپ که به ایجاد آرمان شهرهای جهانی و نابودی فقر به وسیلهی تکنولوژی اطلاعات نقدهای جدیای وارد کرد در جملهای گفت: «با یک مودم و کامپیوتر نمیتوان به دموکراسی دست یافت.» مایکل داوسن به نقل از پیر شکوپ این چنین ادامه میدهد:«نمیتوان دموکراسی را از قفسه خرید یا آن را از وب پیاده کرد؛ دموکراسی، دلیری، بردباری و سازمان سیاسی را میطلبد، و تا آنجا که ما میبینیم مایکروسافت هنوز طرح چنین نرمافزاری را عرضه نکرده است.»
با این گفته، خیابانی که رژیمهای غیردموکراتیک در آن قدم میزنند و اشغال کردهاند، شبیه سفرهای نیست که بتوانند از جلوی شهروندان بِکِشَند. مسیری که چنین رژیمهایی در پیش گرفتهاند به تولید انبوه نارضایتیهای عمومی میانجامد که به صورت گریزناپذیری زمینهی فروپاشی خود را مهیا میکنند. در آخرین سکانسی که ضمانتهای پایداری سیاسی منقضی میشود فقط لازم است که این جمله از «سوچی» محقق شود: «در میان آزادیهایی که بشر برای ارتقاء زندگی خود جستجو میکند، «آزادی از ترس»، تنها آزادی است که همه اهداف دیگر را برآورده میکند»[۱۰].
***
«تاریخ به ما آموخته که اگر وجه بیخشونت کنشها، به خشونت تبدیل شود، کنشگران بیخشونت، استدلال خود را باختهاند و از بین خواهند رفت.»
«مارک کورالنسکی» [۱۱]
«ـ برایان: شما همگی منحصر بهفرد هستید.
ـ جمعیت: بله، ما منحصر بهفرد هستیم. ـمردی در بین جمعیت: من نیستم»
«مونتی پیتون» [۱۲]
***
منابع و پینوشت
۱.کانهتی، الیاس، (۱۳۹۷)، توده و قدرت، ترجمهی ابراهیم ملکاسماعیلی، تهران: مؤسسهی انتشارات نگاه. صفحهی ۱۳.
۲.تاجیک، محمدرضا، (۱۳۹۸)، زیست جنبش؛ این جنبش یک جنبش نیست، تهران: انتشاران نگاه معاصر:۱۳۹۸، ص ۱۴۹.
۳.تاجیک، محمدرضا،(۱۳۸۶)، خیابان و سیاست؛ تجربهی سیاستی از جنس بازیگوشی در ایران امروز، پژوهشنامهی علوم سیاسی، سال دوم، شمارهی چهارم، پاییز. ص ۵۳.
۴.بروکر، پل، (۱۳۹۷)، رژیمهای غیردموکراتیک؛ نظریهها، سیاست و حکومت، ترجمهی علیرضا سمیعی اصفهانی، تهران: نشر کویر، ص ۴۷.
۵.ژیژک، اسلاوُی، (۱۳۸۹)، عینیت ایدهئولوژی، ترجمهی علی بهروزی، تهران: انتشارات طرح نو، ص ۷۲ و ۷۳.
۶.اسنایدر، تیموتی، (۱۳۹۶)، در برابر جباریت؛ بیست درس از قرن بیستم، ترجمهی هوشنگ جیرانی، تهران: انتشارات امید صبا، ص ۳۷.
۷.کاستلز، مانوئل، (۱۳۹۷)، شبکههای خشم و امید؛ جنبشهای اجتماعی در عصر اینترنت، ترجمهی مجتبی قلیپور، تهران: انتشارات مرکز، ص ۳۱.
۸.بخشهایی از این قسمت با جرح و تعدیل و افزودن اضافات، از کتاب زیستجنبش، اثر محمدرضا تاجیک، گرفته شده است. به منبع و پینوشت ۲ مراجعه کنید. برای مطالعه کامل این قسمت نیز مراجعه کنید به: کراشاو، استیو و جان جکسون، کنشهای کوچک ایستادگی، ترجمهی آموزشکدهی توانا.
۹.بیات، آصف،(۱۳۹۷)، سیاستهای خیابانی، ترجمهی سید اسدالله نبوی چاشمی، تهران: شیرازه، ص ۴۲.
۱۰ـ۱۱ـ۱۲. کراشاو، استیو و جان جکسون، کنشهای کوچک ایستادگی، ترجمهی آموزشکدهی توانا.
5 پاسخ
اولا به غیر قابل پیش بینی بودن ایرانی ها باور دارم که گمان نمی کنی و ایرانی غارت میکنه فقط زمانش موقعی هست که ناباوری تو به اوج برسه ثانیا کدوم سلسله ای ور ایران سرنگون نشده که آخوندیان سرنگون نشوند آیا طاهریان صفاریان سلجوقیان ….ماندند
با سلام. با سپاس از مقاله تحلیلی شما.
اما دوستان چپ گرا و اسلامیستها میگویند که: خیابان و اعتراض هیچ ربطی به ما ایرانیان ندارد چون نظام کاملا دمکراتیک داریم و اندکی مشکل که هم داریم آن هم تقصیر امریکا، اسرأییل، و عربستان است.
یا بدانید امت چیست
یا بدانید تهمت چیست
امت رفته گر واپس
چراش بیند بد ناکس؟
کردش محمد بنا
ز شرک کرده خلق رها
مکه بوده گت دهی
قریش در آن فربهی
راهی نبود باز برکس
دشمنی بود با هر کس
چاره نماند جز هجرت
بهر نجات از عسرت
استم که بود از درون
نصرت جستند از برون
انصار کردند چو دعوت
لیک گفتند با سرعت
ام القراء مکه ماند
درمانده را از خود راند
با هجرت نوخواهان
یثرب بشد گلساران
امت جمع ملل شد
چون بایلاف عمل شد
انصار و هم مهاجر
با هم گشته مشاور
هم نصارا هم یهود
ودود بودند نه جحود
بنمودست این اسوه
کز خط بوده بی بهره
بلا تبعیض این امت
شامل باشد بر ملت
بکار ناید هر معیار
صالح بباش در گفتار
یا بدانید امت چیست
یا بدانید امت چیست
امت رفته گر واپس
چراش بیند بد ناکس؟
کردست محمد بنا
ز شرک کرده خلق رها
مکه بوده گت دهی
قریش در آن فربهی
راهی نبود باز برکس
دشمنی بود با هر کس
چاره نماند جز هجرت
بهر نجات از عسرت
استم که بود از درون
نصرت جستند از برون
انصار کردند چو دعوت
لیک گفتند با سرعت
ام القراء مکه ماند
درمانده را از خود راند
با هجرت نوخواهان
یثرب بشد گلساران
امت جمع ملل شد
چون بایلاف عمل شد
انصار و هم مهاجر
با هم گشته مشاور
هم نصارا هم یهود
ودود بودند نه جحود
بنمودست این اسوه
کز خط بوده بی بهره
بلا تبعیض این امت
شامل باشد بر ملت
بکار ناید هر معیار
صالح بباش در گفتار
آخر این همه خیابان و نقل قول ها از مستر و مرشد و کارشناس و روشنفکر و فیلم ساز و چپ گرا و راست گراو .. چه میخواست بگوید؟
واماندگی نخبگان علمی در حوزه ی اقدام اجتماعی در یک زمانه سخت، بعد از شکست انواع ادعا ها و توهم ها؟
بی رو دروایستی چه باید کرد؟
مدعیان چه کرده اند؟
عافیت طلبان منتقد و غر زن؟
مصاحبه کنندگان با بی بی سی ، و صدای آمریکا و ایران اینترنشنال و من و تو و …
چرا دو تا آدم حسابی پا پیش نمیگذارند و بگویند آمریکا، انگلیس، عربستان، اسرائیل، از جان مردم ما و افکار عمومی ایران چه میخواهند که این همه زحمت اطلاع رسانی و خبر رسانی و تحلیل رسانی برای ما میکنند؟ اما یک اقدام عملی برای رساندن دارو و کمک به سیل زدگان نمیکنند. تازه مانع هم میشوند!
دیدگاهها بستهاند.