زیتون– آوا مشرقی: هر چند که نظریهپردازان و جامعهشناسان، نیم قرن پیش، حتی احتمال ظهور پدیدهی سلبریتی، به شکل امروزی را هم نمیدادند اما علیرغم گذشت زمان، هنوز هم برخی جامعهشناسان توجه به عنوان سلبریتی و تحلیل آن را بیمعنی و ناخوشایند میدانند و نگاهی سرشار از مذمت به این پدیده نوظهور دارند. تحلیلهای فراوانی در جامعهشناسیِ شهرت وجود دارد که «سلبریتی را به مثابه آسیب» برمیشمارد و یکسره خط بطلانی میکشد بر تاثیری که یک سلبریتی در فرهنگسازی جامعه میتواند ایفا کند.
سلبریتی پدیده جدیدی است که با رسانه ساخته میشود و باز از فیلتر رسانه درون خانواده راه پیدا میکند و از این طریق با قدرت اثرگذاری فوقالعادهاش، دست به فرهنگسازی میزند که البته این فرهنگ به مانند چاقویی دولبه عمل می کند، هم باعث ترویج مصرفگرایی و سطحینگری شده و هم می تواند حساسیت جامعه را نسبت به آسیبها و بزهکاریهای اجتماعی بالا برده و از طریق این کنشگری، پالایش فرهنگی و اجتماعی اتفاق بیفتد.
در ایران هم، از بیست سال پیش به این طرف، به پدیده سلبریتی و ستارهسازی توجه ویژه شد که البته به مانند باقی مفاهیم نوظهور، ابتدا با بیاعتنایی مسئولان فرهنگی و سپس با مذمت و انکار آنها رو به رو گردید تاجایی که در ادبیات رسانه ملی عنوان سلبریتی همتراز دشنامی بود که حتی هیچ ستاره تلویزیونی هم حاضر به یدک کشیدن این عنوان برای خود نبود.
در این میان اما، مهناز افشار راه خود را بهدرستی انتخاب کرده و از پوشش سلبریتی برای خود ردایی تقریبا بهاندازه دوخته است؛ ردایی که البته گاه زیر پای خودش را هم گرفته و او را هدف حمله و انتقاد بسیاری قرار داده است.
او از جمله سلبریتیهایی است که تقریبا هرگز سکوت نکرده و نسبت به فراز و فرودهای جامعه واکنش به جا و درخوری نشان میدهد، از حمایت او از «دختران خیابان انقلاب» گرفته تا حضور جدی در پویش «بدسرپرست تنهاتر است» و تلاش برای تصویب لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان. اما به واسطه همین رسانه ستاره پرور بود که ازدواج مهناز افشار با یاسین رامین، فرزند محمدعلی رامین، معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد دولت احمدینژاد، و نیز پرونده قضایی همسرش، وی را آماج حمله و انتقاد بسیاری از کاربران شبکههای مجازی قرار داد که البته حربه مناسبی برای اصولگراهای تندرو هم به شمار میرفت که به موقع ابزار مناسبی برای انحراف افکار عمومی در دست داشتند.
تازه ترین کمپینی که علیه مهناز افشار به راه افتاد بعد از این بود که یک روحانی به نام مصطفی قاسمی در نزدیکی یکی از حوزههای علمیه در همدان به قتل رسید. شایع میشود که بهروز حاجیلو که پلیس ایران او را قاتل این طلبه معرفی می کند و به فاصله ۲۴ ساعت بعد در درگیری با نیروی انتظامی کشته میشود، ظاهرا با انگیزه اعتراض به درخواست یک روحانی برای شرکت زنان ایرانی در جهاد نکاح با نیروهای حشدالشعبی دست به این قتل میزند. توییتی که با نام کاربری مصطفی حجازی بود و از تصویر یک روحانی اهل استان مازندران به نام غفار دریاباری برای حساب توییتر خود استفاده کرده بود که البته به گفته آقای دریاباری حسابی جعلی است و ارتباطی با او ندارد. همین توییت بود که واکنش مهناز افشار را برانگیخت و او از «سکوت در مقابل این حقارت» انتقاد کرد.
هرچند که مهناز افشار پس از اطلاع از جعلی بودن این حساب کاربری، اقدام به پاک کردن توییت خود کرد اما دیگر کار از کار گذشته بود و خوراک رسانههای اصولگرا تامین شده بود. کیهان که مثل همیشه در اتهامزنی گوی سبقت را ربوده، در یادداشتی پا را فراتر از انتقاد گذاشت و با پیش کشیدن بحث تسبیب جنایت و زمینهسازی برای قتل، خواستار محاکمه مهناز افشار شد.
اما مهناز افشار تنها کسی نیست که قربانی این نگاه دایی جان ناپلئونی شد. پس از سیل فراگیر در استانهای شمالی ایران بود که هدیه تهرانی، ستاره دو دهه سینمای ایران که چند سال گذشته بیشتر به دغدغه های محیط زیستی خود پرداخته، راهی استان گلستان شد و تا به امروز به تسهیل امور سیل زده ها در گلستان و لرستان کمرهمت بسته و از هیچ کمکی در این زمینه دریغ نکرده است. اما طولی نمی کشد که هدیه تهرانی هم توسط مشرقنیوز، رسانه نزدیک به سپاه پاسداران با مدیرمسئولی رضا داوری، متهم به «ماهیگیری از سیل به هدف جاسوسی» میشود.
علی دایی هم در راستای دریافت حقوق بازیکنان تیمش و در تازهترین واکنش اعتراضی خود به بالا رفتن قیمتهای پراید و تیبا، به یکباره از سرمربیگری تیم سایپا اخراج میشود که مسئولان این باشگاه اعتراضهای مکرر دایی و تحریک کارگران برای مراجعه به ریاست کارخانه برای دریافت حقوق بیشتر را عامل اصلی این اخراج میدانند.
در این میان اگر از انتقاد رسانههای تندرو علیه علی کریمی، پرویز پرستویی و عادل فردوسیپور برای پیگیری دغدغههای اجتماعیشان هم بگذریم، اما نباید فراموش کرد حلقه مفقوده این سلبریتیسازی و سلبریتیکشی درک این مفهوم ساده است که نمی توان ستاره ساخت اما توقع زبان به دهان گرفتن از او داشت، بلکه باید بدانیم که این حوزه بیشتر از این ها نیازمند آسیبشناسی و توجه است، توجهی که به جامعه توان درک این موضوع را بدهد که از ظهور هنرمند به مثابه یک کنشگر، بیشترین منفعت را برای خود استخراج کند. صد البته که این آرزو برای جامعه ای که «صدا»یش با یک تیتر خفه میشود، بیشتر به خوابی خوش شبیه است.
یک پاسخ
دامن زدن به این مسئله، و اهمیت دادن به افرادی که بمدد شکل وشمایل تزئین و نقاشی شده و ابزار فیلم سازی و فروش عکس و مجله و ستاره سازی بقصد ستاره فروشی، و …شهرت و پیرو پیدا کرده اند، و کمتر نشانی از فرهیختگی علمی و فرهنگی دارند، و در عوض، افراد فهیم و دانشمند و دلسوز جامعه، مورد بی مهری و عزلت و انزوا قرار میگیرند، نشان از چه می تواند باشد؟
رسانه گرائی زرد، به ذائقه مشتری و شکار فالور رفتن، اسیر موج غالب شدن؟
و یا ..؟
رحم الله امرء عرف قدره.
دیدگاهها بستهاند.