این راه را نهایت صورت کجا توان بست؟
(نقد اصلاحطلبی تقلیلگرایانه)
بخش ششم: خیابان به مثابه قلب سیاست
چندیست که در مباحثات سیاسی میان نظریهپردازان اصلاحطلب و برخی از منتقدان ایشان، موضوع «خیابان» به عنوان یک گزینۀ راهبردی برای پیشبرد اصلاحات و نیل به تغییرات در ساختار سیاسی ایران مورد بحث وجدل قرار میگیرد. دوستان اصلاحطلب که به حق بر اهمیت راهبردی صندوقهای رای برای نهادینهسازی سنتهای دموکراتیک و ایجاد تغییرات آرام، تدریجی و مسالمتآمیز تاکید میورزند متاسفانه به ناحق گزینۀ خیابان را با آراستن به اوصافی نظیر رادیکالیسم کور و خشونتزایی در برابر صندوق رای قرار داده و آن را نفی میکنند. غافل از این که:
اولا خیابان لزوما محل منازعات خشونتآمیز نیست بلکه میتواند محل مناظرات مسالمتآمیز سیاسی و بنابرین مبدا رشد و ارتقای فرهنگ و سنتهای دموکراتیک و در نتیجه منشا آرامش، امنیت و پایداری سیاسی و اجتماعی باشد.
ثانیا صندوق رای و انتخابات خود بخود و فی نفسه دموکراسیزا نبوده و حتی در دموکراسیهای تثبیت شده اگر متکی به جنبشهای بالفعل و بالقوۀ اجتماعی و سیاسی نباشد به سادگی در معرض دستبرد و سوء استفاده قرار خواهد گرفت. به سخن دیگر نه آداب و رسوم شکلی انتخابات بلکه کیفیت رقابتها و تنوع نامزدها، احزاب و گروههای رقیب از یک سو و آرای درون صندوقها و کمیت و کیفیت مشارکت مردم در انتخابات از سوی دیگر، ضامن دموکراسی و بیان ارادۀ قاهرۀ مردم است و این آرا نیز ناشی از آداب فرمال انتخاباتی نیست بلکه برآمده از جنبشهای خیابانی بالقوه و بالفعلیست که یا در موسم رقابتهای انتخاباتی در قالب کارزار رقیبان برای تعیین مدیریت کلان ظهور میکند و یا در قالب جنبشهای گسترده و طولانی مدت برای ایجاد تغییر در ساختارها.
نوشتار زیر رویکرد «خیابانهراسانه» و «یکسره انتخاباتمحور» این دسته از اصلاحطلبان را در چند محور به نقد میکشد با این توضیح و تاکیدِ شاید آشکار و غیر ضروری که نگارندگان به جدّ معتقد به مشی اصلاحطلبانه در ایجاد تغییرات ساختاری سیاسی به سوی تحکیم دموکراسیاند و با خشونت، شتابزدگی و ماجراجویی در جنبشهای خیابانی مخالفند؛ همچنین با اثبات خیابان، صندوق رای را نفی نمیکنند بلکه جنبش خیابانی را بخش تفکیک ناپذیر دموکراسی و انتخابات دموکراتیک میانگارند.
خیابان و بازنمایی توازن قوای سیاسی
در دنیای امروز “خیابان” به مثابه “قلب سیاست” و چونان “شریان اصلی حیات سیاسی و عرصۀ عمومی” جایگاه انکارناپذیری در تعیین معادلات قدرت و موازنۀ قوا در هر جامعه دارد و هر سیاستمدار و جریان سیاسی که مستقیم یا غیر مستقیم پشتوانۀ حضور انبوه و ملموس تودههای مردم را در خیابان نداشته باشد صرفا به رویاپردازی و خودخرسندسازی سیاسی مشغول است.
یادکرد این نکته ضرورت دارد که در اینجا قصد فلسفهبافی و عرضۀ نوعی متافیزیک “خیابان” و ارائۀ تاویلات هرمنوتیکی آراسته به لفاظیهای روشنفکرانه از موضوع نداریم بلکه برعکس در پی فهم عینیت اجتماعی و سیاسی “خیابان” (البته به معنای مورد نظر در مباحثات کنونی پیرامون این اصطلاح) هستیم.
اگر سیاست را “امر عمومی” یا “حوزۀ امور عمومی مردم” در نظر بگیریم آنگاه خیابان از یک فضای صرفا فیزیکی برای ایاب و ذهاب یا حمل و نقل به یک بستر انسانی، اجتماعی و سیاسی ارتقا و استعلا مییابد و از یک مفهوم صرفا سازهانگارانه و شهرسازانه (به معنای متعارف کلمه) آشکارا فراتر میرود. این تفاوت را در برداشت از شهر، شهرداری، محله، حاشیۀ شهر و مفاهیمی از این دست نیز میتوان مشاهده کرد. فرا رفتن از برداشتهای فیزیکی و شهرسازانه و نیل به دریافتهای سیاسی و اجتماعی از مفاهیم یاد شده پیوندی گسستناپذیر میان سیاست و خیابان برقرار میکند. در چنین دریافتی دوگانۀ “خانه و خیابان”مترادف میشود با دوگانۀ “حریم خصوصی و عرصۀ عمومی” و از آنجا که عرصۀ عمومی نیز با سیاست، تمشیت امور همگانی شهروندان و مشارکت مردم در اینگونه امور مرتبط است؛ خواه و ناخواه خیابان با سیاست و بویژه سیاست مردمسالارانه پیوندی ناگسستنی مییابد. از چنین منظری خیابان محل تلاقی و ملاقات شهروندانیست که با خروج از حوزۀ امور شخصی، حریم خصوصی و پوستۀ فردیت خویش به گفتگوهای همگانی و کنشهای دستهجمعی رو میآورند.
این تعابیر صرفا مختص دنیای جدید نیست بلکه در جهان کهن نیز میتوان نمونههای فراوانی از اینگونه گفتگوها و کنشهای دستهجمعی یافت. هر جا مردم به عنوان عامل و کنشگر حضور داشتهاند و سیاست به مثابه امر عمومی جاری بوده این حضور و جریان در خیابان تجسم و تمثل یافته است. آگورای آتنیان در یونان باستان، سنای روم و مسجد مدینه نمونههای تاریخی قابل ذکرند و گرد آمدن انبوه جمعیت ناراضیان پیرامون کاوۀ آهنگر نیز یک نمونۀ اساطیری یا شبه تاریخی است.
در دنیای جدید اما خیابان با وضوح و جلای بیشتری این تمثل و بازنمایی را به عهده گرفته است. در انقلاب فرانسه خیابانهای پاریس هر یک در کالبد فیزیکی و شهرسازانۀ خود حامل هویت و روح “سیاست” بودند و هنوز هم هستند. در انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ نیز خیابانها و میدانهای تهران و دیگر شهرهای کوچک و بزرگ ایران حامل روح “سیاست” و بازتاب “امر عمومی” در جامعه بودند. میدان شهدا، خیابان انقلاب و سهراه جمهوری تنها بیانگر تغییرات صوری و رسمی نامها نیستند بلکه انتقال دهندۀ خاطرات حضور مردم در خیابانند. میدان تحریر مصر در جریان بهار عربی یکی از بهترین نمونههای تازه در این زمینه است که حضور سیاست را در خیابان با وضوح و جلایی بینیاز از تفسیر و تاویل به تصویر میکشد و از همین قسم است تجمعات میدان لولو در منامه و میدان تقسیم در استانبول.
نکتۀ مهمی که نباید در این مباحثه مغفول بماند اینست که خیابان صرفا محل منازعات سیاسی حاد به قصد براندازی نیست (چنانکه برخی القا میکنند) و نیز هر کنش و سیاستورزی خیابانی به سقوط نظام منتهی نمیشود که موجب ترس از سوری شدن را تلقین کند بلکه اساسا آنچه سیاستورزی در بستر خیابان را به سوی منازعات خشونتزا و شرایط و فضای انقلابی پیش میبرد بستن طولانیمدت این عرصه و طغیان اجتنابناپذیر شبکههای منفعل اولیه است که زمانی میتوانستند با یک نقشآفرینی ساده شکاف بین مردم و حکومت را پر کنند و اکنون در بزنگاهی بحرانی زمینۀ بروز و امکان نقشآفرینی یافتهاند. نگاهی به حضور خیابانی تودههای معترض به برخی سیاست های جزئی یا کلی نظام در کشورهای دموکراتیک غربی از فرانسه و کانادا تا انگلیس و آلمان و … شاهد این مدعاست که همۀ حرکتهای خیابانی لزوما معطوف به اسقاط نظام نیست. حتی تجربۀ حضور خیابانی مردم یونان و یا مردم مراکش در سالهای اخیر نیز نشان داده که صرفا حضور انبوه تودهها در بستر خیابان موجی مهارپذیر پدید نمیآورد که ناچار و ضرورتا به براندازی منتهی شود بلکه انعطافناپذیری حکومت در تن دادن به اقتضائات زمانه، بیتوجهی به خواستههای مردم و مواجهۀ سرسختانه با جنبشهای خیابانی است که سرنوشتی انقلابی را برای یک جامعه رقم می زند.
بنابرین به صراحت باید گفت بر خلاف توجیهات شبهتحلیلگرانه و شبهنظریهپردازانۀ دولتمردان و کنشگران اصلاحطلب که مبارزات پارلمانتاریستی و مشارکت مشروط یا بیقید و شرط در انتخابات را تنها راهبرد ممکن، بیخطر و اصلاحطلبانه میدانند؛ سیاستورزی خیابانی نه موجی کنترل ناپذیر است که چون برخیزد مهارش ممکن نباشد و نه لزوما به انقلاب و خشونت معطوف است یا منتهی میشود.
در یونان و مراکش با نرمش، خویشتنداری و خضوع دستگاه حاکم در به رسمیت شناختن حق اعتراض مردم و اعطای امتیازاتی به ایشان، سیاست خیابانی مردم به نحوی موثر و مسالمت آمیز به ثمر نشست و تحولات در عرصۀ عمومی به نتایجی مسالمتآمیز و بالنسبه مطلوب برای هر دو طرف درگیر (حکومت و مردم) منتهی شد. حضور مردم در خیابانهای الجزایر و سودان نیز که بدون خشونت خواستههایی را مطرح کردند و از آغاز در پی براندازی و انقلاب نبودند میتوانست به همان نتایج منتهی شود جز اینکه مقاومت سرسختانه در برابر مطالبات مشروع و دهن کجی به مردم صبور اما ناامید و به ستوه آمدهای که همۀ راهها را بر خود بسته میدیدند کار را به جای دیگر کشانید.
جنبش سبز خودمان نیز بدون حضور آرام و باشکوه جمعیتی انبوه در خیابان چگونه میتوانست حیات و نشاط سیاسی یک نسل و ارادۀ مسالمتجویانه و همزمان اعتراضآمیزش را به زبان کنش جمعی بازگوید و بیان کند؟
حضور تودههای انبوه یا حتی گروههای کوچکی از مردم با اهداف، خواستهها و انگیزههای خاص و ذیل عناوین و نشانههای مشخص در خیابان به معنای حیات و سرزندگی سیاسی یک جامعه است. شهروندانی که صبح و شام خیابانها را برای رفتن از خانه به محل کار یا بازگشت از محل کار به خانه پر میکنند و هیچگاه از فضای خیابان (به معنای عام آن) برای بیان نظرات، مطالبات یا اعتراضات خود استفاده نمیکنند و امور عمومی را یکسره به دستگاههای اداری و فنیِ ماشینِ دولت واگذار کردهاند، در واقع زیست سیاسی خود را تعطیل کرده و شهروندی خود را نیز به صرف حضور و فعالیت در کالبد شهر فروکاستهاند. در چنین شرایطی مردم امور عمومی خویش را به دستگاههای اداری توکیل کرده و به زندگی خصوصی خویش مشغولند و سیاست یکسره در انحصارِ (یا به تعبیر گویاتر در حصرِ) بوروکراسی دولتی درآمده است. وقتی مردم خیابان را برای ابراز نظرات و بیان خواستههای خود پر میکنند حیات سیاسی به کالبد بی روح خیابان باز میگردد و شهر از یک مفهوم صرفا “سازهای” به یک مفهوم سیاسی و انسانی ارتقا و استعلا مییابد.
بدون بستنشینی و مهاجرتهای کوچک و بزرگ، جنبش مشروطیت خودمان به تصویری ناقص و گنگ بدل میشود همچنان که انقلاب کمونیستی چین بدون راهپیمایی طولانی و بزرگش بیمعنا و نامفهوم خواهد بود.
چه در نظامهای دموکراتیک و چه در نظامهای غیر دموکراتیک، چه از سوی حاکمان و چه از سوی جریانهای معترض و معارض، خیابان مهمترین عرصۀ نمایش قدرت (به عنوان موضوع سیاست) به شمار میرود. حضور در خیابان برای هر جریان سیاسی و غیر سیاسی نشانۀ ابراز و اثبات وجود است. در مرحلهای بالاتر اشغال و تصرف خیابان نشان قدرتنمایی است. زبان و نشانهشناسی خیابان واژگان و نظام معنایی خاص خود را دارد و همۀ نیروها و جریانات به خوبی این زبان را میفهمند و بدان سخن میگویند.
با گذشت چهل سال از پیروزی انقلاب و استقرار نظام جمهوری اسلامی هنوز هم چشم زمامداران این نظام به راهپیمایی بیست و دوم بهمن و روز قدس است و پخش مکرر تصاویرِ باز از جمعیت گسترده در خیابانهای تهران و دیگر شهرها نمایش قدرتی سالانه برای حکومت به شمار میآید. در برابر، معترضان و معارضان نیز از اندک فرصتهای پیش آمده بهره میبرند و حضور خود را در خیابان به رغم محدودیتهای موجود به رخ میکشند. پس میتوان گفت فرقی ندارد که طرف حکومت باشی یا در برابر آن، در هر صورت حضور در خیابان به معنای نمایش قدرت است. این فقره هم در نظامهای مردمسالار صادق است و هم درغیر آنها. شاید اگر قدرت مستقر درکی عمیقتر از سیاست و مدیریت کلان سیاسی میداشت به این نکته متفطن میشد که حضور معترضان و معارضانش در خیابان نیز از وجهی دیگر نمایش قدرتی برای حکومت به شمار میرود. حکومتی که مخالفانش را تحمل میکند و به معارضان و معترضانش مجال خودنمایی داده و امنیت اعتراضاتشان را تضمین میکند در سطحی بالاتر از قدرت و اقتدار قرار دارد. در این زمینه ذکر یک مثال عبرتآموز خالی از لطف نیست. چند سال پیش که قرار بود انتخابات پارلمانی لبنان با نظم و امنیت فراهمآمده در سایۀ سلاحهای حزبالله به عنوان یکی از طرفهای رقابت برگزار شود بسیاری از رقیبانِ این جریان سیاسی پیشاپیش از سلامت و عدالت انتخابات اظهار ناامیدی میکردند اما پس از برگزاری انتخابات و اعلام نتایجش، شکستِ شاید غیر منتظرۀ حزبالله یک پیروزی قلمداد شد. این پیروزی بسیار پایدارتر از کسب چند کرسی بیشتر در پارلمان برای یک دورۀ چند ساله بود. این پیروزی نمایش قدرت نبود بلکه نمایش اقتدار و مهمتر از آن اعتبار بود.
راهپیماییهای هرسالۀ هواداران نظام جمهوری اسلامی در بیست و دوم بهمن یا نهم دی، راهپیمایی انقلابیون در عاشورای پنجاه و هفت، راهپیمایی جلیقه زردها در خیابانهای پاریس و دیگر شهرهای فرانسه، راهپیمایی بیست و پنجم خرداد هشتاد و هشت از امام حسین تا آزادی، تظاهرات مخالفان شاه و قوام السلطنه در سیام تیر، اشغال خیابانهای تهران از سوی مزدوران دربار شاه در بیست و هشتم مرداد سی و دو؛ همه و همه ریتوریکهای سیاسی و سخن گفتن بازیگران مختلف عرصۀ سیاست به زبان “خیابان” است. نوعی احتجاج یا اتمام حجت است به زبانی خاص با نشانهشناسی و نظام معنایی مختص به خود: “زبانِ خیابان”.
در مقابل اما، بعنوان نمونهای ناکام و ناتمام، ماجرای دختران “خیابان” انقلاب گسترش نیافت و دنبالهدار نشد زیرا به رغم تاثیرگذاری ضربتی و کوتاهمدت نتوانست دیگر زنان را با خود همدل و همراه کند و به خیابان بکشاند و خیابان انقلاب را حتی برای مدتی کوتاه در تصرف خود درآورد وتصویر این تصرف را در قاب حافظۀ سیاسی جامعه ثبت و ضبط کند. این ماجرا صرفا در حد چند “کنش فردی” باقی ماند و به یک “جنبش اجتماعی” بدل نشد.
درهر صورت خیابان هنوز هم جایگزین ناپذیر است، نه با فضای مجازی و نه با صندوقهای رای. این دو مورد اخیر البته جایگاه و دامنۀ تاثیرگذاری خود را دارند اما به هیچ روی جایگزین خیابان نتوانند شد، نه برای حکومتها و نه برای معارضان معترض ایشان. خیابان اگرچه جای صندوق رای و انتخابات و همهپرسی را نمیگیرد اما میتواند مطالبه همهپرسی باشد در زمان بنبست سیاسی و عدم امکان برگزاری همهپرسی یا انتخابات آزاد.
بنابرین بی هیچ تردید میتوان گفت قدرت اصلی در سیاست از آن کسی است (یا از آن کسی خواهد بود) که خیابان را با انبوه جمعیت در تصرف خود دارد (یا می تواند در تصرف خود نگه دارد).
نقش خیابان در استقرار دموکراسی
در اکتبر ۲۰۰۴ تصرف چند شبانهروزی خیابانهای سرد کییف از سوی معترضان به نتایج انتخابات ریاستجمهوری اوکراین (که شائبۀ تقلب در آن بود) تکلیف مشاجرات سیاسی بر سر انتخابات را مشخص و اساسا انقلابی آرام در آن کشور بر پا کرد. (شاید اگر در روزهای گرم و شبهای ملایم آخرین هفتۀ خرداد هشتاد و هشت نیز چنین اتفاقی در تهران رخ می داد و مردم در خیابان بر خواستههای خود پافشاری میکردند و رهبران به جای پافشاری بر “همه یا هیچ” برای یک توافق عادلانه و معتدل به مذاکره و چانهزنی در بالا میپرداختند سرنوشت جنبش دموکراسیخواهی مانیز به گونهای دیگر رقم میخورد).
اگر در روسیۀ سفید تحولی مشابه انقلاب نارنجی اوکراین رخ نداد از آنرو بود که خیابانهای مینسک مانند خیابانهای کییف به تصرف معترضان در نیامد و اساسا معترضان به سیاستهای حاکم بر روسیۀ سفید، نه انبوه مردم حاضر در خیابان، بلکه شماری محدود و معدود از روشنفکران بودند که نمیتوانستند خیابان را به تصرف خود درآورند و به زبان خیابان سخن بگویند. راه دور نرویم؛ در زمستان هشتاد و هشت جنبش اعتراضی سبز با آن شور و نشاط و بلوغی که در تابستان و پاییز آن سال داشت، زمانی به نقطۀ فرود رسید که در راهپیمایی نهم دی و سپس بیست و دوم بهمن خیابان را کاملا به نیروهای هوادار حکومت واگذار کرد و خود در “پیاده رو”ها ناظر بی کنشِ ماجرا شد.
بحث بر سر هزینه دادن یا هزینه ندادن نیست. بلکه سخن از تعیینکنندگی خیابان در تحولات سیاسی است. همچنانکه تحولات مرهون زمان، و بزنگاههای خاص تاریخی هستند، مرهون مکان و میعادگاه خاص جغرافیایی نیز هستند.
در دهههای چهل و پنجاه شمسی، چریکهای از جان گذشتهای در میان نخبگان دانشگاهی کشورمان پیدا شدند که زندگی و دار و ندار خود را روی دستها گرفته و به مرگ پیشکش کردند با اینهمه از تغییر و حتی تعدیل نظام سیاسی حاکم بر کشور ناتوان ماندند اما در جریان انقلاب اسلامی ۵۷ تودههای مردم برای چند ماه خیابان را به مثابه “قلب سیاست” تصرف کرده و کار را یکسره کردند و رژیم پادشاهی را ابتدا به عقبنشینی و سپس به تسلیم واداشتند. با تصرف خیابانهای تهران از سوی مردم، تغییر نظام سیاسی کشور تنها شش ماه به درازا کشید و نه بیشتر.
در انقلابهای فرانسه و روسیه، در انقلاب مشروطیت و انقلاب اسلامی خودمان، در جنبش همبستگی لهستان، در جریان برچیده شدن مسالمتآمیز دیوار برلین، در انقلاب نارنجی اوکراین، در انقلابهای موسوم به بهار عربی و در بسیاری انقلابها و جنبشهای سیاسی و اجتماعی مسالمتآمیز دیگر تعیین کنندگی در نهایت با خیابان بوده است.
نقش خیابان در حفظ دموکراسی
در تمام نظامهای مردمسالار (یا اسما مردمسالار)، چه نوپا و چه دیرپا، خیابان جایی برای حفظ دستاوردها و ارزشهای دموکراتیک است. جنبش ضد جنگ ویتنام و جنبش ضد جنگ عراق، جنبش برابری سیاهان، جنبش دانشجویی ۱۹۶۸، جنبش اخیر جلیقه زردها در فرانسه و جنبشهای متعدد سیاسی، اجتماعی، کارگری و روشنفکرانه در کشورهای توسعه یافته، همگی در جهت حفظ و تعمیق دستاوردها و ارزشهای مردمسالارانه بودهاند.
نگاهی به شرایط انضمامی کشورمان در اینجا و اکنون بیندازیم. در شرایطی که قدرت سلطهجوی امریکا کشورمان را به ناحق و بر خلاف موازین متعارف حقوق بینالملل و حتی بر خلاف قواعد حقوق بشر تحریم کرده و به جنگ تهدید میکند، اگر خواسته باشیم جنبشی در اعتراض به این مواجهۀ سلطه جویانه و امپریالیستی راهاندازی کنیم آیا جایی مناسبتر از خیابانهای تهران و دیگر شهرهای ایران داریم؟ آیا صرف فعالیت در فضای مجازی یا مراجعه به صندوقهای رای برای اعلام مخالفت با یک جنگ امپریالیستی علیه کشور و ملت ایران، ما را از یک جنبش گستردۀ خیابانی بی نیاز میکند؟ به نظر میرسد پاسخ روشن است.
در میان دیرپاترین و جدیترین نظامهای مردمسالار کدامیک را سراغ داریم که به بهانۀ وجود صندوقهای قابل اعتماد رای و برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه، تظاهرات و تجمعات خیابانی را برای مخالف و موافق ممنوع یا محدود کرده یا حتی در ضرورت آن به عنوان یکی از آزادیهای قانونی و یکی از ارزشهای دموکراتیک تردید کرده باشد؟
با این همه چرا دوستان اصلاحطلب ما در ایران از خیابان هراس دارند و خیابانهراسی را ترویج میکنند و با ایجاد تقابلی کاذب و مغالطهآمیز، میان جنبش خیابانی و مراجعه به صندوقهای آرا، اولی را به نفع دومی نفی میکنند؟ چنانکه پیشتر گفته و سپستر نیز خواهیم گفت در پشت این “خیابانهراسی” یا به تعبیر دقیقتر “خیابانترسانی” علل و انگیزههایی نهفته که لزوما با استدلالاتی که پیش نهاده میشود یکی نیست. اما پیش از واکاوی علل و انگیزهها و بیان تفاوتشان با استدلالات دوستان اصلاحطلب جا دارد بسیار کوتاه و فشرده سخنی در باب نسبت “خیابان” با “صندوق رای” از یک سو، و نسبت خیابان و خشونت از سوی دیگر گفته شود:
در ردّ منافات و تعارض خیابان با صندوق رای
نخست اینکه جنبشهای خیابانی منافاتی با برگزاری انتخابات و برپایی صندوقهای آرا ندارد. به نظر نمیرسد جنبش جلیقه زردها در فرانسه با برگزاری انتخابات ملی و محلی در آن کشور تعارض و تنافی داشته باشد؛ همچنین است در مورد جنبشهای خیابانی ضد جنگ. در کشورهای دموکراتیک سندیکاها تظاهرات خیابانی و حتی اعتصابات گستردهای را سازماندهی و برگزار میکنند و همزمان در انتخابات نیز شرکت میکنند. بنابرین به نظر میرسد صورتبندی مسئله به شکل انفصال غیر قابل جمع میان خیابان و انتخابات و سپس ترجیح انتخابات و بنابرین نفی خیابان یک مغالطه است.
دوم اینکه خیابان نه تنها معارض انتخابات نیست بلکه معاضد آنست. بخش قابل توجهی از کمپینها یا کارزارهای انتخاباتی بویژه در کشورهای مردمسالار تحرکات سازماندهی شدۀ خیابانیست. چگونه میتوان یک انتخابات پرشور با رقابت عادلانه و جدی داشت بی آنکه هواداران تجمع کنند و نظرات، خواستهها و عواطف خود را بیان و ابراز نمایند؟ این در مورد دموکراسیهای پایدار و ریشهدار است. در مورد جوامع در حال گذار به سوی دموکراسی یا در حال تثبیت و تعمیق دموکراسی رابطۀ میان جنبش خیابانی و صندوق رای از این هم جدیتر و حساستر است. در واقع در این دست جوامع صندوقهای رای با نیروی جنبشهای خیابانی شکل میگیرند، جدیت و رسمیت مییابند و چونان نهاد داوری و فصلالخطاب ملی تثبیت میشوند. چگونه میتوان در کشورهایی که گذار به سوی دموکراسی را اندک اندک تجربه میکنند به تثبیت نهاد انتخابات امیدوار بود بی آنکه یک جنبش دموکراتیک در متن و بطن جامعه یعنی در خیابان معاضد و پشتیبان انتخابات و گردش دموکراتیک قدرت باشد؟ آزادی تجمعات در کنار آزادی بیان و آزادی مطبوعات ضامن بقای دموکراسی و حاکمیت مردم است.
خیابان بدون صندوق رای کور است و صندوق رای بدون خیابان بیمحتواست. نباید بین خیابان و صندوق رای انفصال و تضاد ایجاد کرد و گفت: یا این و یا آن. بلکه بخصوص در شرایط کنونی جامعۀ ایرانی باید گفت: هم این و هم آن، هر دو با هم. در جنبش سبز صندوق رای با کمپینهای خیابانی قبل و اعتراضات خیابانی بعد از انتخابات در هم پیوسته بود. نه آن انتخابات را بدون تجمعات خیابانی قبل و بعدش میتوان فهمید و معنا کرد و نه آن تجمعات را بدون انتخابات.
صندوق رای صورت رسمی بیان نظرات و خواستههای مردم است. همان خواستهها و نظراتی که در جنبشهای خیابانی شکل میگیرد و میبالد و تبادل میشود. خیابان بدون انتخابات به پوپولیسم یا منازعات بیپایان منتهی میشود و انتخابات بدون جنبش خیابانی نیز به یک دموکراسی بوروکراتیک، شکلی و بدون محتوا تنزل می کند که به سادگی قابل مصادره شدن و انحراف از روح قوانین دموکراتیک است.
صرف نظر از اینکه در جریان جنبش سبز حضور مردم در خیابان درست بود یا نه و خواستههایشان به حق بود یا نه و آیا اساسا در آن انتخابات تقلب شده بود یا نه؛ ازکسانی که میگویند خیابانی شدن جنبش بعد از انتخابات انحراف بود باید پرسید معنی صندوق رای اگر بیان کننده نظر مردم نباشد چیست؟ مگر نه اینکه همان مردمی که بنابر اصول قانون اساسی حق رای دارند بر اساس اصل بیست و هفتم همان قانون حق برگزاری تجمع و بیان غیر انتخاباتی آرای خود را نیز دارند؟ واقعیت اینست که صندوق رایی که رای مردم را بیان نکند تابوت آراسته و بزک شدۀ دموکراسیست. همچنانکه گفته شد خیابان بدون انتخابات کور است و انتخابات بدون پشتوانۀ خیابان تهی و بی محتوا. به خلاف نظر برخی دوستان اصلاحطلب نه هر جنبش خیابانی به هرج و مرج و خشونت منتهی میشود و نه هر صندوق رای ما را به سرمنزل دموکراسی میرساند. این هر دو با هم یک دموکراسی پایدار و ریشهدار را میسازند.
خیابان حافظ و پشتیبان صندوق رای است و اگر خیابان نباشد حاکمان صندوقهای رای را در سردخانهها و در کنار صندوقهای میوه برای فصل مطلوب فروش تلنبار میکنند.
در ردّ اینهمانی خیابان و خشونت
همچنانکه هر انتخاباتی دموکراتیک نیست و صندوقهای رای لزوما با دموکراسی اینهمانی ندارد، جنبشهای خیابانی هم با خشونت، شتابزدگی، شورشگری و ماجراجویی اینهمانی ندارد. در اثبات این مدعا مثالهای متعددی در فرازهای بالا ذکر شده که نیازی به تکرار آنها یا تکمیلشان با ذکر نمونههای دیگر نیست.
چندی پیش آقای سعید حجاریان به مناسبت سیل فراگیر در بیشتر نقاط کشور، جنبش خیابانی را با جاری شدن سیلاب مقایسه و صریحا بر ویرانگری چنین جنبشهایی تاکید کرد. واقعیت اما اینست که خیابان سیلاب نیست بلکه مسیل است و اگر محدود یا یکسره مسدود نشود از قضا برای آرامش و امنیت یک جامعه نه بلای جان بلکه بلاگردان است. اگر همه بتوانند در عرصۀ عمومی خواستهها و اعتراضات خود را به تدریج و خرده خرده بیان کنند و حتی فریاد بزنند و نارضایتیها را اندک اندک سرریز کنند، بغض فروخفته در حلقوم جامعه واعتراضات متراکم مردم به ستوهآمده چونان توفان سهمگین پدیدار نمیشود و بنیادها را بر نمیاندازد. حق آنست که سخن سنجیدۀ مرحوم مهندس بازرگان را یادآوری و بر این نکتۀ عبرتآموز تاکید کنیم که نقش محمدرضا شاه را به سبب تعطیل سیاست در عرصۀ عمومی و بستن همۀ مجاری بیان نظرات، خواستهها و اعتراضات و در یک کلام بستن خیابان، در وقوع انقلاب و سرنگونی نظام پیشین نادیده نمیتوان انگاشت. به عبارت دیگر بستن خیابان موجب ویرانیست نه بازکردن آن.
بر اساس یک مطالعۀ استقرائی، تجربۀ جنبشهای اجتماعی و انقلابهای سیاسی یکصد سال گذشته و بیشتر نشان میدهد که هر جا فضای سیاسی بسته و اظهار عقیده و بیان اعتراض و انتقاد ممنوع و پرخطر و در یک کلام راه خیابان به عنوان عرصۀ عمومی مسدود بوده، همانجا در پی تحولات و تکانههای سیاسی ضریب احتمال بروز خشونت نیز افزونتر بوده است. مقایسۀ تحولات بهار عربی در کشورهای مصر، تونس، لیبی و مراکش درسهای قابل تاملی در این زمینه به ما میآموزد. همچنین مقایسۀ سقوط کمونیسم در کشورهای رومانی، لهستان و چکسلواکی نسبت مستقیم سرکوب با خشونت را نمایان میکند.
با این حساب اگر دوستان اصلاحطلب نگران خشونتند نباید گزینۀ خیابان را در جنبش دموکراسیخواهی امروزمان نفی و تقبیح کنند بلکه باید الگوهای مناسب و بهداشتی نظری و عملی برای آن طراحی و اجرا نمایند. فراموش نکنیم که انرژی اجتماعی موجود در لایههای مختلف جامعه دیر یا زود راه بروز خود را مییابد و چه بهتر آنکه این مسیر و مسیل از سرچشمه و با درایت و تدبیر تعبیه شود.
سخن در این باب به درازا کشید و به ناچار چند گزارۀ باقی مانده به شتاب و اختصار گزارش میشود تا شاید وقتی دیگر و در مجالی دیگر با توضیح و تفصیل بیشتری از آنها بنویسیم.
یکم. به نظر نمیرسد اصلاحطلبان از خیابان بترسند. حیات سیاسی ایشان با انقلاب اسلامی پنجاه و هفت، جنبش اصلاحی هفتاد و شش و جنبش سبز پیوند خورده است. فقرات اول و سوم تجربههایی از حضور انبوه مردم در خیابان را به یادگار گذاشته و در فقرۀ دوم نیز اصلاحطلبان در پی خیابانی کردن جنبش، البته به شکل قانونی و مسالمتآمیز بودند.
دوم. اساسا راهبرد تجمعات خیابانی نه در مسیر نقض قانون و سرپیچی از آن بلکه کاملا در جهت احیای اصول فراموش شدۀ قانون اساسی است پس چرا دوستان اصلاحطلب به جای استقبال از آن و تاکید بر آن، ترس از آن را ترویج میکنند؟ تفاوت آزادی مطبوعات با آزادی تجمعات در چیست که یکی را بر دیگری بدون مرجح ترجیح میدهند؟
اصل بیست و هفتم در فصل سوم قانون اساسی با عنوان “حقوق ملت” بر آزادی اجتماعات و راهپیمایی مسالمتآمیز تاکید دارد. این اصل همچون منع شکنجه و منع تفتیش عقاید و موارد مشابه از چنان اهمیتی برخوردار بوده که به صراحت و در قالب یک اصل مستقل در قانون مادر نظام جمهوری اسلامی ذکر شده و چگونه میتوان تمسک به آن را با ترس از خشونت نفی و طرد کرد؟
سوم. لامحاله و به ناچار باید گفت دوستان اصلاحطلب دچار خیابانترسی نیستند بلکه “خیابانترسانی” میکنند. آنان به سبب “رقیبهراسی” از یک سو حکومت را از گزینۀ خیابانی شدن جنبش میترسانند تا حاکمان از طریق تلطیف نظارت استصوابی با تسامح بیشتر به حضور اصلاحطلبان در دایرۀ رقابتهای انتخاباتی تن دهند؛ و از سوی دیگر مردم را از خیابان و پیامدهای پرخطر آن میترسانند تا جامعهای که از ناکامیهای اصلاحطلبان حاضر در قدرت سرخورده و ناامید شده و در جستجوی گزینههای دیگر، بازار سیاست را رصد میکند متاعی جز آن که اصلاحطلبان عرضه میکنند نیابد و نجوید. به سخن دیگر اصلاحطلبان از ظهور نیروهای بدیل و از هژمونی گفتمانهای رقیب در مسیر اصلاح و تغییر میترسند نه از خیابان. در واقع ترس آنان از خیابانیست که در کنترل دیگران و در سیطرۀ گفتمانی جز گفتمان ایشان باشد. ظاهرا همین رقیبهراسی سبب شده تا ایشان به گونهای غیرمنطقی و مبالغهآمیز خیابان را که شریان اصلی سیاست دموکراتیک است منتهی به چهارراه خشونت و میدان جنگ داخلی معرفی کنند.
چهارم. جان کلام را در این باب نیز، آقای حجاریان گفته آنجا که مرزبندی با خیابان را مبتنی بر اتخاذ راهبرد بقا بیان کرده است. با عرض پوزش باید از ایشان پرسید اولا بقای اصلاحات مورد نظر است یا بقای اصلاحطلبان؟ بقای ذات اصلاحطلبان مورد نظر است یا بقای ایشان در ساحت قدرت؟ و بالاخره بهای قابل پرداخت برای این بقا چیست؟ آیا تاکید بر بقا به هر بهای ممکن چیزی جز فنای آرمان اصلاحطلبی را در پی خواهد داشت؟ راست آنست که “بقا به هر بها” ترجمان دیگریست از “بقا به بهای فنا”.
از تاسیس حزبی که اهل تئوری بقا بود نزدیک به هشتاد سال میگذرد. آنها نیز بارها و بارها مردم را تنها گذاشته و خم شدند تا توفان را از سر بگذرانند. آیا به گمان آقای حجاریان و دوستانشان چیزی از آن حزب و آرمانهایش باقی مانده است؟
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…
تردیدی نیست که تداوم نزاع اسرائیل و فلسطین که اینک منطقهی پرآشوب و بیثبات خاورمیانه…
تصور پیامدهای حمله نظامی اسرائیل به ایران نیروهای سیاسی را به صفبندیهای قابل تأملی واداشته…
ناقوس شوم جنگ در منطقۀ خاورمیانه بلندتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد. سهگانۀ…