دکتر مهاجرانی یادداشتی در نقد بیانیه ۲۲۵ نفر، مینویسند:
«بیانیه از همان آغاز، که بدون مخاطب آغاز شده است. اشاره به فقر و بیکاری و افزایش هزینههای زندگی مردم ایران دارد. به عبارت دیگر، از همان ابتدا اعتراف میکند که ترامپ و دولت او در استراتژی “محاصره و محدودیت فلجکننده”، به موفقیت رسیدهاند. بیانیه به نگرانی از وقوع جنگ به تکرار اشاره میکند. گویی جنگ فقط برای ایران هزینه و ویرانی زیرساختها را به بار میآورد و جنگطلبان آسیبی نخواهند دید و دچار ویرانی نخواهند شد.»
جناب دکتر مهاجرانی!
این که میگویند هرکسی در باورها و انگارهها و پارادایمهای خویش زیست میکند و بیرون آمدن از این لاکِ باور و انگاره، کاری بس طاقتفرسا و شاید نشدنی است. حکایت روز و روزگارِ ماست. آنها که عمری را در حاکمیت به سر بردهاند، معادلات و رویدادها و حوادث را به شکل و شمایلی میبینند که آن دیگرانِ بیرون از حاکمیت را بس بیرحمانه و فانتزی و غیرمنصفانه و در هپروت سیر کردن مینماید.
آنها که روز و روزگارشان دیری با حاکمیت بوده است، در هر رخدادی، در هر تقابلی با این و آنِ اجنبی، تنها و تنها چیزی را که مایهی نگرانی و دلهره و تشویش میبینند، تنها چیزی را که مهم و حیاتی و شایسته توجه میدانند و البته شاید بهتر آن است که ذکر شود؛ تنها چیزی که آن باورها و انگارههای ذهن و ضمیرشان، قدرتِ امکان رؤیت و درک و فهم و لمس را به آنها عطا میکند، تنها وتنها رخ و رویِ حاکمیت و مصالح و مضار اوست. هیمنه او را میبینند. نگرانِ هویت و قیافه و نما و نمود آن میشوند که خدا نکند؛ این رخ و روی نازنین خدشه بردارد در این تقابل، البته تقابل هم که نه، در این مذاکره و مصالحه و بده و بستان حتی. نکند خراشی بردارد. شک و تردیدی در دل حامیاناش بیاندازد، که حاکم جانِشان در خط و خطوط بده و بستانی افتاده است. در مسیرِ مذاکره و مصالحه.
آنها همه در این تقابلها همینها را میبینند؛ که ای مردم ایران، ای فعالان، ای اپوزیسیون! نباید در برابر این دشمن غدار، حرفی سخنی از خود بروز دهید که نشان از عدم پایداری و مقاومتِ ما باشد. حرفی نزنید و سخنی نگویید که نشان از تأثیرِ ظلمِ مضاعف دشمن باشد. به ” فقر و بیکاری و افزایش هزینههای زندگی مردم ایران ” اشارتی نکنید، که این اعترافِ به شکست است. این اعترافِ به این است که محاصره، فلحکننده بوده است. اعترافِ به زور و قدرتِ بازوی دشمن دارد. گویی اگر سخن از فقر و بیکاری نشود؛ فقر و بیکاری دود میشود و میرود هوا. یا که اصلن مگر ” فقر و بیکاری و افزایش هزینههای زندگی مردم ایران ” چندان هزینهای است؟ چندان مایهی نگرانی و دغدغهای است در هنگامهی پنجه در پنجه افکندن با دشمن؟ مقاومت هزینه دارد؛ هزینهاش هم همین ” فقر و بیکاری و افزایش هزینههای زندگی مردم ایران ” و البته خدا نکند که این هزینه از حیثیت و هویت و شکل و شمایل و نما و نمود برساختهای پرداخته شود که چهل سال است بر آن میدمند که ولی امر مسلمین جهان است و ال است و بل. که این انقلاب مستضعفین است در تقابل مستکبرین.
از ویرانیِ ناشی از جنگ و هزینههای مترتب از آن، سخن نرانید. مگر جنگ تنها “برای ایران هزینه و ویرانی زیرساختها را به بار میآورد و جنگطلبان آسیبی نخواهند دید و دچار ویرانی نخواهند شد؟” انگار وقتی از ایران سخن میرود و ویرانی زیرساختهایش ؛ صحبت از وادی و مرز و بومی و کیان و آشیانی مجازی و خیالی است و مرزو بومی افسانهای است. که چُرُتکه دستشان برمیدارند که ” مگر فقط ایران دچار ویرانی میشود و دشمن آسیبی نمیبیند؟”. ایران در این جمله حاوی چه هویتی است. سیارهای بیرون از منظومه شمسی است و یا اندودهی خاک و خُل و انرژی است در سیاهچالههای سالهای نوری دور و دیر از ما؛ که هیچ حس و حالی و دغدغه و اضطراب و تشویشی در گوینده ایجاد نمیکند و با خیال آسوده و خاطری هپروتی ویرانی ایران را با ویرانی دشمن طاق میزند؟ این چه اِنگاره و باور و پارادایمی است که ایراناش از حس و حالی انضمامی تهی است. که دغدغه ویرانی ایراناش در مقابله با دشمن چندان موجبِ نگرانی نمیشود، که گویی میگوید ویرانی دشمن را عشق است؛ حالا سر این عشق و یا نفرت، بگذار ایران ویران شود. مقصود شکست و ویرانی دشمن است و باقی بهانه است.
چرا چنین نکنند و چنین دغدغهها از خود در نکنند؛ که هر چه هزینه است از جیب خلیفه است که میبخشند. حاتمبخشیشان گل کرده است انگاری. در تسمیه انقلاب که دست میبرند و هزینهها را هم که فقط دوستتر دارند بر گُرده مردم ایران بنویسند.
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…
تردیدی نیست که تداوم نزاع اسرائیل و فلسطین که اینک منطقهی پرآشوب و بیثبات خاورمیانه…
تصور پیامدهای حمله نظامی اسرائیل به ایران نیروهای سیاسی را به صفبندیهای قابل تأملی واداشته…
ناقوس شوم جنگ در منطقۀ خاورمیانه بلندتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد. سهگانۀ…