در سالروز درگذشت اندیشمند تاثیرگذار و پرنفوذ ایرانی، علی شریعتی، قرار داریم و برای یک اندیشمندِ جریانساز، هیچ بزرگداشتی، بزرگتر و ارزنده تر از نگاشتن درباره او و بازخوانی اندیشه او نیست چرا که نگاشتن های روشمند و نقادانه، هم بزرگی هر اندیشه ای را به تصویر می کشد و هم خطاهای آن را، و در هر دو حال، راه شناخت، هموارتر می گردد.
و اما در باب مرحوم دکتر شریعتی می توان گفت که عمق اندیشه او، چند لایه بودنِ کلام او و حرکتِ ظریف او در مرز میان اندیشه ها و انعطاف پذیری او در برابرِ طیف گسترده ای از عقاید و مکاتب، چنان است که به جرات می توان بیان داشت که کمتر کسی توانسته است روایتی روشمند، سیاق شناسانه و چند وجهی از اندیشه او ارائه کند. در عوض، بسیاری از روشنفکران، اندیشه ی او را با مجموعه ای از گزاره های کلیشه ای و جزم اندیشانه و سطحی، بسته بندی کرده اند و این بسته های فکری را گاه، به حکم شهرت خود و گاه، به حکمِ ضعف فکریِ مخاطبان، به آنان قبولانده اند. یکی از همین گزاره های رایج که از سوی بسیاری از روشنفکران از سالیان گذشته مطرح بوده است، مدعای ایدئولوژیک کردن دین توسط علی شریعتی است بدین معنا که به باور این دسته از منتقدان، قرائت شریعتی از اسلام، آن را به یک حزب سیاسی تقلیل داد تا از طریق آن، سرنگونی قدرت حاکم، انجام شود. اما یک چنین مدعای رایج و شایع شده ای هرگز بطور مستدل و با ارائه شواهد کافی بر اساس متن شریعتی، مطرح نشده است بلکه به طرز شگفت آوری، ویژگی یک شایعه را دارد؛ شایعه ای در حکم وحی مُنزَل!
نگارنده بدنبال این است که نشان دهد یک چنین شایعه ی شبه روشنفکرانه ای، خود، از جنس «ایدئولوژی» به مثابه «آگاهی کاذب» می باشد. بدین منظور، ابتدا معناهای گوناگون و رایج ایدئولوژی را بررسی کرده، سپس با استناد به متن شریعتی، مراد او از واژه ایدئولوژی را نشان خواهیم داد و سرانجام، اعتبار گزاره ی رایج درباره او را خواهیم سنجید.
اصطلاح «ایدئولوژی» تا کنون عمدتا در پنج معنای مختلف بکار رفته است:
گفتمان مارکس، گفتمان مارکسیست- لنینیستی، گفتمان لیبرال، گفتمان نئومارکسیستی، گفتمان پست مدرن
۱.در گفتمان مارکس، ایدئولوژی، بار منفی دارد و به معنای «فریب دوران» یا «آگاهی کاذب» است برای توجیه کردن قدرت حاکمیتِ استثمارگر و در نتیجه، تداوم این قدرت.
۲.در گفتمان مارکسیست- لنینیستی، ایدئولوژی بار معنایی مثبت دارد یعنی «راهنمای عمل اجتماعی» یا «مانیفست سیاسی». به عبارتی، ایدئولوژی یعنی پروژه عملی یک گروه اجتماعی برای تغییر قدرت.
۳.اما در گفتمان لیبرالی، ایدئولوژی بار معنایی منفی دارد به معنای «یک نظام فکریِ بسته و نامنعطف» که نه تنها انتقادگریز است بلکه هیچ میلی به شناخت جهان ندارد و تنها هدف آن، تغییر یا توجیه وضع موجود است.
۴.در گفتمان نئومارکسیستی، ایدئولوژی به معنای مجموعه ای از نظام ارزشی است لذا هیچ انسان یا جریان اجتماعی ای نمی تواند عاری از ارزش باشد.
۵.در گفتمان پست مدرن، همه نظام های معرفت شناختی، از جمله علوم جدید را مبتنی بر نظام های ارزشی خاص می دانند و نه حقیقتی جهانشمول. لذا در این دیدگاه، همه نظام های معرفتی، امری ایدئولوژیک هستند.
با ارائه تعاریف فوق از ایدئولوژی، اکنون باید مراد شریعتی از واژه ایدئولوژی را بر اساس متون اصلی او بررسی کرد و میزان انطباق فهم او با تعاریف فوق را سنجید. بخش هایی از متون صریح او در باب ایدئولوژی از این قرار اند:
«اساسا لغت ایدئولوژی، یک رابطه مستقیم با کلمه دیگری به نام روشنفکر یا انتلکتوئل دارد. این دو تا لازم و ملزوم همدیگرند… زیرا مسئول بودن و آگاه بودن، یعنی انتخاب یک ایدئولوژی. و کسی که ایدئولوژی ندارد، آدمی است که فقط زندگی می کند بدون اینکه فکر کند…»(۱)
«کلمه ایدئولوژی، …از دو کلمه ی ایده به معنای فکر، خیال، آرمان، صورت ذهنی و عقیده است و لوژی، به معنای منطق و شناخت، تشکیل شده است… و در یک کلمه، ایدئولوژی یعنی عقیده… و بنابراین ایدئولوگ یعنی کسی که صاحب یک عقیده خاص است. و ایدئولوژی، عقیده خاصِ یک گروه، یک قشر، یک طبقه، یک ملت یا یک نژاد است»(۲)
«علم، عبارت است از آگاهی عالِم نسبت به واقعیت خارجی. صورت ذهنی یک واقعیت عینی….پس علم اساسا یک پدیده انفعالی است و عالِم در معلوم اثر نمی گذارد… اما ایدئولوژی عبارت است از نوع اعتقاد متفکر نسبت به ارزش واقعیت خارجی و ارزیابی این واقعیت خارجی و همچنین اعتقاد به اینکه این واقعیت خارجی، چه ناهنجاری هایی دارد و چگونه باید تغییرش داد و به چه شکل ایدئال درآورد»(۳)
«در مرحله اول،… بررسی دقیق واقعیت های خارجی، ما در مرحله علم هستیم. در مرحله دوم، که ارزش ها را خوب و بد می کنیم، پیشنهاد می کنیم، انتقاد می کنیم، راه حل نشان می دهیم، اظهار نظر و عقیده می کنیم، وارد مرحله ایدئولوژی شده ایم»(۴)
«ایدئولوژی، از سه مرحله درست می شود، یکی جهان بینی، یکی، یک نوع ارزیابی انتقادیِ محیط و مسائل، و یکی، پیشنهادها و راه حل ها به صورت ایدئال و هدف ها و چون {از آنجایی که} هر ایدئولوژی ای در مرحله سوم باید نمونه های عملی و ایده آل هایی داشته باشد و وضع موجود را بر اساس آن، تغییر بدهد، مسئولیت و تعهد دارد»(۵)
«سابقه و تجربه بیست سی سال اخیر و حتی چهل پنجاه سال اخیر هم نشان داده است که جامعه هایی که از یک راه ایدئولوژیکی شروع کرده اند و بعد از کسب خودآگاهی و آگاهی اجتماعی، به حرکت درآمده اند، امروز در ردیف قدرت های تمدن ساز جهان اند؛ اما جامعه هایی که به تقلید سریع از تمدن غربی پرداختند، بی آنکه دارای یک آگاهی اجتماعی و یک شروع خودآگاهانه انسانی باشند، بدون اینکه ایدئولوژی داشته باشند، … همچنان مصرف کننده و تسلیم در زیر یوغ بردگی و ذلت و سلطه غرب مانده اند»(۶)
«ایدئولوژی، وسیله ای برای عمل نیست؛ برعکس، عمل، وسیله ای برای تحقق ایدئولوژی و مخلوق آن است. ایدئولوژی، در نخستین مرحله، شناخت واقعیت است و در مرحله بعدی، خلق ارزش و کشف مسئولیت…»(۷)
همانطوری که از بخشی از مهمترین نوشته های شریعتی درباره ایدئولوژی برمی آید، ایدئولوژی از منظر او، سه مولفه اصلی دارد:
شناخت واقعیت (خودآگاهی انسانی، اجتماعی و تاریخی)
ارزیابی انتقادی وضع موجود
مسئولیت پذیری و تلاش برای تغییر به وضع مطلوب
بدین ترتیب، مشخص می شود که دریافت شریعتی از واژه ایدئولوژی، با هیچیک از معانی رایج ایدئولوژی که پیشتر عنوان شد منطبق نیست.
حال که معنای ایدئولوژی از نگاه شریعتی را دریافتیم، در گام بعدی، باید بفهمیم که وقتی او از «دین به مثابه ایدئولوژی» یا «اسلام به عنوان ایدئولوژی» سخن می گوید و آن را به عنوان راه حل، مطرح می سازد چه منظوری دارد و دقیقا می خواهد با دین، و بطور ویژه با اسلام چه بکند. بدین منظور، بخش های دیگری از متن او را که از اسلام به مثابه ایدئولوژی یاد می کند بازخوانی می کنیم؛ نوشته هایی که در واقع، بخش مهمی از پروژه فکری او را ترسیم می کند؛ همان بخشی که مورد شدیدترین بدفهمی های رایج قرار گرفته است.
«مذهب، دو گونه است: یکی علیه دیگری… و این حالت متناقض… بخاطر این است که یک مذهب واحد وجود ندارد، حتی خود اسلام… یکی، اسلامی ست منحط، اسلامی که جنایت می کند، اسلامی که ارتجاع و تخدیر را بوجود می آورد، اسلامی که آزادی را قربانی می کند، اسلامی که در تاریخ، همیشه توجیه کننده ی وضع موجود است. و یکی، اسلامی که با این اسلام، بزرگترین مبارزه را کرده و خودش، قربانی این اسلام شده است… اسلام، یک رویه ی واقعیتِ ضد انسانی دارد که در تاریخ تحقق پیدا کرده، و یک رویه ی حقیقت انسانی و ماوراء انسانی که به عنوان نخستین ایدئال و نخستین فلسفه و نخستین روح این نهضت بوده است و بعد در تاریخ، به نام خود اسلام، نابود شده است… مذهب، گاه در یک تلقی از آن، ایدئولوژی و گاه در یک تلقی دیگر، سنت اجتماعی است… مذهب به عنوان سنت، عبارت است از مجموعه عقاید موروثی، … و همچنین تقلید از مدها و روابط و شعائر مرسوم اجتماعی و احکام خاص ناخودآگاه عملی. مجموعه اینها مذهبی را می سازد که بیش از آنکه مبنای انسانی داشته باشد و مبنای آگاهانه، مبنای سنتی کور غریزی موروثی یا اجتماعی دارد… اما یک مذهب دیگر هم هست و آن ایدئولوژی است. مذهبی است که یک فرد یا یک طبقه یا یک ملت، «آگاهانه» انتخاب می کند. در مذهب سنتی کسی انتخاب نمی کند… اما مذهب به عنوان ایدئولوژی، عقیده ای است آگاهانه و بر اساس نیازها و ناهنجاری های موجود و عینی، و برای تحقق ایدئال هایی که برای رفتن به طرف آن ایدئال ها، این فرد، این گروه، یا این طبقه، همواره عشق می ورزیده، انتخاب می شود. بنابراین، فرد، وضع طبقاتی خودش را حس می کند، وضع زمانی خودش را حس می کند، وضع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خودش را حس می کند، ناراضی است… نسبت به عوامل ناهنجار آگاهی دارد، نسبت به وضع موجود انتقاد دارد، آرزوی تحول و تغییر دارد. بعد، ایدئولوژی مطرح می شود… و در آن ایدئولوژی، رفع ناهنجاری های موجودش را می بیند… بعد ایدئولوژی را انتخاب می کند. این مذهب در این حال، مساوی است با ایدئولوژی. بی کم و کاست»(۸)
نوشته های فوق، کاملا نشان می دهد که مذهبی که شریعتی از آن به عنوان ایدئولوژی یاد می کند و یا به عبارتی، ایدئولوژیک کردن دین از منظر و عمل شریعتی، چیزی نیست جز «ارائه قرائتی انسانی از دین بر مبنای خودآگاهی انسانی، اجتماعی و طبقاتی، که در آن، تفکر انتقادی و انتخاب آگاهانه جای تقلید می نشیند». این نگرش کجا و آنچه روشنفکرانی همچون سروش و شایگان و طباطبایی و ملکیان بطور سطحی دریافته اند کجا! دین ایدئولوژیک از نگاه شریعتی، معنایی جز «دینداری خودآگاهانه و انتقادی» ندارد. در واقع، روشنفکران منتقد و ایدئولوژی ستیز، که سالهاست از ایدئولوژیک کردن دین توسط شریعتی سخن می رانند، خود، شریعتی را «ایدئولوژیک» کرده اند و خوانشی سطحی، غیرروشمند و بدون تحلیل متن، از او عرضه کرده اند. به نظر می رسد که این منتقدان، از میان پنج معنای رایج ایدئولوژی، شریعتی را به ایدئولوژی گرایی در معنای «مارکسیستی- لنینیستی» منسوب کرده اند و پروژه او را «حزب سازی از اسلام» معرفی نموده اند و خودشان، از جبهه مقابل، از درون گفتمان لیبرالی، به تصور خطای خود، تاخته اند.
به نظر نگارنده، دریافت شریعتی از تعبیر «دین ایدئولوژیک» در یک جامعه دین باور، با مولفه های شناخت دین، ارزیابی انتقادیِ وضعیت موجود، و مسئولیت پذیری برای تغییر، نه تنها ذاتا خلافِ عقلانیت مدرن و بازتولیدکننده ی استبداد نیست بلکه «شناخت»، «ارزیابی انتقادی» و «مسئولیت پذیری» – سه ویژگی دین ایدئولوژیک از منظر شریعتی- عین عقلانیت مدرن و استبدادزدایی است و اگر استبداد در جامعه ایرانی-اسلامی بازتولید شده، عوامل و علل دیگری دارد که در جای خود نیازمند بررسی است.
منابع:
(۱) شریعتی، علی. ایدئولوژی و تمدن، انسان و اسلام. ایدئولوژی چیست؟. ص۱۱۹
(۲) همان ص۱۲۰
(۳) همان ص ۱۲۲
(۴) همان ص ۱۲۳
(۵) همان ص ۱۲۵
(۶) شریعتی، علی. مجموعه آثار ۲۰. چه باید کرد؟. ص ۱۸۷
(۷) همان ص ۴۸۴
(۸) شریعتی، علی. ایدئولوژی و تمدن، انسان و اسلام. ایدئولوژی چیست؟. صص ۱۲۸ -۱۳۵
9 پاسخ
نوشته های فوق، کاملا نشان می دهد که مذهبی که شریعتی از آن به عنوان ایدئولوژی یاد می کند و یا به عبارتی، ایدئولوژیک کردن دین از منظر و عمل شریعتی، چیزی نیست جز «ارائه قرائتی انسانی از دین بر مبنای خودآگاهی انسانی، اجتماعی و طبقاتی، که در آن، تفکر انتقادی و انتخاب آگاهانه جای تقلید می نشیند».
۱- پس شریعتی از مذهبی(شیعه) بعنوان ایدءولوژی یاد می کند. چرا؟ کم واژه داریم که این هم رویش.
۲- میخواخد تازه دو ضرب ان را ایدءلوژی کند. ایدءلوژی را ایدءلوژی کند. بقول ما داخل نشین ها- چه شود؟!
چه قراءتی اراءه کرد؟ حسن و محبوبه- اری این چنین بود برادر- ……
نویسنده کوشیده است با تعریف ویژه ای از ایدولوژی از شریعتی دفاع کند . نخست این که با فرو ریزش نظام های ایدولوژی بنیاد در ۴۰ سال گذشته روشن شد که ایدو لوؤی به تعریف مارکس از تعریف های دیگر درست تر است. دوم این که برپایی نظام جمهوری اسلامی که بر پایه ایدولوژی کردن دین انجام گرفت نشان دهنده ی فاجعه ای است که چنین کاری در پی می اورد. سوم این که انقلاب الجزایر و رژیم دیکتاتوری متقین ان که الگوی شریعتی بود سرانجام در مغاک اسلام سیاسی فرورفت وژنرالها با کوتادی نطلمی و جنگی خونین کشور را از این مغاک نچات دادند.
در پایان به چای گرد و غبار شویی از چهره ی اقای شریعتی مقاله های روشنگرانه ی پرویز دستمالچی در سایت اخبار روز را بادقت بخوانید تا در بیابید از که دفاع میکنید
علی شریعتی ملتی را بیچاره کرد
آقای شفاهی عزیزمتشکریم:از این قول سرکار”روشنفکرانی مثل سرو ش،طباطبائی،ملکیان وشایگان شریعتی را بطور سطحی دریافته اند!!!”برادر حقیقت آنست که اینها تازه بر شریعتی لطف کرده اند.دین خودش عین ایدئولوژی ،بلکه مجسم ایدئولوژی است.بله ؛دین خودش جهان بینی دارد ،از سایر آگاهیها وشناخت ها انتقاد میکندودر آخر راه وچاه وچاره اساسی زندگی بشری را بدست تقدیر می سپارد وتمام میکند.شریعتی ایدئولوژی لنینیسم را چونان روکشی سوار بر ایدئولوژی رسمی شیعی ایرانی کرد وآن را به حزب تمام تبدیل کرد:شیعه حزب تمام!!! این حزب در بطن خود نه مارکسیسم کامل بود، ونه اسلام سنتی دربار خلفا.بلکه همان چیزی بود که در نهایت در تائید وتکمیل تئوری ولایت مطلقه فقیه موثر اوفتاد .همانی که آقای خمینی را در کتابش “چه باید کرد”و”امت وامامت” تنها یک تن مجتهدی میداندکه شایسته تقلید!!!خودش است.میوه نهائی کارشریعتی ،یعنی ایده آل نهائی ایشان درکتاب امت وامت رخ می نماید وآشکار است که: امت حق انتخاب ندارد.اما در مورد شناخت سطحی ایشان در سلام شناسی ونقدهای غیر منصفانه وحملات جاندارانه شان ؛جای سخن فراوان است.شریعتی مرد بختیاری بود وحقیقتا در ایام پادشاهی دوم پهلوی ؛همکاری وکمک ضمنی دستگاه وبیسوادی وفقر عمومی فرهنگی در ایران دست به دست هم داد که او بتواند از نردبان های موفقیت بعنوان تئوریسین ونظریه پرداز اسلام تهییج آفرین ورادیکال ومدعی انقلابی گری بالا برود.او به دانش وبه قول جنابعالی ارزشهای مطلق علمی نه باور داشت ونه اطلاعات درست وحسابی .او نیز در آثارش ارزشهای علمی را به هیچ واستهزاء گرفت وبر ثمرات عالی پیشرفت وتکامل تئوریهای اجتماعی انسانی تحت عناوین دمکراسی،آزادی، لیبرالیزم،لائیسیه،پلورالیسم وحقوق بشر خط بطلان کشید ونتیجه کارش به ضرر انسان ایرانی تمام شد ودر انقلاب بهمن کار دستش داد.حقیقتا در تحمیق وبی اطلاع دانستن آگاهی عمومی ایرانیان ودانشگاهیان ایرانی ، کارش به آنجا کشیده شده که شخصیتی خیالی بنام پرفسور لوئی شاندل را بعنوان صاحب بسیاری از نظریات ایده آلی خود معرفی کرد که هنوز که هنوز است ،طرفدارانش شرمسار از این پاکدامنی وصداقت در امانت نقلی وقولی درگفتاروبیانات ایشانند.اینها کم بود واو مدعی بود که هگل ،کانت ،مارکس،هانری برگسون،سارتر ،دکارت واسپینوزاو… وملاصدرا وحاجی ملاهادی سبزواری وبسیاری از مکاتب شرق وغرب و…خوانده است وبه درستی میداند!!!ادعاهائی که هیچ اندیشمندی در تاریخ آفرینش بشری نکرده است ونه ،خواهد کرد%
بسیار ارزشمند بود، سپاس!
تلاش نویسنده مأجور است اما مطلب، پاسخی به نقد ایدئولوژیزه کردن دین توسط شریعتی نیست.
منتقدان کل پروژه وی را حاوی چنین پیامدی می دانند ولی نویسنده با ارجاع درون متنی، معنای ایدئولوژی را نزد شریعتی تبیین کرده.
متاسفانه الان همه موجی شده اند وطبق جو حرف میزنند. و یادشان رفته زمان شاه و روشنفکری آن موقع را. یا اصلا متولد نشده بودند.
دکتر شریعتی یک متفکر و روشنفکر بیدار و پیشرو و یک سرباز ملی و مومن و البته با بعضی اشتباهات، مثل همه، بود.
آنهم در زمانه ای که بقول شایگان “همه گند زدیم” گلی به جمال شایگان که علم و صداقت داشت.
از روشنفکران حالا که بخاری بر نمیخیزد. و از اپوزیسیون براندازش آدم حالش به هم میخورد. عقب مانده از مردم و از منطق و واقعیت.
سلام
تشکر که مرا ازیک بد فهمی بزرگ نجات دادید
با سلام. شما میفرمأید که : ” «دین ایدئولوژیک» در یک جامعه دین باور، با مولفه های شناخت دین، ارزیابی انتقادیِ وضعیت موجود، و مسئولیت پذیری برای تغییر……
اگر دین و قران اوامر الله است که دیگر جای انتقاد و زبانم لال تغییر وجود ندارد و در هیچ جامعهای اسلامی هیچ کس حق انتقاد از دین را نداشته و ندارد. با این حساب اگر تفسیر شما درست باشد دین زأیده تخیلات بشر است و قابل انتقاد و تغییر است. گمان نمیکنم شریعتی و دیگر روشنفکران دینی چینن برداشتی از دین اسلام داشته باشند.
دیدگاهها بستهاند.